نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
1 مسئول نخبگان و استعدادهای برتر / حوزه علمیه خراسان
2 فقه سیاسی و فلسفه سیاسی / دانشگاه فردوسی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
حسن بن علی (علیهما السلام) معزّ المؤمنین
در تداوم واگویه از رازهای نانموده و ناگفتة بقیع که اندکی از آن به تحریر ناقص کلمات درآمدهاند، عنان قلم سیری در پهن دشت بقیع نمود تا به قلّههای رفیعی دست یازید؛ قلههای رفیعی که هر کدام نمادی از حکایت دنیاها عظمت از بقیع ا ند؛ بقیعی که مفتخر به تجلّی این قلهها شده است. قصههای قلههای رفیع نور و عظمت، قصة دشت های پهناور و بیپایان است و ما حقیرتر از آنکه توسن اندیشه را بتازیم.
قصة آنها قصة بلوغ انسانیت است و قصة باغ هایی که ثمراتی آماده و مدام دارد که ﴿تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾1و ما بسیار تشنهتر از آنیم که خود بدانیم. تشنة نوشیدن از زلال اندیشهشان و شریعة حیاتبخش روان از وجودشان؛ یعنی داستان سلالة نبوی و گلها و ریاحین بوستان رسالت، که باید ابهت جلالت و شأن بلند و رفیعشان را در جلالت بقیع نظارهگر شویم.
آنان در بلندای بقیع، شاهدی بر جلالت و رفعت شأن آنند؛ آنانی که ثمرة رسالت ا ند. دانایی، حیات، نور، جلالت، جبروت، و ابهّت و شکوه الهی در نامشان زمزمه میشود که اگر به شناختشان و به شناخت راه و سیره شأن برسی، سیراب شده و خود را مییابی؛ زیرا که دانایی به گوهر والای وجود آنان و اطلاع از مکتب و راه و شریعتشان، دانش بر راهی برای بلوغ خود است؛ زیرا که اگر به شریعه دستیابی، بذر اندیشه را به دست آوردهای، در این هنگام است که تمامت بقیع را فتح میکنی و دُرها و جواهرها و یاقوت های منطوی در آن را کشف مینمایی.
ما در این صورت به تاریخ برمیگردیم و با آن همنوا شده و شکوه اهلالبیت و رذالت دشمنانش را نیز به اکتشاف مینشینیم. انسان تشنة حقیقت، زمان پر راز را و زمان پرواز انسان تشنة حقیقت را محکیشناختی است.
قلههای رفیع بقیع را میستایم. حسن السبط، سجّاد و زینتِ پرستندگان، باقر (شکافندة علوم) و صادق آلالبیت، چهار نمونه از نسل مطهرند که رجس و پلیدی را با آنان هیچ نسبتی نیست. سرود زندگی آنان، سرود حماسههای جاویدان است. سرود حماسهای که پر از درد خدا و درد انسانیت است.
در این فراز از تعقیب زمان و تعقیب مکان مطهّری همچون بقیع، به گنج های نهان سر به مهر میرسیم. به قهرمانانی که بیشترین عشقشان را به انسان بخشیدند تا بهترینها را نثارشان کنند و به بهترینها راهشان نمایند که:
﴿أَ فَمـَنْ یهْدِی إِلَى الْحَـقِّ أَحَـقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لایهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدى فَما لَکـُمْ کَیـفَ تَحْکُـمُونَ﴾2.
«آیا آن کس که به سوی حق راه مینماید، سزاوارتر است پیروی شود یا آن کس که نمیتواند و نمیاندیشد که هدایتی به حق بنماید؟ چیست شما را، چگونه حکم مینمایید؟»
به حرم (نبوی و بقیع) سوگند و به بیت الهی که حرم، شکوهش را از آن وام گرفته، سوگندی دگر، که من انسان تمام را در بقیع یافتم، انسانیتی که سخت گرفتار عزیت است. دغلها، تزویرها، درد غمها، خودپرستیها، تبار پرستیها، داد و ستدهای دنیا گرایانه، تجمل گراییها، نفاقها و... همه در این حرم (بقیع) رنگ میبازند و در نتیجة شناخت راه آنها، حقارت خود را نجوا میکنند.
شما را به قرائت این راه گشوده می خوانم، تا به اندیشیدن در آیید که زیارتشان تنها دست به سینه گذاشتن های مقطعی چند روزة سفر به مدینةالرسول نیست، زیارتشان، درک و معرفت و عشق و خلوصی است که دمادم نثارشان میکنی، نه چند روزی و دیگر هیچ.
شاید، آهنگ قلم را، آهنگ دردی بدانید که ریشه دارد و یا شاید از آهنگ کلمات بیندیشید که روان کنندة کلمات در ساحت قلم را دردی عمیق است از فقدان عشقی و معرفتی و درکی و خلوصی مدام و اکتفای چند روزی محدود در دقایقی محدود که چشم نمایندگان شیطانها به رویت دوخته شده و تو را حتی از دست بر سینه نهادنی این چنین باز میدارند، که آنها، خود نمایندگان شیطان ا ند و فریب خوردگان دوران غدّار ما.
ای که به خواندن نشستهای، متنی که در پیش رو داری، در صدد نیست تا مقتلی جانسوز بخواند، حتی اگر آهی سوزان بر مزار شهیدان باشد، آمیزهای را به قرائت مینشینی که آکنده از شوق و درد است؛ دردی که رهایت نمیکند. اگر با این درد همگامی (که هستی)، اندیشه نما که از کسی که پر از درد است، فقط آهی میشنوی و اشکی و سرشکی را مینگری که تا زنده است، قطع نخواهد شد و تنها در برهوت زمان خواهد مرد. پس در آه و اشک خیره شو تا دردمندی را به صیدی عاشقانه بنشینی. آن چهار، از هشت مظلوم دیگر را در بقیع نجوا کن و با نجوای حیاتشان زنده باش تا به حیات طیب راه یابی. الهی که چنان باد!
حسن بن علی (علیهما السلام) ، معزّ المؤمنین
در آغاز این نجوا و واگویة دردمندانة درون، از حسن السبط؛ سبط اکبر نبی، دُردانة عالم هستی و عصارة فضیلت ها مینگارم؛ همان که معقل و پناهگاه مؤمنان وعزّت بخش و پاسدار حقیقت ها در جامعة آکنده از نفاق، زشتی و دروغ و رذالت ها بود و همین است که خورشید به تمامی وجودش، به زمین خیره میشود و در بقیع، رنگ میبازد و زمین از داشتن چنین ذرّیة طیبهای، به آسمان فخر میفروشد و شانه بالا میاندازد.
در قطعهای از زمان (سال سوم هجرت)، در شهر نبی (مدینة رحمت)، در پرفضیلتترین ماه خدا (ماه رمضان) و در نیمة آن، که مدتی از زمان نور سپری شده و به قرب شب های قدر نزدیک میشد، در خانوادهای پاک که نورش آسمانها را خیره می سازد و مجمع و عصارة همة فضیلت ها و کرامت ها است؛ نوری بدرخشید و در خانة علی و زهرا (علیهما السلام) تجلّی و ظهور یافت و فوّارة نور را با همة انواری که در آن خانه بود، بشارت داد؛ نوری که خورشید هم بدان خیره شد. شادی سراسر خانه را گرفت. نام او را از قبل در بشارت ها، «بشر» نامیده بودند. اما پدرش که تربیت شدة مکتب رسالت است و تربیت شده دامن نبی و در حجر پاک او، هرگز بر خود روا نمیداند که بر معلّم بزرگش و بر جد بزرگ فرزندش و بر پدر همسر گرامی ا ش که عنوان جامع انسان کامل را دارد و همه واله و حیران و محو جمال اویند پیشی گیرد و مایل بود که پیامبر، خود، که ریشه و اصل وجود او است، بر فرزند دلبندش نام نهد و این بود که «پیامبر» نام «حسن» بر وی نهاد.3
به دستور پیامبر «سرش را تراشیدند و به وزن موهایش صدقه دادند.» 4
با این وصف، شجرة طیبة نیایش چنیناند؛ از طرف پدر، عبارت ا ند از:
«حَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَیِّ بْنِ کِلَابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ لُوَیٍّ بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِکِ بْنِ النَّضْرِبْنِ کِنَانَةَ بْنِ خُزَیْمَةَ بْنِ مُدْرِکَةَ بْنِ إِلْیَاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارِ بْنِ مَعَدِّ بْنِ عَدْنَان».5
و از طرف مادر، عبارتند از:
«حَسَنُ بْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ رَسُولِ الله، مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الله بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَیِّ بْنِ کِلَابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ لُوَیٍّ بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِکِ بْنِ النَّضْرِ بْنِ کِنَانَةَ بْنِ خُزَیْمَةَ بْنِ مُدْرِکَةَ بْنِ إِلْیَاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارِ بْنِ مَعَدِّ بْنِ عَدْنَان».6
او اولین مولود مبارکی است که به پیامبر و علی و زهرا: ، از نسل پیامبر، اهدا و اعطا گردیده است. چشم روشنی بینظیری بود که به این خاندان مطهر داده شد و لذا نامش را به نیکی وصف نمودند و به جامع خوبی ها مزیّنش ساختند.
محبوب پیامبر
اگر زندگینامهاش را ورق بزنیم، خواهیم دید که پیامبر اکرم9 ، او را ادامه وجود خویش و ادامه رسالت های بزرگ پیامبران الهی میدانستند و بدین روی شدیداً او را دوست میداشتند و در همین راستا فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّه»7؛ «خدایا! من او را دوست میدارم، پس دوستش بدار.»
و نیز فرمود:
«مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی».8
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، قطعاً مرا دوست میدارد و هر کس آنها را دشمن بدارد و به ایشان کینه ورزد، بر من کینه ورزیده و قطع دوستی کرده.»
و نیز فرمود: «...الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»9؛ «حسن و حسین8، سرور جوانان بهشتند.»
و این نکات عرشی و بدیع، اوج یافت تا به مرحلة کمالش رسید و آنان را با جملهای عرشی «امام» نامید و فرمود: «ابْنَایَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»10؛ «این دو فرزندم، هر دو امامند، قیام نمایند یا بنشینند» و به دلیل عظمت و والایی شخصیتش، پیامبرخدا9 در عین کمی سن و گذر روزگارش، او را شاهد بر بعضی پیمان هایش قرار داد. چنانکه واقدی مینگارد:
«انّ النبی9 عهد عهداً مع ثقیف. کتبه خالد بن سعید، و شهد علیه الحسن والحسین8». 11
«پیامبر خدا9 با قبیلة ثقیف، پیمانی امضا کرد که آن را خالد بن سعید نوشت و بر این پیمان حسن و حسین8 را شاهد گرفت.»
آن امام همام در دوران جد و پدرش در معاهدات فراوان دیگری شرکت داشته و به خصوص اینکه پیامبر9 در عین کودکی ا ش او را به حضور و تجمعات مهمی فرمان می د اد تا مکانت و جلالت و جایگاه والای او را به دیگران و حاضران در معاهدهها، تجمعات و بسیج های عمومی نشان دهد و آن را به ذهن ها و اندیشههای مردم بسپارد.
تربیت در دامان رسالت و طهارت
امام مجتبی7 در دوران حیات پربرکت و سراسر افتخار نبیّ گرامی اسلام ولادت یافت و چنانکه دیدیم، او و برادرش حسین7، محبوب دل پیامبر بودند و پیامبر، دوام رسالتش را در وجود آن دو گوهر الهی میدانست.
هفت سال از حیات خویش را در سایة رعایت و تربیت آن عصارة هستی گذراند که در واقع، همین دوره، دورهای بود که شخصیت امام مجتبی، به تمام و کمال پرورانده شد و بالید و در همین دوره بود که به عالی ترین درجة ایمان و تقوا و پاکی و علوّ روحی و درجات علمی از ساحت وجود نبوی9 دست یافت.
علاوه بر نظارت مستقیم حضرت رسول9 بر رشد شخصیتیِ امام مجتبی7 ، آن حضرت در کلاس عالی تربیتی، با همدلی و همگامی و معاضدت دو شخصیت بزرگ تاریخ اسلام، به نشو و نمای روحی، علمی، شخصیتی آراسته شد و مدارج تعالی را طی نمود.
کلاس مذکور، یا همکاری شخص دوم اسلام؛ یعنی علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا8 ، بانوی اول اسلام اداره میشد و شخص اول اسلام، یعنی پیامبر9 ، رسماً بر آن نظارت داشت.12
در این کانون مقدس و آسمانی، که مصداقی کامل ازتجلی نور الهی بود، فرزندی بزرگ و کریم، که تاریخ آیندة جهان اسلام را متحول نمود، پروش یافت؛ یعنی حسن بن علی8 ، در این کانون شخصیت پرور و انسانساز به مراحل تکوین شخصیت کودک توجهی بایسته مبذول میشد؛ چنان که پدر بزرگوارش علی7 فرمود:
«یُرَبَّى الصَّبِیُّ سَبْعاً وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ یُسْتَخْدَمُ سَبْعاً وَ مُنْتَهَى طُولِهِ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً وَ عَقْلِهِ فِی خَمْسٍ وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ مَا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ فَبِالتَّجَارِب».13
«کودک به مدت هفت سال تربیت میشود و به مدت هفت سال آداب زیستن به او آموخته میشود و به مدت هفت سال به خدمت گمارده میشود، رشد بدنی وی تا بیست سالگی و رشد عقلی ا ش تا سی و پنج سالگی است و آنچه که بعداً فرا میگیرد، از راه تجارب است.»
ساختار تربیتی امام مجتبی7 آن چیزی بود که همة کلمههایی را که میشنید، در آنها موجی از ایمان و شعلههایی از تابش حقیقت را در جانش میریخت؛ به خصوص آنگاه که اذان معنویت و عشق و دلدادگی را پیامبر بشریت و رسول اعظم بر گوشش خوانده که خود فرمود:
«مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْیُؤَذِّنْ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى بِأَذَانِ الصَّلَاةِ وَ لْیُقِمْ فِی أُذُنِهِ الْیُسْرَى فَإِنَّهَا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ».14
«هر کس که خدا به او فرزندی عطا فرمود، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گوید، که نگهبانی و حفظ از خطرِ شیطانِ رانده شده است.»
پیامبرخدا و علی و زهرا: در تربیتش، روش محبت را در نهایت صفا و صمیمیت اعمال نمودند که پیامبر فرمود: «هرکس نسبت به اطفال محبت ننماید، از ما نیست».15 و نیز تکریم شخصیت را در حقش اعمال نمودند که پیامبر درحضور جمع، که حسن7 نیز در سمت راستش نشسته بود، خطاب به مردم فرمود: «مردم! فرزندم حسن7 آقا و بزرگ است. به برکت او میان امتم اصلاح خواهد شد».16
و روش الگو دهی را نیز به نهایت بلوغش، به کار بستند؛ روشی که باید حسن7 از جدش و پدر و مادرش الگو بگیرد و با مقیاس وجود نورانی آنها خود را بسازد و حقیقتا که چنین شد.
فاطمه زهرا3 در اعمال روش الگویی، در گهواره فرزندش حسن7 را به الگویی والا توجه میدهد. هنگامی که او را در گهواره می نهاد، میفرمود:
أَشْـبِــهْ أَبَــاکَ یَـا حَسَنُ وَ اعْـبُـدْ إِلَهــاً ذَا مـِنــَنٍ
وَ اخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ وَ لَا تُــــوَالِ ذَا الْإِحَـن17
«یعنی، حسن جان، مانند پدرت باش، ریسمان را از گردن حق بردار و خدای دارای بخشش و کرم را پرستش کن و با افراد دشمن حق و کینه ورز دوستی مکن.»
این شیوههای تربیتی، شخصیتش را پروراند و از او شخصیتی پروراند که وجودش، امت اسلامی را و قرآن نبوی و سنتش را پاس داشت.
ابعاد شخصیتی امام کرامت
امام مجتبی7 در پرتو تربیت و وراثتی که از نیای خود به ارث برده بود، شخصیتی دارای ابعاد گوناگون عالی و انسانی را به ظهور رساند و در قلّة تاریخی شخصیت های نمونه و والا قرار گرفت؛ به گونهای که او را نمونهای جامع، در طهارت، ایمان، قوت عقل و خرد، تقوا و حلم، علم و زهد و پارسایی مینگریم که تمام اوصاف کریمه را از جدّ و پدر و مادر به ارث برده است و در وسط معرکههای مهم و موحش، راه رشد و رهایی را به امت اسلامی مینمایاند و نشان میدهد. در هیئت، قول، عمل و در کلیة شؤون حیات انسانی ا ش، گویی پیامبر است که چنان پویشی را برگزیده، مفاهیم و ارزشهای عالی نبوی را در سیمای خود نمودار ساخته است و ما در اینجا بخشی کوتاه را به صورت گذرا از شخصیتش باز مینگاریم:
1. عضو آیة تطهیر؛ او شخصی از شخصیت های والا و به لحاظ وجودی، فردی از افراد مشمول آیة تطهیر است.
* آیة تطهیر: (إِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).18
از ام سلمه روایت شده که گفت: چون آیة تطهیر (إِنَّمَا یَرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ...) نازل شد، پیامبر خدا9 علی و فاطمه و حسن و حسین: را فرا خواند، حلّه (کسای) خیبری را بر آنان افکند و عرضه داشت: خدایا! اینان اهل بیت من هستند، از آنها ناپاکی را بزدا و در نهایت پاکیشان قرار ده! امّ سلمه گوید: پرسیدم: آیا من هم از آنانم؟ پیامبر فرمودند: تو نیز به خیر و نیکی هستی.»19
2. مصداق آیة مودّت
آن وجود گرامی، یکی از مصادیق آیة مودّت است؛ (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)؛ «بگو از شما مزدی نمیخواهم، جز دوست داشتن خویشاوندانم را.»20
حاکم حسکانی، عبید الله بن احمد از علمای اهل سنت، کتابی دارد به نام «شواهد التنزیل». وی آیاتی را که در شأن ائمه اطهار: نازل شده، جمع آوری کرده و آن دسته را که در شأن اهلبیت: بوده، بررسی میکند؛ از جمله آورده است:
«لما نزلت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)، قالوا یا رسول الله من هؤلاء الذین أمرنا الله بمودّتهم؟ قال: علی و فاطمة و الحسن و الحسین:».21
آنگاه که آیة مودّت نازل شد، پرسیدند: ای پیامبر خدا! اینها چه کسانی هستند که خداوند ما را به مودتشان سفارش فرموده است؟ پیامبر فرمود: آنها، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند.
ثعلبی از عالمان اهل سنت درتفسیر آیة مبارکة فوق آورده است: «إنّما نزلت فی أهل البیت، محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین».22
این آیه دربارة محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین: نازل گردیده است.
3. آیة صلوات و عضویت حسن بن علی7 در آن
حسن بن السبط، امام کرامت و امام عزت و قدرت، عضو آیه صلوات است.
(إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً)
«همانا خداوند و ملائکهاش بر پیامبر اکرم صلوات میفرستند.».23
امیر مؤمنان بر او صلوات و درود و سلامی کامل و جامع بفرستید والایی قدرش چنان است که باید بر او درود و صلوات فرستاد زیرا که او از آل محمد است و پیامبر اکرم به آن سفارش فرموده است.
«أخرج الشعرانی حدیث الصلاة البتراء عن رسول الله9 : لا تصلُّوا علیَّ الصلاة البتراء، قالوا : وما الصلاة البتراء؟ قال : تقولون اللّهمّ صلِّ على محمّد وتمسکون، بل قولوا : اللهمّ صلِّ على محمّد وآل محمّد ، فقیل: من أهلک یا رسول الله؟ قال9 : علیّ وفاطمة والحسن والحسین».24
«شعرانی، حدیثی را به نام حدیث بتراء، بیان کرده، میگوید: پیامبرخدا9، فرمود: بر من درود ناتمام و بریده نفرستید. پرسیدند: درود بریده چیست؟ فرمود: این که بگویید بار خدایا! بر محمد درود فرست و سپس باز بمانید، بلکه بگویید: خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست. گفتند: آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین: .»
4. حضور در آیة مباهله
حسن بن علی8 در آیة مباهله نیز حضوری عینی و چشمگیر دارد. حاکم حسکانی از قول ابی الجارود نقل میکند که چون آیة مبارکة (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکاذِبِینَ)25 نازل شد؛ پیامبر بود و علی و فاطمه و حسن و حسین: . دیگر در این روز نصاری خارج نشدند و گفتند: بیم آن داریم که این شخص، همان پیامبر موعود باشد و پیامبر9 فرمود: اگر بیرون میشدند برای مباهله، قطعاً از غضب الهی میسوختند؛ «کان النبیّ9 و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین... فلم یخرج یومئذٍ النصارى، وقالوا: إنا نخاف أن یکون هذا هو النبی فقال النبی9 : لو خرجوا لاحترقوا...».26
امام حسن مجتبی7، از شخصیت های والا و ارجمندی است که سورة دهر، (قیامت، انسان) دربارهاش نازل شد. آیة «راسخون در علم» دربارة او و نیای او و برادر و فرزندان برادرش نازل شده است.
او از کسانی است که مصداق بارز اهل ذکر، بر حسب آیة اهل الذکر است و مودت آنان واجب است و... .
در وادی فضیلتها
آن حضرت در وادی فضیلت ها ، مجمع فضایل بود که همة روایات و احادیث نبوی در امامتش تصریح دارند. عضو اثنا عشر خلیفه است. سید جوانان اهل بهشت، عضو اهل بیت، عترت و سفینة نوح است. نجم و امان اهل خاک است که تمسک به ذیل وجودش امان از غرق و هدم و نابودی است. موضع رسالت، مختلف ملائکة وحی و مهبط وحی، معدن رحمت، خزینة علم، منتهای حلم، ریشه کرامت ها و رهبر امت و ولی نعمت و عضو ابرار و نیکان و سیاستمدار امت اسلامی و باب ایمان و امین خدا و عترت پیامبر است. عابد پیشهای خردمند، خلیفة واقعی خدا در زمین، حافظ سرّ الهی، گنجینة اسرار وحکم الهی است و... عابد و کریم است که به وصف کرامتش، او را «کریم اهل بیت» نامیدهاند، به دلیل سفره و خوان گسترده برای مستمندان و بینوایان و برخی او را «ابو الایتام» نیز نامیدهاند و نیز القابی دیگر همچون امیر، حجّت، تقی و نقی برایش گفتهاند. او خود در یک سخنرانی در کوفه، موضع و جایگاه خود و اهلبیت را معرفی کرده است:
«نحن الآخرون، و نحن الأوّلون، و نحن النور، بنور الروحانیّین، ننوّر بنور الله، ونروح بروحه، فینا مسکنه، وإلینا معدنه، الآخر منّا کالأول، والأول منّا کالآخر».27
«ما آخرین و اولین هستیم و به فروغ و نور روحانیان عالمِ بالا منوریم؛ از نور خدا روشنی میگیریم و با روح الهی ره میسپاریم. تجلیگاه او در وجود ما و معدن معرفتش نزد ما است. آخرین ما مانند اولین و اولین ما، مانند آخرین ما است.»
و در موضعی دیگر که به امر پدرش بر منبر شد، میفرماید:
«إِنَّ اللهَ اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِینِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا وَحْیَهُ وَ إِنَّ اللهَ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا اخْتَارَ لَهُ نَفْساً وَ رَهْطاً وَ بَیْتاً وَ نَحنُ نَفْسُ مُحَمَّدٍ وَ رَهطِهِ وَ أَهْلُ بَیْتِه».28
«خداوند ما را برای خویش و دین مقدسش برگزید و ما را گزیدة خلق خود قرار داد و وحی خود را بر ما و دربارة ما فرو فرستاد و همانا خداوند، پیامبری را بر نگزید مگر اینکه برای او جانی و عشیره و قبیلهای و خانوادهای برگزید و ما جان پیامبر و قبیله و عشیرة او و خانواده و اهلبیت او هستیم.»
عبادت پیشگی و زهد و تقوا و صبرش زبانزد خاص و عام بود. در کتاب امالی شیخ صدوق چنین آمده است.
امام مجتبی7 عامدترین، زاهدترین و با فضلیتترین مردم زمانش بود. آنگاه که عازم حج میشد، با پای پیاده میرفت و گاه نیز با پای برهنه. زمانی که یاد مرگ مینمود، میگریست و هرگاه به یاد قبر و قیامت می ا فتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد.29
ابن شهر آشوب می نویسد:
«امام حسن7 در حال گذر از جایی، دید عدهای از فقرا بر زمین نشستهاند و نان خشک خورد شده را که در سفره دارند می خورند. در هنگام، آنان از حضرت دعوت نمودند از نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شده، در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد. به برکتِ وجود امام، بر نان ها افزوده شد و همه سیر شدند. پس از آن مهمانیِ بی تکلّف، حضرت از آنها دعوت کرد تا در منزلش بروند. آنان رفتند و حضرت از آنان به کمال، پذیرایی کرد.»30
او به نیازمندان به نیکی و شایستگی تمام رسیدگی میکرد و غم را از چهرة آنان میزدود؛ ازاینرو هر ضعیف و بینوا و درماندهای که درخواست یاری داشت، نیازش را برآورده میساخت. او مأمن بیپناهان، فریادرسِ مظلومان و محرومان بود؛ تا آنجا که اموال آن حضرت در این راه هزینه می شد.
از امام مجتبی7 پرسیدند، چگونه است هر سائل و درمانده ا ی که نزد شما می آید نا امیدش بر نمیکنید؟! فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند که دوست ندارم او مرا دست خالی بر گرداند و سپس فرمود: آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین میگویم که بخشش به او به سرعت بر من واجب گردیده، بدین جهت او با اظهار نیازمندی ا ش بر من تفضّلی کرده و بهترین روزهای شخص جوانمرد آن روزهایی است که مورد سؤال واقع شود و نیازمندی را یاری رساند.31
آری، او قرض قرض د ا ران را ادا میکرد و به هدیه کنندگان، با بهترین هدیه پاسخ میداد. اظهار حاجت را روا نمیدانست و قبل از اظهار حاجت، نیاز افراد را برآورده می ساخت و...
مواعظ رسا و بلیغ امام مجتبی7
امام مجتبی7، به دلیل تربیت شدنش در دامن رسالت و دامنهای پاک پدر و مادر و نیز به دلیل نوشیدن از حقایق وحیانی و سیراب شدن از حکمت نبوی، علوی و فاطمی، مواعظ بلیغ و اثرگذاری را در طول حیات پربارش ایفاد نمود که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
1. جوامع الموعظه
«یَا ابْنَ آدَمَ عِفَّ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ تَکُنْ عَابِداً وَ ارْضَ بِمَا قَسَمَ اللهُ سُبْحَانَهُ تَکُنْ غَنِیّاً وَ أَحْسِنْ جِوَارَ مَنْ جَاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً وَ صَاحِبِ النَّاسَ بِمِثْلِ مَا تُحِبُّ أَنْ یُصَاحِبُوکَ بِهِ تَکُنْ عَدْلًا إِنَّهُ کَانَ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ أَقْوَامٌ یَجْمَعُونَ کَثِیراً وَ یَبْنُونَ مَشِیداً وَ یَأْمَلُونَ بَعِیداً أَصْبَحَ جَمْعُهُمْ بَوَاراً وَ عَمَلُهُمْ غُرُوراً وَ مَسَاکِنُهُمْ قُبُوراً یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّکَ لَمْ تَزَلْ فِی هَدْمِ عُمُرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ أُمِّکَ فَخُذْ مِمَّا فِی یَدَیْکَ لِمَا بَیْنَ یَدَیْکَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ یَتَزَوَّدُ وَ الْکَافِرَ یَتَمَتَّع».32
«فرزند آدم! از کارهای ناروا که خداوند حرام کرده، دامن پاک دار تا عبادت پیشه باشی و به قسمت الهی دل خوش دار تا توانگر شوی و حق همسایگان نیکو شمار تا مسلمان باشی و با مردم همان گونه که دوست میداری با تو رفتار کنند، رفتار کن تا عادل باشی. پیش از شما مردمانی بودند که مال بسیار اندوختند و کاخ های استوار بنا کردند و آرزوهای دور و دراز داشتند ولی همة آنها به هلاکت رسیدند و اعمالشان فریبی بیش نبود و در گورها، جای گرفتند. ای فرزند آدم، از روزی که از مادر زاده شدی، همواره عمرت را تباه میسازی و فرصت از دست میدهی! پس، از امروز آنچه را که در اختیار تو است، توشهای برای واپسین روز برگیر؛ زیرا مؤمن توشة آخرت فرا میآورد و کافر، بهرة دنیایی میبرد و به لذت ها میپردازد.»
2. المبادرة الی العمل
«اتَّقُوا الله عِبَادَ اللهِ وَ جِدُّوا فِی الطَّلَبِ وَ تُجَاهَ الْهَرَبِ وَ بَادِرُوا الْعَمَلَ قَبْلَ مُقَطَّعَاتِ النَّقِمَاتِ وَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ فَإِنَّ الدُّنْیَا لَا یَدُومُ نَعِیمُهَا وَ لَا تُؤْمَنُ فَجِیعُهَا وَ لَا تَتَوَقَّى فِی مَسَاوِیهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَ سِنَادٌ مَائِلٌ فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللهِ بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْأَثَرِ وَ ازْدَجِرُوا بِالنَّعِیمِ وَ انْتَفِعُوا بِالْمَوَاعِظِ فَکَفَى بِاللهِ مُعْتَصِماً وَ نَصِیراً وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِیجاً وَ خَصِیماً وَ کَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا».33
«بندگان خدا! از گناه در پیشگاه خدا بترسید و در طلب خشنودی پروردگار بکوشید و در گریز از عذاب و خشم الهی تلاش کنید و پیش از آنکه گرفتاری های خانمان برانداز به شما روی کند و زمان مرگتان فرا رسد، به کار نیک مبادرت ورزید؛ زیرا نعمت های دنیا ناپایدار است و کسی از آسیبش در امان نیست و از بدی هایش مصون نمیماند. فریبندهای گذرا و نابود شونده و تکیه گاهی بیبنیان است.
ای بندگان خدا، از عبرت ها پند بیاموزید و از اخبار پیشینیان عبرت بگیرید و از تن آسایی و خوشگذرانی دست بردارید و از پندها بهره ور شوید. همین بس، که قرآن در قیامت احتجاج کننده و مخاصمه گر شما باشد و نیز عطا و پاداش بهشتی و ترس و کیفر و وبال آتش برای عبرت گرفتن کافی است. همانا انتقام خداوندی و یاری او و احتجاج و مخاصمة کتاب، شما را کفایت می کند.»
از این نوع مواعظ در کلمات نورانی امام مجتبی7 فراوان است که به ذکر همین دو نمونه عرشی و راه گشا اکتفا میکنیم.
سبط گرامی پیامبر8 ، در حوزة اخلاق، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماعات، خطبههای بلیغ و توصیه های نورانی فراوان دارد که حقیقت آنها معرف و نمایانگر آن ا ند که گویا پیامبر یا علی8 ، به ایراد سخن پرداخته و کلمات عرشی را بیان فرمودهاند!
حضور در صحنههای پیکار
امام حسن مجتبی در کنار پدرش علی بن ابیطالب8 در صحنههای پیکار و مبارزه و جبهههای نبرد و دفاع از حقیقت مظلوم و در راستای آرمان های امامت شیعی و دفاع از مظلومیت و جایگاه غصب شده، حضوری فعال و چشمگیر داشت و در این راه، همة وجودش را گذاشت تا آیندگان بدانند که راه و صراط حقیقت مسدود نمیگردد گرچه لازم باشد سخنش را با پارههای جگرش واگوید و این است که حسن بن علی، سبط پیامبر، همواره در صراط مستقیم و درکنار پدرش، مدافع حقیقت مظلوم بود و اکنون به خواست پدر و دفاع از امامت راستینش در صحنههایی که یاد میشود، حضور پر نمودش را مینگریم:
1. شرکت و دعوت از مردم برای شرکت در جنگ جمل
دوران بیست و پنج سال خانه نشینی امام علی7 دورانی سخت برای خاندان اهلبیت و علی7 بود. امام مجتبی7 در این دوران، مادر بزرگوارش را از دست داد. آنان از دور نظارهگر اوضاع داخلی جامعة اسلامی بودند. تحولات دورة عثمان (خلیفه سوم) در نهایت منجر به فرو پاشی حاکمیت عثمان شد و مردم مصرانه از علی7 خواستند تا به امر حکومت و حاکمیت بیاندیشد وآن را بپذیرد که خود آن حضرت میفرماید:
«فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا».34
«هیچ عاملی مرا بر پذیرش خلافت برنیا نگیخت جز اینکه دیدم مردمی پیرامونم گرد آمده ا ند و همانند موهای دور گردن کفتار از هر طرف به سویم میشتافتند تا اینکه حسنینم زیر دست و پا رفته و دو سوی جامهام پاره شد. همچون گلههای گوسفند پیرامونم را محاصره کردند. این بود که پذیرای خلافت شدم و آنگاه که خلافت را پذیرفتم، گروهی پیمان شکستند (اصحاب جمل) و عدهای از دین خارج شدند (خوارج) و برخی ظالمانه یورش آوردند (معاویه و امویان). اینان گویا کلام خدا را نشنیدهاند آنجا که میفرماید: این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادهایم که در زمین برتری طلبی نکنند و به فساد در زمین نپردازند و عاقبتِ نیک از آنِ پرهیزگاران است. آری، شنیدند ولکن دنیا در نظرشان شیرین آمد و زیورهای دنیا آنان را فریب داد.»
با این توضیح، سه جبهه در برابر آن حضرت گشوده شد؛ جمل، صفین، نهروان. امام مجتبی7 در کنار پدر بزرگوارش علی7 در جمل شرکت داشت و به تهیة نیرو و ساماندهی امور جنگ میپرداخت.
هنگامی که ابوموسی اشعری فرماندار کوفه با فرستادگان امام علی7 برای مقابله با شورش داخلی جمل، همکاری نکرد، امام علی فرزند خود امام حسن مجتبی7 را به اتفاق عمار یاسر همراه با نامهای به کوفه اعزام کرد. آن حضرت با سخنرانی خود در مسجد کوفه توانست 000/10 نفر را به میدان جنگ بر ضد جملیان بکشاند.35
امام حسن7 ، قبل از جنگ جمل سخنرانی کرد و علی7 وی را در این جنگ، به میمنه (سمت راست) سپاه فرستاد و فرماندهی را برعهدهاش نهاد.36
نیک میدانیم که ماجرای جمل چگونه شکل گرفت اما مهم آن است که امیرمؤمنان علی7، به عنوان امام مسلمین و خلیفه، مورد قبول مسلمانان بود و در صورتی که علیه آن حضرت هجوم شده، دفاع از امامت و خلیفه مورد قبول مسلمین، فرض بوده است و در همین راستا است که امام مجتبی در واقعة جمل، حضوری پررنگ و همه جانبه دارد.
وأعلن الإمام الحسن7 عزل أبی موسى الأشعری عن منصبه ، وقال له : «... والله ما أردنا إلاّ الإصلاح، و لیس مثل أمیر المؤمنین یخاف على شیء »، ... فصعد الحسن7 على المنبر ، فحمد الله و أثنى علیه و ذکر جدّه فصلّى علیه ، وذکر فضل أبیه وسابقته وقرابته من رسول الله9 و أنّه أولى بالأمر من غیره...»37
«امام حسن مجتبی7 عزل ابوموسی اشعری را از منصب خویش اعلام کرد و به وی فرمود: ... ابو موسی! به خدا سوگند که قصد و ارادة ما اصلاح امور است و کسی را جز علی، امیر مؤمنان، نمی شناسیم که بر وضع مسلمانان بیمناک باشد. پس بر منبر رفت و حمد و ثنای الهی به جای آورد و از جدش یاد کرده و بر او درود فرستاد و فضایل پدر و سابقه نیکیاش و نزدیکی او به پیامبر را یادآوری نمود و فرمود: او از دیگران به امر حکومت اسلامی سزاوارتر است.»
سخنرانی امام مجتبی7 در جنگ جمل، بسیار پر شور و مهیّج ایراد گردید و شمار بسیاری را به مبارزه با پیمان شکنان جمل گسیل داشت.
2. امام حسن مجتبی7 در صفّین
معاویه خوب میدانست که امام مجتبی7 ، به لحاظ اهمیت جایگاه و مکانت علمی و روحی، در درجهای است که خلافت به او انتقال یابد، لذا تصمیم گرفت فردی را به نزد امام بفرستد تا به نوعی آن حضرت را از حضور در معرکه باز دارد و لذا او را به خلافت ترغیب نمود. و این کار را توسط عبدالله عمر و به فرستادن او به نزد امام حسن7 انجام داد. امام حسن7 در پاسخ به گفته عبدالله بن عمر فرمود:
«کلاّ والله لا یکون ذلک، لکأنّی أنظر إلیک مقتولاً فی یومک أو غدک».38
«هرگز، به خدا سوگند چنین نخواهد شد. گویی میبینم که تو امروز یا فردا کشته خواهی شد.»
امام حسن مجتبی7 ، سخنرانی بلیغی ایراد کرده، فضایل جد و پدرش را یاد آوردند و امامت حتمیه و قطعیه علی بن ابیطالب را باز گفتند و لزوم دفاع از او به عنوان امام مفترض الطاعة را بیان داشتند.
در میدان نبرد با شامیان ستیز کرده و به دست او افرادی به هلاکت رسیدند که خود، ماجرای مفصلی در تاریخ و قصة صفین است.
امام مجتبی7 که در واقعة صفین، شاهد شهادت عمار یاسر به دست فئة باغیه بودند، رفعت جایگاه او در جنگ صفین، بعد از شهادت آن صحابی بزرگ را یاد آوردند.
3. امام حسن مجتبی7 در ماجرای حکمیت
واقعة صفین منجر به جریان حکمیت شد که امام مجتبی7 در ماجرای حکمیت هم حضور داشتند. پس از جریان حکمیت که فتنة بزرگی را در تعاقب تاریخی امت های اسلامی رقم زد، مردم به کوفه باز گشتند و با این حکمیت و بازگشت نابهنجار و غیر مطلوب، مردم در جریان حکمیت و نتایج آن واقع شدند، آنها مصرّاً از علی7 میخواستند که خودش یا یکی از فرزندانش، سخن بگوید.
«فقال علی7 : قم یا حسن، فقل فی هذین الرجلین عبد الله بن قیس (ابو موسى الاشعری) و عمرو بن العاص. فقام الحسن، فقال: أیّها الناس قد أکثرتم فی هذین الرجلین وإنّما بعثا لیحکما بالکتاب على الهوى، فحکما بالهوى على الکتاب، و من کان هکذا، لا یسمى حکماً ولکنّه محکوم علیه وقد أخطأ عبد الله بن قیس إذ جعلها لعبد الله بن عمر، فأخطأ فی ثلاث خصال: واحدة (منها) أنّه خالف (یعنی ابا موسى) اباه (یعنی عمر) إذ لم یرضه لها ولا جعله من أهل الشورى. وأخرى فإنّه لم یستأمره فی نفسه. وثالثة أنّه لم یجتمع علیه المهاجرون والانصار، الذین یعقدون الامارة ویحکمون بها على الناس. و أما الحکومة فرضی الله (بها) وقد حکم النبی ـ صلى الله علیه (وآله) وسلّم ـ سعد بن معاذ فی بنی قریظة فحکم برضاء الله لا شک فیه ولو خالف لم یرضه رسول الله».39
«ای مردم، دربارة این دو مرد سخن بسیار گفتید؛ این دو تن به حکمیت انتخاب شدند تا از قرآن بر ضدّ هوای نفس حکم دهند ولی آنان به میل و خواستة خود بر ضد قرآن حکم دادند و کسانی که چنین باشند، حَکَمْ خوانده نمیشوند. بلکه محکوم علیه هستند! عبدالله بن قیس (ابو موسی اشعری) آنگاه که عبدالله بن عمر را خلیفه خواند، در سه مورد اشتباه کرد؛ زیرا عمر پسرش را شایستة این مقام ندانسته و او را جزو شوری قرار نداده بود. دوم اینکه ابو موسی کسی را با خود به مشورت نخواند و نمیدانست که عبدالله عمر خلافت را میپذیرد یا نه. سوم اینکه مهاجران و انصار که خود، امارت را تشکیل میدهند و با تعیین خلیفه بر مردم حکم میرانند بر عبدالله عمر اجماع نکردند. اما داوری درست آن است که پیامبر سعد بن معاذ را در مورد بنو قریظه به حکمیّت برگزید و سعد هم بدانگونه که خدا خرسند شود، داوری کرد و بدون تردید اگر بر خلاف رضای خدا حکم مینمود، پیامبر نیز به رأی سعد رضایت نمیداد.»
امام مجتبی7 در نهروان
نیک میدانیم که ماجرای حکمیت، عواقب ناگواری را برای عالم اسلام رقم زد که در بین این پیامدهای شوم و نامبارک شکلگیری خوارج نهروان بود. افرادی جاهل، متنسّک، متعصّب، فاقد معرفت نسبت به امام و حجت الهی و... لذا صفبندی تندی را بر ضدّ علی7 رقم زدند.
پس از بازگشت از صفین و مراجعه به کوفه در اواخر سال 38 هجری تا روز شهادت آن حضرت، مدت دو سال و چنده ماه بیشتر فاصله نبود. این مدت، اوج غم های علی7 را حکایت میکند. افرادی همچون عبدالله بن وهب راسبی، علی7 را خطا کار دانسته و او را امر به توبه کردند و در نامهای به حضرت، این کلمات سخیف را نگاشت و خود و یارانش در نهروان تجمع کردند و تقریباً نهروان را به صورت یک پادگان نظامی قرار دادند.
علی7 که به قصد شام در نخیله آمادة حرکت بود، با شنیدن خبر تجمع نهروانیان به آن سو رفت و بدینسان جنگی دیگر با عناصری متصلب، جاهل، متعقب، فاقد هر نوع معرفت و درکی، درگرفت. حسن بن علی8 همراه پدر گرامی ا ش در نهروان حضور داشت و در مواقف فراوانی به ارشاد نهروانیان و تبیین چهرة نورانی پدر بزرگوارش علی7 اهتمام بلیغ ورزید.
اقدام علی7 پیش از شهادت
علی7 هنگامی که بر اثر ضربت وارد شده بر فرق مبارکش، در بستر بیماری بود، به فرزندش حسن7 فرمان داد که در نماز بر مردم امامت نماید و در آخرین لحظات، او را این گونه وصی خویش قرار داد.
«پسرم! تو بعد از من، صاحب مقام و صاحب خون منی.»40
و دیگر فرزندان خویش و از جمله حسین بن علی8 و برادرانش را بر این مطلب گواه گرفت و سپس فرمود:
«پسرم! پیامبر خدا به من دستور داد تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم و هم چنانکه آن حضرت مرا وصی خود کرده و کتاب و سلاحش را به من داده، مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگی ات آنها را به برادرت حسین تحویل دهی.41
بدین صورت امامت را به صورت علنی به مردم و در خطابی سرّی به او منتقل کردند.
شهادت امیر مؤمنان و انتقال امامت به امام مجتبی7
در نتیجة تحرکات خوارج و نهروانیان، پس از نماز صبح نوزدهم مبارک رمضان، به دست ابن ملجم مرادی، ضربتی بر فرق مبارک علی7 وارد شد و در بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت در شهر کوفه به شهادت رسید. امام علی7 قبل از شهادتش، بنا بر اسرار نهفتة ربّانی والهی و طبق نص وارده از پیامبرخدا9 اسرار امامت را به امام مجتبی سپرد و ایشان را به امر الهی و نبوی بر رهبری امت منصوب کرد.
«امیرمؤمنان او را پس از خویش به احراز مقام خلافت معرفی کرد و پس از ضربت پسر ملجم که به شهادتش انجامید، حسن را در وصیت خود به امامت برگزید.»42
«مسلمانان هم بنابراین وصیت، پس از شهادت امیرمؤمنان به جانب حسن7 هجوم آوردند و در صبح بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت در مسجد کوفه به بیعتش شتافتند.»43
سخنرانی امام مجتبی7 در مسجد کوفه
امام حسن7 در تجمع کوفیان، سخنرانی مهمی ایراد کردند که خاطرة خطبههای علی بن ابیطالب7 را در ذهن ها زنده ساخت؛ زیرا او فصاحت و بلاغت را از پیامبرخدا9 به ارث برده و روح علوی و فاطمی را با خود داشت. سخن در زبان او موم و رام بود و کلمات حکمت از آبشخور فصاحت و بلاغتش جاری میشد. او در میان مهاجر و انصار بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«دیشب مردی از این جهان رخت بربست که نه از پیشینیان و نه از آیندگان کسی در شایسته کاری به او نمیرسید. او به همراه پیامبر خدا در راه خدا جهاد و از جان پیامبر نگهبانی میکرد. رسول الله همیشه پرچم مجاهدین اسلام را به او میسپرد و فرشتگان به همراهش بودند و هرگز از صحنة نبرد، جز با پیروزی باز نمیگشت و خداوند پیروزی مسلمین را به دست او تحقق میبخشید. او در شبی به ملکوت اعلی پرکشید که عیسی هم در همان شب به آسمان رفت و یوشع بن نون وصی موسی نیز در همین شب چشم از جهان فرو بست. پدرم در حال مرگ چیزی از پول های زرد و سفید از خود باقی نگذاشت، مگر هفتصد درهم از باقیمانده بخشش هایش که میخواست با آن خدمتکاری برای خاندانش به خدمت گیرد.»44
در این هنگام یاد پدر افتاد و بغض گلویش را فشرد و باران اشک بر دیدههایش بارید و همه مردم به گریه افتادند و اندوهی سترگ بر جمعیت سایه افکند. سپس فرمود:
«أیّها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی و أنا ابن النبیّ و أنا بن الوصیّ ... أنا بن البشیر النذیر، أنا ابن الداعی إلى الله بإذنه و أنا بن السراج المنیر، أنا بن من أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً، أنا بن... أنا من أهل بیت افترض الله طاعتهم فی کتابه».45
بیعت مردم با امام مجتبی7
با آن همه رنجی که علی7 داشت و با آن همه پیمان شکنیها و تعارض ها که مواجه شد، چنان اندیشیده میشد که اگر بیعتی هم رخ دهد، خوش فرجام نخواهد بود؛ یعنی آن همه نقارها، کینهها، فقدان معرفت ها و آن همه مال و موقعیت گرایی ها، مانع از آن میشد که بیعت با امام مجتبی7 ، بیعتی از سر صدق، معرفت و ثبات قدم باشد و البته که چنین هم شد. روشن است که بازماندگان راستین عهد رسالت و عهد پدرش، از این کلیت مستثنی بودند.
واقعة بیعت در زمانهای رخ داد که معاویه در اوج حاکمیت خویش در شام بر کرسی خلافت تکیه زده بود. تکلیف و وظیفة دینی جامعه آن بود که فقط با او بیعت کنند؛ زیرا او وارث پدر و مادر و جدش در همة دانش ها و خصلت ها و فضیلت ها بود و اگر خلیفة پیامبر باید کسی باشد که پیامبر شخصاً او را و به نام مبارکش به این مقام منصوب کرده باشد، قطعاً امام مجتبی7 همان فردی است که پیامبر او را با نام برای خلافت مشخص فرمود و او را در ردیف دوازده خلیفه، از علی تا مهدی8 قرار داد.
بالاخره نصوص، گفتهها و اقدامات فراوانی برحقانیت خلافتش دلالت دارند.
همة خصلت های پیشوایی و رهبریِ امت اسلامی و نیز خلافت حقیقی نبوی در او جمع بود؛ علم، زهد، تقوا، بندگی، شجاعت، وفا، مردمداری، خداترسی، سخنوری و... که برخاسته از صفت والای بلاغت است و همة خصلت هایی که لازمة رهبریاند، در او جمع بود.
بالاخره در خطابهاش چنان از علی7 یاد کرد که همگان گریستند و صدای شیون و فریاد جمعیت، در مسجد کوفه موجی عظیم برانگیخت.
پسر عمویش، عبدالله بن عباس در مسجد جامع ـ که پر از جمعیت بود ـ در برابر منبر ایستاد. نخست لحظهای انتظار کشید تا طوفان گریهای که به دنبال این خطابه سرتاسر مسجد را فرا گرفته بود، فرو بنشیند، آنگاه با صدایی طنیندار و رسای موروثی خود همچون سروش آسمانی فریاد برآورد؛ هان! ای گروه مردمان، این پسر پیغمبر و جانشین پیشوا و امام شما است، با او بیعت کنید که خدا به وسیلة او دنبالهروان رضای خود را به راه های سلامت رهبری میکند و به اذن خود، آنها را از تیرگی ها به نور میکشاند و به راه راست هدایت میکند.46
دیگرانی هم برخاستند و سخن گفته و وفاداری اعلام نمودند؛ همچون علی بن حاتم... و بدین صورت و با ذهنیت روشنی که در بسیاری از حاضران در مسجد کوفه وجود داشت. مبنی بر شنیدن سخنان پدر و جدش، زمینة گستردة بیعت فراهم آمد و در بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت، بیعت با امام مجتبی7 روی داد. سپس امام مجتبی7 سخنرانی مبسوطی ایراد کرد که متأسفانه این مختصر را جای انعکاس آن نیست. این واقعه، به خلافت الهیه و ذاتیه او رسمیت و مقبولیت اجتماعی داد و حضرت رسماً خلافت اسلامی را که در نگاه شیعی، همان امامت منصوص است عهدهدار گردید.
آغاز فتنهها
با اینکه به گفتة ابن کثیر «مردم به او بیش از پدرش محبت میورزیدند.» 47 باند اموی در شام و تابعان بیخرد و اندیشة آنان در بلاد دیگر، به توطئههای عمیق و همه جانبه دست زدند و در کوفه افرادی نظیر «عمر بن حریث، عمارة بـن ولید، حجـر بن عمـرو، عمر بن سعد، ابو بردة بن ابو موسی اشعری، اسماعیل و اسحق پسران طلحه و... مراتب فرمانبری و همراهی خود را به معاویه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک و تشویق نموده، ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.48
و بدینسان طرفداران باند اموی، شکاک ها، خوارج نهروان، حزب الحمراء که بیست هزار مرد مسلح کوفی بودند، به نوعی همگامی خود را با حاکمیت شامیان به رهبری معاویة بن ابیسفیان ابراز کردند.
کوفه گرچه پایگاه اسلام است و جایگاه پرچمداران و رهبران بوده، لیکن به گفتة صعصعةبن صوحان، در آن جمعی مردم درشت خوی و خشک می ز یستند که از اطاعت صاحبان امر سر باز میزدند و به وحدت، شکست میآورند.»49
آن روز که کوفه با امام حسن7 بیعت کرد، تمامی عناصر موجود در آن، که در کمتر موضوعی وحدت نظر مییافتند، در موضوع بیعت با آن حضرت متفق و هماهنگ شدند.50
پر واضح است که این هماهنگی نمیتوانست پر دوام و با ثبات باشد؛ چه اینکه چهار گروه به نوعی که یاد کردیم؛ یعنی باند اموی، شکاکان، خوارج و حزب الحمرا، در آن به ایجاد تفرقه میپرداختند و از سویی هم جاسوسان شامی صحنه را میآلودند و روزنه های وفاق و نور و روشنی را سد میکردند. به علاوه، اینکه کوفیان، مردمی بیثبات بودند و هر امری میتوانست وحدت آنان را به تفرقه بکشاند و چنین هم شد.
بسیار به جا است که معاویه را نخستین برانگیزانندة احساسات قبیلهای بدانیم. او، با به یاد آوردن خصومت های فراموش شده و برافروختن آتش اختلاف، نخستین کسی بود که مبنای دین توحید؛ یعنی اتحاد و وحدت را در هم شکست.51
تجمع کوفیان برای رویارویی با لشکر شام
خبر حرکت سپاه شام به رهبری و پیشگامی معاویه به کوفه رسید. منادی در کوفه فریاد برآورد: «الصلاة جامعة»، مردم در مسجد گردآمدند. امام مجتبی7 در فضیلت جهاد سخن گفت. عدی بن حاتم در برابر سکوت شرمگینانة کوفیان در برابر بیانات امام مجتبی خشمگین شد و فریاد برآورد: «چه زشت است این رفتار، چرا به پیشوا و فرزند پیغمبرتان پاسخ نمیدهید».52 کجایند خطیبان شهر که در دوران راحتی زبانشان به تیغی تیز همانند بود؟ اف بر شما!
سپس رو به حسن بن علی8 کرده، ضمن ابراز وفاداری گفت: من، هم اکنون با سپاهم به نخیله میروم و... بعد از او خطیبانی به شور آمدند و هر کدام اعلام حرکت به نخیله کردند. سپاهی عظیم گرد آمدند و به سوی نخیله و سپس دیر عبدالرحمان به راه افتادند.
امام حسن7 در نظر گرفت که مدائن را به خاطر موقعیت حساس نظامیاش، پایگاه عالی فرماندهی قرار دهد 53 و بدینسان جبهة کوفه به رهبری امام در مدائن و دیر عبدالرحمان آراسته شد.
خیانت فرماندهان
در سپردن فرماندهی به افراد، سه نفر مورد نظر امام بودند؛ عبیدالله بن عباس، قیس بن سعد بن عباده و سعید بن قیس همدانی. عبیدالله بن عباس نخستین کسی بود که به فرماندهی سپاه برگزیده شد، اما او با همة سوابق درخشانی که داشت، کمتر به فرامین آن حضرت عمل نمود و متأسفانه فریفتة سخنان معاویه شد و این، در ملاقاتی شبانه روی داد.
همین که بامداد شد، مردم هرچه انتظار کشیدند که عبیدالله از خیمة خویش بیرون آید و با آنان نماز بخواند، بیرون نیامد؛ چون هوا روشن شد و به جستجویش رفتند و او را نیافتند؛ ازاینرو، قیس بن سعدبن عباده با ایشان نماز به جای آورد و... .54
بازی خوردن عبیدالله بن عباس، در قیس بن سعد و سعید بن قیس همدانی اثر گذاشت، آنها هم فریبخورده و با انبوهی از لشکر تحت فرمان، سستی پیشه کردند و با هم مقاومتی که قیس بن سعد نمود عاقبت به وسیله سخنان بسر بن ارطات خام شد و حسن بن علی8 را تنها گذاشت و همین ماجرا نیز در حق سعید بن قیس عملی شد و عاقبت امام تنها ماند.
مظلومیت امام در ساباط مدائن
اخبار خیانت فرماندهان در ساباط مدائن، به آن حضرت رسید. به دنبال آن، در ساباط مدائن خطبه خواند و در بخشی از خطبهاش فرمود:
«به خدا سوگند که من امیدوارم شب را به صبح آورم، درحالیکه خیر خواهترین مردم برای بندگان باشم و شبی را به صبح نیاورم درحالیکه کینهای از مسلمانان به دل داشته باشم. آگاه باشید آنچه را که در وحدت کلمه و اتحاد است، هر چند خوش نداشته باشید برایتان بهتر است از چیزی که شما را به اختلاف و جدایی بکشاند. گرچه شما آن را دوست داشته باشید. هشیار باشید که آنچه من دربارة شما میاندیشم و رأی میدهم برای شما بهتر است از آنچه شما برای خویش میاندیشید. پس با دستور من مخالفت نکنید و رأیم را تباه نسازید و در صدد مخالفت با من بر نیایید. خداوند من و شما را بیامرزد و بدانچه دوستی و خشنودی او در آن است، رهنمون فرماید!»55
پس از این سخنان، یاران بیوفا و سست عنصر که در میان آنها همان چهار گروه جمعیتی بودند (باند اموی، شکاکان خوارج، حزب الحمرا)، به سرا پردة حضرت ریخته و هرچه در آن بود را به غارت بردند. جراح بن سنان از قبیله بنی اسد، در تاریکی ساباط مدائن، شمشیری به بدن مبارک امام مجتبی7 و به ران آن حضرت زد که به استخوان رسید! در این هنگام یکی از یاران با وفای حضرت، شمشیر جراح بن سنان را گرفت و شکمش را با همان شمشیر درید و به تلافی جنایت بزرگی که انجام داده بود، او را کشتند.56
به نوشتة شیخ راضی آل یاسین، حادثة ساباط مدائن کمتر از حادثة عاشورا نبود.
صلح امام حسن مجتبی7
با شرایط دشواری که پیش آمده بود، امام مجتبی، پیشنهاد معاویه برای صلح را پذیرفت و در حقیقت آن حضرت در این صلح، محنت فراوانی را متحمل شدند. آن حضرت، نرمشی بزرگ و خردمندانه انجام دادند تا از فاجعه و راهیهای عظیم جلوگیری نمایند طبری و بسیاری از مورخان آوردهاند که «معاویه ورقة سفیدی که پای آن را مهر کرده بود، نزد حسن فرستاد و بدو نوشت اختیار با تو است در این ورقه هر شرطی میخواهی بنویس.»57
البته این نکته را باید بدانیم که مسألة صلح در سیرة پدر و جدش مسألهای بوده که بنابر ضرورت های مهمی انجام گرفته است؛ چنانکه جدّ گرامی ا ش در سالهای اول بعثت تا آخرین مدتی که در مکه بودند روششان در مقابل مشرکین مسالمت بوده و هر چه آزار از آنها به ایشان میرسید، به یارانشان دستور برخورد نمیدادند. ولی وقتی که هجرت میکنند. در مدینه این آیه نازل میشود:
(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).58
«اذن داده شد به آنانکه که مظلوم واقع شدند، بجنگند وخدا بر یاریشان توانا است.»
وقتی در مدینه هستند باز در صلح حدیبیه، با اهل مکه صلح میکنند و نیز با یهودیان پیمان عدم تعرض میبندند. همچنین علی7 پس از پیامبر9 روشش تا زمانی که حکومت در دست ایشان قرار نگرفته، روش صلح است.
بندهای صلح امام حسن مجتبی با معاویه
امام حسن مجتبی7 ، بندها و شرایط صلح را بدینگونه مینگارند:
«1. حکومت، به معاویه واگذار میشود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیرة خلفای شایسته عمل کند.
2. پس از معاویه، حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثهای پیش آمد، متعلق به حسین است.
3. معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین، علی7 و لعن به آن حضرت را در نمازها ترک کند و علی را جز به نیکی یاد ننماید.
4. بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و تسلیم حکومت شاملِ آن نمیشود و معاویه باید هر سال دو میلیون درهم برای حسن بفرستد. و بنی هاشم را از بخشش ها و هدیهها بر بنیامیه امتیاز دهد و باید یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین در جنگ های جمل و صفین کشته شدهاند، تقسیم کند و اینها همه باید از محل خراج دارابجرد (دارابگرد) پرداخت شود.
5. مردم باید در هر گوشه از زمینهای خدا، شام، عراق یا یمن و حجاز در امان باشند و سیاه پوست و سرخ پوست از امنیت کامل برخوردار شود و حکومت لغزش های آنان را نادیده بگیرد.»59
اینها مجموعه ای از موارد قرارداد بود که معاویه همه را پذیرفت و نامه را امضا کرد.
حقیقت این است که صلح بر امام حسن مجتبی7 از جنبههای گوناگون تحمیل شد و مصالح مهمی وجود داشت از قبیل حفظ خون مسلمین، حفظ اسرار امامت و... که حضرت مجبور به صلح شد وگرنه همان شجاعتی را که پدرش علی و سپس برادرش حسین8 داشتند، ایشان نیز بدون کم و کاست داشت.
بررسی بندهای صلح، مباحث گستردهای را میطلبد که نمیتوان در این نوشتة مختصر، چنین رویکردی را برگزید.
صلح امام حسن مجتبی، عزت بخش تاریخ اسلام
امام حسن مجتبی7 در واقع استراتژی مبارزات اسلامی ـ شیعی را در این اقدامات روشن ساختند.
«در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه (مسیب بن نخبه و سلیمان بن صرد) با گروهی از مسلمانان خدمت امام مجتبی7 مشرف شدند و گفتند: ما نیروی زیادی داریم از خراسان و عراق و... را در اختیار شما میگذاریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب کنیم. حضرت آنها را در خلوت به حضور خواستند و مقداری با آنها سخن گفتند. پس از اینکه بیرون آمدند، آرام شده بودند و نیروهایشان را رها کرده و پاسخ روشنگری هم به همراهان خودشان دادند. طه حسینی مدعی است که در این دیدار، در واقع سنگ زیر بنای اصلی مبارزات تشیع، به گونهای عزتمندانه بنا گردید؛ یعنی وی میخواهد بگوید، امام حسن با آنها مشورت کردند و در همین دیدار تشکیلات عظیم شیعی را به وجود آوردند؛ بدین جهت کار امام حسن7 کار بنیانی، عزت آفرین، عمیق و زیر بنایی بود.»60
برآیند و آثار صلح امام مجتبی
آثار و برایند صلح امام مجتبی7 ، آثار گرانقدری است که برای مسلمانان نمودار شد؛ زیرا با کینهای که امویان از اسلام به دل داشتند، اگر این صلح انجام نگرفته بود، با نفاق شکنندهای که در جامعة آن روز وجود داشت، اثری از اسلام باقی نمیماند و امامت اسلامی بهطور کلی نابود میشدند. اما امام مجتبی7 با درایت و بینش والای خود، خطرات مهمی را از حوزة اسلامی زدود.
اقدام معاویه
از دقیقترین مقیاس هایی که به وسیلة آن میتوان شخصیت و عمق وجودی افراد را کاوید، بررسی وضع رفتار افراد با تعهداتی است که به آن تن دادهاند و پر واضح است که فرد پیمان شکن که با دروغ و دغل، پیمانی را تحمیل کرده و سپس زیر پا مینهد، فاقد هرگونه وفاداری و عمق شخصیتی است. چنین کسی را نمیتوان حتی در گروه انسانهای با شخصیت شمرد. چنین فردی برای رسیدن به هدف، از هر وسیلهای بهره میبرد و قطعاً طرف مقابل امام مجتبی7 چنین فردی است.
«آری معاویه در مسجد کوفه بر فراز منبر شد، درحالیکه هنوز کمتر از یک هفته از امضای قرارداد میگذشت، با صراحت پیمان خود را شکست و بر فراز منبر چنین گفت: هر تعهدی که به حسن سپردهام، زیر پای من است و بدان وفا نخواهم کرد!»61
شکست معاویه
اما امام مجتبی7 با درایت خویش، هرگز به فرزند معاویه (یزید) رسمیت نبخشید و با سیاست خویش، معاویه را در جامعة دینی رسوا نمود و شکستی تلخ را بر او وارد ساخت که متأسفانه تفصیل آن، مجالی گسترده میطلبد و این نوشته را از حد یک مقالة کوتاه خارج میکند.
اتهام به امام مجتبی و مسألة تعدد همسر
امویان تلاش وسیعی داشتند که امام مجتبی7 را از نظرها بیندازند، لذا مسألة تعدد همسر را در بلندگوها و تجمعات فراوان به صورت گسترده مطرح میکردند که این مسأله متأسفانه در تاریخ به عنوان یک اندیشه انحرافی به بدنة افکار اجتماعی رسوخ کرد که در این مورد، اشارهای کوتاه ضروری است:
ابوالحسن مدائنی آورده است: «کان الحسن کثیر التزویح... و قال: احصی زوجات الحسن فکنّ سبعین امراة»؛ 62 «حسن بن علی، بسیار ازدواج می کرد؛ وقتی همسرانش را شمردند، به هفتاد تن رسید!»
بلخی می نویسد: «و کان ارخى ستره على مأتین حُرة؛ حسن بن علی با دویست زن آزاده ازدواج کرد.»
ابوطالب مکّی: «انه تزوج مأتین و خمسین امرأةً و قیل ثلثمائة و کان علىّ یضجرُ من ذلک»؛ «حسن بن علی 250 زن به همسری خود درآورد و بلکه گفته شده با سیصد زن ازدواج نمود و پدرش علی بن ابی طالب از این امر، رنج می برد!»63
افرادی چون واقدی، بلاذری و عماد زاده: گفته ا ند: «اما حسن7 با چهارصد زن ازدواج کرد.» 64
و در همین راستا، بسیاری از مورخان اهلسنت مطالبی نگاشتهاند و حتی برخی از مورخان شیعه از ده تا چهارصد مورد هم گفته ا ند!
تحلیلی کوتاه
اولاً: گزارش معتبری از خود امام حسن7 و سایر ائمه در این باب مطرح نگردیده است.
ثانیاً: تفاوت نقل ها از ده مورد تا چهارصد مورد، خود علامت و نشانة این است که هر کسی هرچه رسیده نسبت داده است و اختلاف فاحش در این مسأله، نشانة روشنی بر دروغ بودن بسیاری از نقلها است.
ثالثاً: چهارصد مورد ازدواج، حداقل باید 300 فرزند و یا بیشتر و یا 200 فرزند برای ایشان گزارش شده باشد و حال آنکه تعداد فرزندان ایشان را از 12 تا 16 بیشتر ننوشته ا ند.
پر واضح است که چنین نسبت هایی انگیزه ا ی جز غرض سرکوب شخصیت والای امام مجتبی7 نمیتواند داشته باشد و متأسفانه خواستهاند آن وجود گرامی را فردی عیّاش در تاریخ مطرح نمایند و چهرة ملکوتیاش را در هم شکنند و به حکومت غاصبانة خود استحکام بخشند. بنابراین، دروغ بودن احادیثی چون: «قَالَ إِنَّ عَلِیّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاق...»65 بسیار روشن است و معلوم است که امری ساختگی است. بررسی ضعف سند روایات و بررسی علایم مجهول بودن آنها، نیاز به نوشتاری جداگانه دارد که از آن خودداری میشود.
شهادت امام مجتبی7
بعد از ما جرای صلح، امام مجتبی7 از کوفه به مدینه بازگشت، لیکن معاویه از آن رو که روزبهروز محبت حسن بن علی در دل ها افزون میشد، احساس خطر شدید می کرد و با توجه به این دیدگاه که خلافت را به فرزندش یزید منتقل نماید و حسن بن علی8 مانع چنین اقدامی است، به توطئههای خویش ادامه داد و امر شهادت و مسمومیت آن دُردانة هستی را به همسر آن حضرت، جعده دختر اشعث بن قیس کندی، با وعدهای مبنی بر اینکه وی را به تزویج یزید درآورد، سپرد؛ «وقد کان معاویة دسَّ إلیها: إنک إن احتلْتِ فی قتل الحسن وَجَّهت إلیک بمائة ألف درهم، و زوَّجتک من یزید، فکان ذلک الذی بعثها على سَمّه».66
وصیت امام مجتبی7
و أوصَى الحسن حسینا8: «فَإِنِّی أُوصِیکَ یَا حُسَیْنُ بِمَنْ خَلَّفْتُ مِنْ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِکَ أَنْ تَصْفَحَ عَنْ مُسِیئِهِمْ وَ تَقْبَلَ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَ تَکُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً وَ إِنْ تَدْفِنِّی مَعَ رَسُولِ اللهِ9 فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیْتِهِ ... فَإِنْ أَبَتْ عَلَیْکَ الِامْرَأَةُ فَأَنْشُدُکَ الله بِالْقَرَابَةِ الَّتِی قَرُبَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ مِنْکَ وَ الرَّحِمِ الْمَاسَّةِ مِنْ رَسُولِ اللهِ9 أَلاَ یُهَرَاقَ فِیَّ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ».67
امام حسن مجتبی به برادر حسین بی علی8 وصیت کرد که: «تو را وصیت میکنم که جانشین من در اهل و اولادم باشی و نیز بر اهل بیتت به اینکه با روی گشاده با بدانشان و پذیرش از نیکانشان مواجه شوی و جای مرا بگیری و اینکه مرا در کنار جدم رسول الله9 که من سزاوارتر به او و خانه گرامی اش هستم... دفن کنی. اگر منع شدی، تو را سوگند میدهم که در امر من خونی ریخته نشود.»
دفن در بقیع
اما حقیقت آن است که منع شدیدی رخ داد و حضرت امام حسین7 نتوانستند برادر گرامی خویش را در کنار جدش دفن نمایند و لذا طبق فقرة دیگر وصیتش که فرموده بود: «فَادْفِنِّی بِالْبَقِیع»، 68 وقتی اعلام شد که بدن مبارک امام مجتبی7 را در بقیع دفن خواهند کرد، به قدری جمعیت گرد آمد که اگر کسی سوزنی را از بالا میافکند، نه بر زمین، که بر سر افراد می ا فتاد.امام حسین7 بر جنازة مطهر برادرش حسن بن علی8 نماز گزارد و بدن مطهرش را در بقیع به خاک سپرد.
پی نوشت ها :
1. ابراهیم : ۲۴
2. یوسف : ۳۵
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج43، مؤسسة الوفا، بیروت، 1404ق. ص 238
4. همان، ص 239
5. مجلسی، محمدباقر، همان، ص236
6. همان.
7. سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء،ج1، محقق: ابراهیم صالح، دار صادر بیروت، 1445ق. ص 188
8. مجلسی، ص 278
9. سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء،ج1، محقق: ابراهیم صالح، دار صادر بیروت، 1445، ص 189
10. مجلسی، ص 278
11. بیهقی سبزواری، حسن بن حسین شیعی، غایة المرام فی فضائل علی و اولاده الکرام، تحقیق: علی هزار، بینا، بیتا،
ص 278
12. امینی، ابراهیم، بانوی نمونه اسلام، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهلالبیت، 1376، ص 11
13. صدوق، علی بن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج3، بیروت لبنان، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1986م، ص 493
14. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج6 ، کتابفروشی علمیه اسلامیه، 1369ش. ص 24
15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج43، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق، ص 282
16. همان، ص 305
17. همان، ص 286
18. احزاب : 33
19. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، درّالمنثور، ج3، نـاشـر: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1364ش. ص221
20. شوری : 23
21. حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، مؤسسة الطبع و النشر و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1990م،
ص 168
22. المقریزی، تقی الدین احمد بن علی، فضائل آل البیت، مطبعة المیمینّة مصر، 1327، ص 12
23. احزاب : 56
24. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة فی معرفة الائمه، 1294 ، تهران، ج2، ص 43
25. پس هر کس با تو محاجذ (بحث و جدل) کند، بعد از اینکه برای تو علم حاصل شده پس بگو: بشتابید و بیـایید که
بخوانیم و بیاوریـم فرزنـدانمان و فرزندانتان را و زنانمان و زنانتان را و جانهامان و جانهایتان را سپس مباهله نموده و
لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
26. حاکم حسکانی، عبید الله بن احمد عن اعلام القرن الخامس، مؤسسة الطبع و النشر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
1990م، ص 24
27. ابن شهر آشوب، محمدبن علی، المناقب، ج4، مطبعة الحیدریه فی النجف، 1956م، ص 2
28. المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، بیروت، مطبعة العصریّه، 2005م، ص 306
29. عبدالرزاق المقرم، الامام السبط المجتبی، بیروت، دارالجمیل، 1405ق. ص 62
30. راتب جموش، احمد، الحسن بن علی، دمشق، دارالفکر، 1985م، ص 185
31. مؤسسه اهلالبیت، صلح امام حسن مجتبی7، تهران، بنیاد بعثت، 1361ش. ص44
32. دیلی، حسن بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، انتشارات رضی، 1412ق. ص 22
33. همان، ص 36
34. صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبة شققیة، بیروت، 1387ق. ص 50
35. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج1، نشر انصاریان، قم، 1382، ص 124
36. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل و النصرة سیّد القرة، کنگره شیخ مفید، قم، 1371ش. ص 327
37. کاظم العِذاری، سعید، الامام الحسن السبط، سیره و تاریخ، مرکز الرسالة المطبعة، ستاره 1425، ص 45
38. همان، ص 47
39. همان، ص 52
40. مسعـودی، علی بن الحـسین بـن علی و شیـخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن مجتبی، ترجمه: سید علی خامنهای،
چاپخانه علمی، 1354، ص76
41. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، پیشین، ص 159
42. شریف القرشی، باقر، زندگانی حسن بن علی، ترجمه فخرالدین حجازی، ج2، انتشارات بعثت، بیتا، ص48
43. همان.
44. شریف القرشی، باقر، همان، ص 49
45. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الحاکم، ج3، ناشر: دارالحرمین، 1997م، ص172
46. آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن مجتبی، ترجمه: سیدعلی خامنهای رهبری معظم انقلاب.
47. همان، به نقل از ابن کثیر، تاریخ، ج8 ، ص 37
48. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج2، ص 80
49.آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن، ترجمه: مقـام معظم رهبری، آیت الله سید علی خامـنهای، تـهران دفتـر نشر
فرهنگ اسلامی، 1379، ص42 به نقل از بلاذری در فتوح البلدان.
50. همان، ص 116
51. همان، ص 118
52. همان، ص 149
53. همان، ص 163
54. همان، ص 215
55. همان، ص 219
56. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، ج2، چاپخانه علمیه اسلامیه 1362، ص 10
57. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج6 ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 1376، ص 93
58. حج : 29
59. شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن مجتبی، ترجمه: سید علی خامنهای، همان، ص 253
60. سید علی خامنهای، مقام معظم رهبری، پژوهشی در زندگی امام سجاد7، ناشر: حزب جمهوری، 1361، ص 8
61. آل یاسین، شیخ راضی، همان، ص 282
62. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، ج2، همان، ص 20
63. مجلسی، محمدباقر، همان، ج44، ص 173
64. مطهر بن طاهر مقدس، البلاد و التاریخ، ج5 ، بیتا، بینا.
65. «به فرزندم حسن زن ندهید که او مردی بسیار طلاق دهنده است»، کلینی، الکافی، همان، ج6 ، ص 56
66. مسعودی، علی بن حسین شافعی، مروج الذهب، ج3، بیروت، دارالاندلس للطباعة والنشر، 1985م، ص5
67. الامینی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج1، دارالتعارف للنشر، بیروت، 1978م، ص 585
68. همان.