نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
1 مسئول نخبگان و استعدادهای برتر / حوزه علمیه خراسان
2 استاد فقه سیاسی و فلسفه سیاسی / دانشگاه فردوسی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
امام باقر
محمد بن علی بن الحسین (بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن قصیّ بن کِلاب...)، درختی است تناور، از بوستان نبوت که شرافت، عظمت، دانایی، فضیلت، اخلاق، عرفان، معرفت به حقیقت و مواریث نبوت را به ارث برده است. او جامهای نورانی از رسالت نبوی را بر تن پوشیده و از وجود گرامیاش، دانشها و علوم بر میخیزد و او آبشخور آنها گردیده و معرّف علوم و دانشهای اهلبیت طهارت شده است؛ زیرا که دانشها و علوم الهی و ربّانی از شریعة وجودش سرازیر گردیده و به هر نقطهای از نقاط آکنده از ظلمت در روی زمین رسیده و تبدیل به مجد و فخامت و نورانیت نموده است. روشنی بخش دل اهل حقیقت و جویندگان آن گردیده و بساط جهل را بر چیده و بر سر قساوت و ظلمت شوریده و شورستانها را به گلستان تبدیل ساخته است و بدین روی، بایسته است که بگوییم: او از روشنترین نمادهای بلوغ انسانیت و از درخشان ترین چهرههای تاریخ بشری در دورة اسلامی است که آثار علمی بی بدیل و راهگشایی را به جامعة انسانی ارائه کرد.
به همین دلیل است که رسول نور و رحمت؛ پیامبر گرامی خدا9 ، نام او را «باقرالعلوم» نهاد و سلام خویش را به او ابلاغ فرمود.
جابر بن عبدالله انصاری گوید: «پیامبر9 خطاب به من فرمودند: «تو در دنیا میمانی، تا آنگاه که مردی از فرزندان مرا میبینی که همانندترین افراد به من است؛ هم اسم من و شکافندة علم است. هرگاه او را دیدی سلامم را برسان.»[1]
در این بخش از نوشتار، گوشهای از حیات نورانی آن ثمرة علم و دانش نبوی و آن سلالة پاک و بازآورندة دفتر دانش دینی را به بحث میگذاریم تا تذکارها و نکتههای گشایشگر و روشنیآورش را فراروی شاگردان و شیعیان و مسلمانان آزاده و درست اندیش عالم اسلام بنمایانیم و در تبیین اندیشههای تابناک و روشنگرش راهی را بگشاییم.
حقیقتاً او نوری است روشنگر که از مشرق حقیقت تابیده و همچنان در تلؤلؤ و درخشش است. این نور تابنده، فردی از هاشمیین و علویین است. در سال 57 هجری از مادر گرامیاش امّ عبدالله، فاطمه دختر گرامیِ حسن بن علی (امام مجتبی)8 پا به صحنة هستی نهاد.
چنانکه اشارتی شد؛ پدرگرامیاش، علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن قصی بن کلاب است و اکنون اشارتی باید که مادرش فاطمة بنت حسن بن علی بن ابی طالب بن هاشم بن قصی بن کلاب میباشد که چنین بنای عظیم و بزرگی، او را فردی از هاشمیین و علویین قرار داد.
ابوجعفر طوسی مینگارد: «محمد بن علی بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ که درود خدا بر آنان باد ـ باقر و شکافندة علم دین است که در سال 57 هجری قمری در مدینه متولد شد. مادرش امّ عبده (یا امّ عبدالله یا امّ حسن) فرزند امام حسن مجتبی7 است. او فردی هاشمی از هاشمیان و علوی از علویان است.»[2]
او از دو طرف علوی است و از دو طرف فاطمی است و دارای نسبی طلایی، نوری و درخشنده است.
ابن خلکان نوشته است: «ابوجعفر محمد بن زین العابدین، ملقب به امام باقر7 ، ولادتش در مدینه روز سه شنبه سوم صفر سال 57 هجری بوده و عمر شریفش در روز قتل جدش حسین7 ، سه سال بوده و مادرش ام عبدالله دختر حسن بن علیبن ابی طالب است.»[3]
ابن شهر آشوب نوشته است: «متولد شد در مدینه روز شنبه، اول رجب و گفته شده سوم صفر سال 57 هجری.»[4]
چنانکه از منابع تاریخی بر میآید، در ولادت ایشان اندک اختلافی موجود است، که البته بر روند کلی نوشتار ما اشکالی ایجاد نمیکند.
والاییهای علمی امام باقر7
القابی که در عرب برای افراد در نظر گرفته میشده، ارتباط روشنی با شاخصهای وجودی افراد داشته و معرف صفتی از صفات وی بوده است.
«و له ثلاث ألقاب؛ باقر العلم و الشاکر و الهادی، و أشهرها الباقر و سمی بذلک لتبقره فی العلم و هو توسعه فیه».(اربلی، ج3، ص128، 1405ق.)
«برای امام پنجم، سه لقب است؛ باقر العلم، شاکر و هادی و مشهورترین آنها، باقر است و علت نامیده شدنش به لقب، فراگیری دانش آن گرامی است.» (که در همة حوزههای دانشی، دارای ارج و عظمت و وقوف و اطلاع است).
باقر (کلمهای عربی و صفت است) شکافنده، گشاینده و وسعت دهنده (دهخدا، علی اکبر، 1373ش. کلمة «باقر»، «بقر» و...)
بقر را از این جهت بقر میگویند که زمین را میشکافد، شخم میزند.
علت نامیده شدنِ محمد بن علی7 به باقر، آن است که پیامبر9 براساس خبرهای عرشی و غیبی که از اسرار و رموز آفرینش و فرزندان گرامیاش، از جبرئیل دریافت فرموده، میدانستند که در آینده فردی از فرزندانش پا به صحنة گیتی مینهد که در علوم و دانشهای دینی سرآمد روزگار است، مجدّد شریعتش میباشد و به دانشها و علوم، توسعهای در خور شأن و والایی شریعت، جامعیت و خاتمیت آن میبخشد، و آن نکتههایی بدیع، تعیین کننده و رمزگونه را که در قرآن مجید و سنت نبوی مطرح گردیده، میشکافد. چنانکه فردی هسته را میشکافد و انواری را از دل هسته خارج میکند و بر حوزه دانشی، افزایش کیفی و کمی میدهد.
او را در علم، عظمت و جلالتی است که همگان در مقابلش خضوع و کرنش میکنند و در زمان خویش، هرگز کسی همپا و همطراز عظمت علمی و فخامت دانشی او نیست. هر دانشی را، با علم دادة ربانی و الهی فرا گرفته و به چنگ آورده و هر رازی از رموز هستی را مطلع است و بر اسرار درون آن آشنا است و به همین جهت، همة بزرگان دانش و علم، در زمان خودش و یا پس از آن، به احاطة دانشی آن گرامی گواهی داده و همة عالمان و دانشمندان دیگر، دانش خود را در برابرش همچون قطره در برابر دریا دیدهاند و بر آن شهادت دادهاند:
«در جهان، برتریاش بر همة مردم در علم و زهد و شرف ظاهر شده که در قبلش در مردمان نبوده، از علوم قرآنی و آثار و سنتها و انواع علوم و حکمت و به سوی او میرفتند بزرگان صحابه و تابعین و فقهای اسلام و او را پیامبر9 به شکافندة علوم یاد کرده، چنانکه اخبار بر آن دلالت دارند.»[5]
عبدالله بن عطای مکی گفته است:
«هرگز دانشمندان را نزد کسی جز امام باقر7 حقیرتر و کوچکتر نیافتم. حکم بن عیینه را دیدم با عظمتی که در علم و دانش داشت، در پیشگاه امام باقر، همچون کودکی در برابر آموزگار خویش بود!»[6]
به همین دلیل بود هنگامیکه جابر بن یزید جعفی میخواست از امام باقر7 روایتی را نقل کند، چنین میگفت:
«نقل نمود برایم وصی همة اوصیا و میراث بر دانش پیامبران، محمد بن علی بن الحسین:»[7]
او گنجینة اسرار و علوم الهی و وارث علوم نبوی است که خود فرمودهاند:[8]
«ماییم اهلبیت رحمت و درخت تناور نبوت و خاستگاه و معدن دانش و موضع تردّد ملائکة الهی و محل هبوط و نزول وحی الهی.»
براساس همین شهرت و آوازة بلند و جلالت شأن و والایی علمی و دانشیِ آن ذخیرة الهی و حجت بالغة ربّانی است که فردی همچون ابن حجر، مینویسد:
«باقر نامید شد، چون کلمة باقر از بقرالأرض گرفته شده؛ یعنی شکافتن زمین و بر ملا کردن آنچه در جوف دارد و پنهان است. او روشنترین مخفیگاه دانشها و گنجینههای علم و معارف و حقایق احکام و ریزهکاریهای آن است. مخفی نیست، مگر بر فرد فاقد بصیرت یا دارای بدی باطن، و از همین جا است که او باقر علم و فراگیرندة آن و عَلَم برافراشتة دانش است.»[9]
امام باقر7 پیشاهنگ و جلودار حرکت عظیم علمی تاریخ اسلامی است که ابوابی گونهگون را در دانشها و علوم دینی گشودند و افقهای نوینی را فرا روی طالبان علم نمودند. اعماق و ژرفای دانشها را بر ملا ساختند و کلیدهای علم و دانش و معرفت را فراروی تشنگان علم و دانش و جویندگان آن، نمایاندند و جویندگان را در مسیر شریعة علم به تکاپو واداشتند و چشم انداز گستردهای را در معارف و علوم ظاهر کردند.
ابن شهر آشوب نوشته است: «علوم دین را بقایای صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از امام باقر7 روایت کردهاند. راویان وی از صحابه عبارتاند از جابر بن عبدالله انصاری و از تابعان، جابربن یزید جعفی، کیسان سختیانی، بزرگ صوفیة و از فقها، ابن مبارک ازهری، اوزاعی، ابی حنیفه، مالک، شافعی و زیاد بن منذر و از مورخان، همچون طبری، بلاذری، سلامی و خطیب در کتب تاریخشان». (ابن شهر آشوب، ص195، 1384)
فقیه بصره و امام باقر7
قتاده فرزند دعامه، از طرف امویان، به عنوان فقیه در بصره گمارده شده بود. سالی پس از سفر حج، آهنگ مدینه نمود و تصمیم داشت به محضر امام باقر7 برود و به گمان خودش سؤالهایی را از آن حضرت بپرسد. شاید در نظرش آن بود که به نوعی با امام باقر7 مناظره کند: «ابوحمزه ثمالی، از یاران با وفای امام باقر7 نقل میکند که در مسجد النبی نشسته بودم، دیدم مردی به سوی من میآید. وقتی نزدیک شد سلام کردم. گفت: بندة خدا! کیستی؟ گفتم: مردی از اهلکوفهام، چه کار داری؟ گفت: ابوجعفر، محمد بن علی را میشناسی؟ گفتم: آری، کارت چیست؟ گفت: چیزی نیست، چهل سؤال آماده کردهام که از او بپرسم، هر کدام درست بود بپذیرم و هرکدام نادرست بود، رهایش سازم. ابوحمزه میگوید: پرسیدم: آیا خودت قدرت تشخیص درست یا نادرست بودن پاسخ آن سؤالها را داری؟ گفت: آری. گفتم: در این صورت دیگر چه نیاز به پرسیدن است؟ گفت: شما کوفیان مردم پرحرفی هستید. او را که دیدی خبرم کن. در همین حال بود که امام باقر7 در میان جمعی از شیعیان وارد مسجد شد و مردم اطرافش را گرفتند. آن مرد نیز به آنها پیوست و در آن جمع، نزدیک امام نشست. ابوحمزه گوید: نزدیک رفتم تا بهتر گفت وگوی آنها را بشنوم. پس آنگاه که امام7 پاسخ مسائل آن جمعیت را داد، آنها رفتند. امام نگاهی به مرد تازه وارد نموده، فرمودند: شما که هستید؟ گفت: نام من قتاده، فرزند عامه، اهل بصره هستم.» (ابن سعد، ج5، صص230 ـ 31، تحقیق محمد قادر عبد العطاء، 1410 ق.)
امام7 خطاب به وی فرمودند:
«فقیه اهل بصره تو هستی؟ عرض کرد: بله، این طور میگویند. امام فرمود: به من گفتهاند که تو تفسیر قرآن میکنی. گفت: بله، امام فرمود: تفسیر تو از روی علم است یا جهل؟ گفت: نه، او روی علم است.»
حضرت فرمود: خدای متعال در سورة سبأ میفرماید: (وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ) (سباء : 18). ما در آنها سیر و حرکت را مقدر نمودیم در امن و امان، شبها و روزها در آن سیر کنید. این آیه را برایم تفسیر کن.
قتاده گفت: این آیه دربارة کسی است که از خانة خدا با زاد و توشة حلال به سوی خانة خدا حرکت میکند. خداوند میفرماید: او در امن و امان است تا به خانه برگردد.
امام فرمود: وای بر تو ای قتاده، آیا تا به حال پیش نیامده که کسی با زاد و توشة حلال به زیارت خانة خدا برود، ولی در راه، دزدان او را بگیرند و اموالش را ببرند و او را چنان بزنند که دیگر نتواند به راه خود ادامه دهد؟ قتاده گفت: چرا. امام فرمود: وای بر تو قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنی (یعنی اگر کسی به مکه میرود طبق آیه باید در امان باشد، پس چرا این همه به کاروانهای حج حمله میشود. اموالشان را غارت کرده و بعضی را حتی میکشند؟!) و یا اینکه در شهر مکه امنیت زائران را سلب میکنند؟ قتاده! در این صورت، هم خودت و هم دیگران را هلاک نمودهای. این آیه دربارة کسی است که از خانة خود با زاد و توشة حلال حرکت کند و به زیارت خانة خدا بیاید و به حقّ ما، پیشوایان معصوم آگاه باشد و قلبش ما را طلب نماید و در سرش هوای ما باشد. همانگونه که خدای متعال فرمود: (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ) (ابراهیم : 37) ؛ «خدایا! محبت آنها را در قلب مردم بیفکن.» در این آیه مقصود خداوند شوق خانة کعبه نیست زیرا در آن صورت می فرمود: «تَهْوِی إِلَیْهِ». پس حضرت ابراهیم که از خدا خواست مردم به سوی آنها میل کنند، به خدا قسم مقصودش ما بودیم. هرکس به شوق ما بیاید و حج کند، حجش مقبول درگاه خدا است و الا قبول نیست و اگر چنین باشد، از عذاب الهی در قیامت مصون و محفوظ خواهد بود.
قتاده گفت: به خدا سوگند، دیگر این آیه را جز همانگونه که فرمودید تفسیر نمیکنم. سپس امام به او فرمودند: ای قتاده قرآن را تنها و تنها کسی میفهمد که به او خطاب شده باشد. قرآن بر ما اهل بیت نازل شده و فقط ما قرآن و حقایق موجود در آن و تفسیرش را میدانیم و هرکس علم قرآن را بخواهد، فقط باید از ما یاد بگیرد.
قتاده مدتی ساکت شد و سپس گفت: به خدا سوگند من تاکنون در حضور علمای بزرگی نشسته بودم ولی اینگونه اضطرابی را مشاهده نکرده و قلبم دچار گرفتگی و هیجان نشده بود. امام7 فرمود: «أَ تَدْرِی أَیْنَ أَنْت»؟ سپس این آیه را خواندند: (بُیُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ) (نور: 36) پس جایگاه تو آن است که میدانی و جایگاه ما آن است که خداوند توصیف فرمود. (مجلسی، ج46، ص 349، 1983)
قتاده در این گفت وگو شرمگین میشود و در برابر عظمت و مکانت و هیبت علمیِ امام باقر7 احساس حقارت شدید میکند و در نهایت چنین میگوید: «فذلک نفسی صدقت و الله، جعلنی الله فداک و الله ما هی بیوت حجارة و لا تین و لکن بیوت من بیوتکم». جام من فدایت، درست فرمودید: آری این ها خانه گلی و سنگی نیستند، بلکه خانههای شما وجود شمایند. (تفسیر نمونه، ج14، ص486)
حرکت علمی امام باقر7 و تعمیق دانشهای اسلامی
امامت امام باقر7 از نوزده سال بیشتر ادامه نیافت، اما در همین مدت، شالودة حرکت عظیم علمی را در عالم اسلامی بنیان نهادند و همپای گسترش قلمرو اسلامی، متناسب با شرایط موجود و با نگاه به آینده و چشماندازی وسیع و روشن، مکتب فکری شیعه و کلیت اندیشة اسلامی را بسط و گسترش دادند و دانشهای مختلفی را پایهگذاری کردند.
امام باقر7 مدینه را مرکز ثقل نهضت علمی و حرکت همه جانبة دانشی قرار دادند و در واقع، دانشگاهی جامع و گسترده و منظمِ علمی را در مدینه ایجاد کردند که در نتیجة این حرکت عظیمِ علمی، صدها دانش طلب و شیفتة علوم اسلامی و نبوی، از نقاط مختلف جهان، برای فراگیری این دانشها و علوم، در مدینه رحل اقامت افکندند و مکتبهایی نظیر مکتب کوفه، بصره، واسط و حجاز، رونق خود را از دست دادند و در برابر عظمت مکتب فکری، علمی، فقهی و دانشیِ مدینه، رنگ باختند. چرا که پارهای از وجود پیامبر9 و وارث علوم نبیّین و شکافندة علوم و ظاهر کنندة آنها (باقر العلوم)، در آن شهرِ رحمت، پیشاهنگ قافلة علم قرار گرفته، حدیث امام باقر و دانشهای بر آمده از آن قلّة رفیع، در اقصی نقاط جهان اسلام انتشار یافت و منقولات از امام باقر7 ، به آفاق عالم اسلامی منتشر گردید و آوازة امام باقر7 و کثرت دانش و مهارت بینظیر آن حضرت در همة علوم معقول و منقول، کلام و عرفان، تاریخ و سیره، روانشناسی و اخلاق، جامعه شناسی و اقتصاد اسلامی زبانزد گردید.
حسن بن علی الوشّاء، روایتگر پرآوازه، نهصد فرد تحصیلکرده در دانشگاه مدینه را یاد میکند که در مسجد کوفه به تدریس و انتقال دانشهای فرا گرفته از مکتب امام باقر7 اشتغال داشتند و حدیث باقری و نقل دانشها از زبان وی در هر گوشهای از مسجد کوفه به گوش میرسید.
حرکتی که از مدینه آغاز گردید، در مدینه متوقف نماند، بلکه اقطار عالم اسلامی را به سرعت در نوردید و رجال علمی فراوانی در پرتو مکتب امام باقر7 در سرتاسر عالم اسلامی به ظهور رسیدند که هرکدامشان استوانهای از استوانههای علم و فضیلت شمرده میشدند؛ زیرا که علوم و دانشها را از سرچشمه فرا گرفته بودند و به همین جهت بود که بزرگان علمی جهان اسلام، شأن والا و بینظیر وی را در کلامشان بیان نمودهاند.
ابن حجر هیثمی گوید: «محمد باقر7 به اندازة گنجهای پنهان، معارف و دانشها را آشکار نمود و حقایق و حکمتها و لطایف دانشها را بیان کرد که جز بر افراد بد سرشت و فاقد بصیرت پوشیده نیست.» (ابن حجر، ص258)
نظایر سخن ابن حجر را بیشماری از اندیشمندان دانشهای دینی در تاریخ اسلامی بیان داشتهاند که ذکر آنها در این مجال ضرورتی ندارد، تنها این جستار را اشاره باید نمود که حرکت عظیم علمی امام باقر7 آفاق گستردهای را شامل میگردید که به آنها اشاره میکنیم:
1. تحکیم بنیانهای اندیشة شیعی
بنیاد سازی فکری، از راهبردیترین کارهایی است که امام باقر7 در عصر و زمانة خویش به آن اقدام کردند.
قبل از تأسیس مدرسة اهل بیت، شیعیان تحت تأثیر افکار گوناگون قرار میگرفتند و بیم و خوف آن بود که با توجه به شیفتگی شیعه به درک معارف الهی، سراغ سایر مکاتب و نحلههای فکری بروند و خود، خطری سهمگین برای عقاید و اندیشههای شیعی به حساب میآمد و در دراز مدت میتوانست ضربههای اساسی بر افکار شیعی، به خصوص در مسئلة امامت ایجاد بکند که در چنین دورة عجیب و سرنوشت آفرینی بود که امام باقر7 مکتب فکری خودشان را تأسیس نموده و به قصد بنیادسازی اندیشههای شیعی، تلاشی همه جانبه را انجام دادند. امام در این دوره میکوشید تا امامت اسلامی و شیعی را، همچون نبوت، امری الهی، آسمانی و عهد و پیمانی را جانب خدا معرفی نماید.
«عبدالله سنان از اسماعیل بن جابر نقل نموده که گفت: عرض کردم به امام باقر7 اجازه میدهید دینم و عقایدم را که به آنها به خدا ایمان آوردهام، به شما عرضه کنم؟ فرمود: بیان کن و انجام ده. گفتم: شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست. تنها وبیشریک است و اینکه محمد9 بنده و رسول او است و اقرار دارم به آنچه که از جانب خدا به او داده شده و اینکه علی7 امامی است که خدا طاعتش را واجب فرموده و سپس علی بن الحسین8 ، امامی است که خداوند اطاعتش را واجب فرموده، سپس شما هستید. امام7 فرمودند: این است دین خدا و دین ملائکة الهی.»[10]
این نوع نگرشها و تبیینها از ناحیة امام باقر7 راجع به تبیین جایگاه امامت و تثبیت آن در اندیشههای یاران خویش، امر سترگی بوده که در مضامین روایی فراوانی به آن برمیخوریم، که در این باب، نمونهای دیگر را یادآور میشویم:
«محمد بن عیسی از ابی عبدالله مؤمن و او از ابی عبدالله حذّاء و او از سعدبن طریف، از امام باقر7 روایت نمود که پیامبرخدا فرمودند: هرکس میخواهد زندگیاش همچون زندگی من و مرگش همانند مرگ من باشد و به بهشتی که خدایم مهیا نموده و همه درختانش را خود، به دستش کاشته و خدا به او گفته است باش و شده، وارد شود، باید علی و اوصیای پس از وی را به ولایت بپذیرد و به فضل و عظمت آنها تسلیم گردد. چون آنها هدایت یافتگان و مورد پسند الهیاند، آنانی که خدا فهم و دانش مرا به آنها عنایت فرموده، آنها عترت من بوده و خون و گوشتشان از من است، من در نزد خدا از دشمنان آنها که از امتم هستند، شکایت خواهم کرد؛ آنان که منکر فضل آنها بوده و ارتباط با مرا به دلیل جفای با آنها بریدهاند. به خدا قسم آنها فرزندم را میکشند و شفاعتم به آنها نمیرسد.»[11]
امام باقر7 با اینگونه سخنان که بسیار است، میخواهد جامعه اسلامی را به امامت شیعی و اهل بیت عصمت و طهارت توجه دهد و اندیشة جامعة اسلامی را با این فکر بنیادین بپروراند.
در این دوره، تکیة بیشتر و اساسیتر، به صورت زیر بنایی و ریشهای، بر تعلیمات دینی و معارف اسلامی است.» (اللیثی، ص37، 1384)
امام باقر7 معارف فراوانی را با محوریت امامت بیان میکنند و به معرفی این موضوع مهم میپردازند که امام، معیار دین است و ولایت آنها اصلیترین رکن اندیشة اسلامی است.
در همین راستا، در تعالیم امام باقر7 مسئلة ولایت در بالاترین درجة اعتبار قرار میگیرد.
«ابو حمزة ثمالی از امام باقر7 نقل کرده که فرمودند: اسلام بر پنج پایه قرار گرفته؛ به پا داشتن نماز، پراختن زکات، حجگزاری، روزة ماه رمضان و ولایت (ارتباط، اتصال، قبول سرپرستی) ما اهل بیت. پس خداوند در چهار امر رخصت و گذشت قرار داده، اما در ولایت (ارتباط، اتصال ، قبول سرپرستی) رخصت و گذشتی قرار نداده است. کسی که مال ندارد، لازم نیست زکاتی بپردازد، کسی که مالی ندارد و به استطاعت نرسیده، حج بر او لازم نیست. کسی که مریض است نشسته نماز بخواند و ماه رمضان را افطار نموده و روزه بگیرد. اما ولایت، به گونهای است که سالم باشد یا مریض، صاحب مال و ثروت باشد یا نباشد (به هر صورت) ولایت سلب نمیگردد و فرد باید دارای ولایت باشد. این دو مسئله امامت و ولایت، اسکلتبندی اندیشه اسلامی و شیعی را میسازد و امام باقر به همین جهت بر این دو مسئله بنیادی، اهتمام بلیغ و فراونی ورزیدهاند. تا به شکل قوارة اصلی اندیشة مسلمانان و اندیشة شیعی اقدام نمایند.»[12]
آن حضرت، دربارة توحید، معارف بنیادین اسلام، معاد و نبوت و عدل و اخلاق و نظام صالح تربیتی و... همینگونه به نشر و ترویج عقاید اسلامی پرداختند تا شاکلة بنیادین تفکر اسلامی را به دور از هر پیرایهای در ذهن پیروانشان مستحکم و استوار نمایند.
2. بنیانگذاری تفکر اجتهادی
یکی از ابزارهای پویا و بالنده و انعطاف بخشتفکر اسلامی و انطباق دهندة ساختمان دینی، با شرایط و مقتضیات گوناگون زمانی و مکانی در شرایط مختلف تاریخی، عنصر اجتهاد بر مدار آیات قرآن و تعالیم اهل بیت، با تکیه بر عنصر نقش آفرینی عقل و خرد است.
اجتهاد، ذات دارای قواعدی بنیادین است که بدون آن قواعد عملیه اجتهاد شکل نمیگیرد؛ لذا امام باقر7 در دوران حیات نورانی و پر بار خود به تهیة قواعدی اصولی پرداختند تا در پرتو آن برای کاوشگران و پژوهندگان اندیشة اسلامی، زمینة اجتهاد فراهم گردد و با تکیه بر مدلهای شاخص و راهنما، عالمان شریعت، با تکیه بر اصول اجتهادی، بتوانند در راستای مبانی اولیه، به اجتهاد بپردازند. تمام اندیشمندان اسلامی بر این نکته اذعان داشته و اصرار ورزیدهاند که امام باقر7 نخستین شخصیتی بودند که علم اصول را برای چنین اجتهادی تأسیس و تدوین نمودند و آن را پی افکندند و شالودة آن را طراحی و تنظیم کردند. در همین راستا، بحث تفقه در دین را به عنوان یک رویکرد در بین اصحاب و شاگردانشان به مدار مباحث عمیق حوزة دین شناسی وارد کردند که به عنوان نمونه به یک مورد از بیانات آن حضرت استناد میکنیم:[13]
امام باقر7 فرمود: «جویندة علم در دین (عالم)، برای شیطان، سختتر و ناامید کنندهتر است از هزار عبادتگر(عابد).»[14] همچنین فرمود: «در دین بیندیشید و در حلال حرامش تفقه نمایید و الا از بیابانگردان خواهید بود.»[15]
در همین راستا لزوم فتوا را مطرح کردند و یاران خود را از فتوای بدون علم و با تکیه بر قیاس بر حذر داشتند و آنها را بدعت شمردند و به خصوص غیر قابل قیاس بودن احکام و سنت را با تأکید فراوان مطرح نمودند و نیز یاران خویش را به وقوف در شبهات ارشاد کردند و «وقوف عند الشبهات» را فرض شمردند.
مسائلی چون استصحاب، اشتغال، برائت، احتیاط، وقوف عندالشبهه، ذمّ قیاس و فتوای بدون علم و... از آموزههای مهمی است که باب آنها در دوران امام باقر7 توسط ایشان گشوده شد و سپس در دوران فرزند گرامیاش امام صادق7 به اوج بلوغ و عظمت دست یافت.
3. شبه زدایی از ساحت اندیشة دینی
امویها در شام و مبلغان و مروجانشان در اقطار عالم اسلامی آن روز، مدت زمانی را به ترویج شبهه در باب امامت، تشیع، حقانیت اهل بیت و در کل، به تحریف و قلب و واژگونی حقایق اسلامی پرداختند و سبب انحرافاتی عظیم در جوامع دینی آن روز شدند. عقایدی همچون خوارج، مرجئه، قدریها و... به وجود آمدند و امویان از این عقاید انحرافی پشتیبانی مالیِ همه جانبه میکردند. امام باقر7 با ایجاد مکتب فکری خودشان و بر مدار تفکر نبوی و اهلبیت طهارت: با این کژ اندیشههای علمی و انحرافات فکری عمیقی که در حرکت اسلامی توقف شدیدی را ایجاد کرده بود، به مقابلة مسدل، علمی و منطقی همه جانبه پرداختند و عقایدی انحرافی را که در جامعه بسط یافته بود زدودند و تفکر ولایت و اهل بیت را با معیار وجود نبی گرامی9 نشر دادند. یاران خود را از جسم و صورت داشتن خدا نهی نمودند، و اینکه خداوند شیئی است نه مانند اشیای عالم، نفی زمانی بودن، مکانی بودن و نفی رؤیت پرداختند و جوامع توحیدی را بر بلندای رفیع خویش مطرح فرمودند و به طور کلی، به زدودن شبهه از حوزة اندیشه و دین پرداختند و یاران خود را مسلح به علم و منطق و خرد نمودند.
4. پرورش نخبگان علم
در مکتب تربیتی مدینه که توسط امام باقر7 بنیاد نهاده شد، دانشمندان برجستهای در علوم و دانشهای اسلامی، همچون اصول، فقه، حدیث، تفسیر، کلام و علوم طبیعی و ... پرورش یافتند. به خصوص در حوزة فقه و مباحث کلامی، مدرسة آن حضرت بسیار پهناور و گسترده بود.
برجستگان از تربیت یافتگان مدرسه و مکتب امام باقر7 شخصیتهای نامآوری هستند؛ مانند: جابربن یزید جعفی، حمران بن اعین، (مجلسی، ج46، ص 349، 1983) زرارة بن اعین، عام بن عبدالله جذاعه، حجر بن زائده، عبدالله بن شریک عامری، (ذهبی، ص4.3) فضل بن یسار بصری، سلام بن مستنیر، برید بن معاویة عجلی، حکم بن ابی نعیم، (ذهبی، ج3، ص185) ابوبصیر اسدی، محمد بن مسلم ثقفی، لیث بن بختری مرادی، عبدالله بن ابی یعفور، زیاد بن ابی رجاء و .... که اکثر آنان پس از امام باقر7 توفیق تلمّذ در مکتب فرزند گرامی آن حضرت؛ یعنی امام صادق7 را نیز پیدا کردند.
بهگفتة ذهبی: «اکثر حافظان حدیث در اسناد، به گفتة آن حضرت همعقیده و هم اندیشهاند.» (ذهبی، ص403 ، بیتا)
شیخ مفید مینگارد: «بازماندگان اصحاب، بزرگان تابعین و برجستهترین فقیهان مسلمان مسائل و موضوعات دینی را از آن حضرت روایت کردهاند.» (ذهبی، ج2، ص152)
شاگرد آن حضرت را فقیهان، متکلمان و شخصیتهای بزرگ علمی تشکیل میدادند. چنانکه حمران بن اعین و زرارة بن اعین هر دو، هم محدثان و فقیهان نام آوری بودند و هم متکلمانی ماهر در فن خطابه و علم مناظره، و به گفته کشی، اینان از برترین و داناترین شاگردان آن حضرت بودهاند. (طوسی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص28، 1404ق.)
ابو بصیر اسدی، فقیه، مفسّر و محدث برجسته... «ابوبصیر، برید، زراره و محمد بن مسلم، میخهای خیمه عالماند و اگر آنان نبودند روایات نبوی از میان میرفت.» (طوسی، تحقیق: سید مهدی رجایی، 1404ق. ص206)
عامر بن عبدالله جذاعه، حجر بن زائده، عبدالله بن شریک عامری و فضل بن یسار، چهرههای درخشان دانش وفقهاند که برخی از آنان، مکتب کوفه و بصره را ایجاد و آن را بسط و گسترش چشمگیر دادند.
در زمان امامتِ نوزده سالة آن وجود گرامی، کاروانهای دانشیان برای سیراب شدن از دریای بیکران دانشش، به سویش رحل اقامت میافکندند و مدینه را مرکزی سترگ برای کسب فضیلت و دانش میدانستند و بی جهت نبود که آن دردانة گرامیِ هستی، اینگونه فرمود:
«شَرْقاً أَوْ غَرْباً لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ».
«به شرق یا به غرب روید هرگز علمی صحیح نمییابید مگر آنچه که از نزد ما اهلبیت برایتان ایراد و بیان گردد.» (کلینی، ج1، ص399، تحقیق: الشیخ محمد الآخوندی،1350 ق.).
اگر بخواهیم تصویری از آن تلاشهای فخیم و فاخر علمی در دوران آن وجود گرامی و سلالة نبیّ مکرّم9 ارائه کنیم، باید بگوییم: با وجود امام باقر7 در مدینه، شهر پیامبر تبدیل به کانون خروشان علم و دانش گردید و همچون نگینی درخشان در کرة خاکی درخشید و طالبان درخشش علم را، همچون مغناطیسی پر جاذبه به سوی خود جذب کرد. (الشاکری، ص15، 1417ق.)
«عصر امام باقر7 نمونه و تجسمی از مدرسة علمی اهلبیت: بود. آن حضرت، فرماندهی بزرگ در حوزة علمی برای تمامی مسلمین بودند. با همه اختلافات فکری و تاریخی که داشتند و حتی کسانی که برای خود، راه و شیوهای جدید برگزیدند و مکتبی نو احداث کردند ـ که از روح اسلام هم فاصله داشت ـ و استنباطهای انحرافی از دین داشتند و در خدمت دستگاه ظلم وارد شده بودند، از اندیشة امام باقر7 بهره بردند و از احادیث شرعیهای که متصل به وجود پیامبر خدا9 بود و امام باقر آنها را نقل میفرمود، استفاده کردند و بهرههای فراوانی گرفتند؛ مثلاً سفیان بن عیینه (158ق.) که مشهورترین محدث مکه بود و ابوحنیفه (159ق.) که رهبر مکتب قیاس بود، مکتبی که اهل بیت آن را تحریم نمودند و سفیان ثوری (161ق.) همة آنان علوم خود را از مکتب وسیع علمی امام باقر7 فرا گرفتند و در تامین مقاصد خود، از علوم امام باقر بهره جستند.»[16]
5 . بسترسازی جهت جنبش نوشتاری
شاگردانی که امام باقر7 تربیت کردند، همپای فراگیری دانش، تشویق به آغاز فرهنگ نوشتاری و یا مکتوب شدند. اگر بخواهیم تعبیری روز آمد از نگاه امام باقر به علم و دانش بیاوریم، باید بگوییم که آن حضرت، آغازگر جنبش نرمافزاری علمی بودند و به شاگردانشان امر کردند: دانش و اندیشة خود را بنگارند و در خدمت دیگران قرار دهند، که حقیقتاً تولیدات علمی این دورة افتخارآمیز و شکوهنمد، تولیداتی راهگشا و گشایندة جستارهای دانشی دیگر در دوران فرزند گرامیاش امام صادق7 گردید.
ابن ابی عمیر نقل میکند: «ندیدم کسی را که مانند محمد بن علی بن الحسین: در علم و فضیلت، دست قوی داشته باشد و شاگردانش چنان طالب علم و ساکت برای یادگیری احکام باشند. آنان با ولعی وصف ناشدنی مینوشتند و نوشتههای خویش را به تأیید آن حضرت میرساندند.» (مفید، ص244، تحقیق مؤسسة آل البیت، 1413ق.)
بنابراین؛ از مهمترین دستاوردهای حرکت علمی امام باقر7 تأسیس فرهنگ مکتوبی است که در دانشگاه مدینه، رقابتی ارجمند پیدا نمود و شاگردان آن حضرت، نهایت سعی خود را در این وادی اعمال کردند؛ به تعبیر دیگر، امام باقر7 کوشیدند که فرهنگ رسانهای را ایجاد نمایند و عجیب آن که فرهنگ ترجمه هم از مختصات همین دورة درخشان است. سخن در وادی علم و دانش امام باقر7 به قدری فراوان و گسترده است که حقیقتاً مجالی گسترده میطلبد و در حد نگارش موسوعهای گران سنگ و جامع است که به دلیل اختصار نویسی در مقالات، مجالی بیش از این را نمیطلبد و اگر خداوند توفیق عنایت فرماید: در فرصتی بهتر و آمادهتر، آن را پی میگیریم.
امام باقر7 در وادی سیاست
از جمله لوازم بررسی این مقوله، تبیین اجمالی وضعیت پر التهاب سیاسی دوران امام باقر7 است که همین مسئله خود، چگونگی مواجهة امام7 را با پدیدههای سیاسی و از جمله مقولة حکومت، حاکمان، روشهای مواجهه، روشنگریهای سیاسی و ... نشان میدهد.
سیاست، و نه سیاست بازی، تنیده در سرشت شریعت است. سیاست؛ یعنی هدایتگری، ارشاد، مدیریت صالح جامعة انسانی، تربیت بشر در راستای مصالح عالیة الهی، تحذیر از پذیرش ولایت غیرالهی، جذب نشدن و هضم نشدن در فرهنگ شیطانی و مقولاتی از این نوع، اینها سرشت سیاست الهی را تعیین میکند. اما از سیاست بازی به معنای صحنه آرایی برای حذف رقیبان، باند بازی، دروغ، حلیهگری، فریبکاری، سالوس گری، نفاق پیشگی، سوء استفاده از مقدسات در راه مصالح شخصی، شیطانی و اهریمنی به دور بودند.
نوع اول از سیاست، که همان علم مدیریت معنوی، ادارة نظام اجتماع انسانی در راه مصالح عالیة الهی است، اموری است که جوهرکار امامان شیعه را تشکیل میداده و آنها در راستای همین امر هم که حقیقت شریعت بر آن قرار دارد، حرکت خود را تنظیم کرده بودند. تبیین شریعت الهی، تلاش در راه ایجاد نظام الهی و مصالح اجتماعی، هدایتگری و تشکیل حکومت الهی، پیکره بندی نظام فکری جامعة بشری در راستای آرمانهای الهی و... اصل کار امامان شیعه را جهت و شکل میداده است، که با این وصف، همة تلاش امامان شیعه، تدبیر و سیاست الهی بوده است.
امام باقر7 در دورة عجیبی از حرکت جامعة اسلامی قرار داشتند. امواج فتنههای برآمده از نظام اموی، جولان دهی حاکمان خائن و عیاش و هوسباز اموی و عدم تحمل هر رقیب را باید تصویری شمرد از آن جامعة پر از انحرافات در باب اوضاع سیاسی دوران آن حضرت.
امام باقر7 با این حاکمان ظلم پیشه معاصر بودند:
1. مروان بن حکم
دشمن خاندان بنیهاشم و اهلبیت: که فضای خفقانآوری را برای شیعه ایجاد کرده بود.
«مروج الذهب» آورده است: «مؤمنان در عصر او در خفا به سر میبردند و زندگی مردم با مشقتهای سختی همراه بود. شیعیان در معرض خطرات جدی بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علی7 آشکارا درمحافل عمومی ناسزا میگفتند، (مسعودی،ج3، ص89 ، 1409).
2. عبدالملک مروان
او در سال73ق. بعد از پیروزی وغلبه بر ابن زبیر به سلطنت رسید. قبل از سلطنت و یا خلافت! خود را دوستدار قرآن معرفی میکرد، اما بعد از اینکه به خلافت رسید، چهرة مستبد و ضدّ قرآنی خود را آشکار ساخت. او هنگام رسیدن به حکومت و سلطنت، قرآن را به دست گرفت و گفت: «هذه آخر لقائی منک»؛ «این آخرین دیدار من است با تو»(همان.).
عبدالملک مروان، عنصر کثیفی چون حَجّاج بن یوسف ثقفی را که فردی فاقد رحم و عاری از عاطفه و تقوا بود، بر مردم مسلط نمود و او چه جنایتها که در پرتو خلافت عبدالملک بن مروان انجام نداد!
3. ولید بن عبدالملک
وی با عیش و عشرت و بد مستیهای دارالخلافه مأنوس و دمخور بود. در حکومتش که از 86 تا 96 ق. دوام داشت، هر چند مرزهای جغرافیایی اسلام گسترش یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، کابل، طوس و ری فتح شد، اما عناصر خونخوار و خون آشامی چون حجاج بن یوسف ثقفی، صاحب قدرت بودند. لذا تخمینهای تاریخی بیان میدارد که این دوره، دورة غربت شیعه وامامت شیعی و از جمله امام باقر7 است. (السیوطی، محقق: صالح ابراهیم، 1952م. ص216) در این دوره طبق آن تخمینها صدوبیست هزار نفر با شکنجه کشته شدند، (مسعودی، ج3، ص166 ، 1409). در همین دوره، افرادی مانند سعید بن جبیر به جرم طرفداری از اهل بیت: به شهادت رسیدند.» (قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج1).
امام سجاد7 در همین دوره، به دستور ولید، باسمی کشنده به شهادت رسید، (مسعودی، ج3، ص164 ، 1409). و دوران سختی برای امام باقر7 با انتقال امامت به ایشان آغاز گردید.
4. سلمان بن عبدالملک
او همچون پدران و اسلاف خود عمل میکرد و امام باقر7 را دمادم زیر نظر داشت.
5. عمر بن عدالعزیز
عمر بن عبدالعزیز در سال 99ق. به خلافت رسید. او گامهایی در کاستن از فشارهای سیاسی، اجتماعی بر امام باقر7 و شیعیان برداشت و فدک را به اهلبیت برگرداند. (مسعودی، ج3، ص164 ، 1409).
در منابع تاریخی، سیره و سنتِ او را ستودهاند. او دست پروردة صحابه و تابعین مدینه بوده است (خضری، ص 232، چاپ هفتم،1390ق.). یعنی اهل سنت و مورخان منصف اهل سنت به احادیث او اعتنا میکردند. اما در عین حال، چون غاصب مقام خلافت بود، نمیتوان او را به طور قطع تایید نمود.
6 . یزید بن عبدالملک
او با مرگ مشکوکِ عمربن عبدالعزیز، در سال 101ق. به خلافت رسید و با قرار گرفتن در مسند خلافت، قهرآمیزترین روشها را در حق شیعه اعمال کرد و امام باقر7 را در تنگنای شدید قرار داد. او از کینه توزان علیه امام باقر7 است.
7. هشام بن عبدالملک
وی مردی خشن، درشتخو، هتاک، مالاندوز، بخیل و ستمگر بود و به تعبیری، ختم و انتهای سیاسیون اموی، هشام بود. (مسعودی، ج3، ص211 ، 1409)
کینهتوزی و عداوت هشام با امام باقر7 انکارناپذیر بود و انگیزهای قوی برای از بین بردن امام در دستگاه امویان وجود داشت. (خضری، ص 235، چاپ هشتم، 1391)
آنچه ملاحظه شد، گذری بود بر دوران حاکمیتی که امام باقر7 ؛ چه قبل از امامت و چه دوران امامت خویش را با آنها سپری کردند.
شیوههای مبارزاتی امام باقر7
در باب روشها و شیوههای مبارزاتی آن امام همام، بخشی را در بحث رویکرد آن حضرت به علم و دانش و فقه و فقاهت و تربیت نخبگان دانش دین، توضیح دادیم. اما حوزة سیاست و مبارزات امام باقر، چند محور را شامل میشود که جهت خودداری از طولانی شدن نوشتار، آن محورها را کوتاه یاد میکنیم:
1. اتخاذ شیوة تقیّه
تقیه، استراتژی راهگشا و بنیادین فرهنگ اسلامی و به خصوص شیعی است. مسلمانان؛ از هر گرایشی، موظف به اعمال تقیه در برابر دشمنان عنود و لجوج میباشند. این شیوه و راهبرد توسط امامان شیعه در تقابل با سیاستهای خشن و ضد اسلامی بسیاری از حاکمان، به خوبی اعمال گردیده است.
میزان اهمیت امام باقر7 به مسئلة تقیه، چنان بود که آن حضرت در کلامی پر محتوا و راهگشا فرمودهاند: «التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لاَ إیمَانَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ»؛ «تقیه جزو دین من و دین پدران من است و ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد.»
امام باقر7 با اعمال شیوة تقیه، در بخشی از عمر شریف خود، فضایی ایجاد کردکه کنترلها و حساسیتهای دستگاه خلافت، نسبت به دوران پدربزرگوارشان امام سجاد و جد بزرگوارشان امام حسین7 بسیار کمتر و آرامتر صورت میگرفت؛ زیرا ایشان در مسند علم و تعلیم و تعلّم و فقه و فقاهت، آرمانهای امامت را منتقل میکردند.
و شاید بتوان سخنی غیرگزاف را یاد کرد که در دورة امام باقر7 به دلیل سیر نزولی دولت غاصب و جائر و رو به ضعف و سقوط بودنِ آن از سویی و از سوی دیگر اقبال و توجه مردم به آن حضرت و به دلیل برخورداری بالای امام از وجهه و حرکت علمی بالا و والا و همچنین به دلیل وجود جریانهای معارض با علوی و نیز عباسی و غیره، فرصت چندانی برای حکومت در جهت کنترل و رصد نمودن جریانها و به کار بردن فشار فوقالعاده برایشان وجود نداشت و لذا امام توانست به امر مکتبسازی و شبکة انتقال مفاهیم عالی دین اقدام نماید. به این جهت، از این ناحیه هم اعمال فشار، مدوام نبود و اگر گاهی پیش میآمد، امام با درایت خاصی که داشتند از آن عبور میکردند. میتوان گفت که اعمال تقیه، به صورت فعال و جدّی نبود، بلکه گاهی نوعی از تقیة نرم خود را نشان میداد. به هر حال این بدان معنا نیست که در عصر آن حضرت ضرورتی برای تقیه نبود.
امام باقر7 علاوه بر آن که همواره از ناحیة حاکم مدینه در معرض کنترل بود، گاهی نیز به طور مستقیم از ناحیة خلیفة مروانی به دمشق احضار و مورد بازجویی قرار میگرفت. (بشیر، ص118، 1390)
2. حفظ تشکیلات شیعی از خطر نابودی
اندیشة شیعه و تشیع با امامت، گرهی ناگشودنی داشت؛ زیرا امامت، بنیان اندیشههای شیعی را سامان میدهد. امام باقر7 در این عصر مهم، که باید آن را عصر گذار هم نامید، مردم را به مسئلة امامت و ولایت توجه میدادند و به تبیین آن میپرداختند؛ چنانکه اشاره شد، به خصوص تمرکز بر ولایت اهل بیت را اساس و بنیاد کار خود قرار دادند.
افشاگری امام از کارهای امویان و تحلیل منتقدانة وی از شیوة حاکمان اموی در بازداشتن مردم از گرایش به اهل بیت: جلوگیری از جعل و رواج احادیث دروغین، مبارزه با سلب آزادی و امنیت شیعیان و نیز مقابله با تخریب و تحقیر شخصیت امامان شیعه، نمونههایی از روح حماسی و فعالیتهای سیاسی امام باقر7 است. اینها و اعتراض مستقیم امام باقر7 به هشام و سخن گفتن از حق اهل بیت در هدایت مردم و کوتاه دانستن عمر حکومت امویان، موجب شد آن حضرت به زندان بیفتد و مدتی در حبس، مورد غضب خلیفه قرار گیرد. (خضری، چاپ هشتم، 1391، ص231)
در همین راستا امام باقر7 از برادرشان زید حمایت میکنند و شیعیان را از قبول برخی از مناصب، برحذر میدارند و در شیعیان، انسجامی استراتژیک و راهبردی ایجاد میکنند، حتی در تقاضای شیعیان، از انجام اقدامات حاد مبارزاتی فرمودند: هنوز شرط لازم برای فداکاری در راه حق را احراز نکردهاند. (خضری، ص231، چاپ هشتم، 1391).
امام باقر7 با اقدامات سنجیدة خود، تشکیلات شیعی را در فضای آمیخته به ترور و وحشت و فرا خواندن آنها به درک عمیق شریعت و فهم فقه و کلام و احکام و عقاید و رسیدن به برجستگیهای علمی و دانشی، کاملاً حفظ نمودند.
3. ترسیم وظایف حاکم اسلامی
امام7 در مواقف فراوانی، به ترسیم چهرة حاکم اسلامی میپرداختند تا آنکه هم پیکان تیز انتقاد را متوجه دستگاه خلافت نمایند و هم به مردم نشان دهند که حاکمان اموی از مسیر حاکمیت اسلامی خارجاند و به نوعی میرساندندکه دستگاه خلافت، دستگاهی است که از نظر خداوند معزول است:
«محمد بن مسلم گوید: از امام باقر(ابو جعفر)7 شنیدم که میفرمود: همانا پیشوایان جور و پیروانشان از نظر دین الهی و حق (خدا) معزول از مقام هستند که با اعمالشان مردم را گمراه میکنند. اعمالشان همچون خاکستری است که باد شدید در روزی طوفانی آنها را ببرد. این همان گمراهی عمیق و دور و دراز است.»[17]
و نیز پیروانشان را از نزدیک شدن به والیان جور برحذر میداشتند:
«هشام بن سالم از حبیب سجستانی از ابوجعفر، امام باقر7 نقل کرده که فرمود: پیامبر فرمودند: خدای متعال فرموده است: قطعاً عذاب میکنم امتی را در اسلام که به رهبری حاکم ظالمی گردن نهاده باشند. اگرچه این رعیت در اعمال شخصی خود، نیکوکار و پرهیزگار باشند و حتماً عفو میکنم در اسلام، رعیتی را که به ولایت و سرپرستی امام عادل گردن نهند؛ اگرچه این امت، در اعمال شخصاش، گناهکار و ستم پیشه باشد.»[18]
و در این راستا به تبیین وظایف حاکم اسلامی میپرداختند که «...یَقْسِمَ بَیْنَهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلَ فِی الرَّعِیَّة»؛ «بیت المال را مساوی تقسیم کند و در رعیت عدالت پیشه نماید.» (کلینی، ج1، ص405، تحقیق الشیخ محمد الآخوندی، 1350ق.).
و در همین راستا بیانات فراوانی فرمودند که: «حق در نزد ائمة الهی و معصوم است»، «آنها حکم بِمَا أَنزَلَ الله میکنند»، حجج و بینات الهیاند»، «مهبط وحی الهی و محل نزول ملائکه و مرجعیت کاملة دین حقاند» و... و «خداوند ولایت خویش را به آنان تفویض فرموده است.»
4. مبارزة صریح و رو در رو
امام باقر7 از سویی فعالیتهای ضد حکومتی؛ مانند فعالیت زید، مختار و کمیت اسدی را تأیید میکردند و از سوی دیگر خودشان با والیان ستم به صورت حاد و شدید برخورد داشتند و رو در رو و صریح مبارزه مینمودند.
اگر مبارزة صریح نبود چرا باید هشام امام را احضار کند و آن زحمت و مشقت را برای آن حضرت فراهم سازد. حضرت میفرمود:
«هرکس به سوی سلطان ستمگری برود و او را به تقوای الهی بخواند و از عذاب الهی بترساند وموعظهاش نماید، به پاداش جن و انس ومانند اعمال آنها را خواهد داشت.»[19]
این موضعگیریها سبب شدکه با امام باقر7 به شیوههای نامناسب برخورد شود و تلاش کردند آن حضرت را در نظرها بشکنند. امام صادق7 میفرماید: در یکی از سالها که هشامبن عبدالملک برای انجام مراسم حج به مکه آمده بود، امام باقر7 هم در مکه بود، امام برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: سپاس خدایی را که محمد9 را به پیامری مبعوث کرد و ما را به وسیلة او کرامت بخشید. ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وی هستیم. ما خلفای الهی هستیم. پس آن کس که از ما پیروی کند، سعادتمند است و کسی که ما را ترک نماید شقی خواهد بود. این سخنان به گوش هشام رسید و آنگاه که ما به مدینه برگشتیم، وی به وسیلة نامهای، از کارگزارش در مدینه خواست که امام7 را به دمشق بفرستد. وقتی وارد دمشق شدیم، سه روز اجازة ورود نداد. روز چهارم وقتی در آستانة در قرار داشتیم، هشام به اطرافیانش دستور داد، امام را ناسزا گویند و سرزنش کنند! امام 7 وارد شد و بیآنکه به هشام توجهی کند، در جملهای کلی به اهل مجلس فرمود: «السلام علیکم» و بدون اجازه در جایی نشست. هشام خطاب به آن حضرت گفت: «ای محمد بن علی، همواره یک نفر از شما خاندان وحدت مسلمانان را میشکند و مردم را به سوی خود فرا میخواند و از روی سفاهت و جهل گمان میکند امام است. هشام شروع به سرزنش کرد. بعد از وی، اهل مجلس یکایک سخنان توهین آمیز گفتند. امام باقر7 ایستاد و فرمود: ای مردم به کدام سو میروید و شما را به کجا میبرند؟ خداوند به وسیلة ما شما را هدایت کرد و آیندگان شما هم به وسیلة ما راه مییابند. اگر شما ملک زود گذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایی خواهیم داشت. پس از فرمانروایی، هیچ حاکمیتی و پادشاهی وجود نخواهد داشت؛ زیرا فرجام دنیا را خدا به دست ما خواهد سپرد؛ والعاقبة للمتّقین.
در پی این سخنان، هشام دستور داد پدرم را به زندان بردند ولی در آنجا همگان وابسته امام شدند و بعد از شکایت زندانیان از این وضع هشام دستور داد ما را نزد وی ببرند. وقتی وارد شدیم. هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازی بودند. هشام گفت: ای محمد، تو هم با بزرگان قوم در مسابقه شرکت کن و تیر بینداز. امام باقر7 فرمودند: از من گذشته است. اگر صلاح بدانی معاف شوم. هشام گفت: به حق آنکه محمد را به رسالت مبعوث کرد، تو را معاف نمیسازم. امام کمان و تیر را گرفتند و نُه تیر را پشت سر هم به هدف زدند که هرکدام در وسط تیر قبل قرار گرفت و به هدف خورد. هشام گفت: هرگز مانند تو را ندیده بودم و گمان نمیکنم کسی در روی زمین اینگونه باشد.
امام فرمود: ما کمالات و حقایق دین را به ارث میبریم؛ همان دینی که خداوند فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا). (مجلسی، ص377، 1987م.)
در این جلسه هشام شکست میخورد و امام7 را به مدینه باز میگرداند.
5. دستوری استراتژیک در راستای مبارزات سیاسی
امام باقر7 در اواخر عمر شریفشان، دستوری استراتژیک و مهم صادر میکنند. هنگامی که دوران زندگی آن حضرت به پایان میرسد، حرکت مبارزات سیاسی خود را با ماجرای عزاداری در منا ادامه میدهد و وصیت میکند که ده سال در مدینه برای ایشان گریه کنند و آنگانه فرمودند: «لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى»؛ «نوحه گران ده سال در منا برایم عزاداری نمایند.» (مجلسی، ص377، 1987م.)
این دستور در ادامة همان مبارزات سیاسی است، گریه بر امام باقر7 آن هم در منا امر عجیبی است. یک مبارزة حادّ سیاسی است. توجه دادنی است به مظلومیت اهل بیت و خودشان. البته در رابطه با مبارزات سیاسی امام7 مطالب فراوانی است که میتواند کتابی مستقل را تشکیل دهد و ما در این نوشتار کوتاه نمیتوانیم آن را تعقیب نماییم.
در وادی فضیلتها
آن حضرت، الگوی تمام نمای همة فضیلتها است. دعای فراوان آن حضرت، که ادعیة مهمی از آن حضرت صادر شده، (عطاردی، ص28، چاپ سوم، 1391) کار در مزرعه (همان.)، چنان که محمد بن منکدر ماجرای کار آن حضرت را در بیابانهای مدینه نقل کرده، به نظرش خودش، به امام انتقاد میکند و حضرت میفرماید:
«لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ، جَاءَنِی وَ أَنَا فِی [طَاعَةٍ مِنْ] طَاعَةِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَکُفُّ بِهَا نَفْسِی وَ عِیَالِی عَنْکَ وَ عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّمَا کُنْتُ أَخَافُ أَنْ لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى مَعْصِیَةٍ مِنْ مَعَاصِی الله، فَقُلْتُ صَدَقْتَ یَرْحَمُکَ الله أَرَدْتُ أَنْ أَعِظَکَ فَوَعَظْتَنِی.» (مفید، ص247، تحقیق مؤسسة آل البیت، 1413ق.)
«اگر در این حال مرگم فرا رسد، در اطاعت الهی خواهم بود؛ زیرا خودم را از نیاز به مردم حفظ میکنم. من از خدا بیمناکم که در حال نافرمانیاش بمیرم. به ایشان گفتم: من آمده بودم شما را موعظه کنم، اما شما مرا موعظه فرمودید.»
آن حضرت دائم الذکر بوده (عطاردی، ص345، چاپ سوم، 1391) و در عبادت، اوج بندگی وجذب و فنا را از خود بروز میدادند. با مرم اهل مدارا بودند. با خانواده و فرزندانشان کریمانه و با گذشت و رأفت و گشایش برخورد میکردند. به دنیا به چشم بیرغبتی مینگریستند. از خوف خدا گریههای طولانی داشتند، (همان.).
در علوم و دانشها، چنانکه به تفصیل آوردیم سرآمد همگان بودند. خوارق عادات فراوانی داشتند و حوادث عجیبی از معجزات ایشان نقل گردیده که آدمی را به حیرت وا میدارد؛ چنان که ابوبصیر گوید: «فمسح یده على عینی فرجعت کما کنت»؛ (عطاردی، ص75، چاپ سوم، 1391) «دست بر چشمم نهاد و من در بینایی مانند قبل شدم».
چگونگی معاشرت آن حضرت با مردم نیز نیازمند کتابی مستقل است و کرامات و فضایل بسیار دیگر که باید در هر باب کتابی مستقل نگاشت.
در پایان به ذکر و یاد از شعری که ابن حجاج، از شاگردانش سروده اشاره میکنیم:
اذا غاب بدر الدجى فانظر |
إلى ابن النبی ابی جعفر |
ترى خلقا منه یزرى به |
و بالفرقدین و بالمشتری |
إمام ولکن بلاشیعة |
و لا بمصلى و لا منبر |
«هنگامی که ماه روشنگر ناپدید شد به فرزند پیامبر ابی جعفر بنگر،
میبینیکه مردمان به او پناه آورده چنانکه به ماه و خورشید ومشتری نظر میکنند،
امام است، لیکن بدون شیعه (در آن اوضاع آشفتة دوران هشام) که نه مصلاّ دارد و نه منبر.» (عطاردی، چاپ سوم، 1391، ص185)
شهادت امام باقر و دفن در بقیع
امام باقر7 پس از زندگی پر اثر، راهگشا و تعیین کنندهاش در آیندة شیعه و جهان اسلام و پس از مبارزات پیگیر برای احیای مجد و عظمت اسلام و ترویج و تبلیغ و نشر حقایق و رسالت نبوی، در روز هفتم ذی حجة سال 114ق. (طبرسی، ص259، 1417) به وسیلة سمّی که به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک خورانده شد، به شهادت رسید. هشام بن عبدالملک سمی را به ابراهیم بن ولید داد و با کینة شدیدی که نسبت به آن امام همام داشتند آن حضرت را به شهادت رساندند. جمعیت فراوانی؛ از جمله اصحاب و یارانش در تشیع پیکر پاکش حضور یافتند. امام صادق7 بر جنازة مطهر وی نماز گزارد و در قبرستان بقیع به خاکش سپردند.
والسلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث
[1]. «قال جابر بن عبدالله الانصاری: قال لی رسول الله9 انکسَتَبْقی حَتّی تَری رَجُلاً مِنْ وُلْدی ، أشبه الناس بی، اسمه اسمی، یبقرالعلم بقراً، ای یفجره تفجیرا فإذا رأیته فاقرأه منّی السلام» یعقوبی، تاریخ، ج3، بیروت، دارصادر (بیتا).
[2]. «جابر بن عبد الله الأنصاریّ أنّه قال: قال لی رسول الله ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ : یوشک أن تبقى حتّى تلقى ولداً لی من الحسین یقال له: محمّد یبقر علم الدین بقراً، فإذا لقیته فأقرئه منّی السلام». المفید أبو عبد الله محمّدبن محمّد بن النعمان العکبریّ البغدادیّ، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسّسة اهلالبیت ـ علیهم السلام ـ لإحیاء التراث، اول، قم.
[3]. «قال ابن خلکان: ابو جعفر محمد بن زین العابدین علی بن الحسین الملقب بالباقر7: مولده بالمدینة یوم الثلثاء ثالث صفر سنة سبع و خمسین للهجرة و کان عمره یوم قتل جدّه الحسین، ثلاث سنوات، و أمّه أم عبدالله بنت الحسن بن علی بن ابیطالب». ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ص182، تحقیق احسان عباسی، بیروت، دار صادر، بیتا.
[4]. قال ابن شهر آشوب: «وُلِدَ بِالْمَدِینَةِ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ، غُرَّةَ رَجَبٍ وَ قِیلَ الثَّالِثَ مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ خَمْسِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ» ابن شهر آشوب مازندرانی، ابی جعفر محمد بن معالم العلم فی فهرست کتاب الشیعه، ص 25، نجف، المطبعة الحیدریه، 1380ق.
[5]. «قد اشتهر الباقر فی العالم تبرزه علی الخلق فی العلم و الزهد و الشرف ما لم یؤثر عن أحد من أولاد الرسول9 من علم القرآن و الآثار و السنن، و أنواع العلم و الحکم و الآداب ما أثر عنه و اختلف إلیه کبار الصحابة و وجوه التابعین، و فقهاء المسلمین، و عرفه رسول الله9 باقر العلم علی ما رواه نقلة الأخبار...» (طبرسی، فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص262، تحقیق، موسسة آل البیت، قم، 1417 ق.)
[6]. «ما رأیت العلماء عند أحد قطّ أصغر منهم عند أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب7 و لقد رأیت الحکم بن عیینة مع جلالته فی القوم بین یدیه کأنّه صبیّ بین یدی معلّمه». (فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص173، تهران، نشر نی، 1366).
[7]. «حدثنی وصی الأوصیاء و وارث علم الانبیاء محمد بن علی بن الحسین:». همان، ص173
[8]. «نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ وَ مَوْضِعُ الْمَلَائِکَةِ وَ مَهْبَطُ الْوَحْی». ابن شهر آشوب، ابوجعفر، المناقب، ج2، ص292، به کوشش محمد حسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی، انتشارات علامه. بیتا.
[9]. «سمی بذلک من بقر الأرض أی شقها وأثار مخبئاتها ومکامنها فکذلک هو أظهر من مخبئات کنوز المعارف وحقائق الأحکام والحکم واللطائف ما لا یخفى إلا على منطمس البصیرة أو فاسد الطویة السریرة ومن ثم قیل فیه هو باقر العلم وجامعه وشاهر علمه...» ابن حجر، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ص254، مصر، مکتبه القاهره.
[10]. «... عَنْ عَبْدِ الله بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ7، أَعْرِضُ عَلَیْکَ دِینِیَ الَّذِی أَدِینُ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِ قَالَ: فَقَالَ هَاتِ، قَالَ: فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ الله، وَ أَنَّ عَلِیّاً کَانَ إِمَاماً فَرَضَ الله طَاعَتَهُ، ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ الله طَاعَتَهُ، ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ الْحُسَیْنُ إِمَاماً فَرَضَ الله طَاعَتَهُ، ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ إِمَاماً فَرَضَ الله طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَیْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللهُ قَالَ: فَقَالَ هَذَا دِینُ الله وَ دِینُ مَلَائِکَتِه»، کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج1، ص210، تحقیق الشیخ محمد الآخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350ق.
[11]. «مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ الله الْمُؤْمِنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهَ الْحَذَّاءِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله9 : مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَ یَمُوتَ مِیتَتِی وَ یَدْخُلَ جَنَّةَ رَبِّی، جَنَّةَ عَدْنٍ قَضِیبٌ مِنْ قُضْبَانِهَا غَرَسَهُ رَبِّی بِیَدِهِ فَقَالَ لَهُ کُنْ فَکَانَ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیّاً7 وَ الْأَوْصِیَاءَ مِنْ بَعْدِهِ وَ لْیُسَلِّمْ لِفَضْلِهِمْ فَإِنَّهُمُ الْهُدَاةُ الْمَرْضِیُّونَ أَعْطَاهُمْ فَهْمِی وَ عِلْمِی وَ هُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی أَشْکُو إِلَى الله عَدُوَّهُمْ مِنْ أُمَّتِیَ الْمُنْکِرِینَ لِفَضْلِهِمْ الْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی وَ الله لَیَقْتُلُنَّ ابْنِی وَ لَا أَنَالَهُمُ الله شَفَاعَتِی». صفار، محمد بن حسن بن محمد بن مزوخ، بصائر الدرجات الکبری، ص48، فی فضائل آل محمد، موسسة آل البیت، 1414ق.
[12]. «عن ابی حمزه الثمالی قال: قال ابوجعفر 7: بنی الاسلام علی خمس: اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و حج البیت و صوم شهر رمضان و الولایة لنا اهل البیت فجعل فی اربع منها رخصة و لم یجعل فی الولایة رخضة. من لم یکن له مال لم یکن علیه الزکاة و من لم یکن عند. مال فلیس علیه حجّ و من کان مریضاً صلی قاعداً و افطر شهر رمضان. و الولایة صحیحا کان او مریضا او ذامال او لا مال له فهی لازمة واجبة». صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، ص277، تحقیق علی اکبر غفاری، قم جامعه مدرسین، بیتا، 277
[13]. «عَن أَبِی حمزة، عَن أَبِی جَعْفَر7ٍ قَالَ: مُتَفَقِّهٌ فِی الدِّینِ أَشَدُّ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ عَابِدٍ.». صفا، پیشین، بصائر الدرجات، ص7
[14]. «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَعالِمٌ واحِدٌ، اَشَدُّ عَلی اِبْلِیسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ لاَِنَّ الْعابِدَ لِنَفْسِهِ وَ الْعالِمَ لِغَیْرِهِ...». کنز العمال، حدیث 28908
[15]. «تَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ أَعْرَاب»برقی، ص227، 1498ق.
[16]. «و قد کان عصر الباقر7 بمثل الوجود العلمی لمدرسة أهل البیت بکلّ ما تمثّله الکلمة من معانیها، فقد کان الإمام الخامس7 ملکاً لجمیع المسلمین علی اختلاف توجّهاتهم الفکریة و التاریخیّه، و حتی انّ الذین اختلطوا لأنفسهم طریقاً جدیداً بل غریباً عن روح الاسلام فی الاستنباط و القیاس و سارداً علی طریق موالاة و مداهنة السلطان الظالم (السلطان الظالمة) استفادوا من فکر الامام الباقر7 و احادیثه الشرعیة المتصلة بسند الصحیح یجده رسول الله و سفیان بن عیینه (ت 198ق.) المشهور بمحدّث مکة و أبوحنیفه (ت 159ق.) رائد مدرسه القیاس التی حرمها اهل البیت: و سفیان الثوری (ت 161ق.) انتهلوا کلهم من علوم الإمام الباقر7 بما ینفع مقاصدهم».
[17]. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ7 یَقُولُ: إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِینِ اللِهِ وَ الْحَقِّ قَدْ ضَلُّوا بِأَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا ـ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِید». (عطاردی، ص345، چاپ سوم، 1391).
[18]. «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله9 قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ ظَالِمٍ لَیْسَ مِنَ اللهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَارَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً سَیِّئَةً...». همان، ص346
[19]. «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى الله وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ». مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج75، موسسه الوفاء ، بیروت، 1987م، ص 377
ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفر، المناقب، ج2، به کوشش محمد حسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی، انتشارات علامه ، 292. بیتا.
ـ ابن شهر آشوب مازندرانی، ابی جعفر محمد بن معالم العلم فی فهرست کتب الشیعه، نجف المطبعة الحیدریه، 1380ق.
ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1384
ـ ابن حجر، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، مصر، مکتبة القاهره.
ـ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق احسان عباسی، بیروت، دار صادر، بیتا.
ـ ابن سعد، محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد قادر عبد العطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
ـ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، موسسه آل البیت للتراث العربی، 1498ق.
ـ بشیر، حسین، پژوهشهای اجتماعی اسلام، ویژة امامت شناسی 9 و 10، سال هفدهم، 1390
ـ خضری، سید احمدرضا، تاریخ تشیع، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ هفتم، 1390
ـ خضری، احمدر ضا (دکتر) ، تاریخ تشیع، چاپ هشتم، بهار 1391، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
ـ ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام، بیتا.
ـ السیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفا، محقق: صالح ابراهیم، مطبعة السعادة، مهر، 1952 م.
ـ الشاکری، الحاج حسین، الامام باقر، 1417ق. مطبعة ستاره.
ـ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم جامعة مدرسین، بیتا.
ـ صفار، ابوجعفر محمدبن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات الکُبری فی فضائل آل محمد، موسسه آل البیت، 1414
ـ طبرسی، علی بن الفضل، اعلام الوری بأعلام الهدی، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1417
ـ طوسی، ابوجعفر، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشی، تحقیق سید مهدی رجایی، آلالبیت، 1404ق.
ـ عطاردی، عزیزالله مسند الامام الباقر، نشر عطارد، چاپ سوم، 1391
ـ علی اکبر نوایی، اشارههای روشنی، استراتژی و دورههای تاریخی امامت از منظر مقام معظم رهبری ، انتشارات آستان قدس رضوی، 1389
ـ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، تهران، نشر نی، 1366
ـ قمی، شیخ عباس، سفینة البحار.
ـ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج1، تحقیق الشیخ محمد الآخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350ق.
ـ اللیثی، سمیره مختار، جهاد شیعه در دروة اول عباسی، نشر شیعهشناسی، 1384
ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1983
ـ مسعودی، ابی الحسن علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب، مؤسسة دارالهجره، ایران، قم، 1409
ـ مفید، محمد بن البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت، 1413ق.
ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح عباسی معروف به ابن واضح، تاریخ، بیروت، دار صادر (بیتا).