در محضر پیامبر اکرم (ص)

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

چکیده

ندارد

کلیدواژه‌ها

موضوعات


در محضر پیامبر اکرم (ص)


آنچه در پى مى‏آید متن سخنرانى آیةاللَّه جوادى آملى در مدینه منوّره است که پس از پیاده کردن از نوار، با اجازه معظّم‏له اقدام به درج آن کردیم. این سخنان که در جمع حجاج خانه خدا و در کنار مرقد مطّهر پیامبر گرامى (ص) و در یک فضاى عرفانى و معنوى ایراد شده است داراى ابعاد علمى، تحقیقى و معنوى است. امیدواریم مورد استفاده خوانندگان عزیز قرار گیرد.

میقات حج، شماره‏1، ص: 18

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم، بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم، الحمدللَّه الذّى هدانا لهذا و ما کنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه و صلّى‏اللَّه على جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد (ص) و اهل بیته‏الطّیبین الطّاهرین سیّما بقیه‏اللَّه ارواح مَنْ سِواه فداه، بهم نتولّى و من اعدائهم نتبّرء الى اللَّه.

آداب تشرف به محضر پیامبراکرم «ص»

اینجا مدینه منوره، حرم رسالت و ولایت است، شهر رسول‏اکرم- علیه آلاف‏التحیه والإکرام- است. انسان کامل هرگز مرگ ندارد، چون همواره زنده و شاهد است. و همه ما در مدینه، در مشهد و محضر رسول‏اکرم- علیه آلاف‏التحیه والإکرام- مشرّفیم. نحوه شرف یابى به محضر آن حضرت را خداى سبحان در قرآن کریم ارائه کرده است که چه وقت، براى چه و چگونه به محضر حضرت برویم و بعد از پایان موعد چه کنیم. همه این امور را در سوره مبارکه احزاب بیان کرده و فرموده است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ»[1].

«بدون اجازه وارد خانه رسول‏اکرم- علیه آلاف والتحیه والإکرام- نشوید».

اگر شما را به عنوان مهمانى دعوت کرده‏اند وارد بشوید، ما اینجا مهمان رسول‏اکرم (ص) مى‏باشیم و در کنار سفره رسالت، غذا میل مى‏کنیم‏ «إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ»[2] بدون دعوت، حق‏

ورود ندارید. وقتى هم شما را دعوت کردند زود وارد نشوید بلکه منتظر پخته شدن غذا باشید، سعى کنید وقتى غذا پخت و آماده شد بروید «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا»، وقتى غذا میل کردید از آنجا منتشر بشوید. وقتى هم که در محضر حضرت نشسته‏اید سخنى که باعث‏

______________________________
(1)- با بهره‏ورى از پیام بلند حضرت امام رضوان‏اللَّه علیه به زائران حج/ 1365.

(2)- همان، ص 199.

میقات حج، شماره‏1، ص: 19

انس یکدیگر است نگویید «وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ» وقتى در محضر حضرت نشسته‏اید، سخن دنیا طرح نکنید، با یکدیگر مؤانسه نکنید، حرفى که حکمت و معرفت در او نیست نزنید، گفتار عادى را در محضر حضرت ترک کنید. مجلس پیغمبر مجلس علم و حکمت است، مجلس انس و مجلس سرگرمى نیست، این ترجمه کوتاهى از این آیه مبارکه است.

در این آیه فرمود: فقط مؤمنین مى‏توانند بروند، غیر مؤمنین مجاز نیستند، چون خطاب به اهل ایمان است‏ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، مؤمنین هم بى‏دعوت مجاز نیستند و محور اذن و دعوت هم پذیرایى است که رسول خدا شما را دعوت مى‏کند که مهمانى کند، و شما مهمان او باشید. «وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا» بروید غذاى رسول‏اکرم را بخورید.

پذیرایى پیامبر از مهمانان چگونه است؟:

این غذا چه غذایى است که رسول‏اکرم دعوت مى‏کند؟

مؤمنین، مهمانانِ رسول اسلامند، در عین حال که ظاهر آیه از نظر پذیرایىِ صورى محفوظ است، اما از امام ششم سلام‏اللَّه علیه در ذیل آیه‏ «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» به نقل مرحوم کلینى (ره) رسیده است که‏ «علمه الذى یاخذه ممن یاخذه»[3] شما علمى را که فرا مى‏گیرید، نظر کنید ببینید از چه کسى آن را مى‏گیرید. گاهى‏

طعام، یک طعام ظاهرى است که با باران، مزرعه‏ها و باغ‏ها سر سبز و خرّم مى‏شود و گاهى یک طعام حقیقى و معنوى است که غذاى روح مى‏باشد و جان را تغذیه مى‏کند. اگر طعام در این آیه دو مصداق داشت، طعام در آیه قبلى هم دو مصداق دارد.

در جاى دیگر این چنین آمده است: «ما باران را نازل مى‏کنیم، زمین را مى‏شکافیم و با بذر افشانى غذا فراهم مى‏کنیم».

اگر منظور از این طعام، طعام ظاهرى باشد، منظور از آن آب، باران‏

______________________________
(1)- همان، ص 42.

میقات حج، شماره‏1، ص: 20

است و منظور از زمین و شیار و محصول آن، وسائل و محصولات کشاورزى و مانند آن خواهد بود، ولى اگر منظور از این طعام مصداق معنویش باشد مراد از آن آب، آب حیات، و منظور از زمین، زمینه حیات و زمینه دل خواهد بود و مانند آن.

پس طعام در قرآن کریم دو مصداق دارد: «طعام جسم» و «طعام روح»، آن مصداقى که طعام جسم است و دیگران با ما در آن شریکند، درباره‏اش فرموده: «کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ»[4] و فرمود:

«مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» اما آن طعامى که مصداق معنوى است، ما با فرشتگان در آن شریکیم، اگر براى فرشته مقامى است ما در تغذیه آن طعام شریک فرشته‏هاییم، اگر معرفت حق و توحید حق طعام معنوى است و فرشتگان از این طعام برخوردارند، خردمندان و علما همسایه فرشته‏اند، و لذا در کریمه‏ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ»[5] علما را با فرشتگان یکجا یاد مى‏کند؛ یعنى در غذاى معنوى، انسانهاى وارسته سهیم فرشته‏هایند، همانطورى که در غذاهاى مادى انسان با انعام شریک است. بدینگونه به ما هشدار داده که طعام بدن، شریکى پایین‏تر از شما دارد، ولى اگر عالم شدید شریک فرشتگان در معارفید، و اگر در جنگ شربت‏

شهادت نوشیدید شریک فرشتگان در پروازید.

ذیل آیه کریمه‏ «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ ...»[6] این‏چنین روایت شده که: شهید با فرشته هم‏پرواز است، جعفر طیّار با فرشتگان هم‏پرواز است، و عباس بن على- سلام‏اللَّه علیهما- با فرشتگان هم‏پرواز است. گاه انسان دستش را در راه خدا مى‏دهد و با «أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ» هم‏پرواز مى‏شود. گاهى تلاش و کوشش مى‏کند تا عارف وعالم باشد، در این صورت با فرشتگان هم شهادت است.

طعام معنوى پیامبر (ص)

پس طعام در قرآن کریم دو مصداق دارد، و خورندگان این‏

______________________________
(1)- همان، ج 13، ص 83.

(2)- همان، ج 19، ص 43.

(3)- همان، ج 20، ص 18.

میقات حج، شماره‏1، ص: 21

طعامها هم مشخص‏اند. و ما مهمان رسول اکرمیم، در کنار سفره طعام معنوى آن حضرت نشسته‏ایم تا او ما را تغذیه نماید. ما را دعوت کرده که عالم کند، بدون اذن وارد نشده‏ایم، بدون دعوت هم شرکت نکرده‏ایم. ما از این جهت به خود وعده مى‏دهیم که با دعوت آمده‏ایم و امکان حضور بدنى نصیب ما شده است، و لذا خود را امیدوار مى‏کنیم که پیام دعوت حضرت به ما رسیده است.

اما اکنون که آمده‏ایم باید چه کنیم؟ جز این است که باید از طعام حضرت استفاده کنیم؟ اگر کسى خواست از غذاى علمى حضرت استفاده کند شرطش چیست؟ فرمود: شما که مهمان پیغمبرید مبادا عمر خود را در مدینه با مؤانسه بگذرانید (مستأنسین لحدیث) مبادا دهان باز کنید و سخن عادى مطرح کنید، وقت را به انس و موانسه‏هاى صورى بگذرانید، باید اینجا سمیع بود و بصیر، باید شنوا بود و بینا. شما آمده‏اید حرف بشنوید یا حرف بزنید؟ اگر آمده‏اید که چیزى یاد بگیرید پس حرف نزنید که‏

پیغمبر را مى‏رنجاند. (مستأنسین لحدیث ان ذلکم یوذى النبىّ فیستحیى منکم) مگر بین حرم و هتل فرق هست؟ مگر یک دیوار به عنوان مرز حرم حاجب است؟ اگر شب در حرم را بستند یعنى دیگر راهى براى زیارت نیست؟ پشت دیوار حرم نمى‏توان زیارت جامعه را قرائت کرد؟ اگر شب راه نیست نمى‏توان بار یافت؟ اگر یک دیوار و دو دیوار حاجب باشد که انسان نمى‏گوید:

«من شهادت مى‏دهم تو مقام مرا مى‏بینى و سلام و کلام مرا مى‏شنوى و جواب مى‏دهى، منتها خدا اجازه نداده که من لذّت مناجات تو را درک کنم» آیا خدایى که ارحم‏الراحمین است او مانع از لذایذ مناجات است؟ یا بدخورى و پرخورى ظاهرى نمى‏گذارد که انسان لذت مناجاتش را بچشد؟، یا آن استیناس و مؤانسه و مجلس انس داشتن در مسافرخانه‏ها و دور زدن در کوى و برزن مانع لذت مناجات است!

میقات حج، شماره‏1، ص: 22

خداوند فرمود: «اگر مهمان رسول اکرمید مؤانسه نکنید و این کارِ شما رسول‏اکرم را مى‏رنجاند».

در قرآن کریم آمده: «کسانى که پیغمبر را مى‏رنجانند از رحمت خاصّه به دور مى‏مانند». او از شما خجالت مى‏کشد ولى خدا استحیاء ندارد. بالصراحة مى‏گوید: اگر در محضر نبى‏اکرم آمده‏اید حرفهاى عادى نزنید، به خنده کردن وقت نگذارید، به تعلیم و تعلم وقت بگذارید. آن ساعتى که مشغول تدریسید مهمان رسول‏اکرمید، آن لحظه‏اى که سرگرم ارشاد و هدایتید مهمان رسول‏اکرمید، گرچه مشغول یاد دادن احکامید ولى دارید تغذیه معنوى مى‏کنید، گرچه سرگرم ارشاد و هدایتید ولى دارید تعلّم مى‏کنید.

ما نباید همّتمان تا این حد باشد که در قیامت به جهنم نرویم، خدا ما را نسوزاند، این یک همّت نازلى است. در قیامت خداى سبحان بسیارى از انسانها را به جهنم نمى‏برد، کودکان را به جهنم نمى‏برد، دیوانه‏ها را به جهنم نمى‏برد، مستضعفین فطرى را به جهنم نمى‏برد. جهنم نرفتن و نسوختن که هنر نیست، با فرشته‏ها هم‏صحبت بودن هنر است، کارى کردن که فرشته‏ها به استقبال انسان بیایند هنر است، «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها»[7] را از زبان فرشته‏ها شنیدن هنر است. آنها خدمه شمایند. و الآن راه در اینجا براى رسیدن به این مقام باز است. ساده‏ترین کارى که موجب آزار پیامبر (ص) نشود آن است که مواظب خوراک و گفتارمان باشیم.

این از سخنان نورانى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب- صلوات‏اللَّه و سلامه علیه- است که فرمود چند چیز با چند چیز جمع نمى‏شود «لا تجتمع‏البطنة والفطنة والشهوة والحکمة»[8] پرخوردى با مصمّم بودن جمع نمى‏شود، کسى اهل عزم است که پرخور و بد خلق نباشد. تبعیت از شهوات نفسانى با حکیم بودن سازگار نیست.

______________________________
(1)- همان، ج 18، ص 87.

(2)- همان، ج 19، ص 197.

میقات حج، شماره‏1، ص: 23

شخصى در محضر رسول‏اکرم آروغ زد، حضرت فرمود:

«اقلْل من جشأتک»[9] چرا به خودت اجازه مى‏دهى آنقدر بخورى که در محضر دیگران آروغ بزنى، تو انسانى، بهمان اندازه که برایت لازم است اکتفا کن. آنها که همیشه سیرند گرسنگى فراوانى در قیامت در پیش دارند.

ضیافت پیامبر شب‏زنده‏دارى است:

مهمان پیغمبر بودن با شکم پر ممکن نیست و اگر کسى اهل مؤانسه باشد شب را با دیگران به انس مى‏گذراند و دیگر

فراغتى ندارد، «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا» او اجازه نمى‏دهد که‏ «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا»[10] نصیبش شود. اگر کسى مهمان رسول‏اکرم است، ممکن نیست از شب زنده‏دارى محروم باشد، زیرا پذیرائى پیامبر تهجّد است و به شب زنده‏دارى دعوت مى‏کند. ضیافت رسول‏اکرم در احیاء لیل است و با مؤانسه دوستان در شب، سازگار نیست. اگر خدا فرمود: «شما مهمان رسول‏اکرمید»، غذاهاى رسالت را مشخص کرد، فرمود پنج نماز است که دیگران با تو شریکند و تو با دیگران سهیمى. اما این نماز ششم، نماز خاص است؛ «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ». چهار نماز عبارتند از: ظهرین و مغربین؛ یعنى از دلوک شمس تا دل شب و قرآن‏الفجر که پنجمین نماز است، همه در خواندن آن شریکند. امّا «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ»، مال تو، «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[11] تو این مقام و سفره را به دیگران خواهى داد و از آنها پذیرایى مى‏کنى، چون آنان مهمان تواند.

بدیهى است که اگر کسى مهمان پیغمبر شد، از غذاى او استفاده مى‏کند و از خود سخنى ندارد. حال که اینجا غذا را میل کرد (و اذا طعمتم فانتشروا) به اقطار عالم منتشر شوید تا همین‏

______________________________
(1)- همان، ج 13، ص 81.

(2)- همان، ج 18، ص 90.

(3)- همان، ج 9، ص 176.

میقات حج، شماره‏1، ص: 24

غذاها را منتقل کنید.

تکریم خداوند از پیامبر و مؤمنان‏

اگر اینگونه مهمان شدید، آنگاه خداوند و همه فرشته‏ها بر شما صلوات و درود مى‏فرستند، آرى انسان عادى به جایى مى‏رسد که خداى سبحان و ملائکه بر او صلوات بفرستند.

در همین سوره مبارکه احزاب اگر صلوات خدا و فرشته‏ها بر رسول‏اکرم- علیه آلاف التحیه والإکرام- مطرح است. صلوات خدا و فرشتگان بر شما هم مطرح است. اگر در این سوره فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» در همین سوره نیز فرمود:

«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ»[12] این چه انسانى است که مى‏تواند به جایى برسد که خدا بر او صلوات بفرستد! کارى نکنیم که افراد ساده‏اى که در کاروان ما هستند، به جایى برسند که در قیامت ما به شفاعت آنها محتاج باشیم.

مرحوم بحرالعلوم- رضوان‏اللَّه علیه- مى‏گوید: مرحوم خواجه نصرالدین طوسى در درس وقتى نام سید مرتضى را برد گفت: «قال السیّد المرتضى صلوات اللَّه علیه» براى رفع اعجاب شاگردان فرمود: «فکیف لا یُصلّى‏ على المرتضى!».

اگر خدا بر شما صلوات مى‏فرستد، ملائکه خدا بر شما صلوات مى‏فرستند، این محصول مهمانى رسول‏اکرم است، خدا مى‏خواهد شما را نورانى کند، وگرنه مسائل مادّى چندان ارزش ندارد، زیرا همه این مسائل رفاهى که در این یک ماهه نصیب زائران مى‏شود، یک روزه نصیب متکاثرانى خواهد شد که وقتى از سایه قصرشان مى‏گذرى مى‏بینى سایه آن به آسانى تمام نمى‏شود و لذا فرمود: «اگر خواستید بدانید دنیا چقدر مى‏ارزد ببینید به دست چه کسى است»؟

______________________________
(1)- همان، ج 19، ص 199.

میقات حج، شماره‏1، ص: 25

آنچه در این دو صلوات هست، این است که درباره نبى‏اکرم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ»[13] در تصلیه بر رسول اکرم همه فرشتگان در خدمت خداى سبحان با هم صلوات مى‏فرستند که یک تجلیل است. شما اگر خواستید از دوستتان‏

تکریمى به عمل آورید با همه آشنایانتان یکجا به دیدار او مى‏روید، وقتى هم خداى سبحان بر رسول اکرم صلوات مى‏فرستد همه فرشته‏ها را در خدمت خود جمع مى‏کند و مى‏فرماید خدا و فرشتگان خدا بر نبى اکرم صلوات مى‏فرستند، اما در همین سوره وقتى سخن از صلوات بر مؤمنین است خدا درباره مؤمنین تنها صلوات مى‏فرستد، ملائکه هم جدا، لذا فرمود: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ» وقتى جمله‏ «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ» تمام شد، آنگاه جمله‏ «مَلائِکَتُهُ» را بر آن عطف کرد، در آنجا عطف مفرد بر مفرد است، در اینجا عطف جمله بر جمله.

نشانه صلوات خدا و فرشتگان چیست؟ نشانه‏اش‏ «لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» است و شما را نورانى مى‏نماید، یک انسان نورانى به طبیعت تیره نمى‏نگرد.

فرازهاى نورانى زیارت جامعه:

ما در اینجا تنها مهمان رسول اکرم نیستیم بلکه مهمان اهل بیت هم هستیم «بقیع و ما ادریک ما البقیع؟»! شما زیارت جامعه را در مشاهد دیگر مى‏خوانید، اما آنطور که در بقیع زیارت جلوه مى‏کند در مشاهد دیگر ظهورى ندارد. در فرازهاى نورانى زیارت جامعه عرض مى‏کنیم: شما اى اهلبیت نبوت محدق به عرش بودید، محیط به عرش «اللَّه» بودید، در آن جایگاه رفیع منزلت داشتید، و خدا بر ما منت نهاد شما را از عرش به فرش آورد، در بین مردم هستید، «ذکرکم فى‏الذاکرین و اسماءکم فى الأسماء و اجسادکم فى الاجساد و ارواحکم فى ارواح و انفسکم فى‏

______________________________
(1)- احزاب: 33.

میقات حج، شماره‏1، ص: 26

النفوس و آثارکم فى الآثار و قبورکم فى القبور، فما احلى اسمائکم و

اکرم انفسکم و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم و اوفى عهدکم و اصدق وعدکم» شما در بین مردمید، بدن‏هاى شما در بین ابدان است، نام‏هاى شما در بین نام‏هاى دیگران است، آثار شما در بین آثار دیگران و قبرهاى شما هم در بین قبور است.

در سایر مشاهد این جمله «قبورکم فى القبور» (قبور شما را با دیگران یکسان کردند) خیلى جلوه ندارد، زیرا قبور آنها از قبور دیگران ممتاز است، ولى در بقیع وقتى انسان کنار این قبور مطهره قرار مى‏گیرد، مى‏بینید چنین است. «فما احلى اسماؤکم» چقدر نام شما شیرین است. خوب اگر کسى نام حسن بن على (ع) را ببرد، نام على بن الحسین (ع) را ببرد، نام محمد بن على (ع) را ببرد، نام جعفر بن محمد (ع) را ببرد و لذت نبرد، نمى‏تواند بگوید نام شما چقدر شیرین است، قبر شما چقدر پرجاذبه است، اثر شما چقدر شیرین است.

مبادا بدون خلع نعلین وارد حرم مطهر ائمّه بقیع بشوید. به این زائران عزیز که از یک کشور فداکار شیعه آمده‏اند بفرمایید ادب و احترام بقیع در این نیست که خود را به قبر بیندازید، وقتى وارد مى‏شود بعد از اذن دخول، باید کفش را همین دمِ در، بیرون آورید، آهسته آهسته قدم بردارید، تا شیرینى این جمله‏ها را احساس کنید. به ما گفتند وقتى در کنار این قبور رسیدید و مى‏بینید با سایر قبرها یکسانند بگویید: «واکرم انفسکم و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم و اوفى عهدکم و اصدق وعدکم» و آنگاه مى‏گوییم:

«کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوى و فعلکم‏الخیر»، حرفتان نور است. «و عادتکم الأحسان و سجیّتکم الکرم»، شما نورانى هستید، حرفهاى روشنگرانه دارید و فطرت و سجیه شما

کرم و بخشش است، بنابراین ما با دیگران فرق داریم. با ما چند کلمه حرف بزنید.

میقات حج، شماره‏1، ص: 27

آن بزرگواران گاهى در رؤیا با آدم حرف مى‏زنند، گاهى در بیدارى. اگر کسى در خود احساس تغییر حالت کرد بداند که ائمه بقیع- سلام‏اللَّه علیهم- با او حرف زده‏اند، و اگر کسى در خود حالى ندید، نا امید نباشد. یک راه است و دیگر هیچ، و آن اشک (و سلاحه البکاء).

یک میلیون نفر آمدند و زیارت کردند و رفتند، آیا ما هم باید این چنین باشیم، ما با همه مردم روى زمین فرق داریم. تنها کشورى که ولایت على و اولاد على «ع» در آن است، کشور ماست. تنها کشورى که به عشق شهادت آزادیش را تضمین کرده است، کشور ماست. ما آمدیم بدون شنیدن حرف اینها برگردیم؟

بدا به حال ما که چیزى نشنویم و برگردیم! حرف آنها از دل برمى‏خیزد، آنکه حرف را با دل گرفت با دلها سخن مى‏گوید «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‏ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»[14] او هم با دلها سخن مى‏گوید. اگر تغییرى در خود دیدید بفهمید حضرت با ما سخن گفت، اگر تغییرى در حالمان دیدیم باید بفهمیم که بقیع با ما سخن گفته و اگر تغییرى پیدا نشد بنالید تا تغییر پیدا بشود.

گریه، سلاح مبارزه با شیطان:

آنکه نگذاشت ما حرف ائمه را بشنویم کیست؟ یا شیطان درون است یا شیطان بیرون آنچه نگذاشت ما این نور را احساس کنیم کیست؟ یا نفس امّاره است یا ابلیس، خوب اگر خواستیم بر این دشمن پیروز بشویم چه کنیم؟ اینجا که جاى توپ و تانک‏

نیست، این دشمن بیرون را با سلاح گرم مى‏شود از پا در آورد، اما نفس امّاره را با کدام اسلحه از پا در بیاوریم؟. (و سلاحه‏البکاء) ناله و جزع و شیون انسان را فاتح مى‏کند، زیرا اگر کسى ننالد که پیروز نمى‏شود، و اگر پیروز نشد بطور عادى مى‏آید، بطور عادى برمى‏گردد؛ حدّاکثر آن است که آن را به جهنم نبرند. آن کفارى که‏

______________________________
(1)- شعراء: 193.

میقات حج، شماره‏1، ص: 28

دسترسى به این معارف اسلامى ندارند و در دورترین نقاط عالمند آنها را به جهنم نمى‏برند، نسوختن که هنر نیست. انسانى که اهل دنیاست گرفتار قساوت دل و جمود عین است، پس از این فرصت حدّاکثر استفاده را بکنید.



[1] - با بهره‏ورى از پیام بلند حضرت امام رضوان‏اللَّه علیه به زائران حج/ 1365.

[2] - همان، ص 199.

[3] - همان، ص 42.

[4] - همان، ج 13، ص 83.

[5] - همان، ج 19، ص 43.

[6] - همان، ج 20، ص 18.

[7] - همان، ج 18، ص 87.

[8] - همان، ج 19، ص 197.

[9] - همان، ج 13، ص 81.

[10] - همان، ج 18، ص 90.

[11] - همان، ج 9، ص 176.

[12] - همان، ج 19، ص 199.

[13] - احزاب: 33.

[14] - شعراء: 193.

 

ندارد