نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
سمت
چکیده
موضوعات
*** حج اکبر و مشکلات شیعیان
یکی از مشکلات حجاج ایرانی، مربوط به مفهوم حج اکبر در نزد اهل سنت و تفاوت آن با نظر شیعه در این باره است. در دید اهل سنت، اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف شود حج آن سال را «حج اکبر» مینامند و طبعاً تعداد زیادتری از حاجیان سنی در حج آن سال شرکت میکنند. 1 نتیجه این امر برای حاکمان و اشراف مکه آن بود که سود مالی بیشتری میبردند. طبعاً اگر در یک سال، روز عید (دهم ذی حجه) مصادف با روز یکشنبه بود، برای آنکه روز عرفه (نهم ذی حجه) مصادف با جمعه شود، روز شنبه را عید اعلام میکردند و بدین ترتیب در واقع روز عرفه، برابر با روز هشتم ذی حجه میشد؛ امری که هیچ فقیه شیعه یا سنی بدان باور ندارد. ظاهراً منبعی که گزارش این اختلاف را و نیز نتایج و مشکلات ناشی از آن را به دست داده حدیقة الشیعه عبدالحی رضوی 2 است. او فصل هفتم کتاب خود را به بحث از «حج قبل الوقت لاجل المخالف» اختصاص داده و این مسأله را از نظر فقهی مورد بحث قرار داده است. رضوی با اشاره به آنچه در بالا بدان اشاره کردیم میگوید: در مدت عمر ما دفعات زیادی این مسأله تکرار شد. او حتی اشاره میکند که یکبار که جمعی از مغربیها [مالکیها] شهادت به رؤیت هلال داده و شیخ حرم نیز حکم به ثبوت داد، شافعیها، بعدها اعلام کردند که حج آن سال درست نبوده و حکم حاجیان آن سال، حکم الاغ وطی شده است! (که باید او را آتش زد). وی دفعات دیگری را نیز مثال زده که علیرغم حکم اعلام شده فقهای مذاهب اربعه، حج آن سال را فاسد اعلام کردند. 3
در این موارد دو مسأله برای شیعیان مطرح میشد؛ یکی اینکه شیعیان از سنیان متابعت کنند و دیگر آنکه متابعت نکنند.
در صورت اول روشن بود که حج آنها ناقص بوده و حجاج مُحْرم باقی میماندهاند؛ در این وضع، اگر کسی میخواست از حال احرام بدر آید به چه صورت ممکن بود؟ آیا به «هَدْی» میشد (کما اینکه رضوی از مرحوم مجلسی، نقل میکند، برگ 48- پ) یا به «عمره مفرده» مؤلف ما رأی اول را میپذیرد؛ مگر آنکه از ایام حج بگذرد و هدی نکند که در آن صورت باید عمره مفرده انجام دهد.
بر اساس فتوای کسانی که عمره مفرده را، راه در آمدن از احرام میدانستند، حاجیانی که در این سالها عمره مفرده انجام نداده بودند هنوز مُحْرم بوده و حق نزدیک شدن به همسر خود را نداشتند. لذا رضوی میگوید: علمای اصفهان، قم و شیراز حاجیان را از ورود به شهر منع میکردند تا اینکه مرتکب زنا نشوند. برای افرادی که نیابتی رفته بودند، پرداخت نصف اجرتِ مقرر را بر ورثه میت لازم میدانستند. او میگوید که وقتی در سال 1099 عازم حج شدم ابتدا [از کاشان] وارد اصفهان شده و در آنجا نزد عالم فاضل ملا میرزا 4 که شیروانی بود رفتم؛ او از من پرسید: آیا قصد سفر حج داری؟ گفتم: آری. گفت: چون امسال ترس از «حج اکبر» و مشتبه شدن امر وجود دارد؛ من شاگردان و نزدیکانم را از رفتن منع کردم. رضوی میگوید آن سال موافق میل سنیها، حج اکبر رخ داد؛ اما اختلافی در رؤیت نبوده و لذا مشکلی پیش نیامد. 5
فرض دیگر آن بود که شیعیان از سنیان پیروی نکنند. در این صورت مشکل دیگری که برای شیعیان به وجود آمد آزار و اذیت و احیاناً کشته شدن آنها بود. رضوی میگوید: تقیّه در این موارد واجب است. او از پدرش نقل میکند که ملا خلیل قزوینی به حج مشرف شده و این مشکل مطرح شد؛ او از آنان پیروی نکرده و زمانی که رؤسای آنان متوجه شدند، حکم به قتل او کردند. ملا خلیل در تنوری مخفی شده و به [نقطهای از] حجاز رفت و تا موسم آینده در آنجا باقی ماند. در وقت آمدن به موسم، در قیافه هیزمکش و خارکن در میان قافله به مکه درآمده، حج انجام داد و برگشت.
او میافزاید: فاضل دیگری (که در حاشیه همان کتاب، ملا زین العابدین [بن نورالدین] یاد شده) از آنان پیروی نکرده و به قتل رسید. رضوی میگوید: البته فقیهانی نیز بوده اند (مثل ملا هادی در کاشان) که حج این موارد را نیز درست میدانستهاند. موارد دیگری را نیز از این نمونه فقیهان یاد کرده که یکی میر عبدالغنی 6 است. از ابن الخراسانی نیز نقل کرده که وقتی از سفر حج برگشته گفته است که این حج، حج واجب او نبوده و او قبلًا حج واجب خود را انجام داده بوده است. او بعد از حج، عمره مفرده انجام داده و از احرام درآمده است. 7
کشتن علمای شیعه به جرم تلویث کعبه
اتهام تلویث و یا تنجیس بیت اللَّه الحرام، یکی از اتهامات دست ساخته ترکان عثمانی است که از روی نابخردی و صرفاً برای بیاعتبار کردن مذهب شیعه و به دست دادن بهانهای برای قتل شیعه، ساخته شده بود. در سال 1088، واقعهای در مکه رخ داد که نشانگر خبث ذاتی برخی از متعصبان ترک بر ضد شیعیان بود. این حادثه را دو تن از معاصران آن گزارش کردهاند. عصامی (1049- 1111) که خود در همان زمان در مکه بوده مینویسد: در روز پنجشنبه هشتم شوال 1088 حادثه غریبی در مکه رخ داد و آن اینکه در شب آن روز، حجرالاسود، باب و پرده کعبه، مصلای جمعه به چیزی شبیه عذره، آلوده شده و هر کس میخواست حجر را ببوسد، دست و صورتش آلوده میشد. این سببِ تحریک مردم و ترکان شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند. در آنجا یکی از فضلای رومی [عثمانی] ملقب به «درس عام» 8 [!] بوده و هر روز جماعتی از رافضه را میدید که به نماز و سجود و رکوع در کنار بیت مشغولند. وقتی این واقعه رخ داد، گفت: این کار جز از رافضه که ملازم بیت اللَّه هستند سر نزده است؛ در آن لحظه سید محمد مؤمن رضوی در پشت مقام ایستاده و قرآن میخواند. آنها نزد او آمده قرآن را از دست او گرفته، بر سر او کوفته و به زدن وی پرداختند و او را از «باب الزیاده» به بیرون انداختند و با سنگ بر او زدند تا بمرد. در این حال یکی از سادات رفاعی در این باره لب به اعتراض گشود؛ او را نیز به وی ملحق کردند و نیز سومی، چهارمی و پنجمی را. من خود آنها را دیدم که بر روی هم افتاده و مردم آنان را سب میکردند. عصامی میگوید من از نزدیک آنچه را بر کعبه بود ملاحظه کردم و دیدم که از قاذورات نیست بلکه از سبزیجات و روغن متعفن است که بوی نجاست میدهد. عصامی میافزاید: معلوم نشد که این عمل کار چه کسی بوده اما گمان بر این است که این کار را عمداً برای کشتن این افراد انجام داده بودند. 9
محبی حنفی نیز در ذیل شرح حال «شیخ حر عاملی» (1033- 1104) این ماجرا را نقل کرده است. او میگوید گروهی از «سدنة البیت» متوجه تلویث کعبه شدند و خبر آن در شهر پخش شد. شریف مکه که در آن وقت «برکات» بود با قاضی آن «محمد میرزا» در این باره به بحث پرداختند؛ به ذهن آنان چنین خطور کرد که کار «رافضه» باشد، پس بر آن یقین کردند و گفتند تا هرکسی که به رفض شهرت دارد او را بکشند. گروهی از ترکان و اهل مکه، به حرم آمده و به پنج نفر برخورد کردند. یکی از آنها سید محمد مؤمن بود که من شنیدهام او فردی مسن، متعبد و زاهد بوده و به تشیّع شهرت داشته است. آنان، او و دیگران را کشتند. وی درباره شیخ حر میگوید: در موقعی که خبر شهرت یافت، به دیگران اخطار کرد تا از خانه خارج نشوند. وقتی این چند تن کشته شدند، آنها در جستجوی دیگران به تفتیش پرداختند، شیخ حر به سید موسی بن سلیمان از شرفای حسنی مکه پناه برده و از او خواست تا وی را به یمن فرستد و او نیز چنین کرد. محبی میگوید: من گمان نمیکنم کسی که بویی از اسلام و یا حتی عقل برده باشد دست به این کار بزند. 10
سباعی با اشاره به این نقلها 11 میگوید: یکی از توهمات متعصبانه آن عهد در میان عامه این بود که شیعیان بر این باورند که تنها با تلویث بیت، حج آنها درست خواهد بود! سباعی میگوید: این امر به هیچ روی با منطق و عقل سازگار نیست؛ اگر چنین بود، هرساله، به دلیل حضور هزاران شیعه در مکه، نباید جای سالمی برای کعبه میماند. او تأکید میکند که این باور قدیمی ترکهاست و من نمیدانم چگونه عقل آنان اجازه میدهد که چنین بیندیشند. او از این توهم نامعقول، آن هم زمانی که مسلمانان نیاز به برادری دارند اظهار تأسف میکند.
در واقع این امر ساخته دست «ترکان عثمانی» بود که با «دولت صفوی» درگیر بودند. آنان وقتی میخواستند سنیان را بر ضد شیعیان تحریک کنند، کعبه را ملوث کرده، بر عهده شیعیان میگذاشتند. طبیعی بود که با این اتهام، قلوب ساده عامهای که به قصد حج، فرسنگها راه آمدهاند، چه مقدار بر ضد برادران شیعهشان تحریک میشد!
شخصی که عصامی و محبی از او یاد کردهاند «محمد مؤمن استرآبادی» است. افندی اشاره به شهادت او کرده اما وجه نادرستی را برای شهادت وی یاد کرده و آن اینکه او را متهم کرده که قصد تغوّط در مقام حنفی را داشته است. 12 خاتون آبادی نیز نوشته است که محمد مؤمن در سال 1088 به سبب عداوت دینی به دست سنیان مکه به شهادت رسید. به نظر میرسد در میان گزارشهای فوق، گزارش «عصامی» دقیقتر از همه باشد. ما دو نمونه دیگر از این دست حوادث را در سالهای پس از آن نیز در تاریخ مشاهده میکنیم، شاید موارد دیگری نیز از این دست باشد:
یکی دیگر از علمای شیعه ایرانی که در مکه مورد ضرب و شتم قرار گرفت شیخ حسین بن ابراهیم تنکابنی از خواص شاگردان ملاصدرا بوده است. او اهل حکمت بوده و مؤلفاتی نیز در این زمینه داشته است. صاحب ریاض که با فرزند وی همدرس بوده، میگوید: او در حالی که خود را به مستجار یا حجرالاسود چسبانده بود، سنیان به گمان آنکه شرمگاه خود را به بیت میمالد بر سر او ریخته و تا سرحد مرگ او را کتک زدند. 13 وی با حال ناتوان از دست آنها خلاصی یافته به سمت مدینه حرکت کرد، اما در «ربذه» که اکنون به «رابق» معروف است درگذشته و در نزدیکی قبر ابوذر غفاری به خاک سپرده شد. 14 این حادثه در سال 1101 یا 1105 رخ داده است.
در اولین سال حکومت محمد بن عبداللَّه بن سعید بر مکّه، در سال 1143، فتنهای از ناحیه عامه علیه شیعیان مکه برپا گردید. سباعی مینویسد: این یکی از مصایبی است که به نظر من ناشی از تعصبات و سوء تفاهم موجود بین شیعه و برادران سنی آنها بوده است. واقعه از آنجا آغاز شد که کاروان شیعیان اندکی پس از موعد حجِ سال 1143 به مکه درآمد و چون دیر شده بود در مکه باقی ماند تا سال آینده حج را بجای آورد. برخی از عامه گمان کردند که آنان نجاستی را در کعبه گذاشتند و به همین جهت شورش کردند، سپاه نیز به دنبال آن شورش کرد. شورشیان به سراغ قاضی رفتند که او نیز از دست آنان گریخت. پس از آن نزد مفتی رفته، او را همانند برخی از دیگر علما از خانهاش بیرون کشیدند و نزد «وزیر الامارة» برده، بدون آنکه خصمی را معین کنند، از او خواستند اقامه دعوی کند. پس از آن اصرار کردند تا شیعیان را از مکه اخراج کند؛ آنگاه به بازار و دیگر جایها درآمده بر بیرون راندن آنان فریاد کرده و به غارت خانههاشان پرداختند ... بالاخره وزیر مجبور شد تا شیعیان را از مکه بیرون کند. برخی از آنان از ترس به طائف و یا جده رفته و تنها پس از آنکه فتنه روی به خاموشی نهاد، وزیر در پی آنها فرستاد تا به مکه بازگردند! 15
در اینجا بیمناسبت نیست به برخورد دیگری که با شیعیان در مکه شده اشاره کنیم، هرچند ربطی با اتهام تلویث بیت ندارد.
در سال 1157 به دلیل رخدادهای عراق و تسلط نادر شاه بر برخی از مناطق تحت سلطه عثمانیها، یکی از علمای شیعه نزد شریف مکه که آن زمان امیر مسعود بود آمده و گفت که با خلیفه عثمانی موافقت شده تا «مذهب جعفری» به رسمیت شناخته شده، در کنار ائمه مذاهب چهارگانه، امامی از جعفریه نیز در مسجد نماز بگذارد. به دنبال این ماجرا، اوضاع آشفته شد. و وزیر ترکِ جده، پیغام فرستاد تا آن شخص را تحویل او بدهند؛ اما شریف مکه از این کار خودداری کرد؛ در عین حال برای آنکه متهم به تشیّع نشود، دستور داد تا در آن شب بر تمامی منابر، «روافض» لعنت شوند. 16
سومین خاطره از وضع شیعه در مدینه و آن هم نسبت به بقیع، [و این البته مربوط به قرن اخیر است] از ابراهیم رفعت پاشا در مرآةالحرمین آمده است: او ضمن وصف بقیع، پیرامون مدفونین این مکان شریف و تخریب قبههای آن توسط وهابیون، مینویسد: مردم مدینه هر پنجشنبه، برای زیارت قبور، به بقیع آمده و ریحان بر روی قبور میریزند. اما شیعیانی که میخواهند به قبه اهل بیت- علیهمالسلام- وارد شوند، تنها با پرداختن 5 قروش میتوانند اجازه ورود بیابند. 17
مجاورت علمای شیعه در مکه و مدینه
به عهد صفوی، تعداد زیادی از عالمان شیعه مجاور مکه و مدینه بودند. این عالمان در آنجا حوزه بحث و درس داشته و بعضاً نزد علمای عامه نیز تحصیل میکردهاند. وجود شیعه در مکه و مدینه در قرن نهم، که مورد تأیید ابن حجر هیتمی قرار گرفته، 18 وجود آنان را در آن محیط ایجاب میکرده است. بسیاری نیز بر اثر جاذبه محیط حرمین شریفین، مجاورت آن دیار را بر نقاط دیگر ترجیح داده در آنجا سکونت میگزیدند. درگیریهای دولت عثمانی با صفوی، مشکلاتی را برای شیعیان ساکن در مناطق تحت سلطه عثمانیها و نیز حجاج فراهم میکرد؛ 19 گفته شده که در سال 1042 به دلیل سلطه ایرانیان بر بغداد در فاصله سالهای 1033 تا 1042، از ورود حاجیان ایرانی به مکه جلوگیری شد. 20 تبلیغات فراوان عالمان متعصب دیار عثمانی در مکه و مدینه که از حیث سیاسی و مذهبی، قدرت و موقعیت برتری داشتهاند فراوان بود. بعدها میرویس افغانی فتوای وجوب جنگ با روافض ایرانی را از علمای سنی حرمین دریافت کرد. 21
با این حال کم نبودند علمای شیعه ایرانی، جبل عاملی، بحرینی، و یا از اهالی قطیف و احساء که در مکه و یا مدینه زندگی میکردند. افزون بر آن، تعداد زیادی از علمای ایرانی برای انجام فریضه حج به مکه میرفتند و گاه تا چندین ماه، در آنجا میماندند. در اینجا به برخی از افراد اشاره میکنیم:
شیخ احمد بن الحسین النباطی (1079) در مکه نزد شیخ نورالدین عاملی درس خوانده است. 22 شیخ احمد بن محمد بن مکی شهیدی (از علمای قرن یازه و دوازده) چندین سال در مکه مجاور بوده است. 23 افندی، شیخ جعفر ابن کمال الدین بحرانی (م 1088 یا 1091) را در مکه دیده است. 24 سید جمال الدین بن نورالدین عاملی نیز چندی در مکه مجاور بوده است. 25 شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی نیز در مکه بوده است. 26 شیخ حسین بن الحسن عاملی ظهیری که از شاگردان محمد امین استرآبادی بوده نیز در مکه نزد وی تحصیل کرده است. 27 شمس الدین حسین بن محمد شیرازی (که افندی او را از علمای عصر خود شمرده) در مکه زندگی میکرده است. 28 سید حسین بن سید حیدر عاملی اصفهانی (که در اصفهان مفتی بوده) در سال 1029 اجازهای از شیخ محمد نواده شهید ثانی دریافت کرده است. 29 مولی حسین بن محمد علی نیشابوری نیز از شیعیان متولد مکه و ساکن همانجا و مدفون در همان دیار است. وی اجازهای به سال 1056 در مکه به شاگرد خود مولی نوروز علی تبریزی داده است. 30 سید حیدر بن سید علی موسوی عاملی نیز در مکه بوده؛ شیخ حر او را در سال 1062 در آن شهر مقدس دیده و میگوید یکی دو سال بعد در همانجا درگذشت. 31 افندی از سفر ملا خلیل قزوینی عالم معروف عصر صفوی به مکه یاد کرده است. 32 همچنین شیخ حر از سفر فرزند ملا خلیل یعنی ملا سلمان به مکه یاد میکند. 33 شهید ثانی نیز در مکه دستگیر شده 34 و به شهادت رسید. زین العابدین فرزند نورالدین حسینی کاشانی نیز از عالمانی است که در مکه سکونت گزیده و یکی از شاگردان محمد امین استرآبادی است. وی نیز به جرم تشیّع در مکه به شهادت رسیده است. 35 متأسفانه درباره کیفیت و دلیل شهادت وی سخنی گفته نشده است اما رضوی در «حدیقة الشیعه» که پیش از این بدان اشاره کردیم کشته شدن او را در ارتباط با مسأله «حج اکبر» سنیان میداند. 36 از این عالم رسالهای با عنوان «مفرّحة الأنام فی تأسیس بیت اللَّه الحرام» یاد شده که مربوط به خرابی مکه در سیل شعبان سال 1039 و نقش مؤلف در بنای کعبه میباشد. 37 همانگونه که اشاره شد، وی شاگر محمد امین استرآبادی دانشمند شیعی اخباری و مؤلف «الفوائد المدنیّه» [تألیف بسال 1031] و آثار دیگر است که یکی از بنیادگزاران گرایش نوین اخباری، در شیعه میباشد. پایگاه اصلی وی در حرمین شریفین بوده و خود نیز در سال 1036 در همانجا درگذشت. 38
سید صدرالدین علی خان مدنی، صاحب کتاب با ارزش «ریاض السالکین» در شرح صحیفه و آثار دیگر، نیز از ساکنان مکه بوده است. پدر و جد وی نیز در آن حرم شریف زندگی میکرده و بعدها خود او به ایران آمد و در سال 1120 در شیراز درگذشت. 39 شیخ علی بن حسن عاملی برادر شیخ حر عاملی نیز سه سال متوالی به سفر حج رفته که در راه بازگشت از سفر حج در سال 1078 درگذشته است. 40 سید نورالدین علی بن علی عاملی مکّی (م 1061 یا 1068) نیز از عالمانی است که قریب بیست سال را مجاور خانه خدا بوده است. افندی با یادآوری این مطلب میافزاید که احفاد و اولادی هنوز در مکه بسر میبرند که یکی از آنها علی بن نورالدین (م 1119) است. 41 وی کتابی با عنوان «الفوائد المکیه» [یا: شواهد المکیه] در رد بر «الفوائد المدنیه» استرآبادی نوشته است. سید شاه فتح اللَّه، کتابی در امامت نگاشته که مناظرات او با مولی عبدالرحیم لاری در مدینه بوده است. 42 درباره شیخ قاسم بن محمد کاظمی مقیم نجف نیز آمده که مشایخی در مکه، طائف و برخی از بلاد دیگر داشته است. 43
شیخ محمد بن حسن یکی از عالمان برجسته شیعی و نواده شهید ثانی، در سال 1030 در مکه درگذشته است. 44 سید محمد بن حیدر عاملی نیز در مکه سکونت داشته است. 45 میرزا محمد بن ابراهیم استرابادی صاحب رجال نیز در سال 1026 در مکه درگذشته است. وی از شاگردان مقدس اردبیلی در نجف بوده که پس از درگذشت وی در مکه سکونت گزیده است. 46 شیخ محمد بن علی عاملی کرکی نیز مدتی در مکه نزد سید نورالدین علی عاملی و برخی دیگر از علمای عامه و خاصّه تحصیل کرده است. 47 مولی نورالدین نوروز علی در مکه نزد حاج حسین نیشابوری تحصیل کرده، وی اجازهای با تاریخ 1056 در مکه برای وی نوشته است. ملا مصطفی بن ابراهیم تبریزی (م 1080) که چندی مجاور در مکه بوده، کتابی به نام «تحفة القرّاء» در آنجا تألیف کرده است. 48
توجه ایرانیان و شیعیان به امر حج در این دوره از رسالههای متعددی که تحت عنوان «مناسک حج» توسط عالمان شیعی این دوره نوشته شده بدست میآید. 49
خاطرهای از سختگیری بر شیعیان مدینه
جزایری مینویسد که در سال 1095 هجری به حج و از آنجا به زیارت مدینه رفته است. او دیده است که شیعیان بدون تقیه به زیارت ائمه بقیع میروند. جزایری مینویسد: یکی از ساکنان شیعه مدینه به او گفت که سال پیش علمای مدینه به تفتیش کتبی که در خزانه بقیع بوده رفته و نسخهای از «المزار» شیخ مفید را در آنجا یافتند که در آن بر خلفا لعنت شده بود؛ کتاب را نزد قاضی آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبه ائمه را تخریب کنند؛ او گفت: این قبه را هارون الرشید برای پدرش عباس ساخته و من نمیتوانم به خراب کردن این قبه قدیمی فتوا بدهم. علما تصمیم گرفتند تا به استانبول رفته، حکمی از سلطان برای هدم این قبه دریافت کنند؛ زمانی که به استانبول رسیدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنیده و دستور داد تا آنان را در بناهای باشکوهی به بهترین وجه پذیرایی کردند. در روز جمعه، سلطان از آنان خواست تا اعلم آنها برای اقامه جمعه آماده شود. این عالم که بر مذهب شافعی بود در هنگام قرائت، «بَسْمله» را نخواند. نماز که خاتمه یافت؛ سلطان از امام پرسید: با اینکه خواندن «بسمله» در مذهب شافعی واجب است چرا آن را ترک کردی؟ او گفت چون سلطان ما حنفی بود رعایت مذهب او را کردیم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است و نباید در آن مراعات سلطان شود؛ با توجه به اینکه شافعی گفتن بسمله را واجب میداند، ترک آن نماز را باطل میکند؛ وقتی نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نیز باطل است؛ پس نماز ما نیز باطل است. پس از آن دستور کشتن آنها را داد که با شفاعت وزیر تنها به بیرون کردن آنها به صورت زشتی اکتفا شد؛ آنان در راه بازگشت برخی در کشتی و برخی در راه درگذشتند. 50
شاه عباس و مسأله حج
گویا در عهد شاه عباس اول، سفر ایرانیان به حج، قدری با دشواری روبرو شده است. اشاره شد که به دلیل گشوده شدن بغداد توسط صفویان، در سال 1042 از سفر حجاج ایرانی به مکه جلوگیری شد. اما علاوه بر آن رفتن تعداد زیادی از ایرانیان به حج، باعث ریخته شدن پول ایرانیان به جیب عثمانیها بوده و به همین دلیل شاه عباس کوشید تا از تعداد زائران ایرانی کاهش دهد. متأسفانه بنده در منابع ایرانی مطلبی در این باره نیافتم؛ لذا تنها به یک گزارش از منابع غربی در این باره بسنده میکنیم؛ طبعاً صحت و سقم آن به عهده همانهاست.
کروسینسکی مینویسد: در زمان شاه عباس ماضی بنا گذاشتند و قدغن کردند که باید زر نقد از ایران بیرون نرود و بهجای زیارت حج به زیارت قبور ائمه- علیهمالسلام- و سایر مقابر روند. و هر کس آرزوی زیارت کعبه داشت، میباید مبلغ خطیر به پادشاه پیشکش کند و اذن حاصل نماید و ضرری بیشتر از سفر حج نبوده است و به این سبب مستطیعان و ضعفا و عجزه بلاد اسلام، روز و شب بد و نفرین به جان پادشاه عصر و حکام زمان خود میکردند. 51
در سفرنامه عیاشی که پیش از این گزارش آن را آوردیم به باجگیری اعراب و دولت عثمانی از زائران ایرانی اشاره کردیم. دوسرسو نیز که کتاب خود را تحت عنوان «علل سقوط شاه سلطان حسین» بر پایه یادداشتهای کروسینسکی نوشته درباره سیاست شاه عباس میگوید: «شاه عباس دانست که فریضه حج باعث خروج مبالغ هنگفتی طلا از کشور میشود؛ جز هزینه راه دور، مالیات و باجگیریهای دولت عثمانی و اعراب میان راه، مبالغ هنگفتی از کشور خارج کرد». وی در ادامه از سیاست آباد کردن حرم امام رضا (ع) در مشهد و رفتن پیاده برای زیارت آن را بر اساس همین سیاست میداند؛ او بر این باور است که این سیاست تا اواخر عهد صفوی دنبال میشده است. 52