ص: 29
ز- زیرا که فاجر را اخراج کرده از خود میرماند. (لأنّها تمکّ الفاجر عنها ای تخرجه).
(1)برخی مانند ابن ظهیره دو مورد اخیر را یک وجه شمردهاند.
ح- زیرا که مردمش نهایت تلاش را از خود نشان میدادند؛ چنانکه وقتی مغز استخوان را در آورند میگویند: «تمککت العظم» (لأنّها تجهد اهلها مأخوذ من قولهم تمککت العظم اذا اخرجت مخه).
(2)اما راغب در وجه تشبیه گفته است: «بخاطر آن مکه نامیده شده است که وسط زمین است؛ همانطور که مغز استخوان در وسط استخوان واقع شده است».
(3)ط- میان دو کوه مرتفع واقع شده و شهر مکه در میان دره مثل ظرفی است که بالای آن تنگ و وسط آن فراخ باشد. (لأنّها بین جبلین مرتفعین علیها و هی فی هبطه بمنزله المکوک).
(4)ی- اعراب جاهلی در هنگام حج میگفتند: حج ما تمام و کامل نخواهد بود مگر آنکه به کنار کعبه رویم و در آنجا سوت بکشیم (مثل سوت کشیدن و چهچهه پرندهای شبیه بلبل) (لأنّ العرب فی الجاهلیة کانت تقول لایتم حجّنا حتی نأتی مکان الکعبة فنمک فیه ای نصفر صفیر المکاء).
(5)شبیه حضرت رضا- ع- در پاسخ به سؤال محمد بن سنان شبه این وجه تسمیه را بیان فرموده است:
انّ ابالحسن الرّضا- علیهالسلام- کتب فی ما کتب من جواب مسائله: «سمیت مکّة لأنّ النّاس کانوا یمکون فیها و کان یقال لمن قصدها قد مکا و ذلک قول اللَّه (عزّ) لا و ماکان صلوتهم عند البیت الّامکاءً و تصدیةً».
(6)حضرت رضا- علیهالسلام- ضمن پاسخ به سؤالهای محمد بن سنان در مورد این پرسش که «چرا مکه را مکه نامیدهاند؟» میفرماید: «به این خاطر که مردم زمان جاهلیت در هنگام حج، سوت میکشیدند و به همین سبب به کسی که قصد حج داشت میگفتند: «قد مکّا»؛ چنانکه خدای عزّوجلّ در مورد این عمل آنها میفرماید: نیایش آنها در کنار خانه فقط کف زدن و سوت کشیدن بود».
ک- مکه از «مکّ» به معنای «بسط» مشتق شده است؛ چه اینکه خداوند زمین را از مکه گسترانید.
(7)2. بکه
«ان اول بیت وضع للناس للّذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین».
(8)در این مورد که بکه چیست و کجاست، هشت نظر ابراز شده که دو نظر نخست آن از ائمه- علیهمالسلام- نقل شده است: 1- بکه محل حجر است که مردم یکدیگر را فشار داده، ازدحام میکنند.
(9) 2- بکه عبارت است از محل کعبه،
(10) چنانکه نظر اخیر را «ازرقی» از ابنانیسه نقل کرده است،
(11) 3- عکرمه گفته است: مراد از بکه خود کعبه است. 4- بکه اسم تمام منطقه حرم است. 5- منظور حجر است. 6- مراد مطاف است.
(12) 7- بکه همان مکه است که «میم» آن قلب به «با» شده است؛ عرب وقتی میخواهد بگوید: این ضربه محکم و چسبنده نبود، میگوید: «ما هذا بضربة لازب و لازم»
(13) و ابدال «میم» به «با» کار معمول و رایجی در میان عرب است.
(14) 8- بعضی گفتهاند: بکه فاصله میان دو کوه و ساحت مسجد است،
(15) 9- در بعضی از روایات فریقین، بکه از نامهای مکه شمرده شده است.
(16)و چنانکه این مطلب در روایات دحوالأرض نیز آمده است.
(17)علت نامگذاری مکه به «بکّه»
در این مورد نیز پنج وجه گفتهاند:
الف- به علت ازدحام، مردم یکدیگر را با دست فشار میدهند. این وجه با اندک تفاوتهایی از امام محمد باقر
(18) امام صادق
(19) و امام کاظم- علیهمالسلام-
(20) نقل شده است. برخی چون یاقوت حموی و ماوردی نیز این نظر را نقل کردهاند.
(21)ب- به علت ازدحام و تراکم جمعیت زن و مرد، مکّه را بکه نامیدهاند. این وجه نیز از امام باقر
(22) و امام صادق- علیهماالسلام-
(23) نقل شده است. ازرقی نیز این نظر را از ابن عباس
(24) نقل کرده است.
ج- از آن جهت مکه را بکّه نامیدند که مردم در مکه و گرد کعبه گریه میکنند.
(25)د- گردن جباران و گردنکشان را میشکند و نخوت آنها را نابود میکند (لأنّها تبک اعناق الجبابرة).
(26)کلینی در کافی روایتی قریب به این مضمون را نقل میکند: «کانت تسمّی بکة لأنّها تبک اعناق الباغین اذا بغوا فیها»
(27)؛ مکه را از آن جهت بکه نامیدهاند که گردن سرکشان را میشکند.
ه- مکه از آن جهت که- به خاطر ازدحام بسیار- پاهای مردم، به یکدیگر برخورد میکند، بکه نام گرفته است.
(28)به نظر میرسد به جز دو وجه ردیفهای «ج» و «د»، کلیّه وجوه به یک وجه برمیگردد و آن ازدحام است.
3. ام القری
«و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذی بین یدیه لتنذر امالقری و من حولها».
(29)«و کذلک اوحینا الیک قرآناً عربیاً لتنذر امّالقری و من حولها».
(30)«و نیز قرآن را به زبان عربی بر تو نازل کردیم، تا بیم دهی مردم امالقری و اطرافش را».
خدای تعالی مکه را امالقری نامیده و دوبار از آن با این اسم یاد کرده است؛ چنانکه در روایات صادره از طریق اهلبیت- علیهمالسلام- نیز یکی از نامهای مکه، امالقری دانسته شده است.
(31)در مورد علت موسوم شدن این شهر به امالقری پنج وجه ذکر شده است:
الف- این شهر ریشه اصلی همه شهرهاست، و بنابه فرمایش روایات، زمین از آنجا گسترش یافته است.
فخر رازی نیز این وجه را در تفسیر خود آورده است،
(32) و مولف جامعاللطیف این نظر را به ابن عباس و ابن قتیبه نسبت میدهد.
ب- این شهر بخاطر مرتبت عالی و برتریاش امالقری نامیده شده است. (لأنّها اعظمالقری شانا).
قطبالدین نهروالی این نظر را به ابن عباس نسبت میدهد.
(33)ج- مکه قبله مردم بوده، و مردم به آن اقتدا میکردند، به همین جهت امالقری نام گرفته است.
د- خانه خدا در این سرزمین قرار گرفته است و طبق معمول پادشاه و شهر او بردیگر افراد و اماکن مقدم هستند.
(34)ه- برخی نیز گفتهاند از آن جهت که محل امنی برای مردم دیگر شهرهاست و مردم به رحمت ایزدی در آن امید دارند. امالقری نامیده شده است.
(35)4. القریه
«ضرب اللَّه مَثَلًا قَریَةً کانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ».
(36)«قریه» در عربی به مکانی گفته میشود که عدّه زیادی از مردم در آن اجتماع کنند. به همین جهت، هنگامی که مقدار زیادی آب در حوض جمع شود میگویند: «قریت الماء».
فاکهی به نقل از مجاهد، مراد از قریه را- در آیه شریفه- مکه دانسته است.
(37)5. معاد
«ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد انشاءاللَّه».
(38)اکثر مفسران بر این عقیدهاند که منظور از معاد، شهر مقدس مکه است، چنانکه فخر رازی در تفسیر این آیه، ضمن ذکر احتمالاتی، این احتمال را از تمام احتمالات به واقع نزدیکتر دانسته است.
(39)ضمن آنکه مرحوم شیخ طوسی در تبیان این قول را به ابن عباس نسبت داده است.
(40)علامه در المیزان نیز آن را در کنار دیگر احتمالات آورده است.
(41)بخاری و نسائی نیز از چند طریق این مطلب را از ابن عباس نقل کردهاند.
(42)6. الوادی
1- جامع اللطیف، 157.
2- احکام السلطانیة ماوردی، 157.
3- مفردات راغب، 491.
4- معجم البلدان، 5/ 182.
5- معجم البلدان، 5/ 182.
6- علل الشرایع، 2/ 397.
7- بحار، 99/ 85.
8- آل عمران: 96.
9- عیاشی، 1/ 187.
10- المیزان، 3/ 386.
11- اخبار مکة و آثارها، 1/ 281.
12- المیزان، 3/ 386- احکام السلطانیة ماوردی صص 158- 157.
13- زمخشری: الکشاف، 1/ 386- معجم ما استعجم، 1/ 269.
14- دراسات فی فقه اللّغة، 214.
15- اخبار مکه و آثارها، 1/ 281.
16- الخصال، 1/ 278، الفقیة، 2/ 166- اخبار مکه و آثارها، 1/ 281.
17- تفسیر عیاشی، 1/ 187.
18- تفسیر فخر رازی، 8/ 156.
19- علل الشرایع، 2/ 397.
20- تفسیر عیاشی، 1/ 187.
21- معجم البلدان، 5/ 181- احکام السلطانیة ماوردی، 157.
22- علل الشرایع، 2/ 397.
23- فروع کافی، 4/ 526.
24- اخبار مکة و آثارها، 1/ 280- معجم ما استعجم، 1/ 269.
25- مجمع البحرین، 5/ 259.
26- النهایة فی غریب الحدیث، 1/ 150- تفسیر فخر رازی، 8/ 157- الاعلام باعلام بیتاللَّهالحرام، 17- تفسیر ابن کثیر، 383.
27- فروع الکافی، 4/ 211.
28- معجم البلدان، 5/ 182- فروع الکافی، 4/ 281.
29- انعام: 92.
30- شوری: 7.
31- الفقیه، 2/ 166- الخصال، 1/ 287.
32- تفسیر فخر رازی، 8/ 157.
33- الاعلام باعلام بیتاللَّهالحرام، 17.
34- جامع اللّطیف، 157.
35- لسان العرب، 12/ 33- معجم البلدان، 1/ 254.
36- نحل: 112.
37- شفاءالغرام، 1/ 78.
38- قصص: 85.
39- تفسیر فخر رازی، 25- 21.
40- التبیان، 8/ 183.
41- المیزان، 16/ 88.
42- تفسیر ابن کثیر، 3/ 345.
ص: 30
«رب انّی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی ذرع عند بیتکالمحرّم».
(1)تردیدی نیست که منظور از «وادی» در این آیه شریفه همان درهای است که اینک شهر مکه در آن جای گرفته است. مفسرین نیز در این نکته وحدت نظر دارند، اما در این مورد که آیا در مقطعی از تاریخ، از مکه با عنوان وادی یاد شده، تردید وجود دارد. در این میان نامهای از خلیفه دوم خطاب به استاندار مکه نقل شده است که در آن از مکه با عنوان وادی یاد شده است.
(2)7. 8. 9. بلد، بلدة، بلدامین
«بلد» در لغت به معنای صدر و نخستین و بالاترین است. البلد ای صدرالقری.
(3)قرآن کریم چهار بار از مکه با تعبیر «البلد»،
(4) یکبار «البلدة»،
(5) و یکبار «البلدالامین»،
(6) یاد کرده است. و در تمام این موارد منضم به اسم اشاره آمده است: «هذا البلد»، «هذه البلدة»، «هذا البلد الأمین»، و به این ترتیب خدای متعال منظور خویش را مشخص فرموده است، بهر ترتیب با اذعان به اینکه در تمامی این موارد منظور شهر مقدس مکه است، معرفه شدن بلد در تمامی موارد نشانگر این است که خدای متعال به هر دلیلی نمیخواسته نام اصلی آن را ذکر کند و فرموده است این شهر، این شهر امین.
از سویی با توجه به اینکه هیچگاه کلمه «بلد» به تنهایی معرّف مکه نبوده و نیست، نمیتوان آن را اسم مکه دانست؛ بلکه تنها میتوان گفت که خدای متعال چند بار از مکه با تعبیرهایی از این قبیل یاد فرموده است و در این میان شاید بتوان «بلدامین» را به اعتبار وصف «امین» نام مکه دانست، بله، اگر ثابت شود که در مقطعی از تاریخ، مکه را «بلده» یا «بلد» و یا ... مینامیدهاند، مسأله قابل حمل است؛ چنانکه قاضی فاسی چنین سخنی را از قول «ابویحیی» نقل کرده است.
(7)10. 11. حرم امن، حرم
«أوَلَم نمکّن لهم حرماً امناً یجیئ الیه ثمرات کلّ شئٍ».
(8)«اولم یروا انّا جعلنا حرماً امناً و یتخطّف الناس من حولهم».
(9)در این مورد نیز تردیدی نیست که شهر مکه جزء منطقه حرم است، و برخی گفتهاند «حرم امن» اسم مکه است، از باب اطلاق کلّ و اراده جزء. علاوه بر این، شهرت مکه به «حرم امن»، میتواند دلیلی بر نامیده شدن مکه به عنوان حرم امن باشد، و اما «حرم» به تنهایی و بدون قرینه، نمیتواند مشخّص کننده نام مکه باشد. در عین حال برخی از لغویین حرم را نام مکه دانستهاند.
(10)12. 13. المسجدالحرام، البیت العتیق
در میان آیات شریفه قرآن، که در آن از مسجدالحرام یاد شده است، چند آیه هست که میتوان مراد آن را خصوص «مسجدالحرام» ندانست؛ بلکه میتوان مصداق آن را حرم یا مکه دانست. تفسیر مسجدالحرام در چند آیه از قرآن کریم به حرم و مکه، باعث شده است که برخی آن را در عداد نامهای مکه ذکر کنند. این آیات عبارتند از:
الف- «لقد صدق اللَّه رسوله الرؤیا بالحقّ لتدخلن المسجدالحرام ان شاءاللَّه آمِنین محلّقین رؤسکم و مقصرین ...».
(11)ب- «وَلا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتی یقاتلونکم فیه».
(12)ج- «ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجدالحرام».
(13)عمده مفسرین، مراد از مسجدالحرام در سه آیه فوق را، خصوص مسجدالحرام ندانسته؛ بلکه از باب اطلاق جزء و اراده کل (بویژه آنکه مسجدالحرام جزء اشرف و رئیسی به حساب میآید) مراد از آن را مکه یا حرم دانستهاند. در این مورد حتی اگر قائل شویم که منظور از مسجدالحرام در آیات مزبور، مسجدالحرام نباشد، باز هم این استعمال را نمیتوان فراتر از استعمالات مجازی دانست، و بنابراین نمیتواند در همه جابیانگر نام مکه باشد که اگر چنین باشد لازم است بتوان تمامی نامهای کعبه در قرآن را هم نام مکه دانست. و کسی قائل به این مطلب نشده است. با این سخن، نظر ما در خصوص کسانی که «بیت العتیق» را یکی از نامهای مکه پنداشتهاند.
(14) روشن میشود. و تکرار گفتههای قبل ضرورت ندارد.
14. مخرج صدق
«رب ادْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی من لَدُنْکَ سلطاناً نصیراً».
(15)برخی از مفسرین مراد از «مخرج صدق» را مکه دانستهاند مجمع البیان این نقل را به ابن عباس حسن، قتاده و سعید بن جبیر نسبت داده است. مفسرین دیگر نیز این احتمال را در کنار دیگر احتمالات ذکر کردهاند.
(16)15. 16. البساسة، الباسة
عمده کسانی که متعرض نامهای مکه شدهاند، بساسة را جزء نامهای مکه دانستهاند.
ازرقی،
(17) ابن ظهیره،
(18) قطبالدین نهروالی،
(19) فیروزآبادی و غیر اینها، یکی از نامهای مکه را بساسه یا باسه ذکر کردهاند. صدوق- ره- نیز همین مطلب را از امام صادق- ع- نقل کرده است.
(20)در مورد علت نامیده شدن به این اسم، یک وجه بیشتر ذکر نشده است و آن اینکه ظالم و ملحدی را که ظلم روا دارد اخراج کرده یا هلاک میکند: (وَ مَنْ یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم».
(21)این وجه از امام صادق- ع- نیز نقل شده است.
(22)17. 18. 19. ام رحم، ام راحم، ام الرحمة
یکی دیگر از نامهای مکه «ام رحم» است. در روایات شیعه، اهل سنت و دیگر کتبی که درباره مکه نوشته شده، این اسم به چشم میخورد.
(23) در مورد وجه این نامگذاری از حضرت اباعبداللَّه جعفر بن محمد- ع- نقل شده است: «کانوا اذا لزموها رحموا».
(24) در روایتی دیگر آمده است: «کانوا اذاظلموا رحموا».
(25)20. 21. 22. الصلاح، صلاح، سلام
برخی از لغویین این سه اسم را در شمار نامهای مکه آوردهاند،
(26)«صلاح» از «صلح» به معنای امنیت و آرامش است و مکه را صلاح نامیدهاند، چون مرکز امنیت و آرامش است، چنانکه خداوند در قرآن فرموده است: «اولم نمکّن لهم حرماً امناً ...».
در اشعار عرب نیز مواردی به این نام اشاره شده است؛ چنانکه ابیسفیان حرب بن امیة در اشعاری خطاب به ابن حضرمی چنین آورده است:
ایا مطر هلم الی صلاح فیکفیک الندامی من قریش
و تنزل بلدة عزت قدیماً و تأمنانیزورک رب جیش
(27)«سلام» نیز به همین مناسبت نام مکه شمرده شده است.
(28)23. الرأس
یکی دیگر از نامهای مکه که لغویین به آن اشاره کردهاند «رأس» است. بنابه نوشته صاحب تاجالعروس «رأس» نام مکه و نیز نام یکی از کوههای مکه است.
(29)سهیلی در روض الأنف و مؤلف «تهذیب الأسماء» نیز آن را در شمار نامهای مکه آوردهاند و در مورد علت این نامگذاری گفتهاند: از آنجا که مکه شریفترین نقطه زمین میباشد، به رأس موسوم شده است.
(30)24. 25. 26. 27. 28. 29. العَرش، العریش، العرویش، العُرشْ، العُرشُ، العروش
نامهای فوق در کتب لغت و کتابهایی که این باره به رشته تحریر در آمده، در کنار نامهای مکه آورده شدهاند. در این میان برخی عرُشُ و عروش را نام منازل مکه دانستهاند، چنانکه در حدیثی آمده است:
«ان ابن عمر کان یقطع التلبیة اذا نظر الی عروش مکة».
(31)«ابن عمر هنگامی که چشمش به خانههای مکه میافتاد تلبیه را قطع میکرد».
1- ابراهیم: 37.
2- شفاءالغرام، 1/ 84.
3- همان کتاب، 78.
4- ابراهیم: 35. بقره: 126. بلد: 1 و 2.
5- نمل: 91.
6- تین: 3.
7- شفاءالغرام، 1/ 79.
8- قصص: 57.
9- عنکبوت: 67.
10- تاج العروس، 8/ 239.فتح: 27.
11- فتح: 27.
12- بقره: 191.
13- بقره: 196.
14- اخبار مکة و آثارها، 1/ 282- معجم البلدان، 5/ 182- شفاءالغرام، 82.
15- الاسراء: 80.
16- تفسیر بیضاوی، 1/ 580- مجمع البیان، 6/ 671- الکشاف، 2/ 688.
17- اخبار مکة و آثارها، 1/ 282.
18- جامع اللطیف، 161.
19- الاعلام باعلام بیتاللَّهالحرام، 17.
20- خصال، 278.
21- حج: 25.
22- خصال، 278- فقیه، 2/ 166- اخبار مکه، 1/ 282- تاج العروس، 4/ 109.
23- همانها.
24- خصال، 1/ 278- فقیه، 2/ 166.
25- همانها.
26- تاج العروس، 2/ 182- منتهی الارب، 2/ 696.
27- تهذیب الاسماء، ج 2/ ق 2/ 156- شفاءالغرام، 1/ 80.
28- تاج العروس، 8/ 339.
29- تاج العروس، 4/ 322.
30- جامع اللطیف، 160.
31- تاج العروس، 4/ 322- صحاح، 3/ 1010- شفاء، 79.
ص: 31
اما کسانی که این نامها را در شمار اسمهای مکه آوردهاند علت یا وجه نامگذاری را ذکر نکردهاند. البته با استفاده از معنای کلمه «عرش» و اضافه آن به «بلاد» شاید بتوان گفت که وجه تسمیه این است که چون مکه اشرف مناطق زمین است به آن بتوان «عرش البلاد» گفت.
30. 31. النساسة، الناسة
دو نام فوق از نامهای نسبتاً مشهوری است که بیشتر کتب لغت آن را در کنار نامهای مکه ذکر کردهاند. در مورد علت نامگذاری مکه به ناسه و نساسه دو وجه ذکر شده است:
ماوردی گفته است از این جهت به مکه ناسه گفتهاند که هر کس در آن الحاد بورزد خداوند او را طرد میکند (تنس من الحد فیها ای تطرده و تنفیه).
شفاءالغرام این وجه را همچنین به صاحب مطالع، نووی و ابن جماعه نسبت میدهد. گروهی دیگر علّت این نامگذاری را کم آبی مکه دانستهاند.
(1)32. العروض
بعضی از دانشمندان لغوی عروض را نام مکه و مدینه دانستهاند و گفتهاند: «العروض مکة و مدینة و ما حولها».
ابن ظهیره نیز ضمن ذکر این نام، آن را به مجدالدین شیرازی نسبت داده و وجهی برای این نامگذاری ذکر نکرده است. عروض در لغت به معناهایی آمده است که مناسب با نامگذاری است: العروض:
- میزان الشعر، لأنّه به یظهر المتزن من المختل-
- الجزء الأخیر من الشطر الأول من البیت-
- الطریق فی عرض الجبل الکثیر من الشئ (الناحیة).
(2)33. 34. کوثی، ام کوثی
ازرقی در اخبار مکه، «کوثی» را از نامهای مکه دانسته و آن را به مجاهد و سهیلی نسبت داده است اما مؤلف شفاءالغرام به نقل از مؤلف مطالع، آن را نام محلی در مکه دانسته که منازل بنی عبدالدار از آن جملهاند. خود فاکهی کوثی را نام منطقهای در قیقعان دانسته است. برخی هم آن را نام کوهی در مِنی دانستهاند.
اما در مورد «ام کوثی» ابن ظهیره آن را جزء نامهای مکه آورده و آن را به مرجانی منسوب دانسته است.
(3)35. فاران
یاقوت حموی در معجم البلدان هنگام یاد از نامهای مکه این اسم را نیز آورده است. ابن ظهیره نیز آن را ذکر کرده و با احتمال قوی آن را از یاقوت حموی نقل کرده است. به هر تقدیر ذکری از علت این نامگذاری به میان نیاوردهاند. اما مؤلف تاجالعروس فاران را کوهی در حجاز دانسته که به نوشته تورات، پیامبر آخرالزمان از آنجا مبعوث شده است. با این سخن شاید بتوان علت این نامگذاری را حدس زد که چون تورات مبعوث شدن پیامبر آخرالزمان از فاران حجاز سخن به میان آورده، از سویی حضرت محمد (ص) خاتمالنبیین در مکه به پیامبری مبعوث شده است، مکه را فاران نامیدهاند.
(4)36. 37. 38. 39. المقدسه، القادس، القادسة، القادسیة
چهار نام فوق که به احتمال قوی معنای واحد دارند، در برخی از کتب لغت به مکه اطلاق شدهاند. در مورد وجه تسمیه گفتهاند: «القادس من التقدیس، لأنّها تقدس من الذنوب ای تطهر»، از این جهت قادس و مقدسه و ... نامیده شده است که گناهان را پاک میکند.
(5)40. 41. قریةالنمل، نقرة الغراب
این دو نام که برخی آنها را در شمار نامهای مکه آوردهاند، بنا به نوشته «فاکهی» دو علامت در محل زمزم بودند که توسط آنها عبدالمطلب زمزم را شناسایی و به حفر آن اقدام کرد. برخی گفتهاند: این نامها، اسامی مجازی زمزم هستند، اما کسانی که این دو نام را در شمار نامهای مکه آوردهاند وجهی برای این تسمیه ذکر نکردهاند و شاید ازدحام مکه وجهی مناسب برای این نام باشد.
(6)42. الحاطمه
ازرقی در اخبار مکه «حاطمه» را از نامهای مکه دانسته و در مورد وجه تسمیه آن گفته است: مکه را حاطمه گفتهاند: چون ملحدین را نابود میکند (لحطمها الملحدین).
فاکهی و ابن ظهیره نیز این نام و وجه تسمیه را ذکر کردهاند.
(7)4. طیبه
این نام را فاکهی و ابن ظهیره در شمار نامهای مکه آوردهاند و وجه نامگذاری آن را به این اسم، نیکویی و پاکیزه بودن مکه دانستهاند. در این میان برخی از کتب لغت، طَیبه (به فتح طا) را نام مدینه و طیبه (به کسرطا) را نام زمزم دانستهاند.
(8)44. المذهب
این نام را فاکهی در شفاءالغرام آورده، لیکن سخنی از چگونگی و وجه تسمیهاش به میان نیاورده است. و تاجالعروس آن را نام کعبه دانسته است.
(9)45. المعطشه
این نام را ابن ظهیره به نقل از علامه ابن خلیل آورده، همو گفته است که ابن خلیل تنها به ذکر اسم در شمار نامهای مکه بسنده کرده و سخنی از چگونگی و علت این نامگذاری به میان نیاورده است.
معطش در لغت به محلی گفته میشود که انسان را دچار تشنگی میکند و شاید وجه نامگذاری مکه به این اسم همین باشد.
(10)46. الرتاج
این نام را ابن ظهیره و فاکهی ذکر کردهاند، اما وجه مناسبت را متذکّر نشدهاند.
(11)47. ام زحم
این نام را شفاءالغرام به نقل از کتاب الأنساب رشاطی آورده و وجه تسمیهاش را ازدحام مردم در مکه ذکر کرده است.
(12)48. ام صح
ابن ظهیره این نام را از ابن اثیر در المرصع آورده، ولی از علت این تسمیه چیزی نگفتهاست.
(13)
1- صحا، 3/ 983- السان العرب، 14/ 124- شفاءالغرام، 79.
2- صحاح، 3/ 1089- المنجد، 498- جامع اللطیف، 161.
3- اخبار مکه-؟، لسان العرب، 12/ 182- شفاءالغرام، 80.
4- معجمالبلدان، جامع اللطیف، 161- تاج العروس، 9/ 300.
5- تاج العروس، 4/ 214- شفاءالغرام، 80- جامع، 158.
6- شفاءالغرام، 79- اخبار مکه، 1/ 282.
7- اخبار مکه، 1/ 282- شفاءالغرام، 79- جامع اللطیف، 158.
8- شفاءالغرام، 80- جامع اللطیف، 161- صحاح، 1/ 173.
9- شفاءالغرام، 80- تاج العروس، 1/ 258.
10- جامع اللطیف، 159- لسان العرب، 9/ 267.
11- شفاءالغرام، 81- جامع اللطیف، 159.
12- همان.
13- جامع اللطیف 159- المرصع، 186.
ص: 32
49. ام روح
این نام را نیز ابن اثیر در المرصع آورده و وجه نامیده شدن مکه را به این نام رحمت فراوان پیرامون آن دانسته است.
(1)50. بساقابن ریثق در «العمده» و یاقوت حموی در «معجم البلدان» بساق را یکی از نامهای مکه دانستهاند و شعر امیة بن حرثان را به عنوان شاهد مدعای خود ذکر کردهاند.ساستعدی علی الغاروق ربا له عمد الحجیج الی بساقبرخی هم آن را نام کوهی در عرفات دانستهاند. (2)51. المکتانفاکهی به نقل از استادش مجدالدین شیرازی مکتان را نام مکه دانسته است. او احتمال داده است. که این نام از شعر ورقة بن نوفل اسدی گرفته شده باشد.ببطن مکتین علی رجائی حدیثک ان اری منه خروجاًابن ظهیره به نقل از سهیلی گفته است چون مکه بالا و پایین داشته، برخی از محلههایش در ارتفاعات و برخی دیگر در پایین واقع شدهاند. در اشعار عرب، از «مکه بالا» و «مکه پایین» یاد شده است. و به هر دو قسمت آن مکتان گفتهاند. (3)52. النابیهاین نام را فاکهی و ابن ظهیره نقل کردهاند و آن را به تفسیر ابن کثیر نسبت دادهاند، ولی ما این نام را در تفسیر مزبور نیافتیم- واللَّهاعلم. (4)53. 54. الناشتة، الناشةاین نام را فاکهی و ابن ظهیره به نقل از مجدالدین شیرازی آورده و نوشتهاند که وی وجه تسمیه را در شرح خود بر بخاری، آورده است که ما به این کتاب دست نیافتیم. (5)55. سبوحةمؤلف تاجالعروس این نام را اسم مکه یا نام وادی در عرفات دانسته است و فاکهی آن را از استاد خود شیرازی نقل کرده است. (6)56. نادرهاین نام نیز به نقل از مجدالدین شیرازی نام مکه دانسته شده، اما از وجه تسمیه آن سخنی به میان نیامده است. شاید به معنای نادرة البلاد؛ یعنی شهر نمونه و بیهمتا باشد.57. 58. الحُرمة، الحِرمةاین دو نام نیز از مجدالدین شیرازی نقل شده، اما از مستند و وجه تسمیه آنها سخنی نیامده است.59. قریة الحمسقریة الحُمس؛ یعنی قریه قریش، علت نامگذاری مکه به این نام این است که قریش در این شهر مقدس سکونت داشتند، و شاید انتخاب قریش در میان ساکنین مکه چون جرهم و عمالقه فضیلت، برتری و وجود شخصیتهای ممتازی چون پیامبر- ص- و علی- ع- در میان آنان بوده است، اهل لغت «حمس» را به زمین محکم و مردم شجاع متعصب در دین هم آوردهاند. (7)60. البنیةیاقوت حموی «بنیه» را در شمار نامهای مکه آورده و دلیل و وجه تسمیه آن را ذکر نکرده است. اما بعضی از لغویین آن را نام کعبه دانستهاند. (8)61. 62. 63. بلداللَّه، بلدالحرام، حرم اللَّهمکه را «بلداللَّه» نامیدهاند چون شهر خداست و خداوند این شهر را برای خانهاش برگزیده است. «حرم اللَّه» و «بلدالحرام» است؛ چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ایمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است.64. 65. 66. 67. 68. 69. «تاج»، «کبیرة»، «السیل»، «العذراء»، «النجز»، «البرّة»این نامها را نیز در عداد نامهای مکه آوردهاند، اما از وجه تسمیه آن سخنی نگفتهاند. (9)
1- المرصع، 186.
2- العمده، 1/ 31- معجم البلدان، 2/ 413.
3- شفاءالغرام، 80- جامع، 160.
4- همان.
5- همان.
6- تاج العروس، 2/ 158.
7- جامع اللطیف، 162- المنجد، 153.
8- معجم البلدان، 5- لسان العرب، 1/ 511.
9- شفاءالغرام، 80.