مراد از لفظ «یهود» در این بررسی دو معناست؛ یکی «نسب» و دیگری «دیانت».
خداوند تعالی میفرماید: ما کانَ ابْراهیمُ یَهُودیّاً وَ لا نَصْرانیّاً وَ لکن کان حَنیفاً مُسْلِماً (1)، این آیه، اشاره به گردن نهادن به دین یهود دارد؛ مانند اینکه به کسی که مسیحیت را پذیرفته، «مسیحی» میگویند.
لغت دانان نیز به این معنا اشاره کردهاند.
ابن منظور میگوید: «هود به معنای توبه است: هادَ، یَهُودُ، هُوداً؛ یعنی کسی که توبه کرد و به سوی حق بازگشت، پس او توبه کننده است ... و هود الرجل یعنی به آیین یهود در آمد». (2) یهود به معنای نسب نیز میباشد که هم معنا با «بنیاسرائیل» است. (3) این لفظ در زبان عبری به معنای «فرزندان بنده خدا» یا «برگزیده خداوند» است. اسرائیل که لقب یعقوب است مرکب از «اسرا» به معنای بنده یا برگزیده و «ایل» به معنای خداوند است. (4)گفته میشود معنای «حرکت به سوی خداوند در شب» نیز میدهد. (5) همینطور به معنای «شدید» یا «قوی» هم آمده است. (6)
همچنین آنها یهود نام گرفتهاند چون به یهوذ بن یعقوب- که حکومت در خاندان وی استقرار یافت- منسوبند. در اینجا ذال ناخوانا تبدیل به دال بی نقطه گردیده و «یهود» شده است.(7) مورّخان مسلمان به این نکته توجه کردهاند. سهیلی معتقد است:
«یهود مانند ثمود اسم خاص است و ادامه میدهد: آنها به یهوذبن یعقوب، که ذال آن
1- آل عمران: 27 «حنیف» یعنی کسی که به چیزی روی کند، هنگامی که به آن مایل باشد. همچنین به کسی که از دین باطلی روی گرداند، گفته میشود او حنیف است و دین حنیف دارد. فلان شخص دین حق اختیار کرد هنگامی که مسلمان شد. نگاه کنید به:
زمخشری: اساس البلاغه، ص 144
2- لسان العرب، ج 5، ص 439
3- «اسرائیل» لقب یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پدر یهودیان است که به سبب انتساب به او، آنها را به این خواندهاند نگاه کنید به: ابن اسحاق، السیره، ج 1، ص 12؛ شنوده، الیهود، ص 15 و 20؛ طنطاوی، محمد سعید، بنی اسرائیل فی القرآن، ج 1، ص 6
4- طنطاوی، همان
5- سهیلی، الروض الأُنُف، ج 2، ص 294
6- برای آگاهی از معانی مرتبط با این اسم و ارتباط آن با نوشتههای به خط میخی و زبان کنعانی، نگاه کنید به:.
The Interpreter`s Dictionary of the Bible Abingdon press, Newyork, vol. zp. 166.
7- بیرونی؛ تاریخ الملل و النحل، ج 2، ص 4. طنطاوی از او در کتابش اقتباس کرده است، بنی اسرائیل فی القرآن، ص 8 سهیلی: الروض الانف، ج 2، ص 291. یعقوبی: تاریخ، ج 1، ص 31. شنوده: الیهود، ص 14
1- همان کتاب، ج 2، ص 291
2- جواد، المفصل، ج 6، ص 511
3- همان منبع، ج 6، ص 513.
«تیماء»، شهری از منازل شام، میان شام و وادی القری در مسیر راه حاجیان شام دمشق است. امروزه در قسمت شمال غربی مملکت عربستان سعودی، در شمال شهر العلا واقع است و زمینش برای زراعت حاصلخیز است. نگاه کنید به: کحاله عمر، جغرافیای شبه جزیره عرب، ص 129. «تیماء» یکی از شهرهای قدیمی به حساب میآید که نقش مهمی در تاریخ سیاسی و اقتصادی شمال جزیرةالعرب به دلیل قرار گرفتن بر سر راه تجاری میان شمال و جنوب داشت. نگاه کنید به: انصاری، دکتر عبدالرحمان طیب، «لمحات عن بعض المدن القدیمة فی شمال غربی الجزیرة العربیة»، بحثی است چاپ شده در جمله «الدارة»، شماره اوّل، سال اول، 1359 ه. 1975 م. چاپ ریاض، ص 82
در نقوشی که جدیداً در حرّان در سال 1956 م. کشف شده، ذکر شده است که نبونید در تیماء شهر زیبایی ساخت که قصری شبیه به قصر بابل در آن بود. انصاری، همان کتاب، همان جا و نبونید یا نابونهید یکی از پادشاهان بابل بود که حکومت بعد از سه نفر پادشاه پی در پی از خانواده نبوخذ نصر به او انتقال یافت و او در مدت هفت سال سلطنت، حکومت را آکنده از سستی و پریشانی نمود. او از خاندان کاهنان بود و در سال 555 ق. م. متوجه واحد تیماء شد. صالح، عبدالعزیز: الشرقالأدنی القدیم، ج 1، قاهره، 1977، ص 560، 561
4- جواد، همان منبع، ج 2، ص 513.
861-Islamic Culture, vol. 111, No 2, April, 9291, judaeo Arabic Relations in pre islamic Times. by Josef Horovity, P. 170.
جواد علی به اقتباس از او در کتابش آورده است، المفصل، ج 6، ص 513
«الحجر»، با کسر حاء وسکون جیم، نام سرزمین ثمود در وادی القری، میان شام ومدینه است. (یاقوت، معجمالبلدان ج 2، ص 220- 221)
5- جواد، همان منبع، ج 2، ص 513
6- جواد، همان منبع، ج 2، ص 518. الشریف، مکه و مدینه، ص 307
7- لاندو، اسلام و عرب ترجمه به عربی منیر بعلبکی، بیروت، 1962 م. ص 16. جواد، همان منبع، ج 6، ص 514 به پاورقی شماره یک همان صفحه نگاه کنید
8- شنوده، الیهود، ص 26- 29؛ جواد، همان منبع، ج 6، ص 511
1- شنوده؛ الیهود، ص 34
2- شنوده؛ الیهود، ص 34
3- شنوده؛ الیهود، ص 34
4- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 159
5- Landau .R :Islamand the Arabs ,p .31
ترجمه عربی، ص 17
6- جواد، المفصل، ج 6، ص 513
7- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 250 و 251؛ سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
8- سهیلی، همان منبع، ج 2، ص 250- 251
1- سمهودی: همان منبع، ج 1، ص 157.
2- Donyy. R: Die lsrealiten zu mekka. S. 531 جواد علی از او به اقتباس در کتابش آورده است؛ المفصل، ج 6، ص 517 و 518. نبوخذنصر یا بختنصر پادشاه بابل سپاهی را به فلسطین فرستاد و پادشاه یهود را کشت و قومش را در سال 597 ق. م. اسیر کرد (صالح، عبدالعزیز، الشرق الأدنی القدیم، ص 277)
3- ابن اسحاق، اسیره، ج 2، ص 359؛ ابن حجر، الإصابه، ج 1، ص 222. سمهودی؛ الوفا، ج 1، ص 279 و 280. جواد، المفصل، ج 6، ص 514 پاورقی شماره یک در همان جا. رستم، الروم، ص 24
4- ابن قتیبه، المعارف، ص 621
5- بلخی، البدء والتاریخ، ج 4، ص 31
6- سمهودی، همان کتاب، ج 1، ص 162 و 163
7- طبری، جامع البیان، ج 3، ص 13 و 14
8- طبری: همان جا، مقلات که مقلی نیز گفته شده است، با کسر میم. درستتر گفته شعبه بن حجاح است که همان مقلات باشد.
مقلات از مقلت مشتق شده است نه از قلا. همان منبع، ج 33، ص 14 و پاورقی شماره یک، همان مقلات به معنای ماده شتری است که یک بار زاییده باشد و پس از آن بار نگیرد و زنی که فرزندش زنده نماند. جمع آن مقالیت است. بستانی، محیط المحیط، ج 2، باب قاف ماده قلت، ص 1749؛ ز مخشری، اساس البلاغه، ص 519
9- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359، سمهودی، الوفا، ج 1، ص 279 و 280
10- ابن حجر؛ الاصابه، ج 1، ص 222
1- ابن اسحاق؛ همان منبع، ج 2، ص 359
2- سهیلی؛ الروض الانُف، ج 2، ص 289
3- جواد، المفصل، ج 6، ص 539 و 540
4- ابن اسحاق: همان منبع، ج 1، ص 12 و بعد از آن؛ یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 257؛ جواد، همان مبنع، ج 6، ص 537 و بعد از آن
5- یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 257
6- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49 و 52؛ جذام، او عمرو بن عدیب بن حارث بن مرة بن أدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ است ابن حزم، الجمهرة، ص 419 و 420. به نظر میرسد که بنیجذام در روزگار امویان به شمال انس گرفتند و از شهر و نسب اصلی خود دوری کردند. ذکر شده است که روح بن زنباع که از بنی افصی بن حرام بن جذام است، خواست که نسب جذام را به مضر برگرداند و میگوید: جذام ابن اسد برادر کنانه و اسد پسر خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر میباشد. ابن حزم، همان منبع، ص 420، 421
7- یعقوبی، همان منبع، ج 2، ص 52؛ ضیف دکتر شوقی، العصر الجاهلی، ص 239
8- ابن خلدون، تاریخ، ج 1، ص 91- 95 چاپ قاهره، 1355 ه.
9- جواد، المفصل، ج 3، ص 368- 360
10- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 161
11- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359 و 360؛ الشریف، مکه مدینه، ص 296 و 297
12- کستر: حیره و مکه، ص 11. الشریف: همان کتاب، ص 306 و 320
1- الشریف: همان کتاب، ص 320
2- بارتولد واسیلی ولادیمیر، تارخ الحضارة الإسلامیه ترجمه عربی، حمزه طاهر، چاپ 3، قاهره 1958 م. ص 33؛ بروکلمان کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 119- 93 و در جاهای مختلف
3- ولفنسون، تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ص 17
4- سمهودی: الوفا، ج 1، ص 162، در باره نسب شعیب: باید گفت که او پیامبری بود در میان قومی که به آنها حضورا میگفتند، و از عرب بائده، از فرزندان ار فخشذبن یقطن بن عابر بن شالخ بن ارفخشذ، از عموزادههای جرهم و حضرموت و سلف بودند.
سرزمین حضورا در رس بود و آنها کافر بودند و بت میپرستیدند. از میان خودشان پیامبری به نام شعیب بن ذی مهرع بر انگیخته شد. اما آنها او را تکذیب کردند و مانند دیگر ملّتها هلاک شدند، ابن خلدون، تاریخ، چاپ قاهره، 1355 ه. ج 1، ص 46 و مینویسد که:
سرزمین جرهم در یمن بود و آنها به عبری صحبت میکردند. در متنی که ابن خلدون روایت کرده ملاحظه میشود که او حضورا را فرزندان حضرموت و جرهم قرار میدهد، یا این که حضورا قبیلهای بودند که محلّشان در آنجا محل قبیله جذام جنوبی نیز بود و ذکر شده است که سرزمین حضورا رس در حضرموت بود جواد، المفصل، ج 1، ص 347 متوفی که در دست ماست کمک بیشتری در توضیح کافی از جذام و حضورا بیش از این ارتباط مکانی نمیکند، بعلاوه پیشتر ذکر شد که بنی قریظه میپنداشتند از نسل شعیب و از بنی جذام هستند. ابن حزم، جمهره، ص 334؛ سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 162 در جمهره نیز اشارهای بدون واسطه به خویشاوندی جذام و حضوراً به سبب اجتماع نسبشان در سبأ مییابیم. پس جذام همان بنی عدی بن حارث بن مرة بن اددبن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ هستند ابن حزم، همان منبع، ص 441 و 418 اما حضورا همان عدی بن ملک بن زید ابن سهل بن عمروبن قیس بن معاویة بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن غوث بن ایم بن همیسع بن حمیر بن سبأ میباشد ابن حزم، همان منبع، ص 434- 432 گفته میشود یمن از حضورا شعیب بن ذی یهدم بود ابن حزم، همان منبع، 434 سپس میبینیم جذام و حضورا در سبأ جمع میشوند که اسمش عامربن حسنه بن یشجب بن یعرب بن یقطن ابن قحطان بود و در قحطان یمن نیز جمع میشود. ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 419
5- سمهودی: الوفا، ج 1، ص 160
6- ابن اثیر: أسدالغابه، ج 1، ص 69 و 70
7- بلاذری: فتوح البلدان، ج 1، ص 71؛ زمخشری، الجباب و الامکنه والمیاه، ص 42؛ کلبی، الاصنام، ص 38؛ دارجذام، حوالی أیله بر خلیج عقبه است که از نواحی حجاز میباشد. در زمان پیامبر وادی شنا از درههای آن بود ابن اسحاق، السیره، ج 4، ص 1030 و نیز ابن حزم، همان منبع، ص 412
8- ابن اسحاق، منبع قبلی، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 213
9- بلاذری، مبنع قبلی، ج 1، ص 71؛ ابن حجر، همان منبع، ج 3، ص 213
10- ابن اسحاق، همان منبع، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر همان منبع، ج 3، ص 213
11- ابن اسحاق: همان منبع، ج 4، ص 1011
12- ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 222
1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
2- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359؛ سمهودی، الوفا، ج 1، ص 279 و 280
3- ابن حجر، همان منبع، ج 1، ص 201
4- ابن اسحاق، همان منبع، ج 2، ص 359؛ سهیلی، همان منبع، ج 2، ص 289؛ ابن حجر، همان منبع، ج 1، ص 201 و 202
5- طبقات، ص 123
6- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
7- طبری، تاریخ، ج 2، ص 279؛ سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 278، 279
1- طبری، همان منبع، ج 2، ص 481؛ مطری، التعریف، ص 19 و 20
2- ابن خلدون، تاریخ، ج 1، ص 337 چاپ بولاق، 1284 ه. جواد، المفصل، ج 6، ص 536
3- ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 393
4- 70: همان
5- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 363
6- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 291
7- سهیلی؛ همان
8- 72- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 164؛ ابن حجر، همان منبع، ج 2، ص 320
9- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
10- جواد، المفصل، ج 6، ص 517- 518
11- سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 161
12- سمهودی، همان، ج 1، ص 160
13- والفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
1- سمهودی، همان، ج 1، ص 160
2- والفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
3- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49، 52
4- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
5- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 160؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 518
6- سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 164- 160 گفته شده است که بنی ناغصه قبیله کوچکی از یمن است که منازلشان در درّه بنی حرام بود تا این که عمر بن خطاب آنها را به مسجد فتح انتقال داد. سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 163
7- ذکر شده است آنها حدود 700 جنگجو بودند طبری، تاریخ، ج 2، ص 480