نراقی رحمه الله در ترسیم حالات عرفانی عاشقانِ حق، بدانجا میرسد که «عشق الهی»، انسان را از خود بی خود میکند (ص 356):
و ... این، زمینه ساز ورود به داستان عاشقانه و پر رمز و راز ابراهیم، اسماعیل و قربانی کردن فرزند به امر خدای جلیل و به مسلخ کشاندن جوان زیبای خویش در اطاعت فرمان جانان میگردد. بحث «حبّ فیاللَّه» مطرح میشود و نهال دوستی نشاندن و همه محبتها را در پای «محبت خدا» فدا کردن، که نمونه عالی آن حضرت ابراهیم علیه السلام است.
ابراهیم خلیل، همه وسوسهها را کنار میگذارد، راه تأویل شیطانی بر این رؤیای صادقه میبندد. تصمیم به قربانی کردن فرزند خویش میگیرد، تا عندلیب گلستان قرب شود. اسماعیل را به صحرای «منا» میبرد. هاجر را با این بهانه حاضر به دل کندن از اسماعیل میکند که: فرزند تو امشب میهمان سفره شاهی بزرگ است تا بزم آرای مهمانی او گردد. اسماعیل را میآراید و گیسویش را شانه زده، معطر میسازد و او را روانه کوی جانان میکند (ص 368) در حالی که دل هاجر و ابراهیم در پی این عندلیب است:
ص: 134
رو به سوی کعبه مقصود کن این جهان را پا زن و بدرود کن
میرویم اینک به میدان «منا» هان و هان، ای جان نثاران! الصّلا
ای حریفان، سوی جانان میرویم از قفس سوی گلستان میرویم
شیطان از وسوسه کردن هاجر نومید میشود و نزد ابراهیم میرود و با پند و اندرزی خرد گرایانه، او را نصیحت میکند که به یک خواب بیاثر دل نبندد و پسر زیبای خویش را به کشتن ندهد. (ص 373) ابراهیم به وسوسههای او اعتنا نمیکند.
نزد اسماعیل میرود و دامِ تلبیس برای او میگسترد و حیله ساز میشود. باز هم جدال درونی که آیا انجام دهد یا نه، به سود فرمان حق پایان مییابد و شیطان شکست میخورد (ص 374).
فرازهای حضور آن پدر و پسر در قربانگاه منا، تسلیم بودن اسماعیل در برابر فرمان خدا و وعده صبوری در برابر قضا و تصمیم جدی پدر بر ذبح فرزند و ... به زیباترین شیوه و با بیانی پر نکته در ابیاتی گسترده مطرح میشود: (ص 382)
ای پدر خنجر برآر از آستین بر زمین بگذار از عجزم، جبین
دست و پایش بست، نه از بیم گریز نی زبیم منع و آویز ستیز
بلکه بستن، رسم قربانی بود حرمت درگاه سلطانی بود
بسته زنجیر تسلیم و رضاست دست و پایش بند تقدیر و قضاست
دست و پایش بسته زنجیر اوست گردنش را رشته تقدیر اوست ...
داستان ادامه مییابد. ابراهیم با آستینی بالا فکنده، تبسّمی بر لب، با قدّی خمیده و مویی سفید و خنجری بر گلوی اسماعیل و فریاد ستایشآمیز فرشتگان بر این صداقت در عمل به فرمان خدا و اصرار ابراهیم بر بریدن و امتناع کارد از بریدن و جرّ و بحث این واقعه ... تا آنجا که فرمان از سوی خدا میرسد: (ص 388)
کای خلیل، ای جمله خوبان را امام صد هزار احسنت، صدّقتَ المنام
امتثال امر ما کردی درست ما همین فرموده بودیم از نخست
از برای امتحان بود و یقین ابتلا بود، ابتلایی بس متین
اسرار عرفانی قربانی
جلوههای زیبایی از این «ذبح عظیم» و امتحان بزرگ حضرت ابراهیم، در سروده بلند مرحوم نراقی بیان میشود. در نهایت این سیر معنوی، برخی برداشتهای لطیف و عرفانی از این ماجرا وجود دارد که لطف اشعار او را مضاعف میسازد و از قربانی و عید و ذبح و منا لطایف دلنشینی ارائه میکند (ص 414):
هر زمانی عید قربان شما هر زمینی بنگری، باشد منا
ای «صفایی»
(1)، مرد میدانی اگر عید قربان است هر روز، ای پسر
هر سرِ خاری که بینی، خنجر است هر سر کویی منا و مشعر است
و اشاره به عید قربانی میکند که در شهر «بَردع» از آذربایجان و منطقه گنجه برپا میشود و گنجه، به کربلا و کوی منا تبدیل میگردد و روز اربعین، عید قربان آنجا محسوب میشود.
قربانگاه کربلا
نراقی در «مثنوی طاقدیس»، نقبی به عاشورا میزند که قربانگاه دیگری است و جلوهگاه عشقی راستین (ص 416).
جبرئیل، به حضرت رسول صلی الله علیه و آله پیغام میآورد که در سر کوی وفا، باید پشتههایی از کشتههای تیغ رضا فراهم آید و چون آن رسول، برترین رسولان است، پس قربانی او هم باید بالاترین قربانی باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز، عاشقانهتر از ابراهیم خلیل، حاضر به قربانی دادن است (ص 418):
گفت پیغمبر به پیغام آورش کاین حسین و این سر و این پیکرش
کاش بودی صد حسینم در جهان کردمی قربان آن سلطان جان
گر حسین بن علی جان من است جان دل خوش بهر سلطان من است
همان گونه که اطاعت امر از سوی ابراهیم، اذن و رضای اسماعیل را در پی داشت، اینجا هم باید حسین بن علی، که طرف دیگر قضیه است، مراتب رضا و تسلیم خویش را
1- تخلص مرحوم نراقی در این دیوان است.
ص: 136
ابراز کند. پیامبر، پیام حق را با حسین عزیزش مطرح میکند:
گفت با او از کرامتهای دوست وان نظرها و عنایتهای دوست
وان سر ببریده از او خواستن وز سر جان بهر او برخاستن
جان شیرین در رهش در باختن سوختن پروانه سان و ساختن
و ... حسین، اسماعیلگونه تسلیم و راضی است:
من که باشم تا مرا باشد سری یا بود جانی مرا، یا پیکری
جسم و جانم جمله در فرمان اوست لایق او گر بود، قربان اوست
و شرط این جانبازی را «شفاعت از امت پیامبر» قرار میدهد. از سوی خداوند، این شرط پذیرفته میشود (ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب).
در پی این میثاق، سال 60 هجری میرسد و حسین به سوی عراق عزیمت میکند
کربلاشان شد منا، عاشور عید کس چنین عیدی به عالم کی شنید؟
عید جمعی را و جمعی را عزا دیده کو تا با حقیقت آشنا
(ص 419)
حسینبن علی علیهما السلام راه کربلا را در پیش میگیرد. خیل جانبازان و جوانان و سرفرازان در رکاب اویند. تا به «نینوا» میرسند.
کعبه مقصود ما این منزل است پای جان عالم اینجا در گِل است
نام سرزمین را میپرسند. وقتی در پاسخ کلمات نینوا، ماریه و کربلا را میشنود، میفرماید: (ص 421)
کربلا، نی، هم منای ماست این این سر کوی وفای ماست این
کشتی ما را در اینجا لنگر است منزل ما تا صباح محشر است
شترها را میخوابانند و بارها بر زمین مینهند. شب عاشورا میرسد و سخنرانی سید الشهدا با اصحاب خویش و برداشتن بیعت و اعلام وفاداری یاران و این که جان همه
ص: 137
آن جسمها حسین است و معنای همه آن لفظ ها هم اوست و:
جسم اگر قربان شود در راه جان عیسی آسا، میرود تا آسمان
و ... صبح عاشورا، همگی زمین ادب میبوسند و رخصت میدان میطلبند و جان خویش را قربانی آن قربانی بزرگ میسازند. امام تنها میماند، ابراهیموار در آتش کینه نمرودیان یکّه و بییار (ص 429):
عشق میگفت ای خلیل روزگار میروی در آتش ابراهیم وار
کو تو را قربانی راه خدا؟ تا به دست خود کنی آن را فدا
گفت: اینک غنچههای گلشنم روشنیهای دو چشم روشنم
سید الشهدا، پس از آن همه قربانی در منای دوست، سراغ کودک شش ماهه میرود تا او را هم به قربانگاه ببرد.
هین! بیاریدش به قربانگه برم بهر مهمانی به سوی شه برم
و طفل را در آغوش میگیرد و عزم میدان میکند و آب برای او میطلبد، ولی شیرخواره از دم تیر، سیراب میشود و «عشق خونریز، آنچه خود میخواست، کرد» و زبان حال حسین علیه السلام چنین است: (429)
با زبان حال میگفت: ای خدا در رهت آوردم این را یک فدا
عید قربان من است، اینم منا من خلیل عهدم و اینم یک فدا
چون پی قربانیاش برکف نهاد شست دشمن از کمان تیری گشاد
و کودک در آغوش پدر و بر سر دست او قربان میشود:
پس نهادش در میان کشتگان شد پی قربانی دیگر روان
در ترسیم مرحوم نراقی، «علی اکبر» پس از شهادت علی اصغر اذن میدان میطلبد و درخواست میکند که: «جان شیرین در رهت قربان کنم» و میخواهد که همچون اسماعیل، حنجر بر خنجر نهد و از جام وصل دوست سیراب شود و اجازه میدان و
ص: 138
رخصت جنگ میطلبد.
ترسیم حالت ابراهیم گونه حسینبن علی علیهما السلام و اشتیاقی که به این اسماعیل ذبیحش دارد، در سروده طاقدیس جلوه خاصی دارد. حسین علیه السلام به خاطر خدا دل از جوانش میکشد و حاضر میشود که این قربانی را هم تقدیم کند (ص 431):
ای تو قربانی و من قربان تو من به قربان لب خندان تو
من فدای این گل رخسار تو کشته گیسوی عنبر بار تو
و سرانجام، در میان سوز و اضطراب و بیم و امید، نگاه اهل حرم در پی قد و بالای او و او عازم میدان (ص 432):
او همی رفت و دویدش در رکاب گفتی اسماعیل قربان با شتاب
گوییا میگفت و میرفتش زپی «لَیْتَنی کُنْتُ فِداکَ یا بُنَیّ»
او روان و صد هزارش دل زپی او به سوز و یک جهان در سوگ وی
و بدین گونه «مثنوی طاقدیس» مرحوم ملّا احمد نراقی با گریزی که بر کربلا دارد، پایان میگیرد و ترسیم قربانگاه دوست و منای تجلّی و جلوههای ناب فدا شدن در راه معشوق برتر و فدا کردن هرچه هست، در راه «او» که هر چه هست اوست، با حماسه آفرینیهای آخرین قربانی سید الشهدا، علی اکبر به پایان میرسد.