روایت سوّم از احمدبن طویر الجنّه در سفری است که سفر منی و منّه نام گرفته او از دشواریهای زمستانی سخن به میان آورده؛ فصلی که بر اساس گفته او برای سفر دریایی بس نامناسب است. او میگوید: ما هنگامی به سفر دریایی پرداختیم که هیچ کس از هراس این فصل در اندیشه سفر دریایی نمیافتد، سفری با شبهای دهشتناک. ما در سالهای پیشتر چنین دهشتهایی را تجربه کرده بودیم.
دریا سخت تلاطم مییابد و خیزابهایی چونان کوه به همراه میآورد؛ امواجی که از بزرگی، ما را نیز در بر میگیرد و ما را از بالای کشتی به زیر میکشد و این زمانی بود که ما در قاهره بودیم،
امواج از بالای کشتی بر ما فرو میریخت چندان که پوشاک ما و خوراک ایشان آبکشیده شد، مقصود من از «ایشان» کسانی است که در اتاقکهای کشتی پناه گرفته بودند. بار دیگر طوفان سوی کشتی چندان میوزید که غرق در باران میشدند و برخی سرشک از دیده میباریدند.
پس از آن ابن طویر سخن از شرایط وحشتزایی به میان میآورَد که حاجیان را در برگرفته بود و آنها را وا میداشت تا ذکر بر زبان آورند و به درگاه خدایشان زاری کنند تا مگر پروردگار حزن و اندوهی را که بدیشان رسیده، از میان برد. ابن طویر همچنین از همنوازیها و هم مهریهایی سخن میگوید که میان حاجیان و جاشوهای مسیحی کشتی پدید میآمد، و این هنگامی بود که نغمه مرگ همه را با چشمپوشی از این یا آن آیین از هم فرو میپاشید. او میگوید:
حتّی مسیحیان و جاشوهای کشتی که همراه ما بودند، به درگاه خدا زاری میکردند و از ما میخواستند تا برای رهایی ایشان از این غم و اندوه و ترس و نگرانی، به درگاه خداوندی نیایش کنیم؛ زیرا در همین زمان یکی از کشتیهای نزدیک ما در پی طوفانی که هم بر ما گذشت هم بر ایشان، به گونهای دهشتناک غرق شد و همه مسافران آن غرقابه گشتند و جان باختند و خدا ما را رهانید.
این سخنان را با روایتی از بشیربن مبارکی که در سال 1306 ه./ 1889 م راهی حج شد، به پایان میبریم. او در راهِ رفتن، خطرهای دریا را در این چکامه چنین
ص: 70
سروده است:
و لمّا اتینا البحر باسم الفُلک مرادنا فیه رکوب الفلک
تغیّرت الواننا و تفرت نفوسنا لما من الهول رأت
و عالجوا الدخول فی الانام فی غایة الضیق و الإزدحام
تحملنا فی الفلک ذی الدّخان فی البحر قدرة العظیم المنان
ترمیه موج الی موج عظیم و یمیل تارة و طوراً یستقیم
کأنّنا فی البحر ارجوحة ترمی من جهة الی جهة
(1)«چون به دریا در آمدیم، قصد ما آن بود که به کشتی سوار شویم
ولی از هراسی که بر ما وارد شد، رنگ ما دیگرگونه شد و جانمان رَمید.
همه میکوشیدند در اوج تنگیِ جا و شلوغی، جایی در میان مردم برای خود بیابند
و قدرت خداوند عظیم و منّان بود که ما را در کشتی بخار به پیش میبُرد.
موجی در پس موجی بزرگ این کشتی را به این سو و آن سو میراند و یک بار منحرف میشد و بار دیگر مستقیم میرفت.
تو گویی ما در دریا تاب میخوردیم و این تاب ما را به این سو و آن سو میکشاند.»
در راه بازگشت، ابن بشیر از ینبوع سوار بر کشتی شد تا از مصر گذر کند و به مغرب برسد و در طنجه فرود آید. او در چند بیت، رنج خود از این سفر را چنین سروده است:
ثمّ ارسینا نحو الغرب فی لجج البحر و هول تنکیر
أحوالنا عند رکوب البحر کأنّها أحوال یوم الحشر
ثمّ انتهی تعالُجُ الرّکوب فشرع البابور فی الهروب
ما بین ینبوع و بین طنجه عشرون لیلة بأقصی الشدّة
لست تری فی جلّها الّا السماء والموج فی جوانبی ملتطما
(2)«آنگاه ما در گردابهای دریا و وحشت سخت، سوی باختر روی آوردیم.
وضع ما هنگام سوار شدن به دریا، همچون اوضاع روز محشر بود.
گرفتاری و محنت که به پایان رسید کشتی بخار رو به گریز نهاد.
مسافت میان ینبع و طنجه بیست شب بود در کمال سختی
که در بیشتر آن جز آسمان را نمی دیدی و این در حالی بود که در دو سوی کشتی امواج
1- سفرنامه بحیرا مبارکی بهناوی. این سفرنامه به شعر است و در 345 بیت سروده شده است. او در دهم ربیع الثانی 1306 ه. راهی سفر شد. سراینده این منظومه از مهمترین مراکز مغرب گذشته تا از طنجه سوار کشتی شود. بنگرید به: محمدبن احمدبن محبوبی: «ادب الرحلة فی بلاد شنقبط»، فارغ التحصیل پژوهشهای عالی از دانشکده ادبیات رباط، 1995- 1994، ص 174
2- م. ن.
ص: 71
سر بر میافراشتند.»
اینها نمونههایی از وحشت سفر دریایی حاجیان بود که در پارهای سفرنامههای حجاز به دست ما رسیده است و اگر چه سطح آن پایینتر از نگاشتههای پارهای نویسندگان برحسته، همچون سفرنامه ابن جبیر
(1) است، ولی به هر روی اسناد زندهای را در برابر دیدگان ما مینهد که حاکی از بحرانهایی است که حاجیان به هنگام تلاطم دریا با لحظاتی دشوار دست به گریبان بودهاند و کشتی حامل آنها همچون پرِ کاهی گرفتار طوفانهایی میشد و خیزابهای طوفان زده آن را به این سو و آن سو پرتاب میکرده است.
(2) بیرحمی انسان
در کنار بیرحمیِ طبیعت، حاجیان از بیرحمی انسانها نیز در رنج بودهاند؛ زیرا کشتیداران در حج مردم مغرب از راه دریا منبع جدیدی برای سود سریع شناسایی کرده بودند و برای به دست آوردن این سود، راحتی و سلامتی حاجیان را قربانی میکردند و آنها را چنان انبوه در کشتی جای میدادند که گاهی حاجیان میبایست روی یکدیگر مینشستند. صاحبان کشتی حتّی به سادهترین شرایط سلامتی حاجیان توجّهی نداشتند.
این کشتیداران در آغاز از ملیّتهای گوناگونی همچون ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و پرتغالی؟ بودند، ولی در نیمه نخست سده نوزده، شماری از بازرگانان مغرب که نام پارهای از ایشان همچون مصطفی دکاکی، عبدالغنی بنونه، احمد اخیلال، مکّی قیاج رباطی و عبدالسلام بنوس را در این یا آن سفرنامه میبینیم در کنار کشتیداران خارجی قرار گرفتند.
(3)این بازرگانان، کشتیهای اوراقی را از جبل طارق اجاره میکردند و آن را به بنادر شمال مغرب، بهویژه طنجه میآوردند و حاجیان را در وضعیتی اسفبار که گاهی عواقب ناهنجاری نیز در پیداشت، به درون این کشتیها میریختند. اینک نمونهای بر اساس سخنی از مردی عرب از خاور زمین، پیش از سفر دریایی خود از طنجه به مکّه در سال 1849 میلادی:
«چگونگی سوار شدن من به کشتیِبخار هنگامی بود که برای ادای حج به شهر پاینده طنجه در آمدم و از پایان شعبان تا پانزده رمضان (20 یولیو- 4 آگوست 1849) در
1- سفرنامه ابن جبیر ابو حسن محمّدبن احمد، صص 218- 216 و نیز صص 224- 222
2- منابع ما در باره قرار گرفتن کشتیهای حاجیان در برابر حوادث، خاموش هستند و تنها داده ما در این زمینه، به سده دوازدهم باز میگردد که محمّد ضعیف رباطیِ مورّخ، آن را چنین نگاشته است: در شعبان سال 1268 ه./ مه 1765 م به فاس خبر رسید که یک کشتی آکنده از حاجیان، از اسکندریه روی به یکی از بندرگاههای تونس داشته و راه مغرب در پیش گرفته بوده است و در این کشتی نزدیک به چهارصد مرد از مردم فاس و رباط و مراکش و دیگر جایها وجود داشته، پس این کشتی غرق میشود و جز چند نفر که با چنگ زدن به چند تکّه چوب نجات یافتهاند همه غرقابه گشتهاند. «تاریخ الضعیف» با حاشیه و مقدّمه احمد عماری، رباط، 1986، ص 157
3- ابن طویر گزارش میدهد کشتیای که او را از مشرق آورد، از آنِ بازرگانی فاسی بود که در شهرکرنه اقامت داشت لفورنِ، ایتالیا: م. س، برگه شماره 10
ص: 72
این شهر بودم. کشتیهای آنجا را پر از حاجی یافتم. پس با گروهی به انتظار نشستم تا کشتی سرور ما مصطفی دکاکی- که خدا یاور او باد!- از جبل طارق برسد.
(1) چون کشتی او از دور پدیدار شد، آن را چون بُز گَر گرفته یافتیم و دانستیم که این کشتی نیز اوراقی است؛ زیرا هیچ مسافری بر آن سوار نبود. از دیدن این کشتی دانستیم که در برابر تلاطم امواج، یارای مقاومت نخواهد داشت. من با سردرگمی و وحشت منصرف شدم؛ زیرا با وجود فراوانی حاجیان و بار و بنه ایشان، کشتی دیگری جز آن یافت نمیشد، این کشتی نیز آن قدر خراب بود که مسافر آن هرگز اهمیّت نداشت. با خود میگفتیم هر که بدین کشتی در آید، خویش را به نابودی افکنده. گمان ما درست به درستی مقرون شد؛ زیرا همینکه کشتی از جبل طارق بگذشت از پایه درهم شکست و از آنجا مستقیماً راهی مالت، یکی از شهرهای جزیره سبز شد و در این شهر از مسیحیان چندان خواری به مسلمانان رسید که از توصیف بیرون است. حاجیان یک ماه کامل را در این شهر ماندند و پول فراوانی به کارگزار آن دادند تا اجازه دهد در مالت به کشتی دیگری سوار شوند.
حاجیان در ماه محرّم به اسکندریه رسیدند و مراسم حجّ آن سال را از دست دادند.
(2) برای حمایت حاجیان در برابر دست درازیهای بازرگانان، گاهی حکومت مغرب دخالت میکرد و کشتیهای لازم برای حمل و نقل ایشان را از جبل طارق اجاره میکرد.
(3) سلطان مولا عبدالرحمان بن هشام (1822- 1959 م) در قولنامههایی که از بازرگانان صاحب کشتی میگرفت، بر ضرورت امنیت و سلامت حاجیان اصرار میورزید.
(4) در این قولنامهها بندهای دیگری نیز بدین شرح آمده بود:
- کشتی بازرگانان باید چندان امنیت داشته باشد که بر حاجیان هراسی نباشد و نباید تنها ظاهر کشتی آراسته باشد.
- ناخدایان کشتی باید از میان کسانی گزینش شوند که با حاجیان مهر ورزند و با نرمی و انصاف با آنها رفتار کنند.
- کشتی داران نباید بیش از توانِ کشتی بر آن بار کنند.
- صاحبان کشتی باید به قدر کافی آب آشامیدنی همراه داشته باشند.
بازرگانان این قولنامهها را به کناری میافکندند. این رفتار آنها در نامهای آشکار
1- او همان سلطان مولای عبد رحمان بن هشام است. 1859- 1822.
2- «اقوال المطاعین»، م. س، ص 44- 43
3- آرشیو وزارت امور خارجه فرانسه، پاریس، مکاتبات کنسولگری مغرب، ج 31
4- ما پیشتر برخی از این قولنامهها را در بحث خود با نام «حول الحج المغربی الی الدیار المقدّسة» در مجلّه دارالنیابه، چاپخانههای مغرب و بین المللی، طنجه، ع 9، 1983 م انتشار دادهایم.
ص: 73
میشود که همین سلطان به کارگزار خود در طنجه، بوسلهام بن علی، در تاریخ 9 جمادی الثانیه 1266 هجری برابر با 22 ایپریل 1850 میلادی مینگارد:
فرزند ما مولا سلیمان- که خدایش پاس دارد!- ما را از وضع حاجیان آگاه گردانید.
فرزند ما از زیانهای هنگفتی سخن به میان آورده که به سبب ازدحام حاجیان- در سفر دریایی- و کاهش کشتیهای مسافری بدیشان میرسد. او مرا آگاهانیده است که بازرگانان در کشتیهای بسیار تنگ، صد، دویست، سیصد یا چهارصد حاجی را جای میدهند و از زیان فراوان چنین کاری هیچ باکی ندارند؛ زیرا بارزگانان تنها به سود میاندیشند و بس، تا آنجا که این حاجیان هنگام گذر از شهرهای مسلمانان یا مسیحیان- که خدای درهمشان کوبد- به گدایی میافتند، لاحول ولا قوّة الّا باللَّه. و این در حالی است که چنین افرادی به دلیل عدم استطاعت، دیگر ملزم به ادای حج نیستند و از سویی همچنان حج بر آنها واجب است. ما امسال به بازرگانان اجازه دادهایم حاجیان را به حج برند، و اینک به تو دستور میدهیم برای بردن حاجیان به حج، خود، کشتیهای فراخی را برگزینی تا حاجیان را به مکّه رسانَد و در هر کشتی به قدر قانونِ معمولِ آن، حاجی جای دهی.
(1) میبینیم که تغییر مسیر حاجیان از خشکی به دریا، زمینه را برای سوء استفاده دینی با نام «سلامت و آسایش حاجیان» فراهم آورد. این سوء استفاده در نیمه دوم سده نوزده به اوج خود رسید و این هنگامی بود که تنها شرکتهای کشتیرانی بیگانه جایگاه؟
بازرگانان ویژه در جابه جایی حاجیان گشت.
کشتیهای تابع این شرکتها که بیشتر فرانسوی یا انگلیسی بودند، در اصل برای نقل و انتقال مسافران تعبیه نشده بودند و تنها کاربرد آنها حمل کالا بود و حاجیان برای این شرکتها چونان بار اضافی تلقّی میشدند که بدون هزینه قابل توجّه، سود بیشتری را به کیسه آنها سرازیر میکرد. کار جابهجاییِ این کشتیها سه مرحلهای بود. این کشتیها کالاهای اروپایی را در صویره یا طنجه تخلیه میکردند و از این دو بندر، حاجیان را به مقصد مکّه بارگیری میکردند و هنگام بازگشت از بنادر چین و هند- که از آنجا کالا بارگیری میکردند- به جدّه میان بُر میزدند تا مردم مغرب را پس از ادای فریضه حج، به سرزمینشان بَرند و البتّه در این میان از مسیر اصلی خود خارج نمیشدند.
(2) اینک به سخنان فیفائی گوش میسپاریم تا ما را از چگونگی حمل و نقل این
1- اسناد گنجینه حسنیه رباط.
2- هر سفری از طنجه به جدّه برای صاحب کشتی سودی دربر داشته که میان 30 تا 60 هزار فلوس در نوسان بوده است. نامه فرنوبی نماینده فرانسه در طنجه، به تاریخ هفدهم آگوست 1878 م. اسناد وزارت امور خارجه فرانسه در پاریس، مکاتبات سیاسی مغرب، ج 42
ص: 74
کشتیها آگاه کند. او هنگام سخن از کشتی بخار میگوید:
اوّل اینکه کشتی بخار در پنجاه درصد موارد لرزان و نا آرام بود و مسافران تنها در جرّثقیل، سقف و کابین جای داده میشدند؛ زیرا این کشتی شمار اندکی حاجی با خود حمل میکرد و بیشتر بارِ آن را نامههای پستی، کالا برای شهرها، توشه نظامی و جنگ افزار تشکیل میداد و در این میان حاجیان همچون جوجه در قفس نهاده میشدند. چون کشتی بارگیری میکرد و کالاها را انبار میکرد و حاجیان بر [کبرت]
(1) سطح کشتی نشانده میشدند و برای صاحب کشتی تفاوتی نداشت که حاجیان در تنگی به سر برند یا در فراخی.
(2) از این توصیف رسا آشکار میشود که کشتیداران تا آنجاکه میتوانستند حاجیان را میچلاندند تا هر چه بیشتر سود به کف آورند و این تا جایی ادامه مییافت که دیگر مجالی برای اندیشیدن به آسایش ایشان یا احقاق حقوق آنها یا قوانین مربوط به پاکیزگی، باقی نمیماند. اینک ما میتوانیم در شرایط ازدحام و تأثیرات زیانمند دستشوییها و دیگر مواد و آشغالهایی که در این سو و آن سوی کشتی پراکنده بوده و بوی آزار دهندهای از آن بر میخاسته، وضع حاجیان را تصوّر کنیم.
چنین وضعیتی به حاجیان مغربی اختصاص نداشته است. بلکه حاجیان همه کشورهای جهان- بی هیچ استثنا- با آن دست به گریبان بودهاند و همه آنها در معرض بورسبازیهایی قرار داشتهاند که در بندرهای مغرب، مصر و دولت عثمانی جریان داشته؛ بندرهایی که کشتیهای اروپا از آنجا راهی میشده تا با جیب حاجیان مسلمان بیشترین سود را نصیب خود کند. کنفرانس بهداشت جهانی که در سال 1866 میلادی در قسطنطنیه برگزار شد منشوری منتشر کرد که بر ضرورت اشراف بر نقل و انتقال دریایی تصریح داشت. حکومتهای گوناگون نیز قوانینی تصویب کردند که تعداد مسافران هر کشتی- که میبایست در سطح کشتی جایداده شوند- را مشخص میساخت. برای مثال الجزائر قوانینی بهداشتی تصویب کرد که بر اساس آن میبایست برای هر مسافر دست کم دو متر مربع اختصاص داد و دیگر نیازهای او را برآورد،
(3) امّا این قوانین چیزی جز کاغذ باطله نبود و از مجموع چهل کشتی که در سال 1874 میلادی به بندر سوئز رسید تنها دو کشتی به اندازه مُجاز مسافر زده بود،
(4) و در این میان یک کشتی که با گنجایش 464 تن
1- واژهای است بیگانه به معنای سطح کشتی.
2- سفرنامه فیفائی، م. س، برگه شماره 59
3- خ":. 292.، 1977 خ،"
4- ":. 142.، 1932،،"
ص: 75
بود، هشتصد حاجی را به همراه چهل و چهار جاشو در خود جای داده بود.
(1) حمل و نقل حاجیان از جدّه تابع هیچ مراقبت و تشکیلاتی نبود و آب به همه جای آن، از جلو گرفته تا عقب و از راست تا چپ و تمامی قسمتها نفوذ کرده بود که به کار بستن نردبان در آنها دشوار مینمود و حاجیان خود را با ریسمانهایی به کشتی میرساندند که دوستانشان- که پیش از آنها سوار کشتی شده بودند- از درون کشتی برای آنها میانداختند.
(2) اینک به خاطرات حاجیانی گوش میسپاریم که از رنجهای خود در این وضعیت سخن میگویند:
حسن غسال در باره بازگشت خود از بندر سوئز میگوید:
در کشتی بخار، انبوهی از مردان و زنان و کودکان از ترک گرفته تا شامی، دیده میشد. دیگر جایی برای کسی باقی نمانده بود تا آنجا که ما از سوار شدن بر این کشتی بسی پشیمان شدیم.
(3) سبعی به عنوان سخنگوی کشتیای که او را از جدّه به ینبع میبرد، میگوید: «روز پنجشنبه را در جدّه صبح کردیم و بار خود را به کنار لنگرگاه آوردیم. عصر همان روز اجاره نامه را با صاحب کشتی فرانسوی به مقصد ینبع بستیم و در سپیده دم روز جمعه خواستیم سوار کشتی شویم. کشتی در نزدیکی لنگرگاه ایستاد و هیچ یک از حاجیان را نبرد. مگر پس از گرفتن مبلغی کلان. چون به کشتی رسیدیم و بدان سوار شدیم، جای را برای خود بسیار تنگ یافتیم؛ زیرا شمار حاجیان بسیار بود. مردم بارهای خود را در این کشتی نیز همچون دیگر کشتیها، با ریسمان بالا میکشیدند نه با دست و این کار با دشواری همراه بود؛ زیرا محلّ گردآوری بارها انبوه شده بود و همه در یک جا گرد آمده بودند؛ به گونهای که نه میشد آشپزی کرد نه به راحتی خوابید و مدّت خواب از مدّت یک سجده نماز تجاوز نمیکرد.
(4) به این دو خاطره، خاطره سومی را میافزاییم که از آنِ فیفائی است. او در آغاز به کسانی که برای ادای حج قصد سفر دریایی دارند، توصیه میکند که بلیت درجه ممتاز تهیّه کنند. او درباره چنین کشتیای میگوید: «این قسمت همچون گنبد درخشان یک خانه است که آرایهها و زیراندازهای گوناگون دارد و برای بزرگان و بازرگانان و اشخاص
1- م. ن.
2- CXXIX .1895 ,P .372 .A .A .PROUST :"Le pelerinage a la Mecque ",Revue des Deux Mondes ,vol
3- سفرنامه طنجویه، م. س، ص 22
4- سفرنامه سبعی، م. س، برگه شماره 13
ص: 76
تمیز و توانگر فراهم آمده است.»
او بار دیگر بر این سفارش تأکید میورزد و میگوید: هر گاه شمار حاجیان فزونی گرفت جای خود را در کابین برگزین و اگر شمار آنها از صد تن گذشت، با ایشان سوار کشتی نشو مگر آنکه در کابین از آنها جدا و مورد عزّت و احترام باشی و در غیر این صورت پشیمان خواهی شد. اگر با خود درهم و دیناری داری، نباید گرانیِ این قسمت، تو را منصرف کند؛ زیرا بودنِ در این قسمت موجب آسودگی دل و جسم است و آدمی در جهان تنها خواهان آسایش جان و جسم است.
(1) او آنگاه از دیگر قسمتها و تنگی، ازدحام، بلوا، نا آرامی، جَرح، قتل، بیحیایی و تنفّر ساکنان آن سخن به میان میآورد و در توصیف آن به تفصیل میگوید:
«پس چون آنها به کشتی در آیند و این تنگی را ببینند و گرفتار اموری شوند که گفتم، دیگر نماز ترک میشود و اگر با وجود نجاستِ بسیار، شمار اندکی نماز بگزارند جنبه شوخی خواهد یافت. انسان نمیداند کجا قضای حاجت کند و شاید از ترس قضای حاجت چند روز خوراکی نخورد و اگر در کناری از کشتی قضای حاجت کند عابران بر نجاست او پای مینهند و کالاهای یکدیگر را زیر پا میگذارند و به کسی اجازه نمیدهند به محلّ قضای حاجت رسد و او را بی هیچ رحم و شفقتی میرانند و این فرد با پشیمانی باز میگردد یا فریاد میکشد و میگرید و جز خدای کسی بر او رحم نیاورد. گاهی نیز به سبب کم آبی و محدودیت مشکهای کشتیِ بخار، تشنگی فراوان غالب میشود و مسافران آب را از یکدیگر یا از جاشوها میخرند و شاید بهای یک آشامه آب به سه درهم یا بیشتر برسد».
(2) مشکل دیگری که فیفائی از آن سخن به میان میآورد. پدیده ازدحام است و این همان مشکل زنان مسلمان در کشتی و درهم آمیختن آنان با مردان، به سبب انبوهی بیش از حد بود که باید آن را مصیبت عُظمی دانست.
(3) از بزرگترین بلایای مسافران کشتی درهمآمیختن مردان با زنان بود؛ زیرا زنان محلّ خاصّی نداشتند. در پارهای موارد مردی سر خود را بر ران زنی نامحرم مینهاد و زن نامحرم پای خود را چنان بر پای مردی نامحرم مینهاد که گویی زن و شوهرند. یک زن نمیدانست چگونه باید نیازهای خود را بر آورد، مگر آنکه کام بسیار میرساند و
1- سفرنامه فیفائی، م. س، برگه شماره 58
2- م. ن.
3- م. ن.
ص: 77
شرمش را از میان میبرد.
(1) در خاطره فیفائی پیوست ارزشمندی به چشم میخورَد که به موضعگیری فقهای اسلام در قبال سوار شدن به کشتی برای ادای فریضه حج در شرایطی است که فیفائی آنها را برای ما توصیف کرد. او میگوید: «هنگام رسیدن به مصر رنجیدگی خود از این موضوع را به آگاهی یکی از قطبهای مالکیِ مصر با نام ابوعبداللَّه عایش رساند و این فقیه حکم به وجوب تحریم سفر دریایی کرد، ولی آیا چنانکه شیخ و عالم روزگار او، قطب مالکیهای مصر، ابوعبداللَّه عایش حکم داده این سفر حرام میشود؟
اینها پارهای از نمونههایی هستند که درونمایه سفرنامههای گذرا پیرامون شرایط سفرهای ناهنجار دریایی در اختیار ما مینهد، ولی ما به نمونههای دیگر نیز دست مییابیم که درونمایه آن حکایت از اسناد دارد. این نمونهها تجسّم ملموسی است از یادداشتهایی که جهانگردها در باره این شرایط نگاشتهاند و ما از میان آنها به یک نمونه بسنده میکنیم و آن کشتی فرانسوی کرکوفیاست که حاجیان مغرب را از مکّه باز گرداند و در سال 1896 میلادی در جزیره صویره پهلو گرفت. اگر چه گنجایش این کشتی 1200 تن بود ولی شمار حاجیان آن به 1653 تن میرسید و جایی که به هر کس میرسید چندان بود که نمیتوانست از جای خود تکان بخورد و پاکیزه کردن کشتی و جمعآوری زبالههای انبار شده در جای جای کشتی بهطور کلّی ناممکن بود» و اینک به اظهارات پزشک بهداری ریولودو گوش میسپاریم که حاجیان این کشتی را هنگام رسیدن به جزیره صویره ویزیت کرده است:
«انبوهی از جنازه انسانهایی دیدم که غرق در ماهی بودند. همه جای کشتی از اتاقکها گرفته تا سطح کشتی و موتورخانه آکنده از انباشتههای موجودات زندهای بود که بر روی یکدیگر افتاده بودند و در این میان هم پیرزن ناتوان به چشم میخورد، هم کودک شیرخواره و نشانههای نگرانی بر چهرههای پریده رنگ ایشان نقش بسته بود؛ نشانههایی که از گرسنگی نیز حکایت داشت. هیچکس نمیتوانست چنین صحنهای را ببیند و عواطفش دگرگون نشود. این نگونبختان دست خود را به طرف من دراز میکردند و چیزی جز نان نمیخواستند.
(2) این گزارشی از واقعیتی دردناک است که حاجیان به سبب آز ورزیِ شرکتهای
1- م. ن، برگه شماره 49
2- گزارش پزشک ریولودو اسناد سیاسی نانت در فرانسه، سلسله نشریات طنجه.
ص: 78
کشتیرانی با آن روبرو بودهاند و ما بر آن نیستیم که از این نمونهها بسیار بازگوییم. ما را همین بس که نماینده فرانسه در طنجه، آقای فرنیسی در نامه خود به کی دورسای به تاریخ 16 مایو 1878 میلادی سخن خود را بدینجا میرسانَد که: کشتیهای انگلیسی حاجیان را با همان شیوهای جابهجا میکنند که در روزگاران گذشته بردگان را با آن شیوه جابهجا میکردند.
(1) در چنین وضعیتی طبیعی بود که حاجیان هنگام رسیدن به خشکی آهِ شادی از نهادشان برخیزد. شادی آنها تنها از این روی نبود که به مکه مقدّسه رسیدهاند یا به سرزمینشان بازگشتهاند، بل از سرِ امیدی بود که به رهایی از رنج فرساینده سفر در دل داشتند. بیشمار بودند کسانی که آمادگی پذیرش هیچ زحمت جدیدی را نداشتند و تنها یک گرایش در وجود آنها شعله میکشید و آن پیاده شدن در سریعترین وقت ممکن و در نزدیکترین جای ممکن و به هر طریق ممکن بود و کوچکترین تأخیر در پیاده کردن آنها، موجی از خشم و نفرت را در میان ایشان دامن میزد و در بسیاری اوقات ویزیت پزشک بهداری در کشتی حامل حاجیان با فریاد و نفرین بسیاری از ایشان و خودداری همگان همراه بود، به علاوه آنکه پیش از بازگشت آزادانه، از آنها خواسته میشد زمانی را در قرنطینه سر کنند و این بیشتر هنگامی بود که یکی از بیماریهای همهگیر شیوع مییافت و همین ما را به سخن در باره بُعد دیگری از رنج و آزردگی حاجیان میکشاند.
مالیات وبا
پیش از سخن در باره رنجیدگی حاجیان از قرنطینه، شایسته است درنگ اندکی در عامل این قرنطینه؛ یعنی وبا داشته باشیم.
برخی از مواسم حج در دوران مورد بحث ما، با پراکندگی بیماریهای همهگیر و مهلکی بهویژه کولیرا همراه بوده که در کنار طاعون وضعیت دشواری را بر بشریت تحمیل میکرد. این بیماری همهگیر بیماری بومی حجاز شمرده نمیشد بلکه از خارج بدان راه مییافت و تا آغاز سده نوزدهم، تنها در هند دیده میشد و برای نخستین بار در سال 1881 میلادی در مکه مکرّمه دیده شد. خوشبختانه ابن طویر الجنّه در سفرنامه خود جلوههای ارزشمندی از یورش نخستین این بیماری در مکه و مصر ارائه میکند.
1- نامه فرنوبی، مورّخ 16/ 5/ 1878 اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، مکاتبات سیاسی مغرب، ج 42، ص 267
ص: 79
این نخستین نکتهای است که در این گزارش توجّه انسان را به خود جلب میکند، ولی همین گذر سریع برای احساسات ساکنان حرمین شریفین، که خود را در برابر بیماری همهگیر بی سابقهای مییافتند، اهمیّت بسیار دارد. ابن طویر میگوید:
«در این زمان؛ یعنی اواخر 1246/ 1830 و اوایل 1247/ 1831 م حرمین شریفین با بیماری همهگیر بزرگی روبرو بود و مردم مکّه به ما میگفتند که پیشتر این بیماری را ندیده بودند.»
(1) نیز از امور شایان توجّه، تعابیر و عباراتی است که نویسنده درباره حرکت این کشتی مینگارد و آن اگر چه افراطی به نظر میرسد، بر دهشتناک بودن این فاجعه دلالت دارد، و این پس از هنگامیاست که شمار قربانیان مکّه در یک روز به هزار نفر میرسد. او میافزاید: «در مکه مکرّمه- خدای ارجمندیش دهاد!- هزاران نفر از میان رفتند و جز خدای متعال کس شمار آنها نداند.»
(2) او درباره پراکندگی این اپیدمی در مکّه مکرّمه میگوید:
«بسیاری از مردم در سه روز به هلاکت رسیدند، و در راه بازگشت او را میبینیم که اخبار مربوط به وبا را پی میگیرد و مینویسد که این بیماری مصر (یعنی قاهره) را در بر گرفته، ولی با رسیدن به اسکندریه از شدّت آن کاسته میشود تا آنکه کاملًا محو میشود.» او میگوید: «هنگامی که به اسکندریه رسیدیم وبا اندک اندک کاهش یافت تا آنکه بهطور کلی ناپدید گشت.»
(3) او درباره شمار قربانیان مصر میگوید: «از آنها 65 هزار تن و از نیروی دریایی 700 تن و از نیروهای غیر دریایی 300 تن به هلاکت رسیدند.»
(4) این گزارش پیرامون این اپیدمی در شهرهای مختلف، سنجش ارزشمندی در بردارد و از آن چنین بر میآید که شدّت آن از مدینه و مکه و مصر رو به کاهش بوده است و در مدینه تنها سه روز دیده شده است و پس از آن چندان کاهش یافته که به سرعت از میان رفته است. بر خلاف مصر و مکّه که این بیماری در آنها ماندگاری بیشتری داشته است.» او در میزان نامتناسب مرگ و میر حاصل از این بیماری، تعلیلی متافیزیکی دارد و دلیل کاهش مرگ و میر در مدینه منوّره را آن میداند که مردم مدینه اهل نیکوکاری و صدقه بودهاند و در هر یک از این سه روز در خیابانهای شهر چندان به
1- سفرنامه المنی و المنه، م. س، برگه شماره 39
2- م. ن.
3- م. ن.
4- م. ن، برگه شماره 46
ص: 80
تهیدستان و درماندگان صدقه پرداختند که وبا از میان آنها به سرعت رخت بربست.»
(1) در کنار این دادههای ارزشمند، ابن طویر به پراکندگی این اپیدمی در قاره اروپا اشاره میکند و میگوید: «در سرزمین مسیحیان از این بیماری چندان جان دادند که جز خدای کس شمار آنها را نمیداند.
(2) نویسنده در این گزارش به زیادهروی یا ایجاد وحشت نمیگراید، اگر چه بر پایه گزارش بهداشتی ساکنان اروپا و تحقیقات پزشکی که با تحوّلی علمی همراه بوده، حاکی از آن است که کولیرا عملًا کشت و کشتار دهشتناکی به بار آورده و برای مثال شمار کشتگان انگلستان به 5500 نفر و کشتگان فرانسه به بیش از 000/ 100 نفر میرسیدند.»
(3) پیش از پایان دادن به گزارش ابن طویر از کولیرا، شایسته است سخن او را درباره وضعیت حاجیان نسبت به این بیماری یادآور شویم. او میگوید: «در راه مکّه مکرّمه بوده که خبر شیوع این بیماری را شنیده، ولی این او را از ادامه سفر حج باز نداشته، چنانکه در بسیاری از حاجیان تأثیری ننهاده است و تنها اندکی از ایشان از ادامه راه برای ادای فریضه حج منصرف شدند. ما پیش از رسیدن به مکّه هنوز در راه بودیم که از وجود این اپیدمی آگاه شدیم، ولی از اینکه باز گردیم، سر باز زدیم و بسیاری از حاجیان نیز نپذیرفتند که راه برگشت در پیش گیرند.
(4) پس از یورش نخستین کولیرا، بار دیگر این بیماری از سال 1831 م تا سال 1912 م در طول هشتاد سال، بیست و هفت بار یعنی هر سه سال یک بار
(5) مکّه را در برگرفت و در برخی از این سالها فاجعه به بار میآمد؛ چنانکه در وبای سال 1865 م ارزیابیهای کشتگان، نشان دهنده 000/ 15 حاجی و 000/ 30 قربانیِ دیگر از مجموعِ 000/ 90 حاجی
(6) است و در وبای سال 1893 م وبا از مجموع 000/ 200 حاجی جان 000/ 40 تن از ایشان را ستانْد.»
(7) سوگمندانه، سفرنامه نویسان بعدی یا دست کم کسانی که توانستند از سفر خود باز گردند، عطش ما را درباره این مرگ و میر فرو نمینشانند و آنچه آوردهاند، جز اشاراتی گذرا نیست، و در انتظار آنچه مدارک جدید- که هنوز در بند مراکز نگاهداری نسخ هستند- از آن پرده برمیدارند اشاراتی است که ما اینک پارهای از آنها را یادآور میشویم:
1- م. ن.
2- م. ن.
3- payot ,paris ,1987 ,p .17 .pctrice BPUER DELAIS et j .y .RAULOT :"Histoite du cholete en France،" 1854- 1832
4- سفرنامه المنی و المنه، م. س.
5- F .DUGUET :"le peler ihage de la Mecque .. ",op .cit .p
6- م. ن، ص 126
7- م. ن، ص 997
ص: 81
مدرک نخست مربوط به کولیرا، در سال 1849 م در مصر و مکّه مکرّمه است که عربی مشرفی آن را در خصوص مصر بیان میدارد و میگوید: ما در دوم ذی حجّه 1265 ق. به مصر در آمدیم و اپیدمی بوقُلَیب
(1) را در آنجا یافتیم. این بیماری مهلکی بود که روزانه جان بیش از هشتصد نفر را میگرفت،
(2) امّا در خصوص مکّه مکرّمه، مشرفی هنگام سخن در باره یکی از جاسوسهای فرانسوی به این اپیدمی اشاره کرده میگوید:
«در سال 1265 ق. در ایّام حج کشیشی را در مکّه مکرّمه دیدم که وابسته به قنسولگری فرانسه واقع در جدّه بود، شاید غرض او از پوشیدن لباسی همچون لباس مردم مکّه، خبرچینی بوده باشد، و چون پیش از وقوف در عرفه، مرگ و میر بالا گرفت و طواف کنندگان خانه خدا با چنین فاجعهای روبهرو شدند، همان جاسوس فرانسوی را دیدم که گریزان از وبا از دارالوداع میگریخت و سوی جدّه باز میگشت.
(3) مدرک دوم مربوط به کولیرا، در سال 1858 م است که فیفائی به مناسبت قرار گرفتن در قرنطینه ینبع، آن را بیان میدارد. دلیل این قرنطینه
(4)گزارش شیوع وبا در حجاز بود که به حاجیان رسید.
(5) مدرک سوم مربوط به کولیرا، در سال 1893 م است که هم سبعی و هم صوابی نقل کردهاند. سبعی میگوید: «این بیماری و مرگومیر ناشی از آن، رو به فزونی نهاد و مردم با وجود مراقبت بسیار، با بیماری خود به مکّه گریزان میشدند و یکی از همسایگان ما با نام حاج احمد، که از مردم تلال بود، در گذشت و در مکّه مکرّمه بسیاری از اهالی آن و دیگران جان باختند».
(6) صوابی نیز هنگام سخن از قرنطینه علور میگوید: «ما در کوه طور فرود آمدیم و به سبب فراوانیِ مردگان بیست و هفت روز در آنجا ماندیم».
(7) آخرین مدرک، رنگی عمومی دارد و حسن غسّال هنگام سخن در باره مسأله تقدّم حج بر زیارت، بدان اشاره میکند.
او پس از توضیح این نکته که حج اولی است میافزاید: «ولی در این سالها زیارت بر حج تقدّم یافته است؛ زیرا احکام زیارت جاری نمیشود و راهها امن شمرده نمیشوند و مهمتر از اینها همه، اگر ثابت شود که حاجیان به وبا آلودگی یافتهاند، زیارت بسی دشوار میشود و جز با سختیِ بسیار، انجام شدنی نیست. هرگاه این گروه به دروازه مدینه منوّره برسند، این دروازهها به روی زائران بسته خواهد شد و تنها یک دروازه بر
1- مردم مغرب کولیرا را «بوقلیب» مینامیدند. این نامگذاری از آن روی بود که مبتلای به اینبیماری از درد قلب شکایت میکرد و با ناله میگفت: قلبم، قلبم.
2- «اقوال المطاعین»، م. س، برگه شماره 29
3- م. ن، برگه شماره 43
4- کرنتینا مدّت قرنطینهای است که مبتلای به وبا یا کسی که گمان میرود بدان ابتلا یافته، بایدسپری کند. اصل این مدّت- چنانکه واژه غیر عربی بدان دلالت دارد- چهل روز بود و مردم مغرب یک لام بدان افزودند و به شکل کرنتیلا نگاشتند.
5- سفرنامه فیفائی، م. س، برگه شماره 337
6- سفرنامه سبعی، م. س، برگه شماره 12
7- مختار سوسی در «المعسول»، م. س، ج 3، ص 101- 100 سفرنامه احمدبن عبداللَّه صوابی را تلخیص کرده است.
ص: 82
روی آنها گشوده خواهد بود و در این هنگام با وجود نگاهبان نظامی، ازدحام در میان مردم پدید میآید؛ ازدحامی که بر اثر آن چندین نفر زیردست و پا کشته و زخمی میشوند.
(1) چنانکه مشاهده میکنیم، نویسندگان، اخبار مربوط به کولیرا را بسیار فشرده بیان داشتهاند و گویی نخواستهاند ذهن ما را با درازگویی از وبایی که به هر روی در محیط آنها امری عادی شمرده میشده، بیان کنند؛ محیطی که در زندگی روزمرّه با یورشهای مرگآور، انس گرفته است.
رنجهای قرنطینه
به دلیل پدید آمدن وبا و مصائبی که برجای مینهاد، چندین کشور اسلامی زیر فشار اروپا به تأسیس درمانگاههایی بینالمللی تن در دادند که در بیشتر اوقات از پزشکان و کنسولهای بیگانه و نمایندگان کشورهای ذی نفع تشکیل میشد. در پی وبای سال 1831 م محمّد علی به هیأت کنسولگری اجازه داد اداره اجاره بهداشت عمومی در مصر را بنیانگذاری کند. این اداره در سال 1881 م به دو بخش تقسیم شد: «اداره بهداشت کشوری» و «اداره بهداشت نیروی دریایی مصر در امور مربوط به قرنطینه» که مقرّ آن در اسکندریه بود،
(2) و در سال 1838 م سلطان عثمانی محمود دوم، سازمان عالی بهداشت را در قسطنطنیه بنیان نهاد. این سازمان 13 عضو داشت که نمایندگی کشورهای بیگانه را بر عهده داشتند و 8 عضو نمایندگان دربار عثمانی شمرده میشدند.
(3) دو سال بعد، هیأت کنسولگری در طنجه مغرب، اداره بهداشت بینالمللی را بنیان نهاد و در میان اعضای آن، نمایندهای حکومتی دیده نمیشد.
(4) این ادارات همان مراکزی بودند که حاجیان را وا میداشتند تا به قرنطینه یا همان جاییکه در ادب اسلامی معاصر «کرنتینا» نامیده میشود، تن در دهند.
برخی از سفرنامه نویسان حجاز، که نمودهای پیشرفت کشورهایی را که دیدهاند توصیف کردهاند، از کرنتینا نیز سخن به میان آوردهاند و آن را برای هممیهنان خود شناساندهاند و موضع خود را در برابر این پدیده، مشخّص ساختهاند و بدینسان زمینه دیگری را برایمان به ارمغان نهادهاند که ما را به درنگ در طبیعت اندیشهای وا میدارد
1- سفرنامه طنجویه، م. س، ص 33- 32
2- در این باره بنگرید:
363 -394 .A .A .PROUGT :"La defense de l ' Europe contre le cholera ",paris ,1892 ,pp
Aloxandrie ,v .penansson ,1897 .C .E .BERRAD :"Le consell ,sanitaire Maritime et Quarantenaire d'Egypte
3- در این باره بنگرید به:
. 365- 340.،..،" خ":..
4- در این باره بنگرید به پژوهش ما با نام: «المجلس الصّحّی الدولی فی المغرب»، از انتشاراتدانشکده ادبیات رباط، چاپخانه نوین النجاح، کازابلانکا، سال 2000
ص: 83
که فرهنگ مغربِ آن روزگار در برابر مشکل وبا از آن برخوردار بوده است و ما را با بازتابهای این اندیشه در برابر یکی از پدیدههای نو پیدای اروپا برای حلّ این اپیدمی با بنیان نهادن تشکیلات قرنطینه آشنا میسازد. این نکته کلّی را باید در نظر داشت که این نویسندگان- که از برگزیدگان فرهیخته کشورشان هستند- در پیِ گرایش قَدَری و تسلیمطلب خویش روان بودهاند؛ گرایشی که ایشان را وا داشته تا واقعیت سرایت این بیماری را نپذیرند و دوری از این واقعیت را با پناه بردن به قرنطینه منعی شرعی به شمار آوردند؛ زیرا این کار در نگاه آنها گریز از قضا و قَدَر بود.
گواهیهای خود را از گزارشی آغاز میکنیم که به پایان سده هجدهم باز میگردد.
این گزارش را ابو قاسم زیّاتی در سفرنامه خود با نام «الترجمانة الکبری» برای ما بیان داشته است.
او در این گزارش از قرنطینهای سخن به میان میآورَد که در سال 1794 م بر سر راه تونس در بازگشت از سومین حجّش بر او تحمیل شد. او یادآور میشود که سرپرست گمرک در لنگرگاه تونس اجازه نداد مسافران کشتیِ حامل او و دیگر حاجیان به علاوه مسافران ترک و مسیحی جز با گذراندن قرنطینه از کشتی فرود آیند. او در اینکه چنین قانونی مخالف شریعت است، تردید نمیکند و مینویسد: «پس از دو روز به ما اجازه دادند به قرنطینه شنیعی در آییم که نه عرف آن را میپذیرد نه شرع».
(1) او در جای دیگر میگوید: «چون به لنگرگاه تونس رسیدیم، آنها ما را نپذیرفتند؛ زیرا از ازمیر میآمدیم که وبا در آن شیوع داشت. آنها ما را به قلعه تیکی در میانه دریا بردند تا ما را به قرنطینه بدعت نهاده شده- که خدای چهره بدعتگذارش را زشت گردانَد- بسپرند»
(2) آنچه بر خشم زیاتی میافزاید، آن است که مسؤول لنگرگاه به مسافران مسیحی اجازه ترخیص میدهد و تنها مسافران را در قرنطینه نگاه میدارد. او این کار را بدترین خدشه به دین میداند و به همین مناسبت چکامهای میسراید و آن را هجو میکند:
من الکرنتینة الشنعاء ببدعته فی بلدة هی دار العلم و الأدب
یصیبها بصمیم الجهل منجیة یقی بها النفس من سقم و من عطب
و بعد هذا مجمع الروم سرّحهم والمسلمون بقوا فی الهمّ و النّصب
ما مثلها سبة فی الدین منقصة و لو کان فیالدار من یرغب فی الغرب
1- ابو قاسم زیاتی «الترجمانة الکبری» به تحقیق کریم فیلالی، 1967، ص 363
2- م. ن.
ص: 84
آه علی تونس الخضراء یسود بها معتزلی بلادین و لا حسب
یدس فی الدین أشیاء محرّمة فقلّما یسلم الجربی من الجرب
ظنّ الخبیث بأنّ الموت یفلته و ما دری أنّه خلفه فی الطلب
الموت حتم فلاعنه محید و لا یرفع بالفضّة البیضاء والذّهب
ملکت نفسک اذ غدوت تحرسها من الوباء و امراللَّه مقترب
لا شکّ انّک من أهل الشقاء و عن قرب تحلّ بدار الخزی و القضب
بضربة من وباء غیر مخطئة تأتیک فی القلب أو فی صفحة الجنب
(1)«ما را در شهری که سرای دانش و ادب است به قرنطینة زشتی بردند که بدعتگزارش نهاده بود.
و آنکه ادّعای رهایی بخشی داشت و [گمان میکرد] در آنجا آدمیان از هر گونه بیماری و ناراحتی در امان هستند. این سرای دانش و ادب را به دل جهل و نادانی رهنمون شد.
از این پس رومیان را گرد آورْد و ترخیص کرد و مسلمانان همچنان در اندوه و سختی باقی بماندند.
هرگز دشنام و کاهشی چنین به دین وارد نشده، اگر چه این در سرایی باشد که غربگرایان در آن حضور داشته باشند.
وای به حال تونسِ سرسبز که یک معتزلیِ بیدین و بیتبار بر آن سروری یابد.
او چیزهای حرام را در دین جای میدهد و گال زده کمتر از گالْ سالم میمانَد.
شخص پلید گمان میکند از مرگ رهایی مییابد و نمیداند که مرگ در تعقیب اوست.
مرگ امری حتمی است که از آن گریزی نیست و با سیم سپید و زرد دور نمیشود.
اگر تو خود را بپایی آن را از وبا پاس داشتهای و امر الهی نزدیک باشد.
بیگمان تو از نگون بختان خواهی بود و بهزودی به خانه خواری و کاستی در میآیی.
که آن نیز در پی ضربه وباست که خطا نمیکند که یا بر دل تو خواهد نشست یا بر گُرده تو.»
گزارش دوم از آنِ آشنای ماابن طویر الجنّه است. او این گزارش را به مناسبت سخن
1- م. ن، ص 365- 364
ص: 85
از قرنطینهای آورده که به هنگام بازگشت از حج، در شهر لفورن ایتالیا بدان تن در داد.
او از این قرنطینه، توصیف دقیقی به دست میدهد و میگوید:
«ما را به قرنطینه بردند و ما در آنجا به گروهی از بزرگان فاس برخوردیم. مفهوم قرنطینه در میان ایشان آن بود که هر کس از دریا میآمد چهل روز حبس میشد، پس از سی روز شخص را آزاد میکردند و ده روز بعد کالاهای او را، که روی هم مدّتی برابر با چهل روز میشد. و در این میان تفاوتی نداشت که این شخص مسیحی بود یا از بزرگان ایشان یا از جمله مسلمانان. دلیل این بازداشت همراه با آلودگی، آن بود که مرگومیرها بر اساس سرایت این بیماری بود، نه سر رسیدن اجَل- چنانکه اهل سنّت میپنداشتند- این قرنطینه دو گونه بود: یا در ساختمانی زیبا که محلّ نگاهداری بزرگان بود که ما و مردم فاس را در چنین ساختمانهایی نهادند، یا در جایی کثیف که مردم دونپایه را در آنجا میانداختند و در آنجا مسیحی یا مسلمان بودن تفاوتی نداشت.
مقصود آنها از این قرنطینه آن بود که احتمال میدادند شخص مسافر، مبتلا به وبا باشد و این بیماری در میان آنها سرایت یابد و آنها را باور بر این بود که بر اثر این سرایت میمیرند، نه در پی سر آمدن اجل. در میان آنها قرنطینه قانون بود تا جایی که یک بار دختر سلطان ایشان برای دیدن مادر خود از راه دریا نزد ایشان آمد، که او را نیز بیست روز قرنطینه کردند.
(1) ابن طویر پس از این توصیف دقیق روشن میکند که تشکیلات قرنطینه تنها به مسیحیان اختصاص نداشته، بلکه سرزمینهای اسلامی را نیز که او دیدن کرده، دربر میگرفته و او دلیل این پدیده را ضعف اسلام در این سرزمینها میداند. قرنطینه موجب ننگ مسلمانان بوده و هرکه از مردمان تونسِ سرسبز یا مصر که از راه دریا میآمده مجبور به تحمّل قرنطینه بوده است، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» آری، اسلام در مصر و اسکندریه و طرابلس ضعیف بوده، ولی دلیل این ضعف، مسیحیان بودهاند نه مسلمانان.
در این سرزمینها میان مسیحیان و یهودیان و مسلمانان تفاوتی نبوده است؛ زیرا همگی بدون هیچ تفاوتی یک جامه بر تن میکردهاند، ولی این مسیحیان مصر بودند که اگر کسی از سرزمینهای مبتلا به وبا میآمد به قرنطینه میانداختند؛ چنانکه با ما و مصریان همراه ما نیز همین رفتار را داشتند.
(2)
1- سفرنامه المنی و المنّه، م. س، برگه شماره 8
2- م. ن.
ص: 86
گزارش سوّم قرنطینه را عربی مشرفی ارائه میکند. او هنگامی که به سال 1849 م به مصرمیرسد، قرنطینهای را که بر کاروان مصریان تحمیل میشود، چنین توصیف میکند:
«چون مصریان خبر آمدن کاروان مصر را- که به وبا نیز مبتلا بودند- شنیدند، متعرّض این کاروان شدند و آنها را به برکة الحاج بردند و ایشان را از همه سو در برگرفتند و دور تا دور حاجیان کمانهای بزرگ بر زمین فرو کردند و آنها را با ریسمان به یکدیگر پیوست دادند؛ به گونهای که مسافران را از مردم شهر جدا میکرد و مردم پشت این ریسمانها قرار داشتند و اگر یکی از حاجیان چیزی میخرید، آن را از زمین برمیداشت و از دست مردم نمیستانْد و خریدار سکّهها را در جام آبی مینهاد و فروشنده سکّهها را از میان آب بر میداشت. مقصود آنها از این کار- که خدا داناتر است- آن بود که آب سکّهها را پاک میکند و گاهی پس از این داد و ستد جام را خاکستر اندود میکرد.
(1) عربی مشرفی نیز همچون ربانی این تشکیلات را زشت میشمرَد و آن را مخالف سنّت میانگارد. موضعگیری او از این سخن پیداست: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ، ... کُلٌّ یَجْرِی إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ...
(2) ... فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً ...
(3)سالهای آکنده از دشواری، لرزه، فتنه و بلا در حالی گذشت که انسان مرگ را در کف داشت و در آوردگاهها حضور مییافت، بی آنکه مرگ پیشتر از هنگامِ مقرّر فرا رسد و هیچ کس جان نداد مگر آن هنگام که خداوند عزّ و جلّ برای او مقرّر کرده بود.
(4) اینها نمونههایی بودند که در بخشهایی از فرهنگ قرنطینه حج بدان بر میخوریم و در پرتو آن میتوانیم نتیجه بگیریم که ایدئولوژیهای تبیین شده برای روشنفکران متجدّد مغربی، عامل مناسبی برای آن نبوده که توجّه حکومت مغرب را به بهرهوری از تجربه اروپا در زمینه قرنطینه جلب کند و به همین سبب دستگاه حاکم هماره از لبه تیز این مقوله در رنج بوده است.
(5) این مرز همان است که بیگانگان از آن نفوذ کردند و در طنجه اداره بهداشت حکومتیای را بنیان نهادند که حکومت هیچ نمایندهای در آن نداشت و بدینسان بر قلمروی چنگال انداختند که از ویژگیهای ملّی شمرده میشد.
اینک به عواملی باز میگردیم که موجب رنج حاجیان در قرنطینه بوده است. در حقیقت دوگونه رنج در میان بوده است:
1- «اقوال المطاعین»، م. س، برگه شماره 75
2- رعد: 2، هر یک برای مدّتی معین جریان دارند.
3- نحل: 61، هرگاه مرگ آنها فرا رسد ساعتی به تأخیر نیفتد.
4- م. ن.
5- بنگرید به پژوهش ما با نام «الاصلاح و المشکل الصّحی فی مغرب القرن التاسع عشر» در همایش اصلاحطلبی و جامعه مغرب در سده نوزده»، از انتشارات دانشکده ادبیات رباط، 1986، صص 247- 229
ص: 87
گونه نخست، از سرباز زدن کشتیها از رفتن به بنادری ناشی میشد که در آنجا میبایست تن به قرنطینه بسپرند؛ زیرا صاحبان کشتی از هزینههایی هراس داشتند که مدّت قرنطینه برای آنها به بار میآورد. در این شرایط راه بازگشت حاجیان به سرزمینشان بسته میشد و موجب سرگردانی آنها میگشت، بهویژه آنکه انتظار آنها نیز طول میکشید. نمونه آن گزارشی است که فیفائی به هنگام بازگشت خود از حج ارائه میکند:
«آنگاه از راه اقیانوس کبیر قصد رفتن به اسکندریه کردیم، ولی کشتیِبخاری یافت نشد. این هنگامی بود که سالها پیش قرنطینه از میان رفته بود و چون این بیماری شایع شد، خبر آن به روم رسید. کشتیداران از سوار کردن حاجیان گریزان شدند و از ترسِ رفتن به قرنطینه و هزینه کشتیِبخار و جاشوها از جابهجا کردن حاجیان سر باز زدند و بدینسان از زحمت حمل حاجیان آسوده شدند و تنها، کالا به این سو و آن سو میبردند. بدین ترتیب، حاجیان یک ماه یا چهل روز با نگرانی در اسکندریه محصور ماندند».
(1) گونه دوم، با شرایط اقامت در قرنطینه پیوند داشت؛ وضعیتی در حدّ اقل ممکن، وضعیتی دهشتناک که با ناهنجارترین وضعیت به دور از آسایش همراه بود، به علاوه گرانی و بد رفتاری کارکنان قرنطینه با حاجیان. فیفائی این دشواریها را چنین فشرده بیان میدارد:
«چون به کانال سوئز رسیدیم، مسافران خواستند از کشتی بیرون روند که ناگاه آگاه شدیم، میبایست ده روز در قرنطینه سر کنیم. اقامت یک روزه در کانال سوئز به سبب بیابان و آب تلخ آن، برابر با یک سال است. هشت روز در قرنطینه ماندیم و آنگاه خسته و درمانده از گرانی و بیآبی و محرومیتهای دیگر، از قرنطینه بیرون آمدیم».
(2) آنچه فیفائی در این گزارش فشرده بیان کرده، در گزارش دیگری که از نظر دقّتِ توصیف و پرداختن به جزئیات، بیمانند است، به گستردگی بازگفته شده است. این گزارش را حسن غسال در باره قرنطینه طور بیان میدارد که در سال 1898 م در آن سرکردهاست. این قرنطینه که در بخش خاوریِ شبه جزیره سینا قرار دارد، به موجب قرارداد بهداشت جهانی که در سال 1892 م در ونیز منعقد شد، قرنطینه بهداشتی نوینی بهشمار میآمد که مهمترین قرنطینه در مصر و دریای مدیترانه برای حاجیانی تلقّی میشد که از حج سوی سرزمین خویش باز میگشتند و میبایست برای مراقبتهای
1- سفرنامه فیفائی، م. س، برگه شماره 339
2- م. ن، برگه شماره 337
ص: 88
بهداشتی در روزهای عادی سه روز و هنگام شیوع کولیرا پانزده روز را در آنجا سر میکردند. این مدّت به بخشهای دردناکی تقسیم میشد که تفصیل آن را از غسّال میشنویم:
«در صبح روز چهارشنبه در جبل طور لنگر انداختیم. این منطقه، روستای کوچکی در کناره شرقی خلیج سوئز قرار داشت و بیشترین اهالی آن را قبطیان تشکیل میدادند و در حومه آن بسیاری از دشت نشینان زندگی میکردند و در شمال آن کوه مناجات قرار دارد که در قرآن کریم از آن سخن رفته- و خدا داناتر است-. این قرنطینه در خاور این روستا قرار داشت. همینکه ما در این منطقه لنگر انداختیم، پزشکی برای معاینه حاجیان به قرنطینه آمد و پس از معاینه اعلان کرد که تنها پس از اقامت هفت روزه در کشتی میتوانند به خشکی در آیند، این را گفت و راه خود گرفت و رفت و حاجیان همچنان بر روی هم فتاده باقی ماندند و از شدّت تنگیِ جا دلها بر ایشان میسوخت. روزانه یک فلوکه
(1) به کنار کشتی میآمد و مقداری جنس بُنْجُل را به قیمت گران میفروخت و اگر مسافری چیزی میخرید، بنا به ضرورتی بود که گریزی از آن نداشت و کالای مورد نظر خود را هم با مشکل عبور ازانبوه مردمان خریداری میکرد. پس از هفت روز در قرنطینه، به ما اجازه دادند تا سوی مباخر
(2) رویم. آنها حاجیان را با کَرَجی و قایقهای کوچک بدان سو میبردند.
پیش از ترک کشتی، یکی از ناظران بانگ زد که هیچکس حق ندارد کالایی جز بستر و پارهای جامه سبک همراه خود ببرد و سایر اثاث در کشتی باقی میمانَد تا بدین ترتیب تا پایان قرنطینه دارایی همه به دست ایشان افتد. ما پس از تحمّل رنج بسیار، به خشکی پای نهادیم. در این هنگام قرار شد هر که نیمی از ایره
(3) خود را بپردازد، به علاوه آنکه از هر مسافر برای هزینه بخار [در مدّت توقّف] مبلغی بستانند و اگر کسی آن را نمیپرداخت حق ورود به کشتی را نداشت. حاجیان تهیدست سه روز را با این وضعیت ناهنجار بماندند تا آنکه دیگر حاجیان مبلغ مذکور را پرداختند و در همین هنگام بود که جامه حاجیان سرقت شد تا جاییکه شرمگاه خود را با پارچهای آبی شبیه پوست میپوشاندند. آنها مایحتاج مردم را در مکینه
(4) بخور میانداختند. آنگاه پزشک اشاره کرد تا حاجیان را همچون نظامیان به صف کنند تا همه آنها را یک یک معاینه کند و
1- فلوکه در زبان عامیانه مغربی به قایق گفته میشود.
2- مباخر جمع مبخره است که در اینجا به ابزار پاکسازی اطلاق میشود.
3- ایره نام واحد پولی است.
4- مکینه، واژهای است بیگانه که در گویش عامیانه مغربی به دستگاه گفته میشود.
ص: 89
استفاده از آب بدبویی را به هر یک از حاجیان تجویز میکرد. پس از پایان کار پاکسازی جامه حاجیان دستور داده میشد تا از راهی جز راه اوّل بیرون برده شوند و در این هنگام هر یک از حاجیان جامه خود را میدید که پس از پاکسازی بر زمین افتاده است. برخی از این جامهها سوخته بود و از پارهای دیگر آب بدبویی چکّه چکّه میکرد و در این لحظات جز فریاد حاجیان هیچ شنیده نمیشد، یکی برای سوزانده شدن مایحتاجش میگریست و زنی برای گم شدن آرایههای خود سیلی بر چهره خویش مینواخت. در این هنگام همه حاجیان را در حالی که نظامیان در برگرفته بودند، راهیِ قرنطینه میکردند.
راهی را که حاجیان میپیمودند ریگزار بود و همه این راه دور را حاجیان با پای پیاده میپیمودند و دیگر تفاوتی نمیکرد که این حاجی مردی ناتوان بود یا زن یا کودک و همه میبایست بیهیچ رحم و شفقتی در آفتاب سوزان ره میپیمودند؛ زیرا خدا رحم و شفقت را از دل آنها زدوده بود.
این قرنطینه در میانه ریگزاری بر پا شده بود که چند انبار کربا
(1) گالشی نیز در آن دیده میشد و دورادور آن را همچون قفس سیم کشی کرده بودند. من در طول عمر خود بادی شدیدتر از طوفانهای شرقی آن ناحیه ندیده بودم که گرمای بیش از حدّ آفتابِ آزار دهنده نیز مزید بر علّت بود. خوراک و نوشاک ضروری که با نرخ گران خریده میشد، اصلًا قابل استفاده نبود و مزاج انسان ولو به ضرورت از خوردن و آشامیدن آن سرباز میزد. پزشک همه روزه حاجیان را معاینه و همه را یکی پس از دیگری از اینرو به آنرو میکرد و اگر در یکی از حاجیان بیماری اندکی تشخیص میداد، خواه این حاجی را خوش میآمد یا نه، روانه بیمارستانش میکرد و او را از خانواده و دوستانش جدا میساخت. قلم از توصیف رفتار این جماعت قاصر است و دل از وحشت آن به خود میلرزد. دو روز مانده به پایان مدّت قرنطینه، پزشک به حاجیان اجازه میداد برای بخور دادن و پاکسازی چمدانهای خود وارد کشتی بخار شوند و در این هنگام حاجیان همه یا بیشتر وسایل اثاثیه خود را شکسته مییافتند. برخی از این وسایل نیز یا خوراک آتش شده بود یا غرق خاک بود یا آن آب بدبو از آن چکّه میکرد. من هنگامی که کار را چنین پریشان دیدم، پنهانی چند درهمی به یکی از ناظران مسؤول چمدانها دادم تا چمدانهای مرا ندیده بگیرد و با رشوه دادن چند درهم زیانِ کمتر را به جان خریدم
1- کریه، بافتهای کتانی است از نوع سیک.
ص: 90
[زیرا هم رشوه دادن زیانِ شرعی است، هم از بین رفتن چمدانهایم زیان فردی] و بدینسان مایحتاج خود را از هرگونه گزندی مصون داشتم، خدا را سپاس!
این بخشی از رنجهایی بود که حاجیان بیتاللَّهالحرام تحمّل میکردند و من برای نمونه آن را ذکر کردم وگرنه مثنوی هفتاد من کاغذ شدی و بازگشت کارها به سوی خداست.
ما بیست روز میان خشکی و دریا در چنین وضعیتی سرمیکردیم که دل آدمی بدان ریش میشود، خدای به سبب آن، همه گناهان را بیامرزاد!
(1) از لابهلای این توصیف هیجانانگیز در مییابیم که قرنطینه طور چگونه در بردارنده رنجهای بی شمار بوده: به حاجیان اجازه ورود به قرنطینه داده نمیشد، مگر آنکه هفت روز را در کشتیِ خود سپری کنند و پس از ورود به قرنطینه، محیط آن را همراه با شرایط بسیار دشوار یافتند که فاقد ابتداییترین وسایل آسایش بود و از این بدتر با ایشان رفتاری ناپسند در پیش گرفته میشد و اثاثیه آنها در معرض تباهی قرار میگرفت و به شیوههای مختلف میکوشیدند پول حاجیان را بالا کشند.
سخن پایانی
چکیده سخن اینکه: ظهور کشتی بخار در پهنه سواحل مغرب، نه چنانکه برخی معتقدند، به بهبود شرایط سفر به مکّه مکرّمه نیانجامید. از لابلای گزارشهای شماری از سفرنامههای حجاز در مییابیم که چگونه حاجیان در کشتیهای مسافربری از بیماریهای گونهگون در رنج بودهاند، که سبب آن نیز- به گفته فیفائی- این بوده است که حاجیان را همچون جوجه بر روی هم میانباشتهاند، چنانکه در رنجهای ناشی از اقامت دهشتناک ایشان در قرنطینه طور مشاهده کردیم؛ شرایطی که به تعبیر حسن غسال دل را به درد میآورَد، ولی عشق مردم مغرب به ادای فریضه حج و محبّت آنها به پیامبر عظیم الشأن و تعلّق خاطرشان به اماکن مقدس، بهترین توشه آنها بود که بر این شرایط دشوار چیرگی مییافت. حسن غسال در بیان این حقیقت پس از اشاره به انبوهیِ وحشتناک کشتیِ حاملِ حاجیان میافزاید:
«ولی با دیدن گشاده رویی حاجیان و بی توجهی ایشان به رنجها و آزارهایی که به
1- سفرنامه طنجویه، م. س، صص 52- 51
ص: 91
آنها میرسید تسلّی مییافتم و این حقیقت در رویکرد رو به افزایش آنها به ادای فریضه حج منعکس است؛ زیرا شمار حاجیان در نیمه نخست سده نوزده از حدود سه هزار حاجی در سال تجاور نمیکرد در حالی که در سال 1878 م شمار حاجیان به پنج هزار تن رسید و در سال 1893 م رکورد این عدد شکست و شمار حاجیان به ده هزار تن رسید.
پینوشتها: