حج در آیینه ادب فارسی‌

نوع مقاله : حج در آیینه ادب فارسی

موضوعات


فرصت دیدار

سید احمد زرهانی
هوای شهر مکّه گرم و صاف است میان سینه دل در اعتکاف است
بناگه می‌کشد پَر مرغک دل نگاهش می‌کنم مست طواف است!
***
یکی را در حرم کاشانه دادند یکی را مهر صاحبخانه دادند
یکی را فرصت دیدار معشوق درون خانه جانانه دادند
***
کنار ملتزم خواندم دعایی شنیدم ناگهان بانگ رسایی
ندا آمد که من پیش تو هستم تو ای مسکین گم‌گشته کجایی؟
***
هوای معرفت آباد بطحا بود گرم و دل انگیز و مصفّا
تفقّد می‌کند چادر به چادر ز مشتاقان حق فرزند زهرا علیها السلام
***
به دوش فطرتم بند تفنگ است به دستم کیسه‌ای از ریگ و سنگ است
به شیطان تکبّر می‌زنم سنگ فرشته شاهد این جهد و جنگ است
***

ص: 139
چو مرغی سوی مسعی پر کشیدم ز مروه تا صفا چندی دویدم
در اوج تشنگی از ماده رَستم کنار زمزم معنا رسیدم
***
گرفتار زمین آب و گلِ ماست به سوی کعبه معراج دل ماست
اگر با آب و گل ما خو بگیریم ملیک مقتدر سرمنزل ماست
***
به سوی آسمان باید پریدن به روی شاخ طوبی آرمیدن
پس از آسودن از دام تن و طین دوباره خویشتن را آفریدن
***
یکی گوید خدایا روزی‌ام ده یکی گوید ره بهروزی‌ام ده
من دل خسته می‌گویم الهی بر این نفس دنی پیروزی‌ام ده
***
چو هاجر سوی مسعی رهسپارم سرِ سعیِ صفا و مروه دارم
خداوندا! به من آبی بنوشان که شوید از ضمیر جان غبارم
***
دلا از خانه خاکی سفر کن به بیت یار افلاکی نظر کن
گذر از لعل و یاقوت و زمرّد بسنده بر تماشای حَجَر کن
***
نشانی از بهار خرّمی نیست بجز مینای دل جام جمی نیست
دل ما را در این میخانه هرگز به غیر از آرزوی زمزمی نیست
***
شب ظلمانی و غوغای مشعر تداعی می‌کند صحرای محشر
سفیدی در سیاهی می‌زند موج بود خاک بیابان هم معطّر
***
نسیمی از صبای دوست دارم به گوش دل ندای دوست دارم
میان این همه دلبستگی‌ها تمنّای منای دوست دارم
***
ص: 140
در میخانه توحید باز است مرا می در کف آن چاره ساز است
شود مست و رهد از دست هستی هر آنکو سوی کعبه در نماز است
***
اگر مستی تو اهل خانه هستی وگرنه با حرم بیگانه هستی
بریدی دل اگر از ماسوی‌اللَّه انیس و مونس جانانه هستی
***
طراوت می‌دمد از خاک امشب نباشد چهره‌ای غمناک امشب
به چادرهای مردم می‌زند سر امیر کشور لولاک امشب
***
بکردم در حرم من استخارت که شاید آیدم از او اشارت
ندا آمد که اینجا چند مانی؟ برو در کعبه دل کن زیارت
***
هوس را سوی قربانگاه بردند هوا را در کف مسلخ سپردند
شنیدند از خدا لبیک لبیک به شادی دست رحمت را فشردند
***
به تن تا جامه احرام دارم به یاد حق دلی آرام دارم
خوشا روزی که بینم نفس سرکش به نیروی الهی رام دارم
***
به وادی محسِّر می‌زنم گام تأمّل می‌کنم در کار ایّام
به حسرت گویم ای عاشق ندیدی دمی از طلعت روی دل‌آرام
***
دلم امشب هوای یار دارد سرم اندیشه دیدار دارد
اگر در پیش پای او نمیرم تنم از ماندن جان عار دارد
***
به میقات آمدم تا بینم او را به آب توبه شویم دست و رو را
ببار ای ابر رحمت بر سر من که می‌بینم بهار آرزو را
***
ص: 141
به پیش روی من اینک مقام است حرم از اهل دل در ازدحام است
برو ای ماسوی‌اللَّه چونکه ما را شراب فیض ربانی به جام است
***
نمی‌خواهم کسی نزدم نشیند بگو آینه هم رویم نبیند
ز تن مرغ دلم بیرون پریده نشسته در حرم تا دانه چیند
***
خدایا! این من و این خانه تو به پیشت آمده دیوانه تو
مبادا هوش بر سر پا گذارد به بیرون از درِ میخانه تو
***
به بیرون از حرم آواره بودم چو مرغی هر طرف پر می‌گشودم
نشستم بر سر دیوار کعبه گرفت آرامش ارکان وجودم
***
خدایا! روضه رضوان من کو صدای دلکش مرغ چمن کو
به پای بوی نرگس می‌دهم جان یگانه یاس بستان حسن کو؟
***
فضای کعبه امشب پر طنین است کسی بین سماوات و زمین است
خروش ریزش باران وحی است صدای بال جبرئیل امین است
***
به دور افکنده‌ام نام و نشانم رها از قید و بند این و آنم
خدایا! مرغکی درمانده هستم بده در خانه خود آشیانم
***
حَجَر را استلامی چند کردم وجودم را رها از بند کردم
نهادم دست بیعت در کف دوست دوباره زنده آن پیوند کردم
***
نشستم در کنار چاه زمزم بنوشیدم از آن سرچشمه، نم نم
درونم روشن از نور خدا گشت روانم شد رها از آتش غم
***
ص: 142
خدایا! آمدم با سر به سویت بنوشیدم شرابی از سبویت
ندیدم گر تو را با دیده لیکن پذیرفته وجودم رنگ و بویت
***
خداوندا! گناهانم فزون است دلم از کارِ کرده پر ز خون است
نبخشی گر مرا در خانه خویش در آتش جای من بی‌چند و چون است
***
به زیر چادری در کنج صحرا نیایش می‌کند فرزند زهرا
مبادا روی ماهش را نبینم خداوندا! نشانم ده رُخش را
***
به مشعر پا نهادم من شبانه بگوشم آمد از غیب این ترانه
رود شرک و نفاق و کفر و الحاد بماند دین احمد جاودانه
***
اگر از نفس امّاره رهیدی چو مرغی از قفس ناگه پریدی
تو را بخشد خدا، روز قیامت در آن دنیا شتر دیدی ندیدی!
***
بیا تا خانه را با هم ببینیم گلی از باغ صاحبخانه چینیم
به یُمن چیدن یک شاخه گل گلستانی به گیتی آفرینیم
***
مسلمانان رسیدند از چپ و راست به هر کنجی ز کعبه انجمن‌هاست
بیا ای قائم آل محمّد به فرمان خدا دنیا مهیّاست
***
اگر چه دیدن خانه مصفاست نشستن نزد صاحبخانه غوغاست
به چشم سر چو دیدی خانه دوست به چشم دل ببین او را چه زیباست
***
به قربانگاه بردم گوسفندی به پایش بند و بر گردن کمندی
چنین گفت آن زبان بسته به مذبح اگر نفست نکشتی در گزندی
***
ص: 143
ز فرط خستگی در کنج مسعی نشستم روبه‌روی مروه تنها
ببستم دیده و دیدم به رؤیا که هاجر می‌دود با ما در آنجا
***
به بالای احد کردم نظاره بدیدم حمزه را بر روی باره
فلک خم گشته بود در پیش پایش که ریزد روی شمشیرش ستاره
***
شبی دیدم محمّد صلی الله علیه و آله را به معراج به روی تارکش از نور حق تاج
روان از مکّه تا اقلیم اقصی دهد تا ملک اهریمن به تاراج
***
بقیع است این گلستان یا بهشت است که خاک روشنش عنبر سرشت است
ندارد این همه گل سایبانی شگفتا این چه طرز سرنوشت است
***
سرا و مسجد پیغمبر اینجاست یکی خورشید و چندین اختر اینجاست
قدم بر این زمین آهسته بگذار که قبر بی‌نشان کوثر اینجاست
***
گل سرخ چمن را دیده‌ام من شکسته یاسمن را دیده‌ام من
میان آن همه گلهای پرپر گل روی حسن را دیده‌ام من
***
اگر این قبر زین‌العابدین است چرا چون تلّ خاکی بر زمین است؟
مدینه لب گشا با من سخن‌گوی سزای آل طه کی چنین است؟!
***
مزار باقر علم الهی ندارد ای دریغا بارگاهی
ز پشت میله‌ها با دیده تر نثارش می‌کنم اشکیّ و آهی
***
امام صادق استاد جهان است از او روشن زمین و آسمان است
به ملک معرفت همتا ندارد فضای دانش او بی‌کران است
***
ص: 144
سلام بر مدینه
مدینه آفرین بر خاک پاکت سلام ما به مهر تابناکت
مدینه از گهرهایت سخن گو از آن خورشید زیبایت سخن گو
محمّد رحمة للعالمین است پناه امّت و حبل المتین است
به پاس خلقت آن گوهر پاک خداوند آفرید اجرام و افلاک
به گرد گنبد سبز محمّد صلی الله علیه و آله بود موج ملک در رفت و آمد
سلام ما به ختم انبیا باد که انسان را نمود از شرک آزاد
حسن آیینه حُسن الهی است چراغ آل عصمت، در سیاهی است
امام عاقبت اندیش و آگاه حکیم و با خبر از امراللَّه
ز کید بدسگالانِ کژ اندیش پذیرفت آشتی را با دل ریش
درود ما به فرزند علی باد! که درس عزّت و پاکی به ما داد
جهان مشتاق زین‌العابدین است که در عشق و پرستش بی‌قرین است
همان ملاح دریای عبادت دلیل نشر فرهنگ شهادت
فضای عیش ظالم را کدر کرد پیام کربلا را منتشر کرد
سلام ما به آن آزاده‌ای باد که بنیاد ستم را داد بر باد
گلستان شریعت گر مصفاست هزاران غنچه دانش شکوفاست
ز جهد باقر دانش پژوه است که در نشر معارف با شکوه است
نوشت او در جهان منشور دانش زمین را کرد غرق نور دانش
درود ما به استاد جهان باد که ملک معرفت را کرد آباد
فروغ دین و مصباح هدایت رییس مذهب عشق و ولایت
امام صادق آن خورشید رخشان به امّت می‌دهد عزّت به دوران
ص: 145
بود پاینده راه و رسم احمد صلی الله علیه و آله ز علم صادق آل محمد صلی الله علیه و آله
سلام ما به آن نور الهدی باد که فقه جعفری را کرد بنیاد
مدینه! از تو می‌پرسم نهانی کجا رفت آن فروغ آسمانی
ز قبر اولیا اسمی شنیدم ولیکن قبر زهرا را ندیم
بقیعا! با من نالان سخن گو چه آمد بر سر آن یاس خوشبو؟
سرم را می‌زنم بر نرده‌هایت به آسانی نمی‌سازم رهایت
گل یاس سفید آل طه گلستان ولا، امّ ابیها
چرا اندر مدینه بی مزار است دل ما زین مصیبت داغدار است
سلام ما به فرزند نبی باد که رفت از این جهان با قلب ناشاد
***
ص: 146
توضیح
مدیر مسؤول محترم فصلنامه میقات حج
احتراماً به اطلاع می‌رساند در شماره 43 فصلنامه وزین میقات حج، مقاله‌ای تحت عنوان «ویژگی‌های عمره سال 81» درج گردیده که در آن آمده است:
«قابل ذکر آنکه تنها مشکل موجود در امر تدارکات، عدم تجربه کافی عزیزان مجمع ایثارگران در تهیّه به موقع اقلام تدارکاتی و بعضاً توزیع نامناسب مواد خوراکی با کیفیت پایین‌تر از شرکت‌های ارس بود.»
مجمع ایثارگران این مطلب را شدیداً تکذیب نموده و اعلام می‌دارد اعضای ستاد عمره مجمع ایثارگران از افراد با تجربه و با سابقه و بعضاً با بیش از 20 سفر سابقه مدیریت در حج و عمره بوده‌اند.
برای مجمع ایثارگران همین افتخار بس که با حمایت مسؤولین محترم سازمان حج و زیارت و در جهت اجرای منویات مقام معظّم رهبری از حدود 79 قلم کالای مورد نیاز زائرین عمره حدود 33 قلم آن را به منظور حمایت از تولید داخلی از ایران تأمین نمود و برای اوّلین بار با نوشابه‌های ایرانی از زائرین بیت اللَّه الحرام پذیرایی کرد.
ضمناً در صورت تمایل مجمع آمادگی دارد تا گزارش جامعی از واقعیات عمره 81 را جهت اطلاع خوانندگان محترم آن نشریه تقدیم دارد.