اطراف آن حضرت جمع شده بودند. آنان چیزی جز این نمیخواستند که هر تار موی آن حضرت به دست یکی از یاران بیفتد.»
«چون رسول خدا صلی الله علیه و آله سر خود را میتراشید، طلحه نخستین کسی بود که موی آن حضرت را میگرفت.»
«رسولاللَّه صلی الله علیه و آله به حلّاق میگفت: سر او را بتراشد، نیمی از آن (سمت راست) را به ابیطلحه میداد و نیمی از آن را به وی میسپرد تا میان مردم تقسیم کنند.»
همین معنا را مسلم از طریق ابی عینیه، از هشامبن حسن از ابن سیرین با این عبارت نقل میکند:
«هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله رمی جمره میکردند و قربانی خود را ذبح مینمودند، میگفتند نیمی از سر مبارکشان را بتراشند و ابوطلحه را طلب میکردند و آن را به وی میدادند، سپس نیم دیگر- سمت چپ- را میتراشیدند و به ابوطلحه میگفتند آن را در میان مردم تقسیم کند ...» «3»
روایات دیگری با این مضمون در کتب صحاح وجود دارد که بنا به مفهوم آنها پیامبر صلی الله علیه و آله دستور میداده موی سرشان را میان مردم تقسیم کنند و این امر و حرص مردم برای به دست آوردن یک یا دوتار موی پیامبر صلی الله علیه و آله، قویترین دلیلاست براینکه تبرک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله امری رایج و فراگیر میان یاران بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را امضا کرده و مورد تأیید قرار دادهاند و تنها کسانی به انکار آن پرداختهاند که خلل در ایمانشان رخنه کرده است.
بخاری در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبی که از موی انسان تراوش میکند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من
ص: 202
باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»
(1) این عبارت بخاری بود. اسماعیلی با عبارت دیگر نقل کرده که «یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله را بهتر از گنجینههای طلا و نقره دوست میدارم».
در روایات دیگر آمده است که تعدادی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد امّ سلمه بوده، که آن را در جعبهای نهاده بود و مردم برای شفای بیماریها بدان تبرک میجستند و گاه آنها را در قدح آب مینهادند و از آن مینوشیدند و گاه در طشتی نهاده و آن جعبه را در آن مینهادند و در آن آب مینشستند تا از بیماری شفا یابند.
(2) به نقل مسلم در ترجمه ابوایّوب انصاری، این عبارت آمده است، سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر صلی الله علیه و آله تعدادی با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موی پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز درد و رنج نخواهی دید.»
(3) و نیز مسلم از قول «ثابت بنانی» روایت کرده که انس بن مالک یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله را به او داد و گفت:
«چون وفات کردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین کردم و او را به خاک سپردند.»
در روایت بخاری آمده که انس بن مالک گفت:
«امّ سلمه برای پیامبر صلی الله علیه و آله فرشی از پوست میگسترانید و گاه پیامبر صلی الله علیه و آله روی آن میخوابید و هرگاه بدن آن حضرت عرق میکرد، آن را در شیشهای جمعآوری میکرد و چون انس را مرگ در رسید وصیت کرد که آن را با حنوط بیامزند و چنین کردند.»
(4) تبرّک به مانده غذای پیامبر صلی الله علیه و آله
در روایات آمده است که اصحاب، به مانده غذای پیامبر و به اثر انگشتان مبارک آن حضرت در ظرف غذا تبرک جسته و آن را مایه برکت میدانستند.
(5)
1- صحیح بخاری، ج 1، ص 273
2- ر. ک. به: فتح الباری، ج 10، ص 353؛ قسطلانی، ج 8، ص 465
3- صحیح مسلم، ج 5، ص 389
4- بخاری، ج 11، ص 70
5- صحیح مسلم، باب الاشربه، ج 3، ص 1623
ص: 203
تبرک به لباس پیامبر صلی الله علیه و آله
بخاری در کتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت کرده که گفت:
«یکی از بانوان مسلمان، ردایی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد. سهل به اصحاب گفت: میدانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایی است که حاشیهاش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسولاللَّه این را آوردهام تا شما به تن کنید.
پیامبر صلی الله علیه و آله که به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله آن عبا را در تن پیامبر صلی الله علیه و آله دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر کنم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مانعی ندارد. همینکه پیامبر صلی الله علیه و آله از مجلس حرکت کرد، یاران آن مرد را نکوهش کردند و گفتند: کار خوبی نکردی و لباسی را که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن نیازمند بود از او درخواست کردی، در حالی که میدانستی اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی طلب کنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: میخواستم به وسیله آن متبرّک شوم؛ چرا که با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً کفن من شود.»
(1) این حدیث را بخاری در باب «جنائز» و آماده ساختن کفن، آورده است. آن مرد صحابی، که پیراهن را از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست کرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمانبن عوف و به گفته بعضی، سعد بن ابی وقاص بوده است.
علّامه شیخ حسین مخلوف، مفتی پیشین دیار مصر در کتاب خود «فتواهای شرعی و بحثهای اسلامی»
(2) بعد از آنکه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله سخن گفته مینویسد:
«پیامبر صلی الله علیه و آله به زنانی که عهدهدار غسل وی بودند، دستور داد که پس از غسل، پیامبر صلی الله علیه و آله را مطلع سازند. همینکه غسل او تمام شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند، ردای خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس کفن کنند.»
(3) نامبرده پس از ذکر این روایت مینویسد:
«پیامبر صلی الله علیه و آله ردای خود را به آنها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از برکت وجود مبارک آن حضرت، به وسیله لباس بهرهمند شود و در آغاز به آنها
1- صحیح بخاری، ج 10، ص 465
2- فتاوی شرعیه و بحوث اسلامیه، ص 357
3- بخاری، کتاب الجنائز؛ فتح الباری، ج 3، ص 135
ص: 204
نداد بلکه پس از غسل داد تا فاصلهای نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر صلی الله علیه و آله بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانی پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به دخترش میباشد.»
سپس میافزاید:
«این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله دلیلی است بر مشروعیت تبرّک به آثار صالحان.»
در روایت آمده است، احمدبن حنبل سه تار مو از پیامبر صلی الله علیه و آله نزد خود داشت که وصیت کرد وقتی او را کفن کردند، دو تار از آنها را بر دیدگانش بگذارند و یکی را بر دهانش و این به عنوان تبرک به آثار رسولاللَّه صلی الله علیه و آله بوده است.
داستان کعب بن زهیر و اهتمام او به نگهداری ردایی که پیامبر صلی الله علیه و آله به وی داه بود معروف است.
او از شعرای نامداری بود که پیش از مسلمان شدن، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را هجو کرده بود.
همینکه مکه فتح شد، گروهی از مشرکین؛ از جمله «کعب» و برادرش «بجیر» که او نیز شاعر بود، از مکه گریختند، بعداً بجیر به مدینه آمد و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و به سخن آن حضرت گوش داد و اسلام اختیار کرد.
این خبر وقتی به برادرش کعب رسید، بر او گران آمد و اشعاری را برای وی فرستاد که او را در آن اشعار نکوهش کرده بود.
این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و دستور داد هرکس کعب بن زهیر را یافت به قتل رساند و این هنگامی بود که آن حضرت از جنگ طائف برگشته بود. بجیر نامهای به کعب نوشت و یادآور شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله خون تو را مباح نموده و اگر نیازی میبینی با پیامبر دیدار کن که او توبه کسانی را که از گذشته پشیمان باشند، میپذیرد و به اعمال قبل از اسلام مؤاخذه نمیکند.
کعب با آگاهی از این مطلب بر جان خود ترسید و قصیدهای در مدح رسولاللَّه صلی الله علیه و آله سرود، رهسپار مدینه گشت و با مردی از «جهینه» که از پیش آشنایی داشت، همراه شد و او کعب را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و به او اشاره کرد که این پیغمبر صلی الله علیه و آله است. برخیز و از او امان بخواه، کعب از جای برخاست و آمد و رو به روی آن حضرت نشست و دست پیغمبر صلی الله علیه و آله
ص: 205
را گرفت در حالی که حضرتش او را نمیشناخت. سپس عرض کرد: ای پیامبر خدا، من کعب بن زهیر هستم.
فرمود: همان کسی که آن سخنان را سروده است؟ کعب رو به ابوبکر کرد و گفت:
شعری را که (در مدح پیامبر صلی الله علیه و آله) سروده است بخواند ... آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا او در امان است. مردی از انصار از جای جست و گفت: یا رسولاللَّه! اجازه دهید او را گردن بزنم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: او توبه کرده و از گذشته دست برداشته است. سپس کعب به خواندن قصیده معروف خود «بأنت سعاد ...» مبادرت نمود و پیامبر صلی الله علیه و آله گوش میداد تا به این بیت رسید:
انّ الرسول لنور یستضاء به مهند من سیوفاللَّه مسلول
(1)«پیامبر، آن شمشیری که در پرتو وجودش مردم نور و فروغ گیرند، شمشیر آبدیده و برّان از شمشیرهای خدا.»
پیامبر صلی الله علیه و آله چون این را شنید، ردایی را که بر تن داشت بر او افکند، بعدها معاویه از کعب خواست آن ردا را به ازای دریافت ده هزار درهم به او ببخشد. اما کعب امتناع ورزید و گفت: احدی را در این ردا به خود ترجیح نمیدهم. همین که کعب در گذشت معاویه بیست هزار درهم برای بازماندگانش فرستاد و ردا را از آنان گرفت و این همان جامهای است که نزد زمامداران ماند و خلفا در اعیاد آن را میپوشیدند و به گفته «شامی» (ابن حجر عسقلانی) آن جامه در حمله تاتار از میان رفت و اکنون اثری از آن نیست.
(2) تبرک به جایگاه جلوس و نماز پبامبر صلی الله علیه و آله
عبداللَّه بن عمر هرگاه بهیاد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میافتاد، میگریست و هرگاه به محل نشستن پیامبر صلی الله علیه و آله میگذشت دیده فرو مینهاد. به گفته بیهقی با سند صحیح «ابن عمر» آثار پبامر صلی الله علیه و آله را دنبال میکرد و در هر مسجدی نماز خوانده بود حاضر میشد و در راهی که پیامبر صلی الله علیه و آله طی کرده بود خود رهسپار میشد. او حج را ترک نمیکرد و چون به عرفه میآمد در جایی وقوف میکرد که پیامبر صلی الله علیه و آله وقوف کرده بود.
(3)
1- بحارالأنوار، ج 22، ص 252
2- ر. ک. به: الاصابه، ج 5، ص 593
3- ر. ک: الاصابه، ج 5، ص 186
ص: 206
مالک در «موطأ» در باب دعا آورده است که:
«عبداللَّه بن عمر به قریه بنی معاویه، که یکی از قریههای انصار بود، وارد شد و گفت: آیا میدانید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کدام نقطه از مسجد شما نماز خوانده است؟
عبداللَّه بن عبداللَّه بن جابر گفت: آری و با دست خود به نقطهای از مسجد اشاره کرد ...»
(1) این روایت نشان میدهد که صحابه و تابعین از جایگاه نماز پیامبر صلی الله علیه و آله تفحص میکرد و با نماز خواندن در آن جایگاه تبرک میجستهاند.
در حدیث معراج آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«هنگامی که مرا بر براق نشانده و به معراج بردند، به سرزمینی رسیدم که نخلستان فراوان داشت، جبرئیل گفت: فرود آی، و نماز بگزار. نماز خواندم و سوار شدم. جبرئیل گفت: میدانی در چه مکانی نماز خواندی؟
گفتم: نه.
گفت: در (مدینه) طیبه نماز خواندی و بدانجا هجرت خواهی کرد. براق حرکت کرد، جبرئیل گفت: فرود آی و نماز بخوان، سپس گفت: میدانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه! گفت: در طور سینا نماز خواندی، آنجا که شجره موسی قرار داشت و خدا با او سخن گفت.
براق حرکت کرد تا به مکان دیگر رسیدیم. جبرئیل گفت: فرود آی، نماز بخوان.
نماز خواندم، جبرئیل گفت: میدانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه، گفت در «بیت لحم» نماز خواندی، جایی که عیسی بن مریم تولد یافت ...»
(2) از این روایت استفاده میشود که هر جا اثری از پیامبران علیهم السلام یافت شود، آنجا نماز خواندن مطلوب و متبرّک و محترم است؛ بهویژه آنکه به پیامبر گرامی ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله که ما از امت اوییم، منسوب باشد.
در روایت آمده است:
«صحابه از پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت میکردند که در خانههای آنها نماز بخواند و خانه هایشان تبرک شود».
1- موطأ، ج 1، ص 216
2- سبیل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 80
ص: 207
بخاری در کتاب نماز آورده است:
«عتبانبن مالک از آن حضرت درخواست کرد که در محلی از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلّای نماز قرار دهد؛ زیرا به دلیل ضعف بینایی و بیم سیل نمیتوانست در مسجد نبوی حاضر شود، و پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه او آمد و گفت:
دوست داری در کدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطهای از خانهاش اشاره کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا نماز خواند و جمعی به آن حضرت اقتدا کردند.»
(1) پینوشتها:
1- بخاری، باب مساجد، خانهها، ج 1، ص 519