صحابه و تبرک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


سخن از توسل و تبرک و مشروعیت آن، مطلبی است که از دیدگاه عقل و شرع، باید از بدیهیات شمرده شود؛ زیرا نه عقل مانع از آن است که انسانِ مؤمن، با اعتقادِ خالص به توحید خداوند، به مقدّسات این عالم تبرّک جوید و به آنها احترام‌بگذارد و یا آنها را وسیله تقرّب الهی قرار دهد و نه در میان ادلّه شرعی و نصوص قرآنی و روایی می‌توان دلیلی یافت که مشروعیت تبرک و توسل را زیر سؤال ببرد. افزون بر این، شواهد و دلایل بسیاری در کتاب و سنت وجود دارد که به تبرک و توسّل توصیه کرده و آن را وسیله قرب به خداوند قرار داده است.
آیه کریمه: ... وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ .... (1)
با صراحت، دستور می‌دهد که بندگان پرهیزکار، برای راه‌یابی به مقام قربِ ربوبی، از وسیله‌ای استفاده کنند.
«وسیله»، به‌گونه مطلق ذکر شده و شامل هر شخص و هر چیز و هر عملی است که بتواند انسان را به خداوند نزدیک کند و کدامین وسیله برتر از اولیا و انبیا و امامان علیهم السلام؟! که اینان رابطه فیض میان خدا و خلق‌اند.
قرآن کریم آنجا که از یوسف صدیق علیه السلام سخن می‌گوید، تصریح دارد که یوسف پیراهن خود را برای پدرش یعقوب، که از فراق فرزند نابینا شده بود، فرستاد و گفت: آن را بر دیدگان وی نهند تا بینایی خود را بازیابد؛ اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً ... (2)
در برابر این بیان صریح قرآنی، کسی را چه رسد که بگوید: این منافی با


1- مائده: 35
2- یوسف: 93

ص: 193
توحید است که پیراهن وسیله بینایی چشم نابینا شود!؟ در این میان، مایه شگفتی است که این موضوع عقلی ونقلی را- که قرآن برآن مهر تأیید می‌زند و صدها دلیل و روایت از سنت نبوی و ائمه طاهرین علیهم السلام و سیره صالحین در مشروعیت آن می‌توان یافت- گروه‌های متحجّر و افراطی (وهّابی) انکار کرده و تبرک و توسل را منافی با توحید خوانده‌اند و با این دستاویز پوچ و موهوم، بر شیعه تاخته‌اند که چرا به زیارت قبور امامان می‌روند و به آنان توسّل می‌جویند و آثار پیامبر و امامان علیهم السلام را گرامی می‌دارند و یا با زیارت آنان از خدا حاجت می‌طلبند؟!
افزون بر دانشمندان شیعه، از علمای عامه و اهل‌سنت نیز با ذکر مستندات روایی و دلایل معتبرِ تاریخی، تبرّک و توسل و زیارت قبور اولیا را مشروع دانسته و بدان توصیه کرده و خود در عمل به آن مبادرت ورزیده‌اند که این پاسخ دندان‌شکنی است به گروه‌های افراطی و قشری که از بسیاری مسائل ضروری و وظایف حتمی، که حیات امت اسلام بدان وابسته است، روی برتافته و نیروهای فکری و علمی را مصروف بحث‌های بی‌حاصل و تفرقه افکن نموده‌اند و بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی، بر طایفه عظیمی از امت مسلمان هجوم تبلیغاتی آورده و صدها کتاب و رساله و مقاله در این مورد نوشته و منتشر کرده‌اند و به اختلاف میان جامعه اسلامی دامن زده‌اند.
پاسخگویی به کسانی که این حرکت و هجوم تبلیغاتی را راه انداخته‌اند، از وظایف عالمان متعهّدی است که احساس مسؤولیت کرده و در این باره کتاب‌ها و مقالاتی نگاشته و نشر داده‌اند. از آنجا که روشنگری در موسم حج و حرمین شریفین، می‌تواند از معتقدات اسلامی و شیعی رفع ابهام کند، لذا آگاهی بیشتر به این آثار مکتوب، به‌ویژه اظهارات برادران اهل سنت و عالمان آزاد اندیش آنان در این مورد، برای روحانیان محترم و زائران گرامی می‌تواند سودمند و مغتنم باشد و ترجمه و برگردان حاضر، در راستای این هدف سامان یافته است.
مؤلّف محقق، محمد طاهر کردی، که از دانشمندان و مؤلفان اهل‌سنت است، در کتاب خود «تبرّک الصحابه بآثار رسول‌اللَّه» صلی الله علیه و آله به موضوع تبرّک پرداخته و مشروعیت آن را از طریق روایات نبوی، که به تواتر معنوی می‌رسد، مورد تأکید قرار داده و از سیره صحابه، شواهدی آورده است که برگردانِ آن با پاره‌ای حذف و اصلاحات، تقدیم خوانندگان گرامی فصلنامه «میقات حج» می‌گردد: «مترجم»
ص: 194
آثار رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله و تبرّک صحابه
ستایش آفریدگار جهانیان را و درود بر پایان‌بخش رسالت‌داران و خاندان و یاران و پیروانش!
در رساله حاضر- که در موضوع خود نمونه و آرام‌بخش دل مؤمنان است- روایاتی را با اسناد صحیح آورده‌ام که گواه است صحابه پیامبر به آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله تبرّک جسته‌اند؛ همانگونه که آیات قرآن از منزلت والای پیامبر صلی الله علیه و آله و نام بلند و جایگاه رفیع او سخن گفته و این فضیلتی است که خداوند حضرتش را بدان اختصاص داده و با وجود مبارکش سلسله نبوت را به پایان می‌برد و با مقام محمود، در روز باز پسین گرامی داشته است.
از خداوند بزرگ می‌خوهم که این نوشتار را، برای آنان که دارای قلب سلیم‌اند، سودمند گرداند و پاداش آن را برای روز جزا و جوار ربّ العالمین و بهشت برین، که فوز عظیم است، ذخیره سازد. این است فوز عظیم و اوست بهترین بخشنده کریم.
این رساله را در سال 1376 ه. ق. در مکّه مکرمه نکاشتم و برای نخستین بار در سال 1385 به چاپش رساندم و در سال 1394 برای چاپ دوم آماده ساختم و خدای را بر این توفیق سپاس می‌گویم.
تبرّک به آثار پیامبران علیهم السلام، از دیرباز یک سنت بوده که در آثار و اخبار پیشینیان آمده است. روایت کرده‌اند که در دوران خلیفه عباسی «متقی للَّه»، در سال 331 هجری پادشاه روم نامه‌ای به او نوشت و از وی خواست دستمالی را که در کنیسه رهبان نگهداری می‌شود و به عقیده آنها حضرت مسیح علیه السلام آن را به صورت خود مالیده و تصویر وی در آن منعکس است، برای او بفرستد و متعهّد شد که اگر این دستمال را بفرستد، ده هزار از اسیران مسلمان را آزاد کند. با آمدن این نامه، خلیفه فقها را فراخواند و از آنها در این خصوص استفسار کرد و آنان فتوا دادند که دستمال را برای او بفرستد و او چنین کرد و بدینگونه اسرای مسلمان آزاد شدند. (1) شک نیست که آثار رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله، که برگزیده خلق خدا و برترین پیامبران است،


1- ر. ک. به: تاریخ الخمیس.

ص: 195
قابل اعتمادتر و مشهورتر و بابرکت‌تر است و بدین‌سان شایان توجه و تبرّک بیشتری خواهد بود و ما بسیاری از صحابه را شاهدیم که به تبرّک به این آثار و اهتمام به گردآوری آنها، اجماع کرده و به درج و جمع آن مبادرت کرده‌اند.
آنان هدایتگران و هدایت شدگان و پیشوایانی بودند که به موی پیغمبر صلی الله علیه و آله و آب وضو و لباس آن حضرت و لمس بدن مبارکش و دیگر آثار شریف آن بزرگوار تبرّک جسته و اخبار صحیح اینها را از پیشینیان صالح روایت نموده‌اند.
بدین‌سان تبرک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله سنّت صحابه بوده و از آن پس، تابعین و صالحان، راه آنان را پیموده‌اند.
تبرّک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله، در زمان خودِ آن حضرت رایج بوده و ایشان هیچ‌گاه از آن نهی نکرده، بلکه تأیید نموده و بر آن صحّه گذاشته‌اند، که این خود دلیل قاطع بر مشروعیت تبرک است و اگر جز این بود، از آن نهی می‌کرد و امت را برحذر می‌داشت.
همچنین اخبار صحیح و اجماع صحابه بر مشروعیت آن دلالت دارد و نیز بر قوّت ایمان و علاقه شدید صحابه و ولایت و اطاعت آنان نسبت به پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله همانگونه که شاعر می‌گوید:
امرّ علی الدیار دیار سلمی أقبّل ذا الجدار و ذا الدیارا
فما حبّ الدیار شَغَفْنَ قلبی و لکن حبّ من سکن الدیارا (1)
«بر دیار سلمی می‌گذرم و دیوارهای آن را می‌بوسم،
محبتِ سرزمین قلب مرا شیفته نساخته، بلکه محبت آن کس که ساکن آن سرزمین است، دل از من برده است.»
خواننده گرامی در این رساله خواهد دید حوادث و رخدادهایی که احادیث صحیح آورده است، بر تبرّک صحابه و تابعین و نسل‌های بعدی، به آثار گرانقدر نبوی دلالت دارد.
از جمله آنهاست روایتی که از غزوه بدر به ما رسیده است:
«هنگامی‌که پیامبر صلی الله علیه و آله میان صفوف سپاهیان قدم می‌زد، چوبی در دست داشت و به وسیله آن، صف‌ها را مرتب می‌کرد، در این میان چوب دستی به شکم


1- این شعر را به مجنون عامری نسبت داده‌اند که بر دیار لیلی می‌گذشت و می‌سرود.

ص: 196
«سوادبن غزیه» همپیمان بنی‌نجار که در خارج صف بود، اصابت کرد و بدین‌وسیله او را در صف وارد نمود. در این حال سواد عرضه داشت:
یا رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله مرا به درد آوردید، شما به حق و عدل برانگیخته شده‌اید. اجازه دهید آن را قصاص کنم.
پیامبر علیه السلام پیراهن خود را بالا زد و فرمود: قصاص کن.
در این حال سواد پیامبر صلی الله علیه و آله را در آغوش گرفت و شکم مبارک آن حضرت را بوسید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا چنین کردی؟!
پاسخ داد: ای پیامبر خدا، در وضعیت دشواری هستیم، شاید آخرین دیدار ما با شما باشد، خواستم بدنم با بدن شما تبرک شود.
پیامبر در حق وی دعا کرد.» (1) بنگرید این اعتقاد راسخ و محبت بی‌مانند را از صحابه نسبت به آن پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله که این ارادت و محبت از دیرباز نسبت به آن حضرت، و حتی پیش از رسالت، مشهود بوده است. در جوانی لقب «امین» به او دادند و خدایش برانگیخت تا مردم را از ظلمت بیرون آورد و به نور و روشنایی راهبری کند و با معجزات آشکار تأیید کرد تا محبّت مؤمنان را افزون سازد و علاقه آنان را مستحکم نماید؛ چرا چنین نباشد، در حالی که اوست رسول خدا و خلیل و برگزیده او. این محبّت عمیق و ارادت بی‌مانند، تا بدانجا بود که وقتی در صلح حدیبیه، قریش «عروةبن مسعود ثقفی» را که بزرگ اهل طائف بود، خدمت آن حضرت فرستادند و او رفتار صحابه را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله دید، که هرگاه وضو می‌گرفت، گردآمده وجهت گرفتن آب وضویش وتبرک به‌آن، سر و دست می‌شکستند و قطرات آب را به سر و صورت می‌کشیدند و هنگام سخن گفتن، صدایشان را فرو می‌نهادند و با تواضع تمام سرها را به زیر می‌افکندند، عروه چون این بدید، نزد قریش برگشت و به آنان گفت: ای گروه قریش، به خدا سوگند من به دربار کسری و قیصر با آن عظمتی که داشتند، رفته‌ام. زمامداری را ندیده‌ام که مانند محمد صلی الله علیه و آله در میان قوم خود اینگونه محبوبیت داشته باشد. قومی را دیدم که هرگز حاضر نیستند دست از او بردارند.
پس به فکر کار خود باشید و اگر راه رشد و هدایت را به شما بنماید، بپذیرید. من به شما نصیحت می‌کنم، بیم آن دارم که در معارضه با او دستخوش شکست و ذلّت شوید.


1- این داستان به گونه‌های دیگری نیز نقل شده که پیام و مفهوم همه آن‌ها یکی است.

ص: 197
یاران صادق پیامبر صلی الله علیه و آله اینگونه نسبت به حضرتش ابراز علاقه و محبت می‌نمودند.
دیگر مسلمانان نیز در هر زمان و مکان دوستدار او می‌باشند، بیش از آنکه دوستدار جان و مال و فرزندان هستند.
محبّت وی را بر همه چیز ترجیح می‌دهند و با عشق تمام به آثار شناخته شده آن حضرت تبرّک می‌جویند ...
تبرک به آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله
1- بخاری در صحیح، باب «خاتم نبوّت» به اسناد خود از جعید بن عبدالرحمان روایت می‌کند که گفت:
«خاله من شرفیاب محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله شد. مرا با خود برد و عرض کرد: ای پیامبر خدا، فرزند خواهرم آسیب دیده است (و شفای او را می‌خواهم)، آن حضرت دست بر سر من کشید و دعا کرد و برای من خیر و برکت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوی آن حضرت نوشیدم ...» (1) از گفته این صحابی که می‌گوید: از آب وضوی پیغمبر صلی الله علیه و آله نوشیدم، می‌توان برای مشروعیت تبرک استفاده کرد.
2- همچنین بخاری در باب «صفات پیامبر» روایتی را از قول «ابی جحیفه» آورده که گفت:
«پیامبر در ابطح بود و برای آن حضرت خیمه‌ای سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوی پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرک جستند)». (2) بخاری این حدیث را در جای دیگر کتاب خود در باب «جواز استعمال آبِ وضوی غیر» آورده است. (3) 3- و نیز بخاری در کتاب «لباس» به اسناد خود از «ابوجحیفه» آورده که گفت:


1- صحیح بخاری، ج 6، ص 561، 3541
2- صحیح بخاری، ج 6، ص 567
3- همان، ج 1، ص 394

ص: 198
«پیغمبر صلی الله علیه و آله را درخیمه‌ای سرخ رنگ، که ازپوست تعبیه شده‌بود، زیارت کردم.
بلال را دیدم که آب وضوی آن حضرت را همراه دارد و مردم برای تبرک به آن، با یکدیگر مسابقه می‌دادند، آن را به بدن خود می‌مالیدند و کسانی که به آن آب دسترسی‌نداشتند رطوبت دست دیگری را می‌گرفتند وبه آن تبرک می‌نمودند». (1) تبرک به نیم‌خورده آب آشامیدنی پیامبر صلی الله علیه و آله
از جمله موارد، تبرک اصحاب به نیم‌خورده آب آشامیدنی و یا آبی بود که آن حضرت دست‌های مبارک خود را در آن شستشو داده بود و تبرک به ظرف‌هایی که از آن آب می‌نوشید.
1- بخاری و مسلم در صحیح، از ابوموسی اشعری روایت کرده‌اند که گفت:
«پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله در منزل جِعرانه- میان مکه و مدینه- بودند و من شرفیاب محضرآن حضرت بودم، بلال نیز حضورداشت. مرد اعرابی خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض‌کرد: آیا به وعده‌ای که به من داده‌اید وفا می‌کنید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد: تو را بشارت می‌دهم. عرض کرد: بیش از بشارت، بفرمایید. پیامبر صلی الله علیه و آله با حالی شبیه خشمگین روبه ابوموسی و بلال کرد و گفت: او بشارت مرا رد کرد! شما بشارت را بپذیرید. گفتند: پذیرفتم. آنگاه قدح آبی را طلبیدند و دست‌های خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرک نمودند و فرمودند: از این آب بنوشید و به صورت وگردن خود بمالید. آنها قدح را گرفتند. امّ سلمه از پشت پرده صدا زد: «مقدار باقیمانده آن را به مادرتان بدهید. آنها بخشی از آن را به وی دادند.» (2) این روایت را بخاری در کتاب «مغازی» در غزوه طائف آورده و مسلم در کتاب «فضائل صحابه»، ضمن احوالات ابوموسی اشعری ذکر کرده است.
2- امّ ثابت، کبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت می‌گوید:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد. از مشگی که آویزان کرده بودیم در حالت ایستاده آب نوشید. من از جای برخاستم و آن قسمت را که پیامبر با دهانشان


1- همان، ج 10، ص 313، و 1، صص 575- 576
2- صحیح بخاری، ج 8، ص 46؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1943

ص: 199
تبرک نموده بودند بریدم.
ترمذی می‌گوید: این روایت، نیکو و صحیح است. (1) شارح این حدیث، مؤلف کتاب «ریاض الصالحین» می‌نگارد:
«آن قسمت از مشگ را که با دهان پیامبر صلی الله علیه و آله تماس داشته، به این منظور جدا کرده که برای همیشه نگهدارد تا از بین نرود و به جایگاه دهان آن حضرت تبرک جوید. بدینگونه، صحابه به آشامیدن باقیمانده ظرف آشامیدنی پبغمبر صلی الله علیه و آله اصرار می‌ورزیدند.»
3- در صحیح بخاری، کتاب «نوشیدنی‌ها»، باب اول، ذیل عنوان «نوشیدن از ظرف آب پیامبر صلی الله علیه و آله» از قول عبداللَّه‌بن سلام آورده، که گفت:
«به ابی برده گفتم: آیا نمی‌خواهی از ظرفی که پیامبر از آن آب نوشیده است، تو را آب دهم؟»
و نیز بخاری در همین باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدی رحمه الله حدیثی را نقل کرده که در بخشی از آن چنین آمده است:
«پیامبر صلی الله علیه و آله در سقیفه بنی ساعده حضور پیدا کرد و نشست و یاران شرفیات محضر او شدند. آن حضرت رو به سهل کرده، فرمود:
ای سهل، برای ما آب خوردن بیاور. سهل قدحی‌را آورد و از آن به آنها آب داد.»
ابوحازم گوید:
«سهل این قدح را آورد و ما با نوشیدن آب از آن، تبرک نمودیم چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن نوشیده بود.»
سپس می‌افزاید:
«بعدها عمر بن عبدالعزیز از سهل خواهش کرد که آن قدح را به او هدیه کند و او آن را به وی بخشید.» (2)مسلم نیز این روایت را در کتاب «آشامیدنی‌ها» آورده است. (3)


1- صحیح ترمذی، ج 4، ص 270
2- صحیح بخاری، ج 10، ص 98 و 99
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 1591

ص: 200
قرطبی در «مختصر بخاری» گوید:
در برخی نسخه‌های قدیمیِ بخاری چنین آمده است:
ابو عبداللَّه بخاری گفت: آن قدح را در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم؛ از جمله اموال موروثی نضربن انس بود که به هشتصد هزار خریداری شده بود ...»
4- و نیز بخاری در باب «شرب مبارک» با اسناد خود از جابر بن عبداللَّه انصاری روایت کرده که گفت:
«همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، وقت نماز عصر رسید و جز اندکی آب نداشتیم، آن را در ظرفی ریخته نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردیم، آن‌حضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت: بشتابید به وضو! و برکت از خدا است.
در این حال دیدم که از میان انگشتان دست پیامبر صلی الله علیه و آله آب جاری شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشیدند و من نیز سیر نوشیدم و می‌دانستم که این مایه برکت خواهد بود.»
«سالم بن ابی جعد» گوید:
«از جابر پرسیدم آن روز شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: هزار و چهار صد نفر بودیم.» (1) روایات دیگری به این مضمون در کتب صحاح آمده است.
تبرک به مو و عرق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
روایات بسیار دیگری هست که دلالت می‌کند یاران به موی پیغمبر صلی الله علیه و آله و عرق بدن مبارکش تبرک جسته و به آن شفا طلب می‌کردند؛ از جمله در روایت صحیح آمده که آن حضرت هرگاه سر خود را می‌تراشیدند، موی سر را به یکی از یاران؛ مانند ابوطلحه انصاری می‌دادند تا اصحاب به آن تبرک جویند.
انس بن مالک گوید:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که حلّاق (آرایشگر) سر او را می‌تراشید و اصحاب


1- صحیح بخاری، ج 10، ص 101

ص: 201
اطراف آن حضرت جمع شده بودند. آنان چیزی جز این نمی‌خواستند که هر تار موی آن حضرت به دست یکی از یاران بیفتد.» (1) بخاری از قول انس بن مالک نقل می‌کند:
«چون رسول خدا صلی الله علیه و آله سر خود را می‌تراشید، طلحه نخستین کسی بود که موی آن حضرت را می‌گرفت.» (2) ابوعوانه در صحیح مطلب را با این عبارت آورده است:
«رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله به حلّاق می‌گفت: سر او را بتراشد، نیمی از آن (سمت راست) را به ابی‌طلحه می‌داد و نیمی از آن را به وی می‌سپرد تا میان مردم تقسیم کنند.»
همین معنا را مسلم از طریق ابی عینیه، از هشام‌بن حسن از ابن سیرین با این عبارت نقل می‌کند:
«هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله رمی جمره می‌کردند و قربانی خود را ذبح می‌نمودند، می‌گفتند نیمی از سر مبارکشان را بتراشند و ابوطلحه را طلب می‌کردند و آن را به وی می‌دادند، سپس نیم دیگر- سمت چپ- را می‌تراشیدند و به ابوطلحه می‌گفتند آن را در میان مردم تقسیم کند ...» «3»(3) روایات دیگری با این مضمون در کتب صحاح وجود دارد که بنا به مفهوم آنها پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می‌داده موی سرشان را میان مردم تقسیم کنند و این امر و حرص مردم برای به دست آوردن یک یا دوتار موی پیامبر صلی الله علیه و آله، قوی‌ترین دلیل‌است براینکه تبرک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله امری رایج و فراگیر میان یاران بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را امضا کرده و مورد تأیید قرار داده‌اند و تنها کسانی به انکار آن پرداخته‌اند که خلل در ایمانشان رخنه کرده است.
بخاری در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبی که از موی انسان تراوش می‌کند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من


1- صحیح مسلم، ج 4، ص 1812
2- بخاری، ج 1، ص 273
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 948، ر. ک. به: تاریخ الخمیس، ج 2، ص 151 و منهاج نووی و مناسک کرمانی.

ص: 202
باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.» (1) این عبارت بخاری بود. اسماعیلی با عبارت دیگر نقل کرده که «یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله را بهتر از گنجینه‌های طلا و نقره دوست می‌دارم».
در روایات دیگر آمده است که تعدادی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد امّ سلمه بوده، که آن را در جعبه‌ای نهاده بود و مردم برای شفای بیماری‌ها بدان تبرک می‌جستند و گاه آنها را در قدح آب می‌نهادند و از آن می‌نوشیدند و گاه در طشتی نهاده و آن جعبه را در آن می‌نهادند و در آن آب می‌نشستند تا از بیماری شفا یابند. (2) به نقل مسلم در ترجمه ابوایّوب انصاری، این عبارت آمده است، سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر صلی الله علیه و آله تعدادی با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موی پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز درد و رنج نخواهی دید.» (3) و نیز مسلم از قول «ثابت بنانی» روایت کرده که انس بن مالک یک تار موی پیامبر صلی الله علیه و آله را به او داد و گفت:
«چون وفات کردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین کردم و او را به خاک سپردند.»
در روایت بخاری آمده که انس بن مالک گفت:
«امّ سلمه برای پیامبر صلی الله علیه و آله فرشی از پوست می‌گسترانید و گاه پیامبر صلی الله علیه و آله روی آن می‌خوابید و هرگاه بدن آن حضرت عرق می‌کرد، آن را در شیشه‌ای جمع‌آوری می‌کرد و چون انس را مرگ در رسید وصیت کرد که آن را با حنوط بیامزند و چنین کردند.» (4) تبرّک به مانده غذای پیامبر صلی الله علیه و آله
در روایات آمده است که اصحاب، به مانده غذای پیامبر و به اثر انگشتان مبارک آن حضرت در ظرف غذا تبرک جسته و آن را مایه برکت می‌دانستند. (5)


1- صحیح بخاری، ج 1، ص 273
2- ر. ک. به: فتح الباری، ج 10، ص 353؛ قسطلانی، ج 8، ص 465
3- صحیح مسلم، ج 5، ص 389
4- بخاری، ج 11، ص 70
5- صحیح مسلم، باب الاشربه، ج 3، ص 1623

ص: 203
تبرک به لباس پیامبر صلی الله علیه و آله
بخاری در کتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت کرده که گفت:
«یکی از بانوان مسلمان، ردایی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد. سهل به اصحاب گفت: می‌دانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایی است که حاشیه‌اش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسول‌اللَّه این را آورده‌ام تا شما به تن کنید.
پیامبر صلی الله علیه و آله که به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله آن عبا را در تن پیامبر صلی الله علیه و آله دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر کنم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مانعی ندارد. همین‌که پیامبر صلی الله علیه و آله از مجلس حرکت کرد، یاران آن مرد را نکوهش کردند و گفتند: کار خوبی نکردی و لباسی را که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن نیازمند بود از او درخواست کردی، در حالی که می‌دانستی اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی طلب کنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: می‌خواستم به وسیله آن متبرّک شوم؛ چرا که با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً کفن من شود.» (1) این حدیث را بخاری در باب «جنائز» و آماده ساختن کفن، آورده است. آن مرد صحابی، که پیراهن را از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست کرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمان‌بن عوف و به گفته بعضی، سعد بن ابی وقاص بوده است.
علّامه شیخ حسین مخلوف، مفتی پیشین دیار مصر در کتاب خود «فتواهای شرعی و بحث‌های اسلامی» (2) بعد از آنکه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله سخن گفته می‌نویسد:
«پیامبر صلی الله علیه و آله به زنانی که عهده‌دار غسل وی بودند، دستور داد که پس از غسل، پیامبر صلی الله علیه و آله را مطلع سازند. همین‌که غسل او تمام شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند، ردای خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس کفن کنند.» (3) نامبرده پس از ذکر این روایت می‌نویسد:
«پیامبر صلی الله علیه و آله ردای خود را به آن‌ها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از برکت وجود مبارک آن حضرت، به وسیله لباس بهره‌مند شود و در آغاز به آنها


1- صحیح بخاری، ج 10، ص 465
2- فتاوی شرعیه و بحوث اسلامیه، ص 357
3- بخاری، کتاب الجنائز؛ فتح الباری، ج 3، ص 135

ص: 204
نداد بلکه پس از غسل داد تا فاصله‌ای نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر صلی الله علیه و آله بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانی پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به دخترش می‌باشد.»
سپس می‌افزاید:
«این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله دلیلی است بر مشروعیت تبرّک به آثار صالحان.»
در روایت آمده است، احمدبن حنبل سه تار مو از پیامبر صلی الله علیه و آله نزد خود داشت که وصیت کرد وقتی او را کفن کردند، دو تار از آنها را بر دیدگانش بگذارند و یکی را بر دهانش و این به عنوان تبرک به آثار رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله بوده است.
داستان کعب بن زهیر و اهتمام او به نگهداری ردایی که پیامبر صلی الله علیه و آله به وی داه بود معروف است.
او از شعرای نامداری بود که پیش از مسلمان شدن، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را هجو کرده بود.
همین‌که مکه فتح شد، گروهی از مشرکین؛ از جمله «کعب» و برادرش «بجیر» که او نیز شاعر بود، از مکه گریختند، بعداً بجیر به مدینه آمد و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و به سخن آن حضرت گوش داد و اسلام اختیار کرد.
این خبر وقتی به برادرش کعب رسید، بر او گران آمد و اشعاری را برای وی فرستاد که او را در آن اشعار نکوهش کرده بود.
این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و دستور داد هرکس کعب بن زهیر را یافت به قتل رساند و این هنگامی بود که آن حضرت از جنگ طائف برگشته بود. بجیر نامه‌ای به کعب نوشت و یادآور شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله خون تو را مباح نموده و اگر نیازی می‌بینی با پیامبر دیدار کن که او توبه کسانی را که از گذشته پشیمان باشند، می‌پذیرد و به اعمال قبل از اسلام مؤاخذه نمی‌کند.
کعب با آگاهی از این مطلب بر جان خود ترسید و قصیده‌ای در مدح رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله سرود، رهسپار مدینه گشت و با مردی از «جهینه» که از پیش آشنایی داشت، همراه شد و او کعب را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و به او اشاره کرد که این پیغمبر صلی الله علیه و آله است. برخیز و از او امان بخواه، کعب از جای برخاست و آمد و رو به روی آن حضرت نشست و دست پیغمبر صلی الله علیه و آله
ص: 205
را گرفت در حالی که حضرتش او را نمی‌شناخت. سپس عرض کرد: ای پیامبر خدا، من کعب بن زهیر هستم.
فرمود: همان کسی که آن سخنان را سروده است؟ کعب رو به ابوبکر کرد و گفت:
شعری را که (در مدح پیامبر صلی الله علیه و آله) سروده است بخواند ... آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا او در امان است. مردی از انصار از جای جست و گفت: یا رسول‌اللَّه! اجازه دهید او را گردن بزنم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: او توبه کرده و از گذشته دست برداشته است. سپس کعب به خواندن قصیده معروف خود «بأنت سعاد ...» مبادرت نمود و پیامبر صلی الله علیه و آله گوش می‌داد تا به این بیت رسید:
انّ الرسول لنور یستضاء به مهند من سیوف‌اللَّه مسلول (1)
«پیامبر، آن شمشیری که در پرتو وجودش مردم نور و فروغ گیرند، شمشیر آبدیده و برّان از شمشیرهای خدا.»
پیامبر صلی الله علیه و آله چون این را شنید، ردایی را که بر تن داشت بر او افکند، بعدها معاویه از کعب خواست آن ردا را به ازای دریافت ده هزار درهم به او ببخشد. اما کعب امتناع ورزید و گفت: احدی را در این ردا به خود ترجیح نمی‌دهم. همین که کعب در گذشت معاویه بیست هزار درهم برای بازماندگانش فرستاد و ردا را از آنان گرفت و این همان جامه‌ای است که نزد زمامداران ماند و خلفا در اعیاد آن را می‌پوشیدند و به گفته «شامی» (ابن حجر عسقلانی) آن جامه در حمله تاتار از میان رفت و اکنون اثری از آن نیست.(2) تبرک به جایگاه جلوس و نماز پبامبر صلی الله علیه و آله
عبداللَّه بن عمر هرگاه به‌یاد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‌افتاد، می‌گریست و هرگاه به محل نشستن پیامبر صلی الله علیه و آله می‌گذشت دیده فرو می‌نهاد. به گفته بیهقی با سند صحیح «ابن عمر» آثار پبامر صلی الله علیه و آله را دنبال می‌کرد و در هر مسجدی نماز خوانده بود حاضر می‌شد و در راهی که پیامبر صلی الله علیه و آله طی کرده بود خود رهسپار می‌شد. او حج را ترک نمی‌کرد و چون به عرفه می‌آمد در جایی وقوف می‌کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله وقوف کرده بود. (3)


1- بحارالأنوار، ج 22، ص 252
2- ر. ک. به: الاصابه، ج 5، ص 593
3- ر. ک: الاصابه، ج 5، ص 186

ص: 206
مالک در «موطأ» در باب دعا آورده است که:
«عبداللَّه بن عمر به قریه بنی معاویه، که یکی از قریه‌های انصار بود، وارد شد و گفت: آیا می‌دانید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کدام نقطه از مسجد شما نماز خوانده است؟
عبداللَّه بن عبداللَّه بن جابر گفت: آری و با دست خود به نقطه‌ای از مسجد اشاره کرد ...» (1) این روایت نشان می‌دهد که صحابه و تابعین از جایگاه نماز پیامبر صلی الله علیه و آله تفحص می‌کرد و با نماز خواندن در آن جایگاه تبرک می‌جسته‌اند.
در حدیث معراج آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«هنگامی که مرا بر براق نشانده و به معراج بردند، به سرزمینی رسیدم که نخلستان فراوان داشت، جبرئیل گفت: فرود آی، و نماز بگزار. نماز خواندم و سوار شدم. جبرئیل گفت: می‌دانی در چه مکانی نماز خواندی؟
گفتم: نه.
گفت: در (مدینه) طیبه نماز خواندی و بدانجا هجرت خواهی کرد. براق حرکت کرد، جبرئیل گفت: فرود آی و نماز بخوان، سپس گفت: می‌دانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه! گفت: در طور سینا نماز خواندی، آنجا که شجره موسی قرار داشت و خدا با او سخن گفت.
براق حرکت کرد تا به مکان دیگر رسیدیم. جبرئیل گفت: فرود آی، نماز بخوان.
نماز خواندم، جبرئیل گفت: می‌دانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه، گفت در «بیت لحم» نماز خواندی، جایی که عیسی بن مریم تولد یافت ...» (2) از این روایت استفاده می‌شود که هر جا اثری از پیامبران علیهم السلام یافت شود، آنجا نماز خواندن مطلوب و متبرّک و محترم است؛ به‌ویژه آنکه به پیامبر گرامی ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله که ما از امت اوییم، منسوب باشد.
در روایت آمده است:
«صحابه از پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت می‌کردند که در خانه‌های آنها نماز بخواند و خانه هایشان تبرک شود».


1- موطأ، ج 1، ص 216
2- سبیل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 80

ص: 207
بخاری در کتاب نماز آورده است:
«عتبان‌بن مالک از آن حضرت درخواست کرد که در محلی از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلّای نماز قرار دهد؛ زیرا به دلیل ضعف بینایی و بیم سیل نمی‌توانست در مسجد نبوی حاضر شود، و پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه او آمد و گفت:
دوست داری در کدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطه‌ای از خانه‌اش اشاره کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا نماز خواند و جمعی به آن حضرت اقتدا کردند.» (1) پی‌نوشت‌ها:

 



1- بخاری، باب مساجد، خانه‌ها، ج 1، ص 519