پدیده تکفیر از دیدگاه قرآن و حدیث

نوع مقاله : از نگاهی دیگر

نویسندگان

موضوعات


بدون تردید پدیدة تکفیر در دورة معاصر، اگر چه امتداد تکفیر در دوره­ های گذشته است ـ پدیده ­ای که در قرن سوم و چهارم هجری با اقدامات برخی افراطی ­ها، به ویژه افراطی ­های حنبلی مذهب اوج گرفت ـ اما از اوایل قرن کنونی شدت بیشتری یافته و در ده سالة اخیر به اوج خود رسیده است. این پدیده، سایة شوم خود را بر روی کشورهای اسلامی گسترانید و به پدیده ­ا ی مطرح تبدیل گردید که نام آن همواره با کشتارهای هولناک همراه است. جوانان مجنون و شورشی به آن روی آورده ­ا ند و برخی مؤسسات و مدارس دینی، اذهان این جوانان را آکنده از تفکرات افراطی و سینه ­های آنان را مالامال از کینه و نفرت به دیگر مسلمانان، به ویژه نفرت از پیروان مکتب اهل بیت: کرده­ ا ند. در ادامه، دست این جوانان را برای کشتار جمعی و ذبح مردان و زنان و کودکان و کهنسالان در کشورهای عراق، یمن، پاکستان، سوریه، افغانستان و... باز گذاشته ­ا ند. متعصبان ساده انگار و سطحی نگر نیز که با سیاستمداران جهان، پیمانی شیطانی بسته و کرسی­ ها و جایگاه ­های بلند افتاء و ارشاد را کسب کرده­ ا ند، با صدور فتواهای کورکورانه، جان، مال و آبروی مردم را مباح شمرد ه ­ا ند.1

اگر چه پدیدة تکفیر در قرون گذشته ـ در بسیاری از موارد ـ با عوامل داخلی ارتباط داشته و عامل سیاست در کنار دیگر عوامل، یکی از ارکان آن بوده است؛ اما در دورة معاصر، عامل سیاست به عنوان یک رکن اصلی و بنیادین در این پدیده نقش آفرینی می­ کند. در این راستا سازمان­های بین المللی صهیونیستی و دستگاه­ های امنیتی کشورهای استکباری از خصومت­ ها و اختلافات مذهبی و همچنین آفاتی چون اتهام به کفر، بدعت و گمراهی، در طول تاریخ مسلمانان، نهایت سوء استفاده را کرده و از هر وسیله ­ ا ی برای بزرگنمایی و دامن زدن به آن استفاده نموده ­ا ند. افـزون بر این، اختـلافات مسلمانان را با شیوه ­هایی تحریک کننده در ماهواره ­ ها و وسایل ارتباط جمعی بازتاب داده ­ا ند.
همچنین این دستگاه­ های امنیتی برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود، از انواع شیوه ­های فریبکارانه و تحریک کننده ـ در چارچوب برنامه ­ا ی همه جانبه ـ استفاده می ­کنند تا در میان مسلمانان تفرقه ایجاد کنند، آتش درگیری­ ها را شعله­ ور نمایند، مسلمانان را با یکدیگر مشغول و آنان را به جریان­ های متخاصم تبدیل کنند.
مهم­ترین اهداف این کشورها را می­ توان اینگونه بر شمرد:
1. سیاه­ نمایی چهرة زیبای اسلام، که در دهه های اخیر، انگیزه و تمایل روشنفکران غربی را برای شناخت اصول و ارزش ­های والای اسلام و گرویدن به آن، افزایش داده است.
2. گسترش هرج و مرج و ویرانی و از بین بردن انسجام اجتماعی در کشورهای اسلامی به منظور هموارسازی مسیر سلطه بر آن ها، چپاول ثروت­ها و به دست گرفتن سرنوشت آن ها.
3. تنگ کردن حلقة محاصرة مقاومت اسلامی، به ویژه مقاومت شیعی و فرسودن توان آن، که در شکست رژیم اشغالگر و تروریست صهیونیستی در لبنان و فلسطین و همچنین شکست آمریکا در عراق، نقش بسزایی داشته است.
4. ایجاد امنیت برای رژیم اشغالگر صهیونیستی، تلاش برای تبدیل آن به تنها قدرت نظامیِ منطقه با هدف تسلط این رژیم بر منطقة خاورمیانه، زمینه سازی برای تثبیت وجود این رژیم و گسترش آن، حرمت شکنی مقدسات مسلمانان و تحقّق دیگر اهداف شوم این رژیم اشغالگر.
آنچه گفتیم و بسیاری از دلایل دیگر، ما را به تبیین اصول و مبانی فکری تکفیریان در پرتو قرآن و سنت واداشت، تا افکار عمومی جهان ـ به استثنای این تندروهای افراطی ـ بدانند که اسلام ناب از اندیشه و رفتار آن ها مبراست و با آن فاصلة بسیاری دارد.
اگر چه در جامعة اسلامی خاستگاه­ هایی برای فساد نیز وجود دارد، اما گروه ­های تکفیری، خود فساد مجسم هستند؛ زیرا مانع شناخت اسلام حقیقی توسط مردم شده ­ا ند و از گرویدن آنان به اسلام و ایمان آوردن به اصول و مبانی آن، جلوگیری کرده­ ا ند. این خود بزرگ­ترین فساد و تبـاهی است. هرچند در جامعة اسلامی منـکرهای زیادی وجود دارد؛ اما جنـایت­ های این گروه ­های تکفیری ـ که به کوچک و بزرگ رحم نمی کنند ـ تنها منکری است که باید با یاری خداوند سبحان، زمین از لوث وجود آن پاک شود. والله من وراء القصد.
1. افراطی ­ها و تکفیر دانشمندان و علما در قرن­های گذشته
غلوّ، به معنای خروج از مرز اعتدال است. گاهی غلو خود را در قالب افراط و تندروی نشان می ­د هد که خداوند نیز در قرآن به آن اشاره دارد:
(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ).2
«بگو ای اهل کتاب! در دین و آیین خود غلوّ نورزید و جز حق، چیزی نگویید!»
گاهی نیـز این غلو، در تـفریط نمود می ­یـابد. تفریط، به معنـای نـدادن حق مردم و ظلم به آنـان، به بهانـه های پـوچ و بیـهوده است. در ایـن گفتـار نمونـه ­هـایی از این نـوع تـنـدروی و افـراطی­ گری را بیان می­ کنیم تا عبرتی برای مردمانی باشد که هم ­عصر ما هستند و در زمان ما زندگی می کنند.
أ. محنة الطبری (310 ـ 224ق.)
پیش از آن­که در بارة محنة بن، محمد بن، جریر بن، یزید بن کثیر طبری سخن بگوییم، به معرفی جایگاه علمی او در خلال سخنان برخی از بزرگان می ­پردازیم:
* خطیب بغدادی در بارة وی می­ گوید: «یکی از پیشوایان و بزرگان علم بود که سخن او فصل الخطاب به شمار می­ رفت و به دلیل فضل و معرفت بسیار، نظرش مورد قبول و استناد بود. علومی را آموخته بود که در دورة وی هیچ ­کس در آن علوم تبحّر نداشت. حافظ قرآن بود و از قرائت ­های مختلف آن شناخت داشت. معانی قرآن را می­ دانست و در احکام آن فقیه بود. احادیث را می ­شناخت و از طرق حدیث و نیز صحیـح و سقیم و ناسخ و منسـوخ آن آگـاه بود. نظرات صحابه و تابعین را می­ د انست و به مناسبت­ های اجتماعی و اخبار آن ها واقف بود.»3
* ذهبی در بارة وی آورده است: «از نظر علم و هوش و کثرت تألیفات، یکی از نوادر روزگار بود. کمتر کسی مانند او در جهان دیده شده است.» سپس می­ ا فزاید: «طرق حدیث غدیر خم را در پنج جلد جمع آوری کرده است که من یک سطر آن را دیدم و از کثرت و گستردگی روایات آن بهت زده شدم و برای من یقین حاصل شده که واقعة غدیر خم به وقوع پیوسته است.» وی در ادامه می­ نویسد: «حنبلیان پیروان ابو بکر و ابن ابی داود بودند.4 بر او شوریدند و او را آزردند و خانه نشین کردند. از هوای نفس به خدا پناه می ­بریم.»5
ابن جریر شبانه و در خانة خود دفن شد؛ زیرا مردم ـ بر اساس گفتة ابن مسکویه ـ گرد آمدند و مانع دفن او در روز شدند. آن ها به وی دو اتهام وارد می­ کردند:
1. رافضی بودن.
2. ملحد بودن.
* علی بن عیسی6 می­ نویسد: «به خدا سوگند، اگر از این مردم معنای رفض و الحاد را بپرسی، آن را نمی ­د انند و نمی­ فهمند.»7
* ابن أثیر دلیل دفن شبانه در خانه ­ا ش را اینگونه شرح می ­د هد: «برخی از حنبلی­ ها در برابر او مقاومت می­ کردند و به او دشنام می ­د ادند. برخی نیز به پیروی از آن ها این کار را تکرار می­ کردند. اما دلیل دشمنی حنبلی­ ها این بود که طبری کتابی منحصر به فرد را تألیف کرده و در آن اختلاف فقها را آورده بود؛ اما در این کتاب نام احمد بن حنبل را ذکر نکرده بود. در این باره از او سؤال کرده بودند، او نیز گفته بود: احمد بن حنبل فقیه نبوده، بلکه تنها راوی حدیث بوده است. به همین دلیل حنبلی­ ها با وی دشمن بودند. تعداد آنان در بغداد بی شمار بود، در نتیجه بر ضدّ وی شوریدند و آنچه که نباید، در باره ­اش گفتند!»
حَسَدُوا الْفَتَى إِذْ لَمْ یَنَالُوا سَعْیَهُ فَالنَّاسُ أّعدَاءٌ لَهُ وَخُصُومُ
«مردم به این جوانمرد حسادت ورزیدند؛ زیرا به هدف خود نرسیدند. در نتیجه با او دشمن بودند و با او خصومت داشتند.»
کَضَرائِرِ الحَسْنَاءِ قُلْنَ لِوْجهِها حَسَـداَ وَ بغْیـاً إنَّـه لَدَمیِمـمُ8
«مانند هووهای حسود، زن زیبا چهره ­ا ی که از روی حسادت و دشمنی، چهرة او را به زشتی توصیف می ­کنند.»
ب. ویران کردن مسجد «براثا»
ابو صالح بن احمد بن عیسی السلیلی در کتاب خود «الفتن»، پس از ذکر فضیلت و برتری مسجد «براثـا» در بغـداد ـ که شیعـیان به آن­جا می­ رفتـند ـ می­ گوید: «در سال 312 مسجد براثا را دیدم که حنبلی­ ها آن را ویران و قبرهایی در آن حفر کرده بودند. حنبلی­ ها برای اینکه مسجد را تعطیل و آن را به مقبره تبدیل کنند، مرده­ هایی را که برایشان قبرهایی حفر شده بود آوردند و با اصرار به بازماندگان، آن ها را در این مسجد دفن کردند. در مسجد براثا نخلی وجود داشت که قطع شد و تنة آن به آتش کشیده شد».9
ت. تندروی و افراطی­ گری در تفسیر صفات خبریه
ابن کثیر در بارة حوادث سال (323 ق.) و فتنة افراطیان حنبلی در بغداد می­ نویسد: «حنبلی­ ها، مردانی را که با زنان و کودکان راه می­ رفتند، بازداشت می­ کردند و به مأموران امنیتی تحویل می ­د ادند. آن ها شهادت می ­د ادند که این افراد فاحشه هستند! بدین ترتیب بغداد را به آشوب کشیدند.»
وی ادامه می ­د هد: «فتنه ­گری و شرارت آنان افزایش یافت و حتی از نابینایان کمک گرفتند. هنگامی که یک شافعی مذهب از نزد آنان عبور می­ کرد، نابینایان را علیه او تحریک می­ کردند و آنان نیز با عصای خود تا سرحد مرگ وی را می­ زدند. در نتیجة این رفتار حنبلی­ ها، راضی برای آنان نامه ­ا ی نوشت و از رفتار ایشان عیب جویی و به دلیل اعتقاد به تشبیه01 و... آنان را توبیخ کرد.» برخی از عبارات این نامه چنین است: «گاهی تصور می­ کنید که ظاهر و تصویر صورت کریه و زشت شما مانند خداوند است و شکل و هیکل رذل شما مانند پروردگار عالمیان است. برای او دست، انگشت، پا، نعلین طلاکوب و موی ژولیـده تصور می­ کنید. معتقد هستیـد وی به آسمان صعود و به زمین نزول می­ کند. خداوند متعال از آنچه که ظالمان و منکران می­ گویند منزه و مبرا ست، اما از سوی دیگر شما از امامان برگزیده عیب جویی می­ کنید و تهمت کفر و گمراهی به شیـعیان می­ زنید. مسلمانان را با بدعت­ های آشکار و مذاهب دروغین ـ که در قرآن نیز از آن یاد نشده است ـ به دین فرا می­ خوانید، زیارت قبور امامان را انکار می­ کنید و به زائران ایشان بی احترامی می­ نمایید؛ اما با این وجود خود به زیارت قبر یک مرد عادی می ­روید که هیچ شرافتی ندارد و هیچ نسبتِ نسبی و سببی نیز با پیامبر(صلی الله علیه و آله) ندارد؛ حتی دیگران را به زیارت او تشویق ­­می­ کنید، معـجزات انبیا و کرامات اولیا را برای آنان ادعا می­ کنید. خداوند، شیطان و فریب خوردگان وی را که این کارهای منکر و ناپسند را برای شما نیکو جلوه دادند، لعنت کند».11
ث. فتنه بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم»
ابن اثیر می­ گوید: در این سال؛ یعنی(447 ق.) موضوع بلند یا آرام گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» دلیلی شد برای فتنه میان فقهای شافعی و حنبلی. حنبلیان که بلند گفتن بسم الله... را انکار می­ کردند، مانع تکرار شهادتین در اذان و قنوت در نماز صبح شدند. حنبلیان به مسجدی در باب الشعیر آمدند و امام آن مسجد را از بلند گفتن بسم الله الرحمن ا لرحیم منع کردند. امام گفت: آن را از قرآن محو کنید تا من نیز آن را نخوانم.»21
ج. به آتش کشیدن مسجد شافعی ­ها
اختلاف حنبلی­ ها با شافعی ­ها ـ بر اساس نظر خودشان ـ تنها در فروع دین بود؛ زیرا ائمة دو فرقه با هم در فروع دین اختلاف داشتند نه در اصولی که لازمة ایمان است. با این وجود، گاهی حنبلی­ ها مساجد شافعی ­ها را از سر تعصب به آتش می­ کشیدند.
ابن جنید به این نکته اشاره کرده، می­ نویسد: «وزیر خوارزم شاه برای شافعی ­ها در مرو مسجدی ساخت که در نزدیکی مسجد حنفیه واقع شده بود. شیخ الاسلام در مرو که پای حنبلی­ ها را به این شهر گشوده بود، تعصبی شد و عده ­ا ی از اوباش را گرد آورد و آن مسجد را آتش زد. خوارزم شاه نامه ­ا ی به شیخ الاسلام نوشت و او را به همراه تعدادی از همدستانش احضار کرد و غرامت زیادی بابت این کار از آن ها گرفت.»31
ح. تشکیک در شیخ اشاعره
علی بن اسماعیل، معروف به ابو الحسن اشعری در ابتدا معتزلی بود و سپس دست کشیدن از این مذهب را اعلام کرد و به مذهب امام احمد بن حنبل گروید. با این وجود می­بینیم که حنبلی­ ها وی و پیروانش را که تعداد زیادی از آن ها سنی بودند، اهل سنت نمی ­د انستند. تاریخ شاهد درگیری­ های زیادی بین حنبلی­ ها و اشاعره است. این درگیری­ ها کار را به جایی رساند که رییس وقت اشاعره مجبور به ارسال استفتایی در بارة جایگاه امام اشعری به علما و دانشمندان بزرگ آن عصر شد، هر یک از آنان نیز در بارة جایگاه علمی و سیرة عملی وی نکاتی نوشتند. اما با این وجود می­بینیم که آتش فتنه فروکش نکرده و هر از چندگاهی شعله ور می ­شد، حتی سُبکی در کتاب خود، فصلی را به تبیین فتنه ­ا ی اختصاص داد که در نیشابور رخ داده بود و منجر به خروج دانشمندان و علمای بزرگ از این منطقه شد. این فتنه در دورة سلطة طغرل بک سلجوقی و وزیر او ابو نصر منصور بن محمد کندری به وقوع پیوست. سبکی این فتنه را اینگونه توصیف می­ کند:
«این فتنه، فتنه ­ا ی بود که شراره ­های آن عالمگیر شد و خسارت­ های جبران ناپذیری در پی د اشت. خراسان، شام، حجاز و عراق را در نوردید و مصیبت­ های سنگین و بلاهای خانمان سوزی برجای گذاشت. خطیبان و نادان­ ها به اهل سنت دشنام دادند و ناسزا گفتند و این کار به علنی شدن لعن اهل سنت در مساجد و توهین به آنان بر سر منبرها انجامید. بدین ترتیب ابو الحسن اشعری نیز مانند علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) ـ که در زمان بنی امیه با تکیه زدن ناصبی ­ها بر کرسی منصب­ های دولتی و تسلط یافتن آن سفیهان بر مساجد و ... ایشان را لعن می­ کردند ـ در همه جا لعن می ­شد.»41
خ. مرگ بوریّ ، مسمومیت با شیرینی!
جزری در بارة حوادث سال 567 ق. اینگونه می­ نویسد:
«در این سال یکی از فقهای شافعی به نام بوریّ وفات یافت. او فقه را نزد محمد بن یحیی آموخت و به بغداد آمد و به وعـظ و خطـابه پرداخت. او حنبلی­ ها را نکوهش می­ کرد و پیروان زیادی داشت. بوریّ و گروهی از یارانش به مرض اسهال مبتلا شدند و مردند. در این باره گفته شده: حنبلی­ ها به او شیرینی هدیه کردند و در نتیجه او و هر که از آن شیرینی تناول کرده، مرده است.»51
چ. کشتار اشاعره در مدرسه نظامیه
ابو نصر بن ابو القاسم قشیری61 امام مذهب اشعری بود، هنگامی که در سفر حج وارد بغداد شد، در مدرسة نظامیه نشست و مردم را موعظه کرد... و از آنجا که بر اساس مذهب اشعری سخن گفت و از آن حمایت کرد، بین او و حنبلی­ ها فتنه ­هایی در گرفت. پیروان و فداییان وی زیاد شدند. حنبلی­ هایی که دشمن او بودند به سمت مدرسة نظامیه حرکت کردند و گروهی را به قتل رساندند. تعدادی از پیروان پر و پا قرص قشیری، شیخ ابو اسحاق، شیخ الشیوخ و دیگر اعیان و اشراف بودند. بین این دو مذهب حوادث بزرگی رخ داد.71
اختلاف امام اشعری و پیروان او با حنبلی­ ها در توحید خداوند سبحان و یا رسالت پیامبر ما، محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) نبود. حتی این اختلاف در بارة معاویه نیز نبود، بلکه بر سر تنزیه و تشبیه بود. آیا این اختلاف، دلیل موجهی برای خونریزی به شمار می­ رود؟!
آنچه گفتیم بخش کوچکی بود از عملکرد افراطی ­ها و تندروها و نیز ظلم و ستمی که در طول چند قرن بـدون هیچ دلیـل و برهـانی به مردان عرصة علم و اصلاح روا داشتند. ما به همین اندک بسنده می­ کنیم و به رفتار مجرمانة آنان در قرون وسطی نمی ­پردازیم.
آنچه که جهل این متعصبان به معیارهای ایمان و کفر را بیش از هر چیزی آشکار می­ کند، تکفیر و قتل اشاعره به بهانه ­هایی است که کوچک­ترین ارتباطی با ایمان و کفر ندارند؛ بلکه موضوعاتی کلامی هستند مانند صفات خبری؛ یعنی چشم، دست و صفت استواء برای خداوند سبحان. همانطور که در سخنان راضی عباسی توضیح داده شد، حنبلی­ ها معتقدند که خداوند معنای لغوی و ظاهری این صفات را دارد. اما اشعری­ های اهل تنزیه، این صفات را به گونه ­ا ی تبیین می ­کنند که موجب تشبیه و تجسیم نشود. پیش­ تر گفتیم که آنان امام جماعت مسجد را به دلیل این که «بسم الله...» را بلند تلفظ کرده بود، آزار دادند. تلفظ کردن بلند «بسم الله» یا قنوت در نماز صبح ـ دو بهانه ­ا ی که با آن امام مسجد را آزار می ­د ادند ـ حکم­ هایی فرعی هستند که باید در بارة آن ها اجتهاد شود. کسی که اجتهادی صحیح داشته باشد دو اجر دارد و کسی که اجتهادش اشتباه باشد یک اجر خواهد داشت. امام مسجد نیز از یکی از این دو حال خارج نیست.
(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً).81
« بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می‌پندارند کار نیک انجام می‌دهند!»
2. محکومیت تکفیر اهل قبله از زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله)
ایمان و کفر در قرآن و احادیث، معیارهایی کاملاً آشکار دارند. اختیار این معیارها به هیچ کس واگذار نشده تا هـرکه را می­ خـواهد تکفیر کند و هرکه را می­ خواهد مؤمن بداند؛ بلکه ایمان و کفر هر کس پیرو رعایت معیارهایی است که در قرآن و احادیث ذکر شده و کتاب­ های دانشمندان و مفسران و علمای عقاید مملو از آن ها است.
مایة تأسف است که مدعیان علم و اجتهاد بخش زیادی از مسلمانان را بدون هیچ دلیل و برهانی و تنها برای پیروی از هوای نفس، تکفیر می ­کنند.
اما کلام رسول الله(صلی الله علیه و آله) در بارة آیة ذیل، همة تکفیر کنندگان اهل توحید را محکوم می­ کند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَْلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللهَ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً).91
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که در راه خدا گام می‌زنید (و به سفری برای جهاد می‌روید)، تحقیق کنید! و به خاطر اینکه سرمایة ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظـهار صلح و اسلام می‌کنـد نگوییـد: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمت­ های فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید؛ و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدایت شدید). پس، (بشکرانة این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»
*بخاری از اسامة بن زید نقـل می­ کنـد که: پیامبـرخدا(صلی الله علیه و آله) ما را به سوی طایفة حُـرَقه (از قبیلة جُهَینه) فرستاد. ما صبحدم به آنان رسیدیم و به آنان حمله کرده و پیروز شدیم. من و یکی از انصار به یکی از آنان برخورد کردیم، هنگامی که بالای سر وی رسیدیم عبارت لا إله الا الله را به زبان آورد، به همین دلیل مرد انصاری از کشتن او صرف نظر کرد اما من با نیزه به او زخم زدم تا کشته شد. هنگامی که بازگشتیم، خبر این ماجرا به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید. ایشان فرمودند: «ای اسامه! بعد از این که لا إله الا الله گفت، او را کشتی؟!». گفتم: او التماس می­ کرد و همچنان به این کار ادامه داد تا زمانی که آرزو کردم ای کاش مسلمان نشده بودم.02
* « عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، قَالَ: بَعَثَ عَلِیٌّ مِنْ الْیَمَنِ إِلَى رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْـهِ ]وَآلِهِ[ وَسَلَّمَ ـ بِذَهَبَةٍ فِی أَدِیمٍ مَقْرُوظٍ12 لَمْ تُحَـصَّلْ22 فَقَسَمَهـَا رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[ وَسَلَّمَ ـ بَیْنَ أَرْبَعَةٍ بَیـْنَ زَیْدِ الْخَیـْرِ وَالْأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ وَعُیَیـْنَةَ بْنِ حِصْنٍ وَعَلْـقَمَةَ بْنِ عُلَاثَةَ أَوْ عَامِرِ بْنِ الطُّفَیْلِ. شَکَّ عُمَارَةُ فَوَجَدَ مِنْ ذَلِکَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَالْأَنْصَارُ وَغَیْرُهُـمْ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[ وَسَلَّمَ ـ أَ لَا تَأْتَمِنُونِی وَأَنَا أَمِینُ مَنْ فِی السَّمَاءِ یَأْتِینِی خَبَرٌ مِنْ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً ثُمَّ أَتَاهُ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَیْنَیْنِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَیْنِ نَاشِزُ الْجَبْهَةِ کَثُّ اللِّحْیَةِ مُشَمَّرُ الْإِزَارِ مَحْلُوقُ الرَّأْسِ فَقَالَ اتَّقِ اللهِ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ: وَیْحَکَ أَ لَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الْأَرْضِ أَنْ یَتَّقِیَ الله أَنَا ثُمَّ أَدْبَرَ فَقَالَ خَالِدٌ یَا رَسُولَ اللهِ أَ لَا أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[ وَسَلَّمَ ـ فَلَعَلَّهُ یَکُونُ یُصَلِّی فَقَالَ إِنَّهُ رُبَّ مُصَلٍّ یَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَیْسَ فِی قَلْبِهِ، فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[ وَسَلَّمَ ـ إِنِّی لَمْ أُومَرْ أَنْ أُنَقِّبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلَا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ».32
«ابو یعلی موصلی و دیگران از ابو سعید خدری نقل می ­کنند که چنین گفت: علی بن ابی ­طالب از یمن، یک قطعه طلای ناخالص را در چرمی دباغی شده برای پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرستاد. حضرت آن را میان چهار نفر؛ یعـنی زید الخیـل، اقـرع بن حابس، عییـنة بن بدر و علقمة بن علاثه تقسیم کرد. برخی از مهاجران و انصار گفتند: استحقاق ما نسبت به این طلا از آن ها بیشتر است. این خبر به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید. این سخن بر ایشان سخت آمده فرمودند: آیا شما مرا امین نمی ­د انید، در حالی که من امین اهل آسمانم و صبح و شب ، اخبار آسمان به من می ­رسد؟ آنگاه ، مردی که چشم هایش گود رفته بود و گونه ها و پیشانی بر آمده ­ا ی داشت و ریشش پر پشت و سرش تراشیده و ازارش بالا زده بود، برخاست و گفت: ای فرستادةخدا، از خدا بتـرس. آن حضرت فرمودنـد: وای بر تو! آیا من مستحق ­ترین فرد روی زمین نیستم که از خدا بترسم؟ راوی می گوید: سپس آن مرد پشت کرد و رفت. خالد بن ولید گفت: ای فرستادة خدا، آیا گردنش را نزنم؟ فرمود: «خیر، شاید او نماز می خواند.» خالد گفت: بسیارند نماز گزارانی که به زبان چیزی می ­گویند که در دلشان نیست. رسول الله فرمود: من دستور ندارم که دل و درون مردم را بشکافم».
* ابو داود از ابن عمر روایت می­ کند که وی گفت: رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اگر مسلمانی مسلمان دیگری را تکفیر کرد و آن دیگری کافر بود [که هیچ] و اگر او در واقع کافر نبود، خودِ تکفیر کننده کافر است.»42
* مسلم از ابن عمر نقل می­ کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر گاه شخصی برادرش را تکفیر کرد، اتّهام کفر به یکی از آن دو بر می­ گردد»؛ یعنی اگر طرف مقابل کافر نباشد، اتهام به خودش بر می­ گردد.»52
* ترمذی در کتاب سنن خود از ثابت بن ضحاک نقل می­ کند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «بنده ­ا ی که نتواند نذری را ادا کند، نذری به گردن او نیست [یعنی بنده نباید از مالی که در تملک او نیست نذرکند]، کسی که مؤمنی را نفرین و لعن کند، مانند قاتل او است. هر کس مؤمنی را به کفر متهم کند گویی او را کشته است...»62
* * *
در پرتو احادیث فراوان و سخنان گهربار و نورانی از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) می­ توان فهمید که تکفیر مسلمانان موضوعی ساده و پیش پا افتاده نیست؛ بلکه از گنـاهان کبیره به شمار می­ رود. خداوند سبحان می فرماینـد:
(وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ أُولََََْْْْـَْئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ).72
«و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‌های روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمی دارند.»
بار دیگر باید تأکید کنیم که مسلمانان، چند قرن است، همواره هدف استعمارگران و طرح­ های تفرقه انگیز آنان بوده ­ا ند؛ طرح­ هایی که با هدف ایجاد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان و پراکنده کردن آنان در قالب فرقه ­های متخاصم و در حال جنگ با یکدیگر به اجرا گذاشته شده ­ا ند تا مسلمانان امت یکپارچه و متحد نباشنـد. استعـمارگران، کشورهای اسلامی را طعمه ­ا ی لذیذ و آماده برای خود می­ خواهند تا بتوانند ثروت­ های خدادادی آنان را چپاول کنند و فرهنگ اسلامی و آموزه­ های متعالی آن را با ابزارهای گوناگون از بین ببرند. گاهی می­ بینیم این کشورها برای دستیابی به اهداف خود، به آتش فتنه ­ها در مسائل فقهی دامن می­ زنـند که هیـچ ارتباطی با عقاید ندارد. مسلمانان نیز تحت تأثیر این فتنه ­ا نگیزی­ ها یکدیگر را به کفر متهم می ­کنند، غافل از آن که مسائل فقهی همواره عرصه ­ا ی برای اختلاف و مناقشة میان فقیهان بوده است.
3. محکوم کردن تکفیر توسط دانشمندان مسلمان
تکفیر اهل قبله
از آنجاکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) اسوه و الگوی همة مسلمانان و به شکلی ویژه، الگوی دانشمندان بصیر، بیدار و مخلص است؛ این دانشمندان نیز ـ با اقتدا به ایشان ـ اقدام به دعوت همة مسلمانان به اتحاد و همبستگی زیر لوای اسلام و ایمان کردند. تنها افرادی از این دعوت مستثنا هستند که یکی از اصول سه ­گانة توحید، نبوت و معاد یا لوازم هر یک از این سه اصل را انکار کنند. اکنون نمونه ­هایی از سخنان این دانشمندان را برای شما نقل می­ کنیم:

1. سخن شیخ جلیل القدر و برجسته فضل بن شاذان ازدی82
اگر همة گنجینه ­های طلا و نقرة زمین را در اختیار کسانی که شما اصطلاحاً به آنان رافضه می­ گویید، قرار دهید تا کشتن یک مسلمان یا گرفتن مال او را حلال بدانند، به هیچ وجه این کار را نخواهند کرد. مگر به دستور امامی همچون علی بن ابی طالب(علیه السلام) که به همة امورآگاه است و او امام هدایت شده ­ا ی است که به روایت خود شما بین مردم به عدل حکم می­ کند.92

2. سخن امام ابو الحسن علی بن اسماعیل أشعری
احمد بن زاهر سرخسی اشعری می­ گوید: هنگامی که ابو الحسن اشعری در خانة من در بغداد در حال احتضار بود، دستور داد همة یاران وی گرد آیند. هنگامی که همه جمع شدند، گفت: شهادت دهید که من هیچ یک از اهل قبله را برای هیچ یک از گناهانشان تکفیر نکردم؛ زیرا می­دیدم که همة آنان معبودی یکتا را پرستش می ­کنند و همة آنان مسلمان هستند.03
3. سخن ابن حزم در بارة کسانی که تکفیر می­ شوند و آنان که تکفیر نمی­ شوند
ابن حزم ظاهری می­ گوید: «گروهی معتقدند که نمی­ توان هیچ مسلمانی را به خاطر یک اعتقاد و یا فتوا متهم به تکفیر و تفسیق نمود. هرکه در موضوعی از این قبیل اجتهاد کرد و به آنچه که به اعتقاد او حق است حکم کرد و عمل نمود؛ به هر حال مأجور خواهد بود. اگر اجتهاد وی صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و اگر اجتهادش اشتباه باشد، یک اجر خواهد برد. این عقیدة بزرگانی چون ابن ابی لیلی، ابو حنیفه، شافعی، سفیان ثوری و داود بن علی نیز هست. افزون بر این، همة صحابه ­ا ی که ما می­ شناسیم نیز بر همین باور هستند و مخالف این نظر را تا کنون ندیده ­ا یم.»13
4. سخن قاضی ایجی
همة متکلمان و فقها بر این باورند که نمی­ توان اهل قبله را به کفر متهم کرد. استدلال آنان برای این باور بدین شرح است: پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، صحابه و تابعین در مورد اعتقاد مسلمانان به اموری که اهل قبله در آن اختلاف دارند؛ مانند علم خداوند، تدبیرخداوند برای افعال بندگان یا تجرد خدا از صفات و جهات و... جستجو و موشکافی نکرده­ ا ند. بر این اساس اشتباه در این امور، در اسلام نکوهیده نیست.23
5 . سخن تقی الدین سُبکی
شیخ الاسلام تقی الدین سبکی می­ نویسد: «متهم کردن مؤمنان به کفر، بسیار سخت و دشوار است. حتی تکفیر کردن فرقه ­های مختلف مسلمانان و بدعت گزاران که عبارت «لاَ إلَهَ اِلاَّ الله» و «مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله» را به زبان آورده ­ا ند نیز بسیار دشوار است. به طور کلی متهم کردن دیگران به کفر امری هولناک، بزرگ و خطرناک است.»33
6 . سخن تفتازانی
تفتازانی می­ گوید: «اهل قبله ­ا ی که با حق مخالفت می ­کنند، تا زمانی که یکی از ضروریات دین مانند، خلقت جهان هستی توسط خدا، حشر مردگان در روز قیامت و... را انکار نکنند، کافر نیستند. او برای این سخن خود چنین استدلال می­ کند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صحابه و تابعین پس از ایشان به تفتیش عقاید نپرداختند؛ اما همواره مسیر حق و حقیقت را نشان دادند.»43
* * *
آنچه گفتیم قطره ­ا ی از دریای بیکران سخنان علمای اسلام بود؛ عالمانی که قلبشان به شوق وحدت مسلمانان و محکومیت هر نوع تلاش برای تفرقه افکنی و نابودی آنان می­ تپد. اکنون به سخن برخی از معاصران در این باره اشاره می­ کنیم:
هنگامی که شیخ عبد الله بن عبد الرحمان الجبرین فتوای تکفیر پیروان و شیعیان اهل بیت: را صادر کرد و آنان را مهدور الدم شمرد و تهمت ­ های ناروا و شبهات مختلفی را به آنان وارد ساخت، گروهی از علمای اهل سنت در جای جای جهان اسلام این فتوای نادر و مخالف قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محکوم کردند. فتوایی که پیوند امت اسلامی را می­ گسست و میان مسلمانان تفرقه ایجاد می­ کرد. اکنون سخن تنی چند از این علما را که در قالب نامه­ هایی به دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت: ، علامه حاج شیخ محمد علی تسخیری ارسال شده، ذکر می­ کنیم:
1. سخن دکتر سامی حمّود (مدیر کل مرکز پژوهش­ ها و مشاوره های جهان اسلام،53 عمان ـ اردن):
«برای صدور چنین فتوایی از کسی که ادعای علم به دین می­ کند، بسیار متأسفم. این فتوا مخالف دستور صریح خداوند به مسلمانان برای وحدت و چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است. گویا ایشان این سخن خداوند متعال (وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)63 را نخوانده است.»
2. سخن عبدالله بن عبد الرحمان البسّام «رییس نخستین ادارة حقوقی شورای نگهبان در
منطقة غرب، وزارت دادگستری عربستان سعودی»:
وی در خطاب به شیخ تسخیری می­ گوید: «آنچه شما به آن اشاره کردید، عین حقیقت و واقعیت است. ما از خداوند می­ خواهیم که آن را محقق سازد تا از این طریق وحدت کلمه و اتحاد مسلمانان تحقق یابد و اسلام در برابر دشمنان با قدرت ظاهر شود».
وی در ادامه می­ ا فزاید: «ما در دوره ­ا ی به سر می ­بریم که تعصب در آن جای ندارد. از این رو، باید گرداگرد دین خدا با هم متحد باشیم و برای اعتلای کلمة الله و نشر دین اسلام با هم همکاری کنیم و بشریت گمراه را از پرتگاه نادانی به دین پروردگار نجات دهیم.»
3. سخن محمد کمال آدم (عضو شورای علمای اتیوپی):
«بی تردید این فتوا از نظر عموم مسلمانان و به ویژه علمای مخلص محکوم است. صدور چنین فتواهای باطلی، تنها خدمت به مستکبران جهان است و تلاشی است برای تفرقه ­افکنی میان مسلمانان در مواجهه با نیروهای شر و باطل.»
4. سخن محمد عبده یمانی «رییس انجمن خیریة «إقرأ» در جده»:
«از مهم ترین ضرورت­ ها، اتحاد و همبستگی امت اسلامی در برابر دشمنانی است که همواره در حال طراحی توطئه برای آن هستند و هیچ انسان عاقلی با این موضوع مخالفت نمی­ کند. امت اسلامی باید اختلافات اجتهادی خود را، که هیچ ارتباطی به توحید و اصول ایمان ندارند، فراموش کند و در پاسخ به دستور خداوند متعال که می­فرماید: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا)73 دست یکدیگر را به نشانة اتحاد بفشارند.»
5 . سخن احمد جمال «کارشناس مجمع فقه اسلامی ـ مکه مکرمه ـ الزاهر» :
«از صدور بی دلیل برخی فتواها بر ضد شیعه بسیار متأسف شدم. به نظر من در برخورد با این موضوع به دو شیوه می­ توان عمل کرد؛ هم می­ توان صبر نمود و سکوت اختیار کرد و موضوع را نادیده گرفت و هم می­ توان با استدلال و برهان پاسخی به آن داد که بطلان ادعای وی را ثابت کند.»
6 . سخن محمود علی السرطاوی (دانشکدة ادیان - دانشگاه اردن):
«مفتی این فتوا در ادعای خود به هیچ سند شرعی و قانونی از قرآن کریم، احادیث نبوی و سخنان و سیرة عملی گذشتگان استناد نکرده است. تنها دلیل او برای صدور چنین فتوایی، هوای نفس بوده است. لا حول ولا قوّة الاّ بالله. واقعاً جای تعجب دارد! آیا این شخص قربانی یهود و نصاری و ازدواج با آن ها را حلال می­ د اند؟ اما قربانی برادران شیعة ما را که به پروردگاری خدا، رسالت و پیامبری محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) ، قرآن کریم به عنوان کتاب نازل شده از سوی خدا به قلب محمد(صلی الله علیه و آله) خیر الأنبیاء، به روز جزا و خیر و شر و قضا و قدر ایمان و اعتقاد دارند را حرام می­ شمارد؟!»
7. سخن دکتر محمد علی محجوب « وزیر وقت اوقاف مصر و رییس شورای عالی امور اسلامی»:
«نامة شما را برای اظهار نظر در بارة صدور فتوای کشتار جمعی پیروان مکتب أهل بیت: دریافت کردم.»
سپس در ادامه می­ گوید:
«همانگونه که می ­د انید ما در مصر از چنین نظرات متحجرانه و تندروی در صدور حکم و فتوا رنج می ­بریم. جامعة اسلامی ما تنـها زمانی از بند این تندروی ­ها رهایی می ­یابد که میانه ­روی و اعتدال اسلامی در متن جامعه مستقر شود و همه به آن اجازة بروز و ظهور دهند.»
8 . سخن دکتر طه جابر العلوانی « استاد فقه و اصول دانشگاه اسلامی محمد بن سعود ریاض»:
«ما در دوره­ ا ی به سر می ­بریم که کشورهای زیادی علیه مسلمانان متحد شده ­ا ند و مانند کفتار منتظر پاره پاره کردن جسد کشورهای اسلامی هستند. ما باید این سخن خداوند متعال را که می ­فرماید: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا)83 همواره آویزة گوش خود کنیم و این میراثی که داعیه دار تفرقة مسلمانان و منادی جدایی امت اسلامی است، کنار بگذاریم.»
وی در ادامه می ­ا فزاید:
«آنچه که ما از عقاید شیعه می­ شناسیم و ائمه و علمای معتبر و مشهور آنان تصریح می ­کنند و در تألیفات ایشان نمود و بروز دارد، این است که به پروردگاری خدا، رسالت ونبوت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) ، ملائکه، کتب آسمانی، پیامبران و روز قیامت ایمان دارند. ایشان اعتقاد دارند که امامت پس از رسول خدا منصبی دینی است و امامان منتصب شده از اهل بیت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) امامان حق هستند. شیعیان این ائمه را دوست دارند و به آنان عشق می­ ورزند اما هرگز به الوهیت یا نبوت امام علی(علیه السلام) اعتقاد نداشته ­ا ند.»
9. سخن شیخ احمد حمد الخلیلی (مفتی اعظم کشور عمان):
«از صدور چنین فتوای احمقانه ­ا ی که مذهب مهمی از مذاهب اسلامی را تکفیر می­ کند و به کشتار آنان فرا می­ خواند، مطلع شدم. این فتوا بیشترین تأثیر را در تضعیف امت اسلامی دارد. صدور چنین فتوایی، نشانگر سطحی نگری، کوته فکری و عدم تخلق به اخلاق اسلامی از سوی صادر کنندگان آن است. این افراد داعیه داران تفرقه و جدایی هستند نه منادیان وحدت و همبستگی. آنان ـ دانسته یا ندانسته ـ تنها ابزاری در دست دشمنان اسلام هستند که برای تفرقه ­افکنی و جدایی میان امت اسلامی و برای نگاه داشتن مسلمانان در خوابی عمیق با هدف عدم فهم اسلام و عمل به مغز آن استفاده می ­کنند.»
10. سخن شیخ عبد الحمید السائح (رییس مجلس فلسطین):
«اگر غذای اهل کتاب ـ با استناد به نص قرآن ـ برای ما حلال است و شامل قربانی آنان نیز می ­شود، چگونه می­ توان قربانی کسانی را حرام دانست که به مسلمانی مشهور و شناخته شده هستند و ما از عقاید آنان آگاه نیستیم؟! افزون بر این، خود آنان نیز بر اعتقاد به این تهمت ­ها و تکفیرها تصریح و اعتراف نکرده­ ا ند! در اسلام اصل بر بی­ گناهی است و به همین دلیل، بر اساس چنین نظرات نا مطمئن و غیر قطعی، نمی­ توان حکم کرد که: خوردن قربانیِ گروهی از مسلمانان جایز نیست.»93
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ).04
4. دلایل پیدایش پدیدة تکفیر
یکی از دلایل پیدایش تکفیر، جهل تکفیر کننده نسبت به مذهب کسی است که تکفیر می­ شود. همین جهل، مسلمانان را با بلایای مختلفی در طول تاریخ، مواجه ساخته است. اکنون برای آگاهی مخاطبان، به ذکر نمونه ­هایی از این گناه نابخشودنی می­ پردازیم:
1. تمهت ناروایِ خیانت جبرئیل امین:
آنان تصور می ­کنند که شیعه معتقد است: نبوت از آنِ علی(علیه السلام) بوده اما جبرئیل در امانت خود خیانت کرده و نبوت را به محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) داده است. قصیمی14 کتابی به نام «الصراع بین الإسلام والوثنیة24» تألیف کرده و منظور او از واژة «الوثنیة» شیعة اثنی عشری است. وی شیعه را در این کتاب و در قالب چند بیت شعر، اینگونه معرفی می­ کند:
و یــحمل قلـبهـم بغضاً شنیعاً لـخیر الخـلق لـیس لـه دفــاعُ
«شیعیان در قلب خود نفرتی شدید از بهترین خلق خدا دارند که جای هیچ دفاعی ندارد.»
یقـولون: الأمیـن حبـا بــوحی و خـان و ما لهم عن ذا ارتـداعُ
«آنان معتقدند که جرئیل امین در وحی خیانت کرده و از این عقیده دست نمی­کشند.»
فـهل فی الأرض کفر بعد هـذا؟ وحـرثُـهمُ لـمن یهـوى متــاعُ
«آیا در هستی کفری بالاتر از این وجود دارد؟! خریدار متاع آن ها تنها اهل هوی و هوس.»
فـمـا لـلـقـوم دیــنٌ أو حـیـاءٌ وحسبهمُ من­ الخزی «الصراع»43
«این قوم، دین و حیا ندارند و کتاب «الصراع بین الاسلام والوثنیة» برای رسوایی آنان کفایت
می کند.»
در پاسخ باید گفت:
اگر همة دانش امام جماعت و خطیب مسجد الحرام همین باشد، چه انتظاری می­ توان از مستمعانی داشت که پای منبر او می­ نشینند؟! اما تهمت­ هایی که به شیعة دوازده امامی نسبت داده، از بزرگترین و نارواترین تهمت­ هایی است که تا کنون شنیده شده. این تهمت­ ها به امتی نسبت داده شده که خداوند یکتا و سبحان را می ­پرستند، به انبیای الهی و در صدر آنان پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) ، کتاب و سنت او و دین اسلام ایمان دارند. این امت به امین بودن جبرئیل باور قلبی دارند؛ زیرا خداوند او را چنین می­ ستاید:
(قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ).44
«(آنها مى‏گویند: چون فرشته‏اى که وحى را بر تو نازل مى‏کند، جبرئیل است، و ما با جبرئیل دشمن هستیم، به تو ایمان نمى‏آوریم! پس) بگو: «کسى که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است در حالى که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى‏کند و هدایت و بشارت است براى مؤمنان.»
(مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِله وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکَالَ فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ) ‌.54
«کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است.»
شیعیان شبانه روز قرآن را تلاوت می ­کنند، با این وجود چگونه می­ توانند جبرئیل امین را به خیانت متهم سازند؟!
اکنون به واکاوی ریشة این تهمت می ­پردازیم. سرچشمة این تهمت، روایتی است که از شعبی (متوفای سال 103ق.) نقل شده و در آن آمده است:
«الیهود تبغض جبرئیل و تقول: هو عدوّنا من الملائکة، وکذلک الرافضة تقول: غلط جبرئیل فی الوحی إلى محمد بترک علی بن أبی طالب».64
«یهودیان از جبرئیل متنفرند و می­ گویند: جبرئیل دشمن ما در میان فرشتگان است. رافضیان نیز می­ گویند: جبرئیل در رساندن وحی به محمد(صلی الله علیه و آله) دچار اشتباه شده و باید وحی را به علی بن ابی طالب می­ رساند.»
این روایت به نقل از شعبی آمده و به دلایل زیر بی ارزش و جعلی است:
1. شعبی شیعیان را «رافضه» می ­نامد. حال آنکه به گفتة مورخان اهل سنت، این صفت زشت در زمان قیام زید بر ضدّ حکومت اموی و در سال122ق. یعنی 19 سال پس از وفات شعبی به شیعیان نسبت داده شده است. پس دو احتمال در اینجا وجود دارد؛ اول این که این لقب پیش از قیام زید و در زمان حیات شعبی مشهور شده که البته روایات نقل شده از آن دوره خلاف این امر را تأیید می ­کنند. احتمال دوم این که روایت، ساختگی و جعلی است. البته این احتمال قوی­ تر است.
2. در سند این روایت عبد الرحمان بن مالک بن مغول وجود دارد. او از سوی علمای رجال و حدیث شناسان مـورد جرح و تعـدیل قرار گرفتـه است. احمد و دار قطنی گفته ا ند که او متروک [متهم به کذب] است. ابو داود در جایی می­ گوید: او کذاب است و در جای دیگر می­ گوید: او جاعل حدیث است. نسائی و دیگران دربارة او می­ گویند: ثقه نیست.74
خواست خداوند متعال به رسوا کردن این دروغگوی بزرگ تعلق گرفته است. زکریا بن یحیی ساجی با سنـد خـود او و به نـقل از پدرش و او به نقـل از شعبی روایت می­ کند که گفت: «یک زیدی کوچک را به من تحویل دهید. من از آن یک رافضی بزرگ می­ سازم!»
ذهبی این جمله را از وی نقل می­ کند و درباره­ ا ش اینگونه می­ نویسد: «فرقة زیدیه (قیام زید بن علی) مدتها بعد از شعبی به وجود آمد.»84
3. کسی که ادعای نبوت شخصی را می­ کند، پیامبر او بی شک باید از سوی پروردگاری منصوب شده باشد. اکنون باید پرسید: آیا این پروردگاری که فرستادة خود را به سوی پیامبرش می­ فرستد، نمی ­داند که او ساده لوح و جاهل است و مخاطب خود را از اشخاص دیگر تشخیص نمی ­د هد؟! اگر این پروردگار واقعاً این موضوع را نمی­ داند، به هیچ وجه شایستة الوهیت و پرستش نیست. اما اگر این موضوع را می ­داند و فرستادة خود را با آگاهی از این موضوع گسیل می ­د ارد، باید گفت: این چگونه پروردگاری است که شخصی را به عنوان فرستادة خود بر ­گزیده که اوامرش را اجرا نمی­ کند؟!
4. آیا هزاران مناره و مسجدی که متعلق به شیعیان است و شبانه روز آوای «أشهد أن محمداً رسول الله» از آن به گوش می­ رسد، دلیلی بر ساختگی و دروغ بودن این موضوع نیست.
کتاب­ های عقاید و فقه شیعه، سرتاسر آفاق را در نوردیده و در همه جا قابل دسترسی است. در هیچ یک از این کتاب­ ها نمی­ توان کوچکترین اشاره­ ای به این دروغ بزرگ پیدا کرد. ما حتی این موضوع را از یاوه ­گویان مذهب مخالف نیز قبول نمی­ کنیم و تنها نام یک منبع را می­­ خواهیم که آن ها این سخنان و دروغ ­ها را از آن منبع نقل کرده باشند.94
2. نسخ احکام دین از طریق بداء:
بداء، حقیقتی قرآنی است که آیات فراوانی در تأیید آن وجود دارد و بدین معناست که هر سرنوشتی برای انسان قابل تغییر است. بر این اساس انسان می­ تواند تقدیر و سرنوشت خود را با انجام اعمال خوب و بد تغییر دهد. خداوند در قرآن کریم می­ فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لٰـکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ‌).05
«و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»
آیات دیگری نیز از این دست وجود دارند و بیانگر این نکته هستند که انسان می­ تواند با اعمال خود مسیر سرنوشت خویش را به سمت خیر یا شر تغییر دهد. خداوند نیز در قرآن کریم به این نکته اشاره می­ کند:
(یَمْحُو اللهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ‌).15
«خداوند هر چه را بخواهد محـو و هـر چه را بخواهد اثبـات می‌کند؛ و «امّ الکتـاب» [= لوح محفوظ] نزد اوست!»
آنـچه گفتیم، حقیـقت بداء بود؛ اما اگر کسی این واژه را بـرای خـدا بـه کار گیـرد؛ یعنی بگوید: «بدا لله»، باز هم به پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) اقتدا کرده است. بخاری در صحیح خود از ابو هریره نقل می­ کند که از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) چنین شنید:
«إِنَّ ثَلاَثَةً فِى بَنِى إِسْرَائِیلَ أَبْرَصَ وَأَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا للهِ أَنْ یَبْتَلِیَهُمْ، فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلَکًا، فَأَتَى الأَبْرَصَ...».25
«سه نفر در بنی اسرائیل بودند که پیسی و کچلی و کوری داشتند. برای خداوند «بدا» حاصل شد که آنها را به این مرض مبتلا سازد، از این‌رو یکی از فرشتگان را به سوی آنها برانگیخت. این فرشته نزد فرد مبتلا به پیسی آمد...».
روشن است که عبارت «بدا لله» در فرمایش حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ، در معنای حقیقی خود؛ یعنی آشکار شدن برای او بعد از مخفی بودن، به کار نرفته است. اگر این عبارت در معنای اصلی خود به کار می­رفت، با این آیه در قرآن کریم دچار تعارض می ­شد:
(وَ مَا یَخْفَى عَلَى الله مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ).35
«پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!»
بی شک این تعبیر، تعبیری مجازی، مانند آیات زیر است. در این آیات، مشاکله45 در تعبیر یا نوعی تشبیه و مجاز به کار رفته است:
(إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً).55
«آنها پیوسته حیله می‌کنند و من هم در برابر آنها چاره می‌کنم!»
(نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ).65
«خدا را فراموش کردند و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد ( و رحمتش را از آن ها قطع نمود.»
پیروان همة مذاهب اسلامی با «بداء» موافق ­ا ند. ما حقیقت این موضوع را در سطرهای پیشین به اختصار نوشتـیم، اما ابوالقاسم بلخی، متکـلم معتـزلی (متوفای سال 319ق.) بـداء را به شیـعه نسبت می ­د هد و می­ گوید: «ائمة تعیین شده، گمان می ­کنند که نسخ و تبدیل قرآن به آن ها واگذار شده است. برخی، از این هم تجاوز کرده و با این سخنِ خود از دین خارج شده ­ا ند. آن ها می­ گویند: نسخ احکام دین از راه بداء جایز است؛ یعنی خداوند حکمی را صادر می­ کند در حالی که نسبت به آن موضوع جهل دارد. پس از آنکه جهل وی به علم تبـدیل شد، حکم صادر شده را تغییر می ­دهد. همچنین هنگامی که خداوند می­ خواست این حکم را صادر کند، هیچ قصدی برای تغییر، تبدیل یا نسخ آن نداشت؛ زیرا از نظر آنان [شیعه]، خداوند متعال تنها زمانی نسبت به یک موضوع علم دارد که آن موضوع به وقوع بپیوندد، مگر اموری که تقدیر کرده و با علم تقدیر و سرنوشت، از آن آگاه است. آن ها بدون اینکه تدبر کنند، معتقدند که آیات مدنی، آیات مکی را نسخ می­ کند.»
شیخ طوسی این سخن را از بلخی نقل می­ کند و در ادامه می­ گوید: «گمان می­ کنم منظور او شیعة امامیه بوده است؛ زیـرا در میان امت اسلامی تنـها شیـعه به انتصابی بـودن ائمه: بـاور دارند. اگر منظور ابوالقاسم بلخی، شیعه باشد، باید بگویم همة آنچه که به آنان نسبت داده باطل و تهمت به آن ها است؛ زیرا آنان نسخ توسط هیچ یک از ائمه: را جایز نمی­ د انند و هیچ یک از آن ها معتقد به حدوث علم خداوند نیستند».75
افزون بر این عدم آگاهی از عقاید شیعه در موضوع بداء، به کتاب­ های علمای معاصر اهل سنت نیز سرایت کرده است، اما ما قصد نداریم به آن ها بپردازیم. در واقع نزاع شیعه و سنی در موضوع بداء، نزاعی فکری و عمیق نیست بلکه تنها لفظی و سطحی است.
یکی از علمای اهل سنت از معنا و حقیقت بداء از من سؤال کرد. من کتاب­ های «أوائل المقالات» و «شرح عقائد الصدوق» نوشته شیخ مفید را به او دادم. او کتاب­ ها را از من گرفت، مطالعه کرد و پس از شش روز برای من بازگرداند و گفت: علمای اهل سنت نیز به بداء ـ به معنایی که در این دو کتاب وجود دارد ـ معتقد هستند و آن را قبول دارند.
3. متهم کردن شیعیان با تهمت­ های ناروا:
از دورة بنی ا میه تا کنون، شیعیان همواره هدف تهمت­ های ناروا و باطل بوده ­ا ند. یکی از برجسته ترین کسانی که این تهمت­ های دروغ را به شیعیان نسبت داده، ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنه» است. در کتاب «ابن تیمیه فکراً ومنهجاً» برخی از تهمت­ هایی را که او به شیعیان نسبت داده، ذکر کردیم، اما نمی­ توانیم همة آن تهمت­ ها را در این مقاله بیان کنیم؛ از این رو به ذکر دو تهمت بسنده می­ کنیم:
1. ابن تیمیه می­ گوید: «از ناآگاهی شیعیان همین بس که برخی از آن ها از نهری که یزید حفر کرده آب نمی ­نوشند!»
در پاسخ این حرف باید گفت: تا کنون نه در کتابی دیده و نه از هیچ یک از اساتید شنیده ­ا م که شیعه از نهر حفر شده توسط یزید آب ننوشد. ابن تیمیه از کجا این موضوع را نقل کرده است؟!
2. ابن تیمیه می­ گوید: «یکی دیگر از ناآگاهی­ های شیعیان این است که عدد «10» را نحس می­ د انند و از تلفظ آن نفرت دارند. حتی در ساخت و ساز نیز از ده ستون یا ده پایه استفاده نمی ­کنند!»
در پاسخ این تهمت، تنها به این آیه از قرآن کریم اشاره می­ کنیم که می ­فرماید:
(وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى)‌.85
«و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می‌شود!»
5 . جهل نسبت به مفاهیم اسلامی
گرچه اولین دلیل برای پیدایش تکفیر، جهل و نا آگاهی نسبت به مذهب تکفیر شونده بود، اما دلیل دیگری نیز برای این امر وجود دارد که همان جهل نسبت به برخی مفاهیم اسلامی است. مفاهیمی که باعث تکفیر دیگر مذاهب می ­شود. در صدر این مفاهیم دو عنوان زیر است:
1. عبادت 2. بدعت
بسیاری از وهابیان، قاطبة مسلمانان را تنها به دلیل عدم آگاهی از معنای این دو واژه، تکفیر می ­کنند. آنان توحید در عبادت را به گونه ­ا ی تفسیر می ­کنند که حتی بر خود آنان نیز قابل انطباق نیست. برای آشکار شدن حقیقت توحید در عبادت، تحلیل مختصری در بارة این موضوع خواهیم داشت:
بدون شک، توحید در عبادت، از مراتب توحید است. انسان موحد کسی است که خداوند متعال را از نظر ذات، خلق، تدبیر و عبادت، یکتا بداند؛ خدایی که واحد است و نظیر و رقیبی ندارد. هیچ خالق و مدبری جز او نیست و پرستش مختص ذات اوست. هر کسی که خداوند را در هریک از این مراتب، یکتا نداند، موحد نیست چه رسد به این که مسلمان یا مؤمن باشد. توحید در عبادت جایگاهی رفیع و بزرگ کسب کرده تا آنجا که به علت غایی بعثت انبیا تبدیل شده است. خداوند متعال می ­فرماید: 95
(وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا الله وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).06
«ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!».
(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ‌).16
«ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید».
بر این اساس هیچ بحثی در کبرای این مسأله نیست. با استناد به آیه: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»26 بدون شک، پرستش مختص خداوند سبحان است. سخن گفتن در بارة تعریف منطقی عبادت، باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. اما متأسفانه این افراد، حد و مرز عبادت را به گونه ­ا ی تعیین نکرده­ ا ند که با امور دیگر اشتباه نشود. اکنون برخی از تعاریف «عبادت» در کتاب­ های تفسیر و فرهنگ لغت را ذکر خواهیم کرد:
تعریف زبان­شناسان:
زبان­شناسان عرب، تعاریف زیر را از واژة «عبادت» ارائه کرده­ ا ند:
1. العبادة؛ «أصل العبودیة الخضوع والتذلّل»؛36 «اصل عبادت خضوع و خاکساری است.»
2. العبودیة؛ «إظهار التذلّل، و العبادة أبلغ منها لأنّها غایة التذلّل»؛46 «عبودیت اظهار خاکساری است. عبادت از عبودیت بلیغ ­تر است؛ زیرا عبادت، نهایت خاکساری است.»
3. العبادة؛ «الطاعة»؛56 «عبادت به معنای طاعت است.»
با مراجعه به فرهنگ لغت ­های دیگر، معانی مشابهی را خواهیم دید.
برای هیچ کس پوشیده نیست که اگر عبادت به معنای خضوع و خاکساری باشد، مصیبت و بلا بشر را فراخواهد گرفت؛ زیرا مردم به شکل عادی به یکدیگر خضوع می ­کنند. فرزند در برابر پدر و مادر، سرباز در برابر فرمانده و دانش آموز در برابر معلم خاضع و خاشع ­ا ند. بر اساس این تعریف هیچ انسان «موحّد»ی در پهنة گیتی وجود ندارد! حتی خود وهابیان نیز موحد نیستند.
تعریف مفسران:
1. صاحب تفسیر «المنار» می­ گوید: «عبادت نوعی خضوع است که به حد اعلای خود رسیده. این خضوع، ناشی از احساسی است که در برابر عظمت و قدرت معبود به قلب انسان دست می ­د هد. عظمتی که سرچشمة آن مشخص نیست و قدرتی که فهم و خرد به کنه حقیقت آن راه نمی­ برد.»
بدون شک این تعریف جامع اطراف و مانع اغیار نیست. برخی از مصادیق عبادات دارای خضوع شدید نیستند و به حد اعلای آن نمی­ رسند؛ مانند نماز مردم عادی و عوام. هر چند که عملِ آنان عبادت است. به همین دلیل می­ گوییم این تعریف جامع اطراف نیست.
چه بسا خضوع عاشق در برابر معشوقة خود و یا سرباز در برابر فرمانده­ ا ش شدیدتر از خضوع بسیاری از مؤمنان در برابر پروردگار باشد. اما این خضوع را نمی­ توان عبادت شمرد؛ از این رو، معتقدیم این تعریف مانع اغیار نیست.
2. شیخ الأزهر می­ گوید: عبادت، خضوع نامحدود در برابر عظمت نامحدود است.66
این تعریف نیز همان اشکالات تعریف اول را دارد.
افزون بر این تعاریف که با واقعیت عبادت مطابقت ندارند، می­ توان به سجدة فرشتگان برای آدم اشاره کرد. این سجده در نهایت خضوع و خشوع بوده؛ اما هیچ یک از این فرشته ­ها، کمترین انحرافی از مرز توحید نداشته ­ا ند. از طرفی یعقوب و فرزندان او به یوسف سجده کردند، اما آنان نیز به پروردگارشان شرک نورزیدند. خداوند در قرآن کریم در این باره می­ گوید: (وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً)؛76 «و همگی به خاطر او به سجده افتادند.»
بر این اساس، عبادت باید به شکلی منطقی تعریف شود و جامع افراد و مانع اغیار باشد. تا هر نوع بهانه ­ا ی از وهابیان سلب شود؛ زیرا آن ها هر نوع خشوع و خضوع یا هر دعایی را برای انبیا و اولیا به منزلة عبادت و پرستش آنان می­ دانند. اگر هنگام زیارت حرمین شریفین؛ مکه و مدینه به سخنان وهابیان دقت کنیم، بیش از هر واژه­ ا ی، واژة «شرک» و «بدعت» را می­ شنویم؛ گویا این قوم جز شرک و بدعت چیزی در چنته ندارند!
تعریف صحیح عبادت:
دانستیم که تعاریف ارائه شده برای این مفهوم، جامع و مانع نیستند و شناخت قیدهای موجود در آن برای تعریف عبادت ضروری است؛ زیرا عبادت، خضوع محض نیست؛ بلکه خضوعی است که از باوری ویژه سرچشمه گرفته است. این موضوع همان ویژگی عبادت است که آن را از احترام و بزرگداشت متمایز می ­سازد. اکنون به تعدادی از این قیدها اشاره می­ کنیم:
1. عبادت یعنی خضوع ناشی از اعتقاد به الوهیت معبود
آنچه عبادت را از مفاهیم مشابه متمایز می­ سازد، اعتقاد ویژه به خداییِ معبود است؛ چه این خدا، پروردگار عالمیان باشد، چه خدایی ساختگی. هرچند از دید کسانی که آن را می­ پرستند، خدایی واقعی است. این تعریف، شامل هر نوع عبادت درست و نادرستی می­ شود. عبادت انسان مؤمن، کاملاً آشکار است؛ زیرا خضوع او، از باوری عمیق به خداییِ آن معبود سرچشمه می­ گیرد. نقطه مقابل این عبادت، عبادتی است که بت پرستان انجام می­ دهند. بت پرست با ایـن تصـور در برابر بت­ ها خضوع می­ کند که آن ها خدایانی کوچک هستند و خدایی بزرگ­تر آن ها را آفریده است. از این رو، است که در زمان دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پرستش خداوند یکتا، مشرکان انگشت حیرت به دهان گزیدند و گفتند:
(أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وَاحِداً إِنَّ هٰذَا لَشَیْ‌ءٌ عُجَابٌ‌).86
«آیا او به جای اینهمه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟! این براستی چیز عجیبی است!»
آیة زیر به منزلة استدلالی برای این قید است و عبارتِ (مَا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ) در آن، عبادت را تنها مختص خدای یکتا می­ د اند و تأکید می­ کند که خدایی جز او نیست: (یا قَوْمِ اعْبُدُوا الله مَا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ).96
پیش­تر ثابت کردیم که واژة «اِلَه» از نظر معنایی با لفظ جلالة «الله» پا به پا می ­آید با این تفاوت که لفظ جلالة «الله» عَلَم است؛ اما واژة «اله» اسم جنس است. این واژه، هم شامل خدای یکتا و هم شامل خدایان ساختگی می­ شود، اما واژة «اله» تنها به دلیل لزوم عقلی به معنای «معبود» شهره شده، نه به این دلیل که معنای واقعی آن است. البته معنایی که از واژة «اله» به ذهن متبادر می­ شود، همان معنایی است که از لفظ جلالة «الله» متبادر می­ شود و تنها تفاوت آن ها در اسم جنس بودن «اله» و علم بودن «الله» است.
2. عبادت یعنی: خضوع برای چیزی به دلیل پروردگار بودن آن07
عبادت، عبارت است از خضوعی که سرچشمة آن «پروردگار» بودنِ معبود است. پروردگاری که مالک امور انسان است و تدبیر و تربیت آن را به عهده دارد. این دو ویژگی از ویژگی­ های پروردگار است؛ به عنوان مثال، مسئول امور خانه، کدخدا و پرورش دهندة اسب نیز مسئولیت تربیت و تدبیر خانه، روستا و اسب خود را به عهده دارند.
آیة زیر به منزلة استدلالی برای این قید است و عبارت (وَأَنَا رَبُّکُمْ) در آن، استدلالی برای وجوب عبادت است و ثابت می­ کند که عبادت تنها به خدای یکتا اختصاص دارد. این عبارت تأکید می­ کند که پروردگاری جز «الله» سبحانه و تعالی نیست. او پروردگار عالمیان و پروردگار خدایان دروغین است:
(إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ‌).17
«این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدی بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید!»
3. عبادت یعنی: خضوع در برابر کسی که مسئولیت یکی از امور انسان را به عهده دارد
خضوع محض، عبادت به شمار نمی­ رود، مگر این که از باوری عمیق و ویژه نسبت به معبود سرچشمه بگیرد. باور به این که معبود، مسئولیت یکی از امور انسان را در دنیا و آخرت به عهده دارد.
بر این اساس عبادت بر دو پایه استوار است:
1. خضوع با جوارح؛ مانند دست، سر، کلام و ...
2. خضوع باطنی؛ یعنی باور ویژه به این که معبود، خدا یا پروردگاری است که مسئولیت یکی از امور زندگی دنیا و آخرت انسان به عهدة اوست.
تعریفی که ابن عاشور ذکر کرده، بهترین تعریف از عبادت به شمار می­ رود. وی می­ گوید: اظهار خضوع برای معبود و باور به این که او مالک ذاتی و دائمی نفع و ضرر عابد است؛ به عبارت دیگر، معبود همانطور که خداوند سخن فرعون را نقل می­ کند، همان «اله» است:27
«وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ»؛37 «در حالی که قوم آنها بردگان ما هستند؟!»
درخواست از انسان­ های صالح به معنای عبادت آنان نیست.
دعا و درخواست از انسان­ های صالح دو نوع است؛ هر چند که نوع اول در میان مسلمانان وجود ندارد:
1. درخواست از انسان­ های صالح و خضوع در برابر آن ها، با این اعتقاد که آلهه یا پروردگار هستند یا سرنوشت درخواست کننده در دنیا و آخرت به دست آنان است. بدون تردید دعا و درخواست با این قید، عبادت آنان به شمار می­ رود؛ اما در عرصة زمین هیچ مسلمانی، انسان­ های صالح را با این قید­ها دعا نمی ­کنند.»
2. در خواست از آن ها با این اعتقاد که آنان انسان­ های صالح هستند و از آنجایی که در نزد خداوند منزلت و جایگاه ویژه دارند، دعایشان مستجاب می­ شود و شفاعتشان مورد قبول قرار می­ گیرد. درخواست و دعـا با این معنـا، از نوع توسل به یکی از وسیله ­هایی است که قرآن کریم در آیة زیر به آن دعوت کرده است:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً).47
«و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می‌کردند (و فرمان­ های خدا را زیر پا می‌گذاردند)، به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می‌کرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان می‌یافتند.»
اگر کسی بپرسد: این آیه ناظر به زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و چه ارتباطی به پس از رحلت ایشان دارد؟ در پاسخ باید گفت:
اولاً: این آیه به زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) اختصاص ندارد، بلکه به گواهی سیرة مسلمانان، آیه شامل پس از رحلت ایشان نیز می­ شود.
ثانیاً: حتی اگر فرض کنیم که آیه به زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) اختصاص دارد؛ اما سخن ما در اینجا به درخواست از انسان­ های صالح ـ با این باور که بندگان گرامی خداوند هستند ـ اختصاص دارد. اگر ایـن درخواست، عبادت آنان به شمار رود، بدون تردیـد در زمان حیـات آنان نیـز عبـادت به شمار می­ رود. از این رو، زندگی و مرگ، معیار توحید و شرک نیست. حتی اگر معیار هم باشد، معیار انتفاع و عدم انتفاع است. بنابر این درخواست انسان از زندگان سودمند و نافع است و درخواست از مردگان بدون سود. کجای این به معنای شرک است؟!
از آنچه گفتیم، معلوم شد که سخن ابن جبرین در توصیف شیعیان دوازده امامی، از جهل او نسبت به مفهوم عبادت سرچشمه می­ گیرد. وی می­ گوید: «اغلب رافضیان مشرک هستند؛ زیرا در سختی و راحتی و در همه حال، همواره علی بن ابی طالب را صدا می­ زنند و از او طلب یاری می ­کنند. ما بارها شنیـده ­ایـم که حتـی در عرفات و سعی و طواف نیـز فرزنـدان او را صدا می ­زنند و از آنـان یاری می ­جویند. این خود به منزلة شرکی بزرگ و خروج از اسلام است. شیعیان به واسطة این کار مرتد و مستحق مرگ هستند؛ زیرا علی ابن ابی­طالب و فرزندان او را پروردگار، خالق و دارای تصرف در هستی دانسته ا ند!»
در پاسخ باید گفت: همة آنچه که ابن جبرین می­ گوید، ناظر به شرط اول ـ یعنی درخواست با اعتقاد به خدا یا پروردگار بودن آنان ـ است. نه تنها شیعیان ـ که خداوند یکتا را با برترین مصادیق توحید می­ پرستند ـ بلکه هیچ یک از مسلمانان، به پروردگاری، خالق بودن یا تصرف علی بن ابی طالب، اعتقاد ندارند.
(کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً).57
«سخن بزرگی از دهانشان خارج می‌شود! آنها فقط دروغ می‌گویند!»
شیخ ابن جبرین و دیگر شیوخ وهابی، با چنین فتواهای باطل و بی پایه و اساس، قتل عام گروهی از مسلمانان موحد را ـ که تعداد آنان بالغ بر دویست میلیون است و یک سوم یا یک چهارم مسلمانان را تشکیل می­ د هند ـ مباح می­ د انند.
هیاهو و غوغایی که از ائمة جماعت مسجد نبوی یا مسجد الحرام و اطراف آن شنیده می­ شود و با زشتی و وقاحت، عموم مسلمانان، به ویژه شیعیان را تکفیر می ­کنند، ناشی از جهل آنان نسبت به معنای شرک در عبادت است. آنان تصور می ­کنند که خضوع در برابر ضریح پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) به منزلة عبادت ایشان است. اما این کوته فکرانِ متحجر، حتی توان تشخیص و فهم تفاوت عبادت و پرستش پیامبر(صلی الله علیه و آله) با تکریم و بزرگداشت ایشان را ندارند؛ بزرگداشتی که خداوند در قرآن به آن دستور داده و فرموده :
(فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌).67
«پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاری ­ا ش کردند و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاران­ ا ند.»
سه ضمیر موجود در آیه، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز می­ گردد. مراد از تعزیر در آیه، یاری و نصرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیست؛ بلکه تکریم و بزرگداشت ایشان است؛ زیرا در آیه با عبارت «وَ نَصَرُوهُ»، صراحتاً به یاری و نصرت اشاره شده است.
دعا و درخواست از انسان ­های صالح در احادیث نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله)
چگونه ابن جبرین و دیگر شیوخ وهابی اصرار دارند که دعا و درخواست از انسان­ های صالح شرک است و عبادت آن ها به شمار می­ رود، حال آنکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مرد نابینایی آموخت تا در دعاهایش به ایشان متوسل شود؛ «عثمان بن حنیف نقل می­ کند: مردی نابینا نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و به ایشان گفت: از خدا بخواه مرا شفا دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر خواستی دعا می­ کنم اما اگر صبر کنی برای تو بهتر است. مرد گفت: از خدا بخواه تا به من سلامتی دهد. از این رو پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او دستور داد تا به نیکی وضو بگیرد و دو رکعت نماز به جای آورد و پس از نماز این دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ ، یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَى رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ فَتَقْضِیَ لِی، اللَّهُمَّ شَفِّعْهُ فِیَّ»
ابن حنیف ­گوید: «به خدا سوگند ما هنوز مشغول صحبت بودیم و پراکنده نشده بودیم که مرد نابینا بازگشت، گویا هیچ ناراحتی­ ا ی نداشته است.»
هیچ تردیدی در صحت سند این حدیث وجود ندارد و تا کنون هیچ کس در صحت آن شک نکرده است. حتی شیخ الرفاعی، وهابی معاصر که همواره در پی تضعیف احادیث مربوط به توسل است، به صحت این حدیث اقرار دارد. او می­ گوید: «بدون شک این حدیث صحیح و مشهور است.»77
روایتی را که احمد بن حنبل87، ابن ماجه97، ترمذی08، نسائی، بیهقی، طبرانی و حاکم نیشابوری18 نقل کرده باشند، چگونه می­ تواند از نظر آنان صحیح و مشهور نباشد؟!
اما معنای حدیث کاملاً واضح است. اگر این حدیث را به کسی نشان دهیم که به زبان عربی تسلط دارد، از اندیشه ­ا ی پاک و روشن برخوردار است و از مجادلات و شبهات وهابیان به دور است، سپس از او بپرسیم: پیامبر(صلی الله علیه و آله) با یاد دادن این دعا به مرد نابینا، به او چه دستوری داد؟ حتماً خواهد گفت: پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او آموخت که بگوید: «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَى رَبِّی» آیا این دعا مصداق درخواست از انسان­های صالح و صدا کردن آنان در هنگام سختی نیست؟ اگر این کار شرک است، پس چگونه پیام آور توحید، به امت خود می ­آموزد تا در هنگام سختی به ایشان توسل کنند؟!
عجیب ­تر این­که عثمان بن حنیف این دعا را به شخص دیگری نیز یاد داد. آن شخص مدتی بود که در طلب حاجتی نزد عثمان بن عفان می ­رفت اما عثمان به او توجهی نمی­ کرد و حاجت او را برآورده نمی­ ساخت. اما هنگامی که ابن حنیف این دعا را به آن مرد آموخت و مرد به آن عمل کرد، حاجتش برآورده شد.28
معنای عبارت: «الدعاء مخ العبادة»
برخی از وهابیان با دروغ و فریب در پی تشویش افکار عمومی هستند. آن ها می­ گویند که واژة «دعا» مرادف واژة «عبادت» است. استدلال آنان نیز این حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) ؛ یعنی «الدعاء مخ العبادة» است. آن ها می­ گویند توسل به انسان صالح و درخواست از او به هر معنایی که باشد، عبادت است.
این سخن از مغالطه ­های آشکار آنان است؛ زیرا دعا گاهی به معنای عبادت به کار رفته و گاهی نیز به معنای درخواست و طلب. به عنوان مثال مؤمن آل فرعون38 قوم خود را مورد خطاب قرار داده و می­ گوید:
(وَ یَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ).48
«ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت می‌کنم، امّا شما مرا به سوی آتش فرا می‌خوانید؟!»
خداوند متعال نیز از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) می ­فرماید:
(إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ).58
«(به خاطر بیاورید) هنگامی را که از کوه بالا می ­رفتید؛ و جمعی در وسط بیابان پراکنده شدند؛ و از شدت وحشت،) به عقب ماندگان نگاه نمی‌کردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می‌زد.»
خداوند متعال همچنین می ­فرماید:
(وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ).68
«باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی کنند!»
افزون بر آیاتی که ذکر شد، ده ­ها آیة دیگر نیز وجود دارد که در آن ها واژة «دعا» به معنای «طلب و درخواست» به کار رفته است. اما باید به این نکته اشاره کرد که منظور روایت «الدعاء مخ العبادة»، دعا و طلب از خداوند است نه طلب کودک از مادر خود یا مخدوم از خادم.
از آنجا که این گفتار کوتاه، مجال ذکر ادله ­های دیگر در بارة جواز توسل به انسان ­های صالح و در خواست از آن ها را به ما نمی ­دهد، به یک روایت در این باره اکتفا کردیم که برای اثبات موضوع کفایت می­ کند.

پی نوشت ها :
1 . فاطمه بنت اسد، مصطفی محمدی اهوازی، قم، انتشارات نور السجاد، 1378، ج2، ص17
2 . مائده : 77
3 . تاریخ بغداد ج2، ص163
4 . ابو بکر عبد الله بن سلیمان بن الأشعث السجستانی (230-316ق.) ابن عدی می­ گوید: در ابتدا به او نسبت ناصبی بودن
می ­دادند، به همین دلیل ابن الفرات وی را از بغداد به واسط تبعید کرد؛ اما ابن عیسی وی را از تبعید بازگرداند و وی
شروع به نقل حدیث نمـود و فضایل علی را بیـان کرد. در ادامه به مذهب حنبـلی گرایید و در آخر شیخ آنان شد. به
ابن جریر طبری گفتند: ابن ابی داود برای مردم فضایل امام علی را بیان می­ کند. او گفت: این کار او هیچ ارزشی ندارد
و برای منفعت خود یا دفع ضرر از خود است. سیر أعلام النبلاء، ج13، ص230
5 . سیر أعلام النبلاء، ج14، ص277
6 . علی بن عیسی بن داود ابـن جراح (244- 334ق.)، وزیر خلیفة مقتـدر و قاهر عبـاسی و یکی از دانشمنـدان و علمای
برجسته و سرشناس اهل بغـداد بود. وی کتاب هایی نیز دارد؛ از جمله: «دیوان رسائل» و «معانی القرآن» که ابن مجاهد
مقری او را در تألیف این کتاب کمک کرد. الأعلام، ج4، ص317
7 . الکامل فی التاریخ، ج8، ص134 (به نقل از بن مسکویه).
8 . همان، ج8 ، صص 135ـ 134
9 . سیـد ابن طاووس ایـن ماجرا را از وی در کتـاب «التشریف بالمنـن فی التعریف بالفتن» مشهور به «الملاحم والفتـن»،
261، شماره 379، فصل 48
10 . اعتقاد به این که خداوند نیز در ذات و صفات خود شبیه انسان است. (مترجم)
11 . الکامل فی التاریخ، ج8، ص308
12 . همان، ج9، ص614، حوادث سال 447ق.
13 . همان، ج12، ص158، حوادث سال 596 ق.
14 . طبقات الشافعیه، ج3، ص391
15 . الکامل فی التاریخ، ج11، ص376
16 . فهرست الندیم، 271؛ وفیات الأعیان، ج3، ص285
17 . الکامل فی التاریخ، ج10، صص 104و 105، حوادث سال 469 ق.
18 .کهف : 103 و 104
19 . نساء : 94
20 . صحیح بخاری، ج3، ص86 ، کتاب مغازی، شماره 4269؛ المصنف، ج10، ص173، شماره 18720
21 . در بخاری آمـده: «أدیم» و الأدم جمع أدیم است، به معنـای پوست و «المقروظ» به معنـای رنـگ شـده با قـرظ که
دانه ­ا ی شبیه عدس و ثمره درخت عضاه است.
22 . در بخاری آمده: «لم تحصل من ترابها». به این معنا که خالص نشده و خاک آن تصفیه نگردیده است.
23 . مسند أبی یعلی الموصلی، ج2، ص391، شماره 163؛ مسنـد احمد ج3، ص 371، شماره 10625، و در چاپ قدیم
آن، ج3، ص 4 ؛ صحیح بخاری ج3، ص107، شماره 4351، کتاب المغازی.
24 . سنن أبو داود، ج4، ص221، شماره 4687، کتاب السنه.
25 . صحیح مسلم، ج1، ص56، باب من قال لأخیه المسلم: یا کافر من کتاب الایمان.
26 . سنن ترمذی، ج5، ص22، شماره 2636، کتاب الایمان.
27 . آل عمران : 105
28 . متوفّای سـال (260ق.). او یکی از بزرگتـرین فقـها و متکـلمان امامیه بود که تـألیفات بی­ شماری داشت. نجاشی درباره
او می­ گوید: شأن و ارزش ایشان بیش از آن است که در توصیف ما بگنجد. رجال نجاشی، صص306 و 307 شماره 840
29 . الإیضاح، ص208، مؤسسة الأعلمی، 1402ق.
30 . الیواقیت والجواهر، نوشته شعرانی، ج2، ص126
31 .کتاب الفصل، ابن حزم، ج3، ص291
32 . المواقف، ص392
33 . کتاب الیواقیت والجواهر، ج2، ص125، چاپ سال 1378ق.
34 . شرح المقاصد، ج5 ، ص227
35 . المدیر العام لمرکز البحوث والاستشارات العالمیة الاسلامیة.
36 . بقره : 191
37 . آل عمران : 103
38 . آل عمران : 103
39 . به نقل از مجله رسالة الثقلین، شماره 2، سال اول 1413ق. ص83 ـ97
40 . ق : 37
41 . عبدالله القصیمی (1903ـ 1995م) وهابی­ ای بود که در آخر عمرش زندیق شد. وی کتابی را با نام «کیف ذلّ المسلمون» [مسلمانان
چگونه خوار و ذلیل شدند] تألیف کرد و سپس کتابی به اسم «هذه هی الأغلال» [این است زنجیرها] به رشته تحریر در آورد. کتاب
دوم او خشم وهابیان را بر انگیخت و بـرخی از آنـان با کتابی به نام «الرد القویم على ملحد القصیم» به آن پاسخ دادنـد. از آن بـه بعد
پاسخ به کتاب او رونق فراوانی گرفت تا جایی که در بارة او قصیده ­ها سرودند. در یکی از این قصیده ها بیت زیر سروده شده است:
هذا القصیمی فی الأغلال قد کفرا *** وفـاه بـالـزیغ والإلـحــاد مشتـهرا
قصیمی در کتاب الأغلال خود کافر شده و سخنان او به الحاد و انحراف مشهور شد.
42 . جنگ اسلام و بت پرستی.
43 . این ابیات از قصیده شیخ عبدالظاهر أبو السمح إمام جماعت و خطیب وقت مسجد الحرام متوفای سال(1370ق.)، انتخاب شده است.
44 . بقره : 97
45 . بقره : 98
46 . العقد الفرید، ج2، صص 250ـ 249، تحقیق و تألیف از دکتور مفید محمد قمیحه. این روایت را ابن شاهین (متوفاّى
سال 385 ق.) با سندش از عبـدالرحمان بن مالک بن مغـول، از پـدرش از شعبی نقـل می­ کند. ابن تیمیه نیـز آن را در
منهاج السنه، ج1، ص23 ذکر می­ کند.
47 . میزان الاعتدال، ج2، ص584 ، شماره 4949
48 . همان منبع، در این منبع ذکر شده: (زکریـا ساجی نیز از او اینگونه نقل کرده است. عده­ ا ی غیر از ساجی نیز آن را
از ابن مثنی نقل کرده­ ا ند که در آن به جای واژة «زیدی» از واژة «شیعی» استفاده شده است. این روایت دوم به واقعیت
نزدیک تر است؛ زیرا زیدیه مدت ها پس از شعبی به وجود آمد). ذهبی (رحمه الله تعالى) نام این راوی را نقل نکرده.
افزون بر این ساجی از ثقات بوده و در سال (307 ق.) وفات یافته است.
49 . ر. ک: «هویة التشیّع»، صص 206ـ 202 دکتر شیخ أحمد الوائلی نویسنده این کتاب، روایت مذکور را مورد بررسی
قرار داده و با حدود یازده دلیل، جعلی بودن آن را به اثبات رسانده است.
50 . اعراف : 96
51 . رعد : 39
52 . صحیح بخاری، ج2، صص405 و 406، کتاب أحادیث الأنبیاء، فصل 53 ، شماره 2464
53 . ابراهیم : 38
54 . مشاکله از نظر لفظی به‏معنای موافق، نظیر و هم‏شکل بودن است اما معنای اصطلاحی این واژه آن است که وقتی دو
چیز همراه هم ذکر شـود، از یکی به لفظ دیگری تعبیر شود؛ ماننـد، تعبـیر از کیفر و قصاص به لفظ «سیّئـه» در قول
خداوند متعال: «جزاءُ سَیّئَةٍ سَیّئةٌ مِثلُها».
55 . طارق : 15 و 16
56 . توبه : 67
57 . التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، صص13 و 14، چاپ نجف اشرف 1376ق.
58 . طه : 61
59 . انبیا : 25
60 . نحل : 36
61 . انبیا : 25
62 . حمد : 5
63 . لسان العرب: مادة «عبد».
64 . مفردات راغب: مادة «عبد».
65 . قاموس المحیط: مادة «عبد».
66 . تفسیر القرآن الکریم، ص77. تألیف إمام شلتوت.
67 . یوسف : 100
68 . ص : 5
69 . اعراف : 59
70 . البیان، آیت الله خوئی، ص503
71 . انبیاء : 92
72 . التحریر والتنویر، ج27، ص45
73 . مؤمنون : 47
74 . نساء : 64
75 . کهف : 5
76 . اعراف : 157
77 . التوصل إلى حقیقة التوسّل، ص158
78 . مسند احمد بن حنبل، ج4، ص138
79 . سنن ابن ماجه، صص 326 و 327 شماره: 1385 (او می­ گوید: ابن اسحاق معتقد است: این حدیث صحیح است).
80 . سنن ترمذی، ص1026 شماره : 3589 (او می­ گوید: این حدیث حسن، صحیح و غریب).
81 . المستدرک على الصحیحین، ج1، ص313
82 . المعجم الکبیر، ج9، صص30 و 31 شماره 8311
83 . مؤمن آل فرعون ـ که نامش « حزقیل » بود ـ از اقوام فرعون و در دستگاه او بود. مردی که ایمان خود را کتمان کرد
تا بتواند در موقع مناسب به حضرت موسی(علیه السلام) کمک کند.
84 . غافر : 41
85 . آل عمران : 153
86 . آل عمران : 104