نوع مقاله : خاطرات
نویسنده
دانش آموخته دکتری از دانشگاه سِند،پاکستان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه مترجم
دکتر خالد بشیر احمد، دارای مدرکِ دکتری از «دانشگاه اسلامی عَلیگَر»، پژوهشگر اهل کشمیرِ هندوستان است. وی پیشتر مدیرِ بخش «اطلاعرسانی و روابط عمومیِ ایالتِ کشمیر» و معاونِ «آکادمیِ هنر، فرهنگ و زبانهایِ ایالتِ جمّون و کشمیر» بود و سالها مدیریتِ شمار دیگری از کتابخانهها، پژوهشگاهها، آرشیوها، مراکزِ باستانشناسی و موزههایِ هندوستان را برعهده داشت.
دکتر خالد بشیر احمد به مناسبتِ ایامِ حج، در ذیالحجه 1439ق./ سپتامبر 2018 مقالهای به انگلیسی در نشریة «گِریتر کشمیر» (Greater Kashmir) منتشر کرد. این مقاله با عنوانِ: «Kashmir to Ka’ba; The Journey of Faith in Yesterdays» دربارة حجگزاریِ مسلمانانِ کشمیرِ هندوستان در دورههایِ گذشته است[1]. این مقالة جالب و پُرمعلومات با اجازة دکتر خالد بشیر احمد[2]، به فارسی ترجمه و تقدیم خوانندگان گرامی میشود. همة مناطقِ یاد شده در متن مقاله، جزویِ از کشمیرِ هندوستان بوده یا هستند.
https://www.greaterkashmir.com/todays-paper/kashmir-to-kaba
اصل مقاله[3]
نخستین گروهِ حجّاج از شهرِ سَرینَگر ـ مرکزِ ایالتِ جمّون و کشمیر، هندوستان ـ به تاریخِ 30 شوال 1439 هجری/ 14 ژوییه 2018 با هواپیما عازمِ شد.[4] تعداد 10196 حاجی از ایالتِ جمّون و کشمیر توسط «کمیتة ایالتیِ حج»[5] در این سال عازم شدند که 820 حاجی از شهر سَرینَگَر و 8450 حاجی از سراسر کشمیر بودند. آخرین هواپیمایِ عازمین در 25 ژوییه 2018 از شهرِ سَرینگَر حرکت کرد. نخستین هواپیمایِ حاجیهایِ حجگزار در 25 اوت 2018 و آخرینِ آنها در 7 سپتامبر 2018 به سَرینَگر برگشت. تورهایِ خصوصی هم هزاران حاجیِ هندوستانی و کشمیری را به حج بُردند.
«کمیتة ایالتیِ حج» در سال 1996 برای نخستین بار آژانس هواپیمایی برای زائرانِ حج راهاندازی کرد و زائران شهرِ سَرینَگر در سال 2002 با هواپیما عازم شدند.
در گذشته، رفتن به حج و برگشتن از این سفر معنوی، دشواریهایِ زیادی داشت. افراد کمی میتوانستند هزینة مالیِ این سفر را پرداخت کنند. برخی از پارسایان از راهِ افغانستان، ایران و عراق با پایِ پیاده به حج میرفتند.
مکه معظّمه و مدینه منوّره برای همة مسلمانهایِ جهان واجبالاحترامند. برخی جاها هنگام راه رفتن در کوچه پس کوچههایِ آنجا، کفشهایِ خود را درمیآورند که زمانی پیامبر اکرم ص در آنجا قدمهایِ مبارکش گذاشته بود. در سال 1960 یا 1961، غلام نبی نقّاش اهلِ مَلک صاحب از توابعِ صفا کَدَل، وقتی از حج برگشته بود، پاهایش به قدری ورم کرده، پوسته پوسته شده شده بود که همسایگان حیرت زده شده بودند. یکی از همسایههایِ قدیم به نام حاجی محمد جمال دلیلِ این حالت را پرسید، غلام نبی گفت که همینکه به جدّه رسید، دمپاییهایش را در دریا انداخت و در مکه معظّمه و مدینه منوّره با پایِ برهنه راه میرفت.
تقریباً 100 سال پیش حاجی علی جو کاتجو، از اهالیِ نعلبند پورا از توابعِ شهر سَرینَگر با پایِ پیاده به مکه معظّمه رفت.
در گذشتههایِ دور، نور شاه قادری از اهالیِ عیدگاهِ دَنگار پورا در شهر سَرینَگر هم پیاده به حج رفت. 80 سال پیش هم محمد سلطان از اهالیِ روستایِ چَتر گام ـ نزدیکِ شهر سَرینَگر ـ پیاده به حج رفت و پس از مدّت زیادی به وطنش برگشت. «عبدالرحمان هم از زائرانِ پیادهپایی بود که در دهة 1940 فریضة حج را به جا آورد. وی 10 سال در مدینه ماند و آنجا به طورِ جاروکُن کار میکرد. حاجی عبدالرحمان در سال 1948 همراهِ مسلمانهایِ مهاجرِ تبّتی به کشمیر برگشت و پیشنماز مسجدی در زانپا کَدل از توابعِ شهر سَرینَگر شد»[6].
دربارة سفر رفت و برگشتِ حاجیهایِ کشمیری، داستانهایِ جالبی وجود دارد. برای برگشتِ حاجی، یکی ـ دو سال منتظر میماندند، اگر او برنمیگشت، او را مُرده تصوّر میکردند و خانوادهاش برای او مراسمِ ختمِ غائبانهای برگزار میکرد. گاهی اتفاق میافتاد که حاجیِ مُرده، ناگهان با پایِ پیاده به خانهاش برمیگشت. محمد رجب
سَقا از اهالیِ منطقة بریا کَجنِ شهر سَرینَگر که برایش مجلس ختم گرفتند، سالها بعد به خانهاش برگشت. خانوادهاش با دیدنِ او از شدّت حیرت و خوشحالی نزدیک بودند سکته کنند.
به نظر میآید که خیلی از افرادی که به حج میرفتند، دیگر ماندن در آنجا را ترجیح میدادند[7]. نواب مصطفی خان شیفته در سفرنامهاش به این نکته اشاره کرده است[8].
عازمین حج نیازی نبود که گذرنامه داشته باشند. از طرفِ معاون فرمانداری برای آنها «پروانة زیارت» (Pilgrim Pass) صادر میشد و اگر زائری «پروانة زیارت» خود را
فراموش میکرد، در بندرگاه از سوی «کمیتة حج» با پرداختِ 8 روپیه در بندر برایش صادر میشد. (کشمیری، 1958، ص 55) همینطور اگر حاجی در منطقة خودش واکسن نزده بود، پیش از سوار شدن به کِشتی، پزشکِ شهرداریِ کراچی، او را واکسن میزد.
عکسی از «پروانة زیارت» حاجی عبدالسلام نَروَری ـ جاوید اذر، برادرزادة نَروری است که این «پروانة زیارت» را به یادگاری ارزشمند نگهداشته است.
در سال 1936 عبدالسلام نَروَری ـ از تاجرهایِ منطقة امیرا اَکدل از توابعِ کشمیر ـ در سن 36 سالگی از راه کراچی به حج رفت. «پروانة زیارت» او به شمارة ثبت K653 در تاریخ 27 نوامبر 1936 صادر شد که مُراد از K، ایالتِ کشمیر است. کارتِ واکسنِ او دارایِ مُهر و امضایِ دکتر بَگوان داس ـ معاون ادارة بهداشتِ شهرداریِ [9]شهرِ کراچی ـ است. رفتوآمد او به حج، شش ماه طول کشید. کِشتی که عبدالسّلام نَروری با آن سفر میکرد، به جایِ جدّه مجبور شد که در عدن (یمن) لنگر بیندازد. چون در بندرِ جدّه درگیری نظامی درگرفته بود. از بندرِ عدن، او با شتر و بعد با قطارِ خاصی به مکه رفت. سفرِ یکطرفه با کِشتی 15 روز طول کشید. در برگشت او به قبرستانِ موچی دروازه در شهر لاهور رفت چون عمویش که بیست سال پیش هنگام برگشت از حج درگذشته بود، آنجا دفن شده بود.
برای مردمِ جنوبِ آسیا، تا سالهایِ سال رفتن به حج فقط از راهِ دریا ممکن بود. 100 سال پیش حاجیها از بندرهایِ کراچی و کلکّته راهی میشدند، بعدها بمبئی هم افزوده شد. زائرانِ حجِ کشمیر از راه ایالتِ پَنجاب خود را به بندرِ کراچی میرساندند. کشمیریها تا سال 1947 از این راه برای رفتن به حج استفاده میکردند[10].
مسافتِ سَرینَگر و کراچی 611 کیلومتر کمتر از مسافتِ سَرینَگر و بمبئی بود. به علاوه مسافتِ کراچی ـ جدّه 589 مایل دریایی کمتر از بمبئی ـ جدّه بود.
حاجیها هفتهها قبل خود را به بمبئی میرساندند و منتظر کِشتی و بلیط میشدند. گاهی گرفتن فُرم و تحویل مدارک 20 رووز طول میکشید. در دفاتر کشتیرانی صفهایِ دراز دیده میشد. چون بیشتر حجّاج، یا بیسواد یا کم سواد بودند و برای پُر کردن فُرمها وقتِ زیادی گرفته میشد.
سپس حاجیها به «مسافرخانة صابو صدّیق» میرفتند. این مسافرخانه به نامِ خیّری به این نام گذاشته شده بود که در 26 سالگی درگذشته بود. هرگز نمیشد به تاریخِ نوشته شده رویِ بلیط اعتماد کرد. بارها پیش میآمد که حرکتِ کِشتیها به عقب میافتاد و گاهی حاجیها مجبور میشدند که بیش از یکماه به انتظار بنشینند.
در سال 1936، برای راهنماییِ زائرانِ حج، جدول حرکت کِشتیها در شهر سَرینَگر چاپ شد. در این اعلامیة رسمی نامِ سه کِشتی آمده است: «اِس. اِس. جهانگیر»، «اِس.اِس.اسلامی»، «اِس.اِس. رحمانی»، «اِس.اِس. علوی»[11] تحتِ ملکیتِ «کمپانیِ میسرز تِرنز و ماریسون»[12] از بندر کراچی و بندر بمبئی حرکت میکرد.
خطِ کِشتیرانیِ مغول ـ «شرکتِ دریانوردیِ کِشتی بُخارِ بمبئی و پرشیا»[13] در سال 1937 آگهیِ چاپ کرده بود که نامِ کِشتی «اِس.اِس.رحمانی»، «اِس. اِس. اکبر» و «اِس.اِس. رضوانی» دیده میشود که از بندرِ کراچی و بمبئی زائرانِ حج را میبُردند[14].
در سالِ 1975، خط کِشتیرانی مغول، کِشتی دیگری به نام «نور جهان» را معرّفی کرد که رفتو برگشتِ زائرانِ حج را از بمبئی به جدّه برعهده گرفت. «نور جهان» تا سال 1985 فعال بود. سپس خط کِشتیرانیِ مغول، کِشتی «اِم.وی.اکبر» را راهاندازی کرد که تا سال 1995 تنها کِشتی بود که زائران حج را از بمبئی به جدّه میبرد. بعدها «اِم.وی.اکبر» به دلیل وضعیت بدِ دریا متوقف شد.
در سال 1994 که آخرین کِشتی حجّاج از بمبئی حرکت کرد، تعداد حجّاجِ سراسرِ هندوستان 25685 نفر بود که از بینِ آنها 4650 حجّاج با این کِشتی و بقیه با هواپیما عازم شده بودند[15].
در سفر با کِشتی، برای حجّاج غذا و میان وعده داده میشد: چایِ صبحگاهی، صبحانه، ناهار، چایِ عصرگاهی و شام. چون در کِشتی پُختوپز به شدّت ممنوع بود. حجّاجِ عرشه ـ که کابین نداشتند ـ برعکسِ حجّاجِ درجه اول و دوم باید هنگام خریدِ بلیط بینِ نان یا برنج؛ ماهی خشک یا غذایِ سبزیدار یکی را انتخاب میکردند. البته حاجیها با پرداختِ پولِ بیشتر میتوانستند غذاهایِ دیگری هم سفارش دهند: سوپ کاسهای 1 روپیه و 7 آنِه؛ گوشتِ قُرمه و کوفته بشقابی 3 آنِه؛ بریانی بشقابی 7 آنِه؛ شامی کباب هر تکهاش 9 پایی؛ تخممرغِ آبپز 1 آنِه و 6 پایی؛ تخم مرغِ نیمرو 2 آنِه و 3 پایی؛ برنج و خورش بشقابی 6 آنِه؛ برنجِ خالی بشقابی 1 آنِه و 6 پایی؛ حلوا بشقابی 3 آنِه؛ چای بدون شیر فنجانی 9 پایی؛ چای با شیر فنجانی 1 آنِه؛[16] قهوه با شیر فنجانی 2 آنِه؛ پرتقال 1 آنِه و 6 پایی؛ سیب 2 آنِه.
به یاد داشته باشید که در هندوستانِ پیش از سالِ 1957، هر یک رویپه= 16 آنِه و هر 12 پایی = 1 آنِه. [17]
در کِشتی، همة آشپزها و کارکنان مسلمان بودند. مسافرهایِ عرشه، باید همراهِ خود بشقاب، کاسه، ظرف و ظروف میداشتند تا در ظرفهایِ خودشان غذا داده شود. آبِ خوردنی ـ که یک قطرهاش هم نباید دور ریخته میشد ـ هر دو ساعت یکبار و چهار بار در روز آب داده میشد.
جای بسی افسوس است که روزنامههایِ مارتند (Martand) و کشمیر تایمز (Kashmir Times) از چاپ اعلامیة جدولِ حرکت کِشتیهایِ حجّاج، خودداری میکردند. چون این روزنامهها در ملکیتِ گروهِ خاصی بودند. اگر دولت هزینة چاپِ این اعلامیهها را پرداخت میکرد، در آن صورت این دو روزنامه چاپ میکردند.
از کراچی و بمبئی کرایة برگشت همراه غذا با کِشتی «شرکت میسرز تِرنر و ماریسون»: برای حجّاج درجه اول 602 و 626 روپیه؛ برای حجّاج درجه دوم 427 و 451 روپیه؛ برای حجّاج عرشه 172 و 178 روپیه میشد.
مطابقِ کتابچة سال 1937 خط کِشتیرانی مغول–«شرکتِ دریانوردیِ کِشتی بُخارِ بمبئی و پرشیا» ـ کرایههایِ درجة کابینها 2 روپیه و 4 آِنه با هم فرق داشتند. بلیط برگشت از بمبئی تا جّده 1500 روپیه میشد. (کشمیری، 1958، ص 50)
پس از سال 1947، وقتی ادارة امور حج به ایالتهاِ هندوستان سپرده شد، حجّاج یکجا و در یک روز حرکت میکردند و برمیگشتند. حجّاج از سَرینَگر تا پَتان کوت، مسیرِ 427 کیلومتری زمینی را با اتوبوس طی میکردند. از پَتان کوت تا بمبئی را با قطار و از بمبئی تا جدّه را با کِشتی سفر میکردند[18].
در سال 1972 ایستگاه راهآهن جَمّون راهاندازی شد و دیگر حجّاجِ کشمیری از راهآهنِ پَتان کوت استفاده نمیکردند.
آگهی «شرکت میسرز تِرنر و ماریسون» در سال 1937
در سال 1967 برای آسایشِ حاجیها، قانونهایِ جدیدی وضع شد. به شرکتهایِ کِشتیرانی دستور داده شد که جدولِ موقتی حرکتِ خود را 6 تا 9 ماه قبل، آماده کنند و جدولِ نهایی را دست کم، 15 روز پیش از حرکت منتشر کنند.[19] با انتشارِ آن جدولِ موقت، رِزرو هم شروع میشد. به حاجیها گفته میشد که مشخصاتِ خود را با درخواستهایشان بفرستند. هر حاجیِ بالغ 100 روپیه و هر حاجی نابالغ 50 روپیه پولِ پیش میداد.
در 11 سپتامبر 1966 دولت هندوستان یک دفترچة دستی چاپ کرد که در آن به حاجیها خبر داده شد که یک روز پیش از حرکت، وسایلِ خود را به «ادارة گردشگری»[20] تحویل دهند و روزِ حرکت، صبح زود به مرکزِ واکسیناسیون بروند. و از همانجا با اتوبوس به بندر میرفتند تا سفر روحانیشان را آغاز کنند.
حاجیهایی که جایی رِزرو نکرده بودند و به بمبئی آمده بودند باید به دفترهایِ کِشتیرانی درخواستنامه، 10 روپیه و عکسِ خود را تحویل دهند. حاجیهایی که از پیش رِزرو کرده بودند، باید 3 روز پیش از حرکت، از بمبئی بلیط میخریدند.
همچنین حاجیها باید وسایلشان را یک روز پیش از حرکت از شهر سَرینَگر تحویل میدادند. در یک اطلاعیة دولتی که در سال 1968 صادر شده است، روزِ حرکت از بمبئی 29 ماه می بود.[21] حاجیها باید وسایلشان را روز 28 ماه می بین ساعت 10 صبح تا 4 عصر به محمد یوسف رفیقی، کارمندِ بخشِ حجِ «ادارة گردشگری» تحویل دهند. فردایِ آن روز ساعت 6:30 صبح به مرکز واکسیناسیون بروند. به حاجیها گفته شده بود که روز 25 ماه می نزدِ رئیسِ بخشِ ادارة سیاسی در منطقة شیر گَری حاضر شوند و بقیة کرایة کِشتی، اتوبوس و قطار را پرداخت کنند.[22] این اعلامیه را دُواریکا نات ـ معاون ادارة حج[23] ـ صادر کرده بود.
حجّاجیکه از راه دریا سفر میکردند ـ چه درجه اول و چه درجه دوم ـ باید مالیات را هنگام خرید بلیط پرداخت میکردند و با خود میتوانستند 3400 روپیه ببرند. حجّاج عرشه، از پرداختِ مالیات معاف بودند و 2400 روپیه میتوانستند با خود ببرند. (کشمیری، 1958، ص 56)
تا چند دهه پیش، زنانِ حاجیِ اندکی از کشمیر به حج میرفتند، اما بعدها تعدادِ آنها به سرعت افزایش یافت. بنا به آمار «کمیتة ایالتیِ حج»، در سال 2015 تعداد حاجیهایِ زنِ اهلِ کشمیر 2549 بود. در سال 2016 تعداد آنها به 2644 نفر ؛ در سال 2017 به 3332 نفر و در سال 2018 به 3745 نفر رسید.
زمانی بود که زنها برای مدارکِ سفرشان، حاضر نبودند عکسشان را بدهند. چون در جامعه، عکس گرفتن از زن و ضمیمه کردنِ عکس در مدارک، بَد شمرده میشد. در سال 1978 امیر گُل خان از روستایی در اَنَنت ناگ، فُرمِ حج را به استاندار ایالتِ کشمیر داد تا برای مادرش ـ گُل بیبی همسرِ سَرور خان پَتان ـ گذرنامه صادر کند. تا مادرش همراهِ دو زنِ دیگر بتواند به حج برود. آن دو زن، مدارکِ سفر را دریافت کرده بودند و با بیصبری منتظرِ مادرِ گُلخان بودند. گُل خان باید برای مدارک، عکسِ مادرش را هم به اداره میداد، اما گُل خان به استاندار نوشت که مادرش حجاب میکند و چون در خاندانِ ما زن اجازه ندارد عکس بگیرد و برای همین او نمیتواند عکسِ مادرش را بفرستد. البته او مدارکِ دیگری را میتواند بفرستد.[24]
نامه امیر گُل خان به مسئول مربوطه
تا همین اواخر، حجّاجِ کشمیری، همراهِ خود: برنج، سبزیِ خشک، ادویهجات، فلفل، زردچوبه، نمک، ماهیِ خشک، چایِ سبز و تُرشی میبردند تا در این مدتِ دور از خانه، از غذایِ خانگی لطفاندوز شوند. قلیانیهایِ حرفهای، با خودِ قلیان و تمباکو هم میبُردند. حیف که الان اجازة بُردنِ این چیزها نیست. حجّاج، رختخواب و صندوقِ بزرگِ استیل میبردند و در آن لباس و خوراکی میگذاشتند. در تمام ایام حج باید از این وسایل مراقبت میکردند. در برگشت، در این صندوق، برای خاندان، بستگان و دوستانشان هدیه میخریدند: خرما، تسبیح، جانماز، ساعتِ جیبی، ساعتِ مُچی، پارچه، رادیو، ضبط صوت ترانزیستوری، ویدیو، سُرمه. امروزه هر حاجی فقط میتواند 5 لیتر آب زمزم با خود ببرد. در قدیم، هیچ منعی نبود و حاجی هر چقدر میتوانست آب زمزم میآورد. حاجیها این آبِ مقدّس را در گالُنهایِ بزرگ پُر میکردند.
در سالهایِ 1950 و 1960، از عربستان، «معلّم»[25]هایی [راهنما] به کشمیر میآمدند تا برای حاجیهایِ کشمیری، جایِ اقامت در مکه معظّمه و مدینه منوّره را رِزرو کنند. «معلّم» شهروندِ عربستانی بود که مالکِ چند خانه در این دو شهرِ مقدّس بود و خانههایش را همراه غذا به حجّاج کرایه میداد. به علاوه این «معلّم» راهنمایِ حجّاج میشد.
معلّمی به نام زینالعابدین در کشمیر، حسابی کارش گرفته بود. او پیش از ایام حج، اینجا میآمد و نام حجّاج را ثبتنام میکرد. برای رونقِ کارش، کتابچهای دربارة مکانهایِ مذهبیِ مهم و مساجدِ مکه معظّمه و مدینه منوّره تقسیم میکرد.
استقبال و بدرقة حجّاج
چه رفت و چه برگشتِ حجّاج در کشمیر با جشن و سُرور بود. مردم، حجّاج را با فریادهایِ بلندِ اللهاکبر و .. تا «اداره گردشگری» همراهی میکردند. بچههایِ هیجانزده هم با دیدنِ این شور و شوق، در مراسم شرکت میکردند تا جوابِ فریادها را با صدای فلکشکاف بدهند. همینکه حجّاج از خانهاشان بیرون میآیند، زنهایِ خاندان و همسایه سر و رویِ حاجیها شیرینی میپاشیدند.
افرادِ خاندان که وُسعِ مالی داشتند، تا پَتانکوت سفر میکردند و آنجا حجّاج را بدرقه میکردند. در روستاهایِ کشمیر، هنگامِ حرکتِ حجّاج خوشحالی موج میزد. هنگام برگشتِ حاجیها، آستانه درست میکردند. خاندان، بستگان و همسایهها به ضیافتِ باشکوهی دعوت میشدند و البته آنها هم حاجی را به مهمانی مجلّلی دعوت میکردند.
ارسال و دریافت تلگراف
در قدیم که تلفن و دیگر وسایل ارتباطی نبود، حاجی فقط از راه نامه با خاندانش در ارتباط بود. دریافت و ارسال نامهها هفتهها زمان میبُرد.
مردمِ زمانة فضایِ مجازی، واتسآپ و ایمو که در مکه معظّمه و مدینه منورّه لحظه به لحظه هم با خاندانِ خود در ارتباط هستند و هم آنها را با فرستادن تصویر و ویدیو و مستقیم در سفرِ معنویشان شریک میکنند، به سختی میتوانند باور کنند که حاجیهایِ قدیم، خانوادهها ماهها از حاجیها بیخبر میماندند. تلگراف تنها راه ارتباطِ سریع بود. و به دلیلِ حجمِ واژگان و هزینه مالی، گاهی اوقات فرستنده خبر خوش میرساند، اما گیرنده خبر بد برداشت میکرد و نگران میشد.
در آغاز سال 1970 یکی از حجّاج منطقة اوریِ کشمیر، پس از انتظارِ طولانی در بمبئی، وقتی بالاخره زمانِ حرکت فرا رسید، به خانوادهاش تلگرافیِ دو کلمهای نوشت: Sailing Today. (امروز حرکت کردیم) خانوادهاش تلگراف را این طور خواندند: Ailing today (امروز بیمارم). و این خبر، تمام خانواده را نگران و ناراحت کرد. یکی از افراد خاندان برای خبرگیریِ حالِ حاجی به بمبئی سفر کرد. وقتی او به آنجا رسید، گفتند که دوست محمد و دیگر حاجیها خیلی وقت است که به جدّه حرکت کردهاند.[26]
آمار «کمیتة ایالتیِ حج» از تعدادِ حجّاجِ شهرستانهایِ ایالتِ جمّون و کشمیر، هندوستان در بین سالهایِ 2015-2018
در سال 1958 از کشمیر 141 حاجی عازم شدند که در بینشان 25 زن و 2 کودک بود. فاضل کشمیری ـ شاعر و دبیرِ دبیرستان که سالها بعد از جایگاهِ ادبی مشهوری برخوردار شد ـ[27] یکی از این حجّاج بود. (کشمیری، 1958، ص 66)
صبح زود 25 می ـ روز پنجشنبه ـ حجّاج اهل کشمیر خود را به «ادارة گردشگری» رساندند. همراهِ نزدیکان، آشنایان و دوستانشان از نقاطِ مختلفِ کشمیر آنها را بدرقه کردند و هنگام حرکت حجّاج گُلباران شدند. (همان) مردم در دو طرفِ خیابان ایستادند و حاجیها از بینِ آنها رد شدند. صدای دعاهای بلندی بود که در هوا میپیچید.
کاروانِ اتوبوسِ حجّاج در ساعت 10 صبح به اَنَنت ناگ و در ساعت 10:30 صبح به قاضی گُند رسید. حاجی احمد امین، کارمندِ کمیتة تازهتاسیسِ حجِ ایالتی همراهِ حجّاج بود. (کشمیری، 1958، ص 53)
در طول مسیر هم مردم منتظر رسیدنِ کاروانِ حجّاج میشدند، به استقبالشان میرفتند و دستانِ آنها را میبوسیدند. کاروان حجّاج در 7 شب به جَمّون رسید. شب را در مسافرخانهای در تالاب کَدیان به سر بردند. روز بعد، آنها با اتوبوس به پَتان کوت رفتند. تمام شب را در ایستگاه راهآهن ماندند. قطار ساعت 50:30 صبح حرکت کرد. در قطار حجّاج برای خودشان غذا پختند. در تاریخ 2 ژوئن کاروان حجّاج به بمبئی رسید و موردِ استقبال مردم قرار گرفتند. یکی از استقبالکنندگان، غلام احمد پَردیسی کشمیری ـ تاجر کشمیری ساکن بمبئی ـ بود. حجّاج به «مسافرخانه صابو صدّیق» رفتند و تا 9 ژوئن آنجا ماندند. در این مدت آنها برای خود چَتر، لباسِ احرام، شیر خُشک، بادبزنِ دستی، زغال چوبی، حبوبات، سطل و میوه خریدند.
پس از بازرسیِ وسایل و امور گمرکی، حجّاج در تاریخ 9 ژوئن با کِشتی «اِس.اِس.رضوانی» راهیِ جدّه شدند. ناخدایِ کشتی بی.اِم.جی. مَکلَنهان بود. بسیاری از حجّاج برای نخسین بار بود که کِشتی سفر میکردند و دچار سرگیجه و تهوّع شدند. در طول سفر به آنها چایِ صبحگاهی با بیسکویت، ناهار، چای با شیر در عصر و شام داده شد. هر وعدة غذایی شاملِ: گوشت یا سبزی، ترشی و دال [نوعی لپّه که با پیاز و ادویه پخته میشود] بود. تا 13 ژوئن دریازدگیِ حجّاج برطرف شد. تا عدن هر روز با بلندگو اعلام نمازهایِ باجماعت میشد و نماز برگزار میشد. پس از نماز، «معلّمها» دربارة حج نطق و موعظه میکردند. در نخستین ساعتِ روزِ 16 ژوئن کِشتی به بندر عدن رسید و حجّاج پس از روزها سفر دریایی ساحل دریا و دامنه کوهها را دیدند. کِشتی برای 6 ساعت لنگر انداخت. در این مدّت به حجّاج اجازه پیاده شدن از کِشتی داده نشد. آبِ خوردنی تازه در کِشتی بار زده شد. فروشندگان دورهگرد خود را به کِشتی رساندند. حجّاج از همین عدن به خانوادههایشان نامه فرستادند. سه روز بعد در 19 ژوئن به جدّه رسیدند. فاضل کشمیری دربارة جدّه و حجاز چنین نوشته است: (کشمیری، 1958، ص 89؛ ص 40)
«این جدّه است. شهری که در بین ساحلِ دریا میدرخشد و خانههایش مانندِ بمبئی هستند. هیچ خانهای خشتی نیست. همه آجریاَند. ساختمان ها 8 یا 9 طبقه است. خیابانها پهن هستند و ماشینها به راحتی در رفتوآمد هستند. اینجا از اِکّاس و تانگا خبری نیست. البته چَکرا برای کرایه است که بسیار گرانتر از این ماشینهای شیک است. مثلِ لال چوک هم اینجا تانگا دیده میشود که منتظر مسافرند. ماشینهایِ زیبا، داخلِ جدّه مسافران را جابجا میکنند. همه بازارها مثلِ آمبولانس دیده میشوند».[28]
«در حجاز، در بطریهای دربسته کوکاکولا فروخته میشود. مثلِ آبمعدنی است ولی رنگش سیاه و خیلی شیرین است و گرما و عطشِ حجّاج را برطرف میکند. کوکاکولا نوشیدنی گوارا و مفیدی است. هرچقدر بخواهی میتوانی بنوشی. هر بطری کمی بیش از یک ریال است».
حجّاج نیمهشب به مکه رسیدند. پس از انجامِ حج، به مدینه راهی شدند. برخی با اتوبوس، برخی با تاکسی و برخی مانندِ فاضل کشمیری با هواپیما. در برگشت، او و 4 نفر از همسفرانش با کِشتی «اِس.اِس.مظفری» از جدّه حرکت کردند و دوازده روز بعد در تاریخ یکم اوت به بمبئی رسیدند. بقیة حجّاج با کِشتی «اِس.اِس.رضوانی» برگشتند. فاضل کشمیری در 6 اوت به خانهاش در کشمیر رسید. بعدها، او کتابی به زبانِ اردو با عنوان «تصویرِ حج» چاپ کرد که جزییات سفر را با نقاشیهایِ زیبایی به تصویر کشید. او هزینة متوسط سفر حج را 1500 روپیه برآورده کرد و نکته به نکته سفر رفت و برگشتِ سَرینَگر تا مکه و مدینه را توضیح داد.
حجّاجی که در برگشت، بارشان بیش از 500 روپیه میبود، باید ابتدا به گمرکِ بمبئی میرفتند. بنابراین برای دردسرِ از مسائل گمرکی، هر جاجی میتوانست برای سوغاتی اینها را بیاورد: ساعتِ جیببی و ساعت مُجی، خودنویس، گرامافون، اسباببازی، آب زمزم، ظرف، عکسهایِ مقاماتِ مقدّس، خاکِ مدینه، کتابهایِ مذهبی و دارو برای استفاده شخصی که بیش از 30 روپیه نشود، ملحفة شخصی، 4 تا 6 شالِ نخی، 42 یارد پارچه شسته شده با آبِ زمزم، مُهره تا ارزشِ 25 روپیه، خرما و دوربین 75 روپیه، دوچرخه، ماشین چرخخیاطی، دستگاهِ تایپدستیِ مسافرتی، 100 نخ سیگار، 25 پاکت سیگار و 250 بیدی [نوعی سیگارِ باریک هندوستانی]، نیم پوند تمباکو، یک جعبه سیگار، یک میکروسکوپ دوچشمی، 3 عدد جا نماز که شاملِ جانماز استفاده شده است. آوردن طلا ممنوع بود و فرد متخلّف دستگیری و مجازات میشد. در سال 1957، برخی از حجّاج به دلیل این قانونشکنیها زندانی شدند. (کشمیری، 1958م، ص43)
در سالهایِ اخیر، نکته مثبتی دیده میشود که جوانها میخواهند در این سنِ جوانی به حج مشرّف شوند. در حالی که در قدیم، بیشتر افراد پیر و مُسن که از نظرِ جسمانی هم ضعیف بودند به حج میرفتند. مردم وقتی خود را برای حج آماده میکردند که بازنشسته شده باشند، از کاروبارشان آسوده خاطر شده باشند، خانهاشان را درست کرده باشند، کارِ تجاری نداشته باشند، فرزندانشان را سروسامان داده باشند و بچهها را از نظر مالی روی پایِ خودشان ایستاده باشند. در این صورت بود که خانواده، دوست یا آشنایان او را به حج رفتن تشویق میکردند. خیلی از مردمی که سراسر زندگیشان از روستا/شهرشان بیرون نرفته بودند از سفر با کِشتی یا هواپیما میترسیدند. چند سال پیش یک حاجی سوارِ هواپیما شد، در دوران پرواز به دلیلِ خرابیِ هوا، هواپیما تکان خورد و حاجی در صندلیش فرو رفت. چنان ترسیده بود که با عصبانیت زیرلبش به زبان کشمیری گفت: «نوشہ کر سازش» (این توطئة عروسم است). چون عروسش او را به رفتن به حج تشویق کرده بود. حالا او فکر میکرد که عروس حتماً نقشه کشیده بود تا او در هواپیما بمیرد.
برخی از حاجیهایِ مُسن آرزو داشتند که در همان سرزمینِ مقدّس بمیرند و همانجا دفن شوند. اگر حاجی در آنجا میمُرد خوشقسمت تصوّر میشد. البته خاندان با شنیدنِ خبر مرگ او شیون و ناله میکردند.
پس از برگشت این سفر باسعادت، حاجی تا ماهها و گاهی تا سالها داستان و تجربههایِ سفرش را تعریف میکرد. شنوندگان هم مشتاقانه و بیصبری به این داستانها گوش میدادند. حبیبالله وانی از منطقة سونوارِ کشمیر در دهه 1960 فریضة حج را به جا آورد. تا مدتها در سلمانی محلّه مینشست و داستانهایِ حجش را تعریف میکرد. مردم هم مشتاقانه سفرِ این سفرِ مقّدس را میشنیدند.
پس از برگشتِ حج، «حاجی» لقبِ آن فرد یا خاندانش میشد. در منطقة چَتر گامِ کشمیر، خاندانی هستند که هنوز هم با خطابِ «حاجی» معروفند. چون یکی از افرادِ آن خاندان 80 سال پیش به حج رفته بود. رمضان حاجی ـ اهلِ سونوار ـ هرگز به حج نرفته بود. چون پدربزرگِ پدریاش یا پدربزرگِ پدرش حج کرده بود، لقبِ خاندانیِ آنها «حاجی» بود.
برخی از حجّاج در طول زیارتشان با افرادی ملاقات میکردند که هرگز تصورشان را نمیکردند. حبیبالله پَنزو، اهلِ ناید کَدَل، در سال 1966 حج کرده بود و وقتی با میر واعظ[29]، مولوی محمد یوسف شاه، ملاقات کرد، از خوشحالی در پوستِ خود نمیگنجید. وقتی از میرواعظ دربارة محل زندگیاش پرسید، او گفت که چندین بار در خانه حبیبالله غذایِ زیادی و لذیذی خورده است به ویژه ساگ.
مریدانِ سرسختِ میرواعظ که مانندِ هزاران نفر دیگر که به جدایی از کشورشان راضی نشدند[30] و تا سال 1947 در مظفّرآبادِ کشمیر در تبعید به سر بُردند، نتوانستند احساساتِ خود را کنترل کنند و با دیدن هموطنش با خوشحالی فریاد زدند: «یہ ہز لگے بلایِہ» (زندگیم فدایت).
[1] . این مقاله دکتر خالد بشیر احمد در لینک زیر به انگلیسی منتشر شده است:
https://kbahmad05.medium.com/kashmir-to-kaba-d45d8903b7b3
مقالة انگلیسیِ دکتر خالد بشیر احمد به طور خلاصه و کمی اشتباه به زبان اردو با عنوان «کشمیر تا کعبه» در نشریة «کشمیر عُظمی» هم چاپ شد:
https://www.greaterkashmir.com/todays-paper/kashmir-to-kaba
مترجم، مقالة انگلیسی را به فارسی ترجمه کرده است.
[2] . مترجم راه ارتباطی با دکتر خالد بشیر احمد پیدا نکرد. ازین رو از دکتر محمدصدیق نیازمند ـ مدیر وقتِ گروه فارسیِ «دانشگاه کشمیر» ـ خواهش کرد که ایشان برای اجازة ترجمه با دکتر خالد صحبت کنند. دراینجا مترجم از هر دو بزرگوارِ ارجمند تشکر به جا میآورد.
[3] . همة پینوشتها از دکتر خالد بشیر احمد است. هرجا توضیح بیشتری برای خوانندة ایرانی لازم بوده است در «یادداشت مترجم» آمده است.
[4] . در این مقاله، هر جا «کشمیر» نوشته شده است، مُراد کشمیرِ هندوستان است. (یادداشت مترجم)
[5] . State Haj Committee.
[6] . داستان عبدالرحمان را جلالالدین شاه برای نویسنده مقاله در 17 ژوییه 2018 تعریف کرد.
[7]. مولوی علی شبّیر (زادروز: 1882-درگذشت؟). سررشتهدارِ امورِ اجراییِ دیوانعالیِ حیدرآباد در هندوستان بود. او در کتابش «مزاراتِ حرمین» نوشته است: «برخی از هندوستانیهایِ ثروتمند، با این فکر که عزیزشان در خوابگاه معلّی آسوده خواهد خوابید و کسی در استراحتِ او مزاحمتی نخواهد داشت، قیمتِ قبر یا تهخانهها را پرداخت میکنند و برای ماندگاریِ قبر، حقوقِ سالانه برای تکیهدارها تعیین میکنند». (شبّیر، 1347ق، ص 40-41) (یادداشت مترجم)
[8] . نواب مصطفی خان شیفته (1809-1869) در 17 ذیالحجة 1254ق/ 2مارس 1839 از راه دهلی، جَیپور، اَجمیر، چیتور، بَرودا و سوَرت به بمبئی و سپس حج رفت و در 23 ذیالحجة 1256ق/ 14 فوریه 1841 به هندوستان برگشت. او با قافله بود و مادر و مادربزرگش را به حج بُرد. چند روز پس از ادایِ حج، این دو مادر فوت کردند و در جنّتالمعلّی به خاک سپرده شدند. مصطفی خان شیفته سفرنامهاش را با عنوانِ: «ترغیب السّالک إلی احسن المسالک المعروف به رَه آورد» به زبانِ فارسی نوشت که در سال 1283ق /1866-1867 از مطبع مصطفایی، شهر دهلی منتشر شد. برای نخستین بار سید زینالعابدین این سفرنامه را به زبان اردو ترجمه کرد که در سال 1327ق/ 1910 از مطبع آگرا اخبار در شهر آگرا چاپ شد. (یادداشت مترجم)
[9] . Deputy Health Officer, Karachi Municipality.
[10]. در سال 1947، کشورِ هندوستان تقسیم و کشورِ پاکستان تشکیل شد.
[11]. «اِس.اِ.س» کوتاهشدة Steam Ship (کِشتی بخار) است.
[12] . Messrs Turner, Morison and Company Ltd.
[13] . The Bombay and Persia Steam Navigation Company Ltd.
[14] . File №418/P. N. ـ 24, The Prime Minister, Publicity Branch, 1936, Archives Repository, Jammu.
[15] . Central Haj Committee, Mumbai, www.hajcommittee.gov.in/previous_records.aspx
[16] . File №418/P. N. ـ 24, The Prime Minister, Publicity Branch, 1936, Archives Repository, Jammu.
[17]. در هندوستانِ کنونی دیگر «آنِه» و «پایی» رواج ندارد. فقط «روپیه» رایج است.
[18]. دولتِ هندوستان در نظر دارد که خط کِشتیرانی را در سال 2019 دوباره راهاندازی کند. کِشتی جدیدی که گنجایش 5000 حاجی را دارد و مسافتِ بمبئی-جدّه را سه روزه طی میکند.
[19]. بهشماره170 در تاریخ11 سپتامبر1956 از چاپخانه دولتی، بخشِ اطلاعرسانی حکومتِ جَمّون
وکشمیر(Department of Information, Jammu & Kashmir Government) چاپ شد.
[20] . Tourist Reception Centre.
[21]. این اعلامیه را دبیر کل اداره سیاسی حکومت جمّون و کشمیر (Chief Secretariat, Political Department, Jammu & Kashmir Government) در تاریخ 13 می 1958 صادر کرد.
[22]. همان.
[23] . Secretary Haj Committee.
[24]. نامهنگاری امیر گُل خان با ادارة دولتی موجود در آرشیوِ منطقة جَمّون (Archives Repository, Jammu).
[25]. در زبانِ اردو همین اصطلاح «معلّم» به کار میرود. (یادداشت مترجم)
[26] . زمانی میر عبدالرشید ـ از همسایگانِ دوست محمدخان ـ این ماجرا را برای نویسنده مقاله تعریف کرده بود.
[27]. غلام احمد فاضل کشمیری (1916-2004) شاعر و مترجمِ مشهورِ کشمیری.
[28]. فاضل کشمیری از سه وسیلة نقلیة رایج در هندوستانِ آن زمان نام بُرده است: «اِکّاس»: کالسکهای که با یک اسب و دو چرخ حرکت میکرد. «تانگا» درشکه. «چَکرا»: در اینجا یعنی: مسافر رویِ چارپا (مانندِ الاغ) مینشیند و سفر میکند. فاضل کشمیری همچنین از «لال چُوک» نامبرده است. میدان معروفِ تجاری در شهر سَرینَگر.
[29]. «میر واعظ» لقبی است که در کشمیر به رهبران برجستة مسلمان داده میشود. میر واعظ مولانا محمد یوسف شاه (1890-1968) در شهر سَرینَگر به دنیا آمد. در فاصلة سالهایِ 1931 تا 1968 میر واعظِ کشمیر بود. در سال 1933 «حزبِ مسلمانانِ آزاد» را بنیان نهاد. وی نخستین چاپخانة ملی اسلامی(قومی پریس مسلم پرنتنگ) را در کشمیر تاسیس کرد. در کشمیر «دانشکدة شرقشناسی» (اورینتل کالج) دایر کرد. همچنین بیست سوره از قرآن کریم را به زبان کشمیری ترجمه کرد. (یادداشت مترجم برگرفته از سایت زیر:)
https://www.jammukashmir.info/2021/08/mirwaiz-maulana-yusuf-shah.html
[30]. مُراد سالهایِ نزدیک به تقسیمِ هندوستان (سال 1947) است که مسلمانهایِ هندوستان را مجبور میکردند که وطنشان را تَرک کرده به پاکستانِ تازهتاسیس بروند. (یادداشت مترجم)
5. https://kbahmad05.medium.com/kashmir-to-kaba-d45d8903b7b3
6. https://www.jammukashmir.info/2021/08/mirwaiz-maulana-yusuf-shah.html