فرقه «قرامطه» که در کتب تاریخی و ملل و نحل به عنوان گروهی پرخاشگر، فتنهجو، عاملِ کشتارهای دستهجمعی و غارت مسلمانان معرفی شدهاند، شاخهای از فرقه «اسماعیلیه» بودند که با عقائد ویژه خود، در بطن جامعه اسلامی ظاهر شدند، و باعث دردسرهای بسیاری برای کارگزاران رسمی حکومت در عهد خلفای عباسی گشتند و در این ستیز و پرخاش بود که بسیاری از مسلمانان بیگناه را قربانی انحرافات فکری و بلند پروازیهای خود ساختند و میتوان گفت که عملکرد سیاسی و نظامی این گروه قابل مقایسه با گروه «خوارج» در عصر بنی امیّه است، هر چند که از لحاظ اعتقادی مشابهتی با یکدیگر نداشتند.
«اسماعیلیه» گروهی از شیعیان بودند که پس از شهادت امام جعفر صادق- علیهالسلام- به امامت «اسماعیل بن جعفر» و فرزندان او معتقد شدند و خود بعدها به فرقههای گوناگونی تقسیم گردیدند. در میان آنها افراد و شخصیتهایی پیدا شدند که هر کدام مذهب اسماعیلیه را به نوعی تفسیر و توجیه نمودند و به امامت شخص بخصوصی دعوت کردند.
یکی از چهرههای معروفی که در میان دعاة و شخصیتهای برجسته اسماعیلیه نخستین، اسم و رسمی دارد و منشأ پیدایش حوادث بسیاری شده است، شخصی به نام «حمدان قرمط» است که پس از مرگ ابوالخطاب اجدع یکی از بنیانگذاران فرقه اسماعیلیه، شاخهای در این فرقه ایجاد کرد و حرفهای تازهای آورد که بعدها طرفداران او را «قرامطه» یا «قرمطی» گفتند.
در منابع اهل سنت و- به پیروی از آنها- در منابع غربی، حمدان قرمط شاگرد و مرید عبداللّه بن میمون قداح معرفی شده که گویا در شکلگیری اندیشههای حمدان قرمط نقش عمدهای داشته است، آنگاه عبداللّه بن میمون را از موالی امام جعفر صادق- ع- شمرده. گاهی او را از اصل یهودی (1)و گاهی دیصانی (2) و گاهی ایرانی مجوسی (3) دانستهاند و نسب فاطمیان مصر را نیز به او رسانیدهاند. (4)
این در حالی است که در منابع شیعی، عبدالله بن میمون توثیق شده و چنانکه خواهیم دید، هیچگونه احتمالی درباره قرمطی یا اسماعیلی بودن او داده نشده است.
پیش از نقل جملاتی از علمای رجال شیعه درباره عبدالله بن میمون، توجه خوانندگان عزیز را به چند نمونه از اظهارات نویسندگان دیگر جلب میکنیم:
ابن ندیم از شخصی به نام ابوعبداللّه بن رزام که در ردّ اسماعیلیه کتابی نوشته است، چنین نقل میکند (و البته صحت و سقم مطلب را به عهده نمیگیرد):
«میمون قداح در ابتدا از پیروان ابوالخطاب بود و دعوی بر الوهیت علی بن ابیطالب میکرد او و پسرش عبداللّه، دیصانی مذهب و از محلی در نزدیکی اهواز بودند و پسرش عبداللّه مدت زیادی ادعای پیامبری کرد و شعبدهباز و نیرنگ باز بود ... او به سلمیه نزدیک حمص گریخت و در آنجا مردی به نام حمدان بن اشعث ملقّب به «قرمط» ... دعوت او را پذیرفت ...» (5)
خواجه رشیدالدین پس از ذکر متفرق شدن اصحاب محمد بن اسماعیل بن جعفر میگوید: «عبدالله بن میمون قداح که به زی صوم و صلاة و طاعات متحلی بود، به عسکر مکرم مقام کرد ... و از آنجا به کوهستان عجم اهواز آمد و مردم را دعوت میکرد و خلفای خود را به جانب عراق و ری و اصفهان و قم و همدان فرستاد. (6)
فخر رازی در معرفی فرقه باطنیه میگوید:
نقل شده که یک مرد اهوازی که عبدالله بن میمون قداح نام داشت و از زنادقه بود، پیش جعفر صادق رفت و اکثر اوقات در خدمت فرزندش اسماعیل بود پس از مرگ اسماعیل در خدمت فرزند او محمد قرار گرفت و چون محمد از دنیا رفت ... مدعی شد که محمد را فرزندی است که باید از او اطاعت کرد و زندقه را به او یاد داد ... (7)
بطوریکه ملاحظه میفرمایید عبدالله بن میمون به عنوان پایهگذار باطنیه و قرامطه و مردی شیّاد و دروغگو معرفی شده است. در صورتیکه در منابع شیعی او یکی از اصحاب خاص امام باقر و امام صادق شناخته شده که از آنها نقل حدیث میکرد.
نجاشی در رجال خود مینویسد:
عبدالله بن میمون الأسود القداح برده آزاد شده بنی مخزوم ... از امام صادق- ع- روایت میکرد و مردی ثقه بود و کتابهای «مبعث النبی» و «صفة الجنة و النار» از اوست. (8)
با وجود توثیق رجالی مهمی چون نجاشی، تردیدی در جلالت قدر عبداللّه بن میمون نمیماند، بخصوص این که در کتب رجالی ما هیچگونه قدحی درباره او نقل نشده و اگر او اسماعیلی بود بدون شک علمای رجال بیان میکردند؛ زیرا بطوریکه میدانیم رجالیون ما حسّاسیت عجیبی درباره ذکر مذهب انحرافی شخص دارند. تنها نقطه مبهمی که وجود دارد، عبارتی است که کشی در باره او دارد. کشی پس از نقل حدیثی از امام باقر در تأیید عبدالله بن میمون میگوید: عبدالله بن میمون به «تزید» (کذا) قائل بود. (9)
منظور از کلمه «تزید» روشن نیست بعضیها آن را به معنای «دوست داشتن زید» گرفتهاند و بعضی دیگر احتمالات بیربط دیگری دادهاند. (10)دیگر این که در کتب ملل و نحلی که از طرف شیعه نوشته شده مانند فرق الشیعه نوبختی و المقالات و الفرق اشعری در معرفی اسماعیلیه و قرامطه نامی از ابن میمون برده نشده است و همچنین ثابت بن سنان که خود معاصر با حمدان قرمط بود و کتابی تحت عنوان «تاریخ اخبار القرامطه» نوشته است ابداً اسمی از عبداللّه بن میمون نمیبرد.
بهرحال از نظر منابع شیعی عبداللّه بن میمون هیچگونه ارتباطی با قرامطه نداشته است. آنچه مسلم است این است که مؤسّس فرقه قرامطه، از فرق اسماعیلیه، شخصی به نام حمدان بن اشعث قرمطی بود که پس از مرگ محمد بن اسماعیل بن جعفر از پیروان او جدا شد و با اظهار عقاید خاصی، انشعابی در اسماعیلیه به وجود آورد. بنا به نقل ابن ندیم، حمدان قرمط در قریهای به نام «قس بهرام» کشاورزی و گاوداری میکرد و آدم بسیار باهوشی بود و مرد دانشمندی به نام «عبدان» که کتابهایی را تصنیف کرده بود به او گروید و مبلّغانی را به سواد کوفه گسیل داشتند. (11)
واژه «قرامطه»
دیدیم که نام فرقه «قرامطه» از لقب بنیانگذار آن حمدان قرمط اخذ شده است اکنون باید دید که این واژه به چه معنایی است و چرا به حمدان، «قرمط» گفته میشد. در اینجا احتمالهای مختلفی داده شده که مهمترین آنها را میآوریم:
- ابن ندیم گفته: از آن جهت به حمدان، «قرمط» گفته میشد که قدی کوتاه داشت. (12)
- بغدادی گفته: او در راه رفتن گامهای کوتاهی برمیداشت و یا در نوشتن میان خطوط فاصله کمی میداد. (13)
- ابن منظور بیآنکه اشارهای به وجه تسمیه قرامطه کند گفته است: قرمطه به معنای برداشتن گامهای کوتاه و هم به معنای نزدیک هم نوشتن و دقت در آن آمده است. (14)
- جرجانی گفته: قرمط نام یکی از روستاهای واسط است (15)و ابی خلف اشعری لقب حمدان را «قرمطویه» ذکر میکند. (16)
- آقای دکتر مشکور از طبری و ثابت بن سنان نقل کرده که این واژه به معنای کرمیتی یعنی سرخی چشم است و از ابن جوزی نقل کرده که کرمیتی به معنای قوّت بینایی و تیزبینی است، سپس اضافه کرده: چنین مینماید این کلمه از لهجه آرامی محلیِ شهرِ واسط به عاریت گرفته شده باشد که در آن قرمط هنوز به معنای تدلیس کننده است. کارل فولدرس میگوید: کلمه قرمط با ریشه یونانی «قرّماطا» به معنای حرف، ارتباط دارد. همچنین نام قرمط به خط ویژه نسخی اطلاق میشود و الفبای سرّی قرمط نیز در متون یمنی وجود دارد.(17)
- لوئی ماسینیون که تحقیقی درباره قرامطه دارد از «ولرز» نقل کرده که این واژه را با یکی از کلمات یونانی یکی دانسته ولی احتمال دارد که این اصطلاح مشتق از گویش محلی آرامی شهر واسط باشد؛ یعنی در جایی که قرمطا معنای مدلّس میداده است ... اصطلاح قرمط از نظر خط شناسی به خطی اطلاق میشد که خط نسخی نام داشت. اخیراً «گریفینی» در متون یمنی به الفبای ویژه قرمطی برخورده که سری بوده است. (18)
- بطروسْفکی پس از نقل گفتههای ماسینیون در پاورقی کتاب خود از «ایوانوف» نقل کرده که گفته: کلمه قرمط از «قرمیثه» مأخوذ است که به معنای کشاورز، روستایی در لهجه سریانی بینالنهرین سفلی؛ یعنی زبان آرامی میباشد. (19)
ما تصوّر میکنیم که اگر این لقب را مخالفان قرامطه به رهبر آنها داده باشد، معنای تدلیس و مدلس مناسبتر است، بخصوص این که به عبداللّه بن میمون نیز (با صرفنظر از صحت انتساب او به قرامطه) لقب شعبدهباز و حیلهگر دادهاند. و اگر این لقب را پیروان حمدان قرمط به او داده باشند، مناسب چنین است که آن را به معنای کشاورز بگیریم؛ زیرا همانگونه که از ابن ندیم نقل کردیم، حمدان به کشاورزی و گاوداری مشغول بوده است هر چند احتمال این که این لقب به خاطر سرخی چشم یا کوتاهی قد یا گامهای کوتاه یا خط ریزنوشتن حمدان بوده احتمال بعیدی نیست و بهرحال، مسأله چندان مهم نیست.
اعتقادات قرامطه
اصول اولیه اعتقادات قرامطه، همان اصول پذیرفته شده در فرقه «اسماعیلیه» است، منتها این گروه از اسماعیلیه، یک سلسله اعتقادات ویژهای دارند که آنها را از دیگر گروههای این فرقه متمایز میسازد. البته اعتقاداتی که به آنها منسوب است در کتب مخالفان آنها آمده و لذا نمیتوان صحت آن را تضمین کرد.
طبق نوشته نوبختی و ابی خلف اشعری، قرامطه به امامت محمد بن اسماعیل بن جعفر معتقدند و او را همان امام قائم مهدی میدانند و حتی به نبوت و رسالت او و سایر ائمه قائل هستند و میگویند: رسالت در روز غدیر خم از پیامبر قطع و به امیرالمؤمنین علی و پس از او به ائمه بعد منتقل شد و آنها در عین این که امام هستند مقام رسالت را نیز دارند. آنها میگویند: محمد بن اسماعیل زنده است و در بلاد روم غایب میباشد. (20)
ابوالحسن اشعری میگوید: قرامطه معتقدند که «محمد بن اسماعیل» هم اکنون زنده است و او همان مهدی است که از ظهور او خبر داده شده است. (21)
1- اسماعیلیان در تاریخ، نوشته چند تن از مستشرقین، ترجمه یعقوب آژند، مقاله برنارد لویس، ص 80.
2- ابن ندیم، الفهرست، ص 278.
3- بطروسْفکی، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 299.
4- انصافپور، روند نهضتهای ملّی و اسلامی در ایران، ص 454.
5- ابن ندیم، همان.
6- رشیدالدین، جامع التواریخ، ص 10.
7- فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین، ص 106.
8- رجال نجاشی، ص 148.
9- کشی، اختیار معرفة الرجال، ج 5، ص 687.
10- ممقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 220.
11- ابن ندیم، الفهرست، ص 279.
12- ابن ندیم، ص 279.
13- بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 282.
14- لسان العرب، ج 7، ص 377. خیام نیشابوری گفته است:
اسرار جهان را نه تو دانی و نه من وین خط «قرمط» نه تو خوانی و نه من
15- جرجانی، شرح مواقف، ج 8، ص 388.
16- المقالات و الفرق، ص 83.
17- دکتر محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 359.
18- اسماعیلیان در تاریخ، ص 134.
19- اسلام در ایران، ص 298
20- المقالات و الفرق، ص 83 و فرق الشیعه، ص 104.
21- اشعری، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 98.
1- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 194.
2- همان، ص 194.
3- ملطی، التنبیه و الرد، ص 21- 20.
4- ابن حوقل، صورة الأرض، ص 62.
5- تاریخ طبری، ج 5، ص 286.
6- ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج 2، ص 192.
7- ثابت بن سنان، تاریخ اخبار القرامطه، ص 58 و 59.
8- در بعضی از کتب مورخان غربی که به فارسی ترجمه شده، نام این شهر «لحساء» آمده است که اشتباه است و صحیح آن همان «احساء» میباشد این اشتباه به کتب بعضی از مورخان ایرانی نیز مانند آقای انصافپور در کتاب روند نهضتها راه یافته است.
9- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 187.
10- ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 11، ص 158.
11- یاقوت حموی، معجمالبلدان، ج 5، ص 393.
12- انصافپور، روند نهضتها، ص 470، به نقل از حبیب السیر.
13- کامل ابن اثیر، ج 5، ص 187. همچنین رجوع شود به: مقریزی، الخطط، ج 1، ص 250 به بعد.
14- ابن تغری، النجوم الزاهره، ج 3، ص 226.
1- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 165- 163
2- همان، ص 171؛ و تقیالدین الفاسی، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 2، ص 218.
3- نجم عمر بن فهد، اتحاف الوری باخبار ام القری، ص 374، در شفاءالغرام تعداد سپاه قرامطه هفتصد نفر ذکر شده.
4- شفاء الغرام، ج 2، ص 218.
5- احمد السباعی، تاریخ مکه، ج 1، ص 171.
6- تاریخ اخبار القرامطه، ص 54. این شعر به صورتهای مختلف نقل شده آنچه در بالا آوردیم، علاوه بر اخبار القرامطه، در کتابهای: النجوم الظاهرة، ج 3، ص 224 و شذرات الذهب، ج 2، ص 274 و اتحاف الوری، ج 2، ص 375 و تاریخ مکه، ج 1، ص 171 و چندین کتاب دیگر به همین صورت آمده ولی در بعضی کتب دیگر مصراع دوم شعر به این صورت نقل شده: اخلق الخلق و افنیهم انا. البدایة و النهایه، ج 11، ص 171 که نوعی ادعای الوهیت است و لذا بنظر میرسد که صورت دوم درست نباشد.
7- ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 223.
8- البدایة و النهایة، ج 11، ص 172.
9- عریب القرطبی، صلة تاریخ الطبری، ص 134 ذیل حوادث سال 316 گفتنی است که تاریخ طبری با حوادث سال 302 پایان مییابد. ضمناً همانگونه که میدانیم فتنه قرامطه در مکه در سال 317 اتفاق افتاده ولی قرطبی آن را در ذیل حوادث سال 316 آورده که اشتباه است.
10- اتحاف الوری، ج 2، ص 376.
11- البدایة و النهایة، ج 11، ص 172.
12- اتحاف الوری، ج 2، ص 178.
13- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 204 و البدایة و النهایة، ج 11، ص 172. ابن کثیر نام امیر مکه را ذکر نکرده ولی ابن اثیر او را «ابن محلب» میداند و بعضی از مورخان از جمله ذهبی نام او را «ابن محارب» ذکر کردهاند. العبر فی خبر من غبر، ج 2، ص 167. و به همین صورت است در: النجوم الزاهره، ج 2، ص 224.
14- اتحاف الوری، ج 2، ص 378.
15- تاریخ اخبار القرامطه، ص 54.
16- البدایة و النهایة، ج 11، ص 237.
17- تاریخ اخبار القرامطه، ص 57.
18- البدایة و النهایة؛ ج 11، ص 237. و تاریخ اخبار القرامطه، ص 57 و کامل ابن اثیر، ج 6، ص 335.
19- النجوم الزاهره، ج 3، ص 302.
20- اتحاف الوری، ج 2، ص 395.
21- قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 476. و کشف الغمه، ج 2، ص 502 و بحارالانوار، ج 52، ص 58.
22- کار این رقابت بعدها به جایی رسید که خلیفه عباسی در قدح نست فاطمیان مصر که خود را از بنیهاشم میدانستند، در سال 402 شهادتنامهای درست کرد و از علما و بزرگان مخصوص علویون از جمله سید مرتضی و سید رضی امضا گرفت و این در حالی بود که سید رضی در مدح فاطمیان شعر گفته بود. رجوع شود به: سیوطی، حسن المحاضره، ج 2، ص 151. و کامل ابن اثیر، ج 7، ص 263.
23- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 194.