ص: 106
مورد تکریم جمله انبیا خانه امن و امان اولیا
مولد پاک امیر مؤمنان مرکزِ ثقلِ زمین و آسمان
اولین بیت و عبادتگاه عام وضع شد در مکه از بهر قیام
کعبه باشد ای گروه مسلمین همچو پیغمبر «هدیً للعالمین»
حاجیان «یأتین من فجٍّ عمیق» قال «وَلیَطَّوَّفوا البیت العتیق»
ای که خواندی قصّه اصحاب فیل دشمن بیت خدا باشد علیل
مکّه باشد محور و قطب قیام کعبه باشد مقتدای خاص و عام
دوستان نک حج خلیل اللّهی است مرکز بیداری و آگاهی است
حج نباشد بیبرائت حج ناب بیبرائت حج بود همچون حباب
انزجار و نفرت از اعدای دین هست واجب بر تمام مسلمین
زنده شد اندیشه اسلام ناب با پیام روحبخش انقلاب
با برائت نیست دیگر حج غریب برکند حج کاخ تزویر و فریب
حج بیروح و تحرک، بیقیام هست چون شمشیر دائم در نیام
حج کنون مهجور گشته چون کتاب مسلمین را از چه رو برده است خواب
مسلمین ای وارثان شطّ خون صبح نزدیک است «أینَ تَذهَبون»
هست فریاد برائت روح حج کی پذیرد حق تن بیروح حج
رجم شیطان کن مسلمان غیور تیشه زن بر ریشه خصم شرور
چنگ زن بر ریسمان اتحاد باش فرّ و زینت اهل سداد
اهل ایمان را همیشه یارباش در هجوم فتنهها بیدار باش
جان من برخیز از خواب گران کن نظاره فتنه اهریمنان
تیغها در دست زنگیهای مست برجهان حاکم ستمکاران پست
جنگ و خونریزیست دائم کارشان غارت مستضعفین افکارشان
کینه و خشمت کنون اظهار کن رمی شیطان، رمی استکبار کن
دست شیطانهای خائن، لاجرم قطع کن از دامن حِلّ و حرم
در مصاف خصم و باطل شیر باش مرد حق و زاده تدبیر باش
ای «فغانی» از خدا بنما طلب روزیت گردد طواف بیت ربّ
دیدار خانه کعبه
ادیب برومند
اینجا سرای کیست بدین فرّ و عزّ و شأن خَم در برابرش، همه پشت جهانیان
اینجا سرای کیست چنین آسمان شکوه کاندر زمین، شکوه فروشد بر آسمان
اینجا سرای کیست بدین حشمت و وقار سرها به پیش او خَم و لبها درود خوان
اینجا سرای کیست که نازان بود بچرخ وز قدر و جاه، خیره بدو چشم کهکشان
اینجا سرای کیست که در غیبت و حضور قدهای چون خدنگ، به سویش بود کمان
اینجا سرای کیست که گرد حریم وی چندین رواق سر به فلک سوده چون جنان
خامش ستاده بر سرپا با هزار ناز دستانسرای راز الهی به صد زبان
گویای سر وحدت و شایان نام حق از اولین زمانه الی آخر الزمان
از فصل بینیازی دادار، نکتهگوی وز باب کردگاری خلاق، ترجمان
از لطف بینیاز، اشارتگر امین وز قهر کردگار بشارت ده امان
دارد سخن ز دوره پیغمبر خلیل تا عصر بتپرستی اعراب دیوسان
ص: 108
بس دلنشین سخن ز تصاریف روزگار بس ناروا خبر ز تواریخ باستان
از عهد بتگرایی و بتخانه پروری تا انتصار «احمد مختار» در جهان
از حسبحال مردم حقجوی حقپرست وز روزگار مردم بد عهد بد گمان
دارد به لوح سینه ز چندین هزار سال از خلق بیشمار، بسی طرفه داستان
چون نقطهایست ثابت و خلقش زهر کنار بگرفته در طواف، چو پرگار، در میان
اینجا سرای کیست بدین فرّ و عزّ و شأن خَم در برابرش، همه پشت جهانیان
اینجا سرای کیست چنین آسمان شکوه کاندر زمین، شکوه فروشد بر آسمان
اینجا سرای کیست بدین حشمت و وقار سرها با شکل چار گوشه نماید سیاهپوش
وانگه سپید جامه بسی گرد او عیان مانا که اوست شمع تجلای ایزدی
گردش خلایقند چو پروانه پر زنان خوشفر و خوش نهاد و خوشایند و خوشنمای
دلجوی و دلنواز و دلفروز و دلستان بس روشن از تجلی او «مسجدالحرام»
و احرام بستگان همه زی ساحتش روان بر بسته چشم از وطن و رخت از دیار
بر کنده دل ز خانه و خاطر ز خانمان لبیک گوی از همه اطراف رهسپر
مرد و زن از سپید و سیه، خُرد تا کلان آیند دسته دسته ز اقطار دور دست
بهر طواف او همه در ذکر، هم بیان بر دوش سعیشان همه گر بارِ پر کاه
در پای شوقشان همه گر خارِ پرنیان
ص: 109
بس کاروانیان همه تسبیح گوی حق در یک ردیف، همره سالار کاروان
گردند گرد او گنهآلود و مستعین جویند رحمت از در خلاق مستعان
جانها قرین رحمت و دلها رهین شوق محو جلال وی همه از پیر تا جوان
بر چار رکن وی همه ناظر به چشم دل بر هفت دور وی همه شائق به امتنان
یکجا دَروست «حجر سماعیل» جلوهگر سویی دگر مقام «ابراهیم» سایبان
این در نماز، خارج محدوده طواف و آن در طواف، داخل محصوره مکان
بفکن نظر بر آن «حجرالأسود» شریف بنگر سپس به جانب «زرینه ناودان»
کاین هر دوراست بس اثر اندر صفای روح آنگه که در حرم، همه صافی شود روان
بنگر به «مستجار» که از زادن «علی» فرخنده آیتیست به اعجاز، توأمان
بنگر بدان «حطیم» که دیوار منحنیست از مرمر سپید و بر او آیت قرآن
درکش سه چار جرعه از آن آب خوشگوار کآید ز چاه «زمزم» و بخشد بتن توان
***
این کعبه مراد، تو پرسی سرای کیست؟ کاندر طواف اوست بسی خیرها نهان
ص: 110
اینجا سرای خالق کون و مکان خداست خلاق بنده پرور و دادار لا مکان
خورشید و ماه را نبود بخت آن که رخت اینجا کشند و سر بنهند اندر آستان
اینجاست آن حرم که برافروختش خلیل وز احترام حق، ز خلل ماند بر کران
آن کعبه ستوده که سنگ بنای وی بنهاد «پور آزر» و بفراشت طاق آن
اینجاست آن سرا که بفرمان ایزدی شد ساخته بنام خداوند انس و جان
اینجاست آن سرا که درو زاده شد «علی» آن خانهزاد ایزد و آزاده قهرمان
هر چند بیگمان همه جا خانه خداست وز بهر ذات وی نبود بیت و آشیان
لیکن بنام اوست خود این کعبه نامور تا سنت عبادت وی را بود نشان
تا زر اعتقاد کسان را به انقیاد در بوته فریضه حج سازد امتحان
تا بنگرد قیام خلایق به بندگی آنجا که بندگی به تعب یابد اقتران
احرام چیست؟ معرفت حرمت وجود محرم کسی که در حرم روح، پاسبان
سعی صفا و مروه تکاپوی آدمیست اندر پی صفا و مروت، به هفت خوان
وانگه روال هروله، اظهار شوق دل در راه طاعتیست به اخلاص، همعنان
ص: 111
دانی وقوف چیست در آن موقف جلیل واقف شدن به جلوه اسرار کن فکان
پرتاب سنگریزه بر آن تخته سنگها طرد هوای نفس بود از در هوان!
ذبح ذبیحه چیست جز ایثار خون گرم در مقدم مشیّت برتر خدایگان
حج امتحان داور یکتا بود ز خلق کآمد به شرع انور ما واجب، ار توان
اینجا حضور سر بهم آورده شاخهها پیوند انس را به ثمر میکند ضمان
ماییم اینک آمده از راه انقیاد بهر ادای حج تمتع، به پای جان
لبیک گوی دعوت حقیم و شادخوار کز بهر ما، ز لطف و کرم گسترید خوان
هر چند اوست در همه جا میزبان ما اینجا شدیم در حرمش خاصه میهمان
داریم امید آن که شود حج ما قبول در پیش ذوالجلال به اقبال جاودان
این است آن قصیده غرا که اهل دل خواهند از «ادیب» به عنوان ارمغان