است. همین تعداد حاوی چند نکته قابل توجه است که البته شرح برخی از آنها را در سفرنامه امین الدوله هم میتوان یافت.
در این سال، به ادعای شریف مکه، بالغ بر 220 هزار نفر زائر به حج آمده بودند و با این همه، هیچ گونه بیماری عمومی در میان آنان دیده نشد. امین الدوله تأیید میکند که «حضرت شریف به اقتضای نسب و اصل کریم، مذاق تشیع دارند».
نامههای موجود، نشانگر روابط خوب شریف مکه با حجاج ایرانی است، به علاوه، تأکیدی است بر این که شریف مکه دست کم در آن شرایط بر آن بوده است تا این روابط را استوارتر نشان دهد. آگاهیم که شریف به طور کلی تحت نظر والی عثمانی بود و همزمان تلاش میکرد تا به نوعی استقلال خود را هم گوشزد کند. او همچنین به کمک ایرانیها نیز چشم داشت و علاوه بر منابع مالی عثمانی، میکوشید تا از راههای دیگر هم درآمدهایی داشته باشد.
در میان این نامهها، یک نامه در باره میرزا آقا امام جمعه تبریز است که به نظر صفاء الممالک از وقت ورود به جده تا آخر خود و اطرافیانش، دست به اقداماتی زدهاند که کارپرداز میبایست آنها را اصلاح میکرده است. در لحظه ورود، امام جمعه از این که کارپردازی جده پولی از حجاج بابت تذکره میداده ناراحت شده و حتی دو روز آنجا توقف کرده تا مانع از پرداخت آن وجه بشود. این امر اداره کارپردازی را عصبانی نموده و گویا سبب شده است تا جناب صفاء الممالک نگران کارهای دیگر جناب امام جمعه بوده و حتی نزد شریف برای او بدگویی کند. وی پس از آن هم گزارشی از بابت وی داده و به نظر میرسد رطب و یابس فراوان به هم بافته است. اما امین الدوله در سفرنامهاش با احترام از امام جمعه تبریز یاد کرده و حتی در موردی به برنامه او برای کمک به وضعیت قبرستان بقیع و ایجاد شرایطی برای رفاه حال زائران داشتهاند: «جناب حاج میرزا آقا امام جمعه تبریز با همت بلند و نیت ارجمند حاضر شدهاند که در تبریز محلی معین کنند، همه ساله هزار تومان برای خدام این حرم مطهر عاید شود».
به نظر میرسد پول خرج کردن جناب امام جمعه برای کارپرداز که همه جا اهلِ گرفتن بوده، خوش نیامده و چنان تصوّر کرده است که او با این کار قصد جمع کردن مرید دارد. به هر روی، ممکن است اشکالاتی در کار بوده، اما روشن است که ظاهرا آش به
ص: 107
این شوری که کارپرداز وصف کرده، نبوده است.
صفاء الممالک در باره حسام العلماء هم بدگویی شدیدی کرده و میگوید که او ادعای فراوان داشته، خود را بر این و آن تحمیل میکرده کرده است. این مسأله، مورد تأیید امین الدوله هم قرار گرفته است. امین الدوله هم از این حسام العلما یاد کرده، در یک مورد ایشان مینویسد: «یک ساعت به غروب مانده به بازدید نظام العلما رفت.
تحقیقات خوب از اوضاع و احوال میکردند».
(1) از آن جمله تحقیقات، گویا شناخت نظام العلماء نسبت به محل غدیر خم است که وقتی در راه محلی را نشان داده «اهل خبر» هم سخن او را تأیید کردهاند.
(2) با این حال، امین الدوله در موردی دیگر، از وی و رفتار زشت و کارهای شگفت و دلالیها و دیگر کارهای نادرست او به تفصیل سخن گفته است.
(3)از مکه مکرمه
28 ذیحجة الحرام 1316
تا امروز حضرت شریف به بازدید هیچ کس غیر از والی حجاز نرفته بود.
بحمداللَّه طوری با معظّمله گرم گرفته و خصوصیت نمودم که در منی، در روز عید اضحی، بعد از ختام سلامِ عام با دبدبه و شکوه تمام در وسط ظهر که گرما خیلی شدّت داشت به عنوان بازدید به چادر فرود آمد. در ضمن صحبت چاکر گفتم: هیچ راضی نبودم که در این گرما به وجود خودتان صدمه بزنید. در جواب فرمود: «باید مردم ببینند که من به چادر کارپرداز ایران میآیم». وقتی معظمله به چادر فرود آمد، تمام اهالی جمع شده، به عربی (مرحبا) میگفتند.
(4)فیالحقیقه امسال شریف از هیچ بابت فروگذاری نکرد و شأن کارپردازی را خیلی زیاد کرد به درجهای که تمام اعراب حساب میبرند و برای انجام کارهای خودشان، چاکر را در نزد حضرت شریف واسطه قرار میدهند. از روزی که وارد مکّه شدهام تا حال دو اسب تمامیراق با یک نفر صاحبمنصب و چند نفر ژاندارم به اختیار چاکر داده که هرجا بروم و بیایم، همراه باشند. همه میگویند شریف هیچ وقت در باره هیچ کس این طور رفتار و احترام نکرده بود. اطلاعا جسارت شد.
1- سفرنامه امین الدوله، ص 184
2- همان، ص 239
3- همان، ص 260- 264
4- در باره بازدید شریف از چادر کارپرداز ایران که قاعدتا بیش از همه به حرمت امین الدوله صورت گرفته نه جناب کارپرداز، بنگرید: سفرنامه امین الدوله، ص 193
ص: 108
مصطفی چاکر صمیمی.
[زیر این نامه نوشته شده]: جناب اشرف صدر اعظم، هر نوع مشیرالدوله صلاح میداند به تصویب علاء الملک، مرحمت در حق صفاء الممالک بشود که خوب خدمت کرده است. امضاء!
نامه دیگر:
البته بر رأی مبارک مکشوف است که تا به حال از طرف هیچ دولتی، حتی خود دولت عثمانی هم در مکه مکرّمه بیدق زده نشده است و گویا پانزده شانزده سال قبل یکی از مأمورین دولت علیّه خواسته بوده بالای چادر جنرال قونسولگری در منی و عرفات بیدق بکشد و حضرت شریف مانع شده است، ولی این فقره خیلی لزومیت و اهمیت داشت و رعایا و حجاج دولت علیّه در میان آن قدر چادر و جمعیت، بدون علامت مخصوص، نمیتوانند چادر قونسولگری دولت متبوعه خودشان را بشناسند و اگر عرض و حاجتی دارند، دستشان به قونسولگری نمیرسید، لهذا چاکر قبل از آن که به عرفات برویم با حضرت شریف به طور خصوصیّت و دوستی مذاکره این فقره را کرده، اجازه خواستم، هرچند مشارالیه در مجلس اول و دویم از اجازه دادن امتناع نمود، لکن بالاخره با اصرار و ابرام به طور خوش راضیشان کردم و به کسی هم ابراز نکردم تا روز عرفه. یک روز قبل از عرفه محمد حسین خان بهادر وکیل قونسولگری انگلیس هم همین مذاکره را با شریف کرده بود و راضی نشده بودند [چرا] که بیدق انگلیس علامت صلیب دارد و منافی شعار اسلام است.
چهار روز که در منی و عرفات بودیم، بیدق شیر و خورشید بالای چادر زده شده بود. و همه در تعجب بودند که شریف چطور به این فقره راضی شده است. الحمد للَّهاین خدمت را توانستم به دولت علیه بکنم. امیدوارم منظور نظر مبارک بوده و به عرض اولیای دولت علیه رسد. فی الواقع این فقره در انظار داخله و خارجه، خیلی جلوه کرده. این همه عرض شد.
28 شهر ذی حجة الحرام 1316- مصطفی چاکر صمیمی.
ص: 109
نامه دیگر
از مکه مکرمه
28 شهر ذی حجة الحرام 1316
حضرت اجلّ آقای امین الدوله با جنابان مجدالملک و معین الملک و نواب والا سیف الدوله به عزم طواف مکّه معظمه و مدینه منوّره وارد شدند. وقت ورود از طرف جنرال قونسولگری و حضرت شریف و والی پاشا احترام شد. از محترمین ایران امسال خیلی به حجاز آمده بودند، به قدری که ممکن میشد در اسباب احترام و فراهم آوردن آسایش آنها اقدامات نمود. الحمدللَّه همگی ممنونا و مسرورا از راه شام مراجعت کردند.
هوا هم هر چند خیلی گرم است، ولی سالم میباشد. در جدّه هم ناخوش به همان حالت سابق است. روزی چهار پنج نفر مبتلا به ناخوشی طاعون میشوند. امر ... تمام است و عنقریب اثری از او باقی نماند. اطلاعا عرض شد. مصطفی چاکر صمیمی
نامه دیگر
از مکه مکرمه
28 دی حجة الحرام 1316
شب عید قربان در من رسم است بعد از فارغ شدن از اعمال حج جلو چادر حضرت شریف و والی پاشا چراغانی و آتش بازی مفصّل میکنند. چون امسال از محترمین ایران خیلی زیارت بیتاللَّه الحرام آمده بودند، چاکر هم خواست در همان شب چراغانی و آتش بازی در چادر متعلق به جنرال قونسولگری نماید. لهذا قبل از وقت، تهیه و تدارک دیده شب مذکور از جناب اشرف آقای امین الدوله و نواب والا سیف الدوله و جنابان مجد الملک و معین الملک و چند نفر دیگر از حجاج معتبر دعوت کرده، آتشبازی خیلی خوبی شد که همه میگویند ترجیح به آتشبازی حضرت شریف داشت. همان شب حضرت شریف به احترام قونسولگری دو عدد مشعل که چوب عود در آن میسوخت با یک نفر مشعلچی فرستاد که جلو چادر فدوی نصب کردند، و چند دسته گل که از طایف برایش آورده بودند با دو ظرف آب نیل مصر که خیلی گوارا میباشد، برای چاکر فرستاد.
ص: 110
موزیک مخصوص خودش را هم با موزیک حکومتی فرستاد که جلو چادر تا شش ساعت از شب گذشته موزیک میزدند. فیالواقع در آن شب شکوه و تجمّل چادر جنرال قونسولگری دولت علیّه از همه بیشتر و بهتر بود و تمام خلق از عرب و عجم دعاگوی ذات مقدّس اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی روحنا فداه بودند و تا به حال در منی هیچ وقت در چادر مأمور دولت علیه چراغانی و آتش بازی نبوده و موزیک مخصوص شریف و دولت جلو چادر قونسولگری نیامده بود. بحمداللَّه تعالی امسال طوری شده که همه تعریف و تمجید میکنند. خود حضرت شریف به چاکر میگفت: شما دست روی دست ما گذاشتید. من هم خواستم شما خوب از عهده برآیید. این بود که تقویت کردم و موزیک خودم و حکومت را که تا حال غیر از جلو چادر خودم جای دیگر نرفته است برای شما فرستادم و خودم پی موزیک ماندم. الحق شریف امسال کاری و همتی کرد که در عمرش نکرده بود. اطلاعا عرض شد. چاکر صمیمی مصطفی.
نامه دیگر
از مکّه مکرمه
28 شهر ذی حجة الحرام 1316
جناب امام جمعه تبریز، روز ششم ذی قعده برای زیارت بیت اللَّه الحرام بدون این که جنرال قونسولگری اطلاعی داشته باشد، وارد جدّه شدند. در راه به قدر دویست نفر از اشخاص که همیشه طالب هنگامه و فساد میباشند به ایشان ملحق گردیده و برای این که جزئی وجه امضای تذکره را ندهند، معزّی الیه را وادار و مصمّم به این کرده بودند که در روز ورود به اینجا به هر قسم ممکن است نسبت به مأمورین دولت علیّه توهین نمایند.
چاکر قبل از این مقدمه برای فراهم آوردن اسباب آسایش حجّاج به مکه مکرّمه مشرّف شده بودم و معتمد السلطان حاجی میرزا موسی خان، وکالت قونسولگری را در عهده داشت. همین که از ورود جناب امام جمعه خبردار میشود با وجود ضیق وقت به قدری که ممکن بود، رسم احترام را به عمل میآورد. ولی ایشان به محض ورود، آدم فرستاده حاجی میرزا موسی خان را میطلبند و عوض اظهار محبّت و احوالپرسی از مأمورین دولت بنای پرخاشگویی و توپ و تشر
(1) زدن را میگذارند که شما ابدا نباید مداخله به
1- در اصل: طشر
ص: 111
امور حجاج نمایید، من خودم از طرف دولت وکالت دارم که رسیدگی نمایم و از جدّه حرکت نخواهم تا کشتیهای دیگر هم که حامل حجاج است وارد شوند و بدون دادن وجه تذکره عازم گردند. حملهدارها و سایرین هم که این وضع را میبینند، دوروبر ایشان جمع شده بنای تملّق و کاسهلیسی را میگذارند و باطنا دستوالعمل میدهد که از مأمورین قونسولگری امضای تذکره از آنها خواسته نسبت به آنها بیاحترامی نمایند.
در این بین حکومت محلّیه خبردار شده به کارپردازخانه اطلاع میدهد که هرگاه این شخص خیال فسادی دارد ما جلوگیری خواهیم کرد و هر کس را که مصدر شرارت بود، حبس و تنبیه مینماییم. حاجی میرزا موسی خان همین که میبیند اگر از طرف حکومت نسبت به جناب امام جمعه بیاحترامی شود، بدنما خواهد شد، حکومت را خاطرجمعی داده و از ترس این که مبادا مفسده از وجود این شخص برپا شود با ملایمت و نصیحت آنها را از این خیال منصرف میکند. جناب امام جمعه نیز به قدری که میتوانست از بدگویی خودداری نکرده و در جدّه دو روز نشست تا تمام مردم وارد شدند و آنها را با پول و انعام به طرف خود جلب کرده، اسباب پیشرفت کار قرار داد.
قبل از آن که این خبر از جده به چاکر برسد، در منزل نشسته بودم، یاوری از طرف حضرت امیر مکه مکرّمه و والی پاشا آمد که شما را میخواهند. همین که رفتم شریف تلگرافی از طرف نایب الحکومه که در جدّه میباشد نشان داد به این مضمون که یک نفر ملّا از ایران وارد جدّه شده و خیال فساد را دارد و حرف قونسولگری را هم نمیشنود.
تکلیف چیست؟ و از فدوی ایضاحات خواست که این شخص کیست و چه کاره است؟
چاکر به قرینه فهمیدم که مقصودشان جناب امام جمعه است. فیالمجلس تلگرافی آورده به چاکر دادند که حاجی میرزا موسی خان نوشته بود، ورود ایشان را به آن تفصیل که عرض شد خبر داده بودند. شریف تلگراف را گرفته خواند و به چاکر فرمود: این شخص معلوم میشود خیال دارد بر ضد دولت حرکت کند و آدم سالمی نیست، در اوّل ورود این حرکت خلاف از او صادر شده است، فردا که وارد مکه خواهد شد و عموم حجاج ایرانی اینجا خواهند بود، بالاتر از اینها را خواهد کرد، و میخواست تلگراف کند او را فی الفور به کشتی نشانده برگردانند. چون مناسب نبود فدوی خواهش کرد که عجالتا دست نگاه دارند. بنا به خواهش چاکر از برگرداندن او صرف نظر کرد، ولی امر داد در
ص: 112
همه جا عسکر مخفی مواظف حال و رفتار او باشد که اگر حرکتی خلاف کرد، گرفته چنین نمایند. گویا خودش هم مطلب را دریافت نموده و علنا نتوانست کاری بکند.
یک دفعه خبردار شدم که حسام العلمای ارومیهای چون شنیده است جناب امام، خیلی پول خرج کن تشریف دارند و دور نیست اگر خودش را به او ببندد و مخارج مکهاش در میآید، رفته به ایشان بعضی سؤال و جوابها را کرده است و یک ثوب عبا هم خلعت گرفته است و پیش چاکر آمد که شما باید معرّفی آقا را به طور خوب خدمت شریف بکنید که در حق ایشان احترام و دید و بازدید به عمل آید. چون دیدم شریف باطنا از معزّی الیه خیلی بدش آمده و اگر چاکر خواهش در این باب نمایم قبول نخواهد کرد، عذر خواستم.
روز دیگر شریف باز چاکر را طلبیده فرمود که یک نفر حسام العلما نامی آمده میگوید که این امام جمعه خیلی نقل دارد. بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحناه فداه در ایران تملّق میفرمایند و تمام کارهای ایران به اراده ایشان تسویه میشود.
لازم است در باره او بیشتر از همه احترام نمایید. و ضمنا خودش را هم معرفی کرده که من از دولت ایران رو گردان شدهام، هر قدر در ایران خدمت کردم کسی قدر مرا ندانست، حالا به امید احسان و انعام به این طرفها آمدهام. در اسلامبول حضرت سفیر کبیر مرا به حضور اعلیحضرت سلطان نبرد، در اینجا هم که آمدهام قونسول خدمت شما مرا معرفی نکرده، حالا خودم آمدم وخلعت میخواهم.
فرمودند: جواب دادم، اوّلا جناب امام را که این قدر تعریف و تمجید کردید، من عکس آن را در اینجا دیدم. هرگاه لازم بود احترامی در باره ایشان به عمل بیاید، بایستی در طهران از طرف اولیای دولت علیّه ایران به شمس الدین بیک سفیر کبیر عثمانی اظهاری بشود و او تلگراف کند و توصیه نماید، و الّا من نمیتوانم هر کس وارد حجاز شد و توقعی داشته باشد، اظهار او را قبول کنم. وانگهی من چطور میتوانم به کسی احترام کنم که در صدد توهین و تحقیر مأمور دولت خودش میباشد و بخواهد در مکه فساد برپا نماید و عذر خواستم. ثانیا میگوید: شما خودتان در ایران خدمت کردهاید و قدر شمار را ندانستهاند و به این سبب روگردان شدهاید، آیا شما در ایران مأموریتی داشتهاید که از وجود شما به دولت ایران فایده و خدمتی حاصل شود و دولت قدر شما را
ص: 113
نداند؟ گفته بود: من قاضی کل عساکر ایران میباشم؛ در دعوای شیخ عبیداللَّه اگر من نبودم ایران به باد رفته بود. جواب شریف این شده بود که اگر شما این قدر شأن دارید چرا آبروی خود را ریخته، از مردم احسان و انعام میطلبید. از نزد شریف مأیوسًا مراجعت کرده بود.
بعد حضرت شریف به چاکر فرموده: خوب جوابها دادم یا نه؟ خیلی تشکّر کردم.
بعد به چاکر فرمود: جای تأسف است که دولت علیه به این گونه اشخاص که از وجودشان جز مضرّت و فساد حاصلی برای دولت و ملّت نیست این قدر پروبال میدهد. شصت سال قبل دولت عثمانی هم به همین بلا گرفتار بود؛ ولی زود خبردار شده چاره آنها را کرد و حالا یک نفر از این قبیل اشخاص که بخواهد به لباس علم در تخریب دولت بکوشد، در خاک عثمانی یافت نمیشود.
در منی هم آدمهای امام یک نفر عسکر عثمانی را کتک زده بودند. یک دفعه خبر آوردند که عساکر جمع شده میخواهند به خودشان و آدمهایشان تلافی بکنند. سراسیمه نزد عبدالرحمن پاشا رفته فتنه را خوابانیدم و الّا مفسده عظیمی برپا میشد. بعد معلوم شد که امین شرع سبب شده است.
در عرفات و مکّه هم میان عوام شهرت داده بود که تلگراف به امام رسیده است که چون مشارالیه را از ایران بیرون کردهاند، تمام اهل طهران شورش کرده و از بندگان اعلیحضرت اقدس همایون روحنا فداه مراجعت دادن امام را به تبریز میخواهند وهمچو شهرت داده است که از طهران دستخط مرحمتآمیز تلگرافی به ایشان صادر شده و خواهش فرمودهاند که امام به تبریز مراجعت کرده با کمال استقلال با زور در مسند امامت برقرار باشند. عوام هم این فقره را شنیده، خیال میکنند اصل دارد.
پریروز هم که به حرم مطهّر مشرّف شده بودم، دیدم یک نفر سیف العلما نامی که از مخصوصین و ندیمهای ایشان است در حرم بنای بدگویی و پرخاش را با خواجههای حرم میکند و آنها هم به قدر ده نفر مصمم شدهاند او را بزنند، همین که خواجهها چاکر را دیدند، آمده گفتند که این شخص نسبت به یک نفر خواجه فحش داده است، از شما اذن میخواهیم او را بزنیم. با آنها به ملایمت و زبان خوش حرف زده، قدری انعام داده این مفسده را هم خواباندم. اگر بخواهم عرض بکنم که چقدر از وجود این مرد امسال
ص: 114
صدمه وارد شد، باید یک شرح کَشّافی عرض نمایم. به اسم زیارت خانه خدا میخواهد هر ساعت یک نوع اذیّت و آزار برای مردم و دردسر را برای قونسولگری وارد بیاورد؛ حالا کمکم عوام هم از خیالات او مطلع شده و تکذیب او را میکنند. از فضل الهی است که شریف کمال مهربانی و محبّت را نسبت به ایرانیها عموما و این چاکر خصوصا دارد و همه را چشمپوشی میکرد و الّا فساد عظیمی برپا میشد. چون لازم بود عرض شد. مصطفی چاکر صمیمی.