نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسندگان
1 دانشجوی دکترا، (مربی)، دبیر آموزش و پرورش
2 دانشجوی دکترا، دانشگاه لرستان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
از مهمترین ویژگیهای دورة ما قبل سلجوقی، پراکندگی سیاسی و گسستهای مذهبی و جغرافیایی به واسطة فقدان نظام سیاسی ـ مذهبی فراگیر در ایران و دیگر سرزمینهای شرق خلافت و کاهش قدرت و نفوذ خلافت عباسی به عنوان کانون سیاسی ـ مذهبی جهان اهل سنت بود. با تشکیل امپراتوری سلجوقیان، آنها به عنوان نماد حکومت
در جهان اهل سنت به عنوان حافظان خلافت و مروجان شریعت اسلامی اهل سنت بیشترین تلاشها را متوجه تداوم حضور غیر مستقیم سیاسی ـ مذهبیشان در مکه
و تثبیت جایگاهشان کردند. اما به جهت دوری مسافت و محدودیتهای قدرت مالی
و نظامی، امکان حضور مستقیم سیاسی ـ مذهبی در سرزمین حجاز را نداشتند و لذا آنچه که میتوانست نشان و مؤید حضور و نفوذ سلجوقیان در جهان اسلام باشد، گزارده شدن خطبه در نمازهای جمعه و جماعت شهرهای مکه و مدینه به اسم سلجوقیان تحت لوای معنوی و مشروعیتی خلفـای عباسی بود. از همیـن رو همواره یکی از سیاستهای سلجوقیان جهت تسهیل شرایط برای حفظ و تداوم چنین موقعیت و جایگاهی در شهرهای مکه و مدینه، تلاش برای مدیریت کاروانهای حج به واسطة انتصاب دو مقام رسمی امام الحاج و مخصوصاً امیر الحاج و انجام اقدامات رفاهی و عمرانی در مسیرهای حرکت کاروانهای حج چون لغو اخذ مالیات راهداری از حجاج مسیر عراق، بازسازی مسیر مکه، اهدای پول و خلعت به خاندانهای با نفوذ مکه و مجاوران خانة خدا، حفر چاههای آب در مسیر مکه و بالاخره فرستادن جامة کعبه به صورت سالیانه بود؛ اقداماتی که مخصوصاً در دورة سلاطین سلجوقی آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی اعمال می شد. بنابراین، آنچه در این مقاله مورد توجه قرار میگیرد؛ 1. پیشینة حج در حکومتهای قبل از سلجوقی 2. نقش سلجوقیان در رقابتهای سیاسی دستگاه خلافت و فاطمیان 3. اقدامات سلجوقیان در زمینة بهتر شدن شرایط برای حج که در این مقاله به آنها میپردازیم:
پیشینه و اهمیت حج قبل از سلجوقیان
حج از لغت سامی گرفته شده (الجمیلی، 1972م، ص227)؛ به معنای قصد و رفتن به سوی کسی و به منظور دیدار و زیارت ثبت شده است. اما در اصطلاح و عرف اسلامی، معنای حج، قصد و زیارت خانة خدا و انجام مناسک حج در ایام خاص میباشد.
راغب اصفهانی آورده است: حج، بهمعنای قصد و زیارت است؛ در شرع به مقصد خانة خدا، جهت برگزاری مناسک حج تشخیص داده شده است (راغب اصفهانی، 1402ق، ج107).
حج، در لغت بهمعنای مقصد به سوی هر چیز است اما در شرع به مقصد معین و دارای شروط مشخص تشخیص داده شده است (جزری، 1364ش، 1، ص140).
طاهریان نخستین دودمان ایرانی محسوب میشدند که حکومت نیمه مستقل را در شرق قلمرو اسلامی تشکیل دادند. آنان از سوی خلفای عباسی بهعنوان عامل راه مکه منصوب شدند و اعمال ایام حج به آنها سپرده شد. این منصب، منصبی تشریفاتی ـ سیاسی بود که متصدی آن از میان امرای با نفوذ انتخاب میشد و هنگام خطبه خواندن در مکه نامش همراه خلیفه ذکر میشد. در موسم حج نیز علَمی برای وی نصب میگشت. در مقابل، او موظف بود مالیاتی معین به دستگاه خلافت بپردازد و امنیت مکه در موسم حج و کاروانهای حجاج را تأمین کند (طبری، 1375ش، ج14، ص6072) در سال 247ق، محمدبن عبدالله طاهری پس از بازگشت از مکه به بغداد آمد و از دلگیری خویش از اختلافی که دربارة روز قربان رخ داده بود، شکوه کرد. متوکل در تأیید او دستور داد خریطة زردی از درخلافت دربارة رؤیت هلال ذیالحجه بفرستند و آن را با همان شتاب ببرندکه خریطة مربوط بهدرستی مراسم حج را میبرند (همان، 14ج، ص6090).
با درگذشت محمدبن عبدالله طاهری در سال 253ق، که از سال 246ق، عهدهدار این منصب بود، فرد دیگری از طاهریان منصب عمل الحرمین را کسب نکرد (همان، ج14، ص6262).
صفاریان از سال 265ق، عهدهدار منصب عمل الحرمین شدند. در سال 271ق، محمد و علی، پسران حسین بن جعفر علوی، از سادات مکه، وارد مدینه شده و کشتار عظیمی به راه انداختند و مردم را غارت کردند. به سبب حضور آنان، مراسم حج و تا یک ماه نماز جماعت و جمعه تعطیل شد. معتمد، خلیفة عباسی، حجگزاران خراسانی را که
در بغداد حضور داشتند، احضار کرده، به آنها گفت: عمرولیث را از آن منصب معزول کرده است و وی را لعنت کرد و دستور داد بر منابر نیز او را لعنت کنند! ابن یوسف بن
ابی الساج، والی مکه، در حمایت از عمرولیث با امیر جدیدی که عهدهدار کار حجگزاران شده بود، به مخالفت برخاست و او را اسیر کرد. سپاهیان و حجگزاران دخالت کردند و در سالهای بعد نیز صفاریان، والی را دستگیر کرده به بغداد فرستادند (همان، ج15، ص6626) و برای نظارت بر امور حرمین تلاش کردند و از سوی خود عامل راه مکه را گماشتند (همان، 15، ص6482). در سال 267ق، بین عاملی که از سوی عمرولیث و سوارانش در مراسم حج حضور داشتند و عامل احمدبن طولون،
بر سر اینکه عَلَم خود را در مسجد ابراهیم برسمت راست بکوبند، نزاعی درگرفت
و شمشیرها کشیده شد و دو گروه درگیر شدند.
هارون بن محمد، والی مکه، که امیرالحاج نیز بود، ولایت عمرولیث را قبول داشت و در این درگیری نیز، جانب عامل وی را گرفت و او در جاییکه میخواست، ایستاد (همان، ج15، ص6564).
در زمانیکه آلبویه بغداد را تصرف کردند، به اقامة وظایف خلفا در رابطه با حج پرداختند. آنان به بازسازی و اصلاح چاهها و راهها و شهرهای مسیر حج پرداختند و مالیات کاروانهای حجاج را لغو کردند. پولهای فراوانی به شرفا و خاندانهای با نفوذ مکه بخشیدند و صدقات زیادی در بین مجاورین مکه پخش کردند. همچنین جامهای برای کعبه ارسال کردند (ابن مسکویه، 1333ش، ج2، ص369 ؛ ابن اثیر، 1386ش، ج8، ص704). آلبویه برای نظارت بر مکه، با فاطمیان مصر رقابت میکردند. این رقابت تأثیر خود را در خطبه خواندن و دعا برای خلیفه و سلطان در مسجدالحرام میگذاشت که به تناوب میان آنان دست به دست میگشت. حتی گاهی برای امرِ خطبه خوانی، بین دو گروه جنگ شدیدی در مراسم حج در میگرفت. در نهایت بوییان در این زمینه موفقتر از فاطمیان مصر عمل کردند (قرطبی، 1375ش، ج16، ص6809 ؛ ابن اثیر، 1386ش، ج8 ، ص506). بعدها نیز فاطمیان مصر به سبب درگیریهای مذهبی و رقابت با خلفای عباسی، در این راه بسیار کوشیدند. ناامنی راهها به واسطه راهزنی قبایل عرب و بسته شدن راهها توسط قرامطه و ضعف عباسیان باعث شد تا کاروان عراق برای چندین سال تعطیل گردد. چندین سال به خاطر ترس از وجود قرامطه کسی حج نگزارد. قرمطیان در سال 313ق، بر ولایت مکه مسلط شدند (قرطبی، 1375ش، ج16، ص6912). آنان در سال 316ق، به هنگام اجتماع حجگزاران و آغاز مراسم حج، به حجاج حمله کردند و مسلمانانی که به مسجد الحرام پناه برده بودند را قتل عام نمودند. سردستة آنها درهای کعبه را کنده و پوشش را از روی آن برداشت و حجرالاسود را از جایش کند (همان، ج16، ص6921). در سالهای بعد نیز به کمین حجاج مینشستند و آنان را غارت میکردند. بدین ترتیب حجگزاری تنها از طریق مصر امکانپذیر بود که تحت سیطرة خلفای فاطمی بود. حتی کاروانهایی که محمود غزنوی از خراسان به حجاز اعزام میکرد، از همین مسیر میگذشتند که البته فاطمیان مصر بسیار از این حجاج پذیرایی و استقبال میکردند. همچنین به رؤسای کاروان خلعتهایی عطا میکردند که تحسین حجاج و خشم خلفای عباسی را برمیانگیخت (جزری، 1364ش، ج1، ص333).
بنابراین، تا قبل از روی کار آمدن سلجوقیان امور مربوط به حج با مشکلات زیادی روبهرو بود ولی با روی کار آمدن سلجوقیان، تغییر و تحولاتی در این راستا صورت گرفت که بیشتر اینها برای مشروعیت دادن به قدرت خودشان بود که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
نقش سلجوقیان در رقابتهای سیاسی مربوط به حج میان فاطمیان و عباسیان
سلجوقیان یکی از قبایل ترکمن بودند که در ترکستان زندگی میکردند (راوندی، 1333ش، ص214). رهبران آنها توانستند در نیمه اول قرن پنجم، دولتی وسیع تشکیل دهند که بلاد ماوراءالنهر، خراسان، فارس، اصفهان، ری، همدان، گرگان، طبرستان تا عراق را زیر سلطة خویش درآورند (ابن جوزی، 1955م، ص99). آنان با خلیفة عباسی در ارتباط بودند و خلیفه، حکومت آنها را رسماً تأیید میکرد. آنها به تأیید خلیفه نیاز داشتند تا از نگاه مسلمانان مشروعیت به دست آورند. سلاجقه مذهب سنت داشتند و از قدرت نظامی بالایی نیز برخوردار بودند. همین مسأله رمز برتری آنها و رمز استحکام روابط آنها با خلافت عباسی بود. آنان خلیفة عباسی را رییس رسمی حکومت و سرزمینهای اسلامی میدانستند. سلجوقیان بعد از غلبه بر آلبویه، متوجه اوضاع نابهسامان حکومت عباسی شدند و در صدد حمایت از خاندان عباسی در مقابله با دشمنان آن؛ از جمله فاطمیان بودند. آنها برای مشروعیت خود در جامعة اسلامی نیاز به خلافتی پرجذبه و قدرتمند در سطح سرزمینهای اسلامی داشتند؛ بنابراین، در جهت حفظ خلافت و حمایت از آن دست به اقداماتی زدند (آقسرایی، 1362ش، ص39).
در قرن چهارم و نیمة قرن پنجم به دلیل ضعف آلبویه و همچنین قدرت خلفای فاطمی، یکی از نشانههای اقتدار و مشروعیت خلافت عباسی یعنی حرمین شریفین از دست خلافت عباسی بیرون شده بود و از سال 367 تا 454ق، هیچ خطبهای به نام خلفای عباسی در این سرزمین خوانده نشده بود و حج عراقیها هم از رونق افتاده و برخی سالها به صورت جزئی انجام میگرفت. در مکه نیز وضعیت سیاسی فرق کرده بود، خاندان حسنی سلیمانیان با مرگ آخرین امیر آنها، شکربن ابی الفتوح بهدست هواشم افتاد. هنگامی که شکر مُرد، فرزندی نداشت. رییس هواشم محمدبن جعفربن محمد که کنیه ابوهاشم داشت، در نبردی که میان آنها و خاندان سلیمانی انجام گرفت در سال 454ق، خاندان سلیمانی را شکست داد و آنها را به یمن فراری داد و خود از اعقاب حسن بن محمدبن موسی بن عبدالله بن ابوالکرام بن موسی الجون بود، به عنوان شریف مکه، امارت آنجا را بر عهده گرفت (راوندی، 1333ش، صص593 ـ 592).
بنابراین، سلجوقیان به عنوان مردمانی تازه وارد، نیازمند مشروعیت در جامعة اسلامی بودند. از طرفی خلیفه نیز نیاز به قدرت و صلابت در جامعه اسلامی داشت (نظام الملک، 1310ش، ص54). یکی از راههای مشروعیت سلاجقه حمایت و تأیید خلیفه و یکی از راههای صلابت و قدرت خلفا، علاوه بر حمایت سیاسی و نظامی سلاجقه، تسلط بر حرمین و برگزاری مراسم حج و آمدن نام آنها در خطبههای موسم حج بود. در حالی که خطبه از سال 367ق، برای خلفای فاطمی خوانده میشد. خطبه خواندن به نام هر کدام
از دولتهای عباسی و فاطمی بر منابر حرمین شریفین، یکی از مهمترین مظاهر سیادت دینی و سیاسی آنان بر حجاز تلقی میشد. سلجوقیان از زمانی که حمایت از خلافت عباسی را آغاز کرده و آن را از تسلط آل بویه و جنبش بساسیری نجات دادند و ضمن پایبندی
به مذهب اهل سنت، از آن دفاع کردند، آشکارا در کنار عباسیان بر سر خطبه خوانی در مکه با فاطمیان به رقابت پرداختند. در واقع رقابت سلجوقی ـ فاطمی را میتوان ادامۀ رقابت عباسی ـ فاطمی دانست؛ با این تفاوت که این بار، قدرت سلجوقیان در کنار عباسیان قرار گرفته بود.
محمدبن جعفرهاشمی، نخستین کسی بود که پس از مدتها بار دیگر خطبه خواندن به نام عباسیان را در سال 454ق، آغاز کرد. این در حالی بود که زمانی طولانی، نام عباسیان از خطبة مکه کنار گذاشته شده بود (فاسی، 1988م، ج2، ص312). یک سال بعد، حذف نام خلیفة عباسی از خطبه سبب شد تا آلب ارسلان، سلطان وقت سلجوقی که عنایت ویژهای به حج و حجاج و امنیت مسیرهای حج داشت، به این مسئله توجه کند. این همان سیاستی بود که طغرل پس از ورود به بغداد طراحی کرد، اما توجهش به حجاز معطوف نشد؛ چرا که همچنان در پی تسویه حساب با بازماندگان ترک و دیلمی در پی شورش بساسیری در عراق بود. مرگ طغرل در سال 455ق، ادامۀ کار را متوقف کرد، تا آلب ارسلان جانشین وی در زمانی که کاروان حج عراقی در سال 456ق، عازم حج بود، برای تحقق این هدف دست به کار شد (ابن خلدون، 1366ش، ج4، ص103). این نخستین کاروانی بود که پس از سالها تعطیلی حج عراق به خاطر شرایط نامساعد و بحرانها و قحطیها، از عراق عازم حج شد (جزیری، 1988م، ج1، ص548). در آن سال کاروان به ریاست نقیب طالبیان در بغداد، ابوالغنایم نور المهدی ابوطالب حسین بن محمد زینبی حرکت کرده و در سال 457ق، به مکه رسید و یک سال در آنجا اقامت کرد. در این مدت با شریف مکه، محمدبن جعفر رابطه برقرار کرده و او را به سمت خویش متمایل ساخت و قانع کرد تا از اطاعت فاطمیان خارج شده و به نام قائم عباسی خطبه بخواند. در سال457ق، این امر محقق شد و خطبه خواندن به نام عباسیها برای مدتی ادامه داشت (ابنجوزی، 1955م، ج8، ص236). مستنصر فاطمی هم دست به کار شده راه ارسال ارزاق را به مکه بست. شریف مکه، البته ارتباط خود را با قاهره قطع نکرد؛ زیرا خاندانش وی را به خاطر خطبه خواندن به نام عباسیان در سال 458ق، سرزنش کردند، به طوریکه سبب شد وی در همان سال، با تغییر در رویکرد خود، بار دیگر به نام فاطمیان خطبه خواند (ابن خلدون، 1366ش، ج4، ص103). علت تغییر خطبه به نام عباسیان، نرسیدن صله و اموال از سوی مصر به دلیل خشکسالی بود که برای بار دوم در سال 457ق، مصر بدان دچار شد و آثار سوئی بر اقتصاد در این سرزمین گذاشت (ابن اثیر، 1386ش، ج10، ص60).
این پدیده کمکهای دولت فاطمی به امرای مکه را کاهش داد و همین سبب شد که در سال 459ق، خطبه به نام فاطمیان قطع شود و به نام قائم عباسی که اموالی برای مکه فرستاده بود، خوانده شود، اما بعد از مدتی دوباره به نام فاطمیان خوانده شد که تا سال 462ق، ادامه یافت. باز هم در سال بعد به دلیل خشکسالی معروفی که به «شدّت مستنصریه» معروف شد کمکهای مصریان به مکه نرسید و خطبه به نام قائم عباسی خوانده شد.
نرسیدن صلهها به مکه به طور کامل محمدبن جعفر بن شریف مکه را به عباسیان متمایل نمود در سال 462 خطبه به نام قائم عباسی و سپس در موسم حج به نام سلطان آلب ارسلان و قائم خوانده شد (ابن کثیر، 1970م، ج12، ص99). شریف حتی «حیّ علی خیر العمل» را هم از اذان حذف کرد و هیئتی را به ری به خدمت سلطان سلجوقی، آلب ارسلان فرستاد. و برای خلیفه فاطمی نامه فرستاد که به این کار مجبور بوده است و شرایط اقتصادی او و دولتش را در تنگنا قرار داده است. در این سالها
امر حج کمکم نظم یافت و امنیت برقرار شد. در مقابل اقدامات شریف مکه در
جهت تأمین اهداف عباسیها و سلجوقیها برای گسترش دامنۀ نفوذ سیاسی خود در حجاز، آنان رضایت کامل خویش را اعلام کردند و سلطان سلجوقی 30 هزار سکة طلا برای شریف فرستاد (ابن جوزی، 1955م، ج6، ص64).
سلطان حتی سپاهی برای حمایت از شریف همراه ابوالغنائم زینبی به مکه فرستاد. ابوالغنائم وظیفة گفتگو و هماهنگیهای لازم برای نفوذ عباسیان در حرم را برعهده داشت؛ از جمله مقرر شد که پرچم سفید نشان فاطمیان به پرچم سفید نشان عباسیان در مکه بدل گردد. شریف در سال 463ق، همنام عباسیان را در خطبۀ موسم حج آورد و نام سلطان سلجوقی را هم بعد از او تکرار کرد.
با آغاز خطبه خواندن به نام عباسیان در سال 462ق، نفوذ آنان در حجاز گسترش یافت و این هدفی بود که آنان از زمان طغرل در ذهن داشتند. آنان راههای خراسان
و عراق را برای حج امن کردند و بدین ترتیب سیادت عباسیان در حجاز گسترش یافت
و این سرزمین مهم و حیاتی برای بقای خلافت تحت نفوذ آنان درآمد. البته سلجوقیان علاوه بر تثبیت قدرت خود در حجاز، در شام هم نفوذ کرده و در همان سال 462 خطبة حلب هم به نام آلب ارسلان خوانده شد (ابن اثیر، 1982م، ج10، ص89). این پیروزیها به دلیل قدرت نظامی و دیپلماسی سلاجقه، زیاده خواهیهای شریف محمدبن جعفر
و ضعف دولت فاطمی در زمان مستنصر بود که به مصائب اقتصادی دچار شده بودند. شریف مدینه میخواست که با جلب حمایت سلجوقیان، مدینه را از چنگ خلافت فاطمی در آورد (همان، ص64). بنابراین، بهمنظور تحقق هدف شریف مکه برای ضمیمه کردن مدینه به قلمرو خود، با کمک سلاجقه و عباسیان سپاهی تدارک شده و در آغاز سال 463ق، به مدینه یورش بردند. این درست زمانی بود که ابوالغنائم زینبی امیرالحاج به همراه سپاهی مجهز به حجاز در آمده بود. به نظر میرسد که آن سپاه را در اختیار شریف مکه گذاشتند تا از یک طرف خطبه خواندن را برای عباسیان و سلجوقیان ادامه دهد و از طرف دیگر با فتح مدینه تمام حجاز زیر یوغ عباسیان و سلجوقیان در آید و همینگونه نیز شد
و شریف بنی الحسین را از مدینه بیرون راند. یک نتیجة مهم در این زمان به دست آمد
و آن راهاندازی دوبارۀ کاروانهای حج به معنای واقعی آن بود. دیگر هیچ قدرتی جرأت تعرّض به کاروان حج را نداشت. این امر به صورت یک امر سیاسی مهم در آمده بود که تعرّض به آن، تعرّض به کیان سلجوقیان و عباسیان بود!
شریف در سال 465ق، به آرزوی خود رسید و در مراسم حج به نام خلیفة عباسی قائم و سلطان سلجوقی ملکشاه خطبه خواند و خود لقب «امیرالحرمین» گرفت (ابن خلدون، 1366ش، ج4، ص103). این تابعیت ظاهری، در نام بردن از خلیفه و سلطان در خطبة مکه، بههنگام موسم حج و دیگر ایام سال، تجلی مییافت. هم خلیفه جایگاه دینی ـ سیاسی خود را در جهان اسلام بهدست آورده بود. هم شریف به آرزوی خود رسیده بود و هم سلجوقیان با ذکر نامشان در خطبة حرمین، در کنار رهبر مذهبیشان که رقیب مذهبی فاطمیان بود، توانستند موقعیت خوب و مشروعیت بالایی کسب کنند. این وضعیت تا سال 467ق، ادامه یافت (ابن جوزی، 1955م، ج8، ص294). جالب آنکه پردۀ کعبه هم که پیش از آن، خلیفة فاطمی میفرستاد، توسط سلطان سلجوقی به مکه فرستاده میشد (سبط ابن جوزی، 1361ش، ص170).
سلجوقیان با قدرت مالی بسیاری که داشتند شریف را راضی نگه داشتند و هم به لحاظ مذهبی حامی خلیفه بودند. از طرفی به لحاظ نظامی هم توانسته بودند از ضعف دولت فاطمی استفاده نمایند و بر شام، اردن و فلسطین در سال 465ق، دست یابند و سلطۀ فاطمیان را در این مناطق قطع کنند و حتی احتمال حملة سلجوقیان به مصر و از میان بردن فاطمیان هم وجود داشت. اینها همه به این معنا بود که اشراف حجاز در چنین وضعیتی، خطر سلجوقیان را در مرزهای شمالی حجاز و شام به خوبی احساس میکردند (الخراشیه، 1385ش، ص53 ؛ ابن تغردی بردی، 1935م، ج5، ص140).
سلجوقیان و عباسیان به این نتیجه رسیدند که بهترین وسیله برای سلطه بر جهان اسلام حفظ اقتدار معنوی و کسب مشروعیت از طریق تسلط بر مکه و راه اندازی حج و امور مربوط به آن است و باید با ارسال صله و هدایا و کمک مالی به اشراف حجاز، و در صورت لزوم، استفاده از منطق زور و تهدید به هدف خود برسند، بهطوریکه با ارسال نیروی نظامی به همراه کاروانهای تجاری، تحت عنوان حمایت و حفاظت از آنها و در واقع برای منکوب کردن اشراف به مکه فرستاده میشد، و بهویژه هنگامی که احتمال داشت شریف نام آنها را از خطبه بیندازد (الخراشیه، 1385ش، ص54، پرویز، 1331ش، ص185). در واقع همه چیز به قدرت سلجوقیها و اموال آنها بستگی داشت و همین باعث شد که بعد از مرگ خلیفه، قائم عباسی و سلطان سلجوقی آلب ارسلان و قطع کمک مالی، نام آنها در سال 467ق، از خطبه انداخته شود و حجاج عراقی باز هم دچار مشکل شوند وحج عراق بی رونقگردد. باتوجه به شرایط بهوجود آمده برای عراق و خلافت المستنصر فاطمی فرصت را مناسب دید و بدرالجمالی را ـ که بر مشکلات سیاسی داخلی و اقتصاد فائق آمده بود ـ مأمور نفوذ دوباره بر حجاز کرد و خطبه بار دیگر در سال 467ق، در موسم حج و عید قربان به نام خلیفة فاطمی المستنصر خوانده شد (مجمل التواریخ، 1318ش، ص489). همین باعث شد ارسال اموال از مصر به مکه از سر گرفته شود و شریف محمدبن جعفر هاشمی عامل فاطمیان گردد و پردۀ کعبه از مصر ارسال و به کعبه پوشانده شود (سبط ابن جوزی، 1361ش، ص174). هر چند، سالِ بعد خطبه به نام مقتدای عباسی و ملکشاه سلجوقی خوانده شد؛ زیرا خلافت و سلطنت سلجوقی خود را باز یافته بودند و در سال 468ق، در ذیحجه، خطبه به نام آنها خوانده شد (ابن جوزی، 1955م، ج8، ص298). شریف از سویی از قدرت دوبارۀ عراق مطلع شده بود و از سوی دیگر با فرستادن دو نماینده به مصر از اوضاع بحرانی آنجا آگاهی یافته بود. این در حالی بود که ملکشاه پیشنهاد تزویج خواهر خود برای شریف را داده بود. با توجه به اوضاع به وجود آمده در مصر، شریف، عموزادگان خود را جمع کرده و توانست آنان را قانع کند که باید به عباسیان و سلجوقیان بسنده کنیم. حتی خلیفه مقتدا و سلجوقیان به این بسنده نکردند و در ذیقعده سال 469ق، مقتدای عباسی، ابوطالب زینبی را به همراه امیر قتلغ که امیر کوفه بود، همراه خلعتها و اموال فراوان به نزد شریف مکه فرستاد تا از او برای خلیفه و سلطان ملکشاه بیعت بگیرد و این کار صورت گرفت (همان، ص307). این در حالی بود که در همان سال در مدینه خطبه بهنام خلیفه فاطمی خوانده شد. در سال 470ق، در مکه نیز به نام فاطمیان خطبه خوانده شد.
در سال 471ق، باز هم در موسم حج خطبه به نام خلیفة فاطمی ادامه داشت. در سال 472ق، خطبه به نام خلفای فاطمی بود. از این زمان خطبه تا سال 479ق، به نام خلفای عباسی و سلجوقیان خوانده شد (ابن جوزی، 1955م، ص304). در این زمان بود که امیرالحاج ترک با امارت قتلغ امور حج را در دست گرفتند و امیرالحاج کاروانها را بهطور کاملاً منظم همراهی میکرد و امر حج منظمتر از قبل شد. او امیر کوفه بود
و هرگونه سستی در کار منصب و مقام او در کوفه را نیز با خطر روبهرو میکرد. حج منظم برگزار شد و سیطرة عباسیان بر مکه ادامه یافت.
سلجوقیان با فرستادن نیروی نظامی به یمن، بر آن سرزمین هم سیطره یافتند و آخرین امیر فاطمیان برای نفوذ دوباره از طریق یمن و فشار آوردن به شرفای مکه، از طریق یمن به یأس تبدیل شد و خیال محمدبن جعفر نیز راحت شد اما او تا زمان مرگش به خلفای بغداد وفادار ماند (ابن اثیر، 1982م، ج10، ص158؛ حربی، 1401ق، ص325). تصرف یمن توسط امیر گوهر آیین که سپاهی با فرماندهی ترشک به یمن فرستاد، انجام گرفت که در جریان آن مکه نیز مورد حمله آنها قرار گرفت و شریف محمد به بغداد گریخت.
در مکه، تا سال 485ق، یعنی مرگ ملکشاه و بعد از آن، در زمان محمد پسر او تا 487ق، خطبه به نام خلفای عراق خوانده شد و کاروانهای حج بدون مزاحمت کار خود را به انجام میرساندند. اما از این تاریخ به بعد باز بر اثر مشکلات ناشی از فتنهها و جنگهای داخلی میان محمد و برکیارق و امرای سلجوقی بر سر تصاحب تاج و تخت اوضاع حرمین و همچنین کاروانهای حج و حجاج بههم ریخت. اهل عراق و خراسان در آن سالها به حج نیامدند و علاوه بر آن، پرداخت مبالغی هم از سوی سلجوقیان
و عباسیان به مکه میرسید، به تأخیر افتاد. اوضاع اقتصادی شرفای مکه بسیار نا بهسامان شد (ابن جبیر، 1959م، ص478). بازتاب منفی این امر بر حجاج شام مشهود شد. در این زمان تاجالدوله تُتُش سلجوقی حاکم شام، کار سازماندهی و نظارت بر قافلة حج
و حجاج را عهدهدار بود. وی منصب امیرالحاجی را به یکی از پیشکاران خود به نام امیر خانی واگذار کرد و او همراه چهار صد سپاهی، برای حفاظت از کاروان حج روانه شد و به او توصیه کرد تا در حراست و حفاظت از حجاج بکوشد. زمانی که حجاج پس از ادای مناسک به سوی دیار خود به راه افتادند، امیر مکه سپاهی را فرستاد که در نزدیکی مکه با آنها برخورد کرد. سپاهیان، اموال و متاع فراوانی از آنان را تصاحب و غارت کرده و تعداد زیادی از جمله شخص امیر خانی را کشتند. این وضعیت آنان را به بازگشت به مکه و شکایت نزد شریف مکه واداشت که در نتیجه بخشی از اموالشان به آنها بازگردانده شد. این جماعت با وضعیتی نامناسب به دیار خود بازگشتند. در ادامه راه باز هم مورد غارت بیابانگردان قرار گرفتند که آنها را مجبور به پرداخت مالیات کردند که آنان به دلیل مضیقة مالی نتوانستند پرداخت کنند و غارتگران هم عدة زیادی از آنها را کشتند و بسیاری هم در میانه راه مردند و گروهیکه سالم مانده بودند به دیار خود بازگشتند (ابن اثیر، 1982م، ج10، ص225). علت کار شریف را میتوان این چنین بیان کرد:
1ـ انتقامگیری از ترکمان به دلیل حمله ترشک در سال 484 به مکه و فرار وی
به عراق بود.
2ـ نقض تعهدات مالی سلجوقیان و عباسیان در قبال شریف مکه. او میخواست با غارت حجاج آن را تلافی کند.
با این حال شریف به خطبه خواندن به نام عباسیان و سلجوقیان تا زمان مرگش، در سال 487ق، ادامه داد. در اواخر عمر شریف محمدبن جعفرهاشمی، چه بسا حجاج بر جان خود ایمن نبودند و در صورتیکه خواست شریف محقق نمیشد، مورد قتل و غارت قرار میگرفتند.
باتوجه به شرایط اقتصادی حجاز و توان نظامی دولتهای همجوار، رفتارهای شریف مکه توجیه پذیر مینماید. با مرگ محمدبن جعفر پسرش قاسم جانشین او شد و در همان سال اول به نام فاطمیان در موسم حج خطبه خواند که موجب لشکرکشی ترکمنان به مکه و تصرف آن توسط آنها به فرماندهی امیر صبهبد بن ثکین شد. هر چند که در نهایت قاسم لشکر سلجوقی را در عسفان شکست داد و امارت خود را بازپس گرفت اما باز هم در سال 489ق، به نام عباسیان خطبه خواند و کاروانهای عراقی رهسپار حج شدند و تا سال 510ق، همچنان حج عراقی استمرار داشت و خطبه به نام خلیفة عباسی و سلطان سلجوقی خوانده میشد. و امیرالحاج عراق هر سال در موسم حج هدایا و اموال و خلعتها را به مکه و برای شریف میآورد (ابن خلدون، ص104). در سال 510ق، امیر یمن بن عبدالله مستظهری از طرف مستظهر عباسی امیرالحاج شد که با نیروی نظامی که همراه داشت به مردم مکه و مدینه اهانتهایی نمود و هدف آنها خوار شمردن امیر مکه و سودانیهای طرفدار فاطمی بود که این عمل آنها مورد نکوهش همگان قرار گرفت (ابن جوزی، 1955م، ج8، ص185). این عمل هر چند مورد تأیید نبود، اما بار دیگر قاسم را به خواندن خطبه در موسم حج به نام سلجوقیان و عباسیان مجبور کرد. سلجوقیان و عباسیان به دلیل رفتارهای قاسم از هرگونه شورش علیه او حمایت میکردند؛ از جمله شورش یکی از شاگردان علوی مسلک نظامیه در مکه و همچنین از شورش یک ترک فراری به نام سوله که از عراق با چهارصد سوار گریخته بود و مکه را چهار ماه تصرف کرده و در نهایت شکست خورد (الخراشیه، 1385م، ص81). اما با وجود این، همچنان خطبه بهنام مستظهر و سپس فرزندش مسترشد و برکیارق سلجوقی خوانده شد و کاروان حجاج به دور از دغدغه، کار خود را به انجام میرساند. هر چند امیر مکه، قاسم بن محمد همچنان روابط حسنه خود را با خلافت فاطمی حفظ کرده بود.
پس از در گذشت امیر قاسم بن محمد (518 ـ487ق)، فرزندش فُلیته امارت حرمین شریفین را عهدهدار شد (527 ـ 518ق)، وی از آغاز زمامداری، به نام مسترشد عباسی خطبه خواند و این رویه را تا زمان مرگش در سال 527 هجری ادامه داد (ابن اثیر، 1982م، ج10، ص617). دوران او دوران طلایی برای امر حج بود؛ زیرا از یک طرف حجاز از رفاه و نعمت و امنیت برخوردار بود و از طرف دیگر، حجاج مورد احترام و امنیت بودند. او به حسن سیره مشهور بود. وی مالیاتی را که از حجاج گرفته میشد، را لغو کرد و به نام خلفای عباسی خطبه میخواند ولی روابط حسنه خود را با فاطمیان حفظ کرده بود (الخراشیه، 1385م، ص83).
با مرگ فُلیته، فرزندانش بر سر امارت مکه با یکدیگر اختلاف پیدا کردند تا آنکه شریف مکه به کاروان حجاج عراقی که در سال 539ق، به حج آمده بودند و امیرالحاج آنها نظرالخادم بود حمله برد و اموال آنان را غارت کرد. حجاج در حال طواف، مورد حمله قرار گرفتند و اموالشان غارت و مصادره گشت (ابن اثیر، 1982م، ج10، ص103).
هرچند بعداً او تا سال 549ق، به نام عباسیان و خلیفه مقتضی لامرالله و سلطان سنجر خطبه خواند. او نیز مانند پدرانش خطبه و رابطه و تبعیت خود را از خلفای عباسی و یا فاطمی براساس منافع مالی و اموالی که از آنان میگرفت تنظیم میکرد (ابن خلدون، 1366م، ج4، ص104). پس از مرگ او زمانیکه امارت در دست فرزندش قاسم بنهاشم بن فلیته (557 ـ 549ق)، قرار گرفت او نیز خطبه به نام عباسیان و خلیفه مقتضی و پسرش مستنجد خواند. او تمایل به برقراری ارتباط با فاطمیان داشت. او به دلیل انداختن نام عباسیان از خطبه حج سال 556ق، توسط خلیفه عباسی مورد بازخواست قرار گرفت و خلیفه، امیر ارغش ترکمان را به عنوان امیرالحاج انتخاب کرده بود با سپاهی بر سر او فرستاد که منجر به فرار وی و امارت عموی او عیسی بن قاسم شد. تلاشهای او برای بازگشت به مکه ثمربخش نشد (فاسی، 1988م، ج2، ص303).
در سال 557ق، شورشی در مکه برپا شد و علاقمندان به دولت فاطمی، کاروان حج عراق به ریاست امیر ارغش را مورد حمله قرار دادند. این جماعت بر آن بودند تا از ورود حجاج عراقی به مکه جلوگیری کنند که این امر منجر به درگیری میان آنان شد و تعدادی از طرفین کشته شدند، و اموالی در حدود هزار شتر از حجاج تلف شد و امیرالحاج عراقی بدون بهجا آوردن حج، بازگشت. زمانیکه خادم وارد شد و پرده را آورد اهالی مکه تسلیم امیرالحاج شدند و تبعیت خود را اعلام کردند و این نشان میدهدکه آنان از اطاعت عباسیان بیرون رفته و علاقه خویش را به فاطمیان ابراز میکردند. چنین برخوردهایی نشان داد که امرای حاکم، در پی استقلال خود و رهایی از سختگیریهای امرای حج عباسیان بودند که مشکلاتی برای آنان پدید آورده و امارت ایشان را تهدید میکردند.
امیر عیسی بن قاسم به رغم درگیریهاییکه با برادرش مالک داشت و تا سال 567ق، ادامه یافت (ابن جوزی، 1955م، ج10، ص237) به امارت خود ادامه داد تا آنکه صلاح الدین ایوبی، دولت فاطمی را در سال 567ق برانداخت و سپاهی به فرماندهی برادرش تورانشاه در سال 568ق، برای فتح یمن اعزام کرد که مورد استقبال شریف مکه در جریان عبور آنها از مکه قرار گرفت و او نیز امارت عیسی را بر مکه تأیید کرد (سبط ابن جوزی، 1361ش، ج8، ص301). با پایان یافتن عمر فاطمیان مصر، موضوع رقابت دولت عباسی ـ سلجوقی با دولت فاطمی هم پایان یافت. در این وقت، حاکمیت حجاز به عباسیان و نوریها و سپس به ایوبیها رسید و همۀ آمال و آرزوهای فاطمیان از میان رفت و در منابر حجاز خطبه به نام المستضی عباسی و سلطان نورالدین محمود زنگی خوانده میشد (ابن خلدون، 1366ش، ج4، ص104).
اقدامات سلاجقه برای امنیت حج
سلجوقیان با تسلط بر عباسیان در 434ق، توجه ویژهای به تأمین امنیت حج داشتند. جلب ثواب دنیا و آخرت و جلب رضایت مردم و بهره برداری سیاسی و تبلیغاتی به نفع دولت سلجوقی و عباسی از اهداف مهم آنها در رسیدگی و توجه خاص به راهها به شمار می رفت، به خاطر همین توجه خلافت، والی کوفه را مسئول حفظ امنیت راههای حج کرده بود که فردی ترک بود (سبط ابن جوزی، 1361ش، صص199ـ 191). در نیمة قرن پنجم، سلجوقیان این وظیفه را بر عهده گرفتند. طغرل بنیانگذار سلسلة سلجوقی از همان روزهای اول تسلط بر عراق و بغداد بهدرستی به مسئلة حج و کارکردهای سیاسی آن پی برد و به راهاندازی کاروانهای حج عراق به عنوان یکی از عوامل و ابزار دینی و سیاسی برای اعادة قدرت خلافت و سلطنت خود که منجر به نفوذ در حجاز و مکه میشد اقدام کرد. اما اجل به او مهلت نداد و این سیاست در زمان جانشینان وی ادامه یافت. قدرت و نفوذ سیاسی ـ نظامی سلاجقه ورق را به سمت عراق و خلیفه عباسی برگرداند وکاروانهای حج عراق به سمت حرمین به راه افتادند. بار دیگر قدرت خلیفة عباسی بر حجاز مستولی گشت و خلیفة فاطمی المستنصر که با شرایط اقتصادی ـ سیاسی بسیار بغرنجی روبهرو شده بود با وجود مقاومتهایی که انجام داد، اندک اندک نامش از خطبة کعبه انداخته شد و نام خلیفه و سلطان سلجوقی مستولی گشت. کاروانهای حج با همان طمطراق سالهای اوج خلافت دوباره به سمت قبله رهنمون شد و امنیت کاروانها بهطور کامل تضمین گشت. باز هم رابطة قدرت و حج نمایان گشت. از آنجا که آنها هم مذهب خلیفة عباسی بودند و به دنبال کسب وجهه و مشروعیت سیاسی و اجتماعی بودند به حمایت همهجانبه از خلیفة عباسی پرداختند تا خلیفه موقعیت از دست رفتة خود را در میان جامعة اسلامی بازیابند. در این راستا نخستین اقدام توسط طغرل صورت گرفت و آن، اصلاح راه حج و به راه انداختن دوبارة کاروان حج عراق بود که به دلیل خطرات بهوجود آمده تعطیل شده بود. ولی اقدام او به علت مشکلات و مرگ وی سرانجامی نداشت (ابن جوزی، 1955م، ج8، ص164). نظام الملک وزیر سلجوقی که وزیر آلب ارسلان و ملکشاه را برای 29 سال
بر عهده داشت، این روند را ادامه داد وخواستۀ سلجوقیان را در این باب محقق کرد؛ از آن جمله، راهگشایی راه حج و بازسازی آن بود. بدین ترتیب امور مربوط به حجاج سامان یافت و بار دیگر قافلههای حج از خراسان و عراق به سمت حجاز به راه افتاد. او به بازسازی حرمین نیز اهتمام ورزید (سبکی، 1968م، ج3، ص140).
دورة ملکشاه هم دورة طلایی راهداری سلجوقیان بود در زمینة راه حج و منازل آن عنایت خاصی مبذول گشت و تسهیلات لازم در امر کاروانها فراهم آمد. ملکشاه مالیات مکوس و خفارت را از کلّ حجاجی که در سرزمینهای متعلق به او بود را لغو کرد (481 ـ 475ق) و فرمانش در دو لوح در باب الحلبه و جامع القصر بغداد نصب گردید. وی مبالغ فراوانی به اعراب بادیهنشین اعطا کرد و راهها را از تجاوزات آنان ایمن کرد و متعهد شد که هر مالی که از حجاج گرفته شود از خزانۀ خودش پرداخت گردد (ابن جوزی، 1955م، ج9، صص72 ـ70) او شخصاً امور حجاج و نظارت بر حرکت آنان از عراق به سمت حجاز را بر عهده گرفت. او خود همراه حجاج از بغداد بیرون میآمد و تا عُذَیب در سال 480 همراه کاروان بود. او منارههایی در واقصه ساخت تا راهنمای حجاج باشد که به منارة القرون معروف شد. اقدامات و اصلاحات دیگری در این راستا در زمان او انجام شد که به نوعی برای حجاج و نیز مجاورین مکه و مدینه و عموم مسلمانان سودمند بود و سبب میشد که به آنها به دیدۀ احترام نگریسته شود؛ از جمله اقداماتی که ابونصر استرآبادی هنگام ورود به مکه در سال 466 انجام داد از آنها نام میبرد؛ تعمیر مسجد هلیلجیه، انتقال آب از عرفات به مکه از طریق یک قنات طبیعی که احداث آن توسط زبیده، همسر هارون الرشید عباسی بود (الخراشیه، 1385ش، صص73 و 114).
بنابراین، اقدام عباسیان و سلجوقیان برای تطمیع قبایل اطراف آبها و برکهها
و قناتها در مسیر حج از جمله اعراب بنیشیبه که در اطراف آب عرفات بودند تا از سختگیری نسبت به حجاج و قطع آب خودداری کنند و تعهد بسپارند (ابن خلکان، 1968م، ص14).
با مرگ ملک شاه و خواجه نظام الملک و امیر الحاجی چون قتلغ که در تأمین مسیر راه حج تلاش فراوانی کرد، اندک اندک این مسیر باز هم ناامن گردید و این در زمان جانشینان آنها که اغلب در حال جدال بودند رو به ضعف گرایید و با سپری شدن دورۀ سنجر سلجوقی باز هم اوضاع راهها نامساعد شد تا اینکه در 567ق، به بعد صلاحالدین ایوبی توسط برادرش تورانشاه، بعد از غلبه بر مصریان، سرزمین حجاز و راههای حج را بار دیگر امن کرد.
نتیجه گیری
سلجوقیان بعد از غلبه بر آلبویه، متوجه اوضاع نا بهسامان حکومت عباسی شدند و در صدد حمایت از خاندان عباسی در مقابله با دشمنان آن؛ از جمله فاطمیان بودند. آنها برای مشروعیت خود در جامعة اسلامی نیاز به خلافتی پرجذبه داشتند؛ زیرا یکی از راههای مشروعیت سلاجقه حمایت و تأیید خلیفه، و یکی از راههای صلابت و قدرت خلفا، علاوه بر حمایت سیاسی و نظامی سلاجقه، تسلط بر حرمین و برگزاری مراسم حج و آمدن نام آنها در خطبههای موسم حج بود. ولی خطبه برای خلفای فاطمی خوانده میشد و از آنجا که خطبه خواندن به نام هر کدام از دولتهای عباسی و فاطمی بر منابر حرمین شریفین، یکی از مهمترین مظاهر سیادت دینی و سیاسی آنان بر حجاز تلقی میشد، مورد توجه بود.
سلجوقیان از زمانی که حمایت از خلافت عباسی را آغاز کرده و آن را از تسلط آلبویه و جنبش بساسیری نجات دادند و ضمن پایبندی به مذهب اهل سنت، از آن دفاع کردند، آشکارا در کنار عباسیان بر سر خطبه خوانی در مکه با فاطمیان به رقابت پرداختند. در واقع رقابت سلجوقی ـ فاطمی را میتوان ادامۀ رقابت عباسی ـ فاطمی دانست، با این تفاوت که اینبار، قدرت سلجوقیان در کنار عباسیان قرار گرفته بود. سلجوقیان اقداماتی در راستای بهبود فرضیه حج انجام دادند؛ از جمله این اقدامات، بازداشتن اعراب بادیه از غارت کاروانهای حجاج در ازای پرداخت پول به آنها و همچنین تعهد پرداخت مالهایی
از حجاج گرفته شده از اموال شخصی، لغو گرفتن مالیات از حجاج در مسیر حج که
با عناوینی چون «مکس» و «خفار» دریافت میشد؛ دادن اقطاعات به امیر حرمین
و نیز هدایا و پیشکشها به او، در حالیکه تا آن زمان، امیر حرمین موظف بود مبلغی به دستگاه خلافت بپردازد؛ اختصاص دادن اموال و اقطاعات به اهل حرمین و مجاوران، تعمیر منازل و راههای حج و ایجاد امکانات رفاهی برای حجاج؛ مانند انتقال آب از عرفات به مکه و بازسازی قنات زبیده، ساخت نخستین گنبد بر حرم امامان بقیع در دورة سلجوقیان بود.