مروری کوتاه بر دو تخریب بقاع بقیع

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسندگان

1 دکترای تاریخ اسلام، عضو گروه تاریخ و سیره پژوهشکده حج و زیارت

2 محقق و پژهشگر در حوزه علمیه قم

چکیده

در این مقاله ابتدا به ماجرای تخریب های اول بقیع و  بازسازی بقیع در فاصله دو تخریب و توصیف حرم ائمه مدفون  در بقیع در تعدادی از سفرنامه‌هایی که پیش از تخریب  دوم نگاشته شده است، پرداخته‌ایم و  پس از مرور تخریب دوم  بقیع، واکنش ایران به آن  به ویژه نقش خاندان هویدا در آن را بر اساس اسناد تاریخی، بررسی کرده‌ایم. روش این مقاله نقلی ـ تاریخی و متکی به منابع کتابخانه‌ای است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

بقیع تنها یک گورستان نیست؛ بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و بستگان پیامبرخدا9 و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیت‌های نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است. پیشینه این قبرستان به دوران قبل از اسلام می‌رسد؛ لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک می‌سپرده‌اند.

منابع تاریخی گواهی می‌دهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنی‌حرام» و «بنی‌سالم»، و گاهی نیز در منازل خود دفن می‌کردند(نجمی، 1386ش، ص61). ولی با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید
 و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران
 و فرزندان و اهل‌بیت رسول الله9 از اهمیت ویژه­ای برخوردار شد(نجفی، 1386ش، ج1، ص32) و گورستا‌نهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمدند و از میان رفتند.

در بقیع، اولین کسی که از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره»، و از مهاجرین  «عثمان بن مظعون» بوده است. پس از درگذشت ابراهیم، فرزند رسول خدا9، آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهیم را به سلف صالح ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید. پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقه‌مند شدند پیکر اقوام  و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه، درختان و ریشه‌های بخشی از بقیع را قطع، و زمین آن را برای همین منظور آماده کردند. در روایت آمده است: رسول الله9 به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور می‌یافت و به مدفونین آن سلام می‌کرد
و برای آنان از خداوند آمرزش می‌طلبید(کلینی، ج4، ص559).

از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبر خدا9 به بقیع می‌آیند واهل بیت پیامبر9 و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت می‌کنند. قبر امامان معصوم: و تعداد دیگری از دفن‌شدگان در بقیع نیز دارای قبه
و سایبان بودکه در حمله وهابیان تخریب شد و اکنون این قبرستان به صورت فضای باز و ساده‌ای درآمده و تنها برخی از قبور از دیواره‌های کوتاهی برخوردار است.

تخریب  اول قبور و بارگاه‌ها در مکه

چند سال پس از پیوند شوم آل سعود و محمد بن عبدالوهاب، عبدالعزیز[1]پسر محمد بن سعود ـ که همواره در فکر تصرف مکه بود ـ  به سوی این شهر مقدس لشکر کشید و میان او و شریفِ مکه، جنگی سخت آغاز شد که نزدیک به نه سال به طول انجامید.

سرانجام در سال 1212 قمری در آخرین رویارویی، عبدالعزیز سعود بر سپاه شریف غالب،[2] پیروز شد؛ اما اقتضائات سیاسی باعث شد دو گروه درگیر، تن به صلحی فرمایشی دهند و در عوض، راه حج به روی وهابیان و حجّاج نجدی ـ که پیش از آن به عنوان زندیق، برای ادای مراسم و مناسک حج، مجبور به پرداخت جزیه بودند (سباعی، 1385ش، ج2، ص124) گشوده شد.

شش سال بعد، بالاخره وهابیان شهر مکه را فتح کردند و بر آن مسلّط شدند و در روز هشتم محرم سال 1218 قمری، سعود در حالی که مُحرم بود، وارد مکه شد و پس از طواف و سعی، در باغ شریف اقامت گزید و سپس به مسجدالحرام رفت و خطابه‌ای خواند که در آن مردم را به توحید دعوت کرد و در اجتماعی دیگر به مردم دستور داد تا قبه‌هایی را که روی قبور بنا شده بود، ویران کنند (همان، 1385ش، ج2، ص131).

صبح روز بعد، گروه زیادی از مردم با بیل و کلنگ، گرد هم آمدند و تخریب قبور و بارگاه‌های شهر را آغاز کردند. نخست گنبدهای قبرستان مُعلّی،[3] و بعد گنبد محل تولد پیامبر اکرم9 و مکانی را که محل تولد امیرالمؤمنین7 می‌دانستند و نیز گنبد مزار حضرت خدیجه3 را ویران ساختند. سپس هر مکانی که اثری از بندگان صالح خدا در آن بود، به دست این گروه ویران شد. آنان هنگام تخریب قبور
و گنبدها، آواز و رجز می‌خواندند و طبل می‌نواختند و در نهایت، طیّ سه روز، تمام آثار بندگان از شهر مقدّس مکه محو شد (امین، بی‌تا، صص23 ـ 22).

ایوب صبرى پاشا، تخریب قبور در حرمین شریفین را پیش از استقرار کامل دولت سعودى، این‌چنین گزارش مى‌کند:

شریف غالب، پس از اطمینان یافتن به نفرستادن نیرو و امکانات لازم، به ناچار برادرش، شریف عبدالمعین را به قائم­مقامى خود برگزید و مهمان­سراى خویش، واقع در دامنه کوه جیاد را منهدم ساخت و دست زن و بچه‌اش را گرفت و رهسپار جده شد.

شریف عبدالمعین، جمعى از علماى مکه، چون شیخ محمد طاهر، سید محمد ابوبکر میرغنى، سید محمد عطاسى و عبدالحفیظ عجمى را نزد سعود بن عبدالعزیز فرستاد و از او تقاضاى عفو و امان کرد (در سال 1218قمری) سعود تقاضاى شریف عبدالمعین را پذیرفت و همراه علمایى که از مکه نزدش آمده بودند و با سپاه گردآمده، به ‌سوى مکه معظمه حرکت کرد.

سعود، قائم مقامى عبدالمعین را پذیرفت و با صادر کردن فرمان هدم قبور
و تخریب گنبدها و بارگاه‌ها، از میزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.

وهابى‌ها مى‌گفتند: اهالى حرمین شریفین به جاى خداوند یکتا، گنبد و بارگاه‌ها را مى‌پرستند. اگر گنبدها تخریب گردد و دیوارهاى مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالى حرمین از دایره شرک وکفر بیرون آمده، در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار خواهند گرفت...!

وى در جاى دیگر مى‌نویسد:

سعود پس از محاصره طولانىِ شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطى براى آنان تعیین کرد که در صورت پذیرش آنها، تعرّضى به اهل مدینه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:

1.  باید پرستش پروردگار متعال براساس احکام ومعتقدات آیین وهابیت انجام پذیرد.

2.  باید احترام حضرت رسول9 بر اساس معیارهایى که از طرف پیشواى وهابیان معیّن و مقرر شده است، رعایت گردد؛

3.  باید گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدى که داخل مدینه منوره یا در نواحى آن موجود است، تخریب گردد؛ یعنى سقف و دیوارشان برداشته شده، همه آنها بدون ضریح و صندوق، صاف و به صورت پشت ماهى درآورده شود؛

4.  همه باید دین و آیین نیاکان خود را ترک کنند و به دین وآیین وهابیت درآیند و پس از این، بر اساس آیین وهابیت به احکام دین عمل نمایند؛

5.  هرکس باید معتقد شود که به محمدبن عبدالوهاب از سوى خداوند رحمان الهام شده است و آیین او، مذهب حق مى‌باشد و باید او را مجدد دین و احیاگر مذهب بداند؛

6. کسانى که در دین نیاکان خود پایدارى نشان دهند و آیین وهابیت را نپذیرند، باید با ابراز خشم و غضب و اجراى جور و ستم در تنگنا قرار گیرند و اهانت و تحقیر شوند؛

7.  علمایى را که از پذیرش آیین وهابیت سرباز می‌زنند، باید به ‌قتل برسانند یا مخفیگاه آنان را به امراى وهابى گزارش دهند؛

8.  وهابیانى را که براى حفاظت از حصار مدینه تعیین خواهند شد، به داخل حصار راه دهند؛

9.  هرگونه امر و نهى که از طرف وهابیان در مورد مسائل مذهبى یا سیاسى اعلام شود، هرقدر سخت و توان‌فرسا باشد، باید از صمیم دل پذیرا شوند و مو به مو اجرا کنند و در تکریم فوق‌العاده امراى وهابیان بکوشند.

سعود پس از پذیرش این شروط از سوى مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را
به عهده خود مردم گذاشت و آنان نیز به دلیل ‌محاصره شدید اقتصادى و ستم‌هاى گوناگونى که متحمل شده بودند، بخشى از آن را پذیرفتند و اجرا کردند.

ایوب صبرى پاشا، متن نامه مردم مدینه، خطاب به سعود بن عبدالعزیز را نقل کرده که در قسمتى از آن آمده است:

«... فرمان داده بودید که گنبدها و بارگاه‌هاى موجود بر فراز قبور مطهره را تخریب کنیم. آن را نیز به تبعیت از حدیث مشهور انجام دادیم. هر فرمانى از طرف شما صادر شود، على‌رغم خواسته این و آن، در حق ما نافذ است...»

«این نامه به ‌دست سعودبن عبدالعزیز رسید. ولی او نمایندگان اهالى مدینه را
به حضور نپذیرفت و بر شدت تضییقات خود افزود و در لحظه ورود به مدینه منوره، دستور داد که باید بقایاى گنبدها و بارگاه‌ها به ‌طور کامل ویران شود.

از دستورهای اکید سعود، این بود که باید هرگنبدى به ‌دست خادمان آن مرقد مطهر تخریب شود و لذا خدمتگزاران اماکن متبرکه به ‌ناچار به این جنایت هولناک اقدام مى‌کردند.

خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سیدالشهدا، اظهار داشتند که ما بر اثر پیرى
و ضعف جسمى، قدرت هدم و تخریب نداریم. سعود نیز با نزدیکان خاص خود، شخصاً به حرم مطهر جناب حمزه رفت و به یکى از زورمندان وهابى که او را در جسارت و گستاخى، با یک قبیله برابر مى‌دانست، دستور داد که بیل و کلنگ بردارد و بر فراز گنبد مطهر برود. او نیز با تعبیر «على ‌الرأس والعین» آمادگى خود را اعلام کرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهر پانهاد و کلنگ را با شدت تمام بر پرچمى که برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. کلنگ از دست وى بیرون شد، توازن بدنش به ‌هم خورد، از فراز گنبد به زیر افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222 قمری). سعود پس از مشاهده این واقعه، از تخریب گنبد منصرف شد و پس از سوزانیدن درِ حرم، مردم را در میدان مناخه جمع، و براى آنان سخنرانى کرد.»

ایوب صبرى پاشا در بخش دیگرى از کتاب خود مى‌نویسد:

«هنگامى‌که قافله شام چند منزل از مدینه دور شدند، سعود در محکمه حضور یافته، دستور داد که همه زر و زیور و جواهرات گران‌بهاى موجود در روضه مطهر
و گنجینه حرم نبوى را غارت کنند. سپس فرمان داد گنبدهایى را که تاکنون تخریب نشده بود، منهدم سازند. فقط گنبد مطهر حضرت رسول9 را باقی گذاشت و بر اساس تقاضاى اهالى مدینه، اجازه داد که به ‌همان حال باقى بماند.»

سپس اهالى مدینه را در مسجدالنبى9 گردآورد و براى آنان سخنرانى کرد. او در بخشى از آن سخنرانی گفت:

«ایستادن در پیش روى رسول‌اللَّه9 و سلام کردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و این نوع تعظیم و تجلیل در مذهب وهابى، نامشروع است و چنین اقدامى از دیدگاه وهابى بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. کسانى که از پیشِ روىِ مبارک عبور مى‌کنند، باید بدون توقف حرکت کنند و فقط مى‌توانند در حال عبور بگویند: «السلام على محمد» و همین مقدار بنا بر اجتهاد پیشواى ما کافى است.» (قاضی عسکر، 1386ش، ص49).

«در سال 1220 قمری، آل سعود به سرکردگی عبدالعزیز بن سعود، بعد از محاصره­ای طولانی، طی حمله‌ای شهر مدینه را به تصرف درآورد، بسیاری از مردم بی­گناه را به خاک و خون کشید و سپس با ضرب و شتم خادمان آستان نبوی و پی بردن
به محل نگهداری اشیای گران‌بهای حرم، تمامی این اشیا را غارت کرد. آنها در این حمله، چهار صندوق مملو از جواهرات مرصّع به الماس و یاقوت گرانبها و حدود یکصد قبضة شمشیر با غلاف‌هایی از طلای خالص و تزیین‌شده با الماس و یاقوت را به یغما بردند؛ همچنین قضات مکه و مدینه را ـ که از طرف عثمانی‌ها نصب شده بودند ـ  از شهر بیرون راندند.» (عثیمین، 1417ق، ج1، ص91).

با تصرف مدینه، رسماً حکومت وسیع وهابیان ـ که شامل حجاز و نجد بود ـ  شکل گرفت و در عین حال، دست‌اندازی‌های آنان به عراق، به ویژه شهرهای مقدس نجف و کربلا ـ که از سال‌ها پیش آغاز شده بود ـ  شدت یافت.

پس از غارت حرم نبوی، هنگام بازگشت به نجد ـ که محل استقرار وهابیان بود ـ  آنان از بقیع گذشتند و عبدالعزیز دستور تخریب تمام بارگاه‌ها را صادر کرد.

باز پس گیری حرمین از وهابیان و بازسازی بقاع بقیع

با حمله وهابیان به سرزمین‌های اسلامی، سلطان عثمانی بر آن شد تا از پیشروی آنان جلوگیری کند و در برابرشان بایستد و این، آغاز جنگ وهابیان و عثمانی بود. حاکم عثمانی به والی خود، محمدعلی‌پاشا، دستور داد که حجاز را از سلطه وهابی­ها خارج کند و کنترل آن را به دست گیرد و بدین ترتیب، پس از جنگی خونین در سال 1227 قمری، وهابی­ها به سختی شکست خوردند و پس از آن، مردم به بازسازی اماکن متبرکه همت گماشتند.

طی جنگ­های عثمانی و وهابیان، حکومت آل سعود سقوط کرد و شهر درعیّه با خاک یکسان شد و اکثر خاندان آل سعود و محمد بن عبدالوهاب، اعدام شدند.

گزارش مورخان از بناهای بقیع  در فاصله میان دو تخریب:

با نگاهی در مکتوبات جهانگردان و تاریخ‌نگاران، گنبد و بارگاه ائمه بقیع:، در نزدیکی و سمت راست در واقع شده و از آن به عنوان بنایی مرتفع و سر به فلک کشیده و دارای قدمت بسیار (ابن جبیر، ص64؛ سمهودی، 2006م، ج3، ص916؛ بلوی مغربی،[4] ج1، ص2888). یاد کرده‌ و آن را از سایر قبه‌های بقیع، بزرگ‌تر و زیباتر دانسته‌اند (موسوعة العتبات المقدسة، ج3، ص283،  به نقل از سیاحت­نامه سر ریچارد بورتون]  [Sir RichardBurton، جهانگرد غربی که در سال 1276ق به مدینه مسافرت کرده است).

در قرن چهاردهم، ابراهیم رفعت پاشا که آخرین بار در سال 1325 قمری، یعنی نوزده سال قبل از تخریب حرم ائمة بقیع: به سفر حج رفته، چنین بیان کرده است: «عباس و حسن بن علی7 و سه تن دیگر[5] در زیر یک قبه قرار گرفته‌اند که از همة قبه‌های موجود در بقیع بزرگ‌تر است» (صبری پاشا، 1377ش، ج1، ص426).

مورخان همچنین ساختمان حرم ائمة بقیع: را بنایی هشت‌ضلعی توصیف کرده‌اند که داخل و گنبد آن سفیدکاری شده (سفرنامة فراهانی: 228)[6]  و دارای دو در بوده که یکی از آنها در تمام اوقات روز به روی زائران باز بوده است (ابن نجار، 1401ق، ص153؛  سمهودی، 2006م، ج3، ص916، به نقل از ابن نجّار).

تاریخ بیانگر این مطلب است که قبور ائمة بقیع: و عباس عموی پیامبر9، از روزگاران پیشین، بلکه پیش از قرن هفتم، ضریح و صندوق داشته و به خاطر نزدیکی و اتصال قبور این ائمة بزرگوار:، هر چهار قبر داخل یک ضریح، و قبر عباس به علت فاصله با این قبور، در ضریحی مستقل بوده است.

 در قرن‌های اخیر، علاوه بر این دو صندوق، یک ضریح مشبّک و چوبین بزرگ هم ساخته شده بود که هر دو صندوق، داخل آن قرار گرفته بودند.

شواهد دیگر تاریخی، نشان می‌دهد که حرم ائمه بقیع: نیز مانند سایر حرم‌ها، دارای خادم، کفشدار بوده و زیارتنامه‌خوان‌های متعدد داشته است؛ برای نمونه، نایب‌الصّدر شیرازی در سفرنامةخود حتی نام خدام بقیع را ذکر کرده است:

«سه‌شنبه هیجدهم محرم 1306 هجری [قمری] به عنوان آستان‌بوسی حضرت مجتبی7 به بقیع رفتم. با اینکه سه ساعت از آفتاب برآمده بود، خدام نیامده بودند. ساعتی در بیرون بقعه، روی زمینِ عرش‌مکین نشسته، دو سودانی ـ که کفشدار بودند ـ  صحبتی می‌نمودند که اسامی خدام از این قرار است: سید عبدالکریم،
سید جعفر، سید زین‌العابدین، سید احمد مِن بنی الحسن (سید احمد از خاندان بنی الحسن). بعد از ساعتی آمدند درِ روضة مبارکه را گشودند و مشرف شدم.» (معصوم علیشاه، 1362ش، ص257).

همچنین امین‌الدّوله، نخست‌وزیر مظفرالدین‌شاه قاجار[7]، در سفرنامةخویش با تفصیل و جزئیات، حال و هوای بقیع و آزادی زائران در زیارت و اهتمام شیخ‌الحرم در خدمت به زوّار را نیکو به تصویر کشیده است؛ تا آنجا که در ایران، برای خدام بقیع مقرّری نیز در نظر گرفته شده بود:

«یک‌شنبه یازدهم محرم 1316 هجری ‍[قمری]، علی‌الصّباح، مُحرِم کعبه مقصود
و فوز به مقام محمود شدم و از دل و جان به آن آستان نماز آوردم. هوا روشن شد. هوای بقیع و زیارت ائمة هدا: کردم. آنجا جز حاج صادق یزدی و یک ضعیفةکفشدار و یک سقّا، کسی نبود. کلیددار، متولّی و زیارتنامه‌خوان حضور نداشتند. در بقعة متبرکه بسته و قفل بود، بی‌آنکه سبب معلوم شود. از بیرون، سر بر آستان نهاده، زیارت خواندم و نماز زیارت گزارده، برگشتم... . به چند نفر از حاجی‌ها و هم‌سفرهای ایرانی، حضور داده و بسته بودن درب حرم، به تواتر گفتند که این معامله به تعمّد است. در این اثنا شیخ جزاء و حاج صادق آمدند و خلاصة تحقیقات آنها اینکه حضرت شریف به جناب شیخ‌الحرم شرحی نوشته، توصیه کرده‌اند که چون زوّار کِرام و مردم جلیل و نبیل از ایرانیان، به مدینه­ طیبه می‌آیند، اهتمام کنید خدام
و کلیدداران و متولّیان، طمع و توقع بی‌جا در اخذ و عمل ناروا را نکنند.

شیخ‌الحرم نظر به توصیه­ شریف، قدغن کرده‌اند از زوّار چیزی گرفته نشود و چون در بقعه­ بقیع بر سبیل مقطوع از هر کس چند قرش گرفته می‌شد، سید عبدالکریم برزنجی، کلیددار بقعة شریفه، از حکم شیخ‌الحرم اعراض، و در خانه نشسته، به بقیع نیامده است که در به روی زوار بگشاید. در این مبحث بودیم که سید حسن هم وارد شد و گفت: «قضیه همین است». گفتم: «این چه شیخ‌الحرم است که حکمش در سید عبدالکریم به نقیض مقصود اثر می‌کند؟!»

وی در ادامه، پس از شرحی مفصل دربارة ملاقات و بحث و گفت‌وگو با شیخ‌الحرم که به باز شدن حرم بقیع منجر شده است، می‌گوید:

«گفتم: «بروید و درب حرم را باز کنید». رفت و در را گشود. زوار هم الحق بی‌مروّتی کردند و دست خود را بسته، نقیبی به کفشدار ندادند؛ چه رسد به کلیددار! جناب حاج میرزا آقا، امام جمعه­ تبریز با همّتِ بلند و نیّت ارجمند، حاضر شده‌اند در تبریز محلّی معیّن کنند که هرساله هزار تومان برای خدام این حرم مطهر، عاید شود.» (همان، 1362ش، ج1، ص427)

از دیگر خصوصیات حرم بقیع این بوده که بر خلاف حرم سایر ائمه: که صحن
و حیاط دارند، این حرم، صحن و سرا نداشته است؛ چرا که نه تنها در گفتار هیچ یک از مورخان و جهانگردان به وجودِ صحن و سرایی برای این حرم شریف اشاره نشده، بلکه در کلمات بعضی از آنان نبودِ صحن و سرا در حرم بقیع، به روشنی نمایان است (ر.ک: سرابی، 1361ش، ص143؛ سیف‌الدوله)[8]؛ برای نمونه نایب‌الصّدر شیرازی در سفرنامه خود از اهتمام ایرانیان در ساخت صحن برای ائمه بقیع: سخن گفته است:

«جناب اجلّ اکرم، وزیر اعظم، امین‌السلطان ـ ادام الله إقباله ـ  در چند سال قبل، بنای ساختمان صحن برای بقعة متبرّکة حضرت مجتبی7 داشتند؛ وکلا[9] صلاح ندانستند و عذرهای بدتر از گناه آوردند. ... خداوند توفیق دهد کسانی را که سعی نمایند صحن بسازند.» (معصوم علیشاه، 1362ش، ص212).

حمله دوبارة وهابیان به حجاز

پس از چندین سال و با ضعیف شدن دولت عثمانی، عبدالعزیز بن عبدالرحمان، معروف به ابن سعود، با همکاری دولت انگلستان برای دیگر بار آل سعود را قدرتمند ساخت و به باز پس‌گیری حجاز و نجد اقدام کرد.

آنان در سال 1343 قمری در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب7 ، ابی‌طالب7 ، خدیجه3 و زادگاه پیامبر9 و حضرت فاطمه زهرا3 و «خیزران» عبادتگاه سری پیامبر9 را با خاک یکسان کردند و در جده نیز قبر «حوا» و دیگر قبور را تخریب کردند.

ابن سعود پس از تصرف جده، به سوی مدینه حرکت کرد و در 19 جمادی الاولی در سال 1344 قمری، بار دیگر این شهر را به تصرف درآورد.

 پس از تصرف مجدد مکه و مدینه، در ماه مبارک رمضان سال 1344 قمری «شیخ عبدالله بن بُلَیْهِد» قاضی‌القضات وهابی‌ها از مکه به مدینه آمد و نظر اهل مدینه را درباره تخریب قبه‌ها و بارگاه‌ها و زیارتگاه‌ها جویا شد. بسیاری از مردم از ترس، پاسخی ندادند و برخی خراب کردن را لازم دانستند و در هشتم شوّال 1344 هجری قمری، با تخریب این قبور متبرکه، جنایتی دیگر در تاریخ ثبت شد. وهابیان پس از تخریب قبور مطهر ائمه بقیع: اشیای نفیس و باارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند و قبر حضرت حمزه7 و شهدای احد را با خاک یکسان، و گنبد و مرقد حضرت عبدالله7 و آمنه3 پدر و مادر پیامبر9 و دیگر قبور را هم خراب کردند. (صبری پاشا، 1377ش، ص332).

علامه سید محسن امین در کتاب کشف الإرتیاب، توضیح می‌دهد که مقصود شیخ عبدالله بن بلهید از چنین پرسشی، استفتای حقیقی نبود؛ زیرا وهابی‌ها در وجوب خراب کردن تمام قبه‌ها و ضریح‌ها، حتی قبه روی قبر مطهر پیامبرخدا9 هیچ تردیدی نداشتند و این سؤال، تنها برای همراه کردن و تسکین خاطر مردم مدینه بود.

پس از این نظرخواهی فرمایشی، تمامی گنبدها و ضریح­ها و مزارها تخریب شد و در مدینه و حومه­ آن و در یَنْبَع قبری باقی نگذاشتند (همانجا). وهابی‌ها مردم را با زور اسلحه جمع کردند و به سوی بقیع حرکت دادند و هر چه گنبد و ضریح در شهر مدینه و بیرون از شهر بود، ویران کردند که از آن جمله می‌توان به گنبد و بارگاه ائمة بقیع، گنبدهای متعلّق به جناب عبدالله و حضرت آمنه و حرم دختران و همسران پیامبر،
و حرم جناب ابراهیم فرزند رسول خدا9 اشاره کرد. البته وهابی­ها از ترس عواقب کار خود، از تخریب حرم نبوی خودداری کردند (نجمی، 1386ش، ص51).

بارگاه پیامبر9 از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم بود، از دیدگاه وهابیان در اولویت تخریب قرار داشت؛ اما آنان از ترس نتیجه کارشان، از تخریب گنبد و بارگاه حضرت خوددارى کردند (صبری پاشا، 1377ش، صص77 ـ 76، به نقل از: امین، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهّاب، ص55).

بدین ترتیب، حکومت آل سعود و وهابیت تا امروز بر مکه و مدینه سایه‌افکن شد و اندیشه‌های آنان، همچنان مایه تفرقه‌افکنی بین مسلمانان است.

مشاهدات یک جهانگرد از ویرانی بقیع

در کنار تمام آنچه از روزهای آبادانی بقیع بیان شد، تاریخ، چهره‌ای سیاه نیز دارد که از همان روزهای نخستین تا به امروز، از ننگ آن رهایی نیافته است. چند ماه پس از ویرانی حرم بقیع و سایر مقابر و حرم‌های مدینه و حجاز، یکی از جهانگردان غربی، معروف به مستر ریتر (Riter) از مشاهدات خود و ویرانی‌های صورت‌گرفته، چنین نوشته است:

«چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهری دیدم که زلزله‌ای شدید در آن به وقوع پیوسته و به ویرانه‌ای مبدلش ساخته است؛ زیرا در جای‌جای بقیع، به جز قطعات سنگ و کلوخ در هم ‌ریخته و خاک‌ها و زباله‌های روی هم انباشته و تیرهای چوب کهنه و شیشه‌های در هم ‌شکسته و آجرها و سیمان‌های تکه تکه ‌شده، چیزی دیگر نمی‌توان دید. فقط در بعضی از رهگذارهای تنگ این قبرستان از میان این زباله‌ها راه باریکی برای عابرین باز نموده‌اند.

...و اما آنچه در کنار دیوار غربی بقیع دیدم، تلّی بود از تیرهای قدیمی و تخته‌های کهنه و سنگ‌ها و قطعات آهن روی هم انباشته که اینها بخشی از زباله‌ها و بقایای مصالح ساختمان‌های ویران‌شده‌ای بود که در کنار هم انبار شده بود. ولی این ویرانی‌ها و خرابی‌ها نه در اثر وقوع زلزله و یا حادثه­ طبیعی، بلکه با عزم و اراده انسان‌ها به وجود آمده است و همةآن گنبد و بارگاه‌های زیبا و سفیدرنگ ـ که نشانگر قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام9 بود ـ با خاک یکسان گردیده است.

...چون برای مشاهدة بیشترِ این آثار ـ که نشانگر قبور مسلمانان صدر اسلام
و تاریخ‌سازان روزگار است ـ  در میان سنگ و کلوخ حرکت می‌کردم، از زبان راهنمایم شنیدم که از شدت ناراحتی، این جمله‌ها را آهسته تکرار می‌کرد:...استغفرالله ...استغفرالله؛ ...لا حول ولا قوّة إلّا بالله» (نجمی، (1388ش)، تاریخ حرم ائمة بقیع و جنایات وهابیت، مسجد، شماره۱۴۲).

واکنش ایران در ماجرای ویرانی مقابر

زمانی که خبر تخریب قبور مطهر ائمة بقیع: در ایران منتشر شد، دولت ایران با موافقت علما برای بررسی صحت و سقم این مطلب، نمایندگانی رسمی به ریاست «غفارخان جلال‌السلطنه»، وزیر مختار ایران در مصر، و «حبیب‌الله خان هویدا»، جنرال کنسول ایران در شام، به عربستان فرستاد (امین، بی‌تا، ص65، ذیل صفحه؛ محقق، 1379ش، ص26).

مردم در اوایل ماه صفر 1344 قمری، مطابق با اوایل شهریور 1304 شمسی از این جسارت بزرگ باخبر شدند و با توافق علما، شانزدهم ماه صفر، تعطیل و عزای عمومی اعلام شد (مکی، ج3، ص365) همچنین مجالس درس و نمازهای جمعه تعطیل شد و مردم به سوگواری و عزاداری پرداختند. در این میان، مطلبی که بیشتر جلب توجه می‌کرد، خبر
به گلوله بستن و تخریب قبر پیامبر اکرم9 بود که مشخص شد، شایعه بوده است.

پس از آنکه مراجع و علما از ماجرای هتک حرمت حرم ائمة بقیع: باخبر شدند، با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد سریع و قاطع با عوامل تخریب قبور و اماکن متبرکه شدند.

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، تلگرافی به آیت‌الله شیخ محمد خالصی در کاظمین مخابره کرد و او نیز بلافاصله ماجرای غارت وهابیان را به اطلاع مرحوم مدرس رساند (بافقی شهرضائی، 1370ش، ص78).

مرحوم مدرس نیز با تشکیل کمیسیونی با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین» در مجلس ملی، خواستار پیگیری و برخورد با عوامل تخریب قبور بقیع شد.

در همین زمان، عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود بر حجاز مسلّط شد و در تاریخ 24 جمادی‌الآخر 1344 قمری، مطابق با 19 دی‌ماه 1304 شمسی، رسماً دولت سعودی را تشکیل داد و برای مجبور کردن کشورهای اسلامی به برقراری ارتباط
با عربستان، سفر به حجاز را ممنوع کرد. کمیسیون دفاع از حرمین شریفین به رهبری مدرّس، با تحت فشار قرار دادن مستوفی‌الممالک (رئیس‌الوزرای وقت)، او را
وادار کرد تا اعلامیه‌ای با عنوان «به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام می‌شود...»، منتشر، و در آن، اعتراض دولت خود به اقدامات وهابی‌ها را آشکار کند (موجانی، 1380ش، ص32).

دولت ایران در تاریخ 1/4/1305 شمسی این اطلاعیه را منتشر کرد که در آن، اعمال وهابیان در تخریب قبور بقیع به شدت محکوم شده بود.

عاقبت توطئه­ عبدالعزیز به نتیجه رسید و در خرداد 1308 شمسی، اولین مراوده دیپلماتیک بین ایران و عربستان انجام گرفت و حبیب‌الله خان هویدا، به عنوان کاردار ایران در جده به عربستان فرستاده شد.

آنچه از تاریخ بر می­آید، این است که وی بر خلاف رسم معهود و وظیفه‌ای که بر عهده‌اش نهاده شده بود، نقشی مؤثّر در سرپوش نهادن بر وضعیت حجاز و تخریب اماکن مقدس بر اثر حمله وهابی‌ها داشته است (قاضی عسکر، 1386ش، صص80 ـ79). این مسئله زمانی آشکارتر می‌شود که بدانیم هویدا از بهاییان شناخته‌شده نیز بوده[10]
و چه بسا با در نظر گرفتن مجموع این واقعیت­هاست که ملک عبدالعزیز این گونه
او را می‌ستاید:

«... ما شما را از خود می‌دانیم. شما نیز خود را مانند سایر نمایندگان اجانب ندانید. هیچ وقت لزوم به تحصیل اجازه نیست. هر وقت که میل دارید، بدون هیچ ملاحظه به دیدن ما بیایید؛ چه در مکه و چه در اینجا. ما همیشه آمادة ملاقات با شما هستیم...» (محقق، 1379، ص88).

هویدا تا سال 1353 قمری[11] به عنوان نماینده­ ایران در حجاز مشغول به کار بود
و در مأموریتش برای کسب اطلاع از میزان خرابی‌ها در مدینه، به شدت تلاش داشت که این حادثه­ مهم را کم‌رنگ جلوه دهد و وهابیان را به نوعی تبرئه کند. در گزارش وی آمده است:

«... بالای مناره قبه مطهر صعود کردیم. 130 پله بالا رفتیم و از آنجا قبة مطهر را زیارت نمودیم (زیرا صعود به بالای قبه غیرممکن است). از آنجا مشاهده نمودیم که فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهر اصابت نموده و اندکی سوراخ کرده است
و ابداً خرابی وارد نیامده است.

اولاً نمی‌شود حتم کرد که این گلوله‌ها از طرف وهابی‌ها بوده است؛ ثانیاً بر فرض اینکه از طرف آنها بوده باشد، واضح است عمدی نبوده است و دلیل صحت این نظریه، این است که قبه مرقد مطهر، خیلی عظیم و بزرگ است و وهابی‌ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده‌اند و تعدادشان بیش از سه تا چهار هزار بوده است. اگر قصد اصابت می‌داشتند، اقلاً دو سه هزار گلوله به قبه مطهر می‌رسید.

به هر حال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روی قبه مطهر بود و همچنین آثار چهار، پنج گلوله بر قبه اهل بیت بود. خادم‌باشی حرم مقدس نیز سه ‌چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت که اینها را روی بام حرم یافته و تصور می‌کند که از گلوله‌هایی است که به قبه مقدس رسیده است. فدوی آنها را تقدیم خواهم نمود که در موزه وزارت معارف محفوظ بماند...» (همان، 1379ش، ص50).

هویدا در گزارشی دیگر باز تلاش کرده است تا ابن سعود را از اتهام تخریب قبور تبرئه کند. وی از قول ابن سعود چنین می‌نویسد:

«...خیلی اسباب حیرت است‌که مسلمانان عالم فقط برای تخریب چند قبر‌که قبل از ورود من به دست این بدوی‌های جاهل مهدوم شده، این همه اظهار غیرت و حمیّت و دردمندی نمودند و در این مجامع و منابر و روزنامه‌ها مرا لعن و تکفیر کردند
و عالم را بر من شوراندند و بدنام ساختند... (همان، 1379ش، ص46).

نقش خاندان هویدا در تخریب بقیع

درباره نقش تاریخی خاندان هویدا درباره جنایات در بقیع، شواهدی دیگر نیز در دست است که بر فرض صحت، نشان می‌دهد فعالیت‌های ضد شیعی این خاندان، تنها در سرپوش نهادن بر تخریب حرم اهل بیت: خلاصه نمی­شود؛ بلکه اینان نقشی بسیار پررنگ در این مسئله داشته‌اند.[12]

در شماره نخست سال هشتم مجله خردکه در سال 1328 شمسی منتشر شد، عمادزاده، مدیر این مجله در مقاله‌ای تحت عنوان «مربی بزرگ اسلام» از شیخ عبدالرحیم صاحب فصول حائری[13] به عنوان مؤسس جامعه­ اخوان اسلامی یاد می‌کند
و ضمن مقدمه‌ای، ضرورت پرداختن به زندگی وی را مورد توجه قرار می‌دهد.

در شماره دوم نشریه خرد که زمان انتشار آن با ایام حج مقارن شده بود، مدیر مجله با اشاره به وعده‌ای که درباره شرح خدمات و زحمات اجتماعی این پیشوای روحانی داده بود، به شرح خاطره‌ای از این روحانی درباره حج می‌پردازد.

عمادزاده می‌نویسد که ماجرای مربوط به آیت‌الله صاحب فصول را سال قبل، یعنی 1327شمسی، که صدرالاشراف امیرالحجّاج بود، به طور خلاصه منتشر کرده
و در اختیار شماری از حجاج قرار گرفته است تا هنگام نیاز، به آن استناد کنند.

طبق این سند، پس از تسلط وهابیان، مسلمانان از رفتن به حج خودداری کردند
و در این میان، یکی از روحانیان تهران به نام شیخ عبدالرحیم صاحب فصول، همراه حدود هزار نفر، در سال 1344 (یا به روایتی 1345) قمری از راه شام عازم حج شد.

عبدالعزیز سعودی از این حرکت استقبال کرد و کوشید با این کار نشان دهد که مشکلی با سایر مسلمانان ندارد و چنین نیست که آنان را کافر بشمارد.

به هر صورت، این عالم دینی، در بحبوحه ماجرای منازعه وهابیان با مسلمانان به همراه شمار زیادی ایرانی راهی حج می‌شود. او حس می‌کند که در این ایام، تأثیر کلامش بیشتر است و بنابراین، پیش از رسیدن ماه ذی‌الحجه، ابراز می‌دارد که اگر اول ماه ذی‌الحجه مطابق رأی سعودی‌ها برای او ثابت نشود، شیعیان طبق نظر خود، روز وقوف در عرفات را نهم ذی‌حجه ـ که برای خودشان ثابت شده است ـ در نظر خواهند گرفت. وی این نظر خود را توسط محمد عبدالرئوف، نماینده عبدالعزیز، به پادشاه سعودی منتقل می‌کند. پادشاه نیز به ایشان سلام می‌رساند و می‌گوید: «شما حق دارید هرچه می‌خواهید توقف کنید. حق مذهب شما هم همین است». اما خوشبختانه اختلاف نظری در اول ماه پدید نمی‌آید و همه مسلمانان یک روز واحد در عرفات وقوف می‌یابند.

پس از فراغت از حج، عبدالعزیز نمایندة خود را برای عرض تبریک و تقاضای بازدید شیخ عبدالرحیم می‌فرستد و ساعتی را برای ملاقات وعده می‌دهد. در این ملاقات، شماری دیگر از ایرانیان، از جمله آقای سید حسین بروجردی، نماینده (یا کارمند) مجلس شورای ملی نیز حاضر بودند. چند روز بعد هم موعد ملاقات دیگر تعیین شد.

این ملاقات و در واقع این سفر حج، یک سال بعد از ماجرای تخریب قبور بقیع بود که در آن زمان، هنوز آثار قبور به چشم می­خورد و اگر آن سال مبادرت به ترمیم نمی‌شد، امروز هیچ اثری از محل قبور باقی نبود.

در ملاقات دوم، آیت‌الله فصولی حائری خطاب به عبدالعزیز گفتند: «آیا تمام اصلاحاتی که منظور داشتید، تمام شد؟ فقط خراب کردن قبور ائمة بقیع: مانده بود؟»

عبدالعزیز در پاسخ گفت: «راست می­گویی. ولی این کار را من نکردم. این عمل به تحریک سفیر ایران[14] انجام شد».

آیت‌الله فصولی ضمن تأکید بر اینکه این شخص دشمن مذهب شما و ماست، از او می­خواهد تا به این امر رسیدگی کند. ملک قبول می‌کند و وعده می‌دهد که صورت قبور را تجدید کند و چنین می‌کند؛ چنان که تا حال باقی است.

در این وقت شیخ عبدالرحیم فصولی پیشنهاد کرد که ملک دو صُفه مسدّس از سنگ مرمر بسازد. یکی بالاتر باشد که صورت قبور روی آن باشد. یکی پایین‌تر که مردم بایستند و زیارت بخوانند. همچنین در اطراف این صفه­ بزرگ، طاق‌نماهایی از سنگ مرمر ساخته شود که تنها برای استراحت و نشستن مفید باشد، ولی جای خوابیدن یا سکونت نباشد و ابداً طلا و نقره هم در آنها به کار نرود، که ظاهراً ملک این نقشه را می‌پذیرد. سپس عبدالعزیز دستور می­دهد تا متن آنچه بر آن توافق شده، روی کاغذی با سربرگ دیوان جلاله نوشته، ثبت و برای آیت‌الله فصولی ارسال شود.

متنی که نوشته شد، این بود:

«از عبدالعزیز پسر عبدالرحمان آل فیصل به سوی حضرت فاضل محترم، شیخ عبدالرحیم صاحب الفصول؛

سلام بر شما و رحمت خدا و برکات او.

و بعد تأکید می‌کنیم برای شما که قبه پیغمبر را احدی به بدی دست نخواهد زد
و هرگز چنین چیزی به خاطر ما خطور نکرده است که کسی به بدی به آن دست بزند(یعنی تخریب کند)، و برای پیغمبر حرمتی قائل هستیم که قابل مقایسه با هیچ حرمتی نیست.

اما مسائل قبور بقیع و آنچه از بنا متعلق به آن است، ما چنان که به شما خبر دادیم، تابع شریعت اسلام هستیم، نه اهل بدعت. ما آماده‌ایم که از نظر شخصی مذهبی خود صرف نظر کرده، اوامر علمای مسلمین را از هر مذهب که باشد، محترم بشماریم.

اما راجع به مذاکرات دیگر، به زودی نظریه خود را برای شما بیان می‌کنیم. پس
به زودی امر می‌کنیم که مطابق آنچه در شرع جایز است، قبور بقیع را با کشیدن دیواری در اطراف آن ـ که از پلیدی حفظ شود ـ نظیف و صاف کنند و باز برای شما تأکید می‌کنیم که تا وقتی که زائران، طریق شرعی و آداب دینی را در زیارت پیروی کنند، ما هیچ کس را از زیارت قبور بقیع منع نمی‌کنیم و دستور دادیم تا این مطالب نوشته شده، در میان مردم انتشار یابد. این چیزی است که بیان آن لازم بود. خداوند شما را حفظ کند.»

این مسئله، از سویی می‌تواند نشانی از پاسخ این پرسش باشد که چرا با وجود دشمنی و کینه‌ورزی وهابیان، صورت قبور امامان باقی ماند و از دیگرسو، شاهدی است از غرض­ورزی خاندان هویدا و دشمنی آنان با مقدسات شیعی که در نهایت، از همکاری بهاییت و وهابیت برای محو آثار شیعی پرده برمی‌دارد.

نتیجه‌گیری

بقاع بقیع به فاصله حدود 77 سال (1221 ـ 1344ق) دو تخریب را به دست وهابیان
و در حکومت آل سعود تجربه کرد. در میانه این دو تخریب، بقعه‌های بقیع با حمایت خلیفه عثمانی و همراهی دوستان اهل بیت و اصحاب پیامبرخدا9 باز سازی شد و گردشگرانی از آن گزارش ارائه کرده‌اند. بر اساس شواهد موجود، اهمال سفیرکبیر ایران در حجاز، یعنی حبیب الله هویدا با توجه به نفوذ تهران در دربار سعودی، در این مسئله تأثیرگذار بوده است.

سال هجری قمری

            رخداد

50

امام حسن مجتبی7 در بقیع آرمیدند.

94

امام زین‌العابدین7 در بقیع آرمیدند.

114 یا 117

امام باقر7 در بقیع آرمیدند.

148

امام صادق7 در بقیع آرمیدند.

495

بنای گنبد و بارگاه بر قبور مطهر اهل بیت: در بقیع

519

تعمیر و بازسازی بناهای مطهر بقیع توسّط خلیفه المستضر بالله

نامعلوم

تعمیر و بازسازی توسط سلطان محمود غزنوی.

بار سوم؛ اواخر قرن سیزدهم

 

1221

نیروهای وهابی به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود درسال ۱۲۲۱ق. بعد از محاصره­ طولانی مدینه، ساکنان شهر را در تنگنا قرار دادند و مردم بی‌گناه بسیاری را قتل عام کردند. سپس خادمان آستان پیامبر را یک‌ جا جمع کردند و برای آنکه محل جمع‌آوری و نگهداری هدایا را نشان دهند، آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. بعد از غارت کردن حرم نبوی، هنگام بازگشت به نجد که محل استقرار وهابیون بود، از بقیع گذشتند و عبدالعزیز دستور تخریب تمامی بارگاه‌ها را صادر کرد.

1227

خلافت عثمانی به والی خود محمدعلی پاشا دستور داد که حجاز را از سلطه وهابی‌ها رهایی دهد و کنترل حجاز را به دست گیرد. پس از جنگی خونین به سال ۱۲۲۷قمری وهابی‌ها شکستی سخت خوردند و مردم به بازسازی اماکن متبرکه همت گماشتند.

هشتم شوال سال ۱۳۴۴

آخرین تخریب بقیع توسط آل سعود که اثر آن تا امروز باقی است؛(یوم الهدم)



.[1] عبدالعزیز بن سعود که پس از وفات محمد بن سعود در سال 1179 قمری زمام امور را در دست گرفت.

.[2] فرماندار وقت مکه.

.[3] قبرستان مُعَلّی قدیمی‌ترین قبرستان مکه است.

[4]. خالد بن عیسی بَلَوی مغربی در سال 740ق به مدینه سفر کرده است.

.[5] منظور از سه تن دیگر، ائمة سه‌گانه، یعنی امامان علی بن الحسین، محمد بن علی
و جعفربن محمد: است.

[6]. (میرزا حسن فراهانی (گلبن) (م1331ق) فرزند میرزا مهدی، معروف به ملک الکتّاب، از شعرا و خوشنویسان دوران فتحعلی‌شاه در سال 1302 قمری به بقیع مشرّف شده است.

[7].  میرزا علی‌خان امین‌الدّوله (م 1322ق)، در سال 1315 قمری در اوایل سلطنت مظفرالدین‌شاه،
به نخست‌وزیری رسید و در سال 1316قمری عزل شد. وی در ایجاد رسم‌الخطّ جدید (شکسته ‌نستعلیق) و طرز ساده‌نویسی، از بزرگان زمان خویش بود. (ر.ک: دهخدا).

[8]. سیف‌الدّوله سلطان محمد، فرزند فتحعلی‌شاه (م 1299ق) در سال 1279 قمری به سفر حج مشرّف شده است.

.[9] منظور از «وکلا»، سران و امرای مدینه‌اند که از سوی حکّام عثمانی تعیین می‌شدند.

[10]. پدربزرگ هویدا، میرزا رضا قناد، از بهاییان متعصب و از فداییان عباس افندی بود.  علاقه او به رهبر بهاییان به حدی بود که هنگام سفر او به فلسطین، با وی به عکّا رفت و مستخدم و خادم مخصوص عباس افندی شد.

عباس افندی به واسطة خدمات میرزا رضا، مخارج فرزند او را تقبّل کرد و حبیب‌الله (پدر امیرعباس) را برای تحصیل به اروپا فرستاد. حبیب‌الله در اروپا به زبان‌های انگلیسی
و فرانسوی مسلّط شد و چون عربی را هم روان صحبت می‌کرد، در مراجعت به ایران، در دستگاه سردار اسعد بختیاری به عنوان مترجم استخدام شد و هم‌زمان کار ترجمة متون خارجی روزنامة رعد را بر عهده گرفت.

حبیب‌الله (عین‌الملک) با افسرالملوک، دختر محمدحسین‌خان سردار، از تروریست‌های معروف بهایی، که در دوران قاجار، نقشی مهم در آشوب و بلوای  بهاییان در چند شهر ایران داشت، ازدواج کرد و با حمایت و یاری سردار اسعد بختیاری، به وزارت امور خارجه رفت و به واسطة آشنایی با زبان عربی و سابقة اقامت در شامات، مأمور خدمت در سوریّه و لبنان شد و سال‌ها با سوء استفاده از مقام دیپلماتیک خود، به تبلیغ بابیگری در این کشورها پرداخت.

چند ماه پس از اقامت حبیب‌الله در شامات، او را مأمور خدمت در جده کردند و در آنجا با انگلیسی‌ها سر و سرّی یافت و با وجود اقامت در قلب جهان اسلام، به تبلیغ بابیگری ادامه داد.

فعالیت بهائیگری کنسول ایران، به آثاری نامطلوب انجامید و وزارت امور خارجة ایران مجبور شد او را به تهران احضار کند. وی پس از احضار به تهران، دیگر بار روانة عکّا شد و تا پایان عمر در خدمت رهبر بهاییان باقی ماند. عین‌الملک دو پسر داشت: یکی امیرعبّاس و دیگری فریدون هویدا (امیرعباس هویدا، صص15 ـ 14).

[11].  مطابق با 1313 شمسی.

.[12] به نقل از رسول جعفریان در پاسخ به این پرسش که چرا وهابیان پس از تخریب بقاع بقیع، صورت قبور امامان: و برخی از صحابه و تابعین را حفظ کردند و این بخش بقیع را مانند قسمت‌های دیگر صاف نکردند. به گفته وی، ظاهراً متن این نامه که در سربرگ پادشاهی سعودی به مهر ملک عبدالعزیز است، در تهران موجود می‌باشد.

[13]. شیخ عبدالرحیم صاحب فصول حائری (م 1327ش) از علمای تهران و بنیانگذار جامعة اخوان اسلامی بود.

[14]. اشارة او به پدر هویدا، یعنی میرزاحبیب الله، پسر آقا رضا قناد شیرازی بهایی بود که آن زمان در جده اقامت و سرپرستی حجاج را به عهده داشت.

1. ابن جبیر، محمد بن احمد، رحلة ابن جبیر، بیروت، دار الکتاب اللّبنانیّه، چاپ اول.
2. ابن نجار، محمد بن محمود (1401ق)، اخبار مدینه الرسول المعروف بالدره الثمینه، مکتبه الثقافه.
3. امین، سید محسن، (بی‌تا)، کشف الارتیاب فى أتباع محمد بن عبد الوهاب، بیروت، دار الکتب الإسلامی.
4. ب‍اق‍ی‌ ش‍ه‍رض‍ائ‍ی‌، ع‍ب‍دال‍ع‍ل‍ی‌ (1370)، م‍درس‌ م‍ج‍اه‍دی‌ ش‍ک‍س‍ت‌ن‍اپ‍ذی‍ر، ت‍ه‍ران، ن‍ش‍ر ت‍ف‍ک‍ر، گ‍واه‌.
5. بلوی مغربی، خالد بن عیسی، تاج المفرق فی تحلیة علماء الشرق، مغرب، مطبعت فضالة.
6. خلیلى، جعفر (1407ق)، موسوعة العتبات المقدسه، بیروت، چاپ دوم.
7. دلدم‌، اسکندر، (۱۳۷۲ش)، زندگی‌ و خا‌طرات‌ امیرعبا‌س‌ هویدا، تهران، گلفا‌م‌.
8. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه،
9. سباعى، احمد، (1385ش)، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفاى مکه 1344ق، تهران، مشعر، چاپ اول.
10. سرابى، حسین بن عبد الله (1361ش)، سفرنامه فرخ خان امین‌الدوله، مخزن الوقایع، تهران، چاپ دوم.
11. سمهودى، على بن احمد، (2006م)، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، بیروت، چاپ اول.
12. سمهودى، على بن عبد الله، (1376ش)، اخبار مدینه، ترجمه خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى9 ، تهران، مشعر، چاپ اول.
13. سیف الدوله، سفرنامة سیف‌الدّوله،
14. صبرى پاشا، ایوب (1377ش)، تاریخ وهابیان، تهران، طوفان، چاپ اول.
15. صبرى پاشا، ایوب (1392ش)، مرآة الحرمین، تهران، مشعر، چاپ اول.
16. عثیمین، عبدالله (1417ق)، تا‌ریخ‌ المملکة‌ العربیه‌ السعودیه‌ العبیکا‌ن‌، ریا‌ض، ‌چاپ هفتم‌.
17. فراهانى، محمد حسین بن مهدى، (1362ش)، سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، تهران، چاپ اول.
18. قاضى عسکر، على، (1386ش)، تخریب و بازسازى بقیع به روایت اسناد، تهران، مشعر، چاپ سوم.
19. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی.
20. محقق‌، ‌ علی (1379ش)، اسناد روابط ایران و عربستان سعودى، مرکز اسنا‌د
و تا‌ریخ‌ دیپلما‌سی‌ [وزارت‌ امور خا‌رجه‌]، وزارت‌ امور خا‌رجه‌، مرکز چا‌پ‌
و انتشا‌رات.
21. معصوم‌ علیشا‌ه‌، محمدمعصوم‌ بن‌ زین‌ العا‌بدین (۱۳۶۲ش)، تحفة‌ الحرمین، سفرنا‌مه‌ نا‌یب‌ الصدر شیرازی، با‌بک.
22. موجانی، سید علی (1380ش)، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شمارة 9، شماره 129، ص36ـ25
23. نجفى، محمدباقر (1386ش)، مدینه شناسى، تهران، مشعر، چاپ اول.
24. نجمى، محمدصادق (1386ش)، تاریخ حرم ائمه بقیع: و آثار دیگر در مدینه منوره، تهران، مشعر، چاپ پنجم.
25. نجمی، محمدصادق، (1388ش)، «تاریخ حرم ائمه بقیع و جنایات وهابیت»، مسجد، شماره۱۴۲، مهر.