مبانی و اصول گفت‌وگو از منظر اسلام

نوع مقاله : گفت و گو

نویسنده

دانش پژوه کارشناسی ارشد جامعة المصطفی العالمیه

چکیده

گفت‌وگو و تبادل نظر، در استراتژی تقریب مذاهب و ادیان مختلف، جایگاهی قابل توجه و تأثیرگذار دارد. بهره‌گیری از ابزار گفت‌وگو در این عصر، به­ویژه در ایام حج و زیارت که میلیون‌ها نفر از ملیت‌های مختلف در یکجا جمع شده‌اند، می‌تواند فضایی مناسب را برای آگاهی‌بخشی و رساندن پیام‌ها به یکدیگر فراهم سازد و مجالی برای شناسایی و فهم افکار و عقاید طرف مقابل و پیگیری راهکارهای تعامل فکری و تبادل آرا و اندیشه‌ها قلمداد گردد. بدون شک، گفت وگوی علمی و احتجاج و مناظره‌هایی که بر اساس منطق
و اخلاق استوار گردد، می­تواند بهترین راهکار برای دستیابی به واقعیت و کشف حقیقت باشد. در این میان، آموزه‌های دینی به فراوانی، اصول و آداب گفت‌وگو و چند و چون آن را با هدف برقراری ارتباط گفتاری مؤثر به شیوه‌های گوناگون بیان کرده است که در این نوشتار به مهمترین آنها اشاره می‌شود و مشخصاتی بیان می‌گردد:
مهم‌ترین مبانی و اصولی که اسلام برای تعامل و گفت ‌وگو ترسیم کرده، عبارت است از:
 اصل عدالت، اصل کرامت انسانی، اصل آزادی فکر و عقیده، اصل نفی تعصب
و نژادپرستی و... .

کلیدواژه‌ها


مقدمه

از آنجاکه در عصر حاضر برخی به منظور اسلام‌هراسی، با متهم کردن اسلام به بنیادگرایی افراطی سعی دارند اسلام را تهدید و خطری علیه جهان غرب نشان دهند
و با تبلیغات منفی و جنگ روانی، جهان اسلام را دشمن مشترک تمدن غرب معرفی کنند، مسلمانان باید با دور نگه داشتن فضای گفت‌وگو از التهاب‌های سیاسی و پرهیز
از سیاست‌زدگی، دولت‌گرایی یا رسمیت‌گرایی در فرایند گفت‌وگو، و نیز با اجتناب
از نقش‌ها و بحران‌های فکری و فرهنگی و نیز غوغاسالاری و عوام‌زدگی در عرصه مباحث فکری و فرهنگی از رهگذر اهتمام به دیپلماسی عمومی و اتخاذ سیاست‌های
غیر رسمی و غیر دولتی در عرصة تعاملات میان مذاهب اسلامی و ادیان مختلف،
از طریق گفت‌وگو و تبادل نظر به تحکیم پایه‌های اصیل و محکم تاریخی، فرهنگی
و مذهبی تمدن اسلامی مبادرت کنند و برای خنثاسازی تبلیغات و توطئه‌های رسانه‌ای امپریالیسم خبری به هم‌اندیشی بپردازند.

حقیقت‌های هستی پیرامون انسان وجود دارد که قرآن کریم آن را طرح کرده است و چارچوب فطری و هستی را تشکیل می‌دهد که بر اساس آن، مصداقیت امکان گفت‌وگو و یا معقولیت آن برای انسان استوار خواهد بود (مبلغی، 1384ش، ص347).

قرآن کریم در آیة شریفة (یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (حجرات : 13) مسلمانان را به اصل گفت‌وگو و تبادل نظر منطقی با دیگران، به دور از هیاهو و ایجاد رعب و با هدف دستیابی به حقیقت، دعوت کرده است. بنابراین، بر مسلمانان واجب است، اختلافات خود را از طریق گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز، با رعایت آداب منطقی و اخلاقی حل کنند و گام‌های عملی در این راه بردارند. تعابیری مانند گفت‌وگو، تبادل نظر، مناظره، مباحثه و...، همه برای ارج نهادن به اندیشه، با حفظ تفاوت آرا می­باشد. در واقع در پرتو تضارب آرا و اندیشه‌هاست که فکر و خلاقیت ذهن رشد می‌یابد و معارف و علوم کامل‌تر می‌شود. از این جهت ممکن‌ترین وسیلة تعامل، گفت‌وگو و تبادل رأی است تا حقیقت اندیشه‌ها
و اهداف و کیفیت اعمال برای همة اطراف گفت‌وگو روشن گردد و کج‌اندیشی‌ها
و شبهات و سوء تفاهم ها از میان پیروان ادیان و مذاهب زدوده شود و عناصر معاند و نظریات فاسد نیز برملا گردد.

در گفت‌وگو هیچ‌کس به دنبال این نیست که خودش برنده شود. هرکس برنده شود به معنای این است که همه برنده شده‏اند. روحیة حاکم بر فضای گفت‌وگو، متفاوت است. مشارکت در گفت‌وگو بازی کردن با هم است، نه بازی در برابر هم. در جریان گفت‌وگو، هرکس که مشارکت داشته باشد برنده محسوب می‏شود (بوهم، 1381ش، ص57).

آنچه هم اکنون اهمیت دارد، این است که تصویر «گفت وگو» باید تغییر کند. گفت‌وگو بیش از آنکه یک ابزار انتقال مفهومی باشد، شیوه‌ای نو برای زندگی است؛ روشی که بر پایه‌های عدالت‌خواهی، واقع‌بینی، صلح‌دوستی، رواداری، حقیقت‌جویی و بردباری استوار است. وادی گفت‌وگو، وادی معناپردازی است و از همین­رو، جز اهل معانی، هنر تحقق آن را نخواهند داشت. گفت‌وگو در حوزة الفاظ، برد چندانی ندارد و از آنجا که الفاظ خود بد و بعضاً وارونه فهمیده می‏شوند، آفت گفت‌وگو خواهند بود (رضوی راد، 1385ش، ص85). انسان بودن ما در ارتباطات مبتنی بر گفت‌وگو نمایان می‏شود.

نکته اساسی در گفت‌وگو این است که «دیگر» را به جرم «دیگری بودن» در پیش پای «خود» به دلیل «خود بودن» ذبح نکنیم. شنیدن حرف حساب دیگران را صرفاً به دلیل «دیگری بودن» مخل خودباوری و تصلب برداشت‌هایمان نپنداریم.
هنر «شنیدن» را نیز در کنار هنر «گفتن» بیاموزیم و اندیشة خود را پایان همه‌چیز ندانیم. گفت‌وگو، بی‏آنکه در صدد کم‏رنگ‏کردن «خود» باشد، به دنبال
آن است که خلأ میان خود و «دیگر»ی را به سود هر دو پر کند (عبادیان، 1379ش، ص53).

نگارنده در این مقاله می‌کوشد تا در راستای تقریب و همگرایی که از نیاز‌های اساسی و مهم امروز جهان اسلام است، با نظر به فرصت ایام حج و زیارت، مبانی
و اصول گفت‌وگو را از منظر اسلام مورد بازخوانی قرار دهد.

معنای گفت و گو

واژه‌‌شناسی

گفت‌وگو به لحاظ لغوی در زبان فارسی به معنای «مباحثه، مجادله، مکالمه...، گفتار و گفت‌و‌شنود» آمده است (دهخدا، 1372ش، ج11، صص16931ـ 16928).

گفت‌وگو را بیش از هر واژه‌ای معادل واژة «دیالوگ» در زبان انگلیسی می‌دانند که در لغت به معنای «مبادله و مباحثه در باب اندیشه‌ها» است.

گفت‌وگو در زبان عربی با واژه‌های مختلفی به کار رفته است؛ از جمله: «مناظره» که به معنای رقابت، مباحثه و جدال نیز آمده است (ابن منظور، بی­تا، ج15، ص278)، «حوار» که در معنای پرسش و پاسخ، استدلال و مناقشه نیز به کار گرفته شده (زبیدی، بی‌تا، ج3، ص162) و «جدال و مجادله» که هر دو مصدر باب مفاعله هستند، به معنای مناقشه میان دو نفری است که می‌کوشند ادعای خود را ثابت کنند (ابن فارس، 1990، ج1، ص433 ؛ جوهری، 1990م، ج4، ص1653). اندیشمندان عرصة زبان‌شناسی و لغت‌شناسان در خصوص تفاوت‌ها و قرابت‌های این واژه‌ها به تفصیل سخن گفته‌اند که در اینجا مجال پرداختن به‌آنها نیست. آنچه ما در پی آن هستیم، اصل گفت‌وگو میان اهل علم و در جامعة علمی است‌که دست‌کم کشف حقیقت، هدف آن، و استدلال، شیوة آن به‌شمار می‌رود. قرآن کریم به این اصل با واژه‌های «قول»، «حوار» و «جدل نیکو» اشاره کرده است. با توجه به مجموع آیاتی­که در این خصوص آمده، می‌توان ادعا کرد که جایگاه «گفت وگو» در قرآن بعد از لفظ جلالة «الله» در رتبة دوم است (ر.ک: بازرگان، بی‌تا، ص61).

گفت‌وگو در اصطلاح

دربارة «گفت‌وگو» تعاریف گوناگونی گفته شده که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می‌کنیم:

«گفت‌وگو مستلزم انفتاح و آزاداندیشی است؛ زیرا گفت‌وگو با دیگری، به­معنای هم‌اندیشی با او و بیرون آمدن از قلمروِ تنها اندیشیدن است؛ قلمروی که تنها حاوی مایه‌های شخصیت فرد و فاقد مایه‌های شخصیتی کسان دیگری است که چه بسا از لحاظ سرشت و خصوصیات با او همسان نیستند. از این­رو، هم‌اندیشی انسان‌ها، با صدای قابل شنیدن را گفت‌وگو می‌نامیم. گفت‌وگو یعنی فرایند اندیشیدن مشترک که گاه با تبین و گستراندن اندیشه و گاه به منظور تعمیق و ریشه­دار کردن آن است» (فضل‌الله، 1389ش، ج7، ص10).

محمد لگن هاوسن در سیاحت اندیشه در سپهر دین در تبیین گفت‌وگو می‌نویسد:

«ما در گفت‌وگو، هم میزبانیم و هم میهمان. دیگری ما را به شرکت در ضیافت اندیشه‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های خود دعوت می‌کند و ما نیز در مقابل، او را به چنین ضیافتی فرا می‌خوانیم. هنگام استماع باید آداب مهمانی، و هنگام سخن گفتن، باید آداب میزبانی را رعایت کنیم. این امری است ظریف و حساس؛ چون اگر طرفین، آداب درست آن را رعایت نکنند، گفت‌وگو از هم فرو می‌پاشد. پس گفت‌وگو یعنی درک درست از همدیگر. با نگاهی اجمالی به آنچه که گفته شد، می‌توان فهمید که مهم‌ترین نکته در مسئلة گفت‌وگو، درک و احترام متقابل است. باید ابتدا شخصی که با او گفت‌وگو می‌کنیم را بشناسیم و با احترام به باورهای او، با او گفت‌وگو کنیم. پس می‌توان گفت‌وگو را این­گونه تعریف نمود: هر شکل از نشست یا ارتباط بین اشخاص، گروه‌ها یا جوامع برای رسیدن به فهم بیشتر حقیقت با جهت رفع سوء ظن یا روابط انسانی بیشتر که در آن احترام متقابل رعایت گردد گفت‌وگو نامیده می‌شود.» (لگن هاوسن، 1385ش، ص33).

موسم حج فرصتی برای گفت و گو و تبادل نظر

حج و اجتماع میلیونی مسلمانان در سرزمین وحی، هم فرصت است و هم فرصت‌آفرین. در حج، افراد بسیاری از کشورهای گوناگون با فرهنگ­ها و آداب و سنن مختلف حضور دارند. بدیهی است این افراد، موسم حج را بهترین زمان برای سنجش شنیده‌هایشان بدانند و زائران، به خصوص نخبگان، روحانیون و کارگزاران حج می‌توانند از این فرصت بهترین بهره را ببرند.

حج مظهر نیروی متراکم جهان اسلام است که می‌تواند با اجتماع عظیم مسلمانان در مکه و مدینه، بزرگ‌ترین مشکلات را از سر راه مسلمین بردارد. اجتماع مسلمانان در سرزمین وحی می‌تواند افکار آنان را به سوی مشکلات متوجه‌ سازد و راه حل‌هایی که از این اجتماع می‌تواند برای مسلمانان حاصل شود، در هیچ اجتماعی به دست نخواهد آمد. امام خمینی با اشاره به این موضوع می‌فرماید:

«باید در این اجتماع عظیم الهى­که هیچ قدرتى جز قدرت لایزال خداوند نمى‏تواند آن را فراهم کند، مسلمانان به بررسى مشکلات عمومى مسلمین پرداخته و در راه رفع آنها با مشورت همگانى کوشش کنند.» (خمینی، 1382ش، ج1، ص74).

ایام حج، فرصت مناسبی است که مسلمانان در کنار هم به عوامل عقب‌ماندگی خود بپردازند و راه‌های پیشرفت علمی، فرهنگی و اقتصادی خود را بشناسند. تاریخ حج، ‌گویای این است که در صدر اسلام و در سده‌های میانی، مکه بهترین جایگاه برای تبادل اندیشه و نظر دربارة آموزه‌های اسلام بوده و بسیاری از مناظره‌ها و پژوهش‌های علمی در مکه انجام شده است:

«موسم حج، می‌تواند عظمت و تنوع و اقتدار معنوی و انسانیِ دنیای اسلام را هرساله به‌طور محسوس در برابر چشم مردمی از همة کشورهای مسلمان بگذارد و ارتباط و شناسایی و تبادل نظر را در میان برگزیدگان هر ملت برقرار سازد. در حج همة ملتها می‌توانند خبرهای حقیقی از حال برادران را به دست آورند و حجاب تبلیغات خصمانة دشمنان جهان اسلامی را درنوردند، و با بهره‌گیری از فضای معنوی بیت‌اللَّه‌الحرام، خود را برای حرکتی هماهنگ و مخلصانه در راهِ بازگشت به حاکمیت اسلام وکسب عزّت و استقلال و تلاش برای تحولی اساسی در کشورهای خود آماده سازند... .» (خامنه‌ای، 1387ش، ج‏2، ص260).

مبانی و اصول کلی اسلام برای گفت‌وگو و تبادل نظر

گفت وگوی صحیحی که هم قدرت تفکر انسان را تعالی بخشد و هم به اختلاف سلایق فکری حرمت گذارد و از دیگر سو آدمی را به حقیقت نزدیک سازد، بر اساس چارچوب خاصی است که ما آن را مبانی می‌نامیم. تبادل نظر و گفت‌وگو در زندگی اجتماعی، نیازمند اصول و قواعدی است که تعامل مفید و مؤثر بین امت‌ها بر پایة آن اصول استوار می‌شود. قرآن، کتاب تشریع مسلمانان، برای تبادل نظر و گفت‌وگو به منظور تأمین همزیستی مسالمت‌آمیز با پیروان سایر ادیان و مذاهب، اصول و شیوه‌هایی را آموزش داده است تا در سایه آن بتوانند در جامعه با صلح و آرامش زندگی کنند.

از دیدگاه قرآن کریم، ‌جنگ و ستیز بر سر اختلاف عقیده، معنا ندارد. در این اندیشه مقدس، پیروان ادیان الهی باید به حقوق یکدیگر احترام بگذارند و از دشمنی با هم و بهانه‌گیری از یکدیگر بر حذر باشند. قرآن کریم همة ادیانی را که منشأ آسمانی دارند، مورد تأیید قرار می‌دهد و بر توحیدی بودن آنها صحه می‌گذارد. تا جایی که در آیاتی، ادیان آسمانی را در کنار هم قرار می‌دهد: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ... وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ) (توبه : 111).

مهم‌ترین مبانی و اصولی که اسلام برای تعامل و گفت‌وگو ترسیم کرده، عبارت است از: اصل عدالت، اصل کرامت انسانی، اصل آزادی عقیده، اصل نفی نژادپرستی، اصل پایبندی به اخلاق، اصل تکیه بر علم و آگاهی، اصل مدارا و تسامح دینی. در این قسمت از بحث سعی شده، ضمن بیان هریک از اصول و مبانی گفت‌وگو، دلایل
و شواهد هرکدام از دیدگاه اسلام بررسی شود.

اصل عدالت

از جمله اموری که باعث ایجاد مودت و دوستی میان ملت‌ها می‌شود و زمینه تعامل مفید و سازنده در روابط میان ملت‌ها را فراهم می‌کند، اقامة اصل عدالت است. مناسک حج و زیارت که در آن میلیون‌ها فرد از ملیت‌های مختلف دور هم جمع می‌شوند، فرصت مناسبی است برای فریاد عدالتخواهی و اجرای این اصل در گفت و گو‌ها و مناظره‌ها تا شاهد فضایی امن همراه با وحدت و همگرایی هر چه بیشتر ملت‌ها باشیم.

عدالت در لغت به معنای مساوات، برابری و استواری آمده است (ابن فارس، 1990م، ج4، صص247ـ246).

اقامة عدل، فرمان خداوند (نحل : 90)، ویکی از اهداف اصلی بعثت همة انبیا بوده است:

«ما پیامبران خود را با دلایل روشن همراه با کتاب و میزان فرستادیم تا مردم قسط را برپا دارند» (حدید : 25).

بر همین اساس، آخرین پیامبرخدا9 نیز مسئولیت یافت تا هم خود عدالت را محقق سازد[1] و هم اُمت اسلامی را به عدالت فرا بخواند.[2]

اساساً قرآن کریم مؤمن و جامعه ‌ایمانی را با این ویژگی معرفی می‏کند که نه زیر بار ظلم می‏رود و نه ظلم می‏کند: (لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ) (بقره : 279).

آری، قرآن کریم در پی ساختن جامعه‏ای است که همت تمامی افراد آن، اقامة عدالت باشد؛ هرچند به زیان شخص یا خویشاوندان و نزدیکان آنان باشد. خداوند می‏فرماید:

ـ  (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلِه وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا...) (نساء : 135).

«ای کسانی‌که ایمان آورده‏اید، برپا دارندة عدالت باشید؛ هرچند به زیان خود یا پدر یا مادر یا خویشاوندان شما، چه توانگر یا فقیر بوده باشد.»

بدین‌سان، عدالتِ مطلوب قرآن، به مؤمنان اختصاص ندارد؛ بلکه چنان فراگیر و گسترده است که دشمنان را نیز شامل می‏شود و در مورد آنان نیز باید عدالت ورزید:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَ آنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا الله إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ) (مائده:8)

«ای کسانی که ایمان آورده‏اید، برای خدا قیام کرده، شاهدان عدالت باشید و دشمنی با گروهی وادارتان نکند که عدالت نورزید. عدالت ورزید که به تقوا نزدیک‌تر است و تقوا پیشه کنید که او به هر کاری که می‏کنید، آگاه است.

در تفسیر نمونه آمده است:

«در این آیه یک اصل اساسی و یک قانون کلی دربارة اجرای عدالت در همه موارد بدون استثنا ذکر می‏کند و به تمام افراد باایمان فرمان می‏دهد که قیام به عدالت کنند... باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان قیام به عدالت کنید که این عمل، خُلق و خوی شما شود و انحراف از آن برخلاف طبع و روح شما گردد.» (مکارم شیرازی، 1366ش، ج4، ص161).

آری، عدالت­که قرار دادن هر چیز و هر شخص در جایگاه شایستة خویش است (دشتی، 1379ش، ح437) دایره‏ای بسیار گسترده دارد که هم حکم و قضاوت (نساء : 58)، هم سخن و گفتار (انعام : 152) و هم مسائل اقتصادی (اسراء : 35) و اجتماعی (انعام : 141) را در بر می‏گیرد.

رساترین آیه در رابطه با عدالت در گفتار، آیة 52 سورة انعام است که خداوند می‌فرماید: (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا)؛ «به هنگام سخن گفتن، عدالت پیشه کنید.» در مجمع البیان آمده است:

روشن است که رعایت عدل و داد، تنها در گفتار ضرورت ندارد؛ بلکه باید در عملکردها نیز عدالت را پیشه ساخت؛ اما بدان دلیل در اینجا به دادگرى در گفتار سفارش شده است که هرکس در گفتار خویش دادگرى پیشه سازد، در کردار نیز عدالت‌پیشه خواهد بود. در ادامه آورده:

«این فراز کوتاه، از فرما‌ن‌هاى جامع و کاملى است که موضوعات پراهمیتى چون اقرار، شهادت، وصیت، فتوا، قضاوت، بیان احکام و مقررات و دعوت به ارزش‌ها و هشدار از ضد ارزش‌ها را شامل مى‏شود و مقرّر مى‏دارد که در همة این میدان‌ها و صحنه‏ها باید دادگرى را پیشه ساخت.» (طبرسی، بی‌تا، ج4، ص384).

بنابراین، عدالت در گفتار از جمله مصادیق مهم در عدالت است که به عنوان اصل در گفت‌وگو مورد تأکید خداوند متعال در قرآن کریم قرار گرفته است: (فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ الله)؛ «در میان مردم به حق داوری کن و پیرو هوا مباش که تو را از راه خدا گمراه می‏کند» (ص : 26).

آری، از دیدگاه اسلام، اقامه عدالت توسط همة انسان‏ها، یک شعار زیبا و تعارف دلکش نیست؛ بلکه برنامه‌ای عملی دراز آهنگی است که با چهار راهبرد اساسی «بینات»، «کتاب»، «میزان» و «حدید» به صورت جدی پیگیری می‏شود (حدید : 25).

در سیره نبوی، کسی نباید به بهانه‏های واهی همچون کوچکی حوزه عمل، از اجرای عدالت دست بردارد. انس بن مالک می‏گوید: از پیامبر9 شنیدم که می‏فرمود:

  «من ولی عشره فلم یعدل فیهم جاء یوم القیامه و یداه و رجلاه و رأسه فی ثقب فاس» (شیخ صدوق، ثواب الأعمال، 1366ق، ص260).

«کسی­که سرپرستی ده نفر را به عهده داشته باشد ولی عدالت را رعایت نکند، روز قیامت در حالی می‏آید که دست‏ها، پاها و سرش در سوراخ آهنی باشد که در زیر لگام قرار دارد.»

شایان‌ ذکر است عدالت مطلوب اسلام صرفاً یک حکم تعبدی نیست؛ بلکه آثار
عمیق و بی‏بدیلی در استواری، صلابت، پیشرفت و امنیت جامعه دارد و تعامل و همزیستی مسالمت‌آمیز میان پیروان ادیان و مذاهب را به ارمغان می‌آورد. تعبیر رسای «المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ» نشان می‌دهد که مهم‏ترین عامل محوری تهدید و ناامنی همگانی، بی‏عدالتی و ظلم است. به فرمودة علامه طباطبایی= :

«اگر در جامعه حق پیروی گردد و قسط به پا داشته شود، آن مجتمع سرپای خود خواهد ایستاد و از پا در نخواهد آمد و در نتیجه، هم غنی و توانگر باقی می‏ماند و از پای در نمی‏آید و هم حال فقیر اصلاح می‏گردد.» (طباطبایی، 1387ش، ج5، ص109).

اصل کرامت انسانی

دومین اصل مهم در حوزة تعامل و گفت‌وگو، اصل کرامت و تکریم انسان‌هاست. اصلی که خداوند متعال در ایام حج یادآور آن بوده ودر طواف کعبه که مردم از ملیت‌ها، قوم‌ها، نژاد‌ها و زبان‌های مختلف با لباس واحد احرام طواف می‌کنند، تبلور می‌یابد؛ یعنی پذیرش ذات و گوهر انسانی بدون توجه به مادیات و تعلقات دنیوی.

در لغت عربی و فارسی، معانی متعددی برای کرامت بیان شده است که در بیشتر آنها این واژه به معنای شرافت و بزرگواری در مقابل دنائت و پستی آمده است (ر.ک: آذرنوش، ‌1379ش، ص585 ؛ دهخدا، 1372ش، صص230ـ182).

همة جوامع بشری در تعقل و کرامت و گوهر انسانی ـ که حقیقت انسانیت آدمیان را شکل می‌دهد ـ  با هم برابر و مساوی‌اند و این موهبت ذاتی را همه دارند (جوادی آملی، 1388ش، ص139)؛ چنان‌که قرآن کریم در موارد متعدد به اصل اخوت و برابری افراد جامعه اشاره کرده و از سرگذشت امت‌های پیامبران، چون صالح، شعیب و هود: سخن به میان آورده و آن بزرگواران را برادران اقوام گذشته معرفی کرده است:

ـ (إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا) (اعراف : 73)؛

ـ (وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا) (اعراف : 85)؛

ـ  (وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا) (اعراف : 65).

قرآن این برابری و تساوی را در فطرت متذکر شده است که از اصول مهم در تعامل سازنده در میان جوامع بشری به شمار می‌آید.

از نظر اسلام، جامعة بشری مجموعه‌ای واحد است و جمیع انسان‌ها به اصل واحد منتسب‌اند. بنابراین، هیچ جنس، نژاد و گروهی بر دیگر نژادها و گروه‌ها برتری و فضیلت ندارد. همه در اصل خلقت و پیدایش یکسان‌اند و کرامت الهی و تکریم انسان، صرف نظر از نژاد، جنس، حسب، ‌دین و عقیده، شامل جمیع افراد بشر می‌گردد. مستند این اصل، ‌آیة 70 سورة اسراء است که می‌فرماید:

ـ  (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً).

«و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب‌ها بنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری آشکار بخشیدیم.»

گروهی از مفسران در ذیل این آیه، ‌تنها به منشأ کرامت انسانی پرداخته‌اند و دربارة اینکه مدلول آیه چه­کسانی هستند، سکوت کرده‌اند (ر.ک: ابن کثیر، 1418ق، ج5، صص99ـ 97).
اما گروهی دیگر این مسئله را به صراحت بیان نموده‌اند که این کرامت، همة انسان‌ها؛ اعم از مسلمان و غیرمسلمان، مؤمن و غیر مؤمن، ‌فاسق و عادل، ‌و سیاه و سفید را در بر می‌گیرد (آلوسی، 1415ق، ج8 ، ص112). علامة طباطبایی= تصریح کرده است که مراد از آیه، صرف نظر از کرامت‌های خاص و فضایل روحی و معنوی که به عده‌ای اختصاص داده، ‌بیان حال جنس بشر است. بنابراین، این آیه، مشرکین، ‌کفار و فاسقین را شامل می‌شود؛ ‌چه اگر شامل نمی‌شد و مقصود از آن تنها انسان‌های خوب و مطیع بود، معنای امتنان و عتاب در این باره صحیح نبود (طباطبایی، 1387ش، ج13، ص214).

کرامت ذاتی انسان به مثابه خمیرمایة وجود آدمی است که قابل سلب نیست؛ ‌چون اگر قابل سلب بود، منشأ آن با ارتکاب معاصی از بین می‌رفت و دیگر امکان نداشت که با توبه آدمی، ‌دوباره او را قابل‌تحسین دانست. این در حالی است که اسلام همواره افراد مذنبِ منیب را برتر از غیرمذنبِ غیرمنیب دانسته است (مسلم، بی‌تا، ج8 ، ص94).

وقتی امری، ذاتی شیء شمرده می‌شود؛ از لحاظ منطقی قابلیت سلب ندارد؛ به عبارت دیگر، ‌به لحاظ منطقی ذاتی شیء نه قابل وضع است و نه قابل سلب. در نتیجه، آنچه با جرم و جنایت سلب می‌شود، ‌کرامت اکتسابی است، نه کرامت ذاتی (رحیمی‌نژاد، 1386ش، ص29).

فقها بر این باورند که مرده و زنده انسان دارای کرامت بوده و حتی حرام بودن استفاده از گوشت انسان را نیز به سبب کرامت ذاتی او دانسته‌اند (مرغینانی، بی­تا، ج4، ص95). اگر قرار بود با ارتکاب جرم و گناه، کرامت انسانی سلب گردد، می‌بایست هیچ غیرمسلمانی صاحب کرامت نمی‌شد؛ چون بدترین گناه در اسلام، شرک به خداوند است که قابلیت بخشایش هم ندارد و همه غیرمسلمانان خواسته یا ناخواسته مرتکب آن می‌شوند. اما در تعامل پیامبر9 با غیرمسلمانان خلاف آن ثابت شده است؛ زیرا پیامبر9 دربارة احترام به آنان دستور اکید داده و در سیرة عملی خود نیز همواره حرمت آنان را پاس داشته است؛ برای مثال، ‌پیامبر9 در سال دهم هجری در خطبه خویش در حجةالوداع فرمود:

‌»ای مردم، خدای شما یکی است، پدر شما یکی است و همه شما از نسل آدمید؛ ‌آدم نیز از خاک آفریده‌ شده است. گرامی‌ترین شما نزد پروردگار، پرهیزکارترین شماست. نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، نه سرخ‌پوست بر سفیدپوست و نه سفیدپوست بر سرخ‌پوست، هیچ‌گونه برتری و فضیلت ندارد. فضیلت و افتخار تنها از راه شایستگی و پرهیزکاری است (احمد بن حنبل، بی­تا، ج30، ص474).

همچنین دستور پیامبر9 به برخاستن برای جنازة هر فرد مسلمان یا غیرمسلمان، بر کرامت داشتن حتی جسد انسان دلالت می‌کند (ر.ک: نسائی، 1411ق، ج4، ص45).

بنابراین، با تکیه بر این اصل ما می‌توانیم در گفت‌وگوی میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف به صورت مسالمت‌آمیز پیشرفت داشته و زمینة تعامل را فراهم سازیم.

اصل آزادی فکر و عقیده

بدون شک، مهم‌ترین مسئله‌ای که امروز توجه بشر، به­ویژه دین‌داران را به خود جلب کرده، آزادی فکر و عقیده است؛ چنان‌که در مقدمۀ اعلامیۀ حقوق بشر، ظهور دنیایی که در آن، افراد بشر در بیان عقیده، آزاد، و از ترس و فقر فارغ باشند، بالاترین آرمان بشری اعلام شده است (ر. ک: موسوی‌زاده، 1384ش، ص359).

در همین اعلامیه آمده است: «هرکس، حق آزادی عقیده و بیان دارد و حقّ مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد.» (کیوانفر، 1382ش، مادة 19).

در منطق اسلام و قرآن نه‌تنها آزادی در فکر و بیان جایز است، بلکه گاهی واجب و ضروری نیز هست و از نظر اندیشمندانی چون استاد مطهری، این خود یکی از امتیازات بزرگ اسلام نسبت به سایر ادیان است (مطهری، 1370ش، ص94).

در بعضی از آیات قرآن کریم، بر اصل «آزادی فکر و عقیده» تأکید شده است؛ یعنی اساساً طبیعت اعتقادات قلبی و مسائل وجدانی به گونه‌ای است که اکراه و اجبار در آنها جایی ندارد:

ـ (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‏ِّّ) (بقره : 256).

«در کار دین اکراه روا نیست؛ چراکه راه از بی‌راهه به­روشنی آشکارشده است.»

ـ (وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکرِهُ النّاسَ حَتّی یَکونُوا مُؤْمِنِینَ) (یونس : 99).

«اگر پروردگارت می‌خواست، تمامی اهل زمین ـ بدون اینکه اختیاری
داشته باشند ـ ایمان می‌آوردند. پس آیا تو مردم را به اکراه وامی‌داری که
مؤمن شوند؟»

پیامبر مأمور به ابلاغ دستورهای الهی است؛ خواه مخالفان ایمان بیاورند یا نه:

ـ  (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ؛ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکفُرْ) (کهف : 29).

«و بگو: این حق از سوی پروردگارتان است. پس هر کس می‌خواهد، ایمان بیاورد و هرکس می‌خواهد، کفر بورزد.»

ـ  (وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما أَشْرَکوا وَما جَعَلْناک عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیل» (انعام: 107)

«و اگر خداوند می‌خواست، شرک نمی‌ورزیدند؛ ولی تو را نگهبان آنان نگماشته‌ایم و تو کارساز آنان نیستی.»

خداوند همچنین در جای دیگر می‌فرماید:

ـ  (وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ) (یونس : 99).

«واگر پروردگار تو می‌خواست، قطعاً کسانی که در روی زمین‌اند، همگی یکسره
(به اجبار) ایمان می‌آوردند. پس آیا تو مردم را وامی‌داری تا به اکراه مؤمن شوند؟»

ایمان به خدا و مبانی اسلام، هیچ‌گاه نمی‌تواند تحمیلی باشد؛ بلکه تنها راه نفوذ آن در فکر و روح، منطق و استدلال است. مهم این است که حقایق و دستورهای الهی بیان شود تا مردم آن را درک کنند و با اراده و اختیار خویش بپذیرند. قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به تعقل و تدبر و اندیشه دربارة جهان هستی فرامی‌خواند و از او می‌خواهد که با نیروی عقل، منافع و مضار خویش را بشناسد و در جهت کمال
و آزادی از هرگونه اسارت، پلیدی و گمراهی قدم بردارد:

ـ  (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلی کلِّ شَیْء شَهِیدٌ) (فصلت : 53)

«زود است که ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا سازیم تا آشکار شود که آن حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه‌چیز گواه است؟»

ـ  (وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنْفُسِکمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ) (ذاریات :21ـ20).

«و در زمین، نشانه‌هایی برای اهل یقین و نیز در وجود شماست. آیا به چشم بصیرت نمی‌نگرید؟»

اصل «نفی تعصب و نژادپرستی»

یکی دیگر از اصول مهم در گفت‌وگو از دیدگاه اسلام، تساوی و برابری انسان‌ها و نفی حاکمیت یکی بر دیگری است؛ زیرا نژادپرستی، قوم‌گرایی، برتری‌جویی، تعصب‌های مذهبی، خود برتر بینی و تحقیر ملت‌ها و ادیان و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعة بشری شده و بدون تردید یکی از عوامل مهم اختلاف‌ها و بن بست‌ها در گفت‌وگو در طول تاریخ بوده است. تردیدی نیست که همه افراد بشر دارای فطرت پاک الهی(روم : 31)، و از زندگی اجتماعی برخوردار، و به تعبیر قرآن کریم، امتی واحد بوده‏اند؛ (کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً) (بقره : 213).

به فرمودة علامة طباطبایی= : «محصل معنای (النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً) این است که انسان موجودی اجتماعی است؛ به­گونه‌ای که هیچ عامل دیگری، او را از این نیاز مستغنی نمی‏کند. (طباطبایی، 1387ش، ج2، ص126).

عوامل مختلفی، از یک سو، فطرت توحیدی مردمان را پوشانده و از سوی دیگر، آنان را از یکدیگر جدا و متفاوت ساخته است. قرآن کریم، با تأکید بر یکسانی نژاد
و همسانی سرشت انسان‏ها، انواع اختلاف را مطرح و برخی از اقسام آن؛ همچون تفاوت نژاد، رنگ، زبان و گویش، استعداد و طبع را دارای منشأ طبیعی و فطری
و بر اساس ارادة حکیمانة خداوند و نه نشانة برتری افراد بر یکدیگر دانسته و هرگونه تفکر نژادپرستانه را محکوم کرده است:

ـ  (یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ الله أَتْقاکُمْ) (حجرات : 13).

«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا از یکدیگر شناخت متقابل حاصل نمایید. همانا ارجمندترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست.»

ـ  (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ) (روم : 22).

«و از نشانه‏های خدا، آفرینش آسمان و زمین وگوناگونی زبان و رنگ‏های شماست.»

ـ  (وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً)(نوح : 14).

«شما را گوناگون آفریده است.»

ـ  (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ) (زخرف : 32).

«آیا آنها رحمت پروردگار تو را قسمت می‏کنند؟»

بسیاری از آیات قرآن کریم خطاب به جمیع بشر است؛ مانند «یَا بَنِی آدَم‏» و «یَا أَیُّهَا الْإِنْسانُ». این خطاب‌ها و تعبیرها به این اشاره دارد که انسانیت، معنایی مشترک بین تمام ساکنین زمین است. افراد مناطق مختلف از حیث انسانیت با یکدیگر هیچ فرقی ندارند. بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ، نژاد و... مختلف بوده است؛ ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یک پدر و مادر (آدم7 و حواء3) هستند و این تفاوت‌ها در انسانیت انسان خدشه‌ای وارد نمی‌سازد.

برخی از آیات قرآن کریم در مورد مبارزه با عقاید تند و تعصب‌آمیز دیگر ادیان است. عقاید ناصوابی که منشأ بسیاری از کینه‌ورزی‌ها و دشمنی‌ها با پیروان مذاهب دیگر شده است. کتاب آسمانی ما پس از آنکه پیروان خود را به تعامل
و مدارا با پیروان مذاهب دیگر دعوت می‌کند، پایة اوهام و افکار غلط ادیان دیگر را نیز در هم می‌کوبد.

یهودی‌ها و مسیحی‌ها معتقد بودند که آنها ملت برگزیدة خداوند هستند؛ فقط آنان با مقام الهی روابط زوال‌ناپذیر برقرار کرده‌اند؛ بهشت الهی مخصوص آنهاست
و پیروان هیچ آیین دیگری لیاقت بهره‌مندی از آن را ندارند؛ فقط یهود و نصارا هستندکه به هر عنوان، برتر و بالاتر از همه و شایستة هر نوع تکریم و احترام‌اند و همه باید در برابر این دو ملت برگزیده، سرتعظیم و احترام فرود آورند:

ـ  (وَ قالَ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ الله وَ أَحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکمْ بِذُنُوبِکمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِله مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ) (مائده : 18).

«یهود و نصارا گفتند: «ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می‌کند؟ بلکه شما هم بشری هستید
از مخلوقاتی که آفریده است. هر کس را بخواهد و شایسته بداند، می‌بخشد
و هر کس را بخواهد و مستحق بداند، مجازات می‌کند و حکومت آسمان‌ها و زمین
و آنچه در میان آنهاست، از آن او، و بازگشت همة موجودات به سوی اوست.»

در آیه‌ای دیگر نیز می‌فرماید:

ـ  (وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْک أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِله وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) (بقره : 111).

«آنها گفتند: هیچ‌کس جز یهود و نصارا هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‌گویید، دلیل خود را بیاورید. آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می‌شوند. بنابراین، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.»

بدین ترتیب، قرآن کریم با افکار غرورآمیز و تعصبات غلط، خطرناک و جنگ‌آفرین این دو ملت مبارزه می‌کند و با استدلال، پوچ و بی‌منطق بودن آن را آشکار می‌سازد.

بدیهی است چنان‌چه این افکار غلط و خطرناک، بر ملت و جامعه‌ای حکم‌فرما باشد، در گفتار و عمل با پیروان سایر ادیان و مذاهب صلح نخواهند داشت.

از بین بردن تعصبات غلط و برتری‌جویی و نژادپرستی، زمینه‌ساز گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز ادیان و ملل و مذاهب گوناگون است. از نظر قرآن کریم، هیچ شخص یا ملتی با خدا عقد اخوت نبسته است. برتری و عظمت، مخصوص افرادی است که تنها در برابر حقیقت خضوع می‌کنند و هیچ تعصبی آنها را از پذیرش حق باز نمی‌دارد.

اصل پایبندی به اخلاق

از جمله اصول گفت‌وگو در آموزه‌های اسلام، پایبندی به اخلاق در تعامل
و گفت‌وگوست که موجب تسهیل و ثبات روابط مسالمت‌آمیز میان انسان‌ها و طرفداران مذاهب و ادیان مختلف می‌گردد.

حج‌گزاران در این سفر برای کسب اخلاق پسندیده و آماده‌سازی خویش برای از خود گذشتگی، عطوفت و مهرورزی، ادب و احترام به دیگران، صداقت و درستی، احسان و انفاق و... به تمرین می‌پردازند و خود را به فضایل اخلاقی می‌آرایند.

قرآن کریم در مورد محرمات حج می‌فرماید: (فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ) (بقره : 197)؛ «در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.»

از آنجاکه رعایت ادب و حفظ احترام مخاطب، از مهم‌ترین شروط برقراری ارتباط مؤثر، مطلوب و باثبات به شمار می‌رود، قرآن همگان را به انتخاب بهترین شیوه گفت‌وگو با پیروان سایر ادیان و مذاهب دعوت می‌کند و به پیروان خود فرمان می‌دهد که اگر خواستند با پیروان سایر ادیان و مذاهب وارد بحث و مناظره شوند، جز با جدال احسن و گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز، روشی را پی نگیرند: (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ) (عنکبوت : ‌46) «با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است، گفت‌وگو نکنید.»

مجادله به احسن، جزئی از اخلاق اسلامی است که در آیات دیگری نیز بر آن تأکید شده است: (ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ...) (نحل : 125).

نکتة مهم دیگر در گفت‌وگو با پیروان سایر ادیان و مذاهب، داشتن هدف درست و صحیح از گفت‌وگوست ‌که هدف همانا رهایی از گمراهی و تشخیص صحیح از سقیم و حق از باطل است. قرآن می‌فرماید:

ـ  (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى الله وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُوحَظٍّ عَظِیم‏) (فصلت: ‌35 ـ33).

«بر این اساس، آنان­که در دعوت و گفتار خویش نیکوتر و خوش‌گفتارتر باشند، صاحب بهره‌ای بزرگ خواهند بود. این‌گونه افراد برای گفت‌وگو بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف، ‌شایسته‌اند.»

بدون تردید جدال‌های دینی و نزاع‌های مذهبی، عملی غیراخلاقی، غیرعلمی
و یکی از اسباب اختلاف‌هاست. انسان وقتی به یک دین ـ چه حق و چه باطل ـ اعتقاد داشته باشد، طبیعی است که از دشنام‌گویی دیگران به دین خود ناراحت می‌شود. ازاین‌رو، اسلام به پیروان خود دستور می‌دهد که در گفت‌وگو با مخالفین دینی، از حکمت، موعظه و جدال احسن سود جویند و از الفاظ زشت و دشنام پرهیز کنند:

ـ  (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَیَسُبُّوا الله عَدْواً بِغَیْرِ عِلْم کذلِک زَیَّنّا لِکلِّ أُمَّة عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) (انعام : ‌108).

«و آنهایی را که جز خدا می‌خوانند دشنام ندهید که آنان از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد. این‌گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم؛ آن‌گاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و ایشان را ازآنچه انجام می‌دادند، آگاه خواهد ساخت.»

حضرت امیر7 وقتی شنید که گروهى از یارانش در جنگ صفین شامیان را دشنام مى‏گویند، فرمود:

«من خوش ندارم شما دشنام‌گو باشید. لیکن اگر کرده‏هاى آنان را بازگویید
و حالشان را فریاد آرید، به صواب نزدیک‌تر بود و در عذرخواهى رساتر. و به جاى دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از کشته شدن بِرهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهى‏شان به راه راست برسان تا آن که حق را نمى‏داند، بشناسد و آن که براى دشمنى مى‏رود و بدان آزمند است، باز ایستد.» (دشتی، 1379ش، کلمات قصار 206 و 207).

بنابراین، پیروان ادیان و مذاهب مختلف می‌توانند در گفت‌وگوها، خطوطی شفاف و خط‌مشی‌هایی مستحکم را در پیش گیرند؛ خطوط و خط‌مشی‌هایی که از سرچشمة حکمت و جدال احسن آب می‌نوشند، نه از آب متعفن تکفیر و تسفیه دیگران‌ که باعث دوری مردم از دین می‌شود.

در گفت‌وگو باید با نرمى سخن گفت تا طرف مقابل و نیز مردمی که شاهد گفت‌وگو هستند، جذب شوند، متذکّر شوند و راه را پیدا کنند (طه : 44).

این امر مستلزم تحقق شرایط زیر است:

  1. 1. طرح مناسب پیش درآمد؛ به همین دلیل است که شعرا شعر خود را با مقدمات زیبایی آغاز می‌کنند تا جان‌ها را آمادۀ پذیرش آن گردانند؛
  2. 2. برخورد با طرف مقابل به گونه‌ای باشد که تکبّر، نخوت و برتری‌جویی
    یا بی‌توجهی و نگاه عاقل اندر سفیه از آن برداشت نشود؛
  3. 3. انتخاب زیباترین واژه‌ها و شیوة بیان و لحن جذاب و عدم تحریک طرف مقابل. خداوند متعال نیز به موسی و هارون فرمان داد که با فرعون به نرمی سخن گویند: (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى) (طه : 44)؛ «و با او به نرمی سخن گویید؛ باشد که او پند گیرد یا بهراسد»؛
  4. خویشتنداری، عدم انفعال و تکان ندادن دست‌ها؛
  5. شیوه شکّ در گفته‌های خود و عدم قطعیت، همان‌گونه که خداوند متعال به پیامبرش حضرت محمد9 فرمان داد که بگوید: (وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ) (سبأ، 24)؛ «بی‌گمان ما یا شما بر رهنمود یا در گمراهی آشکاریم.» حال آنکه پیامبر9 مطمئن بود که او برحق است؛
  6. فروتنی و عدم سرزنش دیگران یا پیشداوری دربارة آنان و حتی دادن نسبت‌های نیکو به طرف مقابل همچون این آیة کریمه:

(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ الله وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ * قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ  *  قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیم‏ُُ) (سبأ، 24-26).

«بگو چه کسی از آسمان‌ها و زمین به شما روزی می‌رساند؟ بگو: خداوند،
و بی‌گمان ما یا شما، بر رهنمود یا در گمراهی آشکاریم * بگو: نه آنچه ما گناه کرده‌ایم از شما می‌پرسند و نه آنچه شما می‌کنید، از ما پرسیده می‌شود * بگو: پروردگارمان ما و شما را گرد هم خواهد آورد، سپس میان ما به درستی داوری خواهد کرد و او داور داناست.»

  1. آغاز گفت‌وگو با اندیشه‌های مشترک. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

ـ  (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ الله وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ الله فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (آل عمران : 64).

«بگو ای اهل کتاب، بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است، هم‌داستان شویم؛ اینکه جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند، به خدایی نگیرد. پس اگر روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.»

اصل تکیه بر علم و آگاهی

تکیه بر علم و آگاهی از دیگر آموزه‌های اسلامی است که در عرصة جهانی برای تأمین تعامل و گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز ملت‌ها در سطح بین‌الملل بسیار کارساز و مؤثر است.

در آیات قرآن، هدف از رسالت انبیا، این‌گونه بیان شده است:

ـ  (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِین‏) (جمعه : 2)

«اهدافی که در این آیه بیان شده، تماماً به علم و آگاهی انسان‌ها بازگشت می‌کند؛ یعنی خداوند در مرحلة اول، انبیا و اولیای الهی را فرستاده تا فهم و آگاهی انسان
به خالق و... را بالا ببرند و از گمراهی د‌رآورند.»

در میان ملت‌ها و ادیان و مذاهب به وفور دیده شده است که منشأ اکثر اختلافات و تنازعات مذهبی، عدم علم و آگاهی است. شخصی که به امری علم ندارد، نمی‌تواند دربارة آن به درستی بیندیشد و اندیشه خویش را در معرض آرای دیگران قرار دهد.
از این رو، اسلام از اینکه اشخاص بر گمان‌ها، احتمالات و اجتهادات اعتماد کنند، نهی کرده و در آیات متعدد قرآن کریم صراحتاً به آن اشاره دارد و پیروان خود را دستور می‌دهد که هرگز از جادة علم بیرون نروند و از ظن و شک پیروی نکنند و هر چه را می‌شنوند، می‌بینند یا به فکرشان خطور می‌کند، بی‌تأمل نپذیرند که مسئول آن خواهند بود:

ـ  (وَلاَ تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَـرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا) (اسراء : 36).

«چیزی را که به آن علم نداری پیروی نکن؛ زیرا گوش و چشم و دل، از همه‌شان بازپرسی خواهد شد.»

امیر مؤمنان7 نیز در همین باره فرموده است: اگر کسی در برابر آنچه نمی­داند سکوت کند، اختلاف از جامعه رخت بر می‌بندد: «لَوْ سَکَتَ مَنْ لَا یَعْلَمُ سَقَطَ الِاخْتِلَافُ» (مجلسی، 1408ق، ج2، ص122).

قرآن همچنین می‌فرماید:

ـ  (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ) (حجرات : 6).

«ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد، بررسی
و تحقیق کنید تا مبادا گروهی را به نادانی آسیب رسانید، آن‌گاه از کردة خود پشیمان گردید.»

خداوند همچنین کسانی را که بدون دلیل و حجت، مجادله می‌کنند، منفور و مبغوض خود و مؤمنان می‌خواند و آنان را متکبر و زورگو می‌داند و بر اثر همین خوی بد، آنان را سزاوار گمراهی و مهر بر دل نهادن معرفی می‌کند (غافر : 35 و 56 ؛ بقره : 111؛ انبیاء: ‌24؛ حج : 3 ؛ لقمان : 20؛ مؤمنون : 17؛ نمل : 64). در جای دیگر آنان را از همین آرمان خیالی؛ یعنی بزرگ‌نمایی از طریق مکابره و مناظره نیز محروم می‌داند و سنت خود را بر ناکامی آنان در این زمینه جاری می‌سازد (همانجا). پیامبر خدا9 نیز به استناد همین آیه‌ها، کسی را که در مناظره و مخاصمه از غیر علم سود جوید، سزاوار خشم خدا می‌داند؛‌ خشمی که برای او تا لحظة مرگ می‌پاید (بیهقی، بی­تا، ج6، ص136).

ظن و گمان، مرتبه‌ای بالاتر از جهالت است؛ اما حق را به صورت قطعی و یقین نشان نمی‌دهد. از این رو، در گفت‌وگو و تبادل نظر نمی‌توان بر آن تکیه کرد. قرآن اساس استدلال‌ها و ریشه انحراف کفار را پیروی از ظن و گمان دانسته، و مسلمانان را از آن برحذر داشته است:

ـ  (وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ الله إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ) (انعام : 116).

«‌اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی، تو را گمراه می‌کنند؛ زیرا آنان از گمان پیروی می‌کنند و بر اساس حدس و تخمین نظر می‌دهند.»

به هر روی، اساس تعالیم قرآن بر مدار جهل‌ستیزی (فصلت: 37)، عقل‌انگیزی (یونس : 100)، تقلیدزدایی (مائده : 104)، تحقیق‌پروری (نحل : 43)، پندارسوزی (انعام : 116) و دانش‌اندوزی (مجادله : 11) قرار گرفته است.

با توجه به مطالب مزبور، در ایام حج و زیارت که افراد از ملیت‌ها، قوم‌‌ها، نژاد‌ها و زبان‌های مختلف در سرزمین وحی حضور دارند، فرصت مناسب و بی‌بدیلی هست تا
به عقاید و افکار یکدیگر آگاهی یابند و آنچه را واقع و حق است، دریافت کنند و در برگشت از موسم حج، آن را به اقوام و ملت‌های خویش انتقال دهند تا در مناظرات
و گفت‌وگوها با طرفداران سایر ادیان و مذاهب، بدون دلیل و حجت مجادله نکنند و مورد غضب الهی قرار نگیرند؛ زیرا حج نشانه و فراهم‏آورندة هدف والای عبادت؛ یعنی یقین است؛ زیرا حج، نور و بصیرت است و از همین رو، در روایات آمده است که تارک حج، کور محشور می‏شود و او در دنیا کور است و در آخرت کورتر
و گمراه‌تر؛ چنان‌که امام صادق7 دربارة آیة شریفة (وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا) (اسراء : 72) فرمود: «ذَلِکَ الَّذِی یُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ یَعْنِی حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى یَأْتِیَهُ الْمَوْت‏» (حر عاملی، 1409ق، ج۸ ، صص19ـ17). این دربارة کسی است که حج واجب خود را تأخیر می‏اندازد و بر این حال می‏میرد.

اصل مدارا و تسامح دینی

انسان‌ها از آن­رو که در زیست همگانی نیازمند گفت‌وگو با دیگران هستند و بدون آن توان تأمین و ترسیم خطوط اصیل رستگاری خود را ندارند، باید اهل مدارا و سازش باشند تا با تمسک به آن، گفت‌وگوهایشان با دیگران، مسالمت‌آمیز باشد.

رفق و مدارا و تسامح دینی، از دیگر شاخص‌های الگوی گفتاری با پیروان سایر ادیان و مذاهب در فرهنگ اسلامی است. شاید به صراحت بتوان گفت یکی از بزرگ‌ترین صدماتی که به دین‌داری و دین‌باوری در طول تاریخ چند هزارسالة تمدن مدون دینی وارد شده، از سوی دین‌داران متعصبی بوده است که روحیة سخت‌گیری
و عدم تسامح دینی داشته‌اند. درحالی‌که به روایت تاریخ از زندگی و سیرة انبیای سلف، به ویژه شخص رسول9 و ائمه اطهار: ، این بزرگواران‌ همواره از مصادیق بارز بردباری و مدارا با دیگران بوده‌اند (گواهی، 1376ش، ص89).

از دیدگاه قرآن نیز، همان‌طور که قبلاً اشاره شد، انتخاب دین‌داری، امری اختیاری است و هیچ‌کس را نمی‌توان و نباید با اکراه و خشونت، به پذیرش دین وادار کرد (انسان، 3). از همین رو پیامبران الهی با اوصاف «بشیر»، «نذیر» و «آورنده بلاغ»، توصیف شده‌اند (سبأ، 17). طبیعتاً وقتی نتوان دین و آیین خاصی را به کسی تحمیل کرد، تنوع آیین‌ها و اعتقادات دینی پدید می‌آید و صاحبان ادیان مختلف، با حفظ حقوق و احترام به عقاید یکدیگر، با رواداری و مدارا در کنار هم به سر می‌برند.

بنا به روایت قرآن، نه‌تنها اصل ادیان و شرایع، که مناسک دینی هم متعدد و متنوع است: (وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکً)؛ «و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر کردیم». بنابراین، ادب مسلمانی حکم می‌کند که پیروان دین حق،  به سخت‌گیری
و خشونت و انتقاد بی‌مورد از آداب و مناسک دیگران نپردازند و بی‌دلیل تخم نفاق
و دشمنی را در قلوب آنان نکارند. به هر جهت از آیات قرآن برمی‌آید که صاحبان ادیان مختلف می‌توانند با پذیرش خطوط کلی و مواضع مشترک دینی، در کنار یکدیگر زندگی توأم با مدارا و تسامح داشته باشند (ر.ک: جوادی آملی، 1381ش، ص196).

پیامبر خدا9 در روایتی می‌فرماید:

ـ   «أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ» (کلینی، 1377ش، ج2، ص117).

«پروردگارم همان‌گونه که مرا به انجام دادن واجبات فرمان داده، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است.»

در حدیث دیگری امام علی7 می‌فرماید:

ـ   «عَلَیْکَ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ وَ إِکْرَامِ الْعُلَمَاءِ وَ الصَّفْحِ عَنْ زَلَّاتِ الْإِخْوَانِ فَقَدْ أَدَّبَکَ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ بِقَوْلِهِ9 اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَک‏» (مجلسی، 1408ق، ج75، ص71).

«تو را سفارش می‌کنم به مدارای با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران [دینی]؛ چرا که سرور اولین و آخرین، تو را چنین ادب آموخته و فرموده است: گذشت کن از کسی که به تو ظلم کرده، رابطه برقرار کن با کسی که با تو قطع رابطه کرده و عطا کن به کسی که از تو دریغ نموده است.»

توجه به این نکته نیز ضروری است که تساهل و تسامح دینی با پیروان دیگر ادیان
و آزاد گذاشتن آنها در اندیشه و بیان، به معنای حقانیت مطلق و حتی نجات و سعادتمندی همة آنها در آخرت نیست. توضیح آنکه اگر بررسی آرا و عقاید به لحاظ آخرت باشد، فقط یکی حق است و رهروِ یک راه، اهل نجات است؛ ولی اگر به لحاظ دنیا باشد، انسان‌ها با ادیان و عقاید متعدد می‌توانند در کمال رفق و مدارا و رواداری دینی با هم گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز داشته باشند و زندگی کنند.

نتیجه‌گیری

با اینکه ما اسلام را تنها آیین رسمی خداوند در این زمان می‌دانیم، ولی معتقدیم باید با پیروان مذاهب آسمانی دیگر گفت‌وگو و محاورة مسالمت‌آمیز داشته باشیم؛ خواه در کشورهای اسلامی زندگی کنند و خواه در بیرون آن. مگر کسانی از آنها که در مقام مبارزه با اسلام و مسلمین برآیند:

ـ  (لَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) (ممتحنه : 8).

«خداوند شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که برای دین با شما پیکار نکردند و شما را از خانه و وطنتان بیرون نراندند، نهی نمی‌کند؛ زیرا خداوند عدالت‌پیشگان را دوست دارد.»

هدف از تبادل نظر و گفت‌وگو، روشن شدن حق است و از طرفی همة ادیان
و مذاهب و فرق مدعی‌ هستند که حق نزد آنهاست. بنابراین، قطعاً اختلاف وجود دارد. اما برای اینکه گفت‌وگو تحقق یابد، به اصول و مبانی‌ای احتیاج است که بر اساس آن بتوانیم حرکت کنیم. در این پژوهش تلاش شد تا مبانی و اصول اسلام در زمینة گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز با پیروان سایر ادیان و مذاهب در مقیاسی جهانی استنباط و ارائه شود.

نتایج این پژوهش را می‌توان در چند مورد جمع‌بندی و خلاصه کرد:

  1. رویکرد اسلام به مسئله ادیان، وحدت‌گراست؛ یعنی حقیقت و گوهر تمام ادیان نزد آن، یکی است؛
  2. اسلام به عنوان دین جهان‌شمول برای گفت‌وگو و محاورة مسالمت‌آمیز میان ملت‌ها اهمیتی فوق‌العاده قائل شده و برای تحقق این هدف از تعصب نژادی، حزبی، قبیله‌ای و ملی به شدت بر حذر داشته است؛
  3. اسلام برای تثبیت گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز و تعامل پایدار جوامع انسانی برای ایجاد ارتباط با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، اصول و قواعدی چون عدالت، کرامت انسانی، نفی تعصب و نژادپرستی، آزادی فکر و اندیشه و... را تبیین کرده است؛
  4. برای آنکه تبادل نظر به ستیز تبدیل نشود، باید اصول اخلاقی و انسانی بر آن حاکم باشد و یکی از بارزترین این اصول، حسن رفتار و گفتار در بحث است؛
  5. همه ادیان و مذاهب توحیدی؛ همچون حلقه‌های زنجیر به هم متصل‌اند و باید در گفت‌وگو‌ها نقاط اشتراک خود را برجسته کنند و نقاط افتراق را در سایة اشتراک، محو نمایند.

 

[1]. (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ...)؛ «من مأمور شدم تا در میان شما به عدل رفتار کنم» (شوری: 15).

[2]. (اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى... )؛ «عدالت پیشه کنید که آن به تقوا نزدیک‏تر است» (مائده: 8).

  * قرآن کریم.
  * نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
1. آذرنوش، آذرتاش (1379ش)، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نشر نی، چاپ نهم.
2. آلوسی محمود بن عبدالله (1415ق)، روح المعانی فی تفسیر قرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه.
3. ابن فارس، احمدبن فارس بن زکریا (1990م)، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار الاسلامیه.
4. ابن کثیر اسماعیل بن عمر(1418ق)، البدایه و النهایه، بی‌جا، دار الهجر للطباعة و النشر.
5. احمد بن حنبل، ابوعبدالله الشیبانی (بی‌تا)، مسند الامام احمد بن حنبل، قاهره، مؤسسة قرطبه.
6. بازرگان، عبدالعلی 1363ش، آزادی در قرآن، تهران، نشر قلم.
7. بوهم، دیوید (1381)، دربارة دیالوگ، گردآوری لی نیکول، ترجمه محمدعلی حسینی‌نژاد، دفتر پژوهش‏های فرهنگی.
8. جوادی آملی، عبدالله (1381ش)، دین‌شناسی، قم، نشر اسراء.
9. جوادی آملی، عبدالله (1381ش)، روابط بین‌الملل در اسلام، قم، نشر اسراء.
10. حر عاملی، محمد بن حسن (1409ق)، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت.
11. خامنه‌ای، سیدعلی (1388ش)، صحیفه حج (مجموعه سخنان و پیام‌های مقام معظم رهبری)، تهران، مشعر.
12. خمینی، سیدروح‌الله (1382ش)، صحیفه حج (مجموعه سخنان و پیام‌های امام و رهبر انقلاب)، تهران، مشعر.
13. دهخدا، علی‌اکبر (1372ش)، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران.
14. رحیمی‌نژاد، ‌اسماعیل (1386ش)، کرامت انسان در حقوق کیفری، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
15. رضوی‌راد، محمد (1385ش)، پیدا و پنهان اندیشه میان فرهنگی، مجله اطلاع‌رسانی و کتابداری پژوهش و حوزه، شماره 26.
16. الزبیدی (2007م)، تاج العروس، چاپ اول، دار الکتب العلمیه.
17. شیخ صدوق، ابن بابویه (1366)، ثواب الاعمال، ترجمه: علی‌اکبر غفاری، بی‌جا، نشر صدوق.
18. طباطبایی، محمد حسین (1387ش)، تفسیر المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
19. عبادیان، محمود (1379ش)، گفت و شنود (دیالوگ) ، نامه مفید، شماره 24، زمستان.
20. فضل الله، محمدحسین (1389ش)، ضرورت گفت‌وگوی ادیان و مذاهب، هفت آسمان، شماره 7.
21. کلینی، محمد بن یعقوب (1377ق)، فروع من الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
22. کیوان‌فر، شهرام (1382ش)، اعلامیه جهانی حقوق بشر، تهران، کاروان.
23. گواهی، عبدالرحیم (1376ش)، درآمدی بر تاریخ ادیان در قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
24. لگن هاوسن، محمد (1385)، سیاحت اندیشه در سپهر دین، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
25. مبلغی، احمد (1384ش)، سخن قرآن پیرامون گفت‌وگوی اندیشه و اندیشه گفت‌وگو، مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
26. مجلسی، محمدباقر (1408ق)، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفا.
27. مرغینانی، علی بن ابی‌بکر (بی‌تا)، الهدایه شرح بدایه المبتدی، بی‌جا، المکتبة الاسلامیه.
28. مسلم، ابوالحسن قشیری (بی‌تا)، المسند الصحیح المختصر، بیروت، دار التراث العربی.
29. مطهری، مرتضی (1370ش)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران و قم، صدرا.
30. مکارم شیرازی، ناصر (1366ش)؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتاب الاسلامیه.
31. موسوی‌زاده، سیدمحمد (1384ش)، نگرش اسلام به سایر ادیان و ملل، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
32. نسائی، احمد بن شعیب (1411ق)، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه.