رویکرد صوفیان قرن نهم به حج گزاری (مطالعه موردی سفر جامی به حج)

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام دانشگاه اصفهان

2 دانشجوی دکترا، دانشگاه لرستان

چکیده

فعالیت نهضت‌ها و جنبش هایی با گرایش‌های شیعی و متصوفه اهمیت بسیاری در تاریخ دارد. از عرصه­های حضور اجتماعی عرفا، توجه آنها به مناسک حج است؛ زیرا این مراسم، عرصه­ای را فراهم می­کند تا عرفا و صوفیان علاوه بر تعقیب امیال معنوی خویش، مناسبات خود با حاکمان و توده­های مردم را به  نمایش بگذارند. سفر حج جامی، به عنوان نمونه­ای از سفر حج عرفا و صوفیان و همچنین به عنوان تنها سفرنامه­ حج موجود از دورة­ تیموری آورده شده است. از آنجا که جامی در مرکز قدرت رسمی
و دیوانی قرار داشت، ضمن حفظ زندگی خانقاهی و ارشاد مریدان، دولتمردان را هم زیرنفوذ آورد و با توصیه به حاکمان و امیران، به حل و فصل مشکلات مردم کمک کرد. همین جایگاه او باعث شد که در هنگام سفر حج و زیارت عتبات، سلطان حسین بایقرا وی را از پرداخت هرگونه مالیات معاف کند و نامه‌هایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و دستور داد که از او و همراهانش استقبال کنند.
 این مقاله در صدد است به روش تاریخی به بررسی رویکرد صوفیان در قرن نهم به مقوله حج بپردازد و در این رابطه، سفر حج جامی را مورد بررسی و تجزیه
و تحلیل قرار دهد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

دوره­ فترت بین مرگ ابوسعید ایلخانی تا پایان حکومت تیموریان از نظر تحولات مذهبی در ایران بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا مرحله­ای تعیین‌کننده در روند تغییر مذهب و گذار از مذهب تسنن (مذهب اکثریت)، و نیز زمینه‌ساز شکل‌گیری حکومت شیعی صفوی و غلبه پایدار تشیع در ایران بود. در این دوره با تشکیل حکومت­هایی مانند سربداران، رونق تشیع و حضور فعال شیعیان در عرصه سیاسی مشاهده می­شود. تیموریان در ظاهر، همواره از طرفداران جدی دین بوده، در ترویج احکام دین و بزرگداشت شعائر مذهبی کوشا بودند.

در نتیجه علاقه‌مندی فرمانروایان تیموری به دین و طرفداری و حمایت آنها از بزرگان دین، مساجد و مدارس و مکاتب و خانقاه­های بسیاری در سراسر کشور ساخته شد و دین و مذهب بیش از پیش بر جنبه‌های مختلف زندگی اجتماعی تسلط یافت. مدارس و مکاتب نه تنها توسط علمای دینی و اصحاب مذهب اداره می شد، بلکه قصد بانیان این تأسیسات نیز اشاعه­ مذهب و ترویج علوم دینی بود. بنابراین سده هشتم و نهم هجری در تاریخ فعالیت نهضت‌ها و جنبش‌هایی با گرایش‌های شیعی، اهمیت بسیاری دارد. در این دوران ظهور جنبش‌های نوربخشیه و حروفیه و مشعشعیه و صفویه را شاهد هستیم که همه­ آنها رویکردی مبالغه‌آمیز به تشیع داشتند. خصلت این جنبش­ها آمیخته بودن تصوف و تشیع در اساس و آموزه‌های فکری و اعتقادی آنان است. شناخت و تحلیل عقاید و رفتارهای عرفا و صوفیان ازآن‌رو مورد توجه است که این گروه در دوره‌های نخست تاریخ خود به عنوان افرادی گریزان از دنیا و بی‌توجه به شریعت و مناسک آن به گونه معمول شناخته می‌شدند؛ ولی به ‌تدریج در اعتقادات و رفتارهای آنان تحولاتی پدید آمد؛ به ‌طوری­که سیر تاریخی عرفان و تصوف در ایران قرن هشتم و بعد از آن، دورانی مهم از تغییر و تحول در اندیشه و عمل صوفیان بود. یکی از مشخصه‌های اصلی عرفان
و تصوف در این دوران، نزدیک‌تر شدن آن با شریعت و امور دنیوی است؛ چنان­که گاه ایجاد مرزبندی دقیق میان متشرعین و متصوفه مشکل می­شود. یکی از عرصه‌های حضور اجتماعی عرفا در این دوران، توجه آنها به مناسک حج و حواشی آن است که در این مقاله به بیان اهمیت مراسم حج نزد صوفیان و نوع واکنش حکومت تیموری به حج‌گزاری آنها می­پردازیم و نمونه­ای از این مراسم در آن دوران را که جامی انجام داده است، بررسی و تجزیه و تحلیل می‌کنیم.

اهمیت مراسم حج برای صوفیان

گرچه حج امری عمومی با آداب ویژه و یکسان برای همه مسلمانان بود، اما برخی طبقات همچون عرفا و صوفیان، با آداب خاص خود حج می­گزاردند که این امر، آنان را از دیگر مردم متمایز می‌ساخت. از ویژگی­های صوفیان این بود که هیچ‌گاه ظواهر شریعت را رعایت
نمی­کردند و باطن را اصل می­دانستند. همین عدم پایبندی به شریعت گاهی موجب می‌شد که صوفیان از سوی فقها به کفر متهم می‌شدند. بنابراین آنان با حج گزاردن مکرر و اصرار بر آن، از خود رفع اتهام می‌کردند. آنها عبادت جمعی را بر عبادت فردی ترجیح می­دادند؛ زیرا از نظر آنان حج نماد وحدت است. در این باره می­توان به حج این افراد اشاره کرد: ابوشعیب المقنع، از عرفای قرن سوم، هفتاد حج (جامی، 1336، ص77)، شاه شجاع کرمانی(متوفای 270ق) پنجاه حج (همان، 1336، ص‌89)، علی بن شعیب السقا (متوفای 257ق) 55 حج، و علی بن موفق البغدادی از مشایخ قرن سوم هجری عراق، 74 حج­ گزارده بودند که گاه سفرشان چندین سال به طول می­انجامید (همان، 1336، ص108). همچنین شیخ علی نجاری (متوفای 803ق) از مشایخ بزرگ که در شام و عراق و حجاز شهرت عظیمی داشت، هجده حج (معین الفقرا، 1370، ص61)، محمد (متوفای 855ق) و ابونصر یحیی جامی (متوفای 740ق) هفت حج‌گزارده بودند (واعظ، 1351، ص‌44). پدر سیداحمد مشهور به لاله ـ از اقطاب روزگار که در تبریز سکونت داشت ـ
و خواجه قطب­الدین یحیی جامی نیشابوری نیز چندین بار حج­گزارده بودند و مورد اخیر هر بار از نیشابور احرام می­بست (ابن کربلایی، 1349، ص110؛ جامی، 1336ش، صص578 ـ‌577).

به لحاظ اعتقادی فریضه حج از نظر صوفیان با آنچه فقها در نظر داشتند، بسیار تفاوت داشت؛ به ‌طوری­که صوفیان حج مورد نظر فقها را حجِ پست‌همتان می­دانستند (کاشفی، 2536، ج2، ص456) و سیراب کردن سگی را برتر از هفتاد حج از آن نوع
می­شمردند (عطار، 1346، ص‌786؛ جامی، 1336، ص‌77). ولی فقها نیز حج عرفا و صوفیان را قبول نداشتند و همیشه اعتراضاتی به آنان داشتند؛ از جمله هنگامی که در مجلسی، درویشی درخواست نان کرد و کسی نمی­داد، شاه شجاع کرمانی گفت: «کیست که پنجاه حج من بخرد به دو من نان و به این درویش بدهد؟» فقیهی عمل او را استخفاف شریعت خواند و به او اعتراض کرد (جامی، 1336، ص‌77). ابوالقاسم نصرآبادی، صوفی قرن چهارم نیز چهل حج خود را در برابر تکه نانی برای سیر کردن سگی در بیابان فروخت (عطار، 1346، ص‌788). همو بعد از چندین سال مجاورت در مکه، روزی زنّاری بر کمر بسته بود و در آتشکده گبران طواف می­کرد و می­گفت: «بسیاری به کعبه جستم و نیافتم. اکنون در دیرش می­جویم» (همان، 1346، ص‌786)، و به همین دلیل فقها او را از حجاز راندند. گاه این اعتراضات به جایی می­رسید که با فتوای ائمه دین، برخی از صوفیان را که معتقد بسیار داشتند، از سفر حجاز و حج‌گزاردن ممنوع می­کردند (کاشفی، 2536، ج2، ص569). صوفیان با عموم مردم ارتباط مستقیم داشتند و هر روز نفوذشان بین مردم بیشتر می‌شد و همین باعث ترس سلاطین و فقها بود.

اکثر صوفیانی که مجلس درس و بحث داشتند، بارها حج­گزارده بودند (جنید شیرازی، 1328، صص80 ـ78 ؛ مستوفی بافقی، 1385، ج3، ص‌105). شیوخ متصوفه پس از بازگشت از حج، فعالیتشان را گسترده­تر می­کردند. مردم املاک و چهارپایان بسیار وقف خانقاه­های آنها می­کردند (جعفری، 1343، صص137ـ134). شاهان تیموری بر اساس سنت‌های آسیای میانه ترکی ـ مغولی، اعتقاد و ارادت زیادی به مشایخ اهل تصوف داشتند. تعلقات صوفیه اولیاءالله و خانقاه­ها در زمان تیمور احیا گردید و جانشینانش، آن بناها را دوباره ساختند یا تعمیر کردند. لذا در تمام دوران حکومت تیموریان، یعنی از اواخر قرن هشتم تا دهه­ اول قرن دهم، بازار تصوف گرم، و کار خانقاه‌ها بارونق بود و سلطه­ مذهب و عرفان و تصوف در وجوه مختلف زندگی مردم بیش از پیش به چشم می­خورد.

در خانقاه­ها و مدارس، مذهب و تصوف چنان به هم نزدیک شده بودند که جدا کردن شریعت از طریقت به دشواری امکان داشت. تصوف بر اثر ازدیاد خانقاه­ها و زاویه­ها مورد توجه بود و شیخ الاسلام شهر، بزرگ‌ترین صوفی شهر نیز بود (جامی، 1336، ص‌450) و نیز احترام و حیثیت زیاد مشایخ اهل تصوف، بسط و گسترش یافت؛ به ‌طوری ­که در این قرون، سلسله­های متعددی از صوفیان با آرا و عقاید متفاوت و مشرب­ها و مسلک­های مختلف وجود داشتند که هر کدام به راه خود می­رفتند. از بزرگ‌ترین فرقه­های تصوف
در این دوره می­توان به سلسله­ نقشبندیه، نعمت‌اللّهیه و صفویه اشاره کرد (میرجعفری، 1381، صص177ـ176).

ارزش­های مذهبی تیمور ترکیبی بود از عناصر شمنی ترکی ـ مغولی که ریشه در تصوف داشت. او حشر و نشر فراوانی با این جماعت داشت و معتقد بود که تمام موفقیت‌های خود را مرهون انفاس قدسیه سه صوفی بزرگ است: شیخ شمس‌الدین فاخوری، شیخ زین‌الدین ابوبکر تایبادی و شیخ سید برکه (همان، 1381، ص‌65). البته گاهی کسب اعتبار و نفوذ و جمع شدن مرید فراوان در اطراف یکی از شیوخ، باعث رنجش و هراس وی می­شد و آنها را از قلمروی خود می­راند (ابن کربلایی، 1349، ج2، صص245ـ244)؛ مثلاً نعمت‌الله ولی، مؤسس فرقه نعمت‌اللّهیه، پس از بازگشت از حج در سمرقند سکنا گزید که به دلیل مریدان بسیاری که گرد وی جمع شده بودند، تیمور از او خواست سمرقند را ترک کند و پیغام داد که هر چند به جناب شما اعتماد کلی هست، اما مفسدان، ما را به حال خود نخواهند گذاشت. اگر به ولایت دیگر تشریف برید، نیکوتر خواهد بود (مستوفی بافقی، 1385، ج2، صص22ـ21). سیدجعفر، پسر سیدمحمود نوربخش، که دعوی مهدویت داشت نیز هنگامی که به خراسان وارد شد، بسیار مورد توجه و عنایت تیمور قرار گرفت. با این حال سیورغالی را که تیمور داده بود، واگذاشت و عازم حج شد. اینان در مجموع، بسیار مورد توجه حکومت بودند (نوایی، 1323، ص‌272). علاوه بر بخشش­ها و وقف و نذورات بسیار، حکام، احترام فراوانی برای ایشان قائل بودند و به دیدارشان می­شتافتند (خواندمیر، 1353، صص164ـ162).

همچنین تسهیلات فراوانی در امر حج­گزاری آنها فراهم کرده و احکام واجب‌الاطاعه برای راحتی سفر حج آنان صادر می­کردند (نظامی باخرزی، 1371، صص164ـ162).

مولانا نورالدین عبدالرحمان جامی

جامی، شاعر، ادیب و صوفی نامدار قرن نهم که در زمان تحصیل در سمرقند با تعالیم نقشبندیه آشنا شد، پس از بازگشت به هرات، سعدالدین کاشغری را به عنوان مرشد خود برگزید و پس از مرگ وی، با خواجه عبیدالله احرار آشنا شد (مایل هروی، 1377، ص‌130؛ افصح‌زاد، 1378، ص‌222). او آن چنان تحت تأثیر شخصیت خواجه احرار قرار گرفت که بنا به دستور وی در 68 سالگی مطالعه و مباحثه را ترک گفت و به تصوف روی آورد (عبدالغفور لاری، 1343، صص‌26ـ23). وی تا آخر عمر به طریقت نقشبندیه پایبند و معتقد بود و در تبلیغ آن بسیار کوشید (مایل هروی، 1377، صص231ـ230). با این حال تفاوت‌هایی نیز با دیگر طریقت­ها داشت؛ به ‌طوری‌که گاهی به سماع می­پرداخت، اما هیچ گاه چله ننشست (عبدالغفور لاری، 1343، ص‌7؛ افصح‌زاد، 1378، ص‌130).

ورود جامی به دربار هرات همزمان با حکومت ابوالقاسم بابر بود. جامی او را مدح، و کتاب حله حلل را به نام وی تألیف کرد (مایل هروی، 1377، ص‌86). با گذشت زمان بر نفوذ و قدرت جامی در دربار تیموری افزوده شد تا آنکه در سال‌های 877 ـ 870 قمری در مرکز قدرت رسمی و دیوانی قرار گرفت و ضمن حفظ زندگی عارفانه و ارشاد مریدان، دولتمردان را هم زیر نفوذ خود آورد؛ چرا که هیچ طایفه­ای مانند سلاطین نمی­توانند دین و دولت را یاری، و شریعت را تقویت کنند (فراهانی منفرد، 1382، ص‌265). از جمله این دولتمردان، امیرعلی­شیر نوایی، وزیر سلطان حسین بایقرا، بود که به سبب ارادت به جامی، در زمره مریدان نقشبندیه درآمد و از آن پس مردم، جامی را به تبع وی «حضرت مخدوم» می­خواندند (علی­شیر نوایی، 1323، صص‌34 ـ32 ؛ آذربیگدلی، 1366، ج1، صص‌302ـ301).

پیوند جامی با حاکمان تا آنجا پیش رفت که او بسیاری از آثار خود را به سلطان حسین بایقرا و سلطان یعقوب آق‌قویونلو پیشکش کرد (بوداق منشی، 1378، صص‌83 ـ81). با این همه هیچ گاه در مدیحه‌سرایی‌های قراردادی زمانه غرق نشد. حتی به دعوت دربار عثمانی هم پاسخ نگفت؛ گرچه از سفر به غرب گریزان نبود و در سفر حج خود، چندی را هم در تبریز، بغداد و دمشق گذرانید (رویمر و دیگران، 1378، ص148).

جامی در پی جاه و مقام نبود و گرایشی به تجمل نداشت؛ لباسی بر تن می­کرد که آن را پلاس می­خواند و سرمایه خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه و تأمین رفاه شاگردان و کمک به نیازمندان و نشر فرهنگ می­کرد (ریپکا، 1354، ص‌454؛ مایل هروی، 1377، ص‌84). نامه­های فراوانی در این زمینه از او باقی مانده است (جامی، 1376، صص‌15ـ14).

وی آثار زیادی در زمینه تصوف و عرفان و فقه و همچنین سه دیوان شعر و هفت مثنوی بلند از خود به جای گذاشت که در آنها بار دیگر مضامین شعر فارسی را تجربه کرد و به همین دلیل به خاتم‌الشعرا ملقب شد. برخی مرگ وی را نقطه پایان عصر طلایی ادبیات کلاسیک فارسی دانسته­اند (آربری، 1371، ص‌406). به سبب دشمنی صفویان با جامی، به‌خاطر تعصب مذهبی که داشتند، بسیاری از آثارش رواج چندانی نیافت و از میان آن همه اثر، تنها تعدادی از فراموشی در امان ماند (ریپکا، 1354، ص‌457).

جامی از جمله کسانی است که به امر حج توجهی جدی داشت. توصیه وی به سلطان بایزید عثمانی، برای تسهیل ایاب و ذهاب و عبور حجاج هراتی (نوایی، 1341، ص‌440) و درخواست وی از جهانشاه ترکمان برای دفع شر راهزنان و امن کردن راه حج، از نشانه­های این امر است. او در این باب، این رباعی را برای جهانشاه نوشته و ارسال کرده است:

زین پیش رهی بود ز بغداد نیاز

موصل به حریم وصل آن کعبه ناز

داریم زشاه همدان چشم که باز

ایمن شود از حرامی آن راه دراز

                                                                                    (جامی، 1341، ص‌839).

وی در مکتوبی نیز از سلطان حسن آق‌قویونلو (اوزون حسن) برای رسیدگی به امور حجاج قدردانی کرد (نوایی، 1341، صص‌447ـ446). جامی دو رساله به نام‌های صغیر و کبیر نیز در مناسک حج نوشت (نظامی باخرزی، 1371، ص‌248). رساله مناسک حج و عمره که به رساله صغیر حج مشهور است، برای صوفیان عصر به زبان فارسی نوشته شد و در رساله کبیر که اصل آن در دست نیست، مناسک حج بر وفق چهار مذهب اهل سنت شرح و تفسیر شده است (افصح‌زاد، 1378، صص‌192ـ191؛ حکمت، 1363، ص‌182). در دیوان وی نیز بارها به اشعاری در پیوند با حج و مناسک آن برمی‌خوریم. او در ضمن اشعارش اعتقاد خود را درباره رموز و فلسفه حج بیان کرده است (جامی، 1341، صص‌410ـ408).

وی در شعری مردم را به حج، که پنجمین رکن اسلام است، دعوت کرده و سروده است:

دین تو را تا شود ارکان تمام

روی نه از خانه به رکن و مقام

بار به میعاد تعبد رسان

رخت به میقات تجرد رسان

رشته  تدبیر ز سوزن بکش

خلعت سوزن‌زده از تن بکش

باز کن از بخیه‌زده جامه خوی

تو که تو را بخیه نیفتد به روی

گر نه ز مرگ است فراموشی‌ات

به که بود کار کفن‌پوشی‌ات

لب بگشا یافتن کام را

نعرة لبیک زن احرام را

رو به حرم کن که در آن خوش حریم

هست سیه‌پوش نگاری مقیم

صحن حرم روضه خلد برین

رو به چنان صحن مرّبع‌نشین

سنگ سیاهش که از آن کوته است

دست تمنّاست یمین‌الله است

چون تو از آن سنگ شوی بوسه‌چین

بوسه‌زن دست که باشی ببین

بر سر گردون زنی از فخر کوس

گر رسدت دولت این دست‌بوس

از لب زمزم شنو این زمزمه

کز نم ما زنده‌دل‌اند این همه

سوی قدمگاه خلیل‌الله آی

یا چو نیای به رهش دیده سای

پای مروت به سر مروه نه

چهرة صفوت به صفا جلوه ده

تا نشود در عرفاتت وقوف

کی شود از راه نجاتت وقوف

کبش منی را به منا ریز خون

نفس دنی را به فنا کن زبون

سنگ به دست آر ز رمی حجار

دیو هوا را کن از آن سنگسار

چون دل ازین شغل بپرداختی

کار حج و عمره به هم ساختی

 

                                                                            (جامی، 1341، صص‌410ـ 408)

اهتمام به امر حج در میان پیشینیان جامی نیز رایج بود؛ چنان‌که در مقامات شیخ‌الاسلام احمد جام، جد او مذکور است که در هنگام حج، درِ کعبه بر رویش گشوده شد و او در کعبه به دعا ایستاده و گفت: «بارخدایا، فرزندان و یاران و دوستان مرا در دو جهان عزیزدار» (بوزجانی، 1345، ص‌46). عبدالرحمان جامی که از مصادیق این دعای اجابت‌شده بود، در هفتمین و آخرین سفر خود به حجاز رفت. او خود در پشت کتابی، تاریخ این سفر را شانزدهم ربیع‌الاول سال 877 قمری ثبت کرده است (کاشفی، 2536، ص‌246). احتمالاً وی از قبل قصد این سفر را داشته است؛ چراکه سلطان حسین طی
نامه­ای از او خواسته بود تا اگر قصد سفر حج دارد، اعلام کند؛ زیرا خبر عزیمت وی در افواه شایع شده بود (نوایی، 1341، ص‌409). با جدی شدن خبر عزم جامی، جمعی از اکابر
و اعیان خراسان نزد وی رفتند و از او خواستند تا از این سفر پرخطر و دور و دراز منصرف گردد و به همان امور پیشین و حل و عقد کارها بپردازد که ثواب هفتاد حج پیاده را دارد. اما جامی که عزم حج کرده بود، پاسخ داد که از حج پیاده خسته و درمانده شده و می­خواهد
این بار حج سواره بگذارد (کاشفی، 2536، ج‌1، ص254؛ نظامی باخزری، 1371، ص‌160).

جامی به‌ دلیل منتسب بودن به طریقت نقشبندیه، گرایش­های فکری و سیاسی خاصی داشت و همچون دیگر نقشبندیان به امور سیاسی علاقه نشان می­داد و به سلاطین تقرب می­جست؛ چرا که معتقد بود با این کار می­توان از ضعفا دستگیری کرد و با نصیحت شاهان، آنها را به رعایت حقوق رعایا فراخواند. ازاین‌رو وجود وی باعث کارگشایی مردم و واسطه­گری بین آنان و حکام، و نیز پناهگاهی برای معزول‌شدگان و مغضوبان بود. حتی در سفر حج نیز وی حکم عفو قطب‌الدین طاووس سمنانی، وزیر مغضوب را که از ترس مجازات همراه با قوافل «مخایل شتی» به حج رفته و پس از آن آواره شده بود، به همراه داشت. طی این حکم اگر وی همراه جامی به هرات باز می‌گشت، علاوه بر اغماض بر تمام خطاهای گذشته­اش، از وی دلجویی می­شد (نظامی باخرزی، 1371، صص214ـ‌212).

چون جامی مشغول تهیه اسباب سفر شد، جماعتی بزرگ از هراتیان اعلام همراهی کردند (علی­شیر نوایی، 1323، ص‌101؛ کاشفی، 2536، ‌ج1، ص329). البته بعضی از آنها در وقت عمل با آوردن بهانه­هایی از سفر امتناع نمودند؛ از جمله­ ساغری و ویسی، از شعرا و کاتبان دربار هرات که نداشتن درازگوش را بهانه کردند. موضوعی که از چشم امیرشیخم سهیلی دور نماند. او در قطعه­ای به این ماجرا اشاره می­کند و می­گوید:

ویسی و ساغری به عزم حرم

گشته بودند هردوشان سفری

لیک ازآن راه هردو وا ماندند

آن یک از بی‌خری و این زخری

                                                                          (علی­شیر نوایی، 1323، ص‌32)

با انتشار خبر حج جامی نامه‌هایی از اطراف و اکناف به وی رسید که در آنها از او خواسته شده بود تا مسیر سفر خود را طوری ترتیب دهد که طالبان حج در این منازل به وی بپیوندند و ملازم او در سفر حج شوند (صدرجهان، 1938، صص‌157ـ152). تاجران نیز جهازات فراوان لوازم سفر از غلام و نفر مرتب و حاضر کردند تا در رکاب جامی به حج روند (همان، 1938، صص‌232ـ227). سلطان حسین بایقرا نیز وی را از پرداخت هرگونه مالیاتی معاف کرد و نامه­هایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و تأکید کرد که در همه جا از جامی و همراهانش استقبال کنند
و همیشه گروهی را برای بدرقه و محافظت از او، همراهش نمایند (صفوی، 1314، ص‌86). طی حکمی نیز مالیات اراضی جامی را همچون سال­های قبل بخشید (نظامی باخرزی، 1371، صص‌161ـ160).

در حکمی که برای سفر حج جامی صادر شد، آمده بود:

امرای حدود و اَقطار، و حُکام بلاد و اَمصار، و داروغگان عرصه ممالیک،
و مستحفظان طرق و مسالک، و افراد طوایفم، و اصناف ترک و عجم و عرب بدانند که چون شرف نوع انسان و سعادت و سلامت انسان در این جهان و در آن جهان به اعتبار علم و معرفت، و راه بردن به طریق اطاعت و عبادت است و بذل جهد مستطاع در ادای مواجب حج اسلام بر مقتضای{وَ لِلهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً} از معظمات دین پیغمبر ما9 و عالی حضرت معالی‌منقبت ولایت‌مآب هدایت‌انتساب، علمای معارف‌شعار، مقتدای مشایخ حقایق‌دثار، قبله اصحاب علم و عرفان، قدوه ارباب تحقیق و ایقان، مصباح طریق و طریقت، شمع شبستان شریعت و حقیقت؛

دلیل راه خدا مقتدای اهل صفا

 که آستانه او هست کعبه اسلام

درخزینه عشق وگـل حدیقه شوق

 خضر بیان و مسیحا دم وکلیم کلام

چگونه مست شراب مشاهدت نبود

کسی که ازکف ساقی عشق گیرد جام

وهو مولانا وشیخنا العالی النامی نورالحق والملة والدین عبدالرحمن الجامی ـ اَفاض اللهُ علینا جرعة من جام ولایته و رشحة من کأسِ هدایته ـ که بعد از طی مسالک تحقیق، حقایق اصول و فروع و قطع منازل تکمیل مراسم معقول و مشروع که الحق در همه فن‌ها به از استاد یک فن آمده به برکت سلوک جاده متابعت و اقتدا، و یمن ملازمت سجاده موافقت و اقتفا به مقصد اقصای کمالات حقیقی رسیده، مطلع انوار فیوض الهی، و مخزن اسرار «ارنا الاشیا کما هی» است، و لامحاله نسبت تشبت و اعتصام ما به ذیل ارادت و اعتقاد عالی‌جناب حقایق «لا تحملها الانفس ولا یسعها الافاق» انتساب به مرتب‌های است که:

 باشد که برآید از قضا روز حساب

 نامم ز جریدة مقیمان درش

در این وقت با قوافل هدایت آسمانی و رواحل عنایت سبحانی که {أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً} بسی مپای که خضر از برای دولت تو زلال بر کف موقوف در بیابان است محمل احرام بیت الله الحرام و زیارت روضه رضیه رسول7 بر ناقه شوق بسته، متوجه شدند (وَ اللهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

به عزم خلوت خاصش که کعبه جان است

 مقدسان سماوات بسته‌اند احرام

سبیل همگنان از ارباب اقامت و سکون آن که به هر موضوع و مقام که شرف نزول و «وما یکونُ من هذا القَبیل» حلول ارزانی فرمایند، مقدم شریف ایشان را به تعظیم و تبجیل تلقی نمایند و داروغگان مواضع، و مستحفظان مسالک به دستیاری محافظت خود از منازل مخوفه به سلامت گذرانیده به مأمن موافق رسانند، و ایلچیان و قوشچیان شرایط ادب و حرمت مرعی داشته، چهارپایان خاصه و متعلقان و سایر مردم قافله چون سلطان احمد چهارشنبه و غیر او به هیچ طریقی الاغ نگیرند، و تمغاچیان و باجستانان حدود و اطراف ممالک بار مردمان قافله نگشایند، و هیچ کس به جهت سوغات و پیشکش و سلامانه و غیرذلک مزاحم و متعرض نگردد. بر این جمله مقرر داشته از مقتضای فرمان مطاع، تجاوز جایز ندارند تا مستحق مؤاخذه سلطانی نباشند (همان، 1371، صص164ـ‌162).

همچنین سیدمنصور عرب به نیابت سلطان برای گزاردن حج تعیین، و همراه قافله فرستاده شد. وی مصحوبی نفیس به خط شهاب‌الدین عبدالله سلطانی، از خوشنویسان ممتاز برای وقف حرم و جواهراتی از خزانه برای هدیه به شرفای مکه به همراه برد (همان، 1371، ص‌164).

 اگرچه جامی با این حکم شاهانه طی طریق می­کرد که در آن اکیداً توصیه شده بود هیچ­گونه مالیاتی از این قافله اخذ نشود و بار مردم را نگشایند، تمغاچیان و راهداران در راه سمنان قافله را تهدید کردند که «ما شلوارهای شما را بازخواهیم جست» (صفی، 1353ش، ص‌236). به هر روی جامی پس از حرکت از هرات از نیشابور، سبزوار، بسطام، دامغان، سمنان، قزوین، همدان و کردستان عبور کرد و آن‌چنان که خود در پشت کتابی ثبت، و کاشفی آن را نقل کرده، در اواسط جمادی الاخر 877 قمری به بغداد رسید. در میانه ماه شوال در کنار دجله منزل کردند و بیستم از آنجا روان شدند و در اول ذی‌القعده از نجف به سمت بادیه خارج شدند. طبق همین گزارش، جامی در بیست و دوم و بیست و سوم در مدینه بوده است و در ششم ذی‌الحجه، پس از ده ماه خروج از هرات، به مکه رسیده است (کاشفی، 2536، ج1، صص‌256ـ255).

جامی و همراهانش پس از پانزده روز اقامت در مکه و بعد از ادای مناسک حج، متوجه مدینه شدند و بیست و پنجم به مدینه رسیدند. آنان پس از دو روز توقف در آنجا به سفر ادامه دادند و در اوایل محرم به دمشق رسیدند. سرانجام در چهارم ربیع‌الاول و بعد از نماز جمعه، به سمت خراسان حرکت کردند. آنها در هنگام حلول ماه رجب به یک منزل پیش از ورامین رسیدند و روز جمعه هجدهم شعبان سال 878 قمری به هرات بازگشتند (کاشفی، 2536، ج1، ص‌264). سفر آنها در مجموع هجده ماه طول کشید.

وقایع سفر حج جامی

مریدان و دوستداران جامی درباره جریان سفر او گفته­اند که وی جامی در طول سفر، سفره­ انعام و اطعام می­گسترد و اگر کسی دچار مضایقه می­شد، شخصاً به رفع آن می­پرداخت (نظامی باخرزی، 1371، صص‌165ـ164). حتی هنگامی که بین یارانش بر سر هزینه­های روزانه بحث و نقار پیش آمد، خود متصدی مخارج کاروان شد و بیست هزار دینار کپکی نقد را که همراه داشت، برای پرداخت مخارج کاروان، به یارانش سپرد. با این حال تأکید کرد که به دلیل سختی سفر سنجیده و محتاط خرج کنند (همان، 1371، ص‌165). همچنین اگر کسی از اهل کاروان مریض می‌شد، به عیادت او می‌رفت و دوایش را ـ هرچند نایاب بود ـ مهیا می‌کرد (کاشفی، 2536، ج1، صص273ـ272). گاه نیز با توسل به غیب، کراماتی از او سرمی‌زد و مرض را از یارانش دور می‌داشت؛ همان­که در اصطلاح صوفیه «باربرداشتن» نامیده می­شد (کاشفی، 2536، ج1، صص‌272ـ271).

در طول این سفر، آن­چنان استقبال و ارادتی به جامی ابراز شد که در مجلسی در تبریز، سفر وی با یکی از مشایخ دوره شاهرخی قیاس شد که در آن، شیخ مذکور از فرط سختگیری­ها و آزار تمغاچیان و عدم توجه مردم به امور آنها و قطاع‌الطریق، از تبریز عزم بازگشت از نیمه راه حج کرد، ولی جامی به راحتی به این سفر رفت (همان، 2536، ص‌185). در جریان سفر همه جا از جامی به خوبی استقبال و پذیرایی شد و بزرگان و صاحب‌منصبان هر شهر به استقبال وی می­شتافتند و در دعوت او از یکدیگر پیشی می‌گرفتند. گاه نیز هم‌رکاب وی در سفر می­شدند (علی­شیر نوایی، 1323، ص‌402).

حاکم همدان، منوچهر، سه شبانه روز جامی و اهل قافله را به ضیافتی شاهانه دعوت کرد (کاشفی، 2536، ج1، ص‌255). در تبریز نیز اوزون حسن، مجلسی عظیم به مناسبت ورود جامی برگزار کرد و امرای نامدار خود را همراه کاروان فرستاد تا به سلامت به مکه برسند (نظامی باخرزی، 1371، ص‌184). وی در این شهر در صحبت امیر بدرالدین احمد لاله، از مشایخ بزرگ وقت به سر برد و با دیدن شرح گلشن خواجه شجاع‌الدین، از نوشتن شرح بر این کتاب که مدتی تصمیم آن را داشت، منصرف شد (ابن کربلایی، 1344، ج1، صص‌332ـ331). او در مورد مصاحبت با شیخ لاله گفته بود: «در این سفر ما به خدمت عزیزی که رسیدیم، ایشان بودند و اگر ایشان را نمی­دیدیم، این سفر ما را نقصانی می­بود» (همان، 1349، ج2، ص150).

در حله علمای شیعه از جامی استقبال کردند و یکی از آنان که شرحی بر کتاب فصوص الحکم نوشته بود، کتاب خود را نزد جامی برد تا آرایش را بر آن ایراد کند (نظامی باخرزی، 1371، صص‌174ـ173). جامی از آنجا عزم زیارت مشهد امام حسین7  کرد و غزلی در این ­باره سرود (همان، 1371، ص174). در نجف، سیدشرف‌الدین محمد نقیب که سیدالسادات و نقیب‌النّقبای وقت بود، با اولاد و یاران و سایر بزرگان شهر، به استقبال ایشان آمدند و شرایط تعظیم و احترام به تقدیم رسانیده، به قول کاشفی سه شبانه روز مهمانداری بزرگانه کردند (کاشفی، 2536، ج1، ص‌260). جامی علی‌گویان به زیارت مرقد امیرالمومنین، علی7 رفت. غزلی در وصف شوق و قصید‌ه‌ای به شکرانه این زیارت در دیوان جامی موجود است (جامی، 1341، ص‌92).

در بغداد نیز گروه‌های مختلف برای کسب فیض یا مناظره به دیدار جامی شتافتند؛ از جمله آنها پیر جمال بود که در آن وقت اعتبار و مریدان قابل ملاحظه­ای داشت و پوشش وی و مریدانش همه از سرتا پا پشم شتر بود. او به حضور جامی رفت و چون چشمش به جامی افتاد، گفت: «جمال الهی دیدم» و جامی در جواب گفت: «ما نیز جِمال الهی (شتران الهی) دیدیم» (صفی، 1353، ص‌232) و در بحثی که میان آنها درگرفت، وی را مغلوب و رسوا کرد (نظامی باخرزی، 1371، صص174ـ‌173). پیر جمال در همان ایام قصیده­های عربی در مدح پیامبر9 گفته بود که به دلیل عامی بودن او، پر از اشتباه و مهمل بود و تنها به واسطه شفاعت جامی از تعرض شرفای حرمین در امان ماند (همان، 1371، ص‌181).

به دلیل توقف طولانی جامی در بغداد (قریب چهارماه) وضع در آنجا به گونه­ای دیگر گذشت و بلوایی عظیم برپا شد. هرچند که قبل از آن نیز تمایلات و گاه تندروی‌های مجعول یا منتسب به او، برخی اعتراضات و انتقادهایی در حله و هرات، برانگیخته بود (براون، 1357، ج3، صص‌756ـ755). ماجرا از این قرار بود که فتحی نامی از سکنه ولایات جام که در این سفر همراه جامی بود، به واسطه کینه­ای که از همراهانش به دل داشت، تمثیلی را که جامی در کتاب سلسلة الذهب به نقل از عضدالدین ایجی آورده بود، نه کامل، بلکه قسمتی از آن را که شبهه ایجاد می­کرد و اعتقادات شیعیان را خرافه می­نمایاند، به بغدادیان نشان داده و ایشان را بر ضد جامی و اهل قافله شورانید. آنها نیز به اذیت و آزار قافله جامی پرداختند. تا آنکه روزی در مسجد جامع که قضات مذاهب اربعه نیز حضور داشتند، مجلسی ترتیب دادند و جامی از خود رفع اتهام کرد. جامی از تعصب به دور بود و با وجود جانبداری از مذهب سنت و جماعت، از مشاجره‌های مکاتیب فقهی بیزار بود و در شعری در مورد مذهب خود می‌گوید:

ای مغبچه دهر بده جام مَی­ام

کامد ز نزاع سنی و شیعه قَی­ام
 

                                                                       (جامی، 1341، ص‌89)

جامی در آن مجلس صورت کامل تمثیل را بیان کرد و همه را از مضمون واقعه
و صورت مرافعه آگاه کرد و بابی را که در توصیف امیرالمؤمنین، علی7 در آن کتاب آورده بود، مثال آورده و قائله را خواباند و گفت: «در هرات به ‌خاطر این باب کتاب هراس از اتهام به رافضی بودن داشتم و اینجا به سنّیگری متهم گردیدم» (نظامی باخرزی، 1371، صص‌169ـ166).

در همین مجلس یکی از شیعیان افراطی به نام نعمت حیدری ایراداتی بر جامی گرفت. سلطان مقصود، پسر اوزون حسن، والی بغداد، او و هم کیشانش را تنبیه کرد و در کنار دجله سر و ریش تراشید و با وضع خفت‌باری در شهر گردانید (نظامی باخرزی، 1371، صص173ـ171). قبل از آن نیز در نجف مورد مشابهی پیش آمد و یکی از اهالی
به خادم جامی توهین کرده، او را خارجی خواند. امیر لشکر قافله که از سوی اوزون حسن همراه قافله شده بود، شدت عمل به خرج داد و حکم قتل وی را صادر کرد که البته
با شفاعت سیدشرف‌الدین نقیب، که میزبان جامی در آن شهر بود، بخشیده شد (همان، 1371، ص‌180). با این حال اهل قافله همچنان نگران خطر روافض بودند؛ به خصوص از سلطان محسن مشعشعی که والی حدود جزایر بود، هراسان بودند. مشعشیان، شیعیان غالی بودند که کارشان با جنبش سیدمحمد فلاح در سال 840 قمری آغاز شده بود و در دوره ریاست فرزند او، سلطان محسن (870 ـ 905ق) به اوج کار خود رسیده و جنوب ایران را به ‌طور کامل تحت سلطه خود درآورده بودند (رنجبر، 1382، ص‌245).

به نوشته خنجی، امیرمحسن مشعشعی، والی بلاد جزایر و بصره و اهواز بود و بعدها حکم ولایت خوزستان از حد رامهرمز و بهبهان را گرفت (خنجی، 1382، ص‌303). وی در این مناطق چنان حاکمیتی برقرار کرده بود که در سال‌های 860 و 861 قمری از ترس مشعشعیان حتی یک نفر از عراق حج نگزارد (ابن الیاس، 1404، ج2، ص‌231). به مصر نیز خبر رسیده بود که وی به کاروان­های حج عراقی حمله می‌کند و به غارت و کشتار مردم می­پردازد. والی بغداد نیز از ملک مصر برای دفع او کمک خواست (همان، 1404، ج2، ص‌243). با این اوصاف و ظاهراً با توجه به مقام و نفوذ جامی، امیرمحسن در همان ایام نامه‌ای مشتمل بر خلوص عقیده و ارادت و اظهار تأسف بر عدم مساعدت، برای وی فرستاد (نظامی باخرزی، 1371، ص‌180). جامی که بسیار از این عمل بغدادیان رنجیده بود، با ناخشنودی بغداد را ترک کرد. در غزلی که به این مناسبت سرود، بغداد را خراب‌آباد خواند و از جفای بغدادیان نالید (جامی، 1341، ص‌427).

فتحی که باعث فتنه شده بود، پس از آن بلوا به حج نرفته و از بغداد بازگشت. در روایتی مریدانه آمده که در تبریز اسب انگشت او را به دندان گرفت و قطع کرد و وی از درد آن به سختی جان سپرد (کاشفی، 2536، ج1، ص276). این انجام را به ‌خاطر آزار جامی
و از کرامات وی می­دانند؛ همچنان‌که در روایتی دیگر آورده­اند در راه حجاز، عربی که شتر به ملازمان جامی کرایه می‌داد، به شتر جامی طمع کرده به اصرار، شتر را خرید. شتر ده روز بعد مرد و عرب عصبانی پیش جامی رفت و سخنان درشت گفت و بهای شتر را پس گرفت. جامی گفت: «مرگ او نزدیک است». در راه بازگشت از مکه، عرب را دیده­اند که
به پای همان تل ریگ افتاده و مرده است (همان، ج1، صص‌276ـ275).

در شام سادات، ائمه و قضات حلب با انواع تحف به خدمت جامی رسیدند و در طول 45 روز اقامت وی در دمشق، قاضی‌القضات شهر، میزبان وی بود. جامی در شام از محضر خواجه خضیری (خزیری) محدث بزرگ، استماع حدیث می­کرد و سند حدیث نیز گرفت (کاشفی، 2536، ج1، ص‌262).

جامی در ششم ذی‌الحجه به مکه رسید. او این غزل را پس از توفیق ادای حج سرود:

به کعبه رفتم و ز آنجا هوای کوی تو کردم

 جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم

شعار کعبه چو دید سیاه دست تمنا

 دراز جانب شعرسیاه موی­تو کردم

چو حلقة درِ کعبه به صد نیاز گرفتم


 دعای حلقه گیسوی مشک‌بوی تو کردم

نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت

 من از میان همه روی دل به سوی تو کردم

مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو نامی

 طواف­وسعی­که­کردم به­جست­وجوی تو کردم

به موقف عرفات ایستاد خلق دعا خواند

 من از دعا لب خود­ بسته، گفت­وگوی تو  کردم

فتاده اهل منا در پی منا و مقاصد

 چو جامی از همه فارغ من آرزوی تو کردم

                                                                               (جامی، 1341، ص536).

منابع از جزئیات اعمال جامی در مکه و رویدادهای مرتبط با وی اطلاعی به دست نمی­دهند. او پس از پانزده روز آنجا را به قصد دمشق ترک کرد. در راه بازگشت، در حلب، سلطان محمد عثمانی، که جزو ممدوحین جامی بود (غفاری قزوینی، 1342، ص‌245)، خواجه عطاءالله کرمانی، از اصحاب جامی را با نامه و پنج هزار اشرفی و هدایای ارزنده دیگر به سوی جامی فرستاد و خواستار سفر وی به جانب روم شد. اما جامی به سبب سختی راه و مایل نبودن کاروان به رفتن این راه دور، دعوت او را رد کرد (نظامی باخرزی، 1371، ص‌183).

همزمان خبر رسید که در آن سال امرای مصری به واسطه غارت لشکر اوزون حسن در حوالی شهرحلب، قصد تلافی دارند و می­خواهند قافله بغداد را تاراج کنند (تأمین امنیت قافله حجاج به عهده اوزون حسن بود که ولایات غربی ایران را در اختیار داشت). بنابراین جامی و همراهان با صواب‌دید شرفای مکه، بدون توقف به سوی تبریز شتافتند (همان، 1371، ص‌181). کاشفی سبب این تعجیل را عدم تمایل جامی برای دیدار با رسولان قیصر روم دانسته و نوشته است:

جامی نمی­خواست با رسولان قیصر رو به رو شود. به همین سبب بی‌توقف به راه تبریز نهاد که مبادا رسولان از دمشق به حلب آیند و به اصرار، ایشان را طلب کنند (کاشفی،2536، ج1، ص‌262).

گرچه وی نیز به ناامنی راه به دلیل جنگ بین لشکرهای روم و آذربایجان اشاره کرده و می­گوید:

محمد بیگ، حاکم ولایت نزدیک حلب که از نزدیکان اوزون حسن بود، با سیصد سوار، قافله را تا تبریز همراهی نمود و بزرگان دربار اوزون حسن نیز با تقدیم هدایای بسیار از جامی خواستند که کمی بیشتر آنجا بماند. جامی ملازمت مادرِ پیر خود را بهانه کرده، متوجه خراسان شد (کاشفی، 2536، ج1، صص‌263ـ262).

جامی بعدها نیز با اوزون حسن مکاتبه داشت و از او به عنوان منتَظم امر حج یاد کرده و در نامه­ای از وی برای تأمین امنیت حجاج و گرفتن راه حج تشکر کرده است (نوایی، 1341، صص‌447ـ446).

سلاطین آق‌قویونلو نیز از ممدوحان جامی بودند (بوداق منشی، 1378، ج3، ص‌80) و ارادت و اعتقاد کامل به جامی داشتند و همیشه در مکاتبات خود با سلاطین تیموری از احوال وی جویا می‌شدند و حتی یک مرتبه برای خرید دعای خیر وی، هزاران سکه به هرات ارسال کردند (خنجی، 1382، ص‌246).

درحالی‌که جامی در راه هرات بود، شایعه قتل وی در هرات پیچید. سلطان حسین نامه‌ای مؤاخذه‌آمیز خطاب به اوزون حسن نگاشته، وی را سرزنش کرد که چگونه نتوانسته امنیت قافله را تأمین کند (نظامی باخرزی، 1371، ص‌175). اما هنوز نامه را مهر نکرده بود که خبر صحت ورود جامی به هرات رسید.

 سلطان حسین که خود در بلخ بود، رسولی از خواص با نامه­ای تهنیت‌آمیز فرستاد (همان، 1371، ص‌186). امیرعلی­شیر نوایی نیز در نامه‌ای که به جامی نوشت، این رباعی را در تهنیت بازگشت او سرود:

انصاف بده ای فلک مینا فام

تا زین دو کدام خوبتر خرام

خورشید جهانتاب تو از جانب صبح

یـا مـاه جهـانگـرد من از جانب شام


                                                              (علی­شیر نوایی، 1323، ص‌358).

 سرانجام جامی پس از هجده ماه در جمعه هجدهم شعبان سال 878 قمری به هرات رسید. وی بعد از این نیز ارتباطش را با ملک مصر از طریق مکاتبه حفظ کرد و از جانب خود ایلچی به مصر روانه می‌داشت (خنجی، 1382، ص‌221). او بعدها در قصیده‌ای شرح این سفر و خطرات و خاطراتش را آورد (جامی، 1341، صص‌84 ـ82).

نتیجه‌گیری

مسلمانان از فاصله­های دور برای گزاردن حج عازم مکه می‌شدند و زیارت خانه خدا را نقطه اوجی برای زندگی خود می‌دانستند. تلاش در جهت برگزاری هرچه باشکوه­تر فریضه حج و اعزام کاروان­های زیارتی به مکه مورد توجه تمامی حکومت‌های مسلمان بود. به همین سبب حضور در حرمین حجاز به ویژه مکه و برگزاری مناسک حج از همان قرون نخستین اسلامی به یکی از عرصه­های خودنمایی و رقابت و منازعات سیاسی حکومت­های مسلمان تبدیل شد.

با توجه به اینکه دوره­ فترت بین مرگ ابوسعید ایلخانی تا پایان حکومت تیموریان از نظر تحولات مذهبی در ایران بسیار حائز اهمیت است و همچنین در تاریخ فعالیت نهضت‌ها و جنبش­هایی با گرایش­های شیعی و متصوفه اهمیت بسیاری دارد، تحولات مذهبی این دوران و همچنین آرا و عملکرد جریان‌های مختلف مذهبی درباره­ حج مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین می­توان گفت که مراسم حج، عرصه‌ای را فراهم می­کرد تا عرفا و صوفیان علاوه بر تعقیب امیال معنوی خویش، مناسبات خود با حاکمان
و توده­های مردم را به نمایش گذارند. در این قرون صوفیان و عارفان نامداری در شهر مقدس مکه می­زیستند. آنان که اهل خود این شهر نبودند، راه چندسالة خانه­ خود تا خانه­ کعبه را پای پیاده می­پیمودند و غالباً راهپیمایی ایشان با سجده­های فراوان همراه بود. از صوفیان این دوران می­توان به عبدالرحمان جامی اشاره کرد. ورود جامی به دربار هرات مقارن حکومت ابوالقاسم بابر بود. جامی او را مدح، و کتاب حِلیة حُلَل را به نام او تألیف کرده است. نفوذ و قدرت جامی در دربار به تدریج بیش‌تر می‌شد تا اینکه در در مرکز قدرت رسمی و دیوانی عصر قرار گرفت و ضمن حفظ زندگی خانقاهی و ارشاد مریدان، دولتمردان را هم زیر نفوذ آورد و با توصیه به حاکمان و امیران، به حل و فصل مشکلات مردم کمک کرد. نفوذ و تأثیر جامی در دربار تیموریان چنان بود که در سفری که به حج داشت، سلطان حسین بایقرا وی را از پرداخت هرگونه مالیات معاف کرد و نامه‌هایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و تأکید کرد که در همه ‌جا از جامی و همراهانش استقبال کنند و همیشه عده‌ای را برای بدرقه و محافظت از او همراهش نمایند.

1. آذربیگدلی، لطفعلی بن آقاخان (1366ش)، آتشکده آذر، تصحیح حسن سادات ناصری، تهران، امیرکبیر، جلد اول.
2. آربری، آرتورجان (1371ش)، ادبیات کلاسیک فارسی ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی.
3. براون، ادوارد (1357ش)، تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، بینا. جلد سوم.
4. ابن ایاس حنفی، محمد بن احمد (1404ق)، بدائع الزهور فی وقایع الدهور، تصحیح محمد مصطفی، قاهره، مرکز تحقیق التراث. جزء الاول و الثانی و الثالث.
5. ابن کربلایی، حافظ حسین (1344ش)، روضات الجنان و جنات الجنان، تصحیح جعفر سلطان القرائی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
6. افصح‌زاد، اعلاخان (1378ش)، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، تهران، بی‌نا.
7. بوداق منشی قزوینی (1378ش)، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام‌نژاد، تهران، میراث مکتوب.
8. بوزجانی، درویشعلی (1345ش)، روضة الریاحین، به کوشش حشمت مؤید، تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب.
9. جامی، عبدالرحمان (1336ش)، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح مهدی توحیدی‌پور، تهران، کتابفروشی محمودی.
10. جامی، عبدالرحمان (1341ش)، دیوان کامل جامی، تصحیح هاشم رضی، تهران، پیروز.
11. جعفری، جعفر بن محمد (1343ش)، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
12. جنید شیرازی، معین‌الدین ابوالقاسم (1328ش)، شد الإزار فی حطِّ الاوزار عن زوار المزار، تصحیح محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس.
13. حکمت، علی‌اصغر (1363ش)، جامی، متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی، تهران، توس.
14. خنجی اصفهانی، فضل‌الله بن روزبهان (1382ش)، سلوک الملوک، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی.
15. خواندمیر (غیاث‌الدین بن همام الدین الحسینی) (1353ش)، حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، تهران، کتابفروشی خیام.
16. رنجبر، محمدعلی (1382ش)، مشعشعیان (ماهیت فکری ـ اجتماعی و فرآیند تحولات)، تهران، نگاه.
17. رویمر، هانس روبرت و دیگران (1378ش)، تاریخ ایران دوره تیموریان (به روایت کمبریج)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، چاپ سوم.
18. ریپکا، یان (1354ش)، تاریخ ادبیات ایران (از دوران باستان تا قاجاریه)، ترجمه عیسی شهابی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
19. صدرجهان (خواجه محمود گاوان) (1938ش)، ریاض ­الانشاء، تصحیح شیخ چاندبن حسن (آکسن)، به اهتمام غلام یزدانی، حیدرآباد دکن، دار الطبع
سر کارعالی.
20. صفوی، سام میرزا (1314ش)، تحفه سامی، تصحیح وحید دستگردی، تهران، ارمغان.
21. صفی، فخرالدین علی (1353ش)، لطایف الطوائف، به اهتمام احمد گلچین معانی، تهران، اقبال، چاپ سوم.
22. عبدالغفور لاری، رضی‌الدین (1343ش)، تکملة حواشی نفحات الانس: شرح حال مولانا جامی1، تصحیح علی‌اصغر بشیر هروی، کابل، انجمن جامی.
23. عطار نیشابوری (1346ش)، تذکرة الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار.
24. علی­شیر نوایی، میرنظام الدین (1323ش)، مجالس النفائس در تذکره شعرای قرن نهم هجری، به اهتمام علی‌اصغر حکمت، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران.
25. غفاری قزوینی، احمد (1342ش)، تاریخ جهان آرا، با حواشی حسن نراقی، تهران، کتابفروشی حافظ.
26. فرهانی منفرد، مهدی (1382ش)، پیوند سیاست و فرهنگ در عصر زوال تیموریان و ظهور صفویان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
27. کاشفی، مولانا فخرالدین علی بن واعظ ، 2536ش، رشحات عین الحیات، تصحیح علی‌اصغر معینیان، تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی.
28. مایل هروی، نجیب (1377ش)، جامی، تهران، طرح نو.
29. مستوفی بافقی، محمد مفید (1385ش)، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر.
30. معین‌الفقرا، احمد بن محمد (1370ش)، تاریخ ملازاده، به اهتمام احمد گلچین معانی، تهران، مرکز مطالعات ایران، چاپ دوم.
31. میرجعفری، حسین (1381ش)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، تهران، سمت.
32. نظامی باخرزی، عبدالواسع (1371ش)، مقامات جامی، تصحیح مایل هروی، تهران، نی.