نوع مقاله : نقد و معرفی کتاب
نویسنده
دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
سنت تاریخنگاری محلی دو شهر مقدس مسلمانان، مکه مکرمه و مدینه منوره، با نگارش آثار بسیار مهم و ارزشمندی برای هر یک از این دو شهر در سدههای آغازین اسلامی شکل گرفت. از نخستین تواریخ محلی مکه میتوان به اخبار مکة ازرقی و اخبار مکة فاکهی (هر دو از سده سوم هجری) اشاره کرد. برای مدینه نیز چندین تاریخ محلی در سدههای آغازین نوشته شده که از میان آنها، اخبار المدینة ابن شبّه (م.262ق.) باقیمانده است و «اخبار المدینه»های نویسندگان دیگر همچون ابن زباله (زنده در 200ق.) و یحیی ابن حسن علوی (م.277ق.) به دست ما نرسیدهاند.
با وجود شکوفایی تاریخنگاری محلی مکه و مدینه در سده سوم، این سنت تقریباً از آغاز سده چهارم متوقف شد و پس از چند سده، بار دیگر از سدههای هفتم و هشتم، با نگارش تواریخ محلی جدیدی همچون تاریخ مکة ابن محفوظ و الدرة الثمینة فی تاریخ المدینة ابن نجّار (م.643ق.)، دوباره جریان گرفت. ازاینرو در حد فاصل زمانی سدههای سوم تا هفتم هجری، تواریخ محلی مهم و قابل اعتنایی برای این دو شهر سراغ نداریم و برای پر کردن خلأ ناشی از نگارش منابع در این دوره، ناگزیر به مراجعه به سایر منابع تاریخی و نیز متون جغرافیایی و سفرنامهها هستیم.
سفرنامههای حج از منابع مهم و دست اول برای مطالعه تاریخ حج و حرمین شریفین به شمار میآیند. در ناحیه مغرب اسلامی، تحت تأثیر تولید آثاری همچون سفرنامه ابوبکر ابن عربی (م.543ق.) و سفرنامه ابن جبیر (م.614ق.)، علمای فراوانی از ناحیه اندلس، مغرب و دیگر نقاط شمال آفریقا، به نگارش سفرنامه حج خود اقدام کردند که در نتیجه آن، سنت سفرنامهنویسی به شکل پرباری شکل گرفت و تا دوره معاصر نیز به قوت خود باقی ماند.
اما در ایران و خراسان بزرگ و پیش از شکلگیری سنت سفرنامهنویسی در مغرب اسلامی، نگاشته شدن سفرنامه بسیار مهمی همچون سفرنامه ناصرخسرو در نیمه سده پنجم، باعث شکلگیری چنین سنتی در زبان فارسی نشد و پس از گذشت حدود شش سده، از اواخر دوره صفوی نگارش نخستین سفرنامههای حج در زبان فارسی آغاز شد و در طول دوره قاجار، به ویژه میان دولتمردان فرهیخته و بعضاً اهل علم، در ایران، آسیای میانه و شبه قاره رواج چشمگیری یافت.
در میان همه سفرنامههای فارسی، سفرنامه ناصرخسرو از جایگاه ویژه و منحصربهفردی برخوردار است. صرف نظر از ارزشهای ادبی و زبانشناختی این اثر به عنوان یک متن کهن فارسی، از آن میتوان به عنوان منبع مهمی برای مطالعه تاریخ اجتماعی و فرهنگی سرزمینهایی که در مسیر سفر نویسنده قرار داشتهاند، استفاده کرد. درباره محتوای این سفرنامه و ابعاد مختلف آگاهیهایی که از آن به دست میآید، تاکنون مقالههای متعددی نگاشته شده است.[1]
با اینکه بخش قابل توجهی از سفرنامه ناصرخسرو به توصیف اماکن مقدس حرمین شریفین و وضعیت اجتماعی و اقتصادی حجاز و به ویژه شهر مکه اختصاص دارد، با این حال به نظر میرسد آگاهیهایی که این سفرنامه در این زمینه به دست میدهد، در قالب مقالهای مستقل، مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته است.[2] لذا در این نوشتار تلاش شده است تا با استخراج و دستهبندی و تحلیل آگاهیهای ارائه شده در این سفرنامه درباره حج و حرمین شریفین، اهمیت آن به عنوان منبعی ارزشمند در این زمینه نشان داده شود.
ناصرخسرو و سفرهای حج وی
ابومعین حمیدالدین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی، حکیم، ادیب و شاعر فارسیزبان و اسماعیلیمذهب، در سال 394قمری در قبادیان از توابع بلخ به دنیا آمد و در سال 481قمری در «یمگان» از توابع بدخشان (امروزه در افغانستان) از دنیا رفت (تقوی، 1348، صفحه «و»). زندگینامهای از وی در منابع تاریخی کهن وجود ندارد
و عمده شناخت ما تقریباً منحصر به آگاهیهایی است که از آثار وی، به ویژه سفرنامه و دیوان اشعارش، به دست میآید.
آثار متعددی به نظم و نثر به ناصرخسرو منسوب است. از میان آثار منثور وی میتوان به سفرنامه زاد المسافرین (در عقاید اسماعیلیه)، وجهِ دین یا روی دین، خوانِ اخوان، شش فصل یا روشنایینامه منثور، گشایش و رهایش و جامع الحکمتین اشاره کرد. آثار منظوم وی نیز شامل دیوان اشعار و دو مثنوی سعادتنامه و روشنایینامه است (دبیرسیاقی، 1389، ص هفده).
سفرنامه ناصرخسرو، کهنترین سفرنامه فارسی است و ازاینرو در تاریخ ادبیات فارسی جایگاه ویژهای دارد. موضوع مشاهدات مؤلف آن، بسیار متنوع و گسترده و شامل مسافتها، نام و موقعیت جغرافیایی شهرها و روستاها، نام فرمانروایان و حکام محلی، حوادث تاریخی و وقایع نجومی و فلکی، صنایع محلی، محصولات کشاورزی و نوع آبیاری مزارع و باغها، استحکامات شهری و بناهای عمومی همچون بیمارستانها، مساجد، بازارها و کاروانسراها، اعتقادات دینی و سیاسی مردم، آداب و رسوم آنها و سایر ابعاد حیات اجتماعی مردم است.
ناصرخسرو سفر خود را در 23 شعبان 437قمری از مرو آغاز کرد (ناصرخسرو، 1389، ص3) و در این سفر، برادرش و غلامکی هندو وی را همراهی میکردند (همو، ص6). مسیر سفر وی تا مکه، با گذر از شهرهای نیشابور، جوین، قومس، دامغان، سمنان، ری، قزوین، شَمیران، سراب، تبریز، مرند، خوی، وان، اخلاط، بطلیس (بدلیس)، ارزن، میافارقین، آمِد (دیاربکر)، حَرّان، سروج، مَنبِج، حلب، سرمین، مَعَرّة النعمان، حَماة، طرابلس، جبیل، بیروت، صیدا، صور، عَکّا، طبریه، حیفا، قیساریه، رَمله (همو،
صص33ـ3)، بیتالمقدس، مشهد ابراهیم خلیل7 (شهر الخلیل کنونی) و وادی القُری بود (همو، ص61).
او پس از گذشت یک سال شمسی از آغاز سفر خود، در پنجم رمضان 438قمری به بیتالمقدس رسید (همو، ص34). در نیمه ذیالقعده همان سال، از این شهر به قصد مکه خارج شد و پس از ده روز به آنجا رسید. پس از حجگزاری، باز به سوی بیتالمقدس بازگشت و در محرم 439قمری به آنجا رسید (همو، صص62 ـ 61). سپس از آنجا به مصر سفر کرد و با گذر از شهرهای رمله، عسقلان، تنّیس و صالحیه، در صفر 439قمری به قاهره رسید (همو، صص68 ـ 63).
ناصرخسرو در مجموع، چهار سفر حج داشته است که تواریخ هر چهار سفر را در سفرنامه خود آورده است. سفر دوم حج وی، به همراهی کسانی که از سوی خلیفه فاطمی جامه کعبه را به مکه میبردند، در اول ذیالقعده 439قمری از قاهره آغاز شد. او در این سفر از شهر قلزم، در ساحل مصر، در شمال دریای سرخ، از راه دریا به شهر جار در ساحل حجاز، و از آنجا در 26 ذیالقعده به مدینه منوره، و در 6 ذیالحجه به مکه رسید (همو، صص102 و 104).
او پس از دومین حج خود به مصر بازگشت؛ اما پس از 75 روز، در سال 440قمری، با کاروان جامه کعبه، برای بار سوم عازم حج شد (همو، ص105). سفر حج چهارم وی نیز از 14 ذیالحجه 441قمری از قاهره آغاز شد و از راه سرزمین صعید و با گذشتن از شهرهای اسیوط، اخمیم، قوص و اَسوان، در 20 ربیعالاول 422قمری به بندر عیذاب در ساحل غربی دریای سرخ رسید (همو، صص113ـ109)، از آنجا نیز با کشتی به جده رفت و در آخر جمادیالآخره 442قمری به مکه رسید (همو، ص118).
ناصرخسرو در چهارمین سفر حج خود، به مدت شش ماه (همو، ص104)، از آغاز رجب تا 20 ذیالحجه، مجاور حرم بود (همو، ص123). سپس عزم بازگشت به خراسان کرد و با گذر از شهرهای طائف، فَلج، یمامه، لَحسا (احسا)، بصره، اُبُلَّه، عَبّادان (آبادان)، مَهروبان، اَرَّجان (بهبهان)، لردگان، اصفهان، نائین، طبس، رقه، تون (فردوس)، قائن، سرخس و سمنگان، در 26 جمادیالثانی 444قمری به بلخ رسید (همو، صص174ـ140). این سفر در مجموع هفت سال به طول انجامید.
سفرنامه ناصرخسرو، پس از مسالک و ممالک ابوعُبید بکری (م.487ق.)، مفصلترین متن موجود در توصیف حرمین شریفین از سده پنجم هجری به شمار میآید. با در نظر گرفتن اینکه بکری بیشتر نوشتههایش درباره حرمین را از منابع پیش از خود همچون اخبار مکه ازرقی اقتباس کرده، سفرنامه ناصرخسرو به جهت اینکه مشاهدات خود مؤلف را روایت میکند، از ارزش تاریخی بیشتری برخوردار است. خلأ وجود تواریخ محلی دو شهر مکه و مدینه در حد فاصل سدههای چهارم تا هفتم هجری نیز ارزش مشاهدات ناصرخسرو و آگاهیهای وی درباره حرمین را دوچندان کرده است.
توصیف شهر مکه و دیگر مناطق حجاز
از مهمترین ارزشهای تاریخی سفرنامه ناصرخسرو، توصیف نسبتاً دقیق جغرافیای مکه و بافت شهری آن و نیز توصیف مختصرِ دیگر شهرهای مهم حجاز همچون مدینه، جده و طائف است. توصیفی که او از شهر مکه میکند، چنان دقیق است که تصویری زنده و روشن را از این شهر در ذهن خواننده به وجود میآورد و به نظر میرسد این توصیف، میان منابع تاریخی و جغرافیایی این دوره و بلکه حتی منابع سایر دورهها، کمنظیر و بلکه منحصر به فرد باشد.
او مکه را شهری میان کوههایی نهچندان بلند توصیف کرده که بلندترین آنها، کوه ابوقبیس است. عرصه میان این کوهها، شهر را تشکیل میدهد که طول آن «دو تیر پرتاب در دو بیش نیست» و گرداگرد مسجدالحرام را شهر و کوچهها و بازارهای آن فرا گرفته است. به گفته وی، بارو و دروازههای شهر هر کجا که رخنهای میان دو کوه وجود دارد، ساخته شده است. همچنین درختی در شهر، بهجز بر سر چاهی بر یکی از دروازههای مسجدالحرام، به چشم نمیخورد (همو، ص119).
ناصرخسرو همچنین از مشاعر مقدسه توصیف مختصری کرده است. او «عرفات» را دشتی میان کوههای خُرد (چون پشتهها)، به مساحت دو فرسنگ در دو فرسنگ توصیف کرده که در آنجا ابراهیم خلیل7 مسجدی ساخته بود که در زمان وی، از این مسجد تنها منبری خراب از خشت باقی مانده بود. به فاصله یک فرسنگی مسجد نیز کوه سنگی کوچکی به نام «جبل الرحمه»، و در یک فرسنگی عرفات نیز مشعرالحرام و مزدلفه وجود داشته که در آنجا مقصورهای برای نماز ساخته شده بود (همو، صص139ـ 138).
برخلاف توصیف مفصلی که ناصرخسرو از مکه کرده، توصیف وی از مدینه و اماکن دینی آن بسیار مختصر است. او مدینه را شهری کنار صحرا، با زمین نمناک و شورهزار و دارای آبِ روان اندک و نخلستان توصیف کرده که در بیرون آن، در سمت جنوب، صحرا و گورستانی وجود دارد و قبر حمزه و قبور شهدا نیز آنجاست (همو، صص103 ـ 102). با توجه به اینکه مزار حمزه و شهدای اُحُد در شمال مدینه قرار دارد، منظور وی از آنجا را باید شهر مدینه تفسیر کرد؛ نه گورستان جنوب شهر، که باید مقصود وی از آن، قبرستان بقیع کنونی باشد.
شهر دیگری که ناصرخسرو به توصیف آن پرداخته، شهر جُده است که امروزه از مهمترین بنادر عربستان در ساحل دریای سرخ به شمار میآید. به گفته وی، جده شهری بزرگ بر لبِ دریا، با بارویی محکم و دارای دو دروازه، یکی در شرق به سمت مکه و دیگری در غرب به سمت دریا، بوده است. جمعیت شهر در آن زمان پنج هزار مرد بوده و درون شهر بازارهایی نیکو و مسجد جامع، و بیرون شهر نیز مسجدی منسوب به پیامبر9 وجود داشته است (همو، ص117).
ناصرخسرو همچنین توصیف مختصری از شهر طائف (امروزه در نود کیلومتری شرق مکه) کرده و آن را ناحیهای بر سر کوه، و قصبه آن را شهرکی دارای حِصار محکم و بازاری کوچک و جامعی مختصر، با آبِ روان و درختان انار و انجیر فراوان، دانسته است. سپس افزوده است که بیرون قصبه طائف، مسجدی بزرگ وجود داشته که خلفای عباسی روی قبر عبدالله بن عباس ساخته بودند و قبر ابن عباس در گوشه مسجد، در سمت راست محراب و منبر، قرار داشته است (همو، ص141).
توصیف معماری مسجدالحرام
ناصرخسرو در سفرنامه خود توصیف دقیق و نسبتاً مفصلی از مسجدالحرام و معماری آن، از جمله صحن، درها، طاقها و رواقهای آن، کرده است. طبیعتاً بخشی از این توصیفها در منابع تاریخی و جغرافیایی دیگرِ پیش و پس از زمان وی نیز وجود دارد؛ توصیفهایی نظیر وضعیت کلی صحن مسجدالحرام و رواقهای آن، شکل و اجزای خانه کعبه، نام و تعداد و شکل درهای مسجد، بناهای موجود در صحن مسجد همچون مقام ابراهیم7 و چاه زمزم.
البته گاه اختلافاتی جزئی میان سفرنامه و منابع دیگر به چشم میخورد؛ به عنوان مثال در سفرنامه تعداد طاقهای طول صحن مسجد 45 طاق، و تعداد طاقهای عرض آن 23 طاق گفته شده (همو، ص125)، اما در منبع جغرافیایی دیگری، تعداد آنها به ترتیب 46 و 31 طاق آمده است (]ناشناس[، وصف مکة والمدینة وبیت المقدس، 1393ق، ص345). همچنین او تعداد درهای مسجد را هجده در شمرده است (ناصرخسرو، 1389ش، ص126)، درحالیکه برخی از منابع نزدیک به وی، تعداد آنها را به اختلاف یک در، هفده یا نوزده در گفتهاند (]ناشناس[، وصف مکة والمدینة وبیت المقدس، 1393ق، صص345ـ343؛ مقدسی، 1906م، ص73).
با این حال، با توجه به تغییر و تحولاتی که از سده سوم تا ششم هجری در نام درهای مسجدالحرام وجود داشته، نامهایی که در این سفرنامه برای درهای مسجد گفته شده، گاه با منابع پیش و پس از آن (همچون احسن التقاسیم مقدسی از سده چهارم و سفرنامه ابن جبیر از سده ششم) متفاوت است و از این منظر، سفرنامه ناصرخسرو برای شناخت نام درهای مسجد در سده پنجم و تغییرات این نامها در سدههای نخست هجری اهمیت دارد.
ناصرخسرو همچنین طول و ابعاد برخی از بخشهای مسجدالحرام را ـ همچون طول و عرض مسجد، طول و عرض و ارتفاع خانه کعبه، ابعاد درِ خانه کعبه و بلندی آن از زمین و فاصله آن تا حجرالاسود، فاصلههای مقام ابراهیم7 و چاه زمزم تا کعبه ـ به واحد «اَرَش»[3] بیان کرده است. اما به نظر میرسد نوع واحد ارش در این سفرنامه با نوع همین واحد اندازهگیری طول در کتاب حدود العالم (کهنترین منبع جغرافیایی فارسی) متفاوت است؛ چنانکه طول و عرض خانه کعبه در سفرنامه به ترتیب 17×16 ارش (ناصرخسرو، 1389ش، ص129)، و در حدود العالم، 5/24×5/23 ارش بیان شده است (حدود العالم، ص96).[4]
بخش دیگری از توصیفهای ناصرخسرو از مسجدالحرام و معماری آن، مواردی است که در سایر منابع دیده نمیشود و میتوان آنها را آگاهیهای منحصر به فردی درباره وضعیت و معماری این مسجد در سده پنجم به شمار آورد؛ از آن جمله میتوان به توصیف وی از الواح چوبی و کتیبههای داخل خانه کعبه، که روی آنها نام خلفای فاطمی مصر وجود داشت، و نیز وضعیت جامه کعبه در زمان وی (ناصرخسرو، 1389ش، صص133 ـ 132) و پوششی که دیوار گرداگرد مسجد را پوشانده بود و در آن صندوقهایی متعلق به شهرهای مختلف اسلامی وجود داشت (همو، ص135)، اشاره کرد.
آگاهیهای نادر درباره اماکن مقدس
در سفرنامه ناصرخسرو، گاه آگاهیهای مهمی درباره برخی از اماکن مقدس مکه و پیرامون آن وجود دارد که در کمتر منبع دیگری به چشم میخورد؛ از آن جمله، اشاره وی به قدمگاه یا نشان جای پای رسول خدا9 در «بابالصفا» (از دروازههای مسجدالحرام) است که آن را از سنگ سیاهرنگی بریده و میان سنگ سفیدرنگ بزرگی در عتبه طاق بزرگ و میانی بابالصفا ترکیب کرده بودند و حاجیان به قصد تبرک، قدم یا صورت خود را جای پای پیامبر9 مینهادند (همو، ص128).
آگاهی ارزشمند دیگر، اشاره وی به «رخام حمرا» است که سنگ مرمرین سرخرنگی در کف خانه کعبه بوده و در اخبار منابع شیعه، محل نماز خواندن پیامبر9 و برخی از ائمه: دانسته شده است (کلینی، 1363، ج4، صص529 ـ 528 و 545؛ مغربی، 1383ق، ج1، ص333). با این حال، به جز سفرنامه ناصرخسرو، در سایر منابعی که ساختمان کعبه و مسجدالحرام را توصیف کردهاند، به این سنگ اشارهای نشده است؛ اگرچه طبق گزارشی از ابن عساکر دمشقی (م.571ق.) فقهای عامه در سده نخست هجری این سنگ و فضیلت آن را میشناختند (ابن عساکر، 1415ق، ج58، صص138 ـ 137).
آگاهی دیگر این سفرنامه درباره اماکن مقدس و متبرک، اشاره به وجود دو چاه آب در منطقه «جِعرانه» (در چهار فرسنگی شمال مکه)، یکی منسوب به پیامبر9 و دیگری منسوب به امام علی7، است که «هر دو چاه را آب تمام خوش باشد و میان هر دو چاه ده گز باشد» (ناصرخسرو، 1389ش، ص137). به نظر میرسد از میان منابع کهن، سفرنامه ناصرخسرو تنها متنی است که از این دو چاه سخن گفته است. البته برخی از سفرنامهنویسان نسبتاً متأخر مغربی، همچون قلصادی (م.891ق.)، به وجود یک چاه آب در جعرانه، یا همچون ابوسالم عیاشی (م.1090ق.)، به دو چاه آب در آن اشاره کردهاند (قلصادی، بیتا، ص139؛ عیاشی، 2006م، ج2، ص167).
ناصرخسرو همچنین از شخصی به نام «پسر شاددل»، که به گفته وی، امیر شهر «عَدَن» در یمن بوده، یاد کرده و شماری از خدمات عمرانی وی را برشمرده است؛ از جمله آبرسانی به مکه به واسطه قنات زیرزمینی (ناصرخسرو، 1389ش، ص122)، آبرسانی به دشت عرفات از جای دور و ساخت حوضهایی در آنجا که در ایام حج آنها را پر از آب میکردند و نیز ساخت چهارطاقی عظیمی بالای جبلالرحمه که برای ساخت آن، هزار دینار به امیر مکه پرداخت کرده بود (همو، ص139).
اهمیت این آگاهیها آن است که در سایر منابع تاریخی از چنین شخصیتی یاد نشده؛ اما به نظر میرسد این شخص منطبق بر حسین بن سَلاّمه نَوبی، از امرای دولت زیادی یمن (امارت: 373 ـ 402ق.) است که خدمات عمرانی گستردهای در یمن و حجاز داشته است (شمری، 2010م، ص23). مورخان یمنی برخی از خدمات وی، از جمله ساخت مسجدی بالای جبلالرحمه، را گزارش دادهاند (عمارة الیمنی، 1436ق، ص27؛ وصّابی، 1435ق، ص36)؛ چنانکه ناصرخسرو در جای دیگری از سفرنامهاش، به چاه حسین بن سلامه در هفت فرسنگی مکه، در مسیر طائف اشاره کرده است (ناصرخسرو، 1389ش، ص140).
همچنین گفتنی است ساختمانی که ناصرخسرو به وجود آن در بالای جبلالرحمه اشاره کرده، در منابع جغرافیایی سده ششم از آن به عنوان مسجد یا گنبد امّ سلمه یاد شده است (ابن جبیر، بیتا، ص151؛ الاستبصار فی عجائب الامصار، بیتا، ص35). با توجه به اینکه در منابع پیش از سده پنجم، از جمله رساله کهن وصف مکه و مدینه، هیچ نشانی از وجود این بنا به چشم نمیخورد («وصف مکة والمدینة وبیت المقدس»، 1393ق، ص348)، میتوان دریافت که این بنا احتمالاً برای نخستین بار در اواخر سد چهارم به دستور پسر شاددل یا همان حسین بن سلامه ساخته شده است.
وضعیت و آداب حجگزاری
سفرنامه ناصرخسرو آگاهیهای تاریخی ارزشمند و منحصر به فردی درباره تاریخ حجگزاری و موسم حج در سده پنجم هجری به دست میدهد؛ از جملة
این آگاهیها، اشاره به سنت عمره جِعرانه است که همهساله در روز شانزده ذیقعده
ـ بر مبنای این باور که پیامبر9 در همین تاریخ از این منطقه احرام بسته و عمره ادا کرده ـ انجام میشده است (ناصرخسرو، 1389ش، ص137) و چنانکه سفرنامهنویسان متأخر گزارش کردهاند، این سنت بعدها فراموش شده است (عیاشی، 2006م،
ج2، ص166).
همچنین ناصرخسرو اشاره کرده که مردم حجاز و یمن، به علت نزدیکی و سهولت راه خود، هر سال سه بار به حج میرفتند؛ چنانکه به جز حج تمتع (واجب)، دو بار دیگر نیز برای عمره ـ یک بار در اول رجب و بار دیگر در عید رمضان (فطر) ـ حجگزاری میکردند (ناصرخسرو، 1389ش، ص118). توصیف وی از پوشش یمنیها نیز چنین است که بیشتر حجگزاران یمنی، همچون هندوان، «هر یک لُنگی بربسته و مویها فرو گذاشته و ریشها بافته و هر یک کَتاره قطیفی ـ چنانکه هندوان ـ در میان زده، و گویند اصل هندوان از یمن بوده است» (همو، ص137).
از دیگر ارزشهای سفرنامه ناصرخسرو در مطالعه تاریخ حجگزاری، توصیف مفصل وی از مراسم گشودن درِ کعبه است. به گفته ناصرخسرو، کلیدداران و خادمان خانه کعبه، اعراب «بنیشیبه» بودند (همو، ص135) که از زمان رسول خدا9، منصب کلیدداری کعبه به آنان واگذار شده بود. همچنین درِ کعبه در ماه رجب هر روز هنگام طلوع آفتاب، و در ماههای شعبان و رمضان و شوال، روزهای دوشنبه و پنجشنبه و جمعه گشوده میشده است و با فرارسیدن ماه ذیالقعده، دیگر در کعبه را باز نمیکردند (همو، صص135 و 137).
ناصرخسرو، مراسم گشودن درِ کعبه را چنین توصیف کرده که وقتی رئیس بنیشیبه ـ که کلیددار کعبه به شمار میآید ـ با شش تن دیگر برای گشودن درِ کعبه میرسد، ده تن از حاجیان نردبان کعبه را میآورند و دو تن از نردبان بالا میروند و جامههای کعبه را بالا میزنند و شیخ بنیشیبه با کلید خود، قفل درِ کعبه را میگشاید و در آن لحظه حاجیان دست به دعا برمیآورند و از صدای حاجیان، هر کس در مکه باشد، متوجه میشود که درِ کعبه را گشودهاند. آنها نیز با صدای بلند دعا میکنند؛ «چنانکه غلغلهای عظیم در مکه افتد». شیخ بنیشیبه نیز پس از ورود به کعبه دو رکعت نماز میگذارد و بیرون میآید و با صدای بلند خطبهای میخواند و بر رسول خدا9 و اهل بیت: صلوات میفرستد. سپس حاجیان تا زمان ظهر به خانه کعبه میروند و درون خانه دو رکعت نماز میخوانند (همو، ص136).
مشکلات و سختیهای سفرهای حج
در گذشته حجگزاران در مسیر خود به حرمین با سختیها و خطرهای متعددی مواجه بودند. حجگزاران میبایست رنج و خطر راههای طولانی را به جان میخریدند و در مسیرهای خشک و بیابانی، تشنگی، گرسنگی و حتی بیماری را تحمل میکردند. طبق گزارش ابن جبیر بسیاری از حجگزارانی که با کشتی از بندر جده، در ساحل شرقی دریای سرخ، به سمت بندر عیذاب، در ساحل غربی آن، حرکت میکردند، بادهای دریایی کشتیهایشان را به سواحل صحرایی دورتری در سمت جنوب میبرد و در آنجا گرفتار اقوام صحرانشین معروف به «بُجات» میشدند و بسیاری از آنها از تشنگی میمردند (ابن جبیر، ص46).
بسیاری از کاروانهای حج نیز، به ویژه در شبه جزیره عربستان، همواره در معرض خطر هجوم قبایل بدوی و اعراب بادیهنشین بودند که دست به غارت اموال و داراییهای حجگزاران و حتی کشتار آنان میزدند. ابن جبیر درباره اعراب ساکن حجاز نوشته است که آنان حجگزاران را دستمایه سودجویی و کسب معاش خود قرار دادهاند و همواره غارتشان میکنند و برای بیرون کشیدن آنچه حاجیان در دست دارند، به غایت میکوشند و حجاج همواره در معرض گزند و اجحاف آنان قرار دارند تا آنکه به وطن خود بازگردند. با توجه به وجود چنین خطرات و سختیهایی، برخی از فقهای اندلس با استناد به اینکه خداوند از چنین رفتاری که در حجاز با حجگزاران میشود، راضی نیست، قائل به اسقاط فریضه حج از مسلمانان بودهاند (همو، صص55 ـ 54).
گاه حتی در حرمین شریفین و دو شهر مکه و مدینه، حوادثی رخ میداد که منجر به قتل و کشتار تعداد زیادی از حاجیان میشد؛ به عنوان مثال در جریان حمله ابوطاهر قرمطی به مکه، در روز هفتم ذیحجه سال 317قمری، در مسجدالحرام حدود 1700 تن زن و مرد، در حالیکه به پردههای کعبه آویزان شده بودند، کشته شدند. همچنین در سال 413قمری، شخصی از کاروان حج مصریان با گرز آهنی خود حجرالاسود را شکست و به سه قطعه خرد کرد و در نتیجه این کار وی، بیش از پانصد تن از حجگزاران مغربی در مکه و اطراف آن به قتل رسیدند (بکری، 1992م، ج1، صص405 ـ 404).
ناصرخسرو همچنین آگاهیهای ارزشمندی را درباره مشکلات حجگزاری ارائه داده و نمونههایی از بلایای طبیعی و انسانی که حاجیان در مسیر حج خود یا در موسم حج در مکه با آن روبهرو میشدند را گزارش داده است. او در توصیف خود درباره میقات جُحفه، که میقات مردم مغرب و شام و مصر بوده، اشاره کرده است: یک سال که آنجا جمعیت بسیاری از حاجیان فرود آمده بودند، ناگاه سیلی رسید و آنان را هلاک کرد (ناصرخسرو، 1389ش، ص104) نیز اشاره کرده است که در سال سفر حج نخست وی (438ق.)، به علت کمبود طعام، از هیچ طرف کاروانهایی به حج نیامدند و مردم «پُرخطر بودند از عرب» (همو، ص61).
همچنین در سال سفر حج دوم وی (439ق.) نیز در مکه قحطی بود و در آن سال از هیچ جا حاجیان به حج نیامدند. در این شرایط، در مکه چهار من نان به یک دینار نیشابوری میفروختند و مُجاورانِ حرم از شهر میرفتند و بسیاری از مردم از گرسنگی و تشنگی از حجاز به هر سمت رو به بیرون نهاده بودند. در نتیجه این قحطی، در این سال 35 هزار نفر از حجاز به مصر آمدند «و سلطان مصر همه را جامه پوشانید و اِجری داد تا سالِ تمام، که همه گرسنه و برهنه بودند، تا باز بارانها آمد و در زمینِ حجاز طعام فراخ شد و باز این همه خلق را در خوردِ هر یک جامه پوشانید و صِلات داد و سوی حجاز روانه کرد» (همو، ص104).
ناصرخسرو سپس افزوده است که سال بعد نیز (440ق.) سلطان مصر اعلام کرد در حجاز قحطی است و رفتن حُجاج مصلحت نیست. ازاینرو در این سال نیز حاجیان به حج نرفتند و ناصرخسرو به همراه کاروانی که هر سال «وظیفه سلطان» را با آن به حجاز میفرستادند، به حج سوم خود رفت. او نوشته است که در آن سال کاروان بزرگی از مغرب به حج آمده بودند که در زمان بازگشتن آنان از حج در دروازه مدینه، اعراب از آنان «خفارت» خواستند و میان آنان درگیری به وجود آمد که در نتیجه آن، بیش از دو هزار تن از مغربیان کشته شدند (همو، ص105).
نمونه دیگری از مصیبتهای حجگزاری، برای شش تن از حاجیان خراسانی در حج همان سال رخ داده بود که از راه شام و مصر و سپس با کشتی، در 6 ذیالحجه، به مدینه رسیده بودند و هنوز 104 فرسنگ باقی مانده بود تا به عرفات برسند، گفته بودند: «هر که ما را در این سه روز که مانده است به مکه رساند، چنانکه حج دریابیم، هر یک از ما چهل دینار دهیم». اعراب زر از آنها ستاندند و آنها را بر شتران جمّازه بستند و چنان با سرعت در ظرف دو روز و نیم به عرفات رسانیدند که دو تن از آنها در طول راه مرده و چهار تن دیگر زنده، اما نیممرده بودند؛ به گونهای که نه میتوانستند بر پا بایستند و نه سخن بگویند و حکایت کردند که «در راه بسی خواهش بدین اعراب کردیم که زر که دادهایم شما را باشد، ما را بگذارید که بیطاقت شدیم. از ما نشنیدند و همچنان براندند» (همو، ص106).
تاریخ سیاسی حجاز
از دیگر ارزشهای سفرنامه ناصرخسرو، آگاهیهایی است که درباره تاریخ سیاسی حرمین شریفین در زمان خود داده است؛ از جمله آنکه او از امیر دو شهر جده و مدینه در زمان حجگزاری خود، به نام «تاجالمعالی بن ابیالفتوح»، یاد کرده و وی را تابع و بنده امیر مکه دانسته است (همو، ص118). او در جای دیگری به سیادت و حسینی بودن امیر مدینه، و به سفر وی به مصر در سال 440قمری اشاره کرده و نوشته است که «او را بر سلطان [خلیفه فاطمی مصر] رسمی بود که هر سال به وی دادی» (همو، ص106).
تاجالمعالی یاد شده در این سفرنامه، ابوعبدالله محمد، معروف به «شکر»، فرزند حسن بن جعفر حسنی (م.464ق.) است که ظاهراً در زمان سفر ناصرخسرو، امارت مدینه جده را عهدهدار، و تابع امیر مکه بود؛ اما بعدها خود به امارت مکه رسید. پدر وی ابوالفتوح حسن، ملقب به «الراشد بالله» بود که به دعوت خاندان بنیجراح طائی، امرای شهر رمله در فلسطین، به آنجا رفت و با احترام و استقبال مردم روبهرو شد و آنها وی را در مقابل خلیفه فاطمی مصر، خلیفه اعلام کردند و امیرالمؤمنین خواندند (جباری، 1392، ج1، ص500).
همچنین به گزارش ناصرخسرو، از سوی خلیفه فاطمی مصر «وظیفهای» برای امرای مکه و مدینه و متولیان مسجدالحرام تعیین شده بود که همهساله، در دو نوبت، به حجاز ارسال میشد. این وظیفه شامل جامه کعبه، جامه خُدّام و حاشیه و امرای مکه و مدینه و صِلَت امیر مکه و مشاهره او به مبلغ ماهانه سه هزار دینار و اسب و خلعت بود (ناصرخسرو، 1389ش، ص105). همچنین کلیدداران و خادمان خانه کعبه که معمولاً از «بنیشیبه» بودند، «از سلطان مصر ایشان را مُشاهَره و خِلعت بود» (همو، ص136).
ناصرخسرو آگاهیهایی نیز درباره تاریخ سیاسی سایر مناطق شبه جزیره عربستان ارائه کرده است. او در توصیف شهر «یمامه» در وسط بادیه عربستان، امیران آن را علویانی دارای شوکت و زیدیمذهب معرفی کرده که در اقامه نماز خود، دو عبارت «محمد وعلی خیر البشر» و «حی علی خیر العمل» را میگفتند (همو، صص147 ـ 146). بیتردید این امیران علوی کسی نیستند جز خاندان «بنیاُخَیضَر» که برای مدت بیش از دو سده، از نیمه دوم سده سوم تا نیمه دوم سده پنجم، حاکمان سرزمین «نجد» در وسط شبه جزیره عربستان بودند.
او همچنین شرح نسبتاً مفصلی درباره «ابوسعید» حاکم شهر لَحسا (احسای امروزی در شرق عربستان) کرده و گفته است که مردم این شهر، خود را در مذهب به ابوسعید منسوب کرده بودند و یکی از جانشینان وی، به مکه لشکرکشی کرده و حجرالاسود را با خود به لحسا برده بود (همو، صص151ـ147). بیتردید این شخص کسی نیست جز ابوسعید جنابی قرمطی (مقتول در 301 یا 302ق.) و حاکم تجاوزکننده به مکه نیز فرزندش، ابوطاهر قرمطی (م.332ق.) بوده است.
نتیجهگیری
سفرنامه ناصرخسرو، در نبودِ تواریخ محلی و منابع جغرافیایی دیگری که توصیف و وضعیت سیاسی ـ اجتماعی حرمین شریفین را در سده پنجم هجری ارائه دهد، مهمترین منبع موجود در بررسی و مطالعه تاریخ حج و حرمین و وضعیت اماکن مقدس مکه در این سده به شمار میآید. آگاهیهایی که این سفرنامه در زمینه وضعیت و آداب حجگزاری و نیز مشکلات و سختیهای سفرهای حج در زمان ناصرخسرو ارائه میدهد، گاه همچون شرح مفصل وی از مراسم گشودن درِ کعبه، کاملاً منحصر به فرد است و در هیچ منبع دیگری به چشم نمیخورد.
از دیگر وجوه اهمیت و ارزش تاریخی سفرنامه ناصرخسرو، توصیف مفصل وی از مکه و مسجدالحرام، و نیز توصیف مشاعر مقدسه مکه و برخی دیگر از شهرها و مناطق حجاز است. این توصیفها گاه حاوی جزئیاتی است که در کمتر منبع دیگری به چشم میخورد و آن را به منبع ارزشمند و دست اولی برای شناخت وضعیت و بررسی تحولات اماکن مقدس مکه و حرمین شریفین در سدههای نخست هجری (برای مثال اشاره به ساخت چهارطاقی بزرگ بالای جبلالرحمه در عرفات به دست امیر عدن)، تبدیل کرده است.
[1]. از جمله: افشار، ایرج، «قیمت اجناس در سفرنامه ناصرخسرو»، یغما، ش326، آبان 1354، صص471ـ466؛ همین مقاله در: یادنامه ناصرخسرو، صص70ـ59 ؛ اقتداری، احمد، «نظری به سفرهای ناصرخسرو در جنوب ایران و سواحل خلیج فارس»، یادنامه ناصرخسرو، ص71 ـ 79؛ تجلی اردکانی، اطهر و قبادی حبیبآباد، عشرت، «بازتاب اوضاع اقتصادی و رفاه اجتماعی قرن پنجم در سفرنامه ناصرخسرو»، مطالعات ایرانی، ش30، پاییز و زمستان 1395، صص62ـ41؛ حسینیزاده مهرجردی، سعیده و ذبیحنیا عمران، آسیه، «بررسی معماری استحکامات در سفرنامه ناصرخسرو»، پژوهشهای ادبی و بلاغی، ش4، پاییز 1392، صص125ـ112؛ دبیرسیاقی، محمد، «نکتهای چند درباره سفرنامه و مسیر ناصرخسرو»، یادنامه ناصرخسرو، صص193ـ180؛ زکی، محمدعلی، «بررسی جامعهشناختی سفرنامه ناصرخسرو»، کیهان فرهنگی، ش135، شهریور 1376، صص69 ـ67 ؛ مدبری، محمود، «بهرام گور و رباط زبیده در سفرنامه ناصرخسرو»، چیستا، آبان 1368، ش62، صص218 ـ 215؛ نیکجو، مهوش، «چهره تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در آئینه سفرنامه ناصرخسرو»، یادنامه ناصرخسرو، صص618 ـ591
[2]. ر.ک: جعفریان، رسول، «سفرهای حج ناصرخسرو»، مقالات تاریخی (دفتر شانزدهم)،
صص364ـ355
[3]. واحد اندازهگیری طول که در گذشته در ایران رواج داشته و مقدار تقریبی آن از آرنج تا سر انگشتان بوده است. ارش بابلی را معادل 51/0 گز (متر)، و ارش مصری را معادل 46/0 گز گفتهاند (دهخدا، 1372، ج2، ص1567)
[4]. گفتنی است در احسن التقاسیم، طول کعبه 24 ذراع و یک شبر، و عرض آن 23 ذراع و یک شبر بیان شده است (مقدسی، 1906م، ص72) که نشان میدهد مقیاس ارش استفاده شده در حدود العالم، معادل ذراع است.