پیوند زمزم و کوثر

نوع مقاله : اماکن و آثار

نویسنده

محقق و پژوهشگر

چکیده

-

تازه های تحقیق

-


پیوند «زمزم» و «کوثر»


لقد فضّل الرحمان آل محمد صلى الله علیه و آله بعلم و کان‏اللَّه بالنّاس اخبرا سقاهم لیسقوا الحاج فی‏الحج زمزماً و خط لهم فی جَنّة الْخُلد کوثراً[1]

نام «زمزم» در زمین یادآور «کوثر» در بهشت است.

کیست که تشنه آب حیات کوثر باشد اما شیفته آب شفا بخش زمزم نباشد؟!

زمزم، تاریخى است زنده از پیشینه‏اى درخشان که سرگذشت تشنه‏کامان عشق ازلى و راهیان کوى سرمدى را تفسیر مى‏کند. تذکارى است از بانیان کعبه موحدان، نمادى است از انقطاع و توکّل و صبر و امید که جلوه ایمان و رضا و تسلیمِ پاک باختگان را در زلال صافى‏اش به تصویر مى‏کشد.

زمزم، آب حیات جاودانه‏اى است که صدها نسل خداجوى و جرعه نوش محبت را طى هزاران سال به یکدیگر پیوند داده است.

زمزم، جوشش چشمه فیض ازلى است در دل تفتیده صحراى سوزان حجاز و لابلاى کوه‏ها و صخره‏هاى عبوس و «وادى غیر ذى‏زرع» که سالها چشم به راه آب و آبادانى نشسته تا دعاى ابراهیم در باره‏اش مستجاب گردد و سرانجام چنین شد که خلیل‏اللَّه از خداى خود خواست:

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا

______________________________
(1)- فضل‏بن عبدالرحمان‏بن ربیعةبن الحارث‏بن عبدالمطلب. فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53

میقات حج، ج‏28، ص: 115

لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ‏[2]

و اجابت این دعا با جوشش زمزم آغاز گشت و آنگاه دلها به سوى کعبه رو آورد و نعمت‏ها به این سرزمین سرازیر شد.

زمزم، تبلورى است از خاطره پرهیجان مادرى غریب و تبعیدى، بى‏کس، و بى‏مونس و انیس که با تسلیم در برابر حکم الهى همسفر با کودک دلبند شیرخوارش پذیراى آزمونى بزرگ شد و به وحى الهى با مأموریت خلیل‏اللَّه به آن وادى خشک و سوزان و در جوار بیت عتیق مأوى‏ گزیدند تا پایه‏گذار امّ‏القراى توحید و خادمه کعبه موحّدان باشد.

زمزم، زمزمه مادرى را در جوشش درون دارد که خدایش از مأمن خویش آواره ساخت و از دیگرانش جدا نمود تا با خود پیوندش دهد و آن روز که پرنده‏اى در آن دیار پر نمى‏زد و جنبنده‏اى به چشم دیده نمى‏شد و آن سرزمین تفتیده و خاموش در حسرت آب و آبادانى مى‏سوخت، آن مادر تن به تقدیر و تدبیر الهى داد و به امر حق سر فرود آورد و گفت: اى ابراهیم! اگر مشیت الهى بر این امر تعلق گرفته است، او ما را تنها نمى‏گذارد «حسبنااللَّه» و آنگاه که توشه ناچیزى از آب و غذا، که همراه داشت، به آخر رسید و شیر در سینه‏اش خشکید، بیچاره و درمانده به راه افتاد و در وادى انقطاع سرگردان شد و در حالى که نگران اسماعیل بود و فریاد استغاثه‏اش در میان کوه‏ها پیچید و جز هوسه کوه، کسى به ندایش پاسخ نمى‏داد، آسیمه سر به طواف صفا و مروه رو آورد و هرچه جستجو کرد کمتر یافت و سراب آب بیشتر روحش را مى‏آزرد و جز خشونت از سنگ‏هاى سیاه و لهیب سوزان صحرا پاسخى نمى‏شنید و در این حال که جانش به لب رسیده بود و مرگ حتمىِ اسماعیلش را لحظه شمارى مى‏کرد، ناگاه سروش غیب ندایى بر کشید و مدد غیبى دستگیرش شد و جبرائیل امین به یاریش شتافت و هاجر آمد که مرگ عزیزش را ببیند اما بر خلاف انتظار بازى او با آب زمزم را دید! این بار اشگ شوق ریخت که خداى من رؤوف و مهربان است و وعده الهى تخلّف ناپذیر! اینجا بود که بارقه امید درخشید و شاهد فیض ربوبى و پیک ایزدى گردید و از آن آزمایش بزرگ، سرخ روى و سر بلند به در آمد تا پرده‏دار حجاب غیب باشد و محرم حرم دوست و ملازم کعبه گردد و همانجا معتکف باشد و در آنجا جان بسپارد و آن را براى همیشه‏

______________________________
(1)- ابراهیم: 37

میقات حج، ج‏28، ص: 116

آرامگاه خویش بر گزیند و در حجر اسماعیل زیارتش نمایند و خاطره درخشانش را در میان صفا و مروه با سعى و طواف حاجیان، طى هزاران سال تکرار کنند و صفا و مروه که محل سعى او بود از «شعائراللَّه» گردد. که:

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...

چرا؟ براى اینکه آنجا نماد توحید خالص است و رمز انقطاع و تبلور عشق و جلوه صبر و باور به وعده الهى و پایانى روشن و امید بخش براى سالکان کوى حق، تا همه بدانند که سنت الهى چنین است که هرگاه تمام درها به روى آدمى بسته شود و بنده مؤمن از همه جا قطع امید کند و از همه علایق رخ برتابد و دل به دریاى بى‏کرانه هستى بسپارد، در چنین حالتى است که برق امید مى‏درخشد و سروش غیب به صدا مى‏آید و از جایى که در اندیشه آن نبوده، راه نجات گشوده مى‏شود و معناى آیه کریمه: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ... جز این نیست.

پس باید به اضطرار رو آورد و آنگاه دعا کرد تا شاهد اجابت و رفع پریشانى شد. و این اضطرار همان بود که هاجر با آن دست به گریبان شد و به دنبال آن در جوشش زمزم چشمه حیات و امید را جست و آن چیزى که هاجر جست و حاجیان باید بجویند چیزى فراتر از آب زمزم است که آن آب حیات ایمان و عشق و سیراب شدن از فیض ربانى است. و خدا مى‏خواهد به بندگان خود ثابت کند که جز خدا و دستگیرى رحمت و فضل او، چاره سازى نیست و آنانکه به غیر خدا تمسک جسته‏اند، به لانه ناپایدار عنکبوتى چنگ زده‏اند. و همه بدبختى‏هاى بشر از اینجا نشأت گرفته است که دل را، که حرم دوست است، به دست نامحرم سپرده و اغیار را به جاى یار نشانده‏اند.

چه زیباست ارشاد عرفانى امام صادق علیه السلام در اینجا که:

«انّ القلبَ حرم‏اللَّه فَلا تسْکُنُ حرمَ‏اللَّه غَیْرُاللَّه» که آن را حافظ در شعر خود چنین ترجمه مى‏کند:

پاسبان حرم دل شده‏ام‏   شب همه شب تا در این پرده‏
جز اندیشه او نگذارم‏

 

و این درسى است براى همه نسل‏هاى بشرى در طول عصرها؛ که بیاموزند توحیدِ عملى چیست و زائران بیت ربّ و قاصدان کوى حق چگونه باید کتاب‏

میقات حج، ج‏28، ص: 117

توحید و صحیفه انقطاع را بخوانند و تأمل کنند و از خود به خدا سفر کنند و از همه باز آیند و بادوست نشینند و از آن طبیب مشفق درمان دردهاى خویش را بخواهند و در کویر هجرت و انقطاع آب گواراى وصل را بنوشند.

رمز و راز انقطاع‏

و نباید این سنت الهى را در کارگاه انسان سازى و مکتب توحید فراموش کرد که خدا هرگاه بخواهد بنده‏اى را به مقام قرب کشاند، همه درها را به روى او ببندد و رشته اغیار را تار و پود بگسلد و پیوندهاى سست عنکبوتى و علل ظاهرى را بنیاد بر باد دهد تا بنده خود بدون واسطه و در میان درد و رنج دربارگاهش تشرف حضور یابد و پس از لابه و صبر، او را به صدر نشانند و اثر مهر و لطف بى‏دریغ حضرت دوست را در سویداى قلب خویش احساس کند و حجابها برچیده شود و اینهمه درد مى‏خواهد تا حواله درمان برسد و طبیب عشق بر بالین بیمارش آید. این درد درد عشق است که داروى همه دردهاست و اینجاست که بى‏دردى گناه است.

طبیب عشق مسیحا دم است ومشفق لیک‏   چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟![3]
 


و خاطره اسماعیل و هاجر این حقیقت را به تصویر مى‏کشد و نباید به سادگى از کنار آیات حق و شعائراللَّه گذشت.

پیوند زمزم و کوثر

این از یکسو، از سوى دیگر پیوندى است میان زمزم و کوثر، که یکى در زمین و جوار کعبه جاى دارد و دیگرى در بهشت برین قرار گرفته است. و ساقیان و جرعه نوشانِ هر دو را یک رشته استوار آسمانى در یک نسل پیوند مى‏دهد و آن «نبوّت» است و «ولایت». و به طلایه‏داران این نسل و صدرنشینان این منزلت باید گفت:

اى جنّت انس را تو کوثر   وى کعبه قدس را تو زمزم‏[4]
 


بارى، اگر زمزم با درخشش زیبایى که در کتاب حج دارد، نام ابراهیم و اسماعیل و مادرِ موحدى چون هاجر را تداعى مى‏کند و یادآور پایدارى آن منادیان توحید در اعماق تاریک تاریخ است. کوثر تذکار نام محمد و على علیهما السلام و شجره طیبه نبوى و علوى است که در آن سرزمین پاک روییده و ابراهیم براى رسالت و مکتبش دعا کرده است: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ ... در مشاعر و مناسک حج، زمزم یاد هاجر را

______________________________
(1)- حافظ.

(2)- خاقانى.

میقات حج، ج‏28، ص: 118

تداعى مى‏کند. در قرآن کریم «سوره کوثر» نام مبارک امّ‏الائمه علیها السلام را جاودانه مى‏سازد که مادر اسماعیل در حریم کعبه دامن براى انتظارش گسترد تا خدایش به محمد صلى الله علیه و آله عطا فرمود: إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ.

پس این خاندان از یک تبارند و بیت رسالت و ولایت و ساقیان کوثر ثمره‏اى از شجره ابراهیم و اسماعیل‏اند. بنابراین زمزم و کوثر تاریخ به هم پیوسته‏اند و بیت و مقام و حجر و زمزم هر آنچه از فرّ و شکوه دارند در پرتو طاق ابروى یار است و اگر آن پیام‏آور توحید و وارث خلیل و ذبیح نمى‏آمد که قبله موحدان را آزاد کند، کعبه بت خانه‏اى بود به لوث شرک‏آلوده، بدینسان همه ارزشها را روح پاک نبوت و ولایت تعیین مى‏کند و کعبه و مقام و زمزم را معنى مى‏دهد. به گفته ناصر خسرو:

اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد   یکى سنگى بو در کن و یکى شور اب چه زمزم‏
 


فضل‏بن عبدالرحمان فرزند ربیعةبن حارث‏بن عبدالمطلب که شیخ بنى‏هاشم در عهد خویش و از شعرا و عالمان هاشمیان بود در باره زمزم و کوثر ابیاتى سروده؛ از جمله با اشاره به این فضیلت براى دودمان رسالت و پردازشى از پیوند زمزم و کوثر مى‏گوید:

لقد فضّل الرحمان آل محمد صلى الله علیه و آله‏   بعلم و کان اللَّه بالنّاس اخبرا
سقاهم لیسقوا الحاج فی الحج زمزماً   و خطّ لهم فی جَنّة الْخلد کوثراً[5]
 


«خداوند، مهربان آل محمد صلى الله علیه و آله را با علم و دانایى برترى بخشید و خدا به حال مردمان از هرکس آگاه‏تر است.

آب زمزم را به آنان داد تا به حج‏گزاران بنوشانند و براى آنها در بهشت برین کوثر را ترسیم نمود.»

افزون بر این، در برخى روایات آمده است که زمزم نهرى بهشتى است که جرعه‏اى از آن در زمین جوشیده است.

به روایت فاکهى، اصبغ‏بن نباته از على علیه السلام نقل کرده که فرمود:

«خداوند زمزم را حایلى میان بهشت و دوزخ قرار داده است. پس هرگاه مردم از صراط عبور کنند به زمزم نزدیک گردند و بنوشند که با نوشیدن آن عرق بر پیکر آنها جارى گردد که از مشک خوشبوتر است و بدینسان در سینه‏ها از غش و دغل و ناخالصى و اندوه و حسد و کینه اثرى نماند و خداوند آنها را با آلودگى‏هاى بدن از آنها بر دارد و آنگاه به بهشت در آیند و فرشتگان به آنها گویند:

______________________________
(1)- فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53

میقات حج، ج‏28، ص: 119

... سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ‏[6]

«سلام بر شما، پاک شدید، به بهشت جاودان در آیید.»

«طبتم»؛ یعنى «درد و رنج‏ها و حسادت‏ها و دشمنى‏ها و ناخالصى و اندوه و غش و دغل از شما برطرف گردیده است.»[7]

و چه خوب است که حاجیان با نوشیدن آب زمزم هر آنچه ناخالصى است از درون و برون فرو ریزند و پاک و صاف برگردند.

زمزم سر آغاز تکوین مکّه‏

تاریخ شهر مکه با زمزم آغاز مى‏شود. جوشش چشمه زمزم سر آغاز تحقق مشیت الهى در تکوین امّ‏القرى و تجدید بناى قبله ناس و بیت عتیق و خانه مردم بود. خداوند با زمزم خانه خود را آبادانى بخشید؛ چرا که هر جا آب نیست آبادى نیست؛ مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍ‏ حیات همه چیز به آب است. اما این آب با دیگر آب‏هاى رودها و چشمه‏ها فرق دارد. آنها در حیات مادى و طبیعى نقش دارند، اما زمزم علاوه بر حیات طبیعى، از حیات بخشى معنوى برخوردار است و آنهمه فضیلت که براى آن گفته شده، در این نکته نهان است. زمزم نه تنها بادیه‏نشینان حجاز را به این نقطه کشاند و خود نمى‏دانستند در این طراحى بزرگ چه نقشى ایفا مى‏کنند بلکه قلوب تشنه کامان زلال معنویت و مهاجران الى‏اللَّه را نیز در یک نقش اساسى‏تر، به آن کانون توحید جذب کرد تا بیایند و رمز حیات و جاودانگى را با نوشیدن زلال عرفان و عشق، فراگیرند و تا جهان باقى است جام معنویت و ایمان را دست بدست براى نسل‏ها جاودانه سازند و شاید به همین لحاظ در سخن پیشینیان و راویان آمده است: «همه آب‏هاى شیرین دنیا قبل از قیام قیامت بخشکد مگر زمزم که هرگز نخشکد»[8] و این خود رمزى است از جاودانگى زمزم‏ وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ‏[9] جاودانه است، چراکه در دو بعد مادى و معنوى سودمند و حیات آفرین است و کدورت‏ها و آلودگى‏ها را با آن مى‏بایست از جان‏ها و تن‏ها زدود و خانه دوست را طهارت کرد همانگونه که در فتح مکه فاتحان مسلمان در ملازمت رسول مکرم صلى الله علیه و آله بیت‏اللَّه را با زمزم از درون و برون شست و شو دادند. راویان اخبار گفته‏اند: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از فتح مکه، بلال مؤذن خود را فرمود بر بالاى خانه کعبه رود و اذان نماز را بگوید و صلاى توحید را بسراید و آنگاه مسلمانان مجهز

______________________________
(1)- زمر: 73

(2)- اخبار مکه، ج 2، صص 43- 42

(3)- ازرقى تاریخ مکه، ج 2، ص 59، فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 67

(4)- رعد: 17

میقات حج، ج‏28، ص: 120

شدند و دلوها آماده کرند و رجز خوانان در پیرامون زمزم گرد آمدند و از آب زمزم برگرفتند و کعبه را از بیرون و درون پاک و پاکیزه شستند و از آثار شرک و مشرکان هرچه بود محو و نابود کردند[10] تا قبله توحید براى نمازگزاران و طواف کنندگان پاک و مطهر گردد؛ آنگونه که ابراهیم و اسماعیل بدان مأمور شدند: ... أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ...[11] و آنگاه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با آب زمزم وضو گرفتند تا نخستین نماز جماعت را در مسجدالحرام ادا کنند که وضوى پیامبر و تبرّک جستن یاران رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله به آب وضوى حضرتش شگفتى و اعجاب و حسد مشرکین را بر انگیخت و مى‏گفتند: هرگز ندیدیم پادشاهى را که به این منزلت یا مانند آن رسیده باشد! ببینید، با آب وضوى پیامبر چه مى‏کنند؟![12] و این پرتو سلطنت الهى بود که بدینگونه جلوه نمود، نه سلطه شاهان و سلطنت عشق و ایمان بود نه سلطه قدرت و سطوت ...

اسامى و مشخصات زمزم‏

براى چاه زمزم، به جز نام مشهور آن نام‏هاى دیگرى در کتب لغت و حدیث و سیره آورده‏اند.[13] که در اینجا مشهورترین آنها را مى‏آوریم: ابن منظور در «لسان العرب» گوید: زمزم را یازده نام است که عبارتند از: «زمزم»، «مکتومه»، «مضنونه»، «شباعَه»، «سُقیا»، «الرَّواء»، «رکضة جبرئیل»، «هزمةجبرئیل»، «شفاء سقم»، «طعام طعم» و «حفیرة عبدالمطلب».[14]

هریک از این اسامى را با عنایت خاصى گزیده‏اند:

«مکتومه»، به معناى پنهان شده است و این اشاره به دورانى است که زمزم چون گنجى در دل خاک پنهان بود تا اینکه به دست عبدالمطلب باز شناسى و حفر گردید.

«مضنونه»، از ماده «ضنّ» به معناى بخل ورزیدن و دقت در حفظ و مراقبت چیزى است. از اینرو هر چیزى نفیس و گرانبها را مضنون و مضنونه گویند؛ بدان جهت که دارنده آن در نگهدارى‏اش سخت مى‏کوشد و کمتر آن را از دست مى‏دهد.

«شُباعه»، به معناى سیر کننده است و چنانکه در خواص زمزم آمده، آب زمزم علاوه بر اینکه رفع تشنگى مى‏کند، گرسنگى را برطرف مى‏نماید. قبل از اسلام زمزم را «شباعه» مى‏نامیدند.[15]

«سُقیا»، اسم مصدر است از «استسقا» به معناى طلب باران کردن.[16] و

______________________________
(1)- فاکهى، اخبار مکه، ج 5، ص 221

(2)- بقره: 125

(3)- فاکهى، ج 2، ص 53

(4)- فاکهى در اخبار مکه، 26 نام براى زمزم آورده است، ج 2، ص 68

(5)- لسان العرب، ماده «زمزم».

(6)- لسان‏العرب، ماده «شبع».

(7)- لسان‏العرب، ماده «سقى».

میقات حج، ج‏28، ص: 121

زمزم را از آن جهت سقیا نامیده‏اند که از طرف خداوند در برابر تضرّع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعیل عطا شد. لذا به آن «سقیا اسماعیل» نیز گفته‏اند.

«الرَّواء»، به معناى آب گوارا و همواره جارى و جوشان است.

«رکضة جبرئیل» و «هزمة جبرئیل»، دو واژه «رکضه» و «هزمه» به یک معنا هستند و آن ساییدن پا و یا پاشنه پا بر زمین است و بدان جهت به جبرئیل نسبت داده شده که بصورت انسانى در آمد و پاى بر زمین سایید و بدنبال آن آب فوران زد و چنانکه در بحث «چگونگى جوشیدن زمزم» خواهیم دید، بیشتر روایات، به ویژه روایات نقل شده از طریق اهلبیت علیهم السلام، زمزم را به پا ساییدن اسماعیل بر زمین نسبت داده‏اند، که تفصیل و تحقیق بحث خواهد آمد.

«شفاء سقم» و «طعام طعم»، که در روایات فریقین نیز مکرر از آن یاد شده، بدین معناست که آب زمزم شفاى بیمارى‏ها و غذایى از خوراکى‏ها است.

«حفیرة عبدالمطلب»، چاهى که به دست عبدالمطلب و دستیارى فرزندش حارث حفر گردید و نیز از قول سعیدبن جبیر نقل شده که چون نام زمزم برد، از سه کلمه یاد کرد: «زمزم»، «بَرَّه» و «مضنونه»[17] و بَرَّه به معناى پسندیده و پر منفعت است.

از قول ابن عباس آورده‏اند که گفت: «کُنّا نُسَمِّیها شباعه»[18]؛ «ما آن را شباعه مى‏نامیدیم»، معناى شباعه از نظر گذشت.

همچنین از زبان ابن عباس نقل کرده‏اند:

«صَلُّوا فی مُصَلّى الأخیار و اشربوا مِنْ شَراب الأبرار قیل: ما مصلّى الأخیار؟ قال: تحت المیزاب. قیل: ما شراب الأبرار؟ قال: ماء زمزم، اکرم به من شراب».[19]

«در نمازگاه برگزیدگان نماز بگزارید، و از نوشیدنى ابرار و پارسایان بنوشید. پرسیدند: نمازگاه اخیار کجاست؟ گفت: زیر ناودان (کعبه)، گفتند: نوشیدنى ابرار چیست؟ پاسخ داد: زمزم، چه نوشیدنى ارزشمندى است!»

یاقوت حموى در باره اسامى زمزم مى‏نویسد:

زمزم را نام‏هایى است که عبارتند از: «زَمْزم»، «زمَّم»، «زمِّزم»، «زُمازم»، «رکضة جبرئیل»، «هزمة جبرئیل» و «هزمة الملک».

سپس گوید: «هزمه و رکضة» به یک معنا هستند و آن زمین هموار است و پاشنه‏

______________________________
(1)- المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص 11

(2)- همان.

(3)- همان و نیز ازرقى، اخبار مکه، ج 2، ص 53، با اندکى تفاوت.

میقات حج، ج‏28، ص: 122

پا در خاک ساییدن را نیز هزمه گویند و زمزم چشمه‏اى است که خداوند براى اسماعیل پدید آورد و نام‏هاى دیگر آن «الشَّباعه»، «شُباعه»، «برّه»، «مضمونه»، «تکتم»، «شفاء سقم»، «طعام طعم»، «شراب الأبرار»، «طعام الأبرار» و «طیبه»، مى‏باشد.[20]

در منابع روایى شیعه نیز از اسامى زمزم سخن به میان آمده است.

معاویةبن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«اسماء زمزم: رکضة جبرئیل و سقیا اسماعیل و حفیرة عبدالمطلب و زمزم و المضنونة و السقیا، طعام و طعم و شفاء سقم».[21]

«اسامى زمزم عبارتند از: «اثر ضربت پاى جبرئیل، آب خور اسماعیل، چاه عبدالمطلب، زمزم، نفیس و گرانبها، سقیا (آب دادن و آب خوردن) غذا و طعام و شفاى دردها.»

از برخى روایات تاریخى استفاده مى‏شود که بعضى از نام‏هاى یاد شده در کتب پیشین وجود داشته و نزد اهل کتاب مشهور بوده است.

این مطلب را از دو روایتى که ازرقى در اخبار مکه از قول «وهب‏بن منبّه» و «کعب الأحبار» نقل کرده، مى‏توان استفاده کرد.

از وهب‏بن منبّه روایت کرده که درباره زمزم گفت:

«وَالّذى نَفْسی بِیَدِه انَّها لَفی کِتابِ‏اللَّه مضنونة وَ انّها لَفی کتاب‏اللَّه تعالى بَرَّة وَ انّها لَفی کتاب‏اللَّه سبحانه شراب الأبرار وَ انّها لَفی کتاب‏اللَّه طعام طعم و شفاء سقم».[22]

«قسم به آنکس که جانم در ید قدرت اوست. زمزم در کتاب خدا به عنوان شى‏ء نفیس و گرانبها ذکر شده است، و نیز در کتاب خداوند متعال «برّه» نامیده شده، و نیز در کتاب خداى سبحان، نوشیدنى ابرار و صالحان عنوان گردیده و هم در کتاب خدا طعام خوردن و شفاى بیمارى نام داده شده است.»

و در جاى دیگر کتاب از کعب الأحبار نقل کرده که گفت:

«انّى لاجد فی کتاب‏اللَّه تعالى المنزل: انّ زَمْزَم طعام طعم و شفاء سقم».[23]

«در کتابى که از جانب خداوند متعال نازل شده چنین دیده‏ام که زمزم طعام خوردن و شفاى بیمارى است.»

گفتنى است آنچه از این دو تن؛

______________________________
(1)- معجم‏البلدان، ماده «زمزم».

(2)- تهذیب الاحکام، ج 5، ص 145؛ وسائل، ج 9، ص 516

(3)- اخبار مکه، و ماجاء فیها من الاثار، ج 2، ص 49

(4)- همان، ص 53

میقات حج، ج‏28، ص: 123

«وهب» و «کعب»، در خصوص بودن نام زمزم در کتاب خدا نقل شده، مقصود کتب پیشین است؛ چراکه وهب‏بن منبّه و کعب الأحبار از اهل کتاب بودند که اسلام آوردند و به کتب پیشین (یهود و نصارى) آگاهى داشتند و ظاهر امر چنین نشان مى‏دهد که مقصود آنها از کتاب خدا، همان عهدین باشد نه قرآن کریم؛ زیرا در قرآن چیزى به نام زمزم و اسامى آن یافت نمى‏شود و تنها در روایات متعدد و بلکه متواتر از عامّه و خاصه، اسامى و مشخصات و آثار آب زمزم به ما رسیده است.

چرا زمزم را زمزم نامیدند؟

چنانکه ملاحظه کردیم زمزم را، علاوه بر نام مشهورش، اساسى دیگرى است هر یک به اعتبار آثار و خصوصیاتى است که این چاه تاریخى در بر دارد که بدان پرداختیم.

اما در خصوص عنوان «زمزم» در لغت و تفسیر و حدیث براى این نامگذارى دلایلى ذکر شده است: برخى زمزم را از دو واژه مشابه «زم»، «زم» گرفته‏اند و اضافه کرده‏اند: «زُمّ» (به ضم زا) و تشدید (میم) بوده است و سپس مخفف شده و شاید دلیل آن سهولت تلفظ باشد. بدین ترتیب واژه «زمّ» صیغه امر حاضر است و کلمه‏اى است که هاجر آن را در مقام خطاب به آب زمزم به کار برد و این هنگامى بود که آب مى‏جوشید و زیادتى مى‏کرد و هاجر از بیم آنکه آن آب پراکنده شود و در زمین فرو رود پیش از آنکه ظرف خود را از آن آب پر کند و یا زیادتى آب خطرى براى او و فرزندش اسماعیل ببار آورد، چنین گفت: «زُمَّ، زُمَّ»؛ یعنى «بس است، بس است، از حرکت بایست»

در یکى از متون عربى مى‏خوانیم: «زَمَّ القربة، شدَّ الخیط على فمها لئلّا یَسیل منه الماء. الزِّمام: مقود البعیر المشدود على فیه».

«زَمَّ القربة»؛ یعنى دهانه مشگ را بست تا آب بیرون نریزد. و «زمام» افسار شتر را گویند که بر دهان او زده شود.

سپس اضافه مى‏کند: جناب هاجر آنگاه که دید آب زمزم با فراوانى از زمین بیرون مى‏زند، کوشید که جلو آب را از فوران و پراکندگى بگیرد، در حالى‏که مى‏گفت: «زُمّ زُمّ؛ اى کُفَّ عن التدفّق، فاطلق على البئر زمزم»؛ «از فوران خوددارى کن، ... و بدین مناسبت بر چاه واژه زمزم اطلاق گردید.»[24]

برخى دیگر از اهل لغت و ادب واژه زمزم را کلمه مفرد و رباعى به معناى:

______________________________
(1)- القاموس الاسلامى للناشئین و الشباب، الحج و العمره، ص 54 و 55

میقات حج، ج‏28، ص: 124

«حرکت، کثرت و انباشته شدن» گرفته‏اند.

در معجم اللغة العربیة آمده است: «الزمزم من الماء: الزُّمازم، اى الکثیر»؛ «زمزم آب فراوان را گویند.»

برخى دیگر علاوه بر این واژه، واژه «زمزوم و زَمزام» را به معناى کثیر و آب بسیار ذکر کرده‏اند؛ (و قال بعضهم: انّها مشتقة من قولهم ماء زَمزوم و زمزام، اى الکثیر).[25]

این منبع در باره معناى دیگر زمزم از ابواسحاق حربى چنین نقل مى‏کند:

«سُمّیت زمزم لزمزم الماء فیها وَ هی حرکته»؛ «به این جهت زمزم نامیده شد که آب در این چاه در حال حرکت و جوشش است.»

و نیز اضافه مى‏کند: «والزمزمة الصوت تسمع لها دَویّاً»[26]؛ «زمزمه صدایى است که آهنگى ملایم از آن شنیده شود.» و این بدان جهت است که آب داخل چاه در حال جوشش زمزمه‏اى ملایم دارد.

وى در باره تلفظ واژه زمزم، سه نوع اعراب آورده است: «زَمْزَم، زُمَزِمْ و زُمَّزم.»[27]

علاوه بر آنچه در واژه زمزم دیدیم، برخى از صاحبان معاجم، وجه دیگرى ذکر کرده‏اند و آن اینکه: این واژه از «زمزمه» مشتق شده است. به این جهت که بر سر این چاه کسانى به زمزمه و نیایش پرداخته‏اند. همچنانکه گاه آن را «عَلَم مرتجل» نیز گفته‏اند. در اصطلاح اهل ادب عَلَم مرتجل نام خاصى است که سابقه اشتقاق ندارد.

یاقوت حموى ذیل واژه «زمزم» مى‏نویسد: «چاه مبارک و مشهورى است و از آن جهت زمزم نامیده شده که آب فراوان دارد. گفته مى‏شود: ماء زَمْزَمْ و زُمازِم.»

و برخى گویند: «زمزم اسم وعَلَم مرتجل است»

و نیز گویند: «از آن جهت زمزم گفته شده که هاجر مادر اسماعیل آن را از پراکندگى گرد آورد و آنگاه که جوشید اطراف آن را بست» و این گفته ابن عباس است که: اگر اطراف آن را مسدود نمى‏کرد بر زمین و بر همه جا جارى مى‏شد.

و برخى دیگر در وجه تسمیه زمزم گویند: شاپور پادشاه (ایران) وقتى حج‏گزارد بالاى چاه آمد و زمزمه‏اى کرد و زمزمه خواندن مجوس است هنگام نماز و (نیایش) و غذا خوردن.

شاعر در این باره گوید:

زمزمت الفرس على زمزم‏   و ذاک فی سالفها الأقدم‏[28]
 


______________________________
(1)- عبداللَّه‏بن عبدالعزیز المقدسى معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع، ج 2، ص 286؛ و روى عن الحربى: «سمیت زمزم لزمزمة الماء و هى صوته»، تاریخ عمارة المسجد الحرام، ص 171

(2)- همان.

(3)- همان.

(4)- معجم البلدان، ماده «زمزم».


میقات حج، ج‏28، ص: 125

«فارسیان بر زمزم زمزمه کردند و این سنّت دیرین آنها بوده است.»

مسعودى گوید: از آن جهت زمزم نامیده شد که ایرانیان در گذشته‏هاى دور به حج مى‏آمدند و آنجا زمزمه مى‏کردند و زمزمه صدایى است که فارسیان هنگام نوشیدن آب خیشوم (بینى) خارج مى‏کنند.[29] برخى دیگر در باره علت این نامگذارى گفته‏اند: جبرئیل در آنجا زمزمه کرده و سخن گفته است.

ابن هشام وجه دیگرى آورده است. او مى‏گوید: زمزمه نزد عرب به معناى کثرت و اجتماع آید.[30] و اشاره به فراوانى آب دارد.

یاقوت از قول مسعودى، مورّخ مشهور آورده: فارسیان عقیده دارند که از فرزندان و نسل ابراهیم خلیل علیه السلام هستند، پیشینیان آنها آهنگ بیت‏اللَّه الحرام مى‏کردند و به عنوان بزرگداشت مقام ابراهیم و پیروى از راه او و پاسدارى نژادش، به طواف خانه مى‏پرداختند و آخرین کسى که از شاهان ایران به کعبه آمد و به طواف پرداخت، ساسان پسر بابک بود. او هر گاه به خانه کعبه مى‏آمد طواف بیت مى‏کرد و بر سر آن چاه زمزمه مى‏نمود. از اینرو شاعر در عهد قدیم گفته است:

زمزمت الفرس على زمزم‏   و ذاک فی سالفها الأقدم‏
 


شاعرى فارس، پس از اسلام، در این خصوص شعرى سروده است که با اشاره به سابقه فارسیان، با مباهات و فخر مى‏گوید:

و مازلنا نحج البیت قدما   و نُلقی بالأباطح آمنینا
و ساسان‏بن بابک سارحتّى‏   أتى‏ الْبیْت العتیق باصیدینا
و طاف به و زمزم عند بئر   لإسمعیل تروی الشاربینا
 


«ما از دیر زمان همواره حج خانه مى‏کردیم و در سرزمین مکه در نهایت امن و امان دیدار مى‏نمودیم.

و ساسان پسر بابک با سر بلندى آهنگ بیت عتیق کرد.

و آن را طواف نموده، بر سر چاه آمد و زمزمه کرد (ذکر گفت) چاهى که از آنِ اسماعیل است و تشنه‏کامان را سیراب مى‏کند.»[31]

خلاصه‏اینکه: واژه‏زمزم‏به‏لحاظ معانى و مفاهیم یاد شده، بر این چاه اطلاق گردید: «فراوانى، جوشش و حرکت، محل زمزمه اهل دعا، کنترل آب آن از پراکندگى و ...» در هر حال واژه عربى است که صدها سال‏

______________________________
(1)- تاریخ عمارة مسجد الحرام، ص 171

(2)- معجم البلدان، «زمزم».

(3)- معجم البلدان، واژه «زمزم».

میقات حج، ج‏28، ص: 126

و بلکه هزاران سال استعمال داشته و بر زبانها جارى گردیده است و شاعران و ادیبان از هر نسل بدان تمثل جسته و در ادبیات به عنوان ضرب‏المثل جرعه بهشتى و ایده و آرمان تشنه‏کامان از آن یاد شده و هم اینک آرزوى موحّدان است که از زمزم و آن چشمه پاک و رمز پاک و رمز عشق و ایمان بنوشند و بدان وضو کنند و جسم و جان را از آلودگى بپالایند.

مشخصات زمزم‏

در باره چگونگى و مشخصات چاه زمزم از نظر عمق و محیط آن و چشمه‏هاى اصلى و سایر خصوصیات، چون حوض‏هاى نوشیدنى و طهارت و وضو و قبه و چراغ و تحوّلات تاریخى نیز گوناگون نوشته‏اند.

ازرقى و فاکهى، از قدیمى‏ترین تاریخ نگاران مکه و کعبه و متعلّقات مسجدالحرام‏اند که در باره زمزم نیز به بحث پرداخته و مشخصات آن را از زمان عبدالمطلب یاد کرده‏اند و تاریخ نگاران بعدى و سفرنامه نویسان نیز هریک به نوبه خود به گونه‏اى از زمزم نام برده‏اند و محقّقان معاصر به ویژه در سرزمین حجاز در این خصوص تحقیقات وسیعى انجام داده‏اند.[32]

چنانکه اشاره شد، نخستین کسى که اخبار مکه را به نگارش در آورد، «ابى‏الولید محمدبن عبداللَّه‏بن احمد ازرقى» است که در قرن دوم هجرى تولد یافت و در قرن سوم به سال 223 هجرى وفات نمود.[33]

پس از ازرقى ابو عبداللَّه محمدبن اسحاق فاکهى از علماى قرن سوم هجرى است که وى نیز به تدوین «اخبار مکه فى قدیم الدهر و حدیثه» پرداخته و به طور مبسوطتر و کامل‏تر بر اساس کتاب ازرقى تاریخ مکه را به تصویر کشیده است.

بسیارى از تاریخ نگاران، اخبار مکه و حرمین را در عهد نخستین، از این دو مورخ مشهور نقل مى‏کنند. در هر حال، مقصود ما در این مقام تنها ذکر خصوصیات زمزم از کتابهاى یاد شده است.

ازرقى در خصوصیات چاه زمزم مى‏نویسد: «عمق زمزم از بالاترین نقطه تا پایین‏ترین آن، شصت ذراع است (هر ذراع تقریباً نیم متر است که حدود 30 متر مى‏شود).

در قعر چاه سه چشمه وجود دارد؛ یکى محاذى رکن حجرالأسود و دیگرى روبروى کوه ابوقبیس و کوه صفا و سوم به طرف مروه» است.

ازرقى مى‏افزاید: آب این چاه زمانى‏

______________________________
(1)- نک: زمزم، طعام طعم و شفاء سقم، تألیف مهندس یحیى حمزه کوشک که تحقیق بسیار گسترده علمى و جغرافیایى در این باره دارد و در مدینه طیبه در سال 1403 هجرى به چاپ رسیده است.

(2)- نک: مقدمه اخبار مکه، نقل از کشف الظنون.

میقات حج، ج‏28، ص: 127

آنقدر کاهش یافت که چیزى نمانده بود، به‏کلّى خشگ شود و این در سالهاى 223 و 224 ه. ق. بود تا اینکه در سال 225 عمق آن را تا 9 ذراع (5/ 4 متر) از اطراف حفارى کردند و به امر خدا باران و سیل آمد و آب آن زیاد شد و در عهد هارون الرشید سالم‏بن جراح نیز چند ذرع به عمق و توسعه آن افزود و در عهد مهدى عباسى نیز به همین ترتیب حفارى شد و در عهدِ خلافتِ امین آب آن کم شد تا آنجا که مردى به نام «محمدبن مشیر» از اهل طائف که در چاه کار مى‏کرد، گفت در کف آن نماز خواندم! و عمربن ماهان، حاکم مکه و حوالى آن، به حفارى زمزم اقدام کرد. ازرقى اضافه مى‏کند: عمق چاه از بالا تا به سنگ کوه عمق برسد چهل ذراع (20 متر) است و بقیه در دل سنگ پیش رفته است که این مقدار 29 ذراع حدود (14 متر) خواهد بود. و بلندى دهانه چاه از زمین دو ذراع و یک وجب (تقریباً 20/ 1 متر) است و محیط دایره دهانه آن یازده ذراع حدود (5 متر) و وسعت دهانه آن سه ذراع و 23 ذراع است (حدود 5/ 1 متر)[34] همین مطلب را فاکهى نیز با اندک تفاوتى آورده است.[35]

یاقوت حموى نیز در معجم البلدان، گزارش ازرقى و فاکهى را با کمى اختلاف نقل کرده که متن اصلى آن از ازرقى است. سپس اضافه مى‏کند: نخستین کسى که بر زمزم سنگ مرم نهاد و شبکه‏ها و زمین اطراف آن را با مرمر فرش کرد، ابو جعفر منصور عباسى بود که در زمان خلافتش به این کار اقدام نمود و پس از او مهدى عباسى و سپس دیگران به تعمیر و تکمیل آن پرداخته‏اند.[36]

حوض‏هاى زمزم‏

در پیرامون چاه زمزم، از زمان عبدالمطلب، حوض‏هایى به‏طور مجزّا ساخته شد که زائران براى آشامیدن آب و وضو از آن استفاده مى‏کردند.

ازرقى مى‏نویسد: «در عهد نخستین (زمان سقایت عباس‏بن عبدالمطلب) دو حوض در کنار زمزم وجود داشته است:

1- حوضى در سمت رکن (حجرالأسود) براى آشامیدن.

2- حوض دیگر براى وضو گرفتن که در جهت دیگر و مقابل صفا قرار داشته است و اجازه نمى‏داده‏اند کسى در آن غسل کند.

این حوض مجراى زیر زمینى داشته که اضافه آب از آن خارج مى‏شده است و کسى که از چاه با دلو آب مى‏کشیده، یکى‏

______________________________
(1)- اخبار مکه، ج 2، ص 61

(2)- فاکهى، اخبار مکه، ج 2، صص 74 و 75

(3)- اخبار مکه فاکهى و ازرقى، معجم، ماده «زمزم».

میقات حج، ج‏28، ص: 128

داخل حوض آشامیدنى مى‏ریخته و دیگرى در حوض وضو.

ازرقى مى‏افزاید: در آن ایام شبکه‏اى براى زمزم و حوض‏هاى آن نبوده است و در آنجا محلى بوده به نام محبس ابن عباس در زاویه زمزم به طرف صفا و در سمت چپ کسى که به زمزم مى‏آمد. بعدها محبس‏ابن عباس را قبّه‏اى نهاده‏اند.[37]

فاکهى در باره حوض و قبّه با تفصیل بیشترى سخن گفته که نیاز به نقل آن دیده نشد.

تاریخ نگاران بعدى؛ از جمله «تقى فاسى» در شفاء الغرام از تعدّد حوضچه‏ها سخن گفته‏اند که با پیشرفت زمان و نیاز زائران تهیه و تعبیه شده است.

فاسى مى‏گوید: «در حال حاضر زمزم داخل ساختمانى است مربع که در اطراف آن نُه حوضچه قرار دارد که از آب زمزم پر مى‏شود و مردم از آن وضو مى‏گیرند، به جز یکى از آنها که دست نمى‏زد و در دیوارى که به سمت کعبه است شبکه‏هایى قرار دارد و سقف این ساختمان با چوب درخت ساج پوشانده شده و تنها آن قسمت که بالاى چاه قرار دارد شبکه چوبى قرار گرفته است. در همین منابع از «نبیذ سقایه»[38] نام برده شده و آن عبارت است از آبى که در آن خرما یا کشمش مى‏ریختند تا شیرین شود و حاجیان بنوشند و آمیزه این آب به حدى نبوده که مسکر و حرام باشد. و نیز از چراغ زمزم یاد شده که بر ستون بلندى در برابر رکن حجرالأسود نصب شده و طواف کنندگان را روشنایى مى‏داده است که بعدها در عهد خلافت عباسیان بر تعداد چراغها در مسجدالحرام افزوده شده است.[39]

______________________________
(1)- به نقل کتاب: تاریخ عماره مسجدالحرام، ص 175، نگارش حسین عبداللَّه باسلامه.

(2)- نک: فاکهى، همان، ج 2، صص 62- 51

(3)- نک: فاکهى، همان، ص 68



[1] - فضل‏بن عبدالرحمان‏بن ربیعةبن الحارث‏بن عبدالمطلب. فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53

[2] - ابراهیم: 37

[3] - حافظ.

 

[4] - خاقانى.

[5] - فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53

[6] - زمر: 73

[7] - اخبار مکه، ج 2، صص 43- 42

[8] - ازرقى تاریخ مکه، ج 2، ص 59، فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 67

[9] - رعد: 17

[10] - فاکهى، اخبار مکه، ج 5، ص 221

[11] - بقره: 125

[12] - فاکهى، ج 2، ص 53

[13] - فاکهى در اخبار مکه، 26 نام براى زمزم آورده است، ج 2، ص 68

[14] - لسان العرب، ماده« زمزم».

[15] - لسان‏العرب، ماده« شبع».

[16] - لسان‏العرب، ماده« سقى».

[17] - المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص 11

[18] - همان.

[19] - همان و نیز ازرقى، اخبار مکه، ج 2، ص 53، با اندکى تفاوت.

[20] - معجم‏البلدان، ماده« زمزم».

[21] - تهذیب الاحکام، ج 5، ص 145؛ وسائل، ج 9، ص 516

[22] - اخبار مکه، و ماجاء فیها من الاثار، ج 2، ص 49

[23] - همان، ص 53

[24] - القاموس الاسلامى للناشئین و الشباب، الحج و العمره، ص 54 و 55

[25] - عبداللَّه‏بن عبدالعزیز المقدسى معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع، ج 2، ص 286؛ و روى عن الحربى:« سمیت زمزم لزمزمة الماء و هى صوته»، تاریخ عمارة المسجد الحرام، ص 171

[26] - همان.

[27] - همان.

[28] - معجم البلدان، ماده« زمزم».

 

[29] - تاریخ عمارة مسجد الحرام، ص 171

[30] - معجم البلدان،« زمزم».

[31] - معجم البلدان، واژه« زمزم».

[32] - نک: زمزم، طعام طعم و شفاء سقم، تألیف مهندس یحیى حمزه کوشک که تحقیق بسیار گسترده علمى و جغرافیایى در این باره دارد و در مدینه طیبه در سال 1403 هجرى به چاپ رسیده است.

[33] - نک: مقدمه اخبار مکه، نقل از کشف الظنون.

[34] - اخبار مکه، ج 2، ص 61

[35] - فاکهى، اخبار مکه، ج 2، صص 74 و 75

[36] - اخبار مکه فاکهى و ازرقى، معجم، ماده« زمزم».

[37] - به نقل کتاب: تاریخ عماره مسجدالحرام، ص 175، نگارش حسین عبداللَّه باسلامه.

[38] - نک: فاکهى، همان، ج 2، صص 62- 51

[39] - نک: فاکهى، همان، ص 68