پیوند «زمزم» و «کوثر»
لقد فضّل الرحمان آل محمد صلى الله علیه و آله بعلم و کاناللَّه بالنّاس اخبرا سقاهم لیسقوا الحاج فیالحج زمزماً و خط لهم فی جَنّة الْخُلد کوثراً[1]
نام «زمزم» در زمین یادآور «کوثر» در بهشت است.
کیست که تشنه آب حیات کوثر باشد اما شیفته آب شفا بخش زمزم نباشد؟!
زمزم، تاریخى است زنده از پیشینهاى درخشان که سرگذشت تشنهکامان عشق ازلى و راهیان کوى سرمدى را تفسیر مىکند. تذکارى است از بانیان کعبه موحدان، نمادى است از انقطاع و توکّل و صبر و امید که جلوه ایمان و رضا و تسلیمِ پاک باختگان را در زلال صافىاش به تصویر مىکشد.
زمزم، آب حیات جاودانهاى است که صدها نسل خداجوى و جرعه نوش محبت را طى هزاران سال به یکدیگر پیوند داده است.
زمزم، جوشش چشمه فیض ازلى است در دل تفتیده صحراى سوزان حجاز و لابلاى کوهها و صخرههاى عبوس و «وادى غیر ذىزرع» که سالها چشم به راه آب و آبادانى نشسته تا دعاى ابراهیم در بارهاش مستجاب گردد و سرانجام چنین شد که خلیلاللَّه از خداى خود خواست:
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا
______________________________
(1)- فضلبن عبدالرحمانبن ربیعةبن الحارثبن عبدالمطلب. فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53
میقات حج، ج28، ص: 115
لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ[2]
و اجابت این دعا با جوشش زمزم آغاز گشت و آنگاه دلها به سوى کعبه رو آورد و نعمتها به این سرزمین سرازیر شد.
زمزم، تبلورى است از خاطره پرهیجان مادرى غریب و تبعیدى، بىکس، و بىمونس و انیس که با تسلیم در برابر حکم الهى همسفر با کودک دلبند شیرخوارش پذیراى آزمونى بزرگ شد و به وحى الهى با مأموریت خلیلاللَّه به آن وادى خشک و سوزان و در جوار بیت عتیق مأوى گزیدند تا پایهگذار امّالقراى توحید و خادمه کعبه موحّدان باشد.
زمزم، زمزمه مادرى را در جوشش درون دارد که خدایش از مأمن خویش آواره ساخت و از دیگرانش جدا نمود تا با خود پیوندش دهد و آن روز که پرندهاى در آن دیار پر نمىزد و جنبندهاى به چشم دیده نمىشد و آن سرزمین تفتیده و خاموش در حسرت آب و آبادانى مىسوخت، آن مادر تن به تقدیر و تدبیر الهى داد و به امر حق سر فرود آورد و گفت: اى ابراهیم! اگر مشیت الهى بر این امر تعلق گرفته است، او ما را تنها نمىگذارد «حسبنااللَّه» و آنگاه که توشه ناچیزى از آب و غذا، که همراه داشت، به آخر رسید و شیر در سینهاش خشکید، بیچاره و درمانده به راه افتاد و در وادى انقطاع سرگردان شد و در حالى که نگران اسماعیل بود و فریاد استغاثهاش در میان کوهها پیچید و جز هوسه کوه، کسى به ندایش پاسخ نمىداد، آسیمه سر به طواف صفا و مروه رو آورد و هرچه جستجو کرد کمتر یافت و سراب آب بیشتر روحش را مىآزرد و جز خشونت از سنگهاى سیاه و لهیب سوزان صحرا پاسخى نمىشنید و در این حال که جانش به لب رسیده بود و مرگ حتمىِ اسماعیلش را لحظه شمارى مىکرد، ناگاه سروش غیب ندایى بر کشید و مدد غیبى دستگیرش شد و جبرائیل امین به یاریش شتافت و هاجر آمد که مرگ عزیزش را ببیند اما بر خلاف انتظار بازى او با آب زمزم را دید! این بار اشگ شوق ریخت که خداى من رؤوف و مهربان است و وعده الهى تخلّف ناپذیر! اینجا بود که بارقه امید درخشید و شاهد فیض ربوبى و پیک ایزدى گردید و از آن آزمایش بزرگ، سرخ روى و سر بلند به در آمد تا پردهدار حجاب غیب باشد و محرم حرم دوست و ملازم کعبه گردد و همانجا معتکف باشد و در آنجا جان بسپارد و آن را براى همیشه
______________________________
(1)- ابراهیم: 37
میقات حج، ج28، ص: 116
آرامگاه خویش بر گزیند و در حجر اسماعیل زیارتش نمایند و خاطره درخشانش را در میان صفا و مروه با سعى و طواف حاجیان، طى هزاران سال تکرار کنند و صفا و مروه که محل سعى او بود از «شعائراللَّه» گردد. که:
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...
چرا؟ براى اینکه آنجا نماد توحید خالص است و رمز انقطاع و تبلور عشق و جلوه صبر و باور به وعده الهى و پایانى روشن و امید بخش براى سالکان کوى حق، تا همه بدانند که سنت الهى چنین است که هرگاه تمام درها به روى آدمى بسته شود و بنده مؤمن از همه جا قطع امید کند و از همه علایق رخ برتابد و دل به دریاى بىکرانه هستى بسپارد، در چنین حالتى است که برق امید مىدرخشد و سروش غیب به صدا مىآید و از جایى که در اندیشه آن نبوده، راه نجات گشوده مىشود و معناى آیه کریمه: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ... جز این نیست.
پس باید به اضطرار رو آورد و آنگاه دعا کرد تا شاهد اجابت و رفع پریشانى شد. و این اضطرار همان بود که هاجر با آن دست به گریبان شد و به دنبال آن در جوشش زمزم چشمه حیات و امید را جست و آن چیزى که هاجر جست و حاجیان باید بجویند چیزى فراتر از آب زمزم است که آن آب حیات ایمان و عشق و سیراب شدن از فیض ربانى است. و خدا مىخواهد به بندگان خود ثابت کند که جز خدا و دستگیرى رحمت و فضل او، چاره سازى نیست و آنانکه به غیر خدا تمسک جستهاند، به لانه ناپایدار عنکبوتى چنگ زدهاند. و همه بدبختىهاى بشر از اینجا نشأت گرفته است که دل را، که حرم دوست است، به دست نامحرم سپرده و اغیار را به جاى یار نشاندهاند.
چه زیباست ارشاد عرفانى امام صادق علیه السلام در اینجا که:
«انّ القلبَ حرماللَّه فَلا تسْکُنُ حرمَاللَّه غَیْرُاللَّه» که آن را حافظ در شعر خود چنین ترجمه مىکند:
پاسبان حرم دل شدهام | شب همه شب تا در این پرده | |
جز اندیشه او نگذارم |
و این درسى است براى همه نسلهاى بشرى در طول عصرها؛ که بیاموزند توحیدِ عملى چیست و زائران بیت ربّ و قاصدان کوى حق چگونه باید کتاب
میقات حج، ج28، ص: 117
توحید و صحیفه انقطاع را بخوانند و تأمل کنند و از خود به خدا سفر کنند و از همه باز آیند و بادوست نشینند و از آن طبیب مشفق درمان دردهاى خویش را بخواهند و در کویر هجرت و انقطاع آب گواراى وصل را بنوشند.
رمز و راز انقطاع
و نباید این سنت الهى را در کارگاه انسان سازى و مکتب توحید فراموش کرد که خدا هرگاه بخواهد بندهاى را به مقام قرب کشاند، همه درها را به روى او ببندد و رشته اغیار را تار و پود بگسلد و پیوندهاى سست عنکبوتى و علل ظاهرى را بنیاد بر باد دهد تا بنده خود بدون واسطه و در میان درد و رنج دربارگاهش تشرف حضور یابد و پس از لابه و صبر، او را به صدر نشانند و اثر مهر و لطف بىدریغ حضرت دوست را در سویداى قلب خویش احساس کند و حجابها برچیده شود و اینهمه درد مىخواهد تا حواله درمان برسد و طبیب عشق بر بالین بیمارش آید. این درد درد عشق است که داروى همه دردهاست و اینجاست که بىدردى گناه است.
طبیب عشق مسیحا دم است ومشفق لیک | چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟![3] | |
و خاطره اسماعیل و هاجر این حقیقت را به تصویر مىکشد و نباید به سادگى از کنار آیات حق و شعائراللَّه گذشت.
پیوند زمزم و کوثر
این از یکسو، از سوى دیگر پیوندى است میان زمزم و کوثر، که یکى در زمین و جوار کعبه جاى دارد و دیگرى در بهشت برین قرار گرفته است. و ساقیان و جرعه نوشانِ هر دو را یک رشته استوار آسمانى در یک نسل پیوند مىدهد و آن «نبوّت» است و «ولایت». و به طلایهداران این نسل و صدرنشینان این منزلت باید گفت:
اى جنّت انس را تو کوثر | وى کعبه قدس را تو زمزم[4] | |
بارى، اگر زمزم با درخشش زیبایى که در کتاب حج دارد، نام ابراهیم و اسماعیل و مادرِ موحدى چون هاجر را تداعى مىکند و یادآور پایدارى آن منادیان توحید در اعماق تاریک تاریخ است. کوثر تذکار نام محمد و على علیهما السلام و شجره طیبه نبوى و علوى است که در آن سرزمین پاک روییده و ابراهیم براى رسالت و مکتبش دعا کرده است: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ ... در مشاعر و مناسک حج، زمزم یاد هاجر را
______________________________
(1)- حافظ.
(2)- خاقانى.
میقات حج، ج28، ص: 118
تداعى مىکند. در قرآن کریم «سوره کوثر» نام مبارک امّالائمه علیها السلام را جاودانه مىسازد که مادر اسماعیل در حریم کعبه دامن براى انتظارش گسترد تا خدایش به محمد صلى الله علیه و آله عطا فرمود: إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ.
پس این خاندان از یک تبارند و بیت رسالت و ولایت و ساقیان کوثر ثمرهاى از شجره ابراهیم و اسماعیلاند. بنابراین زمزم و کوثر تاریخ به هم پیوستهاند و بیت و مقام و حجر و زمزم هر آنچه از فرّ و شکوه دارند در پرتو طاق ابروى یار است و اگر آن پیامآور توحید و وارث خلیل و ذبیح نمىآمد که قبله موحدان را آزاد کند، کعبه بت خانهاى بود به لوث شرکآلوده، بدینسان همه ارزشها را روح پاک نبوت و ولایت تعیین مىکند و کعبه و مقام و زمزم را معنى مىدهد. به گفته ناصر خسرو:
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد | یکى سنگى بو در کن و یکى شور اب چه زمزم | |
فضلبن عبدالرحمان فرزند ربیعةبن حارثبن عبدالمطلب که شیخ بنىهاشم در عهد خویش و از شعرا و عالمان هاشمیان بود در باره زمزم و کوثر ابیاتى سروده؛ از جمله با اشاره به این فضیلت براى دودمان رسالت و پردازشى از پیوند زمزم و کوثر مىگوید:
لقد فضّل الرحمان آل محمد صلى الله علیه و آله | بعلم و کان اللَّه بالنّاس اخبرا | |
سقاهم لیسقوا الحاج فی الحج زمزماً | و خطّ لهم فی جَنّة الْخلد کوثراً[5] | |
«خداوند، مهربان آل محمد صلى الله علیه و آله را با علم و دانایى برترى بخشید و خدا به حال مردمان از هرکس آگاهتر است.
آب زمزم را به آنان داد تا به حجگزاران بنوشانند و براى آنها در بهشت برین کوثر را ترسیم نمود.»
افزون بر این، در برخى روایات آمده است که زمزم نهرى بهشتى است که جرعهاى از آن در زمین جوشیده است.
به روایت فاکهى، اصبغبن نباته از على علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«خداوند زمزم را حایلى میان بهشت و دوزخ قرار داده است. پس هرگاه مردم از صراط عبور کنند به زمزم نزدیک گردند و بنوشند که با نوشیدن آن عرق بر پیکر آنها جارى گردد که از مشک خوشبوتر است و بدینسان در سینهها از غش و دغل و ناخالصى و اندوه و حسد و کینه اثرى نماند و خداوند آنها را با آلودگىهاى بدن از آنها بر دارد و آنگاه به بهشت در آیند و فرشتگان به آنها گویند:
______________________________
(1)- فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53
میقات حج، ج28، ص: 119
... سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ[6]
«سلام بر شما، پاک شدید، به بهشت جاودان در آیید.»
«طبتم»؛ یعنى «درد و رنجها و حسادتها و دشمنىها و ناخالصى و اندوه و غش و دغل از شما برطرف گردیده است.»[7]
و چه خوب است که حاجیان با نوشیدن آب زمزم هر آنچه ناخالصى است از درون و برون فرو ریزند و پاک و صاف برگردند.
زمزم سر آغاز تکوین مکّه
تاریخ شهر مکه با زمزم آغاز مىشود. جوشش چشمه زمزم سر آغاز تحقق مشیت الهى در تکوین امّالقرى و تجدید بناى قبله ناس و بیت عتیق و خانه مردم بود. خداوند با زمزم خانه خود را آبادانى بخشید؛ چرا که هر جا آب نیست آبادى نیست؛ مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍ حیات همه چیز به آب است. اما این آب با دیگر آبهاى رودها و چشمهها فرق دارد. آنها در حیات مادى و طبیعى نقش دارند، اما زمزم علاوه بر حیات طبیعى، از حیات بخشى معنوى برخوردار است و آنهمه فضیلت که براى آن گفته شده، در این نکته نهان است. زمزم نه تنها بادیهنشینان حجاز را به این نقطه کشاند و خود نمىدانستند در این طراحى بزرگ چه نقشى ایفا مىکنند بلکه قلوب تشنه کامان زلال معنویت و مهاجران الىاللَّه را نیز در یک نقش اساسىتر، به آن کانون توحید جذب کرد تا بیایند و رمز حیات و جاودانگى را با نوشیدن زلال عرفان و عشق، فراگیرند و تا جهان باقى است جام معنویت و ایمان را دست بدست براى نسلها جاودانه سازند و شاید به همین لحاظ در سخن پیشینیان و راویان آمده است: «همه آبهاى شیرین دنیا قبل از قیام قیامت بخشکد مگر زمزم که هرگز نخشکد»[8] و این خود رمزى است از جاودانگى زمزم وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ[9] جاودانه است، چراکه در دو بعد مادى و معنوى سودمند و حیات آفرین است و کدورتها و آلودگىها را با آن مىبایست از جانها و تنها زدود و خانه دوست را طهارت کرد همانگونه که در فتح مکه فاتحان مسلمان در ملازمت رسول مکرم صلى الله علیه و آله بیتاللَّه را با زمزم از درون و برون شست و شو دادند. راویان اخبار گفتهاند: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از فتح مکه، بلال مؤذن خود را فرمود بر بالاى خانه کعبه رود و اذان نماز را بگوید و صلاى توحید را بسراید و آنگاه مسلمانان مجهز
______________________________
(1)- زمر: 73
(2)- اخبار مکه، ج 2، صص 43- 42
(3)- ازرقى تاریخ مکه، ج 2، ص 59، فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 67
(4)- رعد: 17
میقات حج، ج28، ص: 120
شدند و دلوها آماده کرند و رجز خوانان در پیرامون زمزم گرد آمدند و از آب زمزم برگرفتند و کعبه را از بیرون و درون پاک و پاکیزه شستند و از آثار شرک و مشرکان هرچه بود محو و نابود کردند[10] تا قبله توحید براى نمازگزاران و طواف کنندگان پاک و مطهر گردد؛ آنگونه که ابراهیم و اسماعیل بدان مأمور شدند: ... أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ...[11] و آنگاه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با آب زمزم وضو گرفتند تا نخستین نماز جماعت را در مسجدالحرام ادا کنند که وضوى پیامبر و تبرّک جستن یاران رسولاللَّه صلى الله علیه و آله به آب وضوى حضرتش شگفتى و اعجاب و حسد مشرکین را بر انگیخت و مىگفتند: هرگز ندیدیم پادشاهى را که به این منزلت یا مانند آن رسیده باشد! ببینید، با آب وضوى پیامبر چه مىکنند؟![12] و این پرتو سلطنت الهى بود که بدینگونه جلوه نمود، نه سلطه شاهان و سلطنت عشق و ایمان بود نه سلطه قدرت و سطوت ...
اسامى و مشخصات زمزم
براى چاه زمزم، به جز نام مشهور آن نامهاى دیگرى در کتب لغت و حدیث و سیره آوردهاند.[13] که در اینجا مشهورترین آنها را مىآوریم: ابن منظور در «لسان العرب» گوید: زمزم را یازده نام است که عبارتند از: «زمزم»، «مکتومه»، «مضنونه»، «شباعَه»، «سُقیا»، «الرَّواء»، «رکضة جبرئیل»، «هزمةجبرئیل»، «شفاء سقم»، «طعام طعم» و «حفیرة عبدالمطلب».[14]
هریک از این اسامى را با عنایت خاصى گزیدهاند:
«مکتومه»، به معناى پنهان شده است و این اشاره به دورانى است که زمزم چون گنجى در دل خاک پنهان بود تا اینکه به دست عبدالمطلب باز شناسى و حفر گردید.
«مضنونه»، از ماده «ضنّ» به معناى بخل ورزیدن و دقت در حفظ و مراقبت چیزى است. از اینرو هر چیزى نفیس و گرانبها را مضنون و مضنونه گویند؛ بدان جهت که دارنده آن در نگهدارىاش سخت مىکوشد و کمتر آن را از دست مىدهد.
«شُباعه»، به معناى سیر کننده است و چنانکه در خواص زمزم آمده، آب زمزم علاوه بر اینکه رفع تشنگى مىکند، گرسنگى را برطرف مىنماید. قبل از اسلام زمزم را «شباعه» مىنامیدند.[15]
«سُقیا»، اسم مصدر است از «استسقا» به معناى طلب باران کردن.[16] و
______________________________
(1)- فاکهى، اخبار مکه، ج 5، ص 221
(2)- بقره: 125
(3)- فاکهى، ج 2، ص 53
(4)- فاکهى در اخبار مکه، 26 نام براى زمزم آورده است، ج 2، ص 68
(5)- لسان العرب، ماده «زمزم».
(6)- لسانالعرب، ماده «شبع».
(7)- لسانالعرب، ماده «سقى».
میقات حج، ج28، ص: 121
زمزم را از آن جهت سقیا نامیدهاند که از طرف خداوند در برابر تضرّع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعیل عطا شد. لذا به آن «سقیا اسماعیل» نیز گفتهاند.
«الرَّواء»، به معناى آب گوارا و همواره جارى و جوشان است.
«رکضة جبرئیل» و «هزمة جبرئیل»، دو واژه «رکضه» و «هزمه» به یک معنا هستند و آن ساییدن پا و یا پاشنه پا بر زمین است و بدان جهت به جبرئیل نسبت داده شده که بصورت انسانى در آمد و پاى بر زمین سایید و بدنبال آن آب فوران زد و چنانکه در بحث «چگونگى جوشیدن زمزم» خواهیم دید، بیشتر روایات، به ویژه روایات نقل شده از طریق اهلبیت علیهم السلام، زمزم را به پا ساییدن اسماعیل بر زمین نسبت دادهاند، که تفصیل و تحقیق بحث خواهد آمد.
«شفاء سقم» و «طعام طعم»، که در روایات فریقین نیز مکرر از آن یاد شده، بدین معناست که آب زمزم شفاى بیمارىها و غذایى از خوراکىها است.
«حفیرة عبدالمطلب»، چاهى که به دست عبدالمطلب و دستیارى فرزندش حارث حفر گردید و نیز از قول سعیدبن جبیر نقل شده که چون نام زمزم برد، از سه کلمه یاد کرد: «زمزم»، «بَرَّه» و «مضنونه»[17] و بَرَّه به معناى پسندیده و پر منفعت است.
از قول ابن عباس آوردهاند که گفت: «کُنّا نُسَمِّیها شباعه»[18]؛ «ما آن را شباعه مىنامیدیم»، معناى شباعه از نظر گذشت.
همچنین از زبان ابن عباس نقل کردهاند:
«صَلُّوا فی مُصَلّى الأخیار و اشربوا مِنْ شَراب الأبرار قیل: ما مصلّى الأخیار؟ قال: تحت المیزاب. قیل: ما شراب الأبرار؟ قال: ماء زمزم، اکرم به من شراب».[19]
«در نمازگاه برگزیدگان نماز بگزارید، و از نوشیدنى ابرار و پارسایان بنوشید. پرسیدند: نمازگاه اخیار کجاست؟ گفت: زیر ناودان (کعبه)، گفتند: نوشیدنى ابرار چیست؟ پاسخ داد: زمزم، چه نوشیدنى ارزشمندى است!»
یاقوت حموى در باره اسامى زمزم مىنویسد:
زمزم را نامهایى است که عبارتند از: «زَمْزم»، «زمَّم»، «زمِّزم»، «زُمازم»، «رکضة جبرئیل»، «هزمة جبرئیل» و «هزمة الملک».
سپس گوید: «هزمه و رکضة» به یک معنا هستند و آن زمین هموار است و پاشنه
______________________________
(1)- المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص 11
(2)- همان.
(3)- همان و نیز ازرقى، اخبار مکه، ج 2، ص 53، با اندکى تفاوت.
میقات حج، ج28، ص: 122
پا در خاک ساییدن را نیز هزمه گویند و زمزم چشمهاى است که خداوند براى اسماعیل پدید آورد و نامهاى دیگر آن «الشَّباعه»، «شُباعه»، «برّه»، «مضمونه»، «تکتم»، «شفاء سقم»، «طعام طعم»، «شراب الأبرار»، «طعام الأبرار» و «طیبه»، مىباشد.[20]
در منابع روایى شیعه نیز از اسامى زمزم سخن به میان آمده است.
معاویةبن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«اسماء زمزم: رکضة جبرئیل و سقیا اسماعیل و حفیرة عبدالمطلب و زمزم و المضنونة و السقیا، طعام و طعم و شفاء سقم».[21]
«اسامى زمزم عبارتند از: «اثر ضربت پاى جبرئیل، آب خور اسماعیل، چاه عبدالمطلب، زمزم، نفیس و گرانبها، سقیا (آب دادن و آب خوردن) غذا و طعام و شفاى دردها.»
از برخى روایات تاریخى استفاده مىشود که بعضى از نامهاى یاد شده در کتب پیشین وجود داشته و نزد اهل کتاب مشهور بوده است.
این مطلب را از دو روایتى که ازرقى در اخبار مکه از قول «وهببن منبّه» و «کعب الأحبار» نقل کرده، مىتوان استفاده کرد.
از وهببن منبّه روایت کرده که درباره زمزم گفت:
«وَالّذى نَفْسی بِیَدِه انَّها لَفی کِتابِاللَّه مضنونة وَ انّها لَفی کتاباللَّه تعالى بَرَّة وَ انّها لَفی کتاباللَّه سبحانه شراب الأبرار وَ انّها لَفی کتاباللَّه طعام طعم و شفاء سقم».[22]
«قسم به آنکس که جانم در ید قدرت اوست. زمزم در کتاب خدا به عنوان شىء نفیس و گرانبها ذکر شده است، و نیز در کتاب خداوند متعال «برّه» نامیده شده، و نیز در کتاب خداى سبحان، نوشیدنى ابرار و صالحان عنوان گردیده و هم در کتاب خدا طعام خوردن و شفاى بیمارى نام داده شده است.»
و در جاى دیگر کتاب از کعب الأحبار نقل کرده که گفت:
«انّى لاجد فی کتاباللَّه تعالى المنزل: انّ زَمْزَم طعام طعم و شفاء سقم».[23]
«در کتابى که از جانب خداوند متعال نازل شده چنین دیدهام که زمزم طعام خوردن و شفاى بیمارى است.»
گفتنى است آنچه از این دو تن؛
______________________________
(1)- معجمالبلدان، ماده «زمزم».
(2)- تهذیب الاحکام، ج 5، ص 145؛ وسائل، ج 9، ص 516
(3)- اخبار مکه، و ماجاء فیها من الاثار، ج 2، ص 49
(4)- همان، ص 53
میقات حج، ج28، ص: 123
«وهب» و «کعب»، در خصوص بودن نام زمزم در کتاب خدا نقل شده، مقصود کتب پیشین است؛ چراکه وهببن منبّه و کعب الأحبار از اهل کتاب بودند که اسلام آوردند و به کتب پیشین (یهود و نصارى) آگاهى داشتند و ظاهر امر چنین نشان مىدهد که مقصود آنها از کتاب خدا، همان عهدین باشد نه قرآن کریم؛ زیرا در قرآن چیزى به نام زمزم و اسامى آن یافت نمىشود و تنها در روایات متعدد و بلکه متواتر از عامّه و خاصه، اسامى و مشخصات و آثار آب زمزم به ما رسیده است.
چرا زمزم را زمزم نامیدند؟
چنانکه ملاحظه کردیم زمزم را، علاوه بر نام مشهورش، اساسى دیگرى است هر یک به اعتبار آثار و خصوصیاتى است که این چاه تاریخى در بر دارد که بدان پرداختیم.
اما در خصوص عنوان «زمزم» در لغت و تفسیر و حدیث براى این نامگذارى دلایلى ذکر شده است: برخى زمزم را از دو واژه مشابه «زم»، «زم» گرفتهاند و اضافه کردهاند: «زُمّ» (به ضم زا) و تشدید (میم) بوده است و سپس مخفف شده و شاید دلیل آن سهولت تلفظ باشد. بدین ترتیب واژه «زمّ» صیغه امر حاضر است و کلمهاى است که هاجر آن را در مقام خطاب به آب زمزم به کار برد و این هنگامى بود که آب مىجوشید و زیادتى مىکرد و هاجر از بیم آنکه آن آب پراکنده شود و در زمین فرو رود پیش از آنکه ظرف خود را از آن آب پر کند و یا زیادتى آب خطرى براى او و فرزندش اسماعیل ببار آورد، چنین گفت: «زُمَّ، زُمَّ»؛ یعنى «بس است، بس است، از حرکت بایست»
در یکى از متون عربى مىخوانیم: «زَمَّ القربة، شدَّ الخیط على فمها لئلّا یَسیل منه الماء. الزِّمام: مقود البعیر المشدود على فیه».
«زَمَّ القربة»؛ یعنى دهانه مشگ را بست تا آب بیرون نریزد. و «زمام» افسار شتر را گویند که بر دهان او زده شود.
سپس اضافه مىکند: جناب هاجر آنگاه که دید آب زمزم با فراوانى از زمین بیرون مىزند، کوشید که جلو آب را از فوران و پراکندگى بگیرد، در حالىکه مىگفت: «زُمّ زُمّ؛ اى کُفَّ عن التدفّق، فاطلق على البئر زمزم»؛ «از فوران خوددارى کن، ... و بدین مناسبت بر چاه واژه زمزم اطلاق گردید.»[24]
برخى دیگر از اهل لغت و ادب واژه زمزم را کلمه مفرد و رباعى به معناى:
______________________________
(1)- القاموس الاسلامى للناشئین و الشباب، الحج و العمره، ص 54 و 55
میقات حج، ج28، ص: 124
«حرکت، کثرت و انباشته شدن» گرفتهاند.
در معجم اللغة العربیة آمده است: «الزمزم من الماء: الزُّمازم، اى الکثیر»؛ «زمزم آب فراوان را گویند.»
برخى دیگر علاوه بر این واژه، واژه «زمزوم و زَمزام» را به معناى کثیر و آب بسیار ذکر کردهاند؛ (و قال بعضهم: انّها مشتقة من قولهم ماء زَمزوم و زمزام، اى الکثیر).[25]
این منبع در باره معناى دیگر زمزم از ابواسحاق حربى چنین نقل مىکند:
«سُمّیت زمزم لزمزم الماء فیها وَ هی حرکته»؛ «به این جهت زمزم نامیده شد که آب در این چاه در حال حرکت و جوشش است.»
و نیز اضافه مىکند: «والزمزمة الصوت تسمع لها دَویّاً»[26]؛ «زمزمه صدایى است که آهنگى ملایم از آن شنیده شود.» و این بدان جهت است که آب داخل چاه در حال جوشش زمزمهاى ملایم دارد.
وى در باره تلفظ واژه زمزم، سه نوع اعراب آورده است: «زَمْزَم، زُمَزِمْ و زُمَّزم.»[27]
علاوه بر آنچه در واژه زمزم دیدیم، برخى از صاحبان معاجم، وجه دیگرى ذکر کردهاند و آن اینکه: این واژه از «زمزمه» مشتق شده است. به این جهت که بر سر این چاه کسانى به زمزمه و نیایش پرداختهاند. همچنانکه گاه آن را «عَلَم مرتجل» نیز گفتهاند. در اصطلاح اهل ادب عَلَم مرتجل نام خاصى است که سابقه اشتقاق ندارد.
یاقوت حموى ذیل واژه «زمزم» مىنویسد: «چاه مبارک و مشهورى است و از آن جهت زمزم نامیده شده که آب فراوان دارد. گفته مىشود: ماء زَمْزَمْ و زُمازِم.»
و برخى گویند: «زمزم اسم وعَلَم مرتجل است»
و نیز گویند: «از آن جهت زمزم گفته شده که هاجر مادر اسماعیل آن را از پراکندگى گرد آورد و آنگاه که جوشید اطراف آن را بست» و این گفته ابن عباس است که: اگر اطراف آن را مسدود نمىکرد بر زمین و بر همه جا جارى مىشد.
و برخى دیگر در وجه تسمیه زمزم گویند: شاپور پادشاه (ایران) وقتى حجگزارد بالاى چاه آمد و زمزمهاى کرد و زمزمه خواندن مجوس است هنگام نماز و (نیایش) و غذا خوردن.
شاعر در این باره گوید:
زمزمت الفرس على زمزم | و ذاک فی سالفها الأقدم[28] | |
______________________________
(1)- عبداللَّهبن عبدالعزیز المقدسى معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع، ج 2، ص 286؛ و روى عن الحربى: «سمیت زمزم لزمزمة الماء و هى صوته»، تاریخ عمارة المسجد الحرام، ص 171
(2)- همان.
(3)- همان.
(4)- معجم البلدان، ماده «زمزم».
میقات حج، ج28، ص: 125
«فارسیان بر زمزم زمزمه کردند و این سنّت دیرین آنها بوده است.»
مسعودى گوید: از آن جهت زمزم نامیده شد که ایرانیان در گذشتههاى دور به حج مىآمدند و آنجا زمزمه مىکردند و زمزمه صدایى است که فارسیان هنگام نوشیدن آب خیشوم (بینى) خارج مىکنند.[29] برخى دیگر در باره علت این نامگذارى گفتهاند: جبرئیل در آنجا زمزمه کرده و سخن گفته است.
ابن هشام وجه دیگرى آورده است. او مىگوید: زمزمه نزد عرب به معناى کثرت و اجتماع آید.[30] و اشاره به فراوانى آب دارد.
یاقوت از قول مسعودى، مورّخ مشهور آورده: فارسیان عقیده دارند که از فرزندان و نسل ابراهیم خلیل علیه السلام هستند، پیشینیان آنها آهنگ بیتاللَّه الحرام مىکردند و به عنوان بزرگداشت مقام ابراهیم و پیروى از راه او و پاسدارى نژادش، به طواف خانه مىپرداختند و آخرین کسى که از شاهان ایران به کعبه آمد و به طواف پرداخت، ساسان پسر بابک بود. او هر گاه به خانه کعبه مىآمد طواف بیت مىکرد و بر سر آن چاه زمزمه مىنمود. از اینرو شاعر در عهد قدیم گفته است:
زمزمت الفرس على زمزم | و ذاک فی سالفها الأقدم | |
شاعرى فارس، پس از اسلام، در این خصوص شعرى سروده است که با اشاره به سابقه فارسیان، با مباهات و فخر مىگوید:
و مازلنا نحج البیت قدما | و نُلقی بالأباطح آمنینا | |
و ساسانبن بابک سارحتّى | أتى الْبیْت العتیق باصیدینا | |
و طاف به و زمزم عند بئر | لإسمعیل تروی الشاربینا | |
«ما از دیر زمان همواره حج خانه مىکردیم و در سرزمین مکه در نهایت امن و امان دیدار مىنمودیم.
و ساسان پسر بابک با سر بلندى آهنگ بیت عتیق کرد.
و آن را طواف نموده، بر سر چاه آمد و زمزمه کرد (ذکر گفت) چاهى که از آنِ اسماعیل است و تشنهکامان را سیراب مىکند.»[31]
خلاصهاینکه: واژهزمزمبهلحاظ معانى و مفاهیم یاد شده، بر این چاه اطلاق گردید: «فراوانى، جوشش و حرکت، محل زمزمه اهل دعا، کنترل آب آن از پراکندگى و ...» در هر حال واژه عربى است که صدها سال
______________________________
(1)- تاریخ عمارة مسجد الحرام، ص 171
(2)- معجم البلدان، «زمزم».
(3)- معجم البلدان، واژه «زمزم».
میقات حج، ج28، ص: 126
و بلکه هزاران سال استعمال داشته و بر زبانها جارى گردیده است و شاعران و ادیبان از هر نسل بدان تمثل جسته و در ادبیات به عنوان ضربالمثل جرعه بهشتى و ایده و آرمان تشنهکامان از آن یاد شده و هم اینک آرزوى موحّدان است که از زمزم و آن چشمه پاک و رمز پاک و رمز عشق و ایمان بنوشند و بدان وضو کنند و جسم و جان را از آلودگى بپالایند.
مشخصات زمزم
در باره چگونگى و مشخصات چاه زمزم از نظر عمق و محیط آن و چشمههاى اصلى و سایر خصوصیات، چون حوضهاى نوشیدنى و طهارت و وضو و قبه و چراغ و تحوّلات تاریخى نیز گوناگون نوشتهاند.
ازرقى و فاکهى، از قدیمىترین تاریخ نگاران مکه و کعبه و متعلّقات مسجدالحراماند که در باره زمزم نیز به بحث پرداخته و مشخصات آن را از زمان عبدالمطلب یاد کردهاند و تاریخ نگاران بعدى و سفرنامه نویسان نیز هریک به نوبه خود به گونهاى از زمزم نام بردهاند و محقّقان معاصر به ویژه در سرزمین حجاز در این خصوص تحقیقات وسیعى انجام دادهاند.[32]
چنانکه اشاره شد، نخستین کسى که اخبار مکه را به نگارش در آورد، «ابىالولید محمدبن عبداللَّهبن احمد ازرقى» است که در قرن دوم هجرى تولد یافت و در قرن سوم به سال 223 هجرى وفات نمود.[33]
پس از ازرقى ابو عبداللَّه محمدبن اسحاق فاکهى از علماى قرن سوم هجرى است که وى نیز به تدوین «اخبار مکه فى قدیم الدهر و حدیثه» پرداخته و به طور مبسوطتر و کاملتر بر اساس کتاب ازرقى تاریخ مکه را به تصویر کشیده است.
بسیارى از تاریخ نگاران، اخبار مکه و حرمین را در عهد نخستین، از این دو مورخ مشهور نقل مىکنند. در هر حال، مقصود ما در این مقام تنها ذکر خصوصیات زمزم از کتابهاى یاد شده است.
ازرقى در خصوصیات چاه زمزم مىنویسد: «عمق زمزم از بالاترین نقطه تا پایینترین آن، شصت ذراع است (هر ذراع تقریباً نیم متر است که حدود 30 متر مىشود).
در قعر چاه سه چشمه وجود دارد؛ یکى محاذى رکن حجرالأسود و دیگرى روبروى کوه ابوقبیس و کوه صفا و سوم به طرف مروه» است.
ازرقى مىافزاید: آب این چاه زمانى
______________________________
(1)- نک: زمزم، طعام طعم و شفاء سقم، تألیف مهندس یحیى حمزه کوشک که تحقیق بسیار گسترده علمى و جغرافیایى در این باره دارد و در مدینه طیبه در سال 1403 هجرى به چاپ رسیده است.
(2)- نک: مقدمه اخبار مکه، نقل از کشف الظنون.
میقات حج، ج28، ص: 127
آنقدر کاهش یافت که چیزى نمانده بود، بهکلّى خشگ شود و این در سالهاى 223 و 224 ه. ق. بود تا اینکه در سال 225 عمق آن را تا 9 ذراع (5/ 4 متر) از اطراف حفارى کردند و به امر خدا باران و سیل آمد و آب آن زیاد شد و در عهد هارون الرشید سالمبن جراح نیز چند ذرع به عمق و توسعه آن افزود و در عهد مهدى عباسى نیز به همین ترتیب حفارى شد و در عهدِ خلافتِ امین آب آن کم شد تا آنجا که مردى به نام «محمدبن مشیر» از اهل طائف که در چاه کار مىکرد، گفت در کف آن نماز خواندم! و عمربن ماهان، حاکم مکه و حوالى آن، به حفارى زمزم اقدام کرد. ازرقى اضافه مىکند: عمق چاه از بالا تا به سنگ کوه عمق برسد چهل ذراع (20 متر) است و بقیه در دل سنگ پیش رفته است که این مقدار 29 ذراع حدود (14 متر) خواهد بود. و بلندى دهانه چاه از زمین دو ذراع و یک وجب (تقریباً 20/ 1 متر) است و محیط دایره دهانه آن یازده ذراع حدود (5 متر) و وسعت دهانه آن سه ذراع و 23 ذراع است (حدود 5/ 1 متر)[34] همین مطلب را فاکهى نیز با اندک تفاوتى آورده است.[35]
یاقوت حموى نیز در معجم البلدان، گزارش ازرقى و فاکهى را با کمى اختلاف نقل کرده که متن اصلى آن از ازرقى است. سپس اضافه مىکند: نخستین کسى که بر زمزم سنگ مرم نهاد و شبکهها و زمین اطراف آن را با مرمر فرش کرد، ابو جعفر منصور عباسى بود که در زمان خلافتش به این کار اقدام نمود و پس از او مهدى عباسى و سپس دیگران به تعمیر و تکمیل آن پرداختهاند.[36]
حوضهاى زمزم
در پیرامون چاه زمزم، از زمان عبدالمطلب، حوضهایى بهطور مجزّا ساخته شد که زائران براى آشامیدن آب و وضو از آن استفاده مىکردند.
ازرقى مىنویسد: «در عهد نخستین (زمان سقایت عباسبن عبدالمطلب) دو حوض در کنار زمزم وجود داشته است:
1- حوضى در سمت رکن (حجرالأسود) براى آشامیدن.
2- حوض دیگر براى وضو گرفتن که در جهت دیگر و مقابل صفا قرار داشته است و اجازه نمىدادهاند کسى در آن غسل کند.
این حوض مجراى زیر زمینى داشته که اضافه آب از آن خارج مىشده است و کسى که از چاه با دلو آب مىکشیده، یکى
______________________________
(1)- اخبار مکه، ج 2، ص 61
(2)- فاکهى، اخبار مکه، ج 2، صص 74 و 75
(3)- اخبار مکه فاکهى و ازرقى، معجم، ماده «زمزم».
میقات حج، ج28، ص: 128
داخل حوض آشامیدنى مىریخته و دیگرى در حوض وضو.
ازرقى مىافزاید: در آن ایام شبکهاى براى زمزم و حوضهاى آن نبوده است و در آنجا محلى بوده به نام محبس ابن عباس در زاویه زمزم به طرف صفا و در سمت چپ کسى که به زمزم مىآمد. بعدها محبسابن عباس را قبّهاى نهادهاند.[37]
فاکهى در باره حوض و قبّه با تفصیل بیشترى سخن گفته که نیاز به نقل آن دیده نشد.
تاریخ نگاران بعدى؛ از جمله «تقى فاسى» در شفاء الغرام از تعدّد حوضچهها سخن گفتهاند که با پیشرفت زمان و نیاز زائران تهیه و تعبیه شده است.
فاسى مىگوید: «در حال حاضر زمزم داخل ساختمانى است مربع که در اطراف آن نُه حوضچه قرار دارد که از آب زمزم پر مىشود و مردم از آن وضو مىگیرند، به جز یکى از آنها که دست نمىزد و در دیوارى که به سمت کعبه است شبکههایى قرار دارد و سقف این ساختمان با چوب درخت ساج پوشانده شده و تنها آن قسمت که بالاى چاه قرار دارد شبکه چوبى قرار گرفته است. در همین منابع از «نبیذ سقایه»[38] نام برده شده و آن عبارت است از آبى که در آن خرما یا کشمش مىریختند تا شیرین شود و حاجیان بنوشند و آمیزه این آب به حدى نبوده که مسکر و حرام باشد. و نیز از چراغ زمزم یاد شده که بر ستون بلندى در برابر رکن حجرالأسود نصب شده و طواف کنندگان را روشنایى مىداده است که بعدها در عهد خلافت عباسیان بر تعداد چراغها در مسجدالحرام افزوده شده است.[39]
______________________________
(1)- به نقل کتاب: تاریخ عماره مسجدالحرام، ص 175، نگارش حسین عبداللَّه باسلامه.
(2)- نک: فاکهى، همان، ج 2، صص 62- 51
(3)- نک: فاکهى، همان، ص 68
[1] - فضلبن عبدالرحمانبن ربیعةبن الحارثبن عبدالمطلب. فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53
[2] - ابراهیم: 37
[3] - حافظ.
[4] - خاقانى.
[5] - فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 53
[6] - زمر: 73
[7] - اخبار مکه، ج 2، صص 43- 42
[8] - ازرقى تاریخ مکه، ج 2، ص 59، فاکهى، اخبار مکه، ج 2، ص 67
[9] - رعد: 17
[10] - فاکهى، اخبار مکه، ج 5، ص 221
[11] - بقره: 125
[12] - فاکهى، ج 2، ص 53
[13] - فاکهى در اخبار مکه، 26 نام براى زمزم آورده است، ج 2، ص 68
[14] - لسان العرب، ماده« زمزم».
[15] - لسانالعرب، ماده« شبع».
[16] - لسانالعرب، ماده« سقى».
[17] - المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص 11
[18] - همان.
[19] - همان و نیز ازرقى، اخبار مکه، ج 2، ص 53، با اندکى تفاوت.
[20] - معجمالبلدان، ماده« زمزم».
[21] - تهذیب الاحکام، ج 5، ص 145؛ وسائل، ج 9، ص 516
[22] - اخبار مکه، و ماجاء فیها من الاثار، ج 2، ص 49
[23] - همان، ص 53
[24] - القاموس الاسلامى للناشئین و الشباب، الحج و العمره، ص 54 و 55
[25] - عبداللَّهبن عبدالعزیز المقدسى معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع، ج 2، ص 286؛ و روى عن الحربى:« سمیت زمزم لزمزمة الماء و هى صوته»، تاریخ عمارة المسجد الحرام، ص 171
[26] - همان.
[27] - همان.
[28] - معجم البلدان، ماده« زمزم».
[29] - تاریخ عمارة مسجد الحرام، ص 171
[30] - معجم البلدان،« زمزم».
[31] - معجم البلدان، واژه« زمزم».
[32] - نک: زمزم، طعام طعم و شفاء سقم، تألیف مهندس یحیى حمزه کوشک که تحقیق بسیار گسترده علمى و جغرافیایى در این باره دارد و در مدینه طیبه در سال 1403 هجرى به چاپ رسیده است.
[33] - نک: مقدمه اخبار مکه، نقل از کشف الظنون.
[34] - اخبار مکه، ج 2، ص 61
[35] - فاکهى، اخبار مکه، ج 2، صص 74 و 75
[36] - اخبار مکه فاکهى و ازرقى، معجم، ماده« زمزم».
[37] - به نقل کتاب: تاریخ عماره مسجدالحرام، ص 175، نگارش حسین عبداللَّه باسلامه.
[38] - نک: فاکهى، همان، ج 2، صص 62- 51
[39] - نک: فاکهى، همان، ص 68