مدینه جنت دوم (2)

نوع مقاله : اماکن و آثار

چکیده

-

مدینه، جنّت دوّم (2)


کتاب «جنّات ثمانیه» یا بهشت‏هاى هشتگانه، کتابى است که به بررسى تاریخ و جغرافیاى هشت زیارتگاه مهم جهان اسلام، یعنى مکّه، مدینه، بیت المقدّس، نجف اشرف، کربلا، کاظمین (وبغداد)، سامرا و مشهد مى‏پردازد.

نویسنده این کتاب سیدمحمّد باقر بن مرتضى حسینى ملقّب به فخر الواعظین خلخالى است، نسب وى به شهید بزرگوار زید بن على بن الحسین بن على بن ابى‏طالب علیه السلام مى‏رسد، وى سالها در شهر خلخال ساکن و به امور دینى مردم آن سامان رسیدگى مى‏کرده است، لیکن در سال 1311 ه به تبریز آمده، سپس به عتبات عالیات مشرّف مى‏شود، پس از آن به ایران مراجعت مى‏کند و چند سالى در تهران مى‏ماند و در سال 1327 ه. به مشهد مشرّف مى‏شود و آنجا را براى سکونت خویش برمى‏گزیند.

نسخه خطّى این‏اثر، در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى ومؤلّف محترم در سال 1327 ه. شروع به تألیف آن نموده، و در سال 1331 ه در 403 ورق آن را به‏پایان برده‏است، در شماره‏هاى پیشین‏میقات چندبخش، ازاین اثر ارزشمند به چاپ‏رسیده و هم اینک قسمتى دیگر از آن را تقدیم خوانندگان محترم مى‏نماییم:

مختصرى از شرح حال جناب عقیل علیه السلام در این مقام عرض نمایم: بدانکه رسول خدا التفات زیاد و محبت تمام نسبت به عقیل داشت، چنانچه به سند معتبر منقول است که ابن‏

میقات حج، ج‏28، ص: 132

عبّاس گوید: که روزى علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام از رسول خدا پرسید که یا رسول‏اللَّه تو عقیل را دوست مى‏دارى؟

فرمود: بلى واللَّه او را دوست مى‏دارم به دو جهت، یکى محبت او بر من و دیگرى ابوطالب او را دوست مى‏داشت، و فرزندان او کشته خواهند شد در محبت فرزندان تو، و دیده‏هاى مؤمنان برایشان خواهند گریست، پس حضرت رسول آنقدر گریست که آب دیده‏اش بر سینه‏اش جارى شد، و فرمود به خداوند حضرت حقّ شکایت مى‏کنم از آنچه به اهل‏بیت من خواهد رسید.[1]

و قال شیخ [ال] طریحى: «أنّه کان أسنّ مِن أخیه جعفر بعشر سنین، و کان اکثر النّاس ذکراً لمثالب قریش فعادوه لذلک، و کان ممّا أعانهم علیه فی‏ذلک مغاضبة لأخیه على علیه السلام، و خروجه الى‏معاویة حتّى قال یوماً بحضرته هذا أبو زید لو لم یعلم بأنّى خیر له من اخیه لما أقام عندنا و ترکه.

فقال عقیل: أخى خیرٌ لی فی دینی، و أنتَ خیرٌ لی فی دنیای، واسئل‏اللَّه خاتمة الخیر، توفّى فی خلافة معاویة».

صاحب «مجالس المؤمنین» نقل مى‏کند: که عقیل بن ابى‏طالب ده سال از طالب کوچکتر بود و جعفر ده سال از عقیل و على علیه السلام ده سال از جعفر کوچکتر بود و هیچکس مانند عقیل در میان عرب در علم و فضل و حَسَب و نسب نبود. عقیل در ایام خلافت معاویه، بعد از آنکه از شام مراجعت فرمود، در زمان امامت حضرت امام حسن علیه السلام در مدینه وفات یافت و قبرش نیز در بقیع است.

ثمّ تزور علىّ العُریضى ابن امام جعفر الصّادق علیه السلام، ثمّ تزور شهداء الاحد أوّلهم سیّدنا حمزة علیه السلام [و تقول‏]:

«السّلام علیک یا سیّدنا حمزة یا عمّ رسول اللَّه، و یا سیّدالشهداء، و یا أسداللَّه و أسد رسوله، السّلام علیک یا عبداللَّه [بن‏] جحش، السّلام علیک یا مُصْعَب بن عمیر و رحمة اللَّه و برکاته».

ثمّ تزور شهداء خارج القبّة، ثمّ تأتی قُبة الثنایا و تصلّى و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد

______________________________
(1)- بحار الانوار، ج 22، ص 288

میقات حج، ج‏28، ص: 133

[ال] قبلتین فی‏یوم الثلاثاء و تصلّى فیها، ثمّ تأتی المساجد اللّاتى فی‏طریق القبلتین و هى أربعة مساجد، ثمّ الغار فوق جبل و تصلّى و تدعو، ثمّ تأتی مسجد قباء و تصلّى فیه و تدعو، ثمّ تأتی عند طاقة الکشف فى‏رکن مسجد قباء، و منزل الآیة و مبرک النّاقة، و هناک أربعة مساجد و تصلّى و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد الشمس، و مسجد الأجابة، و مسجد [ال] جمعة، و مسجد بنى نجّار جانب قباء، ثمّ تأتى مسجد [ال] مائدة قریب البقیع، و مسجد الاجابة الثانی و هو قریبه، و تصلّى فیهما و تدعو بما شاء [اللَّه‏].

***

فى فضیلة زیارة النّبى صلى الله علیه و آله:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله:

«مَنْ زار قبری وَجَبت له شفاعتی».[2]

أیضاً قال النّبىّ صلى الله علیه و آله:

«مَنْ زارنی بعد مماتی فکأنّما زارنی فی حیاتی».[3]

المحاریب ثلاثة: محراب النّبیّ، محراب عثمان، محراب سلیمان سلطان الرّوم.

الأبواب‏خمسة: باب‏السّلام، باب‏الرّحمن، باب النّساء، باب جبرائیل، باب المجیدى.

المنارة خمسة: منارة رئیسیة، منارة سلیمانیّة، منارة اشکلیّة، منارة باب الرّحمان، منارة باب السّلام.

دعاء الوداع وقت الرُّخصة:

«الوداع یا رسول اللَّه، الفراق یا نبى‏اللَّه، الأمان یا حبیب‏اللَّه، لاجَعَله‏اللَّه تعالى آخر العهد لا منک و لا مِنْ‏زیارتک، و لا مِنَ‏الوقوف بین یدیک، إلّا مِنْ‏خیرٍ و عافیَة و صحَّةٍ و سلامةٍ، إنْ عشتُ إن شاء اللَّه تعالى جئتک، و إنْ متُّ فاودعت عندک شهادتى و امانتى و عهدى و میثاقى من‏یومنا هذا الى‏یوم القیامة، و هی شهادة أن لااله الّا اللَّه وحده لا شریک له، و اشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله، اللَّهُمَّ صل على محمّد و آل محمّد، السّلام علیک ایّها النبى و رحمة اللَّه و برکاته».

و مقبره مدینه که [آن را] بقیع الغرقد خوانند و در شرق مدینه واقع است، اوّل مکان وسیع بود مُشجّر، درختان خاردار داشت، بعد آنجا را قبرستان نمودند، مشهور به «بقیع‏الغرقد»

______________________________
(1)- بحار الانوار، ج 100، ص 140

(2)- بحار الانوار، ج 100، ص 143

میقات حج، ج‏28، ص: 134

گردید و در اوست قبور ائمه اربعه، و ابناء[4] رسول‏اللَّه و بنات‏[5] و زوجات و صحابه آن حضرت در آنجا مدفونند، و اکثر صحابه در آنجا آسوده‏اند، و از تابعین و از کبار علما و محدثین [نیز] در آنجا خفته‏اند.

آبار[6] مدینه: هفت چاه در مدینه مى‏باشد، [که‏] پیغمبر از آنها وضو ساخته و غسل کرده و آب آشامیده [است‏]، [و آنها را در] این جمله به نظم آورده‏اند:

إذا رمت آبار النّبیّ بطیبةٍ   فعدّتها سبعٌ مقالًا بلا وهَنِ‏
اریسٌ، و غَرسٌ، رومةٌ، و ضیاعةٌ (کذا بضعة)   قُل بئرُ حاءٍ مَع العَهَن‏
 


چاه غَرس: از آبش پیغمبر را غسل دادند، چنانکه فرمود:

«یا عَلِىّ إذا انا مِتُّ فاغسلنی بسبع قرب مِنْ بئری بئر غَرس».[7]

چاه اریس: که انگشتر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله از دست عثمان بن عفان بر آن چاه افتاد و هر چند جستند نیافتند، در نخلستان قبا بر دو میلى مدینه، مایل قبله واقع است، در آنجا مجموع بیوت انصاریان بوده، و آن قصبه مانند بود و در حوالى آن قراء معتبر[8] بوده، اکنون اکثر آن دهات خرابند، از آنها خیبر بود که هفت حصار در میان هم داشت، و حِجْر بود و وادى القرى بود بر یک روز راه از او، و آن مقام قوم ثمود[9] بود. حق تعالى در حق آنجا فرموده: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ[10] زیرا که ایشان در کوه خانه‏ها ساخته بودند. حق تعالى مى‏فرماید: وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً[11] و در آنجا چاهى بوده که در کار نزاع ایشان با ناقه صالح صلى الله علیه و آله آبخور از آن چاه بوده، حق تعالى مى‏فرماید: لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ‏.[12]

بئر فضا: چاه مبارکى است در مدینه که حضرت رسالت آب دهن [در آن‏] افکنده، شفاى کلّ امراض است.

بعبغ‏[13] چشمه‏اى عزیز است در مدینه، مال بنى هاشم است، پیغمبر صلى الله علیه و آله آن چشمه را اخراج کرده و عامل آن حضرت بوده، و درختان خرما در اطراف [ش‏] بسیار است.

میثب، آب عقیل است در مدینه.

***

______________________________
(1)- فرزندان‏

(2)- اختران‏

(3)- چاهها

(4)- بحار الانوار، ج 22، ص 514

(5)- دهات و آبادیهاى سر سبز

(6)- امروز آثار این شهر که در شمال غربى عربستان و در سر راه اردن واقع است و به (مدائن صالح) شهرت‏دارد، و به علت آنکه نام آن در (کتاب مقدس) آمده است از این‏رو باستانشناسان و جهانگردان اروپایى از چند قرن پیش در پى یافتن آن بوده و در تمامى آن مناطق به جستجو پرداختند و بالاخره در قرن هیجدهم میلادى یک باستانشناس آلمانى آن را یافت، در باره این جون فیلبى (عبد اللَّه فیلبى بعدى) کتابى به نام (مدائن صالح) نوشته است مى‏گوید: (من در خلال سالهاى 1953- 1950 مدینه را مرکز خود قرار داده و از آنجا براى برسى آثار باستانى این سرزمین تاریخى که به دوران ابراهیم الخلیل و موسى‏ و سلیمان و نابو بندس بابلى (که این منطقه را پایتخت تابستانى خود قرار داه بود) و پادشاهان لحیانى و معینى و نبطى که همگى از اهالى عاد و ثمود بوده و برا راههاى تجارتى مهم در آن دوران سیطره داشته و بخور و ادویه بلاد غرب را به مرکز مهم آن روزگار مى‏رسانیدند و بر اعراب حکم مى‏راندند باز مى‏گردد پرداختم، پیش از من در دهه هشتاد قرن نوزدهم چند تن به نامهاى چارلز هوبر و ژولیوس یوتنغ و جوسن وساقینیاک (که این دو تن اخیر در سالهاى 1907 و 1910 به مدائن صالح آمده بودند) به کاوشهایى پرداخته و آثار و کتیبه‏هاى مهمى را یافته بودند)

(7)- فجر: 9

(8)- اعراف: 74

(9)- شعراء: 155

(10)- نامى از این چاه در جدول نامهاى چاههاى متبرک و تاریخى مدینه در کتابهاى مدینه شناسى نیامده‏است.

میقات حج، ج‏28، ص: 135

مساجد و معابد [ى‏] در اطراف مدینه مى‏باشد [عبارتند از]:

مسجد قُبا: تفصیل بناى او در ضمن هجرت رسول‏اللَّه مذکور شد، و آن در سمت جنوب مدینه منّوره واقع است به مسافت دو میل، گویند جناب پیغمبر صلى الله علیه و آله هر روز شنبه سواره یا پیاده به مسجد قبا مى‏رفت و در آنجا دو رکعت نماز مى‏خواند و مى‏فرمود هر که در مسجد قبا دو رکعت نماز بخواند ثواب یک عمره به‏او مى‏دهند،[14] و حضرت صادق علیه السلام مى‏فرمود: نماز بسیار بکن در مسجد قبا که آن اوّل مسجدى است که جناب پیغمبر در عرصه مدینه در او نماز خوانده.[15]

و دیگر مسجد احزاب: و آن مسجد فتح است، و آن مسجدى است که دعا کرد در آن رسول خدا در روز خندق، و آن واقع است بر قطعه‏اى از کوه سَلَعْ که به دو پلّه بر آن بالا مى‏روند، و در جانب قبله او از طرف پایین دو مسجد است، یکى منسوب است به علىّ علیه السلام [و به‏] مسجد امیرالمؤمنین مشهور است، و دیگرى مسجد سلمان فارسى است که مقابل حمزه است و دیگر مسجد قبلتین، و قُبّة الکشف و مسجد مباهله [مى‏باشد].

و مسجد فضیخ:[16] آن مسجدى است که در سمت شرقى مسجد قبا واقع است و در حدیث آمده که در آن مسجد آفتاب از براى جناب امیر علیه السلام برگشت و روایت ردّ الشمس‏[17] به امیر علیه السلام و غیر آن از جمله متواتر است، و شُبهه خرق عادت در ردّ شمس و شقّ‏القمر و امثال آنها علم حاصل به تواتر را زایل نمى‏کند، و ردّ شمس اختصاص به امیر علیه السلام ندارد بلکه براى یوشع‏بن نون وصىّ موسى علیه السلام و براى سلیمان ابن داود علیه السلام هم اتفاق افتاده که نماز شان در وقت خودش خوانده شود، و یا جمعى از اعداى دین در آن غزوه کشته شود، علماى عامّه و خاصّه از عبداللَّه‏بن عبّاس روایت کرده‏اند که آفتاب بر نگشت مگر از براى سه کس: یوشع و سلیمان و علىّ‏بن ابى طالب علیه السلام.[18]

و دیگر معبد[19] خانه علىّ علیه السلام و خانه ابوبکر، و بیت بنى نجّار و معبد خانه زین‏العابدین و معبد خانه حضرت صادق علیه السلام [است‏].

و بعضى از قراء[20] مدینه [همانند] حصن بلیغ بر امیرالمؤمنین على علیه السلام وقف بود و بعد از او اولادش در تصرف داشتند و از آن جمله دهى بود مشهور به فَدَک که رسول صلى الله علیه و آله چون به صلح مسخّر گردانیده خاصّه خود فرمود، بعد از او فاطمه علیها السلام متصرف شد، عمر خطّاب مانع گردید و مُسلَّم نداشت‏[21] و گفت پیغمبران را میراث نبود، کما قال النبّی:

«نَحنُ مَعاشر الأنبیاءِ

______________________________
(1)- بحار الانوار، ج 100، ص 215

(2)- بحار الانوار، ج 100، ص 215

(3)- بنا به گفته مدینه شناسان این دو نام دو مسجد است نه یکى، اما (مسجد الشمس) یا (ردّالشمس) درمشرق مسجد قباء میان مسجد قباء و باب العوالى قرار دارد، و مسجد فضیخ در منطقه عوالى در حرّه شرقیه مى‏باشد. امروزه مسجد الشمس زمینى است بدون ساختمان که گرد آن دیوار کشیده شده است.

(4)- مقصود از (ردّ الشمس) باز گشتن آفتاب از سمت مغرب در هنگام غروب و قرار گرفتن در وسطآسمان است که بنابر روایات این واقعه چندین بار براى على بن ابیطالب علیه السلام در مدینه و در عراق رخ داده است.

(5)- نزدیک به این مضمون در بحار الانوار، ج 41، ص 189

(6)- محل عبادت.

(7)- روستاها و دهات.

(8)- تسلیم ننمود.

میقات حج، ج‏28، ص: 136

لا نُورّث و ما تَرَکْناهُ صَدَقة».[22]

قریه سیره بر سه فرسنگى مدینه با قلعه بلند، از ولایت طىّ است، رسول‏اللَّه به عایشه داده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام از تصرف عایشه مانع شده تسلیم نفرمود.

مواضع دیگر از [قبیل‏] هادى و حصره و سایره و سنان و سانه و رهاط و غراب و اکحل و حمیّه، قرآء[23] مدینه‏اند.

و قریه خُبار مرضه‏[24] اهل مدینه است بر سر مرحله شهیر و مرحله جُحفه که میقات است به ده فرسنگى از او بر سوى مکه است.

و قریه ابواء که آمنه خاتون مادر پیغمبر به روایتى در آنجا مدفون است، از مدینه چهل و چهار فرسنگ است به سوى مکّه.

فضیا، سُقیا، حفیا، زوراء، فی‏ء، برید، وادى و قنات عموماً اسامى امکنه‏اى است در مدینه.

جبال‏[25] مدینه: کوه احد، کوه ورقا، کوه عیر، کوه عینین، کوه ذباب.

***

در ذکر مشاهد و مقابر اصحاب و اولاد آن حضرت که در مدینه طیبه مدفون‏اند.

مدفن خلیفه اول و خلیفه ثانى ظاهراً در قرب جوار سید ابرار است. اهل اسلام متفق‏اند بر اینکه آن امر بى اذن و اجازه حضرت على علیه السلام اتفاق افتاده است.

خُلفاى راشدین: «مدة خلافة الخلفاء الراشدین خمسة و عشرون سنة الّا ثلاثة أشهر، لأبى بکر سنتان و ثلاثة أشهر و تسع لیال، و لعمر عشرُ سنین و ستة أشهر و خمس لیال، و لعثمان إثنی عشر سنة إلّا عشر لیالٍ و مدة خلافة امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام خمس سنین إلّا ثلاثة اشهر».

ابوبکر بن ابى‏قُحافه: چون حضرت رسول در سن شصت و سه سالگى در سنه ششصد و سى و دو میلادى و سال یازدهم هجرى و سال اوّل جلوس یزدگرد سیّم که آخر [ین‏] پادشاه ساسانى بود رحلت فرمود، ابوبکر بن ابى‏قُحافة بن عامربن کعب‏بن سعیدبن تیم‏بن مُرّه (که در اینجا با حضرت رسالت در نسب شریک مى‏باشد)، که یکى از اصحاب پیغمبر بود به خلافت یعنى جانشینى آن بزرگوار نایل و برقرار گردید. اعتقاد شیعه اثنى‏عشرى آن است که حق با حضرت على علیه السلام بود به جهت آنکه از جانب خدا و رسول منصوب گشته بود.

______________________________
(1)- از روایات دروغینى است که به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت داده شده است و تنها راوى آن خلیفه اول است، وعلاوه بر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام صدور این روایت را تکذیب کردند، مخالف نصّ صریح قرآن است که فرزندان پیامبران از آنان ارث مى‏بردند (وَوَرِثَ سُلیمانُ داودَ).

(2)- روستاها و دهات.

(3)- تفرّجگاه.

(4)- کوهها.

میقات حج، ج‏28، ص: 137

«کما جائت به الرّوایة کانوا اوصیاء الأنبیاء منصوصٌ علیهم من‏اللَّه و رسوله، إنّ شیث‏بن آدم وصىّ آدم، و سام‏بن نوح وصىّ نوح، و یوحنّابن حنّان عمّ هود وصىّ هود، و اسحق‏بن ابراهیم وصىّ ابراهیم و یوشع بن نون وصىّ موسى، و شمعون‏بن حمون الصّفا عمّ مریم وصىّ عیسى، و على بن أبى طالب وصىّ محمّد صلوات‏اللَّه علیهم أجمعین».

گویند ابوبکر را اجماع به خطا خلیفه کردند و معناى این خلافت سلطنت عربستان بود و پایتخت آن مدینه طیّبه. بعد از رحلت پیغمبر تمامى اهالى عربستان از دین اسلام بر گشته و مرتد شدند و رایت طغیان افراشتند.[26] بعضى هم از قبیل مُسیلمه کذّاب ادّعاى نبوّت کردند، ابوبکر به رفع این فتنه‏ها پرداخت، بعد از نظم عربستان به خیال تسخیر ممالک خارجه افتاد. خالدبن ولید که در حیات حضرت رسول صلى الله علیه و آله نیز شجاعتها به خرج داده بود و سیف‏اللَّه‏[27] لقب گرفت به سر حدّ ایران مأمور گشته، در سواد[28] عراق فتوحات کرده، تا نزدیکى دجله آمد و بعد مأمور شام شد، در این اثنا ابوبکر در سال یازدهم هجرت بعد از دو سال [و] چند ماه خلافت در گذشت.

نوشته‏اند که ابوبکر هفت روز از جمادى الآخرة رفته بود مریض گشت، مدّت پانزده روز رنجور شد، بیست و دوم جمادى الآخر وفات کرد و این وقت شصت [و] سه ساله بود، مدّت دو سال و سه ماه [و] بیست [و] دو روز خلافت داشت و چون او را حنوط کردند به مضجع رسول‏خدا آوردند، عمر و عثمان و طلحه جسد او را به قبر نهادند و چنان به خاک سپردند که سر او بدانجا که کتف پیغمبر است برابر ایستاد و در عقب قبر جناب پیغمبر مدفون گردید.

و دیگر عُمر بن خطاب: در خلافت خود، ابوعبیده ثقفی (پدر مختار) را با لشکر اسلام به عراق فرستاد و در کنار فرات با لشکر ایران تلاقى فریقین گردید و جنگ معروف به وقعه جسر[29] واقع شد، اعراب شکست خوردند، ابو عبیده مقتول گشت، پس از آن میان عرب و عجم زد و خوردها واقع شد، لشکریان ایران در جنگهاى قادسیه و جلولاء و نهاوند مغلوب گشتند، نعمان‏بن مقرن سردار عرب بود. سردارهاى هر دو [طرف‏] کشته شدند. آخر اعراب‏[30] غلبه کردند. اعراب آن را «فتح‏الفتوح» نامیدند. دولت چهار صد و پانزده ساله ساسانیان را منقرض نمودند.

______________________________
(1)- درباره این گفتار تردیدهاى وجود دارد برخى از قبائل عرب تازه مسلمان شده مرتد گردیدند، لیکن‏گروهى دیگر سر از اطاعت أبى‏بکر برتافته و ادعا مى‏کردند او خلیفه بر حق نمى‏باشد. گروهى دیگر نیز با قبول اسلام خواستار نپرداختن زکات به ماموران خلیفه بودند.

(2)- خالد بن ولید مخزومى یکى از جنگاوران و شمشیر زنان دوران جاهلیت و اسلام است، او سر کرده‏سربازانى بود که در جنگ احد با زیرکى از فرصت استفاده کرده و به عَقَبه لشکر پیامبر صلى الله علیه و آله حمله نمود و فاجعه احد رخ داد، وى بعدها اسلام آورد و در جنگهاى زیادى براى اسلام شمشیر زد، اما حدیث لقب دادن پیامبر صلى الله علیه و آله او را به سیف‏اللَّه (شمشیر خدا) از روایتهاى دروغینى است که براى کم جلوه دادن شجاعتهاى امیرالمؤمنین علیه السلام جعل شده است.

(3)- بخشهاى میانه و جنوبى عراق را که در آن نخلستانها و کشتزارهاى فراوان است و رنگ سبزى آن به‏تیرگى و سیاهى مى‏گراید به نام سواد شهرت دارد.

(4)- پُل.

(5)- اعراب نام عربهاى بدوى بیابانگرد است، در حالى که نام عرب و عربها بر شهرنشینان این قوم گفته‏مى‏شود.

میقات حج، ج‏28، ص: 138

در عهد عمربن خطاب تقریباً تمام ایران و مصر و بلاد شام را عساکر[31] اسلام فتح کردند و در سنه بیست و سه هجرى خلیفه ثانى در دست ابولؤلؤ، غلام مغیره مقتول شد، صهیب رومى که ابو یحی‏ کنیت داشت، بر او نماز گزاشت، و نعش او را به اتاق رسول خدا آوردند و قبر او را در عقب قبر ابوبکر چنان حفر کردند که سر عمر با کتف ابوبکر مى‏آمد و او را در آن رواق به خاک سپردند.

عثمان بن عفان: [پس از عمر] خلافت یافت و در زمان او بعضى از بلاد شمال غربى آفریقا در تحت تصرّف مسلمین در آمد، آخرالأمر مردم به واسطه صفات و حالاتى از عثمان رنجیده [بودند] بر او شوریدند. روز جمعه هیجدهم شهر ذى حجة الحرام بود، در سال سى و پنجم هجرى و سال ولادت او شش سال بعد از عام‏الفیل است، تا این هنگام که مقتول گشت هشتاد [و] دو سال داشت.

مدّت خلافت او یازده سال و یازده ماه و چهارده روز است، بالجمله سه روز عثمان را نگذاشتند که به خاک سپارند، بعد از سه روز او را به «حُشّ کوکب»[32] آوردند. کوکب نام یکى از اصحاب است و حُشّ نام بستان است و این بستان در پهلوى گورستان جهودان بود. حکیم بن حزام بر او نماز گزاشت، عثمان را در آنجا به خاک سپردند، چون معاویه فرمانروا گشت، حکم داد تا مسلمانان مردگان خویش را در بقیع از آن سوى که عثمان مدفون بود به خاک سپردند تا مدفن او به گورستان بقیع اتصال یافت و عثمان را با همان جامه که در برداشت دفن کردند و غسل ندادند؛ آنجا [که‏] عثمان مدفون گشت به گورستان بنى امُیّه معروف شد.

قصّتین عجیبتین: اولًا مرقوم شد که ابوبکر و عمر در جوار پیغمبر در مسجد در پشت سر آن سرور مدفون گردیدند، حمداللَّه مستوفى در کتاب خود مى‏نویسد که در کتاب «استظهار الأخبار» تاًلیف قاضى احمد دامغانى و «مجمع أرباب المُلک» قاضى رکن الدّین جوینى آمده که حاکم اسماعیلى که ششم خلیفه بنى فاطمه مغرب بوده، از مدینه علویى را بفریفت تا در شب از خانه او نقب به روضه رسول‏اللَّه مى‏بردند تا اینکه ابوبکر و عمر را از روضه پاک رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله بیرون آورند و هرچه خواهند در حق ایشان به تقدیم رسانند، در آن روزها در مدینه گرد و صاعقه و تاریکى عظیم پیدا شد، مرتکبین ترسیدند و در انابت‏[33] کوشیدند و به حرم رسول گریختند و آن حال ساکن نمى‏شد تا آن علوى اظهار آن قضیّه کرد، حاکم مدینه نقابان را بگرفت و سیاست کرد، همان روز هوا خوش شد و این قضیّه در سنه احدى عشر و

______________________________
(1)- لشکریان.

(2)- بنا به گفته مورخین (حُشّ کوکب) نام زنى یهودیه بود که بعدها زمین او به گورستان یهودیان تبدیل شدو عثمان را نیز اجازه دفن در مقابر مسلمین نداده از این رو در مقبره یهود دفن کردند.

(3)- گریه و زارى به درگاه خداوند.

میقات حج، ج‏28، ص: 139

اربعمأه بود و حاکم اسماعیلى آن‏سال به‏سر نبرد!

و امّا قصّه دیگر: آنکه در کتاب «کامل ابن اثیر» روایت مى‏کند که سال پنجاه از هجرت گذشته، معاویه خواست که منبر پیغمبر را به شام برد، همینکه خواستند که منبر را حرکت دهند آفتاب گرفت به نحوى که ستاره‏هاى آسمان نمایان شد، مردم ترسیدند، از این جهت معاویه ترک عزم نموده شش پله به وى زیاد کرد.

به روایت دیگر در سال چهل و یک هجرى معاویه اراده حج کرد و نجّارى را با چوبها و آلتها فرستاد و نامه به والى مدینه نوشت که منبر پیغمبر را از هم پاشیده کن و بقدر منبریکه من در شام دارم به اندازه آن بده بسازند، چون اراده کندن منبر کردند آفتاب منکسف‏[34] شد و زلزله عظیمى در زمین پیدا شد، ایشان دست برداشتند و این قضیّه را به معاویه نوشتند، معاویه در جواب ایشان نوشت که آنچه نوشته‏ام البته مى‏باید کرد، پس ایشان به‏گفته او منبر را کنده بزرک نمودند.

و امّا مدفن حضرت فاطمه علیها السلام‏

«قیل أنّها دُفنت فی زاویة دار عقیل، بین قبرها و بین‏الطّریق سبعة. قال عبداللَّه‏بن جعفر: ما أدرکتُ أحداً یشکّ أنّ قبرها فى‏ذلک الموضع».

اختلاف کرده‏اند در موضع و محل قبر آن خاتون معظمه؛ بعضى گویند میانه قبر و منبر مدفون است و حدیث «ما بین قبری و منبری روضةٌ مِنْ ریاض الجنّة»[35] مؤید است. آن خاتون وصیّت نموده بود مرا مخفى دفن کنید، پس امیرالمؤمنین دو پاس از شب گذشته با اسماء بنت عُمیس [فاطمه علیها السلام را] غسل داد و با حسنین علیهما السلام نماز گزاردند، و با عباس عمش آن خاتون را در لحد گذاشته دفن کردند.

بعضى بر آنند که در بقیع مدفون است و جمعى گویند که در خانه خودش است، بعد از آنکه در مکان خانه فاطمه مسجد بنا کردند قبر شریف آن خاتون در میان مسجد واقع شد.

وفات فاطمه علیها السلام:

به سند صحیح، جناب فاطمه بعد از رسول خدا هفتاد و پنج روز در دنیا بماند و در آن مدت کسى او را شاد و خندان ندید. در هفته دو مرتبه به زیارت قبور شهداى احد مى‏رفت؛ روز

______________________________
(1)- گرفتگى آفتاب را کسوف گویند.

(2)- بحار الانوار، ج 100، ص 192

میقات حج، ج‏28، ص: 140

دو شنبه و پنجشنبه، شب و روز گریه مى‏کرد. بر این حال بود تا از دنیا مفارقت کرد. به روایت ابن عباس در روز بیست [و] یکم ماه رجب المرجب واقع شده، اگر چه خلاف مشهور است، لکن زیارت آن حضرت دراین روز احتیاطاً مناسب است، به نحوى‏که مذکور خواهد شد ولکن به سند صحیح از صادق علیه السلام مروى است که جناب فاطمه علیها السلام هفتاد و پنج روز بعد از رسول خدا زنده بود. پس بنا به مشهور، وفات حضرت رسول در بیست [و] هشتم ماه صفر بود باید که وفات فاطمه علیها السلام در سیزدهم و یا چهاردهم و یا پانزدهم ماه جمادى الاولى باشد، پس زیارت آن مخدّره در این ایّام مناسب است، خصوصاً در چهاردهم.

و به سند معتبر دیگر وارد شده که وفات فاطمه علیها السلام در روز سیم ماه جمادى‏الاخرى‏ واقع شده و شیخ طوسى و سیّدبن طاوس و دیگران چنین ذکر کرده‏اند که نوشته شد، اگر چه این قول منافى روایتى است که سابقاً ذکر شد، امّا چون مشهور است و روایت دارد و باید که در روز سیم این ماه نیز به تعزیت آن حضرت قیام نموده و زیارت او بکنند.

به اىّ حال همینکه خواستند او را دفن نمایند، از زمینِ قبر صدایى آمد که به سوى من بیاورید که تربت او را از من گرفته‏اند، پس ناگاه دیدند که قبرى ساخته و پرداخته است و چون جنازه وى را در نزد قبر گذاشت و خواست او را در قبر گذارد، دو دست از میان قبر پیدا شد شبیه به دستهاى رسول خدا و جسد منوّر جناب فاطمه را گرفته، داخل قبر شد، پس امیر علیه السلام در کنار قبر ایستاده فرمود که: «یا ارضُ أستودعکِ ودیعتی هذه بنتُ رسول‏اللّه» در جواب على علیه السلام ندایى از زمین بر آمد که یا على من مهربانترم بر او از تو، آزرده مباش. پس از فراغ از دفن آن سیّده زنان، اندوه و حزن آن حضرت زیاد شد، با چشم گریان رو به قبر حضرت رسول کرده گفت:

«سلام بر تو باد اى پیغمبر خدا، نور دیده تو دراین زمان بر تو وارد شد و به زیارت تو آمده، و امشب مهمان تواست، و در جوار تو خوابیده.

یا رسول‏اللَّه دخترت از مفارقت تو ضعیف و نالان شده بود، دیگر در مصیبت دخترت صبر و شکیبایى من به نهایت رسیده.

یا رسول‏اللَّه امانتى که به من سپرده بودى باز پس گرفتى، در مصیبت آن زمین و آسمان در نظر من تاریک شده و مادامى‏که در حیات باشم اندوه آن مصیبت از دلم بیرون نخواهد رفت.»

میقات حج، ج‏28، ص: 141

پس اصحاب رسول‏اللَّه که حاضر بودند مشغول گریه شدند و جناب امیر اشعارى چند در مصیبت آن مخدّره فرموده که از جمله آنها این دو بیت است:

مرثیه:

لِکُلِّ اجتماعٍ مِنْ خَلیلین فُرقةٌ   وَ کُلُّ الّذی دونَ الفِراق قلیلُ‏[36]
 


یعنى: «هر اجتماعى را در میان دو دوست افتراقى در پى است و هر مصیبتى به غیر از مصیبت فراق اندک است.»

وإنّ افتقادی فاطماً بَعد أحمدِ   دَلیلٌ على أنْ لا یَدومَ خَلیلُ‏[37]
 


یعنى: «بدرستى‏که گم کردن من فاطمه را، بعد از مفارقت از رسول خدا، دلیل است بر این که دوست دائمى دراین عالم نمى‏باشد.»

أیضاً: در مرثیه وى گفته:

نفسی على زَفَراتها محبوسة   یالیتها خَرَجت مَع الزَفَرات‏
 


یعنى: «نفس من با سوزش دل من محبوس است، کاش هر دو یکمرتبه بیرون آیند.»

لاخَیر بَعدَکَ فی الحیوة فانّما   أبکی مَخافة أنْ تَطُولَ حیاتی‏[38]
 


یعنى: «نیست نیکویى در زندگانى بعد از تو یا فاطمه و گریه من براى آن است که مى‏ترسم حیات من بعد از تو طول کشد.»

______________________________
(1)- در بحار الانوار:


............   و إنّ بقائى عندکم تعلیلُ‏
 


(2)- بحار الانوار، ج 43، ص 180

(3)- بحار الانوار، ج 22، ص 547



[1] - بحار الانوار، ج 22، ص 288

[2] - بحار الانوار، ج 100، ص 140

[3] - بحار الانوار، ج 100، ص 143

[4] - فرزندان

[5] - اختران

[6] - چاهها

[7] - بحار الانوار، ج 22، ص 514

[8] - دهات و آبادیهاى سر سبز

[9] - امروز آثار این شهر که در شمال غربى عربستان و در سر راه اردن واقع است و به( مدائن صالح) شهرت‏دارد، و به علت آنکه نام آن در( کتاب مقدس) آمده است از این‏رو باستانشناسان و جهانگردان اروپایى از چند قرن پیش در پى یافتن آن بوده و در تمامى آن مناطق به جستجو پرداختند و بالاخره در قرن هیجدهم میلادى یک باستانشناس آلمانى آن را یافت، در باره این جون فیلبى( عبد اللَّه فیلبى بعدى) کتابى به نام( مدائن صالح) نوشته است مى‏گوید:( من در خلال سالهاى 1953- 1950 مدینه را مرکز خود قرار داده و از آنجا براى برسى آثار باستانى این سرزمین تاریخى که به دوران ابراهیم الخلیل و موسى‏ و سلیمان و نابو بندس بابلى( که این منطقه را پایتخت تابستانى خود قرار داه بود) و پادشاهان لحیانى و معینى و نبطى که همگى از اهالى عاد و ثمود بوده و برا راههاى تجارتى مهم در آن دوران سیطره داشته و بخور و ادویه بلاد غرب را به مرکز مهم آن روزگار مى‏رسانیدند و بر اعراب حکم مى‏راندند باز مى‏گردد پرداختم، پیش از من در دهه هشتاد قرن نوزدهم چند تن به نامهاى چارلز هوبر و ژولیوس یوتنغ و جوسن وساقینیاک( که این دو تن اخیر در سالهاى 1907 و 1910 به مدائن صالح آمده بودند) به کاوشهایى پرداخته و آثار و کتیبه‏هاى مهمى را یافته بودند)

[10] - فجر: 9

[11] - اعراف: 74

[12] - شعراء: 155

[13] - نامى از این چاه در جدول نامهاى چاههاى متبرک و تاریخى مدینه در کتابهاى مدینه شناسى نیامده‏است.

[14] - بحار الانوار، ج 100، ص 215

[15] - بحار الانوار، ج 100، ص 215

[16] - بنا به گفته مدینه شناسان این دو نام دو مسجد است نه یکى، اما( مسجد الشمس) یا( ردّالشمس) درمشرق مسجد قباء میان مسجد قباء و باب العوالى قرار دارد، و مسجد فضیخ در منطقه عوالى در حرّه شرقیه مى‏باشد. امروزه مسجد الشمس زمینى است بدون ساختمان که گرد آن دیوار کشیده شده است.

[17] - مقصود از( ردّ الشمس) باز گشتن آفتاب از سمت مغرب در هنگام غروب و قرار گرفتن در وسطآسمان است که بنابر روایات این واقعه چندین بار براى على بن ابیطالب علیه السلام در مدینه و در عراق رخ داده است.

[18] - نزدیک به این مضمون در بحار الانوار، ج 41، ص 189

[19] - محل عبادت.

[20] - روستاها و دهات.

[21] - تسلیم ننمود.

[22] - از روایات دروغینى است که به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت داده شده است و تنها راوى آن خلیفه اول است، وعلاوه بر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام صدور این روایت را تکذیب کردند، مخالف نصّ صریح قرآن است که فرزندان پیامبران از آنان ارث مى‏بردند( وَوَرِثَ سُلیمانُ داودَ).

[23] - روستاها و دهات.

[24] - تفرّجگاه.

[25] - کوهها.

[26] - درباره این گفتار تردیدهاى وجود دارد برخى از قبائل عرب تازه مسلمان شده مرتد گردیدند، لیکن‏گروهى دیگر سر از اطاعت أبى‏بکر برتافته و ادعا مى‏کردند او خلیفه بر حق نمى‏باشد. گروهى دیگر نیز با قبول اسلام خواستار نپرداختن زکات به ماموران خلیفه بودند.

[27] - خالد بن ولید مخزومى یکى از جنگاوران و شمشیر زنان دوران جاهلیت و اسلام است، او سر کرده‏سربازانى بود که در جنگ احد با زیرکى از فرصت استفاده کرده و به عَقَبه لشکر پیامبر صلى الله علیه و آله حمله نمود و فاجعه احد رخ داد، وى بعدها اسلام آورد و در جنگهاى زیادى براى اسلام شمشیر زد، اما حدیث لقب دادن پیامبر صلى الله علیه و آله او را به سیف‏اللَّه( شمشیر خدا) از روایتهاى دروغینى است که براى کم جلوه دادن شجاعتهاى امیرالمؤمنین علیه السلام جعل شده است.

[28] - بخشهاى میانه و جنوبى عراق را که در آن نخلستانها و کشتزارهاى فراوان است و رنگ سبزى آن به‏تیرگى و سیاهى مى‏گراید به نام سواد شهرت دارد.

[29] - پُل.

[30] - اعراب نام عربهاى بدوى بیابانگرد است، در حالى که نام عرب و عربها بر شهرنشینان این قوم گفته‏مى‏شود.

[31] - لشکریان.

[32] - بنا به گفته مورخین( حُشّ کوکب) نام زنى یهودیه بود که بعدها زمین او به گورستان یهودیان تبدیل شدو عثمان را نیز اجازه دفن در مقابر مسلمین نداده از این رو در مقبره یهود دفن کردند.

[33] - گریه و زارى به درگاه خداوند.

[34] - گرفتگى آفتاب را کسوف گویند.

[35] - بحار الانوار، ج 100، ص 192

[36] - در بحار الانوار:

 

............   و إنّ بقائى عندکم تعلیلُ‏
 

 

[37] - بحار الانوار، ج 43، ص 180

 [38] - بحار الانوار، ج 22، ص 547