نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
پژوهشگر و مدرس مرکز علمی کاربردی حج و زیارت.
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه:
حج از واجبات و شعائر مهم دین مبین اسلام است و درآیات قرآن و همچنین احادیث و روایات معصومین: بر لزوم و وجوب آن تأکید شده است؛ چنانچه امام باقر7 فرموده است: «بُنِىَ الاسلام عَلی خَمْسَةِ أَشْیاءَ: الصَّلاةِ والزَّکاةِ والصَّومِ وَالْحَجِّ والْولایةِ» «اسلام بر پنجپایه بنیان نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت». بنابراین آنکس که عمداً حج نگزارد، رکنى از ارکان دین الهى خویش را نابود کرده و در نتیجه اسلام کامل را از بین برده است.» (کلینی، 1369ش، ج3، ص31).
تمام کسانی که به سفر معنوی حج مشرف شدهاند، به این واقعیت اذعان دارند که بدون حضور راهنمای مذهبی (آشنا به احکام و مناسک) انجام صحیح این واجب شرعی امری دشوار و ناممکن میباشد. در اینجا این پرسش مطرح میشود که در دورههای تاریخی مورد شاید بررسی، حجاج و معتمران ناآشنا با اعمال، مناسک
و مسائل مبتلابه شرعی، چگونه و به چه ترتیبی نیازهای مذهبی خود را برطرف میکردند و بهعبارتیدیگر، مرجع رسمی آموزش، راهنمایی، پاسخگویی و حل مشکلات شرعی آنان در انجام مناسک حج و عمره، بهویژه در ایام تشریق چه فرد، افراد و یا نهادی بوده است؟
تحقیقات و پژوهشهای فراوانی در خصوص فرایند حجگزاری ایرانیان در دوران مختلف تاریخی انجام گرفته است که برای نمونه میتوان به کتاب حج گزاری ایرانیان تألیف خانم اسرا دوغان (نشر مشعر)، سلسله مقالات حجةالاسلام سیدعلی قاضی عسکر در خصوص «مشکلات حجاج» (مندرج در فصلنامه میقات حج) و «حج در دوره پهلوی» تألیف علیاکبر زاور (انتشارات امیرکبیر) اشاره نمود. بااینوجود تاکنون تحقیق و مطالعة تاریخی مستقلی در خصوص تحولات انجامگرفته در فرایند آموزش
و راهنمایی مذهبی حجاج و معتمران در کاروانهای زیارتی انجام نپذیرفته است.
این نوشتار بر آن است تا سیر تحول فرایند آموزش مناسک و راهنمایی مذهبی حجاج (سازوکار، نقاط قوت، ضعف و آسیبهای آن) در دورههای تاریخی قاجار و پهلوی
را با استفاده از اسناد، منابع و گزارشهای تاریخی مورد بررسی قرار داده و به این مهم بپردازد.
سفرنامهنویسی در ایران، سابقهای کهن دارد؛ ولی در دورة قاجار، بهویژه از سال 1260ق. به اینسو، توجه و تمایل در رجال، نخبگان و بزرگان عصر قاجار نسبت به سفرنامهنویسی یا بهاصطلاح آن روزگار «روزنامه سفر» به وجود آمد. یکی از حوزههای سفرنامهنویسی که در آن آثار ماندگاری خلق و به یادگار مانده سفرنامههایی است که بهصورت منظوم و منثور توسط راهیان سرزمین حجاز و با عنوان سفرنامههای حج
به نگارش درآمده و میتوان گفت که سفرنامههای حج یکی از غنیترین منابع بررسی و پژوهش تاریخ حج و زیارت در تمامی دورهها بهویژه قاجار و پهلوی، میباشند.
در این نوشتار نیز بهمراتب از سفرنامههای حج (در کنار سایر منابع) در جهت تبیین
و بررسی موضوع مورد بحث استفاده بهعملآمده است.
موانع و مشکلات حجگزاری ایرانیان در دورة قاجار
فضای سنگین و ضد شیعه حاکم بر سرزمینهای اسلامی تحت سلطة امپراتوری عثمانی (ازجمله حجاز و عراق) درگذشته از موضوعاتی است که باید در بررسی روند تاریخی حجگزاری ایرانیان بدان توجه داشت. شرایط بهگونهای بوده که ایرانیان از ابراز اینکه متعلق به چه قومیت و سرزمینی هستند وحشت داشته و از آشکارشدن گردیدن آن پرهیز میکردند؛ چه برسد به اینکه اعتقادات، تبلیغ و یا انجام مراسم عبادی و شرعی بر اساس فقه شیعه امامیه را آشکار نمایند.
«چهار طرف خانه خدا را چهار مذهب شافعی، حنبلی، مالکی و حنفی گرفتهاند. ولی بیچاره عجم جا در آنجا ندارد. سهل است که عجم را از کافر بدتر میدانند، چطور که خودم با گوش خود از ایشان شنیدم که عجم از کافر بدتر است» (منصوری، 1388ش، ص230).
بنا بر فتوای عجیبی که توسط جمعی از علمای اهل سنت صادر شده بود حتی شباهتیافتن سایر مسلمان به ایرانیان نیز از محرمات تلقی میشده است؛
«هرکس از مسلمانان که لباس ایرانیان را بپوشد و یا کلاه آنان را به سرش بگذارد، نکاح زنش باطل خواهد شد.» (جعفریان، 1389ش، ج1، ص86).
شاهزاده فرهاد میرزا در سفرنامهاش از ترس وقوع حادثه و بروز خطر برای جان حجاج ایرانی مینویسد:
«در مدینه چنانچه به اهل حاج غدغن کرده بودم که تغییر کسوت و حالت لباس ندهند، امروزه هم به همه اهل حاج همان تأکید را کردم که بعد از اتمام مناسک، کلاه فیس به سر نگذارند، تغییر لباس ندهند.» (همان، ص87).
قاعدتاً این حساسیتها و برخوردها در خصوص علما و افراد ملبس به لباس روحانیت شدیدتر بوده است؛ بهگونهای که مشاهده فرد یا افرادی از علما در حجاز با شکل و ظاهر معمول در ایران برای دیگران امری عجیب بود و آنان برای حفظ جان خود ملزم به رعایت یکسری محدودیتها بودهاند:
«سایر حجاج حتی علمای بزرگ عراق عرب و جبل عامل و شام مثل سید محسن آقا [امین عاملی] و آقا سیدعبدالحسین شرفالدین و غیره که از شام آمده بودند، تمام تغییر لباس و تخفیف در عمامه دادند.» (همان، ص210).
بررسی علت و یا علل وجود این فضای خصمانه و بروز برخوردهای خشن
و غیراخلاقی با ایرانیان خود موضوع پژوهش مستقلی است؛ ولی دو عامل مهمتر از سایر علل به نظر میرسد:
الف) رقابتهای سیاسی: اختلاف و رقابت بین دولتهای ایران و عثمانی قدمتی چند صدساله داشته است. از بدو تأسیس امپراتوری قدرتمند و توسعهطلب عثمانی در آناتولی و آسیای صغیر در اواخر قرن سیزدهم میلادی، شعلههای جنگ
و جدال در مرزهای غربی ایران شعلهور شد. از اوزون حسن آق قویونلو تا اسماعیل صفوی و جانشینانش و سرانجام افشاریان و زندیه همگی با این همسایه غربی درگیری و چالشهای خونین داشتهاند و در ادامه حکمرانان قاجاری میراثدار این اختلافات شدند.
بیتردید بخشی از هزینه این تنشها را اتباع ایرانی مقیم در سرزمینهای تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی (اعم از حجاج، معتمرین، زائران و مجاوران عتبات عالیات) میپرداختند. در این راستا از طرف مقامات عالیرتبه باب عالی [دربار خلیفه عثمانی] به امرا و والیان استانها ازجمله عراق، شام و حجاز رسماً دستور دادهشده بود که در صورت بروز هرگونه مشکل با دولت ایران بلافاصله با اتباع این کشور که در داخل مرزهای عثمانی اقامت دارند و یا در حال مسافرت هستند برخورد شده و آنها را مورد آزار و اذیت قرار دهند:
... هر زمان که ایرانیان به یکطرف توجه کنند. اگر تجاوز واقع شود، بدون آنکه به داخل ایران تجاوز شود بهحساب آنان در ممالک محروسه برسید. ـ تاریخ: 25 ذیالقعده 1236 (دوغان، 1393ش، سند 21).
ب) اختلافات مذهبی: دومین عامل در اختلافات ایدئولوژیک و تفاوت در مبانی اعتقادی ریشه داشت. علما و مفتیان اهل سنت که تحت نفوذ خلفای عثمانی قرار داشتند طی قرون متمادی بر طبل کفر و الحاد ایرانیان شیعه میکوبیدند و مسلمین را به طرد و انجام برخوردهای قهرآمیز با آنان فرامیخواندند.
رفتارهای جاهلانه و عوامانة بخشی از حجاج ایرانی خود زمینهای برای این نوع برخوردها را فراهم میآورد.
... در راه مردم میگفتند که بدمذهبی [شیعه]، نجاست برده در سوراخی که قبر خلفا معلوم بوده انداختهاند؛ خواجه که میشنود، بنای چوب را میگذارد، جمعی زدند و جمعی پولشان بردند، غدغن شد عجم مشرف شوند من از راه برگشتم (جعفریان،1389، ج 1، 516).
عدم آموزش و توجیه زائران ایرانی نسبت به معتقدات اهل سنت و جماعت نیز همواره موجبات سوءتفاهم و ایجاد نزاع و درگیری را فراهم مینموده است:
سلوک حضرات مدنیها با جماعت عجم و شیعه فوقالعاده مفرّح قلب است، صاحبان غیرت و اربابان نفوذ و همت را فریضه ذمه است که فکری به حال این شیعیان بیچاره کنند. ما بهقدر وسع و مناسبت مقام و وقت صحبت کرده، عنوان بهانه ایشان این است که در مذاهب اربعه ممنوع است که کسی از جلوی مصلی عبور کند و عجمان این معنی را زشت نمیشمارند و در وسط صلات جماعت مواظبت نمیکنند و در بین صفوف عبور میکنند، لهذا ایشان را از مسجد بیرون میکنیم ... در حضور پیغمبر9 زوار را به شتم و ضرب طرد مینمایند. (همان، ج7، ص702).
مُطوّف، وظایف و جایگاه
بیشتر حجاج و معتمران بدون حضورِ راهنمای مذهبی آشنا به احکام، مباحث شرعی و فتاوای مراجع تقلید، قادر به انجام صحیح مناسک حج و عمره نمیباشند. تجربه نشان داده است که بدون آموزش، هدایت و نظارتِ فردی آگاه و عالم به موضوع، مشکلاتی به وجود میآید که جبران آن نیاز بهصرف زمان و هزینههای فراوان دارد.
در ساختار قافلههای حج دورة قاجار، وظایف و مشاغل مختلفی تعریفشده بود و افرادی با تخصصهای مشخص و معین و تحت عنوان کارگزاران حج، موظف و ملزم به انجام آن میشدند. در این زمینه میتوان به اصنافی چون حملهدار، جمال، عکام و غیره اشاره نمود. در این میان، باید دید متولی آموزش، هدایت و نظارت بر اعمال شرعی حجاج چه فرد، افراد، گروه و یا طبقة اجتماعی بوده است؟ از سفرنامههای حجاج و سایر اسناد و مدارک، برداشت میشود که بر مبنای عرف معمول و تأکید حاکمان سرزمین حجاز، در کاروانهای حج دورة قاجار و قبل از آن ارائه خدمات مذهبی و راهنماییهای دینی به حجاج (از جمله ایرانیان) توسط مُطَوِّفین ومُزَوّرین (کریمی، 1392ش، ص465) ارائه میشده است.
مُطوّفها در مکه مستقر بوده و وظیفه رسیدگی به امور زائران در مکه و فراهم ساختن امکان انجام اعمال در مسجدالحرام و مشاعر مقدسه و همچنین هدایت مذهبی حجاج در انجام اعمال واجب را به عهده داشتند (همان، ص516).
درمکه قریب سی نفر مطوّف شیعه و سنی است که از جانب شریف مکه معین و در حکم زیارتخوان هستند و اغلب پدر در پدر مطوف بودهاند (فراهانی، 1389، ج5، ص163).
شاید بتوان الزام حجاج در همراهی مطوّفین را در راستای کنترل و اشرافیت بر اعمال، رفتار و ترددهای اتباع بیگانه تعریف کرد. در مجموع، انجام اعمال بدون هماهنگی و حضور ایشان امکانپذیر نبوده است.
مقارن طلوع فجر یوم 24 ذیقعده [1330 ق./1291 ش.] بود، لبیکگویان با چشم گریان و دل بریان وارد مکه معظمه ـ زادها الله شرفاً ـ شدیم. در کوچههای مکه سواره عبور میکردیم. مردم در آمدوشد بودند. از بین صفا و مروه عبور کردیم. درهای حرم باز بود و مردم وارد و خارج میشدند. چراغهای برق از دور نمایان بود. حملهدارها منزلی گرفته که اتاقهای فوقانی چندطبقه داشت. وارد شدیم. خواندیم. قدری خوابیدیم. بیدار شدیم. هندوانه آوردند، صرف شد. جوانکی عرب که لباس فاخر در برداشت ولی پابرهنه بود از طرف علی حمزه [مطوف] آمد که وقت طواف و اعمال عمره را تعیین کنند. چون خسته بودیم، موکول به عصر شد... سه به غروب مانده بیدار شدیم. جوانک آمد ... راه افتادیم (همان، ج 8، ص203).
«عصر غسل مستحب بهجا آورده سه ساعت از شب گذشته به هیئت اجتماع با اتمام اجزا و اتباع بهاتفاق شیخ حسن مطوف برای بهجا آوردن عمره تمتع رفتم. استحبابا و احتراماً پابرهنه از باب السلام داخل مسجدالحرام شدم ...» (حسامالسلطنه، 1374ش، ص108).
جالبتوجه است که حتی علما و روحانیانی که به حج مشرف می شدند و خود عالم به موضوع محسوب میشدند نیز ملزم به انجام مناسک و بهجای آوردن اعمال زیارتی در معیت مطوف بودهاند. سیداحمد هدایتی که خود شخصی عالم
و در کسوت و ملبس به لباس روحانیت بوده است در سفرنامه حج خود (1338ق/ 1299ش) مینویسد:
امروز صبح شنبه ششم ذیالحجه مطابق سیام اسد، عبدالرحمن مطوف که در مکه معروف به تشیع و امورات حجاج شیعه به او سپرده است. یک نفر از خدّام حرم را برای تعلیم و راهنمایی به منزل ما فرستاد و رفقا عازم حرکت شدند... سپس طواف نسا را با دو رکعت نماز آن بهجا آورده بعدازظهر به منزل مراجعت کردیم و شیخ مطوف را که همهجا برای دلالت همراه بود مرخص نموده و باقی روز را تا شب راحت [استراحت] کردیم» (جعفریان، 1389ش، ج8 ، ص661)
مُزَورّین
همانگونه که در مکه مُطوّف، وظیفه راهنمایی مذهبی حجاج را بر عهده داشت در مدینةالنبی9 نیز عیناً وظیفه هدایت و راهنمایی زائران بر عهده گروهی تحت عنوان مزوّر (ادلاء) بوده است که زائران را در زیارت اماکن مقدسهای چون مسجدالنبی9، بقیع الغرفد، مساجد سبعه، مسجد قبا، مسجد ذوقبلتین، شهدای غزوه احد و ... که اکثراً در خارج از شهر واقع هستند راهنمایی مینمودهاند و برای آنان زیارتنامه میخواندند (کریمی،1392ش، ص465).
حافظ محمدرحیمالدین قادری (هندی) در سفرنامهاش موسوم به تحفه الحرمین [1203 ق/1168 ش] در شرح زیارت مدینة النبی9 به همراهی احدی از مُزَوّرها در هنگام زیارت اماکن متبرکه اشاره نموده و مینویسد:
وقت عصر در مسجد نبی9 رفتم و نماز خواندم. مُزَوّر آمده زیارت خونانید [خواند]، اما مردم بسیار متعصباند و عجم را نمیگذارند، بسیار تشدّد [بدرفتاری] میکنند. زیارت جناب حضرت فاطمه ـ صلوات الله علیها و آله ها ـ را هم خواند.» (جعفریان، 1389، ج1، ص363).
آنان همچون مُطوّفها دارای نوعی سازماندهی بوده و زیر نظر فردی تحت عنوان «شیخ المزورین» فعالیت میکردند. بروجردی در سال 1261ق در گزارش آورده است: شخصی از اعیان، مسمی به شیخ مصطفی، شیخ المُزَوّرین است و قرار چنین است که آنچه از زوار گرفته بالمثالثه قسمت میشود: ثلثی از آن، خاصه شیخ مسطور و ثلث دیگر متعلق به آقایان خواجه [خادمان اماکن زیارتی] و ثلثی قسمت سایر مزورین که یکصدو پنجاه نفرند (همان، ج 1، ص 104).
انتقال وظیفه راهنمای مذهبی حجاج از مطوّف و مزّور به حملهدار و سپس روحانی
در آن روزگار به همراهبردن یک مجتهد و روحانی برای راهنمایی در انجام مناسک حج امری شاذ و نادر بوده که گاهی توسط شخصیتهای برجستهای همچون شاهزادگان و رجال قاجاری انجام میپذیرفته است. فرهاد میرزا معتمدالدوله (فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه) در سفرنامه حج خود (1292ق/1254ش) در موارد متعدد از عالمی نام میبرد که همراه کاروان و مرجع پاسخگویی به مشکلات شرعی وی و همراهانش بوده است (همان، ج 3، 267).
ایازخان (از بزرگان ایل قشقایی) در واپسین سالهای حکومت قاجار در سفر حج (1341ق / 1301ش) یک روحانی برجستة نزدیک به اجتهاد به نام شیخ محمدتقی ملأ باشی میمندی را با خود همراه میکند تا ناظر اعمال مذهبی وی باشد. این موضوع آنچنان خلاف عرف و نوعی بدعت قلمداد شد که صولتالدوله، ایلخانِ عشایر قشقایی او را احضار و از او توضیح خواست (همان، ج 8، 540).
در سالهای پس از تجزیه دولت عثمانی، دوران هاشمیان و سپس سالهای ابتدایی
به قدرت رسیدن آل سعود کماکان انجام مناسک حج و عمره بدون راهنمایی مطوفین مورد وثوق حکومت ممنوع بود و تمامی حجاج و معتمران اعم از عامی و بیسواد تا عالم و مجتهد ملزم بودند که زیر نظر آنان به انجام اعمال و مناسک حج بپردازند. تردید این روند و تأکید بر آن در جهت کنترل و نظارت هرچه بیشتر حکومت بر اتباع بیگانه تعریف میگردید.
باگذشت چند سالی و با توجه به وقوع جنگهای بینالمللی و تحولات ناشی از آن، منطقه خاورمیانه نیز دچار تغییراتی شد که شبه جزیره عربستان نیز از این قاعده مستثنا نبود. دولتمردان آل سعود بهعنوان حاکمان جدید این سرزمین بهتدریج کوشیدند از سیستم بسته و سنتی قبیلهای خارجشده و با جامعع بینالملل و کشورهای منطقهای وارد تعامل شوند و در این میان، ایران که از نظر وسعت، جمعیت و موقعیت ژئوپلیتیک جایگاه ویژهای در حوزة خلیجفارس و منطقه خاورمیانه داشت مورد توجه آنان قرار گرفت.
پس از پشت سرنهادن بحران پنجساله، ناشی از اعدام ابوطالب یزدی در حج سال 1322شمسی به جرم اهانت به مسجدالحرام (قاضی عسکر، 1382ش، ص99) و نزدیک شدن تدریجی دولتهای ایران و عربستان، شرایط برای حجگزاری اتباع ایرانی نیز تغییر یافت (محقق، 1379ش، ص231).
در این راستا با تلطیف فضای سیاسی بهتدریج شاهد کاهش فشار بر اتباع ایرانی میباشیم. با بهبود شرایط و تقلیلیافتن نقش مطوفین و ادلاء در ابعاد مختلف حجگزاری بهتدریج حملهداران، وظیفه آموزش و راهنمایی مذهبی حجاج را بر عهده گرفتند.
با وجود پیچیدگیها و حساسیتهای موضوع و تخصصیبودن احکام و مناسک حج و همچنین متعددبودن مراجع تقلید و تفاوتهایی که در برداشتها و آرای فقهی ایشان به چشم میخورد، طبیعی بود که این مهم از عهده روسای کاروانها (اکثراً کمسواد و حتی بیسواد) برنمیآمد و لذا ضرورت حضور فردی عالم که بتواند پاسخگوی نیازهای مذهبی حجاج باشد، احساس میگردید. بهتدریج جدا از آن دسته حملهدارانی که خود عالم و در کسوت روحانیت بودند دیگر کاروانداران مجبور شدند، برای عقبنماندن از فضای رقابتی و جلبتوجه حجاج و معتمران به سمتوسوی قافله خویش ترتیبی دهند که فرد یا افرادی از روحانیون بهمنظور آموزش احکام و راهنمای انجام مناسک حج در کاروان ایشان حضورداشته باشند. بدیهی است که این امر برای حملهدار هزینههایی داشت، ولی جذب حجاج و معتمرانِ بیشتر، سودی دوچندان برای آنان به همراه داشت.
در شرح خاطرات و سفرنامههای حج دوره پهلوی به مواردی برمیخوریم که علما و روحانیون با درخواست و اصرار حملهداران و حجاج به گروهها و قافلههای حج و عمره پیوسته و بدین ترتیب راهی سفر به سرزمین حجاز شدهاند. در شرح حال مرحوم محدث قمی آمده است که روزی برای خرید گوشت از خانه بیرون رفت، نزدیک دکان قصابی میبیند که چند نفر سوار اتومبیل هستند. یکی از آنها از وی درخواست مینماید که آنان را تا خارج شهر بدرقه کند. در ادامه و در سه فرسخی شهر به ایشان پیشنهاد میدهند که با هزینه مسافران به همراه ایشان به سفر حج مشرف گردد. محدث قمی در قبول و یا رد تقاضای حجاج تردید مینماید، ولی درنهایت پیشنهاد آنان را پذیرفته و بدین ترتیب راهی سفر به سرزمین حجاز میشود (مختاری، 1380ش، ص38).
سفرنامهها و گزارشهای رسیده از دهه 30 خورشیدی به بعد حاکی از حضور علما و روحانیون در گروهها و کاروانهای حج میباشد (آل احمد، 1397ش، ص54) و روحانیون بهتدریج از اعضای اصلی و ثابت مجموعه کارگزاران حج شدند؛ بهگونهای که قافلة حج بدون حضور روحانی رسمیت نداشته است (شهریباف، 1356ش، ص67).
پس از احساس ضرورت و نهادینهشدن این موضوع که متولی امر آموزش و نظارت بر حج و زیارت نه مُطوّفین و مُزوّرین و نه حملهداران، بلکه روحانیون میباشند. بهتدریج این مهم در قوانین، مقررات و آییننامههای مصوب در مراکز قانونگذاری نیز دیده شد و به روحانیون فعال در کاروانهای حج و عمره، همانند سایر کارگزاران حج توجه شد.
برای اولینبار در ماده 23 آییننامة راهنمایان حج مورخ 19/5/45 مصوب هیئتوزیران، شاهد این مهم هستیم که بر اساس این مصوبه کلیة حملهداران موظف و ملزم بودند که یک روحانی جهت راهنماییِ مذهبی حجاج با خود به عربستان ببرند:
راهنمایان حج درصورتیکه شخصاً به زبان عربی آشنایی نداشته باشند مکلفاند یک نفر را که به زبان عربی آشنایی داشته باشد و همچنین یک نفر روحانی بهمنظور اجرای مراسم مذهبی در موقع حج همراه کاروان خود داشته باشند (ایروانی، بیتا، ص85).
برایناساس روحانی کاروان در پی انتخاب توسط حملهدار و معرفی به شهربانی محل سکونت ابتدا از طرف این مرکز تأیید صلاحیت میشد. سپس فرد عالم و روحانی در خصوص قبول مسئولیت امور مذهبی و شرعی کاروان بر اساس آئیننامه، تعهدنامهای را امضا و به کمیسیونهای حج تحویل میداد (زاور، 1397ش، ص216) بهعلاوه حملهدار نیز میبایست کتباً تعهد میداد که روحانی کاروانِ وی بهجز در مورد مسائل مذهبی کاری انجام نداده و سخنانی ایراد نکند.
از ظاهر امر مشهود است که در این سیکل معرفی و تأیید صلاحیت، هیچگونه جایگاهی برای تأیید مراتب تحصیلی، صلاحیتهای علمی و یا اخلاقی روحانی کاروان در نظرگرفته نشده و صرفاً تأیید و معرفی وی توسط حملهدار و اعلام
تأیید صلاحیت و بلامانع بودن اعزام توسط شهربانی (با نگاهی کاملاً سیاسی ـ امنیتی) کفایت میکرد.
تحولات عصر پهلوی (دولتی سازی حج)
در سالهای پایانی دهه 40 و اوایل دهه 50 خورشیدی بالا رفتن تدریجی نرخ رشد اقتصادی کشور که ناشی از افزایش درآمدهای نفتی بود، منجر به افزایش سطح درآمدها و ایجاد رفاه نسبی اقشار جامعه (خصوصاً در سطح طبقه متوسط شهرنشین) گردید (فوران، 1390ش، ص471) این موضوع سایر نیازهای جامعه را آشکارتر کرد و طبیعی است که اقشار مذهبی و متشرع نسبت به انجام سفرهای زیارتی تمایل فراوانی از خود نشان دادند. بنابراین اواخر دهه 40 و اوایل 50 خورشیدی شاهد رشد روزافزون علاقهمندان و تعداد متقاضیان تشرف به حج میباشیم و طبیعی بود که سازوکار کاملاً سنتی حج توان پاسخگویی به نیازهای جدید را نداشت (زاور،1397ش، ص167).
در این میان، بههمریختگی و منسجمنبودن سازوکار تشرف حجاج موجب نارضایتیها و شکایات مردم شده بود که میتوان آن را از نتایج بروکراسی دستوپاگیر و تعدد مراکزی دانست که حجاج برای تهیه مقدمات سفر بهاجبار با آنها سروکار داشتند؛ اداراتی همچون کمیسیونهای حج مستقر در وزارت کشور، مراکز شهربانی، جمعیت شیر و خورشید، اداره گذرنامه و ... .
رفتارهای غیرمسئولانه و سودجویانة برخی از حملهداران موجبات رنجش و ناراحتی حجاج را فراهم کرده بود. بینظمی و عدم نظارت در این حوزه به حدی بود که در اواخر دهه 40 گزارشهایی مبنی بر راهاندازی کاروانهای 800 نفره و بردن حجاج قسطی (با وامهای ربحدار) دیده میشد (همان، 171).
با صدور فرمان شاه در سال 1350ش. مبنی بر تمرکز امور حج در سازمانی واحد و تصویبنامه هیئتوزیران که متعاقب فرمان مذکور ابلاغ شد و در بهار 1351ش. کلیه مسئولیتها و وظایف مربوط به حج بر عهده سازمان اوقاف قرار داده شد (گزارش سازمان اوقاف، 1353ش، ص15) و منوچهر آزمون ـ که تکنوکراتی تحصیل کرده در اروپای شرقی بود ـ مأمور به انجام این مهم شد (حدیدی، 1380ش، ص147).
این رویداد یادآور وقایع دوران اقتدار پهلوی اول بود و طبیعتاً مورد استقبال علما و روحانیون قرار نگرفت؛ زیرا سازمان اوقاف دقیقاً از زمان تشکیل یعنی تصویب قوانین اوقاف به دستور شخص رضاشاه در خلال سالهای 1314 ـ 1313ش که بر اساس آن اداره موقوفات از حوزة اختیارات نهاد روحانیت خارج و دولتی شد، به یکی از جبههها
و حوزههای اصلی کشمکش روحانیون و دربار پهلوی تبدیل گردید و لذا بیم این میرفت که سازمان اوقاف در این زمان درگیر چالشی جدید با نهاد روحانیت شود.
مفاد تصویبنامه هیئتوزیران (مورخ 2/2/1351) از دو قسمت اساسی تشکیل میشد:
1. بهموجب آن کلیه وظایف مربوط به امور حج از تاریخ صدور این تصویبنامه از وزارت کشور منتزع و به سازمان اوقاف واگذار میشد.
2. سازمان اوقاف مکلف میگردید که شورایی بهنام «شورای عالی حج» مرکب از یکی از معاونان هریک از وزارتخانههای امور خارجه، کشور، بهداری، دادگستری، دارایی و همچنین یکی از معاونان شهربانی کل کشور، بانک مرکزی ایران، شرکت هواپیمایی ملی ایران، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، جمعیت شیر و خورشید سرخ و یک نفر روحانی و یک نفر از معتمدین و دو نفر کارشناس که از طرف سازمان اوقاف برای مدت دو سال انتخاب میشوند، تشکیل دهد. ریاست این شورا با رئیس سازمان اوقاف و وظایف آن تصویب آییننامهها و مقررات با رعایت قوانین و نیز اظهارنظرهایی است که از طرف سازمان مذکور در مورد امور حج و زیارت به شورا ارجاع شود. همچنین تمامی تصویبنامههایی که قبلاً در مورد حج صادرشده بود نیز لغو می شد (گزارش سازمان اوقاف، 1353ش، ص17).
با آنکه متولیان جدید حج به تغییراتی بنیادی و زیربنایی در حوزههای مختلف حجگزاری دست زده و در زمینه ساماندهی حملهداران، امور تغذیه، اسکان حجاج، بهداشت و درمان، حملونقل، بیمه و... به ارائه برنامه و نوآوری پرداختند، ولی با رویکردی از پیش تعیینشده و برای جلوگیری از هر نوع چالش با نهاد قدرتمند روحانیت به موضوع آموزش و راهنمایی مذهبی حجاج که در حیطه تخصص و وظایف روحانیون قرار داشت ورود ننموده و موضوع را رسماً به حوزههای علمیه و بیوت مراجع تقلید واگذار کردند. این در حالی است که تصویبنامه هیئتوزیران دست سازمان اوقاف را برای ورود به تمام حوزههای مرتبط با حج و حجگزاری باز گذاشته بود. آزمون در جلسه گشایش سمینار «چگونگی برگزاری حج 1351» صریحاً به این موضوع اشاره کرد:
... ما سال گذشته مکرراً اعلام کردیم که امر آموزش روحانی زائران بیتالله الحرام با روحانیت است؛ امسال [سال 52] هم این موضوع را بارها تأکید و تصریح کردهایم که سازمان اوقاف نه مایل است و نه صلاحیت دارد که به انتخاب روحانی و راهنمای مذهبی برای کاروانهای حج بپردازد و این مراجع تقلید و روحانیون هستند که صلاحیتدارند درباره صلاحیت راهنمایان مذهبی کاروانها اتخاذ تصمیم و ابراز عقیده کنند؛ کما اینکه در حج سال 51 سازمان اوقاف حتی در یک مورد چنین مداخلهای نکرد و بااینهمه شنیدیم یکی دو مورد در بعضی محافل گفتهاند:
«آقا چه نشستهاید سازمان اوقاف میخواهد امور مربوط به روحانیت را نیز قبضه کند» و حتی شنیدهایم پا را از این هم فراتر نهاده گفتهاند: «سازمان اوقاف میخواهد پیشنماز مساجد را هم رأساً تعیین کند» اینچنین حرفها و کارها نهتنها انصاف نیست بلکه خیانت مسلمی به مملکت و روحانیت ایران است .. (همان، ص33).
این رویکرد از جانب سیاستمدار کارکشتهای بهنام منوچهر آزمون که از سویی وابستگی به طبقه اجتماعی روحانیت داشت و از جهتی دیگر از چهرههای امنیتی حاکمیت محسوب میشد تلاشی در جهت پایینآوردن حساسیتهای علما و مراجع تقلید بود؛ زیرا ورود مدیران تکنوکرات و کارشناسان کراواتزده سازمان اوقاف به حوزه آموزش و راهنمای مذهبی حجاج از سوی ایشان پذیرفتنی نبود.
آیتالله احمدی شاهرودی در «سمینار حج 51» برای سازمان اوقاف رسماً خط و مرز مشخص نمود و اعلام کرد:
«هیچ مقامی حق دخالت در امور روحانی و تعیین روحانی ندارد و هر کاری را باید به اهلش واگذار کرد.» (همان، ص45).
منوچهر آزمون بهاندازه کافی در راستای اجرای برنامههای دولتیسازی حج با حملهداران درگیری و چالش داشت و دیگر نمیخواست جبهه تازهای را آنهم با ساختار و تشکیلات قدرتمندی همچون نهاد روحانیت بگشاید. بنابراین در تمامی مجالس عمومی، سمینارها و سخنرانیهایش ضمن ستایش و تقدیر از کرامت و بزرگی جامعه روحانیت شیعه وابستگی خود به این طبقه را یادآوری میکرد و بزرگترین رسالت خود و سازمان تحت مدیریتش را حفظ حرمت اسلام و شأن روحانیت میدانست:
«تصور میکنم همه آقایان گرامی با من متفقالقول باشند که سازمان اوقاف نفعی جز نفع عمومی و مصلحتی جز مصلحت مردم ندارد و درعینحال وظیفهای نیز مهمتر وجدیتر از کوشش در راه حفظ حرمت اسلام و جامعه روحانیت و توسعه معارف و احکام و تعالیم آسمانی قرآن بر عهده این سازمان دینی و مذهبی محول نیست...» (گزارش سازمان اوقاف، 1352، 17).
البته باورهای فردی منوچهرآزمون با مواضع وی در مجامع عمومی تفاوتهای آشکاری داشت؛ برای نمونه در سخنانی که در سال 1352ش. در دانشگاه پدافند ملی و در جمع بهاصطلاح نیروهای خودی ایراد کرد، ابتدا نوع استفاده و بهرهبرداری روحانیت از درآمدهای موقوفات را نامناسب دانسته و به چالش کشید و در ادامه به آیتالله کوهکمرهای [از علما و مدرسین حوزه علمیه] اهانت نمود (وزارت اطلاعات، 1383ش، ص35).
مشکل کمبود نیروهای توانمند و حضور روحانینماها
خلأ هرگونه تشکلی که بر صلاحیتهای علمی، اخلاقی و همچنین فرایند جذب و اعزام روحانیون کاروانهای حج و عمره نظارت کند منجر شد که در کنار قشری از روحانیون تحصیلکرده، توانمند، اخلاقگرا و دلسوز، جمعی بیسواد و فاقد صلاحیتهای اعتقادی و اخلاقی و بهاصطلاح روحانینما وارد این چرخه شده و شأن و جایگاه طلاب و روحانیون فعال در این عرصه را زیر سؤال برند و دچار چالش کنند.
جلال آل احمد در سفرنامهاش بهدفعات از روحانیانی یاد میکند که درکی بسیار سطحی از دین داشته و هیچگونه شناختی از شرایط و نیازهای روز جهان اسلام نداشتند. به تعبیر وی، آنان تمامی دین را در تنظیم حساب سال خمسی، تصحیح قرائت نماز و ذکر مصیبت و گریه بر مصائب اهلبیت: میدانستند. او بهطور مثال به روحانی کاروانی اشاره دارد که از حضور وی در نماز جماعت مسجدالنبی9 و نمازخواندنش با اهل سنت انتقاد کرده و ضمن اینکه او را از این عمل منع میکند وی را به همراهی در نماز جماعتی که در پشتبام محل اسکان کاروان اقامه میشود دعوت مینماید. جلال در پاسخ به او میگوید: «آقاجان ما آمدهایم اینجا که خودمان را در اجتماع گم کنیم، نیامدهایم به تشخص و افراد و انزوا.» و بعد زیر لب با خود میگوید: «گمان نمیکنم سرش بشود که من چه میگویم» (آل احمد، 1397ش، ص75).
در این میان روحانینمایانی نیز بودند که پا را از این فراتر گذارده، اعمال و رفتارشان در کاروانهای حج و عمره، غیراخلاقی و خارج از شئونات روحانیت بود. آنان با استفاده از خلأ نهادهای نظارتی به حیثیت این طبقه اجتماعی لطمه می زدند. جعفر شهری باف در شرح سفر حج عمره خود در خصوص رفتار روحانینمای کاروان، مینویسد:
«بعد از زیارت قبرستان ابوطالب چون فاتحه خوانده عازم مراجعت شدیم عالمنمای کاروان همه را گرد کرده گفت: امروز روز نهم ربیعالاول است و باید شادی کرد و چهبسا که در صورت امکان کارهای ناشایست کرد... و رو به مداح کرده گفت دم بگیرد و بقیه جواب بدهند که از ملاحظه آنکه قلم کثیف نشود بیانات ایشان را نفی میکنم و بسا مطالب زشت لایق خود که بر زبان آورد و شادی کرده میگفت از آن ولد الزناها... اینجا نیستند و هرچه میخواهید فحش بدهید!» (شهری، 1356ش، ص59).
مشکلات در حوزة کمبود روحانی فعال و توانمند در عرصه حج و عمره به حدی بود که روحانیون سرشناس و دستاندرکاران امر حج صریحاً به بستهبودن دستها
و کمبود نیروی انسانی اذعان مینمودند (گزارش سازمان اوقاف، 1353ش، 45ص) ولی
با وجود نیاز و حساسیت موضوع متأسفانه هیچگونه برنامه و راهکاری از سوی حوزههای علمیه برای حل این مشکلات ارائه نمیشد و برای کوتاهکردن دست روحانینماها و بیسوادانی که به حج بهعنوان راهی برای کسب درآمد مینگریستند و در جایگاه روحانی کاروان حج موجب لطمهزدن به شأن و جایگاه روحانیت بودند، قدمی برداشته نمیشد. این موضوع را میتوان ناشی از بدنامی سازمان اوقاف و کراهت بیشتر علما، مدرسان و شخصیتهای علمی حوزههای علمیه از همکاری با این مجموعه دانست. این رویکرد موجب افزایش هرچه بیشتر آمار افراد شیاد روحانینما در سطح کاروانهای حج شده بود و فضای لازم را روزبهروز برای فعالیتهای ایشان مساعدتر میکرد. در این میان کم نبودند روحانیون باسواد، متدین و دلسوزی که با تمام وجود در خدمت حجاج بودند و به وظایف خود به شایستگی عمل میکردند. شکوه میرزادگی، روزنامهنگاری که در سالهای ابتدای دهه 50 به حج مشرف شد. در شرح سفرنامه حج خود به نام «سعی هاجر» در خصوص روحانی کاروانی که در آن عضویت داشته مینویسد:
خوشبختانه روحانی گروه ما بهراستی یک شخصیت روحانی است؛ باایمان، روشنفکر و بسیار صبور است. ساعتها برای اینکه مطلبی را برای ما توجیه کند، وقت صرف میکند و هرگز به خاطر هیچچیز عصبانی یا تند نمیشود (میرزادگی،1356ش، ص68).
ـ نابسامانی در حوزه آموزش مناسک حج
نابسامانی در حوزه آموزش مناسک و نبود منابع آموزش جهت راهنمایی حجاج، موجبات سردرگمی آنها را فراهم میکرد. از این رو حجاج مجبور بودند برای آشنایی با اعمال و مناسک حج، رسالههای عملیه را مطالعه کنند
که این کار نهتنها برای عوام بلکه برای افراد باسواد و تحصیلکرده نیز مشکلآفرین بود. کاظم مسعودی ـ نماینده مجلس شورای ملی و روزنامهنگار ـ در این باره می نویسد:
یکی از مهمترین مشکلات من در سفر حج، نداشتن اطلاعات و آموزش کافی بود؛ هرچند که از قبل از آغاز سفر، به هر وسیله که میسر بود متوسل شدم
و دهها رساله و دستورالعمل و فتوا خواندم (اوقاف،1353ش، 44ص).
خلأ متون آموزشیِ خودآموزی که بتواند جوابگوی پاسخگویی نیازهای حجاج باشد به مشکلی بزرگ برای علاقهمندان به تشرف به بیتاللهالحرام تبدیل شده بود.
جعفر شهری باف (روزنامهنگار و نویسنده) در سفرنامة حج خود (1343ش)، مینویسد:
امروز، کاری نداشتم به منزل برگشتم و کتاب مناسک حج را برداشتم و به مطالعه پرداختم هرچه بیشتر در احکام و مسائلش باریک شدم زیادتر گموگور افتادم و نفهمیدم که این مؤمنین مصنفین چه اصراری دارند که این نوع کتابها را چنین کلاف سردرگم و پیچیده تألیف کنند (شهری،1344ش، ص250).
درحالیکه حجاج باسواد و تحصیلکرده اینچنین در آموختن و فهم متون مناسک حج و رفع نیازهای دینی خود با مشکل مواجه شدند، بهراحتی میتوان پی برد که حال عوام در این رابطه چگونه بوده است.
عباس پهلوان (روزنامهنگار) در خاطرات حج خود آورده که مردی روستایی را حین انجام مناسک حج دیده که از شدت استرس، ناراحتی و نگرانی به اختلال مشاعر دچار شده بود؛ وی در ابتدا در صحت انجام رمی جمرات (سنگاندازی به شیطان) شک میکند و پس از مراجعه به روحانی کاروان به او گفته میشود که مراسم رمی جمرات را درست انجام نداده و همة اعمال او دچار مشکل شده و حج او باطل است. مرد بیچاره هم که تمامی هزینهها و سختیهای سفر را بیهوده میپندارد به ناگهان دچار جنون و دیوانگی میشود (گزارش سازمان اوقاف، 1353ش، ص44).
البته در حوزة تدوین منابع آموزشی، در خصوص حج و مناسک آن، تلاشهایی صورت میگرفت که از آن جمله میتوان به تدوین کتاب احکام و اسرار حج تألیف سرهنگ بیگلری (نشر در سال 1346ش)، اشاره کرد، این کتاب مورد استقبال قرار گرفت و توسط نهادهای رسمی به حجاج توصیه میشد (سازمان اسناد ملی، پرونده شماره 112136 ـ 293).
از آنجایی که این کتاب توسط فردی نظامی تهیه و تدوین شده بود و نیمی از آن نیز به معرفی تاریخ و جغرافیای کشور عربستان تعلق داشت، بهصورت تخصصی به موضوع احکام و مناسک حج ـ که از مهمترین و پیچیدهترین ابواب فقه میباشد ـ نمیپرداخت و پاسخگوی نیازهای موجود نبود. مباحثی که با توجه به تعدد مراجع تقلید و اختلافنظرهایی که علما در خصوص تکتک اعمال و مناسک آن دارند بسط، توضیح و تدوین آن فقط از عهده کسانی برمیآمد که در حوزه فقه و اصول و استنباط احکام اسلامی دارای سوابق تحصیلی و مطالعاتی بوده و از نظریات و آرای مراجع تقلید آگاه باشند.
ـ تشکیل کمیسیونهای آموزش مناسک در سازمان اوقاف
دربند آخر قطعنامه سمینار حج 1352ش. بر توجه سازمان اوقاف نسبت به اهمیت آموزش و راهنمایی زائران بیتالله الحرام از طریق طبع و نشر نقشهها و نشریات راهنما و نیز استفاده از همکاریهای وسایل ارتباطجمعی و بهویژه تشکیل کلاسها و جلسات آموزشی تأکید شد و در ادامه، شرکتکنندگان در سمینار از جامعه شریف روحانیت درخواست میکند که به روحانیون کاروانها ابلاغ فرمایند ایشان مسائل دینی، شرعی و حتی تاریخی و اجتماعی و اسلامی را دقیقاً برای زائران واحدهای خود روشن کنند و در آخر قطعنامه تأکید می شود:
این موضوع [آموزش مناسک] و اساساً هر مسئله روحانی دیگر منحصراً بر عهده همت جامعه شریف روحانیت است (گزارش سازمان اوقاف،1353ش، ص46).
در همین راستا سازمان اوقاف و در پی تشکیل کمیسیونهای مختلف در حوزههای اسکان حجاج، تغذیه، تدارکات، بهداشت و درمان، حملونقل و... «کمیسیون آموزش» را تشکیل داد؛ و علمایی همچون آیتالله حلبی، آیتالله نیشابوری و آیتالله احمدی شاهرودی جهت تهیه متون آموزشی دعوت کرد و در راستای اجرای قطعنامه سمینار مسائل حج (فروردین 1352) کار را از نظر فنی به دفاتر ایشان سپرد (گزارش سازمان اوقاف،1352ش، ص53).
این پروژه توفیقی به دست نیاورد؛ زیرا بهطورکلی در راستای تدوین و تألیف منابع آموزشی (در حوزه مناسک حج و عمره) و عرضة آن به علاقهمندان و پاسخگویی به نیازهای موجود خروجی و کارنامة قابل قبولی نداشت. بنابراین طی این سالها هیچگونه حرکت مفید و تغییر و تحول سازندهای در این محورها دیده نشد.
در این زمان حرکتهای ارزشمندی نیز انجام میپذیرفت؛ مانند تشکیل کلاسهای آموزشی «آمادگی حج» زیر نظر استاد مرتضی مطهری (در حسینیه ارشاد) برای افرادی که قصد داشتند به حج مشرف شوند. در این دورها به داوطلبان دستورات فقهی، اخلاقی و اجتماعی لازم برای انجام صحیح مناسک آموزش داده میشد ((؟) میقات حج، 1386ش).
درمجموع عدم وجود منابع آموزشی، فقدان نظارت بر عملکرد و ارزشیابی روحانیون کاروانها و همچنین نبود سازوکار مناسب و وحدت رویه در امر راهنمای مذهبی، مانع از آن میشد که حجاج و معتمران بتوانند از این سفر روحانی بهره کافی کسب کنند. اسناد و گزارشها حاکی از آن است که شرایط مذکور به همان سیاق تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشته است.
نتیجهگیری
دستاورده این پژوهش حاکی از آن است که در دوره قاجار امر آموزش
و هدایت مذهبی حجاج و معتمران در مکه در انحصار مُطوّفین و در مدینه از وظایف مُزوّرین بوده است و از عامی تا عالم ملزم بودهاند که اعمال و مناسک حج و زیارت را با هماهنگیو نظارت آنان به انجام رسانند. باگذشت زمان و در دوره پهلوی، با تحولات سیاسی انجامگرفته در سطوح بینالمللی ـ منطقهای و توسعة روابط دیپلماتیک دولتهای حاکم بر ایران و شبهجزیرة عربستان فضای حجگزاری ایرانیان نیز بهتدریج متحول گردید؛ فشار بر روی حجاج ایرانی کاهش یافت و فضای حجگزاری به سمتوسوی کمرنگشدن نقش مُطوّفین و مُزوّرین و جایگزینشدن تدریجی این جایگاه توسط حملهداران و سپس روحانیت سوق یافت. در نهایت از دهه 1330ش. به بعد جایگاه روحانیون کاروانها بهعنوان متولیان امر آموزش و راهنمای مذهبی کاروانهای حج به تدریج تثبیت و از سوی حکومت نیز به رسمیت شناخته شد و در قوانین و مقررات
و آییننامههای مصوبه به آنان پرداخته شد.
با افزایش درآمدهای نفتی و رشد اقتصادی کشور در دهه 40ش تقاضا برای سفرهای زیارتی و تشرف به حج و عمره افزایش یافت و ازآنرو که سازوکار کهنه
و قدیمی حجگزاری پاسخگوی نیازهای جدید نبود و مشکلات فراوانی به وجود میآورد، بافرمان شاه در سال 1350ش. سازمان اوقاف متولی امور حج و زیارت گردید و برنامه دولتیسازی حج در دستور کار این سازمان قرار گرفت.
در ادامه، کمیسیونهای مختلفی در حوزههای گوناگون مرتبط با امر حج؛ مانند اسکان، حملونقل، بهداشت، تغذیه و تدارکات، آموزش و ... تشکیل شد و فعالیت آنان در حوزههای مختلف، موجب تغییرات بنیادی مثبت در روند حجگزاری ایرانیان شد؛ ولی کمیسیون آموزش موفق نبود و طی این سالها در آموزش مناسک و هدایت مذهبی حجاج اتفاق خاصی روی نداد. این موضوع را میتوان ناشی از بدنامی سازمان اوقاف و کراهت بیشتر علما، مدرسین و شخصیتهای علمی حوزههای علمیه از همکاری با این مجموعه دانست.
با وجود فعالیتهای مردمی و خودجوشی همچون اقدامات شهید مرتضی مطهری در حسینیه ارشاد، وضعیت آموزش و راهنمایی مذهبی زائران در محورهای تدوین منابع
و متون آموزشی و همچنین جذب و بهکارگیری نیروی انسانی مجرب و حائز شرایط، بسیار ضعیف بوده است و متأسفانه این شرایط تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ادامه یافت.