نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسندگان
1 گروه تاریخ دانشگاه شیراز
2 استاد گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
3 دکترای تاریخ اسلام، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
بررسی نقش قبایل عرب، از موضوعات مهم تاریخ اسلام است. در آستانه ظهور اسلام، جزیرةالعرب سرزمینی دورافتاده و متروک بود. اجتماعاتی از اعراب بر پایة نظام قبایلی در این سرزمین روزگار میگذرانیدند. فقدان رئیس قبیلهای قدرتمند
و نبود رهبران، منجر به رویارویی و کشمکش قبایل عرب میشد. ظهور اسلام رویکرد جدیدی را میان قبایل عرب بنیان نهاد و قبایل با رغبت سر تسلیم در برابر آن فرود آوردند.
قبایل عرب نقش برجستهای در دگرگونیهای سیاسی، نظامی، اجتماعی و دینی تحولات پیش و پس از اسلام داشتند. به دلیل ساختار طبیعی و شرایط آب و هوایی، مردم شبه جزیره عربستان به دو دستة قحطانی در جنوب (یمنی) و عدنانی در شمال تقسیم میشدند. حضور این قبایل در جزیرةالعرب و دیگر بلاد اسلامی، سرمنشأ بسیاری از تحولات منطقه بود.
هدف این مقالة بررسی عملکرد و حضور قبیله حمیر در تاریخ تحولات پیش و پس از اسلام و به طور خاص در دوره پیامبر9 است.
این تحقیق به روش توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس دادههای کتابخانهای انجام شده است. در این مطالعه برای به دست آوردن اطلاعات مربوط به قبیله حمیر ، از منابع معتبر تاریخ صدر اسلام استفاده شده است.
با وجود اهمیت و جایگاه نقش قبایل در تاریخ اسلام، هنوز پژوهش مستقلی درباره نقش حمیریان در تحولات پیش از اسلام و پس از گسترش آن انجام نشده است؛ البته میتوان به کتاب «نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت: » تألیف اصغر منتظرالقائم اشاره کرد که نویسنده در آن به چگونگی گرایش قبایل یمنی به تشیع
و حمایت آنها از اهل بیت: ـ که طی آن، نقش ایشان در تحکیم گسترش قیامهای شیعه تبیین شده ـ پرداخته و بهطور خلاصه مطالبی از قبیله حمیر بیان کرده است.
نسبشناسی قبیلة حمیر
در منابع اسلامی و در کتب مورخان بزرگ مسلمان، نام اصلی حمیر بن سبأ را العَرَنْجَج یا العَرَنج (ابن درید، 1399ق، ج2، ص362 ؛ ابن حزم، 1982م، ج1، ص229) و زَید (مسعودی، 1349، ج1، ص195) ذکر کردهاند و چون وی لباسی به رنگ سرخ میپوشید حمیر نام گرفت. (ابن درید، 1399ق، ج2، ص523) همچنین گفته شده است وی نخستین پادشاهی بود که تاج، طلا بر سر گذاشت و این تاج یاقوتی سرخ و درخشنده داشت. ازاینرو وی را الملک الاحمر، و سپس حمیر خواندند. (یعقوبی، 1358ق، ج1، ص195)
به گفته مورخان، حمیر نخستین کسی بود که پس از مرگ پدرش، سبأ، به پادشاهی رسید و در شهر مأرب مستقر شد. (ابن قتیبه، 1960م، ص26؛ دینوری، 1960م، ص10) وی مانند پدرش فتوحاتی کرد و دیگر فرمانروایان را مطیع و مغلوب ساخت. (ابن سعید مغربی، 1402ق، ج1، صص98 ـ 97)
شمار فرزندان حمیر را که طوایف قبیله حمیر از آنها منشعبشدند، به اختلاف ذکر کردهاند. ابن قتیبه آنان را پنج تن به نامهای مالک، عامر، سعد، وائله و عَمرو دانسته و گفته است بیشترین جمعیت حمیر از وائله و از تیره سَکاسِک بن وائله بود. (ابن قتیبه، 1960م، ج1، صص104ـ103) برخی مورخان نیز فرزندان حمیر را نه تن به نامهای هَمَیْسَع، مالک، زَید، عَریب، وائل، مَسروح، عمیکَرِب (عَمر کَرب)، اَوْس و مُرّه دانستهاند. (ابن کلبی، 1408ق، ج2، ص534؛ ابن حزم، 1982م، ج1، ص432؛ ابن خلدون، 1408ق، ج2، صص54 و290)
سکونتگاه حمیریان
قبیله حمیرشاخهای بزرگ از قحطان، و دارای تاریخ سیاسی طولانی در سرزمین یمن است. پایتخت حمیریان ظفار بود که در مغرب صنعا، پایتخت امروزی یمن قرار داشت. (جوادعلی، 1976م، ج2، ص495) سرزمین آنان «ذیریدان»، و دژ پرآوازه آنان «ریدان» نام داشت. حمیریان از سکونتگاههای خود به سرزمین کوهستانی و جنوبی یمن بر کرانه دریا رفتند و به همسایگان خود حمله، و حدود ده سال بر آن حکمرانی کردند. آنان حوالی سال 110 و 200 میلادی بر مأرب چیره شدند و بدین سبب پادشاهان حمیر در آن برهه زمانی با توجه به ممالک مفتوحه و تحت امر خویش، القابی چون ملوک سبأ و ذی ریدان و حضرموت داشتند. (همان، 1976م، ج2، ص516) بنابراین با توجه به قدرت سیاسی و فراز و نشیبهای آن محدوده قدرت آنان متغیر بود.
خاستگاه نخستین حمیریان در اطراف «لَحج»، «یریم»، «رداع»، «نَجد»، «حِمیَر»، «شِبام» (کحاله، بیتا، ج1، ص305) و «ذِمار» (همدانی، 1989م، ص100) بود و بر قَنا، که مهمترین بندر حضرموت است، نیز مسلطشدند. (جوادعلی، 1976م، ج1، ص306) گروهی از آنان نیز به حیره مهاجرت کردند. (کحاله، بیتا، ج1، ص306) بهطور کلی قلمرو قبیله حمیر «اقلیم حِمیَر» نامیده میشد که حد آن از شمال به صنعا و از جنوب به عدن و از شرق به شبوه و از غرب به ساحل پست دریا منتهی میشد. (منتظرالقائم، 1380ش، ص66).
وضعیت سیاسی قبیله حمیر پیش از ظهور اسلام
به گفته حمزه اصفهانی میان همه تواریخ، تاریخ ملوک حمیر از همه مغشوشتر است. (حمزه اصفهانی، بیتا، صص114ـ113) مسعودی به نقل از محمد بن موسای خوارزمی، مدت پادشاهی آنان را 1938 سال ذکر کرده است. (مسعودی، 1349، ص186) در دوران اخیر، باستانشناسان با کاوش در جنوب جزیرةالعرب نقوش و کتیبههای بسیاری یافتهاند که در روشن ساختن تاریخ ملوک حمیر مفید بوده است (سعد زغلول عبدالحمید، 1976م، صص180ـ170) به عقیده ریکمانس، ملوک حمیر از دو خاندان یاسر یُهَنعِم و یاسر یُهَصدِق بودند که به طور جداگانه و همزمان حکومت میکردند. (جوادعلی، 1976م، ج2، ص526).
نام «حمیریان» نخستین بار در آثار باقیمانده از یمن در سال 115 پیش از میلاد به دست آمده است؛ بهطوری که در سنگنوشتهها از پادشاه سبأ و ذوریدان یاد شده است و «ریدان» همان ظفار پایتخت حمیریان است. (صالح احمد، 1384، ص43) در متون کهن فارسی از حمیر با نام «هاماوران» یاد شده است. در واقع منظور از هاماوران همان کلمه حمیر یا حمیران عربى است. هاماوران مخفف هامون و ران یعنى صاحبان دشت و صحرا است که آن را برّ گویند
و زمین بىکوه است (ملایری، 1379ش، ج3، ص93)
دوره اول حاکمیت حمیر
بسیاری از مورخان آغاز حکومت حمیریان را از سال 115 یا 109 پیش از میلاد دانستهاند که خود به دو دوره تقسیم میشود و دورة اول آن، از سال 115 تا 300 میلادى است. در این دوره، پادشاه حمیر را، با توجه به منطقه تحت حاکمیتش، «ملک سبأ و ذورَیْدان» مىخواندند. (جوادعلی، 1976، ج2، ص516) قدیمیترین پادشاه حمیرى با (لقب ملک سبأ و ذوریدان، یاسِر یُهَصْدِق است که حوالی سال 75 میلادی به حکومت پرداخت. (جوادعلی،1976م، ج4، ص135) یکى از ملوک مشهور این دوره اِلشرح یَحضُب/ لِیْشَرِح بن یَحصُب یا ایلىشریحا بود که در قرن اول میلادى مىزیست و گفته شده است که او قصر غُمدان را در صنعا ساخت. (ابن حائک، 1989م، ص19)
از خصوصیات این دوره میتوان به رونق تجارت و بازرگانی، ثبات وشکوفایى اقتصادى و تلاش براى گسترش سلطه دولت حمیر بر سراسر یمن و نفوذ آن در خارج
ـ از جمله در حبشه و ساحل شرقى ـ آفریقا اشاره کرد. (سالم، 1971م، صص141ـ140)
حمیریها زمانى که تابع قَتَبان (از دولتهای قدیم عربستان جنوبى در هزاره اول پیش از میلاد) بودند، در سرزمینى به نام یافِع (منطقهای در یمن) سکونت داشتند. تمنع پایتخت قتبان بود و در جنوب اینشهر دژ معروف حمیریان بر روى کوه ذورَیْدان قرار داشت. حمیریان
به سبب این دژ، «رَیْدانیون» نیز خوانده میشدند. (همان، 1976م، ج2، صص518 ـ517)
حمیریان به سرزمین حضرموت حمله، و راههای تجارى آن را تهدید مىکردند و در سده دوم پیش از میلاد، سرزمین کوچک رُعَین را به قلمرو خود افزودند. آنان همچنین
بر سرزمین دهس/ داهس و مَعافِر چیره شدند. (همان، 1976م، ج2، صص519 ـ 518)
از آنجا که اعراب تواریخ مهم را مبدأ قرار میدادند، در منابع آمده است که آغاز سال حاکمیت حمیر، یعنی سال 115 پیش از میلاد، نیز به عنوان مبدأ تاریخ ذکرشده و مبنای گاهشماری حمیریان نیز قرار گرفته است. (همان، 1976م، ج2، ص518؛ صالح احمد، 2003م، ص29)
حمیریان پس از به قدرت رسیدن، شهر مهم و بازرگانی ظَفار را به پایتختى برگزیدند و براى بیرون کردن قدرت از دست سبأ با آنان به رقابت پرداختند و در سرزمین قَتَبان نیز به توسعهطلبى دست زدند. (جوادعلی، 1976م، ج2، ص519) حمیریها حدود سال 110 میلادى و بار دیگر حدود سال 200 یا 210 میلادى بر شهر مهم و بزرگ مأرب مسلط شدند. (همان، 1976م، ج2، صص521 ـ520) پس از آن حدود سال 210 میلادى، کَرِب ال ذورَیدان، پادشاه حمیر، در دو نوبت از ایلْشَرَح و یَأزِل، ملوک سبأ، شکست خورد و شهرهاى هَکِر، رَداع و ظفار را از دست داد. (همان، 1976م، ج2، صص524 ـ523)
آخرین پادشاه دوره نخست دولت حمیر، یاسِر یُهَنْعِم/ یَنْعُم (ناشرالنعم/ ینعم یا مالک بن عمرو بن یَعْفر) بود که سال 270 میلادى میزیست و روایات افسانهاى زیادى به وى منسوب است. (ابن هشام، 1979م، ص439) دوره اول حکومت حمیر اواخر قرن چهارم میلادی به پایان رسید و تاریخ سالهای پایانی این دوره مشخص نیست و در هالهای از ابهام قرار دارد.
دوره دوم حاکمیت حمیر
اواخر دوره اول، اکسوم (حبشه) به حمیر حمله کرد و در قرن چهارم هجری بر قلمرو حمیریان تسلط یافت. حکومت حبشه در این مقطع بیست سال به طول انجامید و پس از آن دوباره دولت حمیری برپا شد. این دوره از سال 300 تا 525 میلادی را دربرمیگیرد و به دوره تبابعه معروف است؛ زیرا تُبَّع، لقب عدهای از پادشاهان حِمیَری یمن بود. (برّو، 1988م، ص82)
ریشه واژه تبع (جمع: تَبابِعَه) روشن نیست. برخی مورخان وجهتسمیه تبع را تبعیت پادشاهان حمیری از نیاکان خویش و دستهای دیگر پیروی تمام مردم یمن از این پادشاهان
یا فراوانی اتباعشان دانستهاند. (حمزه اصفهانی، بیتا، ص106) حدود سال 300 میلادى، اسامی مناطق حَضْرَموت و تهامه و نواحى کوهستانى یَمَنات (یَمانه) وارد تاریخ حمیرشد و این القاب نیز بر القاب پیشین پادشاهان حمیر افزوده شد. این امر نمایانگر توسعه و گسترش قلمرو پادشاهی حمیر است. (حتى، 1366ق، صص 79ـ60 ؛ صالح احمد، 2003م، ص29)
مشهورترین پادشاه این دوره شمَّر یُهَرْعِش/ یَرْعَش (حک: 270 ـ 310 م) ملقب به تُبَّع بزرگ است. تاریخ حاکمیت او مغشوش، و آمیخته به افسانههای بسیار است؛ از جمله اینکه فتوحات بزرگی را درباره وی ذکر کردهاند؛ برای مثال وی ایران و عراق را گرفت و حتی تا ترکستان پیشرفت یا او بود که سمرقند را بنا، و آذربایجان و قسطنطنیه را نیز فتح کرد. (صالح احمد، 1384ش، ص44)
در زمان فرمانروایى ذَمَر على یُهَبِر (حک: 360 ـ 340 م)، چون سد مأرب براى دومین بار خراب شد. (جواد علی، 1976م، ج2، ص526) گفتنی است که خرابی این سد در ضعف حمیریان بسیار تأثیرگذار بود؛ زیرا ویرانی آن به مثابه تضعیف موقعیت اقتصادی،
و در پی آن کاهش قدرت سیاسی حمیر بود و نمایان شدن ضعف حمیر نیز باعث تلاش دول دیگر برای تسلط بر حمیر شد. از جمله این دول متجاوز؛ حبشیها بودند که در این دوره به تحریک امپراتور رومشرقی و به انگیزه رسیدن به توافق تجارى، ترویج آیین مسیحیت و مقابله با نفوذ ساسانیان به یمن حمله کردند. (حتّى، 1366، ص60)
آثار و نوشتههای مختلف، حضور حبشیان را در سال 250 میلادی در یمن به خوبی ثابت میکنند. حدود سال 300 یا 320 میلادی نیز ملک عذبه (وذبه یا وزبه) در امور یمن مداخلاتی داشت. بعدها ملک غزنا حدود 350 سال میلادی لقبهای «مال اکسوم و حمیر وریدان و سباء و ساحن» را داشت که «اکسوم» نام قدیمی سرزمین حبشه، دیگر القاب، لقب پادشاهان یمنی بود. این امر نشاندهنده این است که یمن در آن زمان زیر نفوذ پادشاه حبشی بوده است. (رامیار، 1371ش، ص41) ولی از سال 350 میلادی به بعد، وقتی «ملک عزانا» سرگرم سرکوب شورشهای داخلی حبشه بود، یمنیها از این فرصت استفاده، و به وسیله پادشاه حمیری، به نام مَلکى کَرِب یُهَمِن، در سال 378 میلادى حبشیها را از یمن بیرون کردند و بار دیگر بتپرستى جانشین مسیحیت شد. (سالم، 1971م، ص14)
بدین ترتیب اواخر قرن چهارم میلادی با روی کار آمدن ابوکرب تبان اسعد، دوباره حمیر قدرتمند شد. ابوکرب تا سال 420 میلادی حکومت کرد و در زمان او دین یهود وارد یمنشد؛ زیرا او به آیین یهود گرایش داشت. طبق نقل منابع مختلف، آغاز گرایش حمیر به دین یهود و کنار گذاشتن بتپرستی، به دعوت اسعد تبّع و دو عالم یهودیای بود که وی آنها را از یثرب به یمن برده بود. گفته شده است که اسعد قصد ویرانی کعبه را داشت، اما آن دو او را برحذر داشتند و در این جریان حمله ابوکرب به مدینه، یهودیت وارد قلمرو حمیر شد. (ابن هشام، 1355ق، ج1، صص20ـ 19)
همچنین گفته شده است پس از اسعد تبع، پسرش حسان به پادشاهى یمن رسید؛ اما برادر حسان، عمرو، او را کشت و زمام پادشاهى را به دست گرفت. در دوره دوم حمیری، همه قدرت دولت حمیری بازنگشت و قبایل شمالبه دستاندازی به قلمرو شمالی حمیر پرداختند. خرابه سد مارب هم مزید بر علت شد تا حمیر ضعیف شود. بنابراین پس از حسان بن تبع، خاندان حمیر دچار آشفتگی شد. (رامیار، 1371ش، ص28) فرجام فرمانروایی حمیریان با یوسف اسار است. (منتظرالقائم، 1380ش، ص54)
سال 525 میلادی اریاط به همراه هفتاد هزار نفر به ظفار حمله کرد و به راحتی و بدون زحمت توانست بر حمیریان مسلط شود. ذونواس در این بین که سوار بر اسب بود، با اسبش در آب غرق شد و حبشیان بر یمن مسلط شدند. در منابع آمده است که اریاط یکسوم مردان را کشت، یکسوم را اسیر، و یکسوم دیارشان را ویران کرد. (طبری، بیتا، ج2، صص675 ـ666)
ارتباط قبیلة حمیر با دیگر حکومتها و قبایل
حمیر، علاوه بر اینکه یکی از قبایل بزرگ یمنی بود، دولتی بزرگ و مقتدر در تاریخ یمن پیش از اسلام محسوب میشد و به تبع این قدرت سیاسی، ارتباطاتی با اقوام همجوار و همسایه خویش داشت. در این زمینه ابتدا باید از قوم دولت سبأ یادکرد. حمیریان ـ که مرمانی جنگاور بودند ـ همواره با دولت سبأ درگیری داشتند
و از هر فرصتی برای تسلط بر آن سود میجستند. این امر باعث ایجاد روابط خصمانه و جنگی با حکومت سبأ شده بود؛ بهگونهای که در قرن دوم پیش از میلاد، شرح یحضب ـ که از پادشاهان جنگاور و بنام دولت سبأ بود ـ با حمیر و حضرموت و دیگر قبایل جنگید و این جنگها او را ناتوان کرد و باعث ویرانی یمن شد. (جوادعلی، 1976م، ج2، ص453)
سرانجام حدود سال هشتاد میلادی حمیریان بر کشور سبأ چیرهشدند و آنگونه که در سنگنگاره سبایی آمده است، روابط حمیریان و سبائیان بیشتر خصمانه و دشمنانه شد. به واسطه این روابط خصمانه، حمیر بارها بر مأرب چیره شد و حتی یکی از پادشاهان ایشان توانست اینشهر را به طور کامل اشغال کند و خود را پادشاه «سبأ، ذیریدان» بنامد. (همان، 1976م، ج2، ص520)
بنابراین میتوان گفت که حمیریان در پی توسعهطلبی و گسترش قلمرو تحت امر خویش، همواره با اقوام همجوار و همسایه خویش درگیر بودند و از هر فرصتی در جهت غلبه بر آنان استفاده میکردند. از جمله این اقوام دولت سبأ بود که در پی تضعیف قدرتش، حمیر همواره میکوشید بر آن تسلط یابد. نمونهای دیگر از روابط تیره سبأ و حمیر این است که در دوره سوم پادشاهی سبأ شاهد پیکارهای سخت میان خاندانهای رقیب فرمانروایی از نسل فشان و همدانیها و حمیریها هستیم. این جنگهاشریان حیات سیاسی حکومت سبأ
و اوضاع اجتماعی و اقتصادی یمن را فرسوده، و زمینه دخالت بیگانگان را فراهم کرد. (منتظر القائم،1380ش، صص50 ـ 49)
حمیریان، علاوه بر وجود روابط تیره و توسعهطلبانه با سبأ، با حضرموت نیز چنین روابطی داشتند؛ بهگونهای که دولت حضرموت به دست یکی از حمیریان به نام «شمر یحرعش»، شاه وقت، منقرضشد و جزئی از امپراتوری حمیری گشت و از آن به بعد «شمر یحرعش» به نام «پادشاه سبأ و ذوریدان و حضرموت و یمنات و غیر یمن» معروفشد. (حسنی،1373ش، ص74)
اینان نمونههایی از روابط تیره و جنگاورانه حمیریان هنگام در اختیار داشتن قدرت سیاسی است که به ترتیب بر سرزمینها و دولتهای همجوار خویش مسلط شدند.
حال باید از روابط دوستانه حمیر با دیگر قبایل نیز صحبت کرد. یکی از این روابط، ارتباطات حمیر با قبیله کنده است. طبق گزارش منابع، قبایل کنده با حکام حِمیری مسلط بر منطقه یمن روابط دوستی داشتند و به همین دلیل، حمیریان نیز از آنان در امور دولتی خویش استفاده میکردند. (زیدان، بیتا، ص242)
در زمان حِسان بن تُبَّع، پادشاه حمیری، حُجر بن عمرو سرپرست کندیان بود
و به علت دوستی و خویشاوندیش با حسان به خدمت این امیر حمیری درآمد و در فتوح او در شبه جزیره شرکت کرد. (زیدان، بیتا، ص242) همچنین حجر از سوی حسان بر قبایل معد ساکن در نجد حاکم شد (زیدان، بیتا، ص242) و به همراه قبیلهاش با مهاجرت به نجد، در بطن عاقل فرود آمد.
ابن خلدون معتقد است حسان بن تُبَّع پس از بازگشت از جنگهایش در شمال
و منطقه حجاز، برادر ناتنیاش، حُجر بن عمرو ـ که همان آکل المُرار است ـ را بر همه فرزندان مَعد بن عدنان حکومت داد (ابن خلدون، 1408ق، ج1، ص324) و از این رو حجر کندی در اثر پشتیبانی و تمایل تُبع یا حسان بن تُبع (هر دو ملک حمیر بودند)
بر معدیان فرمان راند. (همانجا).
نکته مسلّم اینکه حاکمیت کنده، تابع دولت حمیری بود؛ چنانکه آل لخم از ایران
و غسانیان نیز از روم اطاعت میکردند. (غویدی، 1986م، ص41) بنابراین باید از وجود روابط نزدیک میان حمیریان و دولت کنده در زمانه خویش یاد کرد.
سرزمین حبشه و حمیر، فاصله کمی با هم داشت و فقط دریای کمعرض سرخ میان آن دو فاصله انداخت. این نزدیکی موجب شد این دو سرزمین با هم رابطه نزدیکی داشته باشند و به دلیل موقعیت دریایی، از پتانسیلهای تجاری و بازرگانی بالایی در روزگار خویش برخوردار باشند. همچنین با توجه به قدرت سیاسی خویش، هر دو در صدد بهرهبرداری از این شرایط اقتصادی به نفع خویش بودند.
در رساله «گردشی گرد دریای اریتره» آمده است شهر «اکسوم»، پایتخت حبشه، از مراکز بزرگ تجاری عاج بود. (رامیار،1371ش، ص40) و به دلیل این نقش تجاری برجسته، در صدد گسترش و توسعه فعالیتهای خویش در دیگر سرزمینها مانند قلمرو حمیر بود. درگیریهای متعدد، نمود این امر است. همچنین از نکات جالبتوجه این است که سواحل آفریقایی تانگانیکا در این اوقات در دست حمیریها بود (همان،1371ش، ص40) نیز از برخی نوشتههای حبشی مشخص میشود که حبشیان در همین قرن اول میلادی در عربستان جنوبی بودند.
این امور وجود روابط میان این دو سرزمین را نشان میدهد بنابراین امور تجاری نقش زیادی در به وجود آمدن روابط تیره میان حمیر و حبشه داشت. همچنین با رسمیت مسیحیت در حبشه، پیوند نزدیکی میان آنان و امپراتوری روم به وجود آمد؛ ولی در یمن، یهودیها پیش برده بودند و مسیحیان آنجا را سخت میآزردند. درنهایت واقعه اخدود توسط پادشاه حمیری، ذونواس رخ داد. این حادثه تیرگی روابط را به نهایت رسانید و منجر به حمله همهجانبه حبشه به حمیر شد و در جریان این حمله، اریاط حبشی یکسوم مردان را بکشت، یکسوم دیارشان را ویران، و یکسوم را اسیر کرد و نزد نجاشی فرستاد. از آن پس حبشیان به مدت نیمقرن بر سرزمین حمیر مسلط شدند و در آنجا ماندند. (طبری، بیتا، ج1، ص105)
شرایط تجاری و بازرگانی و موقعیت حمیریان در این عرصه، باعث نوعی از ارتباط با دول بزرگ زمان خویش، مانند روم، شده بود. روم، به دلیل نزدیکی سیاسی و مذهبی به حبشه، همواره در صدد بهرهبرداری از امور اقتصادی و تجاری دریای سرخ بود. این امر، آنان را در برابر حمیریان قرار داد.
با وقوع واقعه اخدود توسط دولت حمیری، تجارت روم از این رهگذر در معرض خطر قرارگرفت و از جهت مذهبی واقعه اخدود برای روم و حبشه موجب نگرانی بود. ازاینرو روم همواره در ادوار مختلف حبشه را علیه حمیر حمایت و پشتیبانی میکرد؛ همچنان که در جریان حمله حبشه پس از اخدود، رومیان نقشی مؤثر داشتند؛ به طوریکه در این جریان امپراتور روم، «یوستینیانوس، در نامهای از نجاشی خواستار دخالت
در جنوب عربستان شد و کشتیهای تیز در اختیار حبشیان قرار داد. (التهایم، 1369ش، صص135ـ 134) بدین ترتیب تحریک رومیان در حمله حبشیان بسیار مؤثر بود و در واقع این امر سبب نوعی از روابط تیره میان آنان با حمیریان شد.
علاوه بر تلاش روم برای به دست آوردن امور اقتصادی نواحی دریای سرخ، تلاش برای مقابله با امپراتوری ایران نیز در این روابط بسیار مؤثر بود؛ آنگونه که پروکوپیوس مینویسد:
ـ ژوستی نین به فکر افتاده بود که با حبشیها و حمیریها متحد شود و آسیبی به ایران برساند. (پروکوپیوس، 1365م، ص93)
ـ ژوستی نین فرستادهای به نام ژولیانوس به نزد هلستیوس و حبشیان فرستاد و از آنها خواست با رومیان متحد شوند و علیه ایرانیها بجنگد و به حبشیها خاطر نشان نمود که اگر ابریشم از هندوستان بخرند و به رومیان هم بفروشند، هم خود آنها سود هنگفتی خواهند برد و هم از رفتن پول رومیها به جیب دشمنان ایشان، یعنی ایرانیان، جلوگیری خواهد شد؛ و از حمیریها درخواست کرد با لشکری جرار
به خاک پارسیان بتازند. (همان، 1365م، ص116)
بدین ترتیب یمن و سرزمین حمیر از سیاست رقابتآمیز نظامی و اقتصادی میان قدرتهای جهانی روزگار خویش مصون نماندند.
این نمونهای از روابط و دلایل ارتباطات حمیریان با دولت روم بود.
تحولات یمن در سده ششم میلادی در چارچوب سیاستهای ایران و روم شرقی، برای نظارت بر راههای تجاری جهان شرق و غرب، از جایگاه ویژهای برخوردار بود. با این وجود لشکرکشی خسرو اول (590 ـ 628 م) به یمن به تقاضای شاهزاده حمیری، در اکثر متون و منابع بر پایه انگیزههای اخلاقی و جوانمردانه تعبیر شده است؛ اما در واقع دودمانشاهی یاران برای پیشبرد اهداف اقتصادی خویش
در یمن بسیار تلاش نموده است.
بیشک عواملی چند ـ ازجمله ثروتهای افسانهای یمن، موقعیت ترانزیتی و همچنین رقابت با رومشرقی و تلاش برای از عرصه بیرون راندن این رقیب نیرومند ـ در این لشکرکشی بسیار مؤثر بود؛ به طوری که نولدکه معتقد است جلوهگر ساختن ثروت افسانهای یمن ـ که در ایران و اروپا پندارهای مبالغهآمیزی درباره آن داشتند، بایستی برای شاه ایران (خسرو اول) جذاب و فریبنده باشد. (نولدکه، بیتا، ص394). با این همه نمیتوان فقط ثروتهای افسانهای بیانشده توسط سیف بن ذییزن (531 ـ 579م) برای شاه ایران را تنها انگیزه اقدام خسرو انوشیروان دانست؛ زیرا همین نویسنده در جای دیگر بر این باور است که لشکرکشی ساسانیان به یمن به دلیل طمع در ثروت یمن نبوده است؛ بلکه نفوذ رومیان در یمن و رقابت دو قدرت بزرگ با یکدیگر از انگیزههای سیاسی این اقدام بوده است. (نولدکه، بیتا، ص395) سرانجام دولت ساسانی برای تأمین منافع و اهداف سیاسی
و اقتصادی خود در جزیرةالعرب با همراهی و همدلی حمیریان ناراضی از حبشیان به تدارک لشکر پرداخت. (طبری، بیتا، ص348).
بنابراین میتوان گفت که حمیریان در این مرحلهای از تاریخ خویش با ایران ارتباطی نزدیک و دوستانه، و حالت دستنشانده و تأمینکننده منافع امپراتوری ایران را داشتند.
در جمعبندی رابطه حمیر با امپراتوریهای بزرگ زمانه خویش، همین قدر کافی است که تاریخ کمبریج از حمیر در کنار امپراتوریهای بزرگ ایران و بیزانس یاد میکند. این نمایانگر قدرت و عظمت دولت حمیر است. همچنین در تاریخ آمده است که در قرن سوم میلادی، دوره تاریخی جدیدی در تمدن اعراب آغاز شد که مدت سه قرن تا طلوع اسلام طول کشید. خاور نزدیک تازهای منقسم شد میان سه قدرت، ایران، بیزانس و حمیر بر صحنه ظاهر شد؛ که اعراب و عربستان شمالی میان این سه قدرت احاطه شده بود؛ و در جنگهای میان این سه قدرت تحتالحمایه و دستیار آنان بودند. لخمیان برای ایران، غسانسان برای روم و کنده برای حمیریان، از لحاظ فرهنگی تحت مدارهایی بودند که در آنها گردش میکردند (آربری، 1385ش، ص54)
حیات دینی حمیریان در عصر جاهلیت
دین در یمن نقش فراوانی داشت؛ به طوری که مردم یمن به دینداری مشهور و معروف بودند. آنان به پاکیزگی و طهارت عنایت داشتند و نسبت به تقدیم قربانی و هدایا به معابد همت میگماشتند. الهه نزد آنان مالک هر شیئی بود و کاهنان از جایگاه بلندمرتبه و ویژهای برخوردار بودند. دین میان مردم با کرات آسمانی پیوند داشت. برجستهترین الههها (عثیر)، همان زهره (الهه عشق) بود که دختر ماه و خورشید محسوب میشد.
آنان به طور کلی الهههای زیادی را ستایش میکردند؛ از جمله: «قیان» خدای شبام، «تالب» خدای همدان، «نسر» خدای حمیر. از این رو وجود خدایان فراوان باعث به وجود آمدن معابد بسیار در سرزمین یمن گشت و هرکدام نیز به نوبه خود دارای خادمان
و کاهنان بسیار بود. (صالح احمد، 1384ش، ص59 ـ 58)؛
به طور کلی حمیریان نیز در ابتدا بتپرست بودند و «الهه نسر» را میپرستیدند. (ابن کلبی، 1348ق، ص75) گفته شده در صنعا بتخانهای به نام «رئام» داشتند و برای آن قربانی میکردند؛ اما در اشعار شعرای جاهلی عرب، از جمله شعرای حمیری، نامی از آن نیامده است. (همان، 1348ق، ص10)
از جمله ادیان بیگانهای که وارد سرزمین حمیر شد، مسیحیت بود که در نتیجه فعالیتهای بازرگانی و تجاری و فعالیت هیئتهای مذهبی وارد این سرزمینشد و در عهد قسطنطین دوم (حک: 337 ـ 340 م)، امپراتور روم، پادشاه حمیر تحت تأثیر تئوفیلوس هندی، مبشر مسیحی، به آیین مسیحی گروید و مسیحیت در یمن انتشار یافت و کلیساهایی در ظفار و عدن ساخته شد. با این حال بنا به روایتی، حمیریها تا عهد آناستاسیوس اول، امپراتور روم شرقی، به مسیحیت نگرویدند. (جوادعلی، 1976م، ج2، ص526)
در زمان فرمانروایی ذَمَر علی یُهَبِر (340 ـ 360م)، چون سد مأرب برای دومینبار خراب شد (همان، 1976م، ج2، ص526)، حبشیها فرصت را غنیمت شمردند و به تحریک امپراتور روم شرقی و به انگیزه رسیدن به تفوق تجاری، ترویج آیین مسیحیت و مقابله با نفوذ ساسانیان، به یمن حمله کردند. (حتّی، 1366ش، ص60) علیرغم وجود مسیحیت در مناطقی از قلمرو حمیری، مانند نجران، اما دین یهود بود که روند گستردهتری را در قلمرو حمیریان سپری کرد. سال 378 میلادی پادشاه حمیر، مَلکی کَرِب یُهَمِن، حبشیها را از یمن بیرون کرد و بار دیگر بتپرستی جانشین مسیحیت شد. (سالم، بیتا، ص148)
دو دین یهود و مسیحیت وارد یمن شدند. یهودیت از دورانهای کهن وارد شده بود؛ اما منابع، تاریخ دقیق آن را اشاره نکردهاند. قرآن کریم در این باره به ارتباط دوستانه میان ملکه سبأ و سلیمان پیامبر اشاره کرده است؛ اما این ارتباط به معنای آن نیست که یهودیت از دوران حضرت سلیمان وارد یمن شده باشد.
بهتر است ورود یهودیت را به یمن به قرن اول میلادی، پس از تسلط رومیان بر دولت هیرودیان در فلسطین، نسبت دهیم؛ زیرا در آن هنگام یهودیان تبعید، و در سرزمینهای پیرامون آن پراکندهشدند. از این رو برخی از آنان به سوی یمن رفتند و به گسترش دین یهودیت پرداختند. (صالح احمد، 1384ش، صص59 ـ57)
ابن قتیبه مینویسد: «یهودیت در حمیر و در بنیکنانه و بنیحارث بن کعب و کنده رواج یافت». (ابن قتیبه، 1960م، ص299)
گسترش یهود و انتشار آن به ابوکرِب تُبان اَسْعَد (یا اسعد تُبَّع، حک: ح 385 ـ 420 میلادی)، آخرین پادشاه تبابعه، برمیگردد که دین یهود اختیار کرد و قبیلة حمیر هم پس از او یهودی شدند. (مقدسی،1374ش، ج1، ص524)
نقش قبیله حمیر در دوران رسولالله9
در آستانه اسلام، ابتدا حبشه و سپس امپراتوری ساسانی بر سرزمین یمن، به سبب فروپاشی نظامهای حکومتی و عدم اتحاد و یکپارچگی، مسلط شدند؛ اما این قدرت نیز به تدریج ضعیفشد و انسجام خود را از دست داد. و بدینسان در آستانه اسلام، اختلافات قومی ـ قبیلهای و عدم اتحاد و انسجام، سبب پراکندگی سیاسی در این سرزمینشد و هر ناحیهای برای خود مالک و صاحبی داشت. اسلام در شبه جزیره در حال گسترش بود و حقانیت آن برای اعراب روشن شده بود. بدین ترتیب هیئتهایی از قبایل مختلف برای اعلام مسلمانی به سوی پیامبر خدا9 میرسیدند که پادشاهان حمیر نیز از این دسته بودند.
رسول خدا9 به اصل دعوت در سیاست خارجی توجه تام داشت و آن را در تمام نامهها و پیامهای سیاسیاش، مبنای اقدامات دیپلماتیک قرار داد. حضرت، زمانی که معاذ بن جبل (در سال 18 هجری) را به سوی حمیریان فرستاد، به او چنین توصیه کرد:
«با آنان جنگ مکن، مگر اینکه در ابتدا آنان را دعوت کنی و اگر آن را نپذیرفتند، باز هم با آنان جنگ مکن، مگر اینکه آنان نبرد علیه تو را آغاز کنند و اگر جنگ را آغاز کردند، باز هم با آنان جنگ مکن، مگر اینکه کسی از شما را بکشند.» (ابوزهره،1373ش، ص551)
مضمون این نامه به خوبی ترسیمکننده محوریت و برتری اصل «دعوت» در روابط خارجی حضرت محمد9 است؛ زیرا در این نامه، حضرت همواره فرستاده خویش به سوی قبیله حمیر را به صلح و آرامش امر فرمود. دعوت کردن از نیروی مقابل، به دور از جبر و شمشیر را چندین بار در این نامه ذکر کردهاند. این نامه پیامبر به فرستاده خویش نزد قبیله حمیر به خوبی سیره سیاسی حضرت را نمایان میسازد.
همچنین در مذاکره با هیئتهای نمایندگی قبیله حمیر نیز این نوع برخورد و شفافیت دیده میشود؛ به گونهای که پادشاهان حمیر ـ یعنی حارث بن عبد کلال، نعیم بن عبد کلال و نعمان بن عبد کلال ـ پادشاه ذی رعین، معافر و همذن و نیز زرعه ذی یزن فرستادگانی را به حضور پیامبر خدا9 فرستادند و از اینکه به شرک پشت کردند و اسلام را پذیرفتند به آن حضرت اطلاع دادند. هنگام بازگشت فرستادگان، پیامبرخدا9 نامهای را با آنان برای پادشاهان حمیر ارسال کردند که در آن از حقایقی چند از وظایفی که به عهده هر فرد است، سخن گفتند. شرح کامل این نامه در کتاب البدایة والنهایه به نقل از واقدی آمده و در آن ذکر شده است رسول الله9 ... قوم حمیر را به درستکار بودن، اطاعت از خدا و رسولش، برپایی نماز، دادن صدقه، پرداخت خمس و زکات... امر فرمودند. همچنین رسول خدا9 در نامهای که به همراه مالک بن مره رهاوی (فرستاده زرعه نزد آن حضرت) برای پادشاه حمیر ارسال کردند، فرمودند:
تو نخستینشاه حمیری هستی که اسلام آوردهای و با مشرکان جنگیدهای و آنان را کشتهای. پس تو را مژده خیر باد و تو را به خیر و نیکی با حمیر سفارش میکنم. خیانت مورزید و دست از یاری مکشید که پیامبر خدا مولای فقیران و غنی شماست
و صدقهای برای او حلال نیست و اینکه شما میپردازید، زکاتی است که خداوند بدان وسیله فقیران مسلمان و در راه ماندگان را مورد رحمت قرار میدهد... . (ابن کثیر، 1418ق، ج5، صص76 ـ 75)
با توجه به مضمون این نامه باید گفت که پیامبرخدا9 همه جا و در همه مراحل رسالت خویش، دعوت به توحید و یگانهپرستی را در کنار عمل به دستورات خداوند متعال و احکام الهی آورده است؛ یعنی دیپلماسی رسول خدا9 صرفاً جنبه و کارکرد سیاسی نداشت، بلکه جنبههای اقتصادی و اجتماعی نیز در آن متبلور بود؛ یعنی در نامهها و پیغامها برای سران دول
و قبایل، احکام اسلامیای که قبایل مسلمانشده باید رعایت و اجرا کنند را تشریح میکردند. رسول خدا9 در این نامه، علاوه بر دعوت به اسلام، تشویق به آن و بیان وظایف کارگزاران، درصدد جمعآوری زکات و جزیه یا تأمین بودجه حکومت اسلامی بودهاند... . همین رابطة مسالمتآمیز و سیرة سیاسی مناسب حضرت محمد9، سبب گرایش قبیلة حمیر به اسلام
و پیشگام شدن آنان در ارسال سفیر مبنی بر پذیرش اسلام و سپس پایداری در اسلام شد و در نهایت در ورای سیاست نرم رسول الله9 است که شاهد حضور این قبیلة بزرگ در عرصة فتوحات اسلامی هستیم؛ به گونهای که گروههایی از حمیریان در فتوحات شام در زمان عمر (13ـ23ق) شرکت کردند. (ابن عساکر، ج2، صص148 و 152 ـ 151)
مسلمان شدن زمامداران قبیله حمیر
زرعة بن سیف بن ذییزن: وی از نوادههای سیف بن ذییزن است. زرعه نزد زمامداران و مردم یمن موقعیت ویژهای را داشت؛ بهطوری که شاعر عرب در مدحش سروده است: «بدانید بهترین مردم پس از محمد، زرعه است؛ اگر ایمان آورد». (ابن سعد، 1410ق، ج1، ص36). زرعه پس از باذان، پادشاه یمن، و پیش از تمام ملوک حمیر مسلمان شد و مسلمانان در امور مهم به او مراجعه میکردند. زمامداران حمیر نیز
به وسیله زرعه، مسلمانشدن خودشان را به پیغمبر اسلام گزارش دادند. پیامبر9 هنگامی که پاسخ نامه ملوک حمیر را نوشت و نمایندگانی به کشور یمن اعزام فرمود، نامهای را هم به زرعة بن سیف در سال نهم هجری پس از مراجعت از غزوه تبوک ارسال کرد. زرعةبن سیف تا زمان عبدالملک مروان زنده بود و عمر طولانی داشت. (ابن حجر عسقلانی، 1415ق، ج1، ص344)
عبدکلال: او یکی از ملوک حمیر، و از مشاهیر یمن بود. عبدکلال فرزند زیادی داشت که هر یک رئیس ناحیهای بودند و از اشراف محسوب میشدند؛ از جمله: حارث بن عبدکلال و نعیم و مشروع و شرحبیل وشریح. مهمترین آنان حارث بن عبدکلال بود.
از پیامبر9 دو نامه به فرزندان عبدکلال در کتب حدیث و تاریخ ضبط شده که یکی را عیاش بن ابیربیعه مخزومی حامل بود و دیگری را که پاسخ نامه زمامداران حمیر است، مهاجر بن ابیامیه مخزومی (برادر مادری امسلمه، زوجه پیغمبر) رسانده بود. نامه دوم در سال نهم هجری پس از مراجعت از جنگ تبوک نوشتهشد؛ ولی نامه اول تحقیقاً تاریخش معلوم نیست؛ اما اجمالاً بین سال هشتم و نهم هجری است. در نامه اول از شخص معینی اسم برده نشده است. به هر حال نامه اول، برابر نقل محمد بن سعد در کتاب طبقات، چنین است:
سلامتی بر شما مادامی که به خدا و رسول او ایمان آوردهاید. همانا خداوندی که یکتا و بینیاز است، موسی را با آیات و نشانهها مبعوث کرد و عیسی را به کلمات خودش آفرید [ولکن یهود و نصارا گمراه شدند]، گفتند: عُزیر پسر خداست. نصاری هم عیسی را پسر خدا و سومین مؤثر در جهان پنداشتند. (ابن سعد، 1410ق، ج1، ص282؛ ابن حزم، 1982م، ج1، ص53)
عیاش بن ابیربیعه مخزومی از جانب پیغمبر اسلام9 مأموریت یافت که نامه را به زمامداران حمیر ابلاغ کند. پیامبر و به او دستورات مهمی در انجام دادن مأموریتش داد که به هیچیک از سفرای خود، آن دستورها را نداده بود. به هر حال جهاتی را به عیاش تذکر داد و نخست فرمود:
وقتی که به زمین ایشان رسیدی، شب داخل مشو. صبر کن تا صبحشود. سپس تطهیر کن و وضوی کامل بساز و دو رکعت نماز به جای آور و به خداوند پناه ببر و از او مسئلت کن تو را کامروا سازد. پس از آن بر زمامداران حمیر واردشو، نامه را
به دست راست بگیر و در دست راست ایشان بنه و آنان از تو قبول خواهند کرد و به تو خواهند گفت بخوان از آیات نازلشده بر محمد. پس تو این سوره را تلاوت کن:
(بسم الله الرحمن الرحیم؛ لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ). تا آخر سورة بیّنه.
چون از خواندن سوره فارغشدی، بگو: «آمن محمد و انا اول المؤمنین». از آن پس هیچ حجت و دلیلی نخواهند آورد، مگر آنکه باطلشده و مغلوب خواهندشد و هیچ نوشته و کتابی را حاضر نسازند، مگر آنکه فروغ و روشنایی آن محو و نابود گردد؛ یعنی هرچه به کتب خود مراجعه کنند بر بطلان عقاید آنها دلالت کند. هرگاه مسلمان شدند از سه عصایی که رنگهای مختلفی دارد و هر وقت آنها را در مجلس حاضر میسازند بر آنها سجده میکنند، پرسش کن و آنها را در بازار آتش بزن و بسوزان. (ابن عبدربه، 1372ق، ج1، ص186)
عیاش بن ابیربیعه مخزومی گوید: من نامه را برای زمامداران حمیر بردم و مطابق آنچه رسول الله9 فرمان داده بود، عمل کردم. وقتی وارد شدم، دیدم پردههای بزرگی بر در آویزان است. پرده را کنار زده، داخل عمارتیشدم. جماعتی را دیدار کردم که در وسط عمارت جلوس کردهاند. گفتم: «من فرستاده پیغمبر خدایم». جماعت متوجه منشده، گفتند: «از آیاتی که بر پیغمبر تو نازلشده تلاوت کن و من سوره (لم یکن الذین کفروا) را تا آخر خواندم و آنچه را پیغمبر خبر داده بود، همه واقع شد. (همان، 1372ق، ج1، ص186)
زمامداران حمیر دعوت پیغمبر اسلام را پذیرفتند و به دین و آیین وی داخلشدند و به زرعة بن سیف بن ذییزن، که از رجال بزرگ یمن بود و پیش از پادشاهان حمیر اسلام آورده بود، اطلاع دادند و اسلامیت خود را ظاهر کردند. حارث بن عبدکلال اشعاری در مدح پیامبر اسلام9 سرود و برای آن حضرت نوشت؛ که از جمله این بیت را: «دین تو دین حق است، در او پاکی است و تو به آنچه حق است فرمان میدهی». زرعة بن سیف بن ذییزن نامه ملوک حمیر را به وسیله مالک بن مراره رهاوی نزد رسول خدا9 فرستاد و ایشان هم برای نامه او پاسخی نوشت که در ادامه متن آن نامه آورده میشود. (ابن حجر عسقلانی، 1415ق، ج1، ص338)
مکاتبات پیامبر خدا9 با دیگر بزرگان حمیر
با توجه به پیشینه سیاسی پیش حمیر در تاریخ پیش از اسلام، باید گفت که در هنگامه دعوت اسلامی، هنوز علاوه بر افراد معروف (مانند ذوالاکلاع، حارث، نعیمبن عبدالکلال)، افراد برجسته دیگری در مناطق و محلههای مختلفی از یمن از جایگاه وشأن اجتماعی بالایی (به عنوان رئیس) برخوردار بودند. ازاینرو پیامبر خدا9 پس از مکاتبات با سران بزرگ حمیری، مانند موارد مذکور، به افراد برجسته دیگری نیز در زمینه دین مبین اسلام مکاتبه داشتند و آنان را به این دین دعوت کردند. ازجمله این افراد عبارتند از:
ـ عریب بن عبدکلال: پیامبر خدا9 به ایشان نامه نوشت؛ ولی متن نامه به دست نیامد. (ابن اثیر، بیتا، ج3، ص407)
ـ فهد حمیری: وی در شمار آن دسته از سران به اسلام گرویدة یمن است پیامبر خدا9 به ایشان نامه نوشت؛ چنانکه در روایات آمده است پیامبر خدا9 به فرمانروایان و بزرگان حضرموت یعنی زرعه، فهد، البسی، البحیری، عبدکلال، ربیعه و حجر نامه نوشت؛ (الحوالی، 1402ق، ص114) ولی متن این نامهها در دسترس نیست.
ـ عبدالعزیز بن سیف بن ذییزن حمیری: متن این نامه نیز در دست نیست؛ اما ابن حجر گفته است: «معروف است که پیامبر خدا9 به برادر وی، زرعة بن سیف بن ذییزن، نامهای نوشته است.» (ابن حجر، 1415ق، ص5242)
ـ بنیعمرو از حمیر: متن نامه پیامبر خدا9 به ایشان مبنی بر فراخواندن او به اسلام نیز موجود نیست. به گفته الاکوع الحولی، شاید این همان ذوعمرو است که پیامبر خدا9، جریر بن عبدالله را به سوی وی فرستاد. (الحوالی، 1402ق، ص112)
بازگشت هیئتهای این قبیله یا نمایندگانشان از مدینه منوره، نامهها و هدایای پیامبر خدا9 و اقدامات آنان در تبلیغ و اشاعه دین مبین اسلام نیز تا حد زیادی در اسلامپذیری حمیریان مؤثر بود. رفتار پسندیده و محترمانه پیامبر خدا9 با نمایندگان حمیری نیز میتوانست تأثیری مثبت در عملکرد آنان در مقابل اسلام داشته باشد. مشاهده قدرت دولت رسول خدا9 و اطاعت بیشتر قبایل جزیرةالعرب از آن نیز در پذیرش اسلام از سوی قبیله حمیر نقشی مثبت داشت.
نتیجهگیری
سرزمین یمن از دوازده قرن پیش از میلاد مسیح، نظام سیاسی داشت و حکومتهای معین، قتبان، حضرموت و سبأ بر آن حکمرانی میکردند. سبأ از حکومتهای بزرگ و مهم این دیار بود که در قرآن نیز به آن اشارهشده است و حدود سال 650 پیش از میلاد روی کارآمد و فراز و نشیبهای زیادی را سپری کرد.
وارث حکومت سبأ قوم خویشاوند آنان، یعنی قبیله حمیریان بودند. حمیریان با توجه به پیشینه کهن سیاسی خود در تاریخ عربستان جنوبی، از قبایل متمدن و شهرنشین محسوب میشدند. نمود تمدنی آنان هنوز پس از گذر قرنها بر جای مانده است. این مدنیت در آثار معماری، سنگنگارههای باارزش و مسکوکات به خوبی نمایانگر قدرت سیاسی و عظمت حکومت حمیری است.
قبیله حمیر، مانند دیگر قبایل، در عصر جاهلیت بتپرست بودند. حمیریان از نگاه دینی و مذهبی روندی تحولی را سپری کردند؛ به طوری که از پرستش بتها، به ادیان توحیدی یهودیت و مسیحیت روی آوردند و در نهایت نور اسلام در قلوب آنان تابیده شد و مسلمان شدند.
رسول خدا9 در توسعه روابط دیپلماتیک نقش بسزایی داشت و اقدامات ارزندهای در این خصوص انجام داد. دیپلماسی رسول خدا9 استفاده از شیوهها و روشهای متعددی، از جمله شیوه ارسال نامه به سران قبایل، بود.
حمیریان در سال نهم هجری، پس از غزوه تبوک، با ارسال هیئت به سوی پیامبر خدا9، پذیرش اسلام خود را اعلام کردند. پیامبر خدا9 نیز با ارسال سفیران خویش، احکام اسلامی را برای آنان ارائه نمودند.