نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
1 مسئول نخبگان و استعدادهای برتر / حوزه علمیه خراسان
2 فقه سیاسی و فلسفه سیاسی / دانشگاه فردوسی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
از درخشانترین، شاخصترین و راهگشاترین منابع موجود در فرهنگ شیعه، که از مختصات این مذهب است و هیچ مکتب و ملت و آیینی دارای چنین شاخصه و خصوصیتی نیست، این است که شیعه، علاوه بر قرآن، که از تعالیم و برنامههای وحیانی است و نیز علاوه بر سنت، سیره و رفتار نبوی دورهای نورانی و با عظمت دارد که در این دوره، فرهنگ ولایت و امامت، خودنمایی میکند و در هر موقعیت زمانی، تاریخی و اجتماعی، میتواند الگو و علامت برای حرکت شیعه و در نگاهی ژرفتر و عمیقتر، برای حرکت مسلمین و در صورت حصول آگاهی تاریخی، برای جوامع انسانی و برای همه انسانیت در مسیر کمال و پویش استکمالی باشد.
کتاب و سنت نبوی، تاریخی 23 ساله دارد و تاریخ امامت و ولایت، دارای دورهای 250 ساله است که در همة فراز و فرودهای تاریخی و دگرگونی ها و حالات و شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی گوناگون و بحران های حادّ و مزمن و کشنده، علم هدایت را بر دوش نهاده و در مسیری واحد و طرح و راهبردی یگانه، بشریت را راه نموده و از درون سختیها و سنگلاخ ها، مانع ها و مزاحم های راه به سلامت عبور داده و راه روشن انسانیت و شدن در مسیر کمال را به آنها نشان داده و میدهد.
در درون این تاریخ پر راز و رمز و در گذر آن، فراز و فرودهای گونهگونی مشاهده میگردد که شاید در مقیاس کلیت این دوره، نفسگیرترین و وهشتناکترین مرحله و موقف تاریخی، تاریخی باشد که امام پرستندگان، روح نیایشگر و اسوة صبر و مقاومت، جهاد و پیکار، امام سجاد (علیه السلام) ، زین العابدین، روح پرستنده و اسوه همة فضیلتها قرار دارد.
امامی که اسوة عبادت، صبر، زهد، تواضع، سادهزیستی، نوع دوستی، نرم خویی، رعیتپروری، سیاست پیشگی، سازشناپذیری، درایت، مدیریت تاریخی قبیلة عشق و قبیلة جهاد و ناآرامی تاریخی است. امامی که کنیه مقدس شیعه را جهت میدهد و سیاستپیشگان اهریمنی و شیطان صفت را برای همیشة تاریخ خط بطلانی میکشد و همه را رسوای ابدی تاریخی مینماید. امامی که در دورة برافراشته شدن دارها و سماجت بیش از وصف جبهة باطل برای از بین بردن همة علامتها و نشانههای حق وحقیقت قرار دارد. که حتی او را از کشیدن آهی هم منع کردهاند و پس از دیدن غمی سترگ و تحمل مصیبتی جانسوز که تاریخ بشریت نظیرش را ندیده و نخواهد دید، علم امامت را بر دوش نهاده و باید شیعه را از درون همة دردها و رنجها و شلاّقها و سیلیها عبور دهد، تا مکتب، شریعت و خط سرخ امامت شیعی بماند و در گسترة تاریخی نقش حمایت و پاسبانی از شریعت را ایفا نماید. امامی که در دورة عوض شدن رنگها و جابجا شدن ارزشها قرار گرفته که نمیتواند حتی فریادی برآورد و مظلومیت خویش را نجوا کند. امامی که همة آرمانهایش را در پیکرة دعا مهندسی کرده و جای داده و به عنوان وسیلهای جهادی و ارائة شور و شعور و عرفان و معرفت و ارائة همة دردهای نهفته در تاریخ امامت شیعی از آن بهره برده و تفکر سیاسی شیعه و جهت مبارزه را به پیروانش نشان داده و دعا را سلاحی برنده و ستیزنده قرار میدهد تا همة عشق و شور و درد و احساسش را و رنج های درونیاش را در درون آن بریزد و به بشریت حیران، فریب خورده و غافل و جاهل آن زمانه، منتقل نماید. بشریتی که تسلیم جنایتها، ظلمها و نامردیها شده و ابزار دست عملة ظلم و قساوت گردیده است. او با دعا و نیایش خویش، تاریخ شیعه را شکل میدهد و بر کاخ قساوت و جلاّد پیشگی و ستم میتازد و دعا را در چهره یک مکتب کامل فکری و معرفتی و عملی، مهم از تعالیم ناب و اولیة اسلامی ارائه میکند تا انسانیت را از درون اندیشة «جبر زمانه» که نتیجة فهمی جاهلانه از زمانه است خارج نماید و الهی بودن و اتکال به عنایت ربانی و الهی را نجوا میکند تا دیگر جبار و ستمگری را یارای آن نباشد که بساط دغلکاری خودش را برای همیشة زمان بر دوش بشریت بنهد و بر دست و پای آنان ببندد.
امام سجاد (علیه السلام) در قالب دعا، روح عبودیت، تسلیم به خدا، اخلاص، رضا به قضا و قدر الهی، تقوا، زهد و همة ارزش های بلند اسلامی را منتقل فرمود و تسلیم جباران و گردنکشان و ستمگران را برای همواره تاریخ، در فرهنگ شیعی محکوم نموده و راهش را سد نمود. او با نیایش های روشنگرانهاش راهی فرا روی یاران و پیروان و شیعیانش نهاد، تا بدانند که باید حقیقت را شناخت و خدا را اصل و آرمان و معیار و قبلة حرکت قرار داد و شکر و سپاس و خضوع و تسلیم را بر در رحمانیت و رحیمیت و الوهیت او سایید و از هر ستمگر و ظالم و فاسقی برای همیشه تبرّی جست، تا حقیقت در مسلخ خواستههای جباران قربانی نگردد.
اکنون در این نوشتار، بخشی از زندگی نورانی امام چهارم؛ زینت پرستندگان و سجاد اهلبیت: را به بررسی نهاده و آموزههای این زندگی پر از حادثه و پر از درد و رنج و خاطره و درس را باز میگوییم. تا بدانیم که هرگز نباید مضجع شریف و بیقبّه و بارگاهش را در قالب گورستانی همچون همة گورستانها نگریست، بلکه باید از تربت مطهر و پاکش قلبها گرفت و راه را طی نمود و مسیر پویش استکمالی، عرفانی، شهودی، و عارفانه و تسلیم و اخلاص و... را طی کرده، خود را آگاهانه و همه جانبه، بر آن الزام نمود.
نمایی از شخصیت فردی امام سجاد (علیه السلام)
چهارمین خورشید فروزان آسمان عشق و ولایت و امامت؛ علی بن حسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف،1 در نیمة جمادی الآخر سال 38 هجری در مدینه دیده به جهان گشود.2
نامش علی، کنیهاش ابوالحسن،3 ابو محمد، ابو الحسین، ابوالقاسم.
زین العابدین، سید الساجدین و سجاد4 از مشهورترین القاب و نیز قدوة الزاهدین، سید المتقین، زین الصالحین، منار القانتین از دیگر القاب آن بزرگوار است.
پدر امام سجاد (علیه السلام) ، پیشوای شهیدان طف، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است؛ امامی که خود شریعة معارف است و عزیزترین معارف و عالیترین آموزهها در بیان و عمل آن امام شهید است. که گویا امام سجاد (علیه السلام) ، تفسیر عملی و وجودی او است.
مادرِ گرامی ا ش، بنا بر نقل مشهور، شهربانو، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ایران از سلسلة ساسانیان است که نام های دیگری همچون غزاله، سلامه، خوله، برّه، برای این گرامی ذکر گردیده است.5
چگونگی راهیابی این بانوی گرانقدر به بیت امامت و ولایت، در متون تاریخی مختلف نقل گردیده است.
مورد اتفاق مورخان است که وی در جریان لشکرکشی مسلمانان به ایران، به اسارت سپاه اسلام درآمده و به مدینه برده شده است. اما این اسارت در جریان کدام جنگ و در دوران کدام خلیفه رخ داده، بهطور دقیق مشخص نیست. برخی از منابع، آن را در دوران عمر ذکر کردهاند.6
اگر نقل فوق صحت داشته باشد. باید بگوییم که اسارت این بانوی بزرگ، سعادتمند و گرامی و پرآوازه و ذی اثر در تاریخ امامت شیعی، در یکی از جنگ های قادسیّه یا نهاوند باشد.
برخی از منابع دیگر، آن را در دوران عثمان دانستهاند که سپاه اسلام. «به فرماندهی عبدالله ابن عامر بن کریر، خراسان را فتح کرد و بر دو دختر یزدگرد دست یافت و آن دو را به مدینه نزد خلیفه فرستاد، خلیفه نیز شهربانو را به امام حسین (علیه السلام) بخشید.»7
تمام متون تاریخی و منابع روایی و حدیثی، به اتفاق، زادگاه آن امام همام را در مدینه دانستهاند که در این میان، برخی از مورخان؛ مانند ابن جریر طبری، در کتاب «دلائل الامامة» حتی به خانهای که امام سجاد (علیه السلام) در آن تولد یافتهاند، اشاره کرده و نوشتهاند: «آن حضرت در خانة حضرت زهرا (علیها السلام) چشم به جهان گشوده است.»8
آنچه که برای مورخان و محققان منشأ تردید شده، این است که اگر سالهای 37 و یا 38 و یا حتی 36 هجری را سال ولادت آن امام بزرگ و گرامی بدانیم، این سالها، مقارن با جنگ جمل بوده که علی (علیه السلام) و خاندان ایشان در عراق به سر می بردند.
بنابراین، حسین بن علی (علیهما السلام) و همسر بزرگوارشان شهربانو نمیتوانستند در این سالها در مدینه باشند.9
اما در واقع این اشکال، به سهولت و سادگی، قابل پاسخگویی است؛ چه اینکه سالهای یاد شده، سالهایی بحرانی، پراضطراب و کشمکش بوده و علی (علیه السلام) و فرزندان گرامی اش درگیر جنگ جمل بودهاند و در آن معرکة عجیبِ تاریخی حضور داشتهاند و بعید نمینماید که در چنین شرایطی حسین بن علی (علیهما السلام) همسر گرامی ا ش را در مدینه گذاشته باشند تا در میان خویشان با آرامش کامل، فرزند دلبند خویش، امام سجاد (علیه السلام) را به دنیا آورد، آن هم طبق نقلی تاریخی، در خانه فاطمه زهرا (علیها السلام) .
فضایل وجودی امام سجاد (علیه السلام)
آن وجود گرامی، تحت تربیت و اشراف سرور آزادگان، ابوعبدالله (علیه السلام) پرورش یافت و همة مواریث رسالت و نبوت را از طریق پدر گرامی ا ش دریافت نمود و در خصال وجودی، نسخهای تابناک؛ همچون پدر گرامی ا ش امام شهیدان بود. انسانی کامل و برگزیدة حق که در همة جهات اخلاقی، عبادی، عرفانی، معرفتی، علمی، سیاسی و... این خصال عالی را از پدر گرامی ا ش به ارث برده بود.
حکمت اولی در تحقق امامت ایشان، همان حکمتی بود که در رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داشت. و وجودش به واقع در امتداد حکمت الهی و نبوی بود.
وجود ایشان در دورة سیاه حکومت اموی، که ارزشهای انسانی و فضایل اخلاقی به فراموشی سپرده شده بود و مردم، به جای مشاهدة زهد، ساده زیستی، تواضع، نوع دوستی، نرم خویی و رعیت پروری از زمامداران خود، به عنوان خلیفة پیامبر! شاهد دنیاطلبی، اشرافیت، تجملگرایی و شهوتگرایی آنان بودند؛ چون خورشیدی تابناک و فروزنده، وجودش مجمع فضایل عالی انسانی و مایة دلگرمی مؤمنان و موحدّان و یادآور همه فضیلت هایی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، مروّج و معرف و الگوی آنها بود؛ بهگونهای که میتوانیم دوران حیات نورانی ایشان را دورهای درخشنده بدانیم که ایمان و عشق الهی و حقایق عرفانی و معنوی در این دوره درخشش خیره کننده و پرجاذبهای را از خود بروز میداد.
امام سجاد (علیه السلام) در این دورة عجیب نفسگیر و پراضطراب، به راستی که محراب پرستش و عبودیت را به میدان رویارویی و تقابل با سیاست ها و تبلیغات امویان مبدل ساخت و از همین جایگاه که آمیخته با جهادی نرم و پر اثر و جاذبه بود، دشمنان واقعی شریعت را رسوا نموده و در نظرها خوار و بیمقدار نشان داد.
فرزند گرامی ا ش امام باقر (علیه السلام) دربارهاش میفرماید: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیهما السلام) یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ کَمَا کَانَ یَفْعَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ».10
امام علی بن الحسین در شبانه روز، هزار رکعت نماز به شیوة جدش امیرمؤمنان (علیه السلام) میگزارد.
عبدالعزیز بن حازم، از قول پدرش نقل نموده که او گفته است: «من هیچ فرد هاشمی را به مرتبت و فضل علی بن الحسین (علیهما السلام) ندیدم. او در هر شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند؛ چنانکه پیشانی ا ش براثر سجدههای فراوان همچون سینة شتر آماس کرده بود.»11
هرگاه به نماز میایستاد، غش میکرد و نمازش در برابر خدای متعال، همچون بندة ذلیل بود. اعضای مبارکش از خوف خدا می لرزید. نمازش، نماز فردی بود که در حال وداع و مفارقت از دنیا است. روزی نماز میخواند که عبا از دوش مبارکش افتاد. «برخی از اصحاب گفتند: چرا عبا را راست نفرمودید؟ فرمود: میدانی در برابر چه کسی ایستادهام؟ «إِنَّ الْعَبْدَ لَا یُقْبَلُ مِنْ صَلَاتِهِ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ فَقَالَ رَجُلٌ هَلَکْنَا...»؛ 21 «نماز بنده ای مورد قبول خدای متعال قرار نمیگیرد. مگر آن مقدار که با قلب خویش به درخانة خدا رفته باشد... آن مرد گفت: هلاک شدیم...! (کنایه از اینکه نمازی اینگونه نخواندهایم).»
طاووس یمانی نقل میکند که با آن حضرت، از ابتدا تا انتهای شبی در مسجدالحرام بودم که از ایشان امر عجیبی را مشاهده کردم؛ دیدم که آن حضرت از آغاز تا پایان شب را به طواف و عبادت مشغول شد، آنگاه که مسجدالحرام خلوت شد، سر به آسمان بلند کرده، گفت:
«إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِکَ وَ هَجَعَتْ عُیُونُ أَنَامِکَ وَ أَبْوَابُکَ مُفَتَّحَاتٌ لِلسَّائِلِینَ جِئْتُکَ لِتَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تُرِیَنِی وَجْهَ جَدِّی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ بَکَى وَ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ مَا أَرَدْتُ بِمَعْصِیَتِی مُخَالَفَتَکَ وَ مَا عَصَیْتُکَ إِذْ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِکَ شَاکٌّ وَ لَا بِنَکَالِکَ جَاهِلٌ وَ لَا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَکِنْ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ أَعَانَنِی عَلَى ذَلِکَ سَتْرُکَ الْمُرْخَى بِهِ عَلَیَّ فَالْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ بِحَبْلِ مِنَ أَعْتَصِمُ إِنْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی؟ فَوَا سَوْأَتَاهْ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْکَ إِذَا قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا أَ مَعَ الْمُخِفِّینَ أَجُوزُ؟ أَمْ مَعَ الْمُثْقِلِینَ أَحُطُّ؟ وَیْلِی کُلَّمَا طَالَ عُمُرِی کَثُرَتْ خَطَایَایَ وَ لَمْ أَتُبْ أَ مَا آنَ لِی أَنْ أَسْتَحِیَ مِنْ رَبِّی...»
« خداوندا! ستارگان آسمان تو ناپدید شدند و دیدگان مردمان تو به خواب رفتند و درهای [اجابتت] بر سؤال کنندگان [و حاجتمندان] گشوده است. به درگاه تو آمدهام تا مرا بیامرزی و بر من رحمت آوری و چهره جدّم محمد (صلی الله علیه و آله) را در عرصات قیامت به من بنمایانی.»
سپس گریست و گفت: «خدایا! به عزت و جلالت سوگند با نافرمانی خود قصد مخالفت تو را نداشتم و تمردم از این جهت نیست که در حقانیت تو تردید دارم و یا از عذابت بی خبرم و یا به عذابت اعتراض دارم بلکه از این روست که مرا هوای نفس فریفت و پرده پوشی تو بر این امر کمک کرد. بارالها! اکنون چه کسی مرا از عذاب تو می رهاند و چنگ به دامان که زنم اگر دست مرا قطع کنی. وای بر من از آن هنگام که در نزد تو بایستم و هنگامی که به سبکباران گفته شود بگذرید (و به بهشت بروید) و به کم صوابان گفته شود بمانید! آیا با سبکبارانم یا کم صوابان؟... وای بر من، هر چه از عمرم میگذرد، گناهانم افزون می شود! حال وقت حیا از خدای بزرگ و درخواست مغفرت است و...»
سپس گریست و چنین خواند:
«أَ تُحْرِقُنِی بِالنَّارِ یَا غَایـَةَ الْمُنَى فَأَیْـنَ رَجَائِی مِنْکَ أَیْنَ مَخَافَـتِی
أَتـَیْـتُ بِأَعـْمَالٍ قـِبـَاحٍ رَدِیـَّةٍ فَمَا فِی الْوَرَى خَلْقٌ جَنَى کَجِنَایَتِی
فَـزَادِی قَلِـیلٌ مَا أَرَاهُ مُبَـلِّـغاً أَ لِلزَّادِ أَبْکِی أَمْ لِبُعـْدِ مَسَافَتِی»
«آیا مرا به آتش میسوزانی، ای نهایت آرزوها؟ پس امید و خوف من چه میشوند؟
با اعمال گناه سنگینی آمدهام و در میان مردمان کسی را نمینگرم که به اندازة من جنایتی کرده باشد.
توشهام اندک است و مرا به مقصد نمیرساند. آیا برای توشهام بگریم یا برای مسافت طولانی ام به سوی تو؟»
این کلمات را که گفت، غش کرد و بیهوش افتاد! سر مبارکش را روی زانو نهادم و گفتم: ای فرزند پیامبر خدا، این ماییم که باید چنین بیتابی کنیم. شما شخصیت بزرگی هستید. پدرتان حسین بن علی، مادرتان فاطمه و جدتان رسول خدا: است. با شنیدن این کلمات، حضرت رو به من کرده، فرمودند:
«هَیْهَاتَ، هَیْهَاتَ یَا طَاوُسُ، دَعْ عَنِّی حَدِیثَ أَبِی وَ أُمِّی وَ جَدِّی، خَلَقَ اللهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ أَحْسَنَ وَ لَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَ خَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَ لَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ تَعَالَى (فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون) ».31
«دور است، دور است (یعنی نه، نه) ای طاووس، سخن از نسب را کنار بگذار، داستان پدر و جد و جدهام را وانه. خداوند بهشت را آفرید برای کسی که او را اطاعت کند، ولو سیاهی حبشی باشد و آتش جهنم را آفرید برای کسی که او را نافرمانی کند، ولو سید قریشی باشد، مگر نشنیدهای سخن خدای متعال را که میفرماید: «وقتی که در صور دمیده شود نسبها منتفی است و از یکدیگر پرسش نمیکنند؟!»
فرزند خردسال امام سجاد (علیه السلام) در حالیکه آن گرامی مشغول عبادت است. از بلندی سقوط میکند و دستش میشکند. فریاد کودک و زنان بلند میشود و بالاخره شکستهبند میآید و دست بچه را میبندد، و آن حضرت پس از فراغ از نماز، (سفر آسمانی) چشمش به دست بچه میافتد و با تعجب میپرسد: از چه رو دست بچه را بستهاید؟ معلوم میشود که امام (علیه السلام) در لحظاتی که مشغول نماز بود، آن فریاد و همهمه و حوادث را متوجه نشده است!»41
در منابع اهلسنت نیز در این باب نکات فراوانی وجود دارد که اندیشمندان اهلسنت به این نکته اقبال معناداری کرده ا ند. سفیان بن عیینه میگوید:
« حَجَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیهما السلام) فَلَمّا أَحرَمَ وَ استوت بِهِ رَاحِلَته اصفَرَّ لَونُهُ وَ وَقَعت عَلیه الرعدة و لم یستطع أن یلبی فقیل أ لا تلبی؟ فقال: أخشى أن یقول لی، لا لَبَّیکَ...».51
«علی بن الحسین به حج روی آورد، هنگامی که احرام بست و مرکبش استقرار یافت، رنگش به زردی گرایید و در حال خضوعی که داشت بر بدنش لرزه افتاد و نتوانست لبیک بگوید: به ایشان عرض شد: چه شده است شما را که لبیک نمیگویید؟ فرمود: میترسم لبیک بگویم و در جوابم گفته شود: نه لبیک.»
در وادی علم و دانش
امام سجاد (علیه السلام) در وادی علم و دانش، میراث بر پیامبرگرامی اسلام و زهرا و علی و حسین بن علی: است و تمام دانشی را که آنان داشتند به ارث برده بود که در صحنههای مختلفی دانش آن گرامی بر همگان مشهود گردید؛ چنانکه بخشی از این دانش گسترده را در صحیفة سجادیه و رسالة الحقوق و خطابهها و سخنرانی ها و نیز در دوران امامت و رهبری ا ش در دل تاریخ سخت و دشوار آن دوره مشاهده میکنیم.
ابن سعد گوید: «کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالماً رفیعاً وَرِعاً...».61
«علی بن الحسین (علیه السلام) ، مورد اعتماد و اطمینان بود. گویندة احادیث بسیار، عالم و دانشمند بلند جایگاه باتقوا بود.»
شافعی گفته است: «وجدت علی بن الحسین و هو أفقه أهل المدینة».71
ابن شهاب زهری علیرغم وابستگی ا ش به امویان، به محضر امام میرسید و از دانش و فضل امام بهرهها میبرد؛ «کان الزهری إذا ذکر علی بن الحسین یبکی و یقول: زین العابدین... لم أدرک أحداً أفضل من علی بن الحسین (علیهما السلام)»؛81 «هرگاه زهری به یاد امام علی بن الحسین میافتاد میگریست و میگفت: زینت عابدان... من کسی را درک نکردم، بالاتر از علی بن الحسین (علیهما السلام)»
ابوحازم: «مَا رَأَیْتُ هَاشِمِیّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیهما السلام) »؛91 «از هاشمی ها کسی را بلندمرتبهتر و فقیهتر از او ندیدم.»
استجابت دعای امام سجاد (علیه السلام)
امام سجاد (علیه السلام) ، براثر عمق ارتباطی که با خدای متعال داشت و در هنگام دعا، روحش به کانون اصلی جهان متصل بود، دعاهای مستجاب فراوانی داشت که برای نمونه، به یک مورد آن اشاره میکنیم:
«ثابت بنانی نقل کرده که من با جماعتی از زهاد بصره؛ مانند ایوّب سجستانی و صالح المری و عتبه و جیب فارسی و مالک بن دینار سفر به قصد مکه آغاز کردیم. چون به آن شهر رسیدیم، دیدیم که آب کمبود شدید یافته و مردم بر اثر کمی بارندگی در مضیقة بیآبی قرار دارند. عطش و تشنگی اهل مکه نمودار بود. هنگامی که ما را دیدند به نزدمان آمدند و از ما خواستند که دعای باران کنیم، ما به مسجدالحرام رفتیم و طواف نمودیم و با خضوع و تضرع دعای باران کردیم ولی اجابتی ندیدیم، در همین اثنا جوانی را دیدیم که روی به کعبه ایستاده، غمها چهرهاش را محزون ساخته و صدایی لرزان از خوف و خشیت الهی دارد. با ابتهال و تضرعی وصف ناشدنی طواف میکند و سپس به ما روی کرده، فرمود: ای مالک بن دینار و ثابت بنانی و ای ایوب سجستانی و صالح المری و عتبه و حبیب فارسی و سعد و صالح الاعمی و ای رابعه و سعدانه و ای جعفر بن سلیمان! گفتیم: چه میخواهی ای جوان برومند؟ گفت: آیا در بین شما یک نفر نیست که خدا او را دوست بدارد؟ گفتیم: ای جوان! از ما دعا است و از خدا اجابت. فرمود: از کعبه دور شده ا ید، اگر در میان شما یک نفر محبوب خدا بود، خدا او را اجابت میکرد. سپس به مقابل کعبه آمد و به سجده افتاد، دیدم سجدهای عجیب فرمود و در سجدهاش میگفت: ای خدای من به دلیل دوستی ا ت بر من، بارانی نازل فرما و شهر مکه را سیراب کن! چون کلامش تمام شد، دیدیم مانند ناودان از آسمان آب رحمتی طولانی نازل شد و همه بطحا را سیراب کرد. بعد از باران خدمتش رسیدیم و گفتیم: از کجا دانستی که خدا تو را دوست دارد و دعایت مستجاب است؟ فرمود: اگر دوستم نمیداشت، زیارتم نمیکرد، چونکه به دیدنم اراده میکند دانستم دوستم دارد. از اهالی مکه پرسیدم: این جوان کیست؟ گفتند: علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب: است.»02
دستگیری از فقیران و مستمندان
امام زین العابدین (علیه السلام) ، با تأسی به اجداد طاهرینش، یار بینوایان و دستگیر مستمندان بود و همواره به آنها کمک میرساند و شبانه توشه بر میگرفت و ناشناس به یاری مستمندان و بینوایان میرفت.
ابو حمزه ثمالی میگوید: «علی بن الحسین (علیهما السلام) شبانه مقداری غذا بر دوش خود می نهاد و در تاریکی شب، مخفیانه به فقرا میرساند و میفرمود: «صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّب»؛12 «صدقهای که در نهان داده شود، غضب و خشم الهی را خاموش میسازد.»
سفیان بن عیینه از زهری نقل میکند، «شبی سرد و بارانی، امام علی بن الحسین، زین العابدین (علیه السلام) را در یکی از کوچههای مدینه دیدم که مقداری آرد و هیزم بر پشت گرفته و عزم خانة تهی دستان دارد. به آن حضرت گفتم: ای پسر فرستادة خدا، چه بر پشت داری؟ فرمود: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده کردهام و میخواهم در جای امنی قرارش دهم. عرض کردم: اجازه میدهید خدمتکارم شما را در این امر یاری کند؟ فرمود: خیر! گفتم: اجازه دهید خودم شما را کمک نمایم. باز هم فرمود: خیر! چیزی را که خودم میتوانم انجام دهم و به کار خودم میآید، چرا خودم انجامش ندهم. تو را به خدا سوگند مرا تنها بگذار. من تنهایش گذاشتم و آن حضرت، رفتند. بعد که حضرت را دیدم، پرسیدم: آن، چه سفری بود؟ فرمود: آن سفر، از نوعی که تو پنداشتی نبود. سفر آخرت بود و من برای آن جهان، خود را آماده میکردم. با دوری از حرام و بخشش (عفو دیگران) و انجام کارهای نیک.»22
فضایل وجودی بیشماری دربارة امام سجاد (علیه السلام) مطرح است که به دلیل گستردگی و بیکرانگی و به دلیل طولانی نشدن بحث، از آنها خودداری میکنیم.
ایفای رسالت، پس از واقعة عاشورا
امام سجاد (علیه السلام) در صحنه عاشورا حاضر و ناظر بود و همة مصیبتها، شهادتها، رشادتها، غمها و رنج های آن را به چشم دید. او اموری را مشاهده کرد که هیچکس قبل و بعد از آن شاهدش نبود.
واقعة عاشورا در روح بزرگ آن حضرت، اثری ژرف، عمیق و ماندگار برجای نهاد. او جزئی از نقشة بیبدیل حسین بن علی (علیهما السلام) در واقعه است؛ یعنی باید همراه عمهاش زینب، به حفظ میراث گرانقدر عاشورا و انتقال پیام های آن بپردازد و اهداف عالی و والای شهیدان واقعه و پدر بزرگوارش، سید شهیدان امام حسین (علیه السلام) را به گوش بشریت انتقال دهد.
نقش امام سجاد (علیه السلام) در حفظ میراث گرانقدر عاشورا، نقشی بیبدیل است و در کنار عمهاش زینب (علیها السلام) این رسالت بزرگ را به تمام و کمال به انجام میرساند. حضور ایشان در جمع اسیران اهلبیت، مرهمی است بر دل و قلب و ضمیر رنجیدة آنان و پشتوانهای است عظیم. در مواقف اسارت، از کربلا تا شام، به روشنگری ها پرداخته و مظلومیت شهیدان طف و دنائت و پستی قاتلان و دستگاه اموی را برملا می سازد که در دل تاریخ این مواضع و خطابههای روشنگر، نقش هدایتگرانه و آزادی آفرینِ خویش را ایفا مینماید. در سخنانی که در کوفه در جمع مردم فریب خوردة کوفه ایراد کرد، موجی از گریه و خجلت و شرمساری را در آن نابکاران برانگیخت. در بخشی از سخنانش در کوفه چنین فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إِلَى أَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِکُمْ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ وَ الْبَیْعَةَ وَ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ سَوْأَةً لِرَأْیِکُمْ بِأَیَّةِ عَیْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) ».32
«ای مردم، شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را به پدرم نوشتید و او را خدعه کردید و در نامههایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید، سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید؟! وای بر شما، از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید. چه زشت و ناروا اندیشیدید. به چه رویی در قیامت با پیامبرخدا رو به رو خواهید شد؟»
این سخنان، همچون پتکی بر روان و ذهن بیمار و فریب خوردهشان نواخته شد و آنان را در خود فرو برد و علائم خجلت و حسرت و پشیمانی را در آن دغلکاران ظاهر نمود.
سخنان آن حضرت در مجلس عبیدالله بن زیاد و مواجهة صریحش با آن ملعون، داستانی غرور آفرین از امام و قافلة اسیران است. آن حضرت در مسیر شام در مواقف بسیاری به روشنگری پرداخت و عمق حادثة کربلا را به آنها شناساند؛ چنانکه در بعلبک و عسقلان و مواقف بسیار دیگری به ایراد خطبههای حماسی و شور آفرین روشنگر پرداخت و اثری عمیق در آنان و در تاریخ بر جای نهاد.
در ورود به شام، پیرمردی از اشتباه خود برگشته و توبه مینماید؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ مِنْ عَدَاوَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْ قَتْلِ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ لَقَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ مُنْذُ دَهْرٍ فَمَا شَعَرْتُ بِهَا قَبْلَ الْیَوْمِ»؛42 «خدایا! به سوی تو باز میگردم؛ (سه مرتبه). خدایا! به تو باز میگردیم از دشمنی خاندان پیامبر و بیزاری میجویم از کسانی که اهلبیت پیغمبرت را کشتند. من تاکنون هرچه قرآن خواندهام و آیات مودّت ذوی ا لقربی، تطهیر و... را نفهمیدهام. اینها همه در پرتو روشنگری های امام سجاد (علیه السلام) روی داده است.»
سخنرانی امام سجاد در مسجد اموی
یزید بن معاویه که پس از پیروزی ظاهری و به شهادت رساندن خاندان اهلبیت و امام شهیدان ابیعبدالله الحسین (علیه السلام) ، خود را سرمست پیروزی و فاتح میدید، دستور بر پایی مجلسی را داد تا اسیران را به آن مجلس بخواند و غلبه خود را در نزد جاهلان و نابکاران نشان دهد. مأموران موظف شدند قافلة اسیران را با ریسمان بسته وارد نمایند و علی بن الحسین (علیهما السلام) را که بزرگ آنان بود با زنجیر ببندند و وارد مجلس نمایند. مراسم اجرا شد و کاروان نور و کرامت وارد شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهرة اسیران، خود نمایی میکرد و در طرف دیگر، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید سفاک نشسته بود. همین که چشم امام سجاد (علیه السلام) به چهرة نابکار و پلید یزید افتاد، سکوت را در آن شرایط مهم به مصلحت ندانست و چنین فرمود: «أَنْشُدُکَ الله یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللهِ لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ»؛52 «ای یزید، تو را به خدا سوگند، اگر پیامبر، ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
این پرسش. ذهنیتِ خبیث یزید را کاملاً در هم شکست و در همان برخورد نخستین، از تبختر و غرورش کاسته شد.
این پرسش، مردم جاهل و فریبخوردة شام را هم به تأمل وا میداشت که مگر این جوان اسیر را با رسول الله چه نسبتی است که چنین میپرسد؟
این سخن اثر خود را گذاشت. یزید دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام سجاد (علیه السلام) باز کنند.
یزید به فرزندش خالد گفت که به نوعی جواب امام را بدهد ولی خالد حقیرتر و بیمقدارتر از آن است که در برابر امام سخنی کار ساز بگوید. امام فرمود: «طمع نداشته باشید که ما را خوار سازید و ما شما را گرامی بداریم.»62
یزید از خطیب دربار خواست که بر منبر رود و از یزید و خاندانش تمجید کند و از امام حسین (علیه السلام) و پدر گرامی ا ش علی (علیه السلام) بد بگوید. او بر منبر رفت و به آنچه یزید میخواست عمل نمود. امام سجاد (علیه السلام) از گستاخی یزید برآشفته، فرمود:
خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد؛ «...اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق...»؛72 «وای بر تو، رضایت مخلوق را بر رضایت خالق می فروشی؟!»82
ابتدا یزید نمیخواست اجازه دهد، اما چون با اصرار مردم مواجه شد، اجازه داده، گفت: بر منبر برو و از آنچه پدرت کرد غذر بخواه ... امام بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، چنین فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ، أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ، وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ... وَ مِنَّا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِین فَاطِمَةُ الْبَتُولُ، وَ مِنَّا سِبْط هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة، فَمَن عَرَفَنِی فَقَد عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی.
أَیُّهَا النَّاسُ، أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَى، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى، أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى، أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى... أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ مَن بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ صَلَّى القِبلَتَین وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ، یَعْسُوبِ الْمُوِمِنِینَ وَ قَاتِلِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ ... أَنَا ابْنُ عَلِی بنُ أبی طَالِبٍ، ... أَنَا ابْنُ فَاطِمَة الزَّهرَاء.... أَنَا ابْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءَ، أَنَا ابْنُ ذَبِیح کَربَلَاء...».92
«ای مردم، خدا به ما شش خصلت عنایت فرموده و به هفت امر برتریمان بخشیده، به ما علم، حلم، بزرگی، فصاحت، شجاعت و محبت در دل های مؤمنین عطا کرده و ما را فضلیت بخشیده به اینکه از ما است پیامبر برگزیده محمد مصطفی که درود خدا بر او و آلش باد و از ما است صدیق (راستگو) (علی (علیه السلام) ) و از ما است جعفر طیار و از ما است شیر خدا و شیر رسول خدا و از ما است سیده زنان عالم، فاطمه بتول زهرا و از ما است دو سبط این امت و دو جوانان اهل بهشت، پس هر که مرا میشناسد که میشناسد و هر که نمیشناسد، خودم را به او معرفی میکنم من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند کسی هستم که زکات «رکن اسود» را در جامه و ردای خویش حمل مینمود. من فرزند بهترین کسی هستم که لباس رزم پوشید و در میدان رزم با پای برهنه و یا با کفش مصمم حرکت نمود، من فرزند کسی هستم که بهترین طواف سعی را نمود. من فرزند بهترین حجگزار و تلبیه گویم، من فرزند کسی هستم که با براق به اوج رفت و از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داده شد، او را جبرئیل به سدرة المنتهی برد. من فرزند کسیام که نزدیک شد و به مقام قرب و یگانگی رسید. من فرزند محمد مصطفایم، من فرزند کسیام که دو بیعت کرد و بر دو قبله نماز گزارد و در بدر و حنین رزمید و به اندازه چشم بر هم نهادنی به خدا کافر نشد، پشتوانه مؤمنان و قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین، علی بن ابیطالبم. من فرزند فاطمه زهرایم. من فرزند کسیام که در خون سرش آغشته شد من فرزند ذبیح کربلایم.
و پیوسته میفرمود: منم فرزند... نالة مردم به گریه و شیون برخاست و یزید به مؤذن دستور اذان داد و تا رسید «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»، فرمود:
«...مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ، فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ؟».03
«ای یزید، اگر بگویی محمد (صلی الله علیه و آله) جد تو است دروغ گفتهای، اما اگر معقتدی که جدّ من است، پس چرا عترتش را به قتل رساندی؟»
تأثیر کلام آن گرامی چنان بود که نزدیک بود در شام انقلابی رخ دهد که یزید انگشت اشاره را به سوی ابن زیاد برد و به مردم گفت: خدا لعنت کند ابن مرجانه را که او حسین را کشت.
این سخنرانی بسیار مفصل و اثرگذار بود و در تاریخ اسلام و عاشورا، یکی از نقطههای عطف تاریخی شمرده میشود.
امام سجاد (علیه السلام) در وادی سیاست
درک وضعیت تاریخی امامان شیعه، گویاترین سند در شناخت مواضع و اقدامات سیاسی آنان است؛ مسئلهای که از ناحیة خود امامان شیعه: مورد توجه فراوان واقع شده و آنان با همین رویکرد به اعلام مواضع و اقدامات سیاسی خود پرداختهاند؛ زیرا درک زمان، زمینهساز عبور از خطرات و عامل حفظ مواریث و مآثر فکری و فرهنگی است. فهم زمانه از ناحیة انسان های صاحب رسالت، فهم وظیفه و تکلیف آنان را در پی د ارد و با همین شیوه و روش میتوان این شخصیت های بزرگ و مؤثر تاریخی را باز شناخت.
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و واقعة تکان دهندة عاشورا بود که دوران امامت امام سجاد (علیه السلام) آغاز گردید. شاید بتوان گفت که دهشتناکترین و غمبارترین و عظیمترین حادثة تاریخی را عبور کرده و در بدترین زمان ممکن قرار داشته است. امامت امام سجاد با دشواری فراوانی آغاز میشود. حادثة کربلا تکان سختی نه تنها در ارکان تشیع، بلکه در همه جای دنیای اسلام وارد کرد. قتل، تعقیب و شکنجه و ظلم و قساوت و بیرحمی و اهتمام به آن و سرسپردگی به دستگاه حاکمة جور و استبداد نسبت به اهل بیت: در آن شکل، سابقه نداشت. سرهای شهدا را به نیزه کردند و اسارت خانوادة پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و گرداندن آنها شهر به شهر و بر نیزه نمودن سر مطهر دردانة هستی، امام حسین (علیه السلام) ، مسئلة کمی نبود. آن واقعه و رخداد، دنیای اسلام را مبهوت کرد. کسی باور نمیکرد که کار به اینجا بکشد که در حضور مردمی که بوسههای پیامبر بر لبان و چهرة امام حسین را مشاهده کرده بودند چنین هتک حرمت و جنایتی رخ دهد. اینها نشان میداد که سیاست، سیاست دگری است. سرکوب و نابودی بیرحمانه، سیاستی است که با هتاکی فراوان آغاز شده، لذا رعب و وحشت شدیدی تمام دنیای اسلام را فرا گرفت. چنین رعب و وحشتی، به خصوص در مکه و مدینه بیسابقه بود.
امام سجاد (علیه السلام) دوران سه حاکم مستبد و ستم پیشه را گذراند. یزید، عبدالله زبیر، عبدالملک مروان. که عمدهترینش پس از واقعة عاشورا است و البته همین وضعیت به نوعی دیگر در دو دورة دیگر نیز حاکم بوده است. اکنون اندکی از گزارش های تاریخی در این باب را مرور نموده، تصویری از وضعیت دوران اموی (یزید بن معاویه) را که ما را با واقعیت های تلخ آشنا میسازد و نیز سنگینی کار امام سجاد (علیه السلام) را نشان می د هد، به اختصار ارائه می کنیم:
واقعهء حرّه و امام سجاد (علیه السلام)
واقعة حره ازجنایات بزرگ امویان (یزید بن معاویه) پس از به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام) است که در بیست و هفتم ذیحجه سال 63 هجری رخ داد و سپاه شام، مدینه را به خاک و خون کشید و بسیاری از دم تیغ به صورتی بیرحمانه گذشتند.
یزید در سال 63 هجری، جوانی از سرداران شام به نام عثمان بن محمد بن ابوسفیان را که بسیار سبکسر و بیتجربه بود، بر مدینه گماشت و او شاید برای اینکه اهل مدینه را با یزید مهربان کند، از برخی اهالی مدینه خواست به شام رفته، با یزید ملاقات کنند. یزید در این دیدار جایزة زیادی، در حد پنجاه هزار درهم و صدهزار درهم به آنها داد لیکن آنان که از صحابه یا فرزندان صحابه بودند، وقتی دستگاه یزید را دیدند، خشمشان نسبت به وی بیشتر شد و به مدینه برگشتند و خطاب به اهالی مدینه گفتند:
«در یک جمله به شما بگوییم، ما که نزد یزید بودیم، دائم میگفتیم: خدایا! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک شویم. به شما بگوییم که ما از نزد کسی میآییم که کارش سگ بازی و میمون بازی و لهو لعب و شراب خواری و نکاح با محارم است، دیگر حال و تکلیف خودتان را خودتان میدانید.»13
در پی این گزارش، مردم با عبدالله بن حنظلة غسیل الملائکه بیعت کردند و خلع یزید از خلافت را اعلام کرده و در پی آن امویان مدینه را محاصره نمودند.»23
یزید که چنین انتظاری نداشت، مسلم بن عقبة بن رباح را که در سنگدلی و قساوت شهره بود، با لشکری به مدینه فرستاد و به او گفت: مردم را تا سه روز دعوت کن. اگر پذیرفتند که بهتر و گرنه با آنها بجنگ و چون غلبه یافتی، مدینه را سه روز به سپاهیانت واگذار که هر چه خواهند انجام دهند، آنها چینن نمودند و مردم مدینه تسلیم نشدند. لذا کشتار فراوانی کرده و هتک حرمتهای فراوانی به نوامیس صورت گرفت و طبق نقل طبری، 3300 نفر از دم تیغ گذشتند!
از مسائل مهم تاریخی در این دوره آن بود که سپاه شام به حریم بیت امام سجاد (علیه السلام) تعرّضی نکردند و پناه بردگان به آن حضرت در این واقعه در امان ماندند. رویداد این مسئله، حاکی از روایت و روشن اندیشی امام سجاد است؛ زیرا امام سجاد (علیه السلام) پس از بازگشت از شام به همراهی اسرا، براساس سیاست حکیمانه و خردمندانه و با توجه به شناخت عمیقی که از مردم شهر داشت. موضعی کاملاً بیطرفانه اتخاذ کرد؛ زیرا چنانکه خود آن حضرت فرمود: «در همة مکه و مدینه حتی بیست نفر که مرا دوست داشته باشند، وجود ندارد!»33
دلیل روشن این کنارهگیری به خصوص در واقعة حرّه این بود که امام میدانستند این حرکت، از مبنای صحیح اسلامی برخوردار نیست و قیام کنندگان به امامت ایشان اعتقادی ندارند و حتی از ایشان نظری هم نخواستهاند؛ زیرا چند نشانة انحراف از امامت را درخود داشتند:
1. آنها با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بودند.
2. تحت رهبری عبدالله بن حنظله، داعیة استقلال داشتند، بدون کمترین توجهی به امام سجاد (علیه السلام) .
3. هرگز حتی مشورتی با امام سجاد (علیه السلام) نکردند.
4. هدف مشخص و برنامهای برای مبارزة خود نداشتند و نمیدانستند که برای چه هدفی مبارزه میکنند!
5 . مدینه (شهر پیامبر (صلی الله علیه و آله)) را در معرض حمله و هتک حرمت قرار دادند.
پس به دلایل یاد شده، امام سجاد (علیه السلام) از مدینه بیرون آمده و در ینبع و قسمتی از بیدا مستقر شدند و حتی مروان حکم را با کسانش که 400 نفر بودند، با بزرگواری و کرامت پناه داد و آنها را که دشمنی دیرینه با پدرانش داشتند به پناه خویش گرفت.43
این کنارهگیری موجب شد که امام به کلی از لیست سیاه دستگاه اموی حذف شوند و در واقعه حرّه در امان بمانند و این مسئله به قدری دارای اثر بود که مسرف بن عقبه، با همة قساوتش، به خود جرأت ندهد به بیت امامت هجوم ببرد و با این سیاست داهیانه وخردمندانه بود که جریان امامت به سلامت از درون حوادثی دهشتبار و وحشتناک عبور کند و حفظ شود.
امام سجاد (علیه السلام) در عصر اختناق و فساد
عظمت کار امام سجاد و دشواری آن را از روزگار عجیب آن حضرت بهتر میتوان درک کرد؛ روزگاری که انحطاط فکری امت اسلامی به اوج خود رسیده بود که نتیجة این انحطاط فکری، بیاعتنایی به تعالیم دینی، فراموشی سنت های نبوی، فراموشی مبانی فکری اولیة اسلامی، روی آوردن به بدعت ها و انحرافات و جایگزین شدن انحرافات فکری به جای مبانی اولیة اسلامی، تخریب بنیان های اخلاقی و... همه، نمودهایی بودند که در جامعه آکنده از انحراف و فساد آن روزگار مشاهده میگردید.
ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» مینویسد:
«بزرگترین خوانندهها، نوازندهها، عیاش ها و عشرت طلب ها، یا از مکه بودند و یا از مدینه، که هر گاه خلیفه در شام دلش تنگ میشد و هوس غنا میکرد و خواننده و نوازندة برجستهای میخواست، کسی را از مدینه یا مکه که مرکز خوانندگان و نوازندگان معروف و مغنّیها و خیاگران برجسته بوده برای او میبردند.»53
با توصیف ابوالفرج، فهمیده می شود که بدترین و هرزه سراترین شعرا در مکه و مدینه بودند. مهبط وحی الهی و زادگاه اسلام مرکز فساد و فحشا شده بود. افرادی مانند عمرو بن ابیربیعه، شاعر عریانگوی بیپردة هرزه و در اوج قدرت و هنر شعری، در اوج محبوبیت قرار داشت که وقتی از دنیا رفت، جوانان مدینه به خاطر شعرهای بیپرده ا ش عزا گرفته و فراوان گریستند!
در نقلی آمده است که وقتی عمرو بن ابی ربیعه مرد، در مدینه عزای عمومی شد و مردم در کوچههای مدینه میگریستند. هرجا میرفتی گروهی از جوان ها نشسته بودند و برمرگ عمرو بن ابی ربیعه تأسف میخوردند. راوی همین نقل گوید: کنیزکی را دیدم که با گریه و زاری و اشک ریزان دنبال کاری میرود. وقتـی به جمعی از جوانـان رسیـد، از وی پرسیـدند: چـرا زاری می کنی و اشک می ریزی؟ گفت: به خاطر اینکه ابن ابی ربیعه از دنیا رفته است! یکی از آنان گفت: غمگین نباش، در مکه شاعر دیگری به نام حارث بن خالد مخرومی هست که او هم مانند عمرو بن ابی ربیعه شعر میگوید و یکی از شعرهای او را خواند. وقتی کنیزک این شعر را شنید، اشک های خود را پاک کرد و گفت: «الحمد لله الذی لم یخل حرمه»؛ «خدا را شکر که حرمش را خالی نگذاشت.»63
چنین بود وضع مردم مدینه، که از پایینترین فرد جامعه و آدم های فقیر و گرسنه و بدبخت؛ مانند اشعث طمّاعِ دلقک و حتی مردم معمولی کوچه و بازار تا چه رسد به اشراف زادهها و به اصطلاح آقا زادهها، همه غرق در تمنیات مادی و شهوانی خودشان بودند.
علاوه بر این ها فساد سیاسی در این دوره بی د اد میکرد و شخصیت های بزرگی مانند محمدبن شهاب زهری هم در این فساد سیاسی هضم شده و فرو رفته بودند. مجلسی در بحار الانوار، از قول جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:
«مَا نَدْرِی کَیْفَ نَصْنَعُ بِالنَّاسِ إِنْ حَدَّثْنَاهُمْ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) ضَحِکُوا وَ إِنْ سَکَتْنَا لَمْ یَسَعْنَا».73
«ما نمیدانیم که با این مردم چه کنیم. اگر به آنچه که از رسول الله (صلی الله علیه و آله) شنیدهایم با آنها سخن بگوییم، میخندند. (کناینه از انحراف عمیق آنها) و اگر سکوت کنیم به مصلحت ما نیست و شایسته نخواهد بود.»
فساد حاکم بر این دورة تاریخ، فسادی فراگیر بود و هیچکس در امان نماند. این فساد حوزههای گوناگونی را شامل میگردید. که به فساد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی میتوان آن را تسرّی داد. که ماجرای این فساد، نیازمند به جامعه شناسی این دورة نفسگیر و پر محنت است که به دلیل خودداری از طولانی شدن به آن وارد نمیشدیم.
فقط این را اشاره کنیم که امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) إِلَّا ثَلَاثَةً؛ أَبُو خَالِدٍ الْکَابُلِیُّ، یَحْیَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِیلِ وَ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ».83
«مردم پس از حسین بن علی (علیهما السلام) سبط پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مرتد شدند و از دین برگشتند؛ جز سه تن؛ ابو خالد کابلی، یحیی بن امطویل و جبیر بن مطعم و جالب است که به نقلی از ابن ابیالحدید اشاره کنیم که او مینگارد: «امام سجاد فرموده است: «مَا بِمَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنَا»؛93 «در تمام مکه و مدینه بیست تن یافت نمیشدند که ما را دوست بدارند.»
این نقل ها، حاکی از عمق انحرافاتی است که در این دوره تاریخی پیش آمده است.
مسئولیت های سهگانه امام سجاد (علیه السلام)
در این دوره پراضطراب که انحراف همة سطوح اجتماعی و همة حوزهها را فرا گرفته، مسئولیت شخصیت والا و الهی؛ همچون امام سجاد (علیه السلام) که در اندیشة احیای مواریث نبوی است و در اندیشة به ثمر نشستن نهضت عاشورای حسینی است و در صدد تنویر افکار و مبارزه با همه کثری ها و انحرافات است. مسئولیتی عظیم و سنگین است که ما در حدّی اشارهگونه به این مسئولیت های سهگانه اشاره میکنیم:
1. تبیین و تدوین اندیشه و فکر اسلامی.
2. اثبات حقانیت اهلبیت: و حفظ جریان ناب امامت.
3. ایجاد تشکیلات اسلامی برای توجه دادن جامعه و زمینهسازی برای تبعیت از اهلبیت:
درراستای سه امر فوق. امام سجاد (علیه السلام) به بیان معارف اسلامی به صورتی گسترده پرداختند که این مقوله خود، موضوعی جداگانه برای بررسی است و نیز به اثبات حقانیت اهلبیت به صورتی مفصل و همه جانبه اقدام نمودند و از همه مهمتر این که در راستای این دو مسئولیت خطیر، به کادرسازی تشکیلاتی و منظمی هم اقدامی کردند که این کادرسازی در قالب موعظهها و خطابههای بلیغ و نامهها و رسائل فراوان مشاهده میگردد که ما را مجال ورود به آن وجود ندارد و خود، نوشتاری تفصیلی و در واقع، کتابی قطور می طلبد.
اقدامات سهگانة پیش گفته، با اهدافی صورت گرفت؛ مانند ایجاد حکومت اسلامی، تبیین درست اندیشة اسلامی و زدودن انحرافات از کلیت اندیشة مسلمانان و خالص نمودن تفکر آنان، آشنا ساختن مردم به حقیقت امامت و اهلبیت: ، دست و پنجه نرم کردن با حکومت منحرف عبدالملک مروان، لزوم اصلاحگری تدریجی در همه نظامات اجتماعی و... .
آثار ماندگار و راهگشای امام سجاد (علیه السلام)
از امام سجاد (علیه السلام) متون و آثاری راهگشا باقی مانده که اشارتی به این آثار فاخر و ماندگار و تعیین کننده در هدایتگری را نیز ضروری میدانیم:
1. صحیفة سجادیه
صحیفة سجادیه میراث فاخر و گرانبهای برجای مانده از چهارمین امام و پیشوای معصوم است که گنجینهای پر بها و ثروتی آسمانی و الهی است. مجموعه کلماتی است که در قالب دعا بر قلب و زبان عزیزترین انسان ها جریان یافته و در واقع به همان اهداف و مسئولیت های سهگانة امام سجاد (علیه السلام) می پردازد. دعاهایی است سازنده، تعیین کننده و روشنگر راه سالک مسیر الهی. مضامین این دعاها و مجموعة آموزههای بلند و عرفانی و معرفتی و اخلاقی و سیاسی و تربیتی و اقتصادی و اجتماعی و فلسفی و برهانی و کلامی و... این مرامنامة زندگی عملی مسلمانان را تعیین میکند و به لحاظ اهمیت، در آن درجه و اعتبار قرار دارد که «اخت القرآن» به خود نام گرفته و به عنوان زبورآل محمد (صلی الله علیه و آله) نامدار گردیده است و نیز به عنوان اهلبیت شناسایی گردیده است.
صدور این دعاها، در دوران خفقان و اختناق نفسگیری رخ داد که آن حضرت، حتی زمینة کشیدن آه را هم نداشت! لذا در قالب دعاهایی پر محتوا ایراد گردید که قادر است سالکان راه و تشنگان وادی معرفت را به اصل شریعة حیات متصل نماید.
بر تشنگان وادی عشق و عرفان و محبت است که این کتاب گرانسنگ و این ذخیرة الهی و میراث امامت شیعی را در زندگی خود پیاده کنند و جامعة صالح دینی را بر مصادیق آن تنظیم و بازسازی نمایند.
مباحثی همچون سند شناسی، فصول و ادعیه و ساختار شناسی صحیفه سجادیه، اعتبار صحیفه، اهتمام اهلبیت به صحیفه و... از مباحث عمدهای هستند که کتب فراوانی را به خود اختصاص داده و جای بررسی های تفصیلی و شرح و تفسیرهای عالمانة مفصل دارد.
2. رسالة الحقوق
سند فاخر و ماندگار و راهگشای دیگری که از وجود مبارک امام سجاد (علیه السلام) به یادگار مانده و بسان میراثی پر بها در دست ما قرار گرفته رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) است.
این رساله پر از مفاهیم حقوقی است که از حقوق اعضا و جوارح انسانی آغاز گردیده و به حقوق الهی و انسانی و اجتماعی و نیز حقوق اقتصادی، اجتماعی پرداخته است. مجموعه حقوقی که در این رساله توسط امام سجاد (علیه السلام) مطرح شده راه حق است که میتوان آنها را در هشت سر فصل کلی قرار داد:
1. حق خدا بر انسانها
2. حق انسان بر خودش
3. حقوق افعال عبادی؛ مانند نماز، روزه، حج، صدقه و...
4. حقوق بزرگان مانند حق حاکمان بر رعیت، حق مالک، حق والدین، حق همسایه و...
5 . حقوق خانواده، مانند حق والدین نسبت به فرزندان و بالعکس و نیز حق زنان، همسران و...
6 . حقوق پیشگامان دین و شریعت، مانند حق معلم دینی، حق امام جماعت، حق مؤذن و راهنمایان شریعت.
7. حقوق اموالی که در اختیار بشر قرار گرفته است.
8 . حقوق طبیعی، حقوق طبیعت عالم، حقوق فطری و نیز به نوعی حقوق قراردادی در میان مسلمانان.
اگر در موارد فوق دقت شود، مجموعهای از معارف و تکالیف حقوقی را برای انسان در این رساله راهگشا که از زبان معصوم صادر شده، مینگریم که ره آورد عمل به آنها، جامعة سالم، پویا و مترقی خواهد بود. رسالة حقوق امام سجاد (علیه السلام) در عصری صادر شده که خاندان اموی، با ابزار ظلم و حاکمیت نفسانیات خویش و رواج ظلم و جهل و تباهی، همة حقوق فردی، اجتماعی و... را پایمال ساخته بودند و نادیده گرفتن حقوق، مسائل فرهنگی و اجتماعی، جامعه آن روز را در معرض فرو پاشی و اضمحلال کامل قرار داده بود و اکنون که 1400 سال از آن تاریخ پر ماجرا میگذرد. رسالة حقوق امام چهارم، منبعی راهگشا و مهم و سندی افتخار آمیز برای شیعه و تاریخ امامت محسوب میشود که جامعة اسلامی باید با معیار قراردادن این رساله در اعمال حقوقی خویش، عدالت حقیقی را بر مقیاس رسالة الحقوق امام سجاد (علیه السلام) به وادی عمل قرین سازد.
3. نامة مکتوب امام سجاد به محمد بن شهاب زهری
ابوبکر، محمد بن مسلم بن عبیدالله شهاب زهری، از فقها و محدثان قرن دوم هجری است. او در سال 51 قمری در مدینه متولد شد و نخستین کسی است که به تدوین حدیث پرداخت.04
وی نزد محدثان بزرگی، چون سعید بن مسیّب، ابان بن عثمان و عروة بن زبیر به فراگیری علم حدیث مشغول شد. وی یکی از حافظان حدیث و فقیهان بزرگ بود.14
ابن شهاب زهری از دانشمندان عصر بنی امیه بود و افتخار داشت که مدتی را شاگرد امام سجاد (علیه السلام) بود.24 وی علی رغم علم و دانشی که داشت و علی رغم بهرهوری از حضور امام سجاد (علیه السلام) ، از خط ولایت انحراف داشت. زمان زیادی همراه و همگام امام سجاد (علیه السلام) بود. به قدری با امام سجاد ارتباط گرم داشت که بعضی از بنیمروان با طعنه به او میگفتند: «پیامبرت چه میکند؟» و منظورشان علی بن الحسین (علیهما السلام) بود.
امام (علیه السلام) هنگامی که انحراف و فریفتگی وی به مروانیان را دیدند، نامهای کوبنده، هشدار دهنده و تعیین کننده ا ی را خطاب به او نوشتند؛ نامهای سراسر توبیخ و ترهیب، که برخی از جملات آن، چنین است:
«فَانْظُرْ أَیُّ رَجُلٍ تَکُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ فَسَأَلَکَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ رَعَیْتَهَا؟ وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ قَضَیْتَهَا؟ وَ لَا تَحْسَبَنَّ الله قَابِلًا مِنْکَ بِالتَّعْذِیرِ وَ لَا رَاضِیاً مِنْکَ بِالتَّقْصِیرِ. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَیْسَ کَذَلِکَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِی کِتَابِهِ إِذْ قَالَ: «لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ» وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا کَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِیقَ الْغَیِّ بِدُنُوِّکَ مِنْهُ حِینَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِکَ لَهُ حِینَ دُعِیتَ فَمَا أَخْوَفَنِی أَنْ تَکُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِکَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِکَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّکَ أَخَذْتَ مَا لَیْسَ لَکَ مِمَّنْ أَعْطَاکَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ یَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِینَ أَدْنَاکَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ الله أَ وَ لَیْسَ بِدُعَائِهِ إِیَّاکَ حِینَ دَعَاکَ جَعَلُوکَ قُطْباً أَدَارُوا بِکَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً یَعْبُرُونَ عَلَیْکَ إِلَى بَلَایَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِیاً إِلَى غَیِّهِم...».34
«توجه کن به فردای قیامت؛ وقتی که در پیشگاه الهی قرار می گیری، چگونه مردی باشی؟ آن روز که خداوند از تو بازخواست کند که نعمتهای مرا چگونه رعایت کردی؟ و دربارة حجت های من چگونه قضاوت کردی؟ گمان مبر که خداوند از تو عذری بپذیرد و به تقصیر تو راضی باشد. هیهات، هیهات، چنین نیست. خداوند دانشمندان را مسئول دانسته، میفرماید: باید آن را برای مردم بیان کرده و پوشیده ندارید و بدان که کمترین کتمان حق و کمترین وظیفهای که بر عهده داری، آن است که به وحشت ظالم انس گرفتهای و با نزدیک شدن به او و اجابت دعوت او، راه گمراهی را برایش هموار ساختهای پس چقدر بیم دارم که فردای قیامت به همراه خائنان گرفتار گناه خود باشی و از اینکه هرچه به دست آوری به خاطر یاری ستمگران از آن بازخواست شوی؛ زیرا تو مالی را که از کسی گرفتهای، از آنِ تو نیست و به کسی نزدیک شدهای که او به کسی حقش را نداده و تو با تقرب به او هیچ باطلی را رد ننمودی. تو با کسی دوستی کردهای که با خدا در جنگ است، آیا چنین نیست؟ تو را محور ستمگری خود ساختند و پلی قرارت دادند تا از آن برای عبور به آرزوهای حیوانی خود برسند و تو را نردبان گمراهی خود کردند...»
زهری بیشتر عمر خود را به عنوان کارگزار بنی امیه گذرانید و در امور دنیایی آنها به ایشان کمک میکرد. هشام بن عبدالملک او را به عنوان معلم فرزندانش برگزید و دستور داد به آنها حدیث بیاموزد. زهری چون بدرود حیات گفت: انبوهی از تألیفات و نوشته از او بر جای ماند.»44
زهری به جمعآوری احادیث نبوی پرداخته و مؤسس مکتب تاریخ نگاری مدینه است54 و او روش تدوین تاریخ را معین نمود.64
او از علمای برجسته حدیث بود، و در واقع شهرت فراوان زهری به سبب همین کتاب «المغازی» او است که آن را به روایات عروة بن زبیر و سعید بن مسیّب گرد آورده است. این کتاب فقط مشتمل بر اخبار مغازی به معنای خاص آن نیست، بلکه تمام مراحل زندگی پیامبر را در بردارد.74 به همین دلیل هم، امام سجاد (علیه السلام) او را عالمی برجسته میدانست ولی به دلیل بیتقوایی شدیدش او را مورد نکوهش شدید قرار داد. این نامه (نامه امام سجاد) حاوی معارف بلندی است که رسالت عالمان دینی را به روشنی بیان فرموده است. از خوانندگان فرهیخته این نوشتار تقاضا دارم نامه امام سجاد (علیه السلام) را به نیکی مراجعه کرده و در مضامین عالیه آن دقت نمایند.
تعرض دستگاه خلافت به امام سجاد و شهادت ایشان
علیرغم اینکه امام سجاد (علیه السلام) در دوران امامت پربار خویش که به مدت 34 سال در بدترین زمان ممکن تاریخی بود، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی چینش و بر پایی بساط امامت و حفظ مواریث امامت از سوی ایشان و تربیت تعداد کثیری از عناصر مؤمن و مخلص و گشودن باب دعوت به اهلبیت به وسیلة آن امام همام، دستگاه خلافت اموی نسبت به آن حضرت، بدبین و اندیشناک بود؛ بهگونهای که به آن امام بزرگوار، تعرض های فراوانی کردند لااقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. که این، غیر از آن مرتبهای است که به عنوان اسیر از کربلا تا شام برده شدند. اما مشاهدة معجزة امام سجاد (علیه السلام) توسط عبدالملک مروان، باعث شد که وی از آزار امام سجاد (علیه السلام) و شهادت ایشان خودداری ورزد.84
بین امام سجاد و عبدالملک مروان برخوردها، مکاتبات و مطالب فراوانی است که ورود در آن، مباحثی گسترده را طلب میکند. مبارزه امام سجاد با عبدالملک مروان، درس های فراوانی در خود دارد که باید خطبا و مبلغان به آنها ورود یابند و آشنا شوند.
شهادت امام سجاد (علیه السلام) توسط ولید بن عبدالملک
پس از مرگ عبدالمک مروان، فرزند سفاک و خونریزش ولید بن عبدالملک بر مسند نشست. او علاقه به خلافت و حکومت و عیاشی و شهوت رانی را از اسلاف خود ارث برده بود. نسبت به آل علی و امام سجاد: کینه به دل داشت. لذا به محض نشستن بر مسند خلافت، آزار و اذیت هایش نسبت به آن حضرت را آغاز کرد؛ تا آنجاکه تصمیم بر شهادت و قتل امام (علیه السلام) گرفت.
شیخ صدوق= ، هنگامی که از قاتلان ائمة اطهار: مینویسد، به امام سجاد (علیه السلام) که میرسد، اینگونه مینگارد:
«ولید بن عبدالملک به آن امام زهر داده و او را به قتل میرساند.»94
علامه مجلسی مینویسد: «علی بن الحسین (علیهما السلام) را ولید بن عبدالملک زهر خوراند و به شهادت رساند».05
جلال الدین یوسف بن حاتم مینویسد: «سبب از دنیا رفتن امام زین العابدین (علیه السلام) سمی بود که ولید بن عبدالملک به آن حضرت داد.»15
دفن امام سجاد (علیه السلام) در بقیع
واقعة شهادت جانسوز امام سجاد (علیه السلام) را مورخان در سال 94 قمری دانستهاند و همگان تقریباً بر آن اتحاد و اتفاق نظر دارند. پیکر منور امام سجاد (علیه السلام) را مردم مدینه در شهر مدینه تشییع کردند؛ این تشییع به صورت بینظیری انجام گرفت و مردم از نواحی مختلف، جهت تشییع پیکر مطهر آن امام مظلوم حاضر شدند، بدن مطهر را به قبرستان بقیع بردند و بر جنازة پاک آن مقتدای بزرگ همگان نماز گزاردند. شاگردان آن حضرت، فقهای مذاهب، علما و اندیشمندان آن دوره و افرادی چون محمد بن شهاب زهری که بر گذشتة خود میگریست و راهنماییهای امام و لطف و کرامتش را به یاد میآورد. ناله و شیون سراسر شهر مدینه را فرا گرفت. عاقبت آن حضرت را در سال 94 هجری، پس از شهادت به دست ولید بن عبدالملک، در کنار تربت پاک عمویش امام مجتبی (علیه السلام) در بقیع به خاک سپردند.25
و السلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث
پی نوشت ها :
1. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج4، مکتبة الحیدریه، 1376ق. ، ص174
2. همان، ص 175
3. همان.
4. همان، ص176
5 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1978م، صص 7 و 8
6. اصول کافی، ج 1، ص 466
7. عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج2، ص 128
8. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، للدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثه، 1433ق. ، ص80
9. همان، ص80
10. مجلسی، محمدباقر، 1989م، 64
11. مجلسی، محمدباقر، 1989، 63
12. مجلسی، محمدباقر، 1989م، 64
13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 46، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص50
14. همان، ص 58
15. همان، ص59
16. ابن عساکر، ابوالقاسم، تاریخ دمشق، ج36، بیروت، دار الفکر، 1415ق. ، ص 142
17. همان، ج44، ص175
18. همان، ص158
19. عبدالحی احمد بن محمد بن عماد، شذرات الذهب، ج1، دار ابن کثیر، دمشق، 1406ق. ، ص375
20. مجلسی، محمدباقر، 1987م، صص 53 ـ 51
21. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج4، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ص 393
22. همان، ص394
23. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ج1 ؛ انوار الهدی، قم، بیتا، صص 66 و 67
24. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار ج 45، ص166
25. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج45، پیشین، ص 175
26. همان.
27. همان، ص 177
28. همان، ص177
29. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، پیشین، ص 121
30. همان، ص 122
31. ابن عساکر، پیشین، ج27، ص 429
32. همان.
33. ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، ج2، دار الاضواء بیروت، 1987م، ص 14
34. همان، ص 15
35. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج3، مؤسسة الجمال للطباعة و النشر، 1976م، ص148
36. همان، ص 149 با عنایت به نقل حضرت آیت الله خامنهای در پژوهشی از زندگی امام سجاد (علیه السلام) . دفتر مرکزی
حزب جمهوری اسلامی، 1365، ص18
37. مجلسی، محمدباقر، پیشین، ص 147
38. همان، ص 149
39. همان، ص 150
40. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت 1986، ج7، ص97
41. زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، ج2، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالفکر، 1404، ص153
42. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، مرکز نشر الثقافة الاسلامیه، ج16، ص181
43. علی بن شعبه خزائی، تحف العقول، 1340ش. انتشارات امیرکبیر، ص 275
44. آیینه وند، صادق، علم تاریخ در اسلام، وزارت ارشاد، 1364، ص 227
45. دوری، عبدالعزیز، بحث فی نشأة علم التاریخ عند العرب، بیروت 1983، صص 78 و 79
46. همان، ص 79
47. هورویتز ژوزف، المغازی الاولی و مؤلّف ها، ترجمه حسین نصّار، قاهره 1964، ص 67
48. ر.ک: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج2، دار الاضواء، بیروت، 1403ق. ، ص 264
49. صدوق، علی بن بابویه قمی، الاعتقادات، بیجا، بیتا، ص 98
50. مجلسی، محمدباقر، ج59، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق. ، ص 109
51. طبری، ابن جریر، دلائل الامامة، مؤسسة البعثه، 1413ق. ، ص 192
52. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1978م، ص 72