نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
چکیده
موضوعات
حوادث حماسه ساز و پندآموز تاریخی را بازگفتن و درست تحلیل کردن، کاری سهل و ساده نیست و دارای مشکل و بلکه مشکلاتی پیچیده است! مشکلی به تفاوت «دیدن» و «شنیدن»! بازگویی شنیدهها و خواندههای متون تاریخی باید به گونه ا ی باشد که بتوان بخشهای حماسی و شورآفرین و حزین و غم انگیز را حس کرد و لمس نمود. اینجا است که باید حسی روحانی، عنایتی ربّانی و نظرهای حسینی، شامل قلم گردد؛ قلمی که عجز انتقال دارد.
اکنون سخن از مادری است که از شیرة قدسیِ جانش و از همة امید و عشق و وفایش، به تربیت فرزندانی دلیر و شور آفرین مبادرت کرد و با عشق به ولایتی که در جانش نهفته داشت، سر بر آستان اهلبیتی پاک و مطهر از خاندان رسالت سایید و آنان را آمادة عشقبازی در رکاب سالار شهیدان، دردانة هستی و سبط گرانمایة پیامبر، حسین بن علی (علیهما السلام) ساخت که در هنگامة حادثه، بیدرنگ و بیمحابا و تامّل، پای به راه نهادند و تا صحنة طف پیش تاختند و سرخ روی و سفید اقبال و نورانی منظر در عالم هستی، تجلّی کردند و همواره درس عشق را، درس وفا و صمیمیت و ایمان و شور و جذبه و فنا را از مادر به خوبی آموختند و شیرة وجودش را حلالی خویش ساختند.
فاطمة کلابیه، آنکه در محبت اهلبیت رسالت، ذوب شد و شاهد ذوب شدن خویش را در همدردی غربت علی (علیه السلام) و یاری حماسهسرای طف به اثبات رساند و اشک مظلومانهاش را از مدینه تا کربلا روانه کرد تا فریاد رهایی بخش محمد (صلی الله علیه و آله) در سینة تاریخ بماند و دردانه و جگرگوشهاش، سید شهیدان طف تنها نماند و عَلَم دین محمدی، همواره برافراشته بماند. آری، امّ البنین را میستایم، مادر دومین شخصیت تابناک حادثة بزرگ عاشورا را، سقّا، علمدار، قمر بنیهاشم، عباس بن علی، اسوه وفاداری، جانفشانی، استقامت در راهی روشن، راه هدایت، راه ولایت و شهادت را؛ آنکه وفاداری ا ش را در صحنة طف در مواقفی اعجاب انگیز اثبات نمود که اوجش، سقایت آمیخته با شجاعت و در نهایت، ریختن آب از کف بر روی شریعه و ننوشیدنش و با دست های قطع شده و خدنگی برچشم و عمودی بر فرق مبارکش و باز هم فریاد میکرد و رجز حماسه میسرود که:
و الله إن قطعـتم یمـینی إنی أحـامی أبدا عن دینی
و عن إمام صادق الیقین نجل النبیّ الطاهر الأمین1
نسب فاطمة کلابیه
فاطمة کلابیّه، دختر «حزام بن خالد بن ربیعة بن کعب بن عامر بن کلاب»2 و در سندی گویاتر: «دختر حزام بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمة بن خصفة بن قیس بن عیلان بن ناس بن مضر.»3
و چنانکه به نقل ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیّین آمده است: «دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید که همان عامر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازنی است.»4
علت تفاوت نقلهای فوق از پدر فاطمة کلابیه، تفاوت نقلهای تاریخی است که تفاوت اصلی هم درجد فاطمة کلابیه (امّ البنین) است.
اما حقیقت این است که بزرگانی از عالمان برجستة شیعی، همچون محمد بن ادریس حلّی در کتاب «السّرائر» چنین گفته است: شیخ ما، شیخ مفید، در «الارشاد» نسب عباس بن علی را چنین گفته است: مادر او امّ البنین، دختر حزام بن خالد بن دارِم است». اما این نظر اشتباه و خطا است؛ زیرا مادر عباس بـن علی (علیهما السلام) که سقـّا و ابـو قـربه (صاحب مشک) نامیـده شده و در کربلا به شهادت رسید. امّ البنین، دختر حزام بن خالد بن ربیعه است.5
علامه مظفر در کتاب «بطل العلقمی» می نویسد:
«علامه فاضل محمد بن ادریس حلّی قصد آن را داشت که اشتباه شیخ مفید را به زعم خویش تصحیح کند، اما به اشتباه بزرگتری گرفتار شد؛ زیرا متن «الارشاد» را میتوان بر سهو و اشتباه غیر عمدی شیخ مفید و یا اشتباه نسّاخ حمل کرد و یا توجیه مقبول دیگری؛ مانند آن، چرا که دور از ذهن است چنین موضوعی بر شیخ مفید پوشیده بماند!
اما اشتباه ابن ادریس را نه میتوان توجیه کرد و نه به هیچ وجه میتوان بر آن عذر و دلیلی آورد.»6 سید علی سید جمال اشرف در کتاب خویش «ام البنین، مادر پرچمدار کربلا» چنین آورده است:
«ابن ادریس حلّی، صاحب کتاب «سرائر» گمان کرده است که مراد شیخ مفید «دارم تمیم» بوده، اما این وهم و پنداری اشتباه از جانب ابن ادریس است؛ زیرا در کلام شیخ مفید، تصریحی بر این مطالب نیامده و نسب را به تمیم نرسانده است تا اینکه سخن ابن ادریس صحیح باشد. نهایت کلام شیخ مفید چنین میتواند باشد که در میان پدران ام البنین، شخصی به نام «دارم» بوده و به نظر شیخ مفید، آن شخص، دارم عامری است، نه دارم تمیمی.»7
در نهایت نسبت به نسبِ فاطمه باید اذعان نمود که وی، دختر حزام بن ربیعه... است که همة آنان دارای شرافتها و کرامتها و فضیلتهای بسیار بودهاند که به آن اندکی اشاره میکنیم:
بهترین و نام آورترین قبیله
چنانکه در کتب انساب آمده، قبیلة امّ البنین از طرف پدر، همچنین از طرف مادر؛ هر دو از با شرافتترین قبیلههای عرب بودهاند.
بزرگان این قبیله، از چنان جایگاه و درجهای از شرافت، بزرگی و برجستگی برخوردار بودند که نسب شناسان، تاریخ نگاران و راویان را بر آن داشتند تا رفتار و گفتار آنان را به ثبت رسانده و بر نگارش نام آنان، خطبهها بسرایند و ماجراها و روزگارشان را ثبت نموده و نهایت همّت خویش را به کار بندند. به این اعتبار که آنان شخصیتهای برجستهای بودهاند و از بزرگان آن روزگاران محسوب میشدند.8
چنانکه مورخان آوردهاند، بنیعامر از «حُمس» بودهاند؛ یعنی در دین خود، شدت عقیده و سرسختی داشته ا ند و تحت فرمان و بیعت هیچیک از پادشاهان زمان خود نبودهاند.
زمخشری، در «الفائق فی غریب الحدیث و الاثر» می نویسد:
«الحمسة؛ حرمت، برگرفته از نام «حمُس» است که قریش به سبب سکونت در جوار حرم الهی از حرمت و احترام خاص برخوردار بودهاند. قریش، هیچگاه از حرم خارج نمیشدند. آنان میگفتند: ما خاندان الهی اهل الله هستیم، ما مانند دیگر مردمان نیستیم. بنابراین، از حرم الهی بیرون نخواهیم رفت.»9
همچنین میگفتند: «ما به بیرون حرم نمیرویم و بنابراین، به عرفات هم کوچ نمیکنیم؛ زیرا عرفات بیرون از حرم است و باید دیگران، از بیرون حرم، وارد مکه (حرم الهی) شوند.»
ابن اسحاق مینویسد: «به همین خاطر مردم قریش، وقوف بر عرفه و کوچ از آن مکان را ترک گفتند، درحالیکه به آن اعتراف داشتند و میدانستند که وقوف به عرفه و کوچ از آن، از مشاعر حج و دین ابراهیم است. قریش عقیده داشت که عربهای دیگر، باید در عرفه وقوف نموده و از آن کوچ کنند و لذا میگفتند: «ما اهل حرم هستیم، پس بر ما روا نیست که از حرمت آن خارج گردیم، ما نباید به غیر حرم، احترام بگذاریم، چنانکه «حُمس» که همان اهل حرم ا ند به حرم احترام میگذارند.»01
نامآورانِ حُمسْ، سایر اعراب را به پذیرش این قوانین وا داشتند، در نتیجه اهل خارج حرم به حج و عمره میآمدند و زمانی که وارد حرم میشدند، زاد و توشة خود را بر زمین نهاده و طعام خود را از اهل حرم تهیه میکردند و در پی آن بودند که لباس خود را نیز از حرم تهیه کنند. بدین صورت قبیله امّالبنین و فرزندان عامر که بر مکه فرمانروا بودند نیز از اهل «حُمس» شمرده میشدند.
اصالت خانوادگی امالبنین از طرف مادر
مادر امّالبنین، «ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است.»11
«مادر ثمامه، عمره، دختر طفیل بن مالک احزم (رییس هوازن) بن جعفر بن کلاب است و مادر عمره، کبشه دختر عروة الرجال بن عتبة بن جعفر بن کلاب است و مادر کبشه، ام الخشیف، دختر ابو مغوله (تکسوار هوازن) ابن عبادة بن عقیل بن کعب بن ربیعة بن عامر بن صعصعه است.»21
چنانکه میبینیم در سلسله انساب فاطمة کلابیه (ام البنین) معاریف بزرگی قرار دارند که اصالت نسبی و خانوادگی و قبیلگی وی را مینمایاند.
1. مادرش عمره، دختر طفیل بن مالک احزم (رییس قبیلة هوازن) است.31
2. کبشه یا کتبه، دختر عروة الرحال، فرزند جعفر بن کلاب، مشهور بزرگ عرب در دوران خویش است.41
3. امّ خشف، یا امالخشیف، دخـتر ابیمعاویة بن فـارس بن عبـادة بن عقیل بن کلاب، از سرداران و
نامآوران زبده عرب است.51
4. فاطمه، دختر جعفر بن کلاب، جدة چهارم وی است که جعفر بن کلاب، ناریس شجاعان نامیده
شده است.61
5 . جدة پنجم، عاتکه دختر عبدالشمس بن عبدمناف بن قصی، جدة حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) است که نام
وی را برخی از مؤرخان، فاطمه دانستهاند.71
6 . آمنه، جدة ششم است. او دختر وهب بن عمیر بن نضر بن تعین ابن حرث بن تلعبه، که خود، از
زبدگان عرب و مورد توجه خاص و عام بوده است. 81
و همینگونهاند جدة هفتم و هشتم و نهم و دهم که در منابعی همچون تاج العروس و عمدة الطالب و تاریخ طبری و تاریخ الکامل ابن اثیر و الاغانی، به نیکی و عظمت از همة آنها یاد شده است.
«در میان تیرة مادری امالبنین (علیها السلام) جدّی پیراسته، چون عامربن مالک بن جعفربن کلاب، (جد ثمامه، مادر امالبنین) بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش، او را «ملاعب الاسنّة» مینامیدند؛ یعنی کسی که در میدان جنگ، سرنیزهها را به بازی میگیرد.»91
این نام را اولین بار، حسّان بن عمیر به او داده و اوس بن حجر هم دربارة عامر به کار برد و در شعری چنین سرود:
یلاعب أطراف الاسنّة عامر فراح له حـظّ الکتیبة اجـمع02
«عامر سرنیزهها را به بازی میگرفت. پس او در توانایی و کارایی جنگی، به تنهایی نیروی یک لشکر را در خود جمع کرده است.»
داستان از این قرار است که حسان بن نمیر، او را در میدان جنگ دیده و در اعمالش دقت کرده و آنگاه دربارهاش گفته است: «هو ملاعب الأسنّة»؛12 «او بازی کننده با نیزهها و سرنیزهها است.» (کنایه از شجاعت و جلادت او در میدان کار زار است).
عامر بن مالک همان کسی است که برادر زادهاش عامر بن طفیل با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزتری داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگری بگیرد. به این دلیل، هر یک، یکی از پسران خود را نزد مردی از بنیوحید به گرو گذاشتند. چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: برای تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر؛ زیرا من با آن، چهل «مرباع» را بهدست آوردهام.22
توضیح آنکه: مرباع، یک چهارم غنایم جنگی بوده که پس از پیروزی یک قوم بر دیگری، به رییس قبیله میرسیده است. این نعلین هم مخصوص رییس و پیشوای قوم بوده که در ایام نبرد آن را میپوشیده و علامتی بر قهرمانی و دلاوری اش بوده است.
ام البنین کبری
در میان جدههای امّ البنین، زنی است با کرامت، با نام «امّ البنین کبری».
«وی پنج فرزند برای جعفر بن کلاب به دنیا آورد که هر کدام سروری از سروران و رییسی از رؤسا و رهبری از رهبران قوم خویش بودهاند. ربیعة بن مالک یا ربیعة المقترنین (پدر لبید شاعر)، معاویة بن مالک بن جعفر (معوّذ الحکام)، طفیل بن مالک (پدر عامر بن طفیل) عامر بن مالک (ملا عب الاسنّة) و سلمی بن مالک (نزال المضیق)».32
همین بانو، که از جدّههای فاطمة کلابیه (امّ البنین) است، به عنوان امالبنین اول در تاریخ از او یاد شده که لبید بن ربیعة شاعر، در جلسه نعمان بن منذر، پادشاه حیره، شعر زیبایی را در شأن بنی کلاب و همین ام البنین اول میسراید، که در عرب، هیچ فردی آن را منکر نشده است.
و نحن بـنوامالبنـین الاربعة ونحن خیر عامـربن صعصعة
المطعمون الجـفنة المـدعدعة الضّاربون الهام تحت الخیضعة
یا واهب الخیر الکثیر من سعة الیک جـاوزنا بـلادّا مسبعة42
«ماییم فرزندان چهارگانة امالبنین (گرچه آنها پنج نفر بودهاند، لیکن شاعر به دلیل بلاغت شعری چنین سروده است) و ما بهترین نسل از عامر بن صعصعهایم، که در جنگ با ضرباتی کشنده، جمجمه دشمن را درهم میشکنیم. بر فرق سر آنها شمشیر را از روی خود (کلاه جنگی) وارد میسازیم. ای بخشنده و عطا کنندة خیر فراوان، بهسوی تو آمدیم از منازل هفتگانة مسیر.»
نعمان بن منذر، ادعای لبید را انکار نکرد و نیز هر کس که در آن مجلس مشارکت داشت بر قول لبید، صحّه گذاشتند.
این بود شمّهای موجز از نسب و حسب فاطمة کلابیه (امّ البنین) که در کتب و منابع تاریخی، مطالب فراوان دیگری نیز مضبوط است که جهت خودداری از طولانی شدن نوشتار، به همینجا بسنده میکنیم. البته که همین نکات و پیشینه و افتخارات است که سبب گردیده است، مولای متقیان، علی (علیه السلام) در پی یافتن چنین بانوی پرفضیلت و پرکرامتی باشد و با وی ازدواج نماید.
ازدواجی فرخنده و آسمانی
علی (علیه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) ، به سفارش و وصیت وی عمل نموده، با امامه، دختر خواهر آن حضرت ازدواج کرد. امیر المؤمنین، پس از این ازدواج، با فاطمة کلابیه (امالبنین) نیز ازدواج میکند. اما این ازدواج با مقدماتی آمیخته است.
آن حضرت، به برادرش عقیل که عالم به انساب عرب بوده و در تبار شناسی، شهره زمانه خویش است، میفرماید:
«اختر لی إمراةً قد ولدتها الفحولة من العرب لأتزوجّها لتلد لی غلاماً فارساً». 52
«همسری برایم برگزین که از شجاعان عرب برآمده باشد، تا با او ازدواج کنم و برایم فرزندی شجاع به دنیا آورد.»
عتیق که دانشی وافر به انساب عرب داشته، میگوید:
«تزوّج فاطمة الکلابیّة فإنّه لیس فى العرب أشجع من آبائها».62
«با فاطمه کلابیه ازدواج کن؛ زیرا در عرب، شجاعتر از پدران وی سراغ ندارم.»
عقیل، از سوی علی (علیه السلام) مأموریت یافت که به خانة حزام بن خالد برود و از دخترش فاطمه برای علی (علیه السلام) خواستگاری کند؛ «عقیل به خواستگاری رفت و با حزام بن خالد، در این خصوص صحبت کرد. حزام که هرگز پیشبینی چنین پیشنهادی را نمیکرد، با کمال صداقت و راستگویی چنین گفت: بَهبَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی!»72
پدر امّ البنین، از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل و خود دختر نیز بپرسد و نظر آنها را در اینباره جویا شود و لذا به عقیل چنین گفت:
«زنان، بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاهند و مصلحت آنها را بهتر میدانند. باشد تا با مادرش و نیز خودش سخن گوییم.»82
رؤیای شورانگیز
زمانی که حزام بن خالد نزد خانوادهاش برگشت و خواست با همسر و دخترش این امر مهم را در میان بگذارد. متوجه شد که دخترش فاطمه، خوابی را که درشب قبل دیده، برای مادر گرامی اش نقل میکند.
«مادرم! خواب دیدم در باغی سرسبز نشستهام، نهرهای روان و میوههای بسیار در آنجا وجود دارد و ماه و ستارگان در آسمان میدرخشند. من دربارة عظمت آنها می ا ندیشیدم که ناگهان ماه از آسمان به دامن من قرار گرفت. سوزی از آن برآمد که چشمها را خیره میساخت! در شگفت بودم که سه ستارة نورانی دیگر را دیدم که در دامنم قرار گرفتند.»92
«مادرم! در این هنگام هاتفی مرا چنین ندا میداد:
بشـراک فاطـمة بـالسـادة الغــرر ثــلاثــة أنجـم والـزاهر الـقـمر
أبـوهم سـید فـی الخلـق قــاطبة بعد الرسول کذا قـد جاء فی الخبر
«فاطمه! مژده باد تو را به نور سیادت و آقایی، به ماه و سه ستارة نورانی و درخشنده پدر آنها سید همة انسانها است. بعد از پیامبر آنگونه که در خبر آمده است.»
مادر به دختر عاقلش چنین گفت: «دخترم! رؤیای تو، رؤیایی صادقه است. ای دخترکم، به زودی با مردی جلیلالقدر که مجد و عظمت فراوانی دارد، ازدواج میکنی؛ مردی که مورد اطاعت امت خود است. او صاحب چهار فرزند میشود که اولین آنها مانند ماه، چهرهاش درخشان است و سهتای دیگر، همچون ستارگانند.»03
پس از این صحبتها، حزام از فاطمه میپرسد:
«آیا دخترم، خود را شایستة همسری امیرمؤمنان (علیه السلام) میداند؟ بدانکه خانة او، خانة وحی و نبوت و خانه علم و حکمت و ادب است. اگر او را اهل میدانی، قبولش کنیم و اگر اهلیتی در او نمیبینی، پاسخش گوییم».13
مـادر دختر که قلبی مملوّ از عشـق بـه ولایـت و محبّت به مولا علی (علیه السلام) داشت، به همسرش، حزام بن خالد چنین گفت: «ای حزام، به خدا سوگند، من او را خوب تربیت کردهام و از خدای متعال و قادر خواستارم که او واقعاً سعادتمند شود و صالح باشد برای آقا و مولایم علی (علیه السلام) . پس او را به مولایم علی تزویج کن.»23
پس از این گفتوگو و سکوت شادمانة فاطمة کلابیه و رضایت زاید الوصفش نسبت به ازدواج با علی (علیه السلام) ، حزام شادمان نزد عقیل بازگشت. عقیل وقتی او را دید، پرسید: چه خبر؟ گفت: به خواست خداوند خیر است. ما پذیرفتیم که دخترمان با امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) ازدواج کند. بدینسان، مقدمات این وصلت و ازدواج آسمانی برقرار شد و فاطمة کلابیه، قدم به خانهای نهاد که مهبط جبرئیل امین و جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکة الهی است؛ خانهای که محل اسرار نهفتة الهی و پناهگاه امر الهی و اساس دین و استوانههای یقین در آنجا است. بیوت الهی که در آنها صبح و شام، ذکر الهی به صورت دمادم جاری است. خانهای که معدن رحمت الهی است. خانهای که خزانهها و صندوقهای اسرار الهی در آنجا است و...
فضایل شخصیتی امّ البنین
فاطمة کلابیه (یا امالبنین)، از زنان فاضله، عالمه و فرهیخته و نیز از مشاهیر زنان تاریخ اسلام است که به دلیل والایی شخصیت این بانو و عشقی که مسلمین و بهخصوص شیعه به این بانوی پرفضیلت دارد گوشهای از فضایل وجودی این شخصیت عظیم را باز میگوییم.
1. تربیت درست و نجابت ذاتی
امالبنین در قبیله و خانوادهای اصیل و بزرگ و پرسابقه و شریف و دارای فضیلت متولد شد و در همین خانواده رشد و نشو و نما یافت. خانواده و قبیلهای که والاترین صفات را در میان قبایل عرب داشته است که از صفات بارز آنها بزرگ منشی،کرامت اخلاقی، بلندی همت و طبع، عفت و طهارت، پاکدامنی، اندیشة الهی داشتن، عشق به رسالت پیامبر و ایمان به ولایت، همراه با تقوا و ورع و زهد و اخلاق حسنه، در آنها موج میزند که در نثرها، شعرها، قصیدهها، عبارت سراییهای خطابی در حماسی، تاریخی دربارة آنها بیان گردیده است.
علی (علیه السلام) دربارة تربیت انسان در خانوادههایی این چنین، در نامة خودشان به مالک اشتر مینگارند:
«ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْف».33
«رابطة خود را با افراد دارای مروت و شخصیت و اصیل و اهل خانههای صالحان و نیکان، که دارای سوابق نیکو هستند بگستران، سپس با اهل شجاع و با شهامت و سخاوت و بزرگواری؛ چرا که آنان کانون کرامت و بزرگی و مرکز نیکیهایند.»
علی (علیه السلام) ، در گزینش همسر، همین رویه را در پیش گرفته و از خانوادهای نجیب و با کرامت، همسر برگزیده است. از آن حضرت نیز سخن گهربار دیگری است که فرمود:
«السخاء و الشجاعة غرائز شریفة یضعها الله سبحانه فیمن أحبه و امتحنه». 43
«سخاوت و شجاعت، صفات شریفی هستند که خداوند آنها را در کسانی قرار میدهد که آنها را دوست داشته و در معرض امتحانشان قرار میدهد.»
و در مورد دیگر میفرماید: «حسن الأخلاق برهان کرم الأعرا»؛53 «نیکویی اخلاق، دلیل بر شرافت و اصالت خانوادگی است.»
امالبنین، همة صفات و والاییهای روحی و صفات بارز اخلاقی و فضایل شخصیتی را، تمام و کمال از نیاکان و اجداد پدری و مادری خویش به ارث برده است.
ابوالفرج اصفهانی، در مقاتل الطالبیین آورده است:
«به گواهی تاریخ، پدران و داییهای امّ البنین (علیها السلام) در دوران قبل از اسلام، در ردیف دلیران عرب محسوب میشدهاند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاههای نبرد ستودهاند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بودهاند. آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آوردهاند.»63
2. ایمان والا
نقش ایمان در زندگی انسان، نقشی سازنده و جهت دهنده است. ایمان به خدا، چنانچه از حقیقت، خلوص، پاکی و معرفت والا برخوردار باشد، مس وجود آدمی را تبدیل به طلا میکند و مسیر زندگی او را روشن و مشخص میسازد.
امالبنین، از چنین ایمان والا و سرشاری برخوردار بود. این ایمان، در درجة نخست، ایمانی است به خدای متعال و دینی که از جانب او برای بشریت ارزانی شده و عرضه گردیده است و ثانیاً ایمانی است عمیق به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خاندان گرامی ا ش و اهلبیت اطهار: .
اوج این ایمان را در پذیرش ازدواج با علی (علیه السلام) مینگریم که در این پذیرش، ایمانی عمیق به ولایت و مکتب و راه علوی مشاهده میگردد و او را لایق همسری شخصیت بیبدیل تاریخ اسلام، پس از پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) میسازد.
شیخ احمد دجیلی، شاعر عرب درخصوص ایمان امالبنین اینگونه سروده است:
أمّ البــنــین و مـا اَسمى مزایاکِ خــلدت بـالصبر والإیمان ذکراک73
«ای امّ البنین، از چه خصوصیات برجستهای برخورداری! به سبب غم و اندوهی که به تو رسیده و نیز به سبب ایمان به ولایت، همواره یادت جاودانه است.»
3. عشق به اهلبیت:
او از زنـان با فضیلتی است که در نتیجة معرفت مقام و منـزلت اهل بیـت در نزد خدا و رسـول (صلی الله علیه و آله) ،
به آنان عشقی وافر داشت؛ چنانکه عشق خود را در مراحل مختلف زندگی نورانی ا ش به اثبات رسانید و لذا هنگامی که به خانة علی (علیه السلام) گام نهاد، فرزندان رسول الله مادرشان را در وجود این بانوی باکرامت و پرفضیلت مینگریستند و رنج فقدان مادر را کمتر احساس میکردند.
امّ البنین هم به دلیل شناخت مقام خطیر و موقعیت والای حسنین (علیهما السلام) و دیگر فرزندان فاطمه (علیها السلام) ، به خدمتشان قیام نمود و در این راه از بذل آنچه که در توان خویش داشت دریغ ننمود و چنانکه مورخانی مانند ابوالفرج نگاشتهاند:
«روزی که وارد خانه علی (علیه السلام) شد، حسنین مریض بودند. به بالین آنها شتافت و در رسیدگی به حالشان نهایت دقت را نمود و همچون مادری مهربان از آن دو دُردانة عالم هستی، دلجویی و پرستاری کرد.»
او محبت و عشقی وافر و بیریا در حق فرزندان علی و فاطمه (علیهما السلام) داشت و خدمت به فرزندان فاطمه (علیها السلام) را افتخاری بزرگ برای خویش میشمرد.
او در پیشگاه خدا، ادب بندگی را نگاه میداشت... ولی بزرگترین نمود ادب او، در برابر امام علی و فاطمه و فرزندان معصوم آنان: بود. هنگامی که گام در خانة امام علی (علیه السلام) نهاد، خود را نه به عنوان جانشین حضرت فاطمه (علیها السلام) ، بلکه به عنوان خادم فرزندان آن حضرت میدانست. با آنان به ادب رفتار میکرد و گرامیشان می شمرد. عباس بن علی (علیهما السلام) ، از این سرچشمة ادب، تربیت آموخت که برادرش امام حسین (علیه السلام) را همیشه با «سیدی ابا عبدالله» خطاب میکرد و همواره ادب را در گفتار و رفتار خود نسبت به فرزندان زهرا (علیها السلام) نگاه میداشت.
امّ البنین، ذوب شده در خورشید ولایت اهلبیت و ائمه اطهار: بود.
این ارادت به واقع، اکسیری است که مس وجود انسانها را به طلای بی بدیلی تبدیل میکند.
علامه مامقانی، صاحب تنقیح المقال مینویسد: «فإنّ علقتها بالحسین لیس إلاّ لإمامته»؛83 «علاقه و عشق امّ البنین به حسین (علیه السلام) فقط به خاطر امامت او بود.» یعنی او. امام حسین (علیه السلام) را امام خود میدانست.
به همین دلیل بود که وقتی پس از ماجرای کربلا و شهادت فرزندانش، از بشیر بن جذلم پرسید که فرزندانم در کربلا چه شدند؟ و بشیر خبر شهادت فرزندانش را داد، به او چنین گفت:
«قد قطعت نیاط قلبی. أولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لأبی عبدالله الحسین (علیه السلام) ».93
«آه که بندهای قلبم را گسستی و پاره پاره کردی. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، جملگی فدای وجود مبارک ابیعبدالله الحسین (علیه السلام) باد.»
4. تربیت فرزندانی صالح و بلند مرتبه
امالبنین، چهار پسر برای علی (علیه السلام) به دنیا آورد؛ چهار دسته گلی که همگی، وجودی مملو از عشق به خدا و اهلبیت: داشتند؛ به نامهای عباس، عبدالله، عثمان و جعفر».04
سرور و آقای همة آنان، عباس بود که مکنّی به ابوالفضل است، شخصیتی عظیم و بلند مرتبه که مکانت و جایگاهی والا در نزد خدا دارد و در حادثة عاشورا، جانفشانیهایش، حیرتآور و بسیار درس آموز است که در آن روز، ایمان، بصیرت والا، وفاداری و اوج کمالات معرفتی خویش را در پیشگاه الهی و ملائکه و بشریت به نمایش گذاشت و نوعی از جانفشانی را انجام داد که در تاریخ بینظیر است.
عباس بن علی (علیهما السلام) و دیگر برادرانش، حاصل نوع تربیتی هستند که این مادر والامقام و صاحب کرامت از خود به یادگار گذاشت و چنان فرزندان رشیدی را تربیت نمود.
این بانوی فداکار و با کرامت، تمام نیرو و عشق و ایمان خویش را به صحنه آورد و چنان فرزندان صالح و بلند مرتبهای را تربیت نمود که در حادثه عاشورا، نماد فداکاری، ایثار، شجاعت و از خودگذشتگی بودند، به خصوص یار و علمدار و سپهسالار عاشقان و دلدادگان حسینی در صحنة طف؛ یعنی ابو ا لفضل العباس، آن شخصیت عظیم و الهی که امام سجاد (علیه السلام) در حقش فرمود:
«وان لعمی العباس منزلة یغبطه علیها جمیع الشهداء والصدیقین یوم القیامة».14
«همانا برای عمویم عباس، در قیامت، جایگاه و منزلتی دارد که بر این جایگاه، تمامی شهیدان روزگار غبطه میخورند و هنگامی که نگاه امام سجاد (علیه السلام) به فرزندان حضرت عباس (علیه السلام) افتاد، گریستند و فرمودند:
«رَحِمَ اللـهُ الْعَبـَّاسَ فَلَقـَدْ آثَـرَ وَ أَبْـلَى وَ فَدَى أَخَـاهُ بِنَـفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَـدَاهُ فـَأَبْـدَلَ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ».24
«خداوند رحمت کند عمویم عباس را که ایثار کرد و امتحان خوبی داد و جان خویش را فدای برادرش نمود تا آنکه دستانش قطع گردید. خداوند به جای آن دو دست، در قیامت دو بال به او عنایت خواهد فرمود که با آن دو بال در بهشت پرواز میکند.»
و امام صادق (علیه السلام) دربارهاش فرمود:
«کان عمّنا العباس نافذ البصیرة سلب الایمان».34
«عموی ما عباس، دارای بصیرتی ژرف و ایمانی استوار بود.»
و از همة اینها گویاتر، جملهای است که امام حسین (علیه السلام) ، پس از شهادت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) ایراد کردند:«الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ انْقَطَعَ رَجَائِی»؛44 «برادرم! الآن کمرم شکست و امیدم قطع گردید.»
5 . صبر بینظیر و وفا
امّ البنین را باید اسوة صبر، پایداری و مقاومت شمرد؛ بانویی که در یک حادثه، چهار فرزند دلیرش را از دست بدهد، فرزند رشید و دلاوری چون قمر بنی هاشم، ابوالفضل العباس.
او پس از شنیدن شهادت فرزندانش، هدفمندانه سوگواری میکند. جامة صبر را نمیدرد و همچنان از وفایش نسبت به خاندان عصمت و طهارت سخن میگوید.
یکی از مظاهر صبر بینظیر و وفاداری امّ البنین، صبر بر فراق علی (علیه السلام) و سپس فرزندان رشید آن حضرت، بهویژه امام حسین (علیه السلام) بود. وی به ابا عبدالله (علیه السلام) علاقه شدید داشت؛ بهگونهای که حسنین را بر فرزندان خود مقدم میداشت. پس از شهادت این مظاهر عالی انسانیت و کمال، امّالبنین صبوری پیشه ساخت و از مظاهر وفاداری ا ش آن بود که «امامه، یکی از همسران علی (علیه السلام) که توسط مغیرة بن نوفل که یکی از مشاهیر عرب است، خواستگاری میشود، با امّالبنین در مورد این ازدواج مشورت میکند، او در پاسخ چنین میگوید: سزاوار نیست که ما پس از علی (علیه السلام) در خانة مرد دیگری باشیم و با مرد دیگری، پیمان همسری ببندیم.»54
این سخن امّالبنین نه تنها در امامه، بلکه در لیلی تمیمیه و اسماء بنت عمیس نیز اثرگذار شد و آنان تا پایان عمر، با کسی ازدواج نکردند و حاضر نشدند، پس از صاحب فضایل والا و کرامتهای بیشمار؛ یعنی علی (علیه السلام) ، با فرد دیگری ازدواج نمایند.
6 . در حوزه دانش و علم
فصاحت و بلاغت و سخنوری و بیان نکات بدیع و سخنان جاودانه، نتیجة علم و دانش و معرفت است، که اینها در امّالبنین با تمام مظاهر کمالش وجود داشت؛ از آن جمله، ورود در حوزة شعر حماسی است. شعر، هم نیازمند به دانش و علم است و هم بازگو کنندة تصویری زیبا از احساس آدمی است که برای انتقال مفاهیم بلند و بیان جذاب و اثر بخش آن، گویندة شعر، هم باید ظرفیت ذهنی پر و آمادهای داشته باشد و هم حسی عالی به او دست دهد تا با آن حس، ذوق هنری ا ش شکوفا گردد و بتواند شعری اثر بخش و ماندگار بسراید؛ شعری که اعماق وجود شنونده را بر میشمارند و او را آماده شنیدن، حفظ کردن و بازگو نمودن میکند و گوینده را در تصویر شعری اش مینگرد و دل خویش را به آن میسپرد و با این سپردن در اعماق دل، اشک را روانه میسازد و همچون گویندة شعر، حسّی عالی را به مخاطبان منتقل میکند.
آری، در خاندان بنی کلاب، شعر، پیشینهای عمیق و کهن دارد و شاعران برجستهای را بنی کلاب در درون خود پروراندهاند و در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند. و دقتی عجیب و اصیل را در عین لطافت هنری و شعری در بیان ذوق خویش و ارائه شعر، اعمال نمودهاند.
امّالبنین، پس از اطلاع بر شهادت فرزندانش از بشیر بن جذلم در مدینه که گفت:
یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِـلَ الْحُسَیْـنُ فَأَدْمُعِـی مِدْرَارُ
الْجِسْمُ مِنـْهُ بِکَرْبَـلَاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى الْقَنـَاةِ یُدَارُ64
«ای اهل یثرب (مدینه)، چه نشستهاید در مدینه، بیرون شوید که حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. بر سوگش اشکها جاری کنید که جسمش در کربلا قطعهقطعه شد و سر شریفش بر روی نیزه ها در حال گرداندن است.»
امّ البنین نزد بشیر رفت و پرسید: بشیر! حسینم و فرزندانم چه شدند؟
بشیر گفت: امّ البنین! همگی به شهادت رسیدند!
او پس از اطلاع از این ماجرای پُر اندوه، به قبرستان بقیع میآمد و در آنجا صورت چهار قبر میساخت و چنین میسرود:
لا تـدعـونـّی ویــک أمّ الـبنین تـذکّـریـنی بـلیـوث الـعریـن
کـانت بـنون لـی أدعى بهــم والـیوم اصبحت ولا من بنـیـن
أربـعـة مـثــل نـسور الــربى قد واصلوا الموت بقطع الوتین
تـنازع الـخـرصان اشـلاءهم فـکلّهم أمــسى صریعاً طعـین
یـالیت شـعری اکمـا اخـبروا بـأن عبـاسـاً قطـیـع الیـمـین74
«وای بر شما، مرا دیگر مادر پسران نخوانید؛ زیرا که مرا به یاد شیران بیشه ا م میاندازید.
مرا پسرانی بود که به نام آنان «امّ البنین» خوانده میشدم. امروز برای من پسرانی نیست.
چهار پسر همچون عقابان، بلند پرواز و در بلندی ها، که با بریده شدن رگهای حیاتشان مجروح به خاک غلطیدند و رگ حیاتشان بریده شد.
نیزهها بر ابدانشان ستیزهها داشتند (مورد هجوم نیزهها واقع شدند)، همه با تن مجروح بر زمین افتادند.
ای کاش میدانستم. آیا چنان است که به من خبر دادند، که دستهای عباسم قطع گردیده است؟!»
و سپس از سویدای دل فریاد زد:
یا من رأى العبّاس کرّ على جماهیر النقد و وراه من أبنـاء حیدرَ کلّ لیث ذی لبد
اُنبئتُ أنّ ابنی اُصیب برأسه مقطوع یـد ویلی على شبلی أمال برأسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک لما دنا منه84 أحد
«ای کسی که دیدهای عباس را که بر گله گوسفندان حمله میکرد و پشت سرش فرزندان حیدرکرّار که هر یک شیری شجاع و نستوه ا ند.
به من خبر دادهاند که عمود آهنین بر سر فرزندم زدهاند، دلها برای شیر بچهام بسوزد که عمود را وقتی بر سرش زدند که دست هایش قطع شده بود.
فرزندم! اگر شمشیر در دستت بود هیچکس جرأت نزدیک شدن به تو را نداشت!»
امّ البنین از نگاه عالمان و بزرگان
امّ البنین با توجه به نقش پر رنـگی که در تـاریخ اسلام داشته و با علی (علیه السلام) همراه و همگام بوده و گام هایی در دفاع حماسی از سرور و سالار شهیدان برداشته، مورد تکریم و احترام شخصیتهای بزرگی قرار گرفته و در مدح و ستایشش نکات مهمی را بیان داشتهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
شهید ثانی:
«و کانت أمّ البنین من النساء الفاضلات العارفات، بحقّ أهل البیت: مخلصةً ممحضةً فی مودّتهم، ولها عندهُم الجاهُ العظیم الوجیه، والمحلُّ الرفیع».94
«امّ البنین از زنان فاضل و دارای معرفتی والا در حق اهلبیت بود. خالصانه و عمیق نسبت به آنها محبت داشت و ایشان هم در نظر اهلبیت جایگاهی عظیم و شخصیتی رفیع و بلندمرتبه داشت.»
سید محسن امین:
«امّ البنین (علیها السلام) شاعری خوش بیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود».05
محمدعلی دخیل، نویسندة پرآوازه و شهیر معاصر عرب:
«عظمت این زن (امّ البنین) از آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نکرده، از سلامت حسین بن علی (علیهما السلام) میپرسد. گویی که امام حسین (علیه السلام) فرزند او است!»15
عقیل بن ابیطالب، برادر امام علی (علیه السلام) و نسب شناس مشهور و پرآوازه عرب:
«در میان عرب، شجاعتر و کریمتر از پدران امّ البنین نمیشناسم.»25
علامه شیخ باقر شریف القرشی:
«در تاریخ دیده نشده است که زنی نسبت به فرزندان هووی خود، محبتی خالصانه بورزد و آنان را بر فرزندان خویش مقدم بشمارد. جز این بانوی پاک؛ یعنی امّالبنین.»35
آری، این بانوی با کرامت، از چنان فضیلتی بهرهمند است که میتوان او را از نخستین مرثیهگویان واقعة عاشورا شمرد که در سوگ حسین بن علی (علیهما السلام) و فرزندان دلیرش مویه کرد و خاطرة آن حماسة پرشکوه تاریخ را به آیندگان و سینة تاریخ انتقال داد. زندگی او نمایانگر سبک زندگی ولایی و آمیخته با عشق و ایمان و وفاداری و اخلاص است. او پاسدار خاطرة عاشورا و پرورشدهندة آن چیزی است که از حماسه سرایان واقعة طف به جای مانده، تا گرد و غبار و کدورت و فراموشی بر چهرة تابناک عاشوراییان ننشیند.
عروج روحانی
امّ البنین در دوران حیات پربرکتش، شاهد صحنههای غربت و مظلومیت خاندان عصمت و طهارت بود و در رنج آنها همگامی و همراهیشان می کرد. رنجهای رویدادهای غمبار دوران مظلومیت علی (علیه السلام) را دیده و شاهد نامردمیها در برابر حکومت موقت و محدود چند سالة آن گرامی بوده و نیز رنجهای دوران غربت و مظلومیت امام مجتبی (علیه السلام) را مشاهده کرده و عاقبت در دورة خلافت آل امیه، شاهد خون دلخوردنهای امامان مظلوم گردید و در این راه چهار فرزند خویش را فدای حسین بن علی (علیهما السلام) کرد.
امّ البنین با اندوهی فراوان، زمان کوتاهی پس از واقعة کربلا زنده بود. او در روز سیزدهم جمادی الثانی سال 64 هجرت وفات یافت و روح مقدسش به ملکوت اعلی عروج یافت.
علامه سید محمدباقر قره باغی همدانی، در کتاب اختیارات خویش، آورده است که اعمش گفته است:
«روز سیزدهم جمادی الثانی که مصادف با روز جمعه بود، بر امام زینالعابدین (علیه السلام) وارد شدم. ناگهان فضل بن عباس بن علی (علیه السلام) وارد شد و درحالیکه گریه میکرد چنین گفت: جدهام، امّ البنین (علیها السلام) از دنیا رفت! شما را به خدا به این روزگار فریبکار بنگرید که چگونه خاندان کِسا را در یک ماه دو بار دچار مصیبت کرد؟!»45
او در قبرستان بقیع در کنار قبور عمههای پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، دفن گردید و قبر مطهرش همواره مورد توجه عاشقان و دلدادگان کرامتها و فضیلتها است.
پی نوشت ها :
1. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف على قتلى الطفوف، دارالاسوه للطباعة و النشر، تهران، 1417ق. ، ص228
2. محمد حسون، اعلام النساء المؤمنات، ترجمه: امّ علی مشکور، تهران، انتشارات اسوه، 1411ق. ، ص 4
3. ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب و سرّ السلسلة، مرعشی النجفی، 196م، 1380ق. ، ص211
4. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد الصفر، منشورات الشریف الرضی، 1414ق. ، صص22، 34
5. محمد بن ادریس حلّی، «الشرائر» ج4، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410ق. ، کتاب الحج، ص308
6. مظفر، عبدالواحد، بطل العلقمی، نشر قم، 1383ش. ، ص 185
7. سید علی سید جمال اشرف، امّ البنین، مادر پرچمدار کربلا، ترجمه: محمدحسین خورشیدی، ثامن الحجج، 1389ش. ، ص94
8. همان، ص 105
9. زمخشری، محمود بن عمر، جارالله، الفائق فی غریب الحدیث، ج1، 1971م، دارالکب العلمیه، ص 274
10. ابن هشام، عبدالملک، السیّرة النبوّیه، ج3، معهد الدراسات، بیروت، 1413ق. ، ص280
11. ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، السید محمد صقر، منشورات الشریف الرضی، 1372، ص52
12. ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین بن محمد المروانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: السید احمد متقی، منشورات شریف
الرضی، 1414ق. ، 1372ش. ، ص52
13. همان، صص 53 ـ 55
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. همان.
18. همان.
19. علی ربانی خلخالی، ستاره درخشان مدینه، قم، مکتب الحسین (علیه السلام) ، 1380ش. ، ص 18
20. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب، ج2، دارالاضواء، بیروت، لبنان، 1986م، ص76
21. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج3، نشر قم، 1368ش. ، ص32
22. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، ج2، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1992م، ص50
23. سید علی، سید جمال اشرف، امّ البنین، مادر پرچمدار کربلا، مترجم: محمدحسین خورشیدی، چاپ ثامن الحجج،
1389ش. ، ص 116
24. العسکری، حسن بن عبدالله بن سهل، جمهرة الامثال، ج2، طبع بمبئی، 1889م، ص 118
25. آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخی مدینه تا کربلا، انتشارات مرتضی، بیجا، بیتا، ص 38
26. عطایی خراسانی، شخصیت حضرت ابو الفضل(ع)، چاپ علیزاده، مشهد، بیتا، ص 42
27. لقمانی، احمد، سپهسالار عشق، چاپ قدس، قم، 1376ش. ، ص 34
28. ناصری، محمدعلی، مولد عباس بن علی (علیه السلام) ، انتشارات شریف الرضی، قم، 1372ش. ، ص 36
29. هادیمنش، ابوالفضل، تاریخ و سیرة امالبنین، چاپ سوده، بیتا، ص 95
30. ربانی خلخالی، علی، ستاره درخشان مدینه، قم، انتشارات مکتبة الحسین (علیه السلام) ، 1378ش. ، ص 24
31. همان، ص 25، به نقل از محمد علی الناصری، مولود العباس، صص 38 ـ36
32. همان.
33. صبحی صالح، نهج البلاغه، بیروت، دارالطباعة و النشر، 1387ق. نامه 53، ص432
34. همان، نامه 33
35. عبدالواحد محمد تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، حدیث 4855
36. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 87
37. شاکری، حسین، العقیلة و الفواطم، نشر قم، 1380ه .ش، ص 118
38. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج3، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، بیتا، ص 70
39. محلاتی، ذبیحالله، ریا حسین الشریعة، ج3، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1370ش. ، ص 294
40. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج42، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص 92
41. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج45، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص 41
42. همان.
43. همان.
44. همان، ص 66
45. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج42، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص 93
46. سید بن طاووس، اللهوف، پیشین، ص 226
47. سید بن طاووس حلّی، علی بن موسی بن جعفر، اللهوف علی قتلی الطفوف، دارالاسوة للطباعة و النشر، تهران، 1417ق . ، ص 228
48. همان.
49. المقدم، عبدالرزاق، قمر بنی هاشم، انتشارات شریف رضی، ج1، 1371ش. ، ص 72
50. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج8 ، ص 389
51. دخیل، علی محمد، العباس ابن امیرالمؤمنین، لبنان، بیروت، مؤسسة آل البیت، 1401ق. ، ص 238
52. عمدة الطالب، ص357
53. باقر شریف القرشی، العباس بن علی، رائد الکرامة و الفداء، دارالکتاب الاسلامی، 1989م، ص 23
54. قره باغی، سید محمدباقر، کنز المطالب، 1321، بیجا، بینا، ص 172