نوع مقاله : از نگاهی دیگر
نویسنده
پشزوهشگر گروه فرهنگ و سیره رضوی / بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه
از آنجا که اسلام برای همة مردم و همة زمانها است، تمام نیازهای جامعه را در نظر گرفته و در این راستا راه کارهایی را ارائه میکند که ضامن سعادت دنیا و آخرت بشر است؛ یکی از آن راه کارها «وقف» است که به کمک آن میتوان بخش مهمی از مشکلات اقتصادی جامعه را بر طرف کرد.
این موضوع در میان بشریت و به ویژه مسلمانان، دارای ارزشی والا است؛ چرا که در پیشبرد شئون زندگی و استحکام پایههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بهداشتی، نقشی مؤثر و به سزا داشته است و یکی از برنامه های اسلام که به پیروان خود سفارش کرده بدان اقدام کنند، همانا محرومیت زدایی از جامعة اسلامی است.
وقف یکی از قوانین نیکو و سنتهای ارزنده ای است که از دیرباز به شکلهای گوناگون در تاریخ بشر وجود داشته است. نکتة قابل توجه آنکه: تأسیس وقف با اسلام نبوده، بلکه پیش از اسلام بوده و اسلام آن را تأیید کرده و در مسیری روشن، منطقی، هدفدار، مترقّی و دقیق قرار داده است.
اکنون نگارنده به مصداق آیة شریفة (لاَ یکَلِّفُ اللهُ نَفسَاً إلَّا وُسعَهَا) (بقره : 286) و با استمداد از درگاه خداوند متعال، به اندازة توان خویش، در بارة «موقوفات صحابة» آن بزرگوار مطالبی را بهگونهای مختصر یادآور میشوم، به امید آنکه مفید بوده وسبب دلگرمی و نمونهای برای راهبردهای عملی در جامعة اسلامی و مسلمانان باشد و مردم نیز در بارة وقف همان راهی را برگزینند که رهبران راستین آنان پیمودهاند.
بررسی برخی واژه های بحث:
از آنجا که در این نوشته از برخی اصطلاحات استفاده شده، شایسته است ابتدا در مورد آنها اندکی توضیح دهیم تا خوانندگان بهره و برداشت بهتری از بحث داشته باشند:
«وقف» در لغت
«وقف» در لغت به چند معنا آمده؛ از جمله به معنای ایستادن و درنگ کردن است. همچنین معنای سکون و بیحرکت شدن را هم برای آن نوشتهاند. از این رو است که گفتهاند:
«وَقَفَتِ الدّابّة» یعنی (حیوان) چهار پا متوقف شد. در این صورت، مصدرِ آن «وَقفَ و وُقَوف» است.
همچنین «وقوف» ضدّ جلوس نیز آمده است. بنا براین، هرگاه کسی در مکانی بایستد، میگویند: «وَقَفَ» که جمع آن «وُقُوف» است و به صورت متعدی نیز به کار میرود وگفته میشود: «وَقَفتُها أنا وَقفاً وَ وَقَفَ الدّابّةَ» و هرگاه گفته شود: «وَقَفَ الاَرضَ عَلَى الْمَسَاکِینِ (یَا لِلمَساکین). وقفاً» به معنای حبس خواهد بود. (ابن منظور، 1997م.).
فراهیدی در توضیح این واژه مینویسد: وقف مصدر «وَقَفتُ الدّابَّة» و «وَقَفت الکلمة وقفاً» است و این کلمه متعدی است که گاهی لازم نیز به کار میرود. ولی «أوقفتُ» بجز در معنای کندن و انتزاع کردن به کار نمیرود. همچنین «وقف» به نوعی زیور میگویند که از عاج و یا شاخ حیوانات ساخته شود. (فراهیدی، 1405ق.).
جوهری گوید: وقف به معنای زیوری ساخته شده از عاج آمده است. هنگامی که گفته میشود: «وقّفتُ المرأة توقیفاً» یعنی در دست آن زن وقف (زیور) قرار دادم.
معنای دیگر آن ایستادن است. به معنای آگاه ساختن نیز آمده است. از این رو، گفته میشود: «وَقَفتُهُ عَلَى ذَنبِهِ»؛ یعنی او را بر گناهش آگاه ساختم. اگرچه این واژه، در مواردی به معنای نزع وکندن آمده واگر به کسی که ایستاده است، بگوییم: «ما أوقَفَکَ هیهُنا» نیکوست و قبحی ندارد. (جوهری، 1407ق.).
ابن فارس مینویسد: وقف به معنای «مکث» است. همچنین طریحی با استناد به آیة شریفة (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّار) مینویسد: در اینجا مراد همان مکث و درنگ است. البته به شکل متعدی فهمیده میشود. (طریحی).
معنای اصطلاحی وقف
آنچه یاد کردیم، برخی از معانی لغوی وقف بود. اما فقیهان شیعه برای معنای اصطلاحی وقف تعریفهای گوناگونی ارائه کردهاند که به برخی از آنها میپردازیم:
محقق حلّی و همچنین علامة حلّی در تعریف واژة «وقف» گفتهاند: «وقف عقدی است که نتیجهاش حَبس کردن اصل و رها گذاشتن منفعت باشد.» (محقق حلّی، 1415ق./چ اول، 2ج، ص211 ؛ علامه حلّی، 1418ق. / چ اول، ج2، ص387). گرچه برخی از فقهای معاصر این تعریف را به بیشتر فقیهان شیعه نسبت دادهاند (مشکینی، 1419ق. / چ اول، ص566). اما برخی دیگر در تعریف بالا لفظ عقد را ذکر نکردهاند (امام خمینی، 1407ق./ ج2، ص61).
شهید اول گوید: «وقف صدقة جاریهای است که نتیجة آن حبس کردن اصل و رها ساختن منفعت باشد.» (شهید اول،1412ق. / ج2، ص263) صاحب عروه نیز همین تعریف را ارائه کرده است (محمد کاظم یزدی، بی تا، ج2، ص184). اما شهید دوم این تعریف را کامل نمیداند و بر این باور است که این تعریف با مواردی همانند «سکنی» نقض میشود (شهید ثانی، بی تا، ج5 ، ص309). در این راستا تعاریف دیگری نیز آمده است که به خاطر طولانی نشدن بحث، به همین اندازه بسنده میکنیم.
صَدقه
«صَدَقه» در لغت از مادة «صدق» وآن به معنای درستی و دوستی و استحکام و مانند اینها است (ابن فارس، 1404ق. بی تا، مادة «صدق»). و در اصطلاح «صَدَقه» به چیزی گفته میشود که به فقیران انفاق کنند (جوهری، بی تا، مادة صدق).
طریحی مینویسد: صدقه به چیزی گویندکه انسان به طور تبرّعی و بدون عوض، با قصد قربت به دیگری میدهد (طریحی، بی تا، مادة صدق).
موقوفات صحابه
پس از ظهور اسلام، وقف با تأثیر پذیری از جهان بینی اسلامی و باور به معاد و جهان پس از مرگ، به صورت استوار و جهت دار مطـرح شد و همیـن بینش موجـب گردید که روز به روز بر شمار موقوفات افزوده شود. پیشوایان معصوم: در این راستا جلودار بودهاند و بعد از آن بزرگواران، صحابة راستین آنان ادامه دهندة راهشان بودند. بنا براین، میتوان گفت که وقف از همان آغاز، جایگاه خویش را در میان یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز کرد، شاهد بر این ادعا آثار بر جای مانده از آنان در کتابهای حدیث و تاریخ است که ما در این نوشتار برخی از آنان را یادآوری میکنیم:
جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول الله(صلی الله علیه و آله) گوید: «لَمْ یَکُنْ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ، ذُو مَقْدُرَةٍ إِلَّا وَقَفَ وَقْفاً»؛ در صدر اسلام، میان صحابه و یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) کسی یافت نمیشد که دارای ثروت و تمکن مالی باشد، مگر اینکه تمام، یا قسمتی از اموال خود را در راه خدا و برای مصالح اجتماع و بر طرف کردن نیازمندیهای مردم وقف میکرد (ابن قدامه، 1403ق./ ج5 ، ص357).
ابن قدامه در ذیل این روایت مینویسد: این سخن، ادعای اجماع عملی صحابه از جابر است و این سخن از او مشهور شده که کسی هم وی را انکار نکرده است؛ از این رو، جنبة اجماع دارد. (ابن قدامه، همان).
مُخَریق
مخیریق از بنی ثعلبة بن فِطیون، یکی از دانشمندان یهود بنی نضیر بود. وی مردی ثروتمند و توانگر بود و درختان خرمای فراوانی داشت. رسول الله(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری نیک میشناخت، اما از دینی که بدان خو گرفته بود، دست بر نمیداشت تا اینکه روز جنگ اُحُد فرا رسید، که در روز شنبه ۳۲ ماه پس از هجرت بوده است. مخیریق به یهودیان گفت: به خدا سوگند! شما خود میدانید که یاری دادن محمد بر شما واجب است. یهودیان گفتند: امروز شنبه است. مخیریق گفت: شما روز شنبه ندارید. سپس شمشیر خود را برداشت و در اُحُد به رسول الله(صلی الله علیه و آله) پیوست.
هنگام رفتن، به خویشاوندانش اینگونه وصیت کرد: اگر امروز کشته شدم، دارایی من در اختیار محمد است. تا هرچه خواهد در آن انجام دهد! سپس سوی میدان نبرد روان شد و جنگید تا به شهادت رسید.
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در بارة او فرمود: «مخیریق خیر الیهود»؛ «مخیریق بهترینِ یهودیان است.» پیامبر تمام داراییهای او را تصرف کرد که در تاریخ به «حوایط سبعه، یا حوایط النبی» مشهور میباشد (ابن هشام، بی تا، ج3، ص94). نام باغ هایی که مخیریق به پیامبر واگذار کرد، عبارتاند از: مَیثَب، الصّافیه، الدَّلال، حُسنی، بُرقَه، اَعواف، مَشرَبة اُمّ ابراهیم، اینها بیشترین صدقات رسول(صلی الله علیه و آله) را تشکیل میداد. (واقدی، 1405ق./ ج1، ص262، ابن سعد، 1417ق./ج1، ص245 و 247) ابن سعد پیش از آن که در بارة این باغ های هفتگانه سخن بگوید، اینگونه نوشته است: «نخستین وقف در اسلام، وقف پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که باغهای هفتگانه را وقف کرد.» (ابن سعد، همان).
علی(علیه السلام)
امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) پس از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) پرچم دار کار نیکوی وقف بوده و در این عرصه خوش درخشیده است. همانگونه که در دیگر جاها از دیگران پیشی گرفت. آن حضرت در یکی از وقف نامههایش، انگیزة خود را این گونه بیان میکند: «ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ بِهِ لِیُولِجَنِی اللهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ یَصْرِفَنِی عَنِ النَّارِ وَ یَصْرِفَ النَّارَ عَنْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»؛ «برای رضایت خداوند وقف کردم، تا به سبب آن، مرا داخل بهشت برین کند و از آتش دورم دارد و آتش را از صورتم دور نماید؛ در روزی که صورتهایی سفید و صورتهایی سیاهاند.» (حر عاملی، بی تا، ج13، ص312).
تاریخ نگاران در بارة صدقات و موقوفات علی(علیه السلام) مطالب زیادی را یاد آور شدهاند که انسان را به شگفتی وا میدارد؛ از جمله اینکه: علی(علیه السلام) فرمود: اگر صدقة (موقوفات) من امروز میان بنیهاشم تقسیم شود، همه را کفایت میکند! این مطلب در حالی است که خود آن حضرت فرمود: «خـود را با پیامبر(صلی الله علیه و آله) دیـدمکه از گرسنگی سنگ بر شکـم خویش می بستم! در حالی که اکنون صدقات مال من، سالیانه به چهل هزار دینار میرسد.»
یا در عبارت دیگر فرمود: «صدقه من امروز به چهل هزار میرسد.» یا فرمود: «صدقات اموال من سالیانه برای فقیران بنی هاشم کفایت می کند.» (کلینی، 1362ش./ ج7، ص54 ؛ مجلسی، 1403ق./ ج41، ص40).
ابن اثیر مینویسد: مراد از صدقه در اینجا زکات نیست، بلکه موقوفههایی است که علی(علیه السلام) وقف کرده و صدقة جاریه قرار داده بود که حاصل درآمد آنها به این مقدار (چهل هزار) میرسید. علی(علیه السلام) چشمههایی را در ینبُع، سُوَیقَه و مدینه ایجاد کرد و زمینهای موات فراوانی را اِحیا نمود، سپس آنها را از مِلک خود خارج کرد و صدقه برای مسلمانان قرار داد. به گونهای که هنگام مرگ چیزی برای خود باقی نگذاشت! (ابن اثیر، بی تا، ج4، ص24).
همچنین نقل شده که علی(علیه السلام) در محلی به نام «ینبُع» صد چشمه کَند و برای زائران خانة خدا وقف کرد. در راه مکه و کوفه نیز چاههایی حَفر کرد و مسجد فتح را در مدینه و مسجدی در برابر قبر حضرت حمزه و در میقات و بصره و کوفه چاههای بسیاری را به وجود آورد (ابن شهر آشوب، بی تا، ج2، ص123 ؛ مجلسی، 1403ق./ ج41، ص32).
تاریخ نگاران نقل کردهاند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) در «ذو العشیره» از زمینهای ینبع قطعهای به علی(علیه السلام) داد و عمر در زمان حکومت خود بر آن افزود و علی(علیه السلام) نیز قطعهای خرید و بر آن افزود. از این رو، از اموال آن حضرت، چشمههای فراوانی در آن جا بود. از آنجا که این زمینها موات بوده، امام در آنها چاههایی حفر و آباد کرد (سمهودی، 1393ق. ج4، ص1271 ؛ بیهقی، 1344ق./ ج6 ، ص160).
همچنین نوشتهاند: در برخی از روایات آمده است که علی(علیه السلام) در ینبُع بُغَیبَغَهها را درست کرد و چشمههایی به نام، خَیف اَراک، خَیف لیلی و خیف بَسطاس در آنجا ساخت و آن حضرت قطعه زمینی را از عبد الرحمان بن سعد انصاری به سیصد هزار درهم خرید و نخستین مزرعهای که در آن ساخت، بُغَیبَغَه بود که آن را وقف نیاز مندان کرد.
واقدی گوید: میوههای بغیبغه در زمان علی(علیه السلام) به هزار وَسَق رسید، که هر وسق پیمانی معادل شصت مَن است (سمهودی،1393ق. /ج2، ص263 ؛ حموی، 1399ق. ج1، ص469).
از موقوفات علی(علیه السلام) میتوان به موارد زیر اشاره کرد: سُوَیقَه (محلی نزدیک مدینه که آل علی در آنجا سکونت داشتند)، اموال خیبر، وادی القری، همچنین اموال ابی نَیزَر، بغیبغه، اُرَینه، رعد، رزین، قصیبه، ترعه، حرة الرجلی، که آن را احمر میگفتند...
افزون بر اینها، آن حضرت برخی از زمینهای خود را برای پس از مرگ خود وقف کرد و گروهی از غلامان خویش را آزاد نمود و شرط کرد که آنان در زمینهای وقفی مدت پنج سال کار کنند. همچنین زمین و خانة خود را که در مصر داشت، با اموالی که در مدینه داشت، برای فرزندان خود وقف نمود و در پایان عُمرش هرچه داشت وقف کرد (ابن شهرآشوب، بی تا، ج2، ص135 ؛ سمهودی، 1393ق./ ج4 ، ص1239).
رِبعی بن عبدالله از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که علی بن ابی طالب(علیه السلام) خانهاش در مدینه را که در محلة بنی زُرَیق قرار داشت، وقف کرد و در وقفنامه چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم، علیبن ابیطالب در حال حیات و صحت و سلامت، خانة خود در منطقة بنی زریق را صدقه و وقف قرار داد که به فروش نرود، هبه نشود و کسی آن را ارث نبرد تا آنگاه که خداوندِ وارث آسمان و زمین به ارث بَرَد. وی این خانه را برای سکونت خالهها و فرزندان آنها وقف کرد و هرگاه که نسل آنان منقرض شد، وقف برای مسلمانان نیازمند باشد!» (حر عاملی، بی تا، ج13، ص304).
در روایتی معتبر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) زمینهای فئ را که تقسیم میکرد، زمینی هم سهم علی(علیه السلام) شد. آن حضرت در زمین یاد شده چشمهای جاری ساخت که آب از آن همانند گردن شتر فوران کرد! به همین جهت امام آن را «ینبع» نامید. یکی از غلامان او خواست آن را به فرزندان حضرت خبر دهد که حضرت فرمود: به وارثم خبر ده که این چشمه صدقهای قطعی است برای زائران خانة خدا و رهگذران راه خدا. پس فروخته نشود. هرکس آن را بفروشد یا هبه کند، لعنت خدا، فرشتگان و همة مردم بر او باد! خداوند از او هیچ عملی را قبول نکند.» (حر عاملی، بی تا، ج13، ص303 ؛ مجلسی، 1403ق./ ج41، ص39).
همچنین علی(علیه السلام) در روزیکه به «مسکن» وارد شد، موقوفاتی قرار داد وآن را در وصیتنامهاش نوشت و افرادی چون صعصعة بن صوحان، یزید بن قیس و برخی را بر آن شاهد گرفت. بخشی از وصیتنامه در نامة ۲۴ نهج البلاغه آمده است. امام در این نوشته به موارد فراوان موقوفات اشاره نموده و موارد مصرف را نیز یاد آوری کرده است. تولیت آنها را به حسن و پس از او به حسین(علیهما السلام) و سپس به فردی دیندار از فرزندان علی و اگر چنین فردی از فرزندانش نبود، تولیت آنها را به فردی از بنی هاشم واگذار کرد!
در این وصیت نکاتی را یاد آوری کرده است؛ از جمله:
«تولیت این موقوفات را به فرزندان فاطمه(علیها السلام) سپردم تا رضایت خدای متعال را کسب و با تعظیم آنان، احترام پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) را رعایت کرده باشم.»
در همین نوشته آمده است:
«برای فرزندان فاطمه این صدقات همان است که برای دیگر فرزندان علی است.» (طوسی، 1364ش./ ج9، ص46 ؛ مجلسی،1367ش./ ج23، ص85 ـ83).
ابن ابی الحدید مینویسد: «یاد آوری این مطلب توسط علی(علیه السلام) برای آن است که توهّم نشود، فرزندان فاطمه چون ناظر و متولی موقوفات هستند، پس حقی در صدقات ندارند!»
نکتة جالب توجه دیگر که ابن ابی الحدید بدان پرداخته، این است که میگوید:
«علی(علیه السلام) با متولی قرار دادن فرزندان فاطمه(علیها السلام) بر صدقاتِ خود، در واقع اعتراضش را به کسانی که امر ولایت و حکومت را از اهل بیت پیامبر دور ساختند، نشان داد. آنان برای رعایت خویشاوندی با رسول الله(صلی الله علیه و آله) باید احترام خاندان آن بزرگوار را نگه میداشتند و نمیبایست برای امر حکومت و امامت، از این خاندان پاک، عدول میکردند!» (ابن ابی الحدید، بی تا، ج15، ص149)
در بارة موقوفههای علی(علیه السلام) مطالب بیشمار و مختلفی در مدارک گوناگون آمده که بیان همة آنها از حوصلة این نوشته خارج است. از این رو، به برخی از مدارک آن اشاره میکنیم تا کسانی که میخواهند در این راستا پژوهشی داشته باشند بدانها مراجعه نمایند (ابن شبه، بیتا، ج1، ص226 ، شافعی، بی تا، ج3، ص279 ؛ سمهودی، 1393ق./ ج3 ، ص998).
امام حسین(صلی الله علیه و آله)
وقف، در سیرة امام حسین(علیه السلام) نیز همانند پدر بزرگوارش نمود خاصی داشت. در حدیثی آمده است: «امام حسین(علیه السلام) زمین و اشیایی که به ارث برده بود را پیش از این که تحویل بگیرد، وقف کرد.» (حموی، بی تا، ج3، ص386)
همچنین حسن بصری گوید: حسین بن علی(علیهما السلام) سروری زاهد، پاکدامن، نیکو کار، خیرخواه و خوش اخلاق بود. آن حضرت روزی با همراهانش به باغ خود رفت، در آنجا غلامی کار میکرد که نامش صافی بود. هنگامی که امام به آن باغ نزدیک شد، خود را زیر درخت خرمایی پنهان کرد تا غلام او را نبیند، دید آن غلام مشغول خوردن نان است، اما او نان را نصف کرد، نصف را خود خورد و نصف دیگر را به آن سگ داد.
امام شگفت زده شد، غلام پس از خوردن چنین دعا کرد: «سپاس خداوند جهانیان را. خداوندا! من و سرورم را بیامرز! و به او برکت عطا فرما! چنان که به پدر و مادرش برکت دادی. به رحمت خودت ای ارحم الراحمین؟!»
در این هنگام امام برخاست و گفت:
»ای صافی! غلام وحشت زده برخاست و گفت: سرورِ من و سرورِ همة مؤمنان! من شما را ندیدم، مرا ببخش! امام فرمود: ای صافی مرا حلال کن؛ زیرا بدون اجازة تو وارد باغت شدم! صافی گفت: به سبب فضیلت و کرم و سروری خود چنین میگویی، سرورم!»
امام(علیه السلام) فرمود:
«دیدم که نصف از گِردة نان خود را به سگ دادی و نیم دیگر آن را خودت خوردی، این کارِ تو چه معنا داشت؟ غلام گفت: هنگامی که نان میخوردم، این سگ به من نگاه میکرد. سرورم! من از نگاه او شرم کردم؛ زیرا آن حیوان نیز سگ شماست که از باغت در برابر دشمنانت نگهداری میکند، من بردة تو هستم و این حیوان نیز ازآنِ شماست وهر دوی ما روزیای که از سوی شما میرسد میخوریم!»
امام(علیه السلام) گریسته، فرمود:
«تو در راه خدا آزادی و با طیب خاطر دو هزار دینار به تو میبخشم. غلام گفت: اگر مرا آزاد میکنید، باز من میخواهم عهده دار باغ شما باشم. حضرت فرمود: مرد هرگاه سخنی را بر زبان میآورد، شایسته است که آن را با عمل خود تأیید کند. گفتم که: بدون اجازة تو وارد باغت شدم و سخن خود را تأیید کردم. پس باغ را با آنچه که در آن است به تو بخشیدم! ولی این گروه از اطرافیان من آمدهاند تا از این باغ میوه بخورند. آنان را به خاطر من میهمان خود بدار و احترامشان کن تا خداوند در روز قیامت بر تو ارج نهد و به سبب خوش اخلاقی و ادبت، به تو برکت دهد! غلام گفت: اگر شما باغ خود را به من بخشیدی، من نیز آن را وقف میکنم برای اطرافیان و شیعیان شما!» (خوارزمی، 1418ق. ج1، ص153).
ابو الدَّحداح
کلینی با سند خود آورده است که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) بر مردی گذشت که در باغ خود مشغول کاشتن نهال بود. به او فرمود: آیا تو را به نهالی راهنمایی نکنم که ریشهاش محکمتر باشد و زودتر به بار نشیند و میوهاش خوشمزهتر باشد؟ عرض کرد: چرا ای فرستادة خداوند، پدر و مادرم به فدایت باد! حضرت فرمودند: در آغاز هر صبح و شب بگو: «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ اللهُ أَکْبَرُ»؛ زیرا اگر این جمله را بگویی، برای هر تسبیحی ده درخت از میوههای گوناگون در بهشت خواهی داشت و اینان از باقیات الصالحاتاند.
آن مرد گفت: ای پیامبرخدا! شاهد باش که من این باغ را وقف مسلمانان تهی دستِ اهل صُفّه کردم! در این هنگام خداوند تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود: (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى) (لیل : 7 ـ 5) «و اما کسی که عطا کرد و پروا داشت و (پاداش) نیکو تر را تصدیق نمود، به زودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت.» (کلینی، ج2، ص506).
شیخ طبرسی گوید: نام آن مرد ابوالدَّحداح بوده، که از صحابة رسول الله(صلی الله علیه و آله) می باشد. (طبرسی، بی تا، ج10، ص501).
ابوطلحة انصاری
از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابوطلحة انصاری است. وی در مدینه نخلستانی زیبا داشت؛ به طوری که در شهر شهرة عام و خاص بود و همگان از آن سخن میگفتند؛ زیرا در آن، چشمهای با آب گوارا جاری بود و هرگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدان جا میرفت از آن آب مینوشید و در آن وضو میگرفت. انس بن مالک گوید: پس از نزول آیة شریفة (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ) ابوطلحه نزد پیامبر آمد و گفت: ای فرستادة خدا، محبوبترین اموال من، بَیرُحاء (همان باغ یاد شده) است. من آن را برای رضای خداوند متعال و رسول او قرار میدهم و با این کار امید خیر و نیکی دارم. از شما میخواهم آن را به هر مصرفی که مورد رضای خدا است برسانید.
حضرت فرمودند: آفرین بر تو، آفرین بر تو! این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود. ما آن را از تو پذیرفتیم و به خودت باز گرداندیم. تو آن را برای خویشان خود قرار ده. ابوطلحه نیز آن را برای خویشان و بستگان خود قرار داد که از جملة آنها اُبَیّ بن کعب و حسّان بن ثابت بودند... (بخاری، بی تا، ج4، ص10 و13 ؛ ابن انس، 1406ق. ج2، ص996).
عمر بن خطاب
وقتی زمین با ارزشی از اموال خیبر سهم عمر شد، او نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: با اینکه این زمین را بسیار دوست دارم اما میخواهم آن را صدقه دهم، نظر شما در این باره چیست؟ حضرت فرمودند: میتوانی اصل آن را وقف کنی و ثمرهاش را صدقه دهی و عمر همان کرد که پیامبر فرمود و درآمد آن را در مصارف فقیران، خویشاوندان، آزاد کردن بردگان، مسافران درمانده در راه و میهمانان به مصرف رساند. آنگاه سند آن وقف را همانگونه که وقف کرده بود، نوشت (علی ناصف، 1383ق. ج2، ص243).
برخی از نویسندگان عامه با بیان این مطلب نوشتهاند: نخستین واقف در اسلام عمر بود (صنعانی، 1411ق. ج3، ص167 ؛ دار قطنی، 1417ق. ج4، ص186).
البته پیش از این، گفتیم که نخستین واقف در اسلام مخیریق بوده است و افزون بر این، غزوة خیبر در سال هفتم هجرت بوده، چگونه عمر میتواند نخستین واقف در اسلام باشد؟!
عمر بن خطاب، همچنین خانة خود در مکه راکه نزدیکی مروه بود، وقف کرد (ابن قدامه، 1403ق./ ج6 ، ص186 ؛ بیهقی، 1421ق. ج6 ، ص161).
عبدالله بن عمر
عبدالله بن عمر آن بخش از خانة پدریاش را که سهم خود شد، وقف نیازمندان از اولاد خودکرد و نیز سهم الارث خود را از «ثمغ» که نام محلِّ املاک عمر بوده، وقف نمود (بخاری، بی تا، ج4، ص15 ؛ عسقلانی، بی تا، ج5، ص305).
زبیر
از میان صحابه، زبیر نیز خانههای خود را که در مکه و مصر داشت و همچنین اموالش در مدینه را برای فرزندانش وقف نمود (ابن قدامه،1403ق./ ج6، ص186 ؛ بیهقی، ج6 ، ص161).
عبدالله بن عباس
عبدالله بن عباس اموال خود را در «صَهوه» که محلی میان بَین و حُوره است، وقف کرد (سمهودی، 1393ق. 4ج ، ص255).
سعد بن عباده
همچنین سعد بن عباده باغ خود به نام «مِخراف» را از طرف مادرش وقف کرد (بخاری، بی تا، ج4، صص9 و10 و13؛ ابن انس، ج2، ص228).
کعب بن مالک
کعب بن مالک گوید: به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: از جمله راههای توبة من آن است که همة اموال خود را صدقه دهم. آن حضرت فرمود: بعضی از اموال خود را نگهدار و برخی را وقف کن. گفتم: پس مالی را که در خیبر دارم نگه میدارم (بخاری، بی تا، ج4، ص9 ؛ ابن قدامه، 1403ق./ ج6، ص186 ؛ هیثمی، 1403ق. ج4، ص213).
برخی دیگر از صحابه
عثمان و طلحه، خانههای خود را وقف کردند. (ابن قدامه، 1403ق./ ج6 ، ص186، بخاری، بی تا، ج4، ص9) ابوبکر خانهای که در مکه داشت برای اولادش وقف کرد. (ابن قدامه، 1403ق./ ج6 ، ص186؛ بیهقی، ج6 ، ص161) سعد بن ابی وقاص خانة خود در مدینه و مصر را وقف کرد. (همان.) عمرو بن عاص خانههای خود در طائف و مکه را برای فرزندانش وقف کرد و «وَهط» نیز از اموال موقوفة وی بوده است. (همان.)
عثمان چاه «رُومه» را وقف کرد. (ابن قدامه، 1403ق./ ج6 ، ص186؛ شوکانی، بی تا، ج6 ، ص124؛ سمهودی، 1393ق./ج1، ص967.) وعبدالرحمان بن عوف و زید بن ثابت نیز موقوفههایی داشتهاند. (صعاری، بی تا، ج5 ، ص148) عباس بن عبد المطّلب نیز خانة خود را وقف مسجد کرد. (کتانی، بی تا، ج1، ص408) همچنین ارقم خانهاش را که در آغاز اسلام محل تجمع مسلمانان بود، برای فرزندانش وقف کرد. (همان.)
عبدالله بن یزید مالی را به نفع خاندان رسول(صلی الله علیه و آله) وقف کرد. (دار قطنی، ج4، ص201) همچنین عبدالله بن زید، مؤذن پیامبر(صلی الله علیه و آله) باغش را وقف کرد و آن را در اختیار آن حضرت قرار داد. (ابن قدامه، 1403ق. / ج6 ، ص186) و حکیم بن حزام نیز خانههای خود را در مکه و مدینه بر فرزندان خود وقف کرد که تا کنون (زمان ابن قدامه) نیز باقی است. (همان.)
سمهودی مینویسد: صدقات (موقوفات) پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، زبیر، عمر، عثمان، فاطمه(علیها السلام) و آنان که نمیتوانم شمارش کنم، در مدینه و اطراف آن فراوان و بیرون از حدّ شمار است. (سمهودی، 1393ق./ ج4، ص998)
آن چه تا کنون یاد کردیم، تنها چند نمونه از آن موارد فراوان بود که در لابلای مدارک باقی مانده از گزند حوادث به دست ما رسیده است. اگر کسی بخواهد در این راستا همة مصادر موجود را بررسی کند، قطعا بیش از آن چیزی است که ما بدانها دست یافتهایم.
قرآن کریم
ـ ابن ابی الحدید، عز الدین، شرح نهج البلاعه، قم، اسماعیلیان، بی تا.
ـ ابن اثیر، علی، اسد الغابه، تهران، قم، اسماعیلیان، بیتا.
ـ ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1417ق.
ـ ابن شبه، عمر، تاریخ مدینة المنورة، تحقیق، فهیم محمد شلتوت، چ 2، مکة المکرمه، بیجا.
ـ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، بی تا.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامیة، 1404ق.
ـ ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، دار الکتاب للنشر و التوزیع، 1403ق.
ـ ابن مالک، انس، الموطأ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.
ـ ابن منظور، محمد، لسان العرب، بیروت، دار الفکر، چ 1، 1997م.
ـ ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
ـ بخاری، محمد، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
ـ بیهقی، احمد، سنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1421ق.
ـ جوهری، اسماعیل، صحاح اللغة، قاهرة، دار الملایین، چ 1، 1407ق.
ـ حر عاملی، محمد، وسایل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
ـ حسینی عاملی، محمد جواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، زیر نظر علی اصغر مروارید، بیروت دار احیاء التراث، چ1، 1418ق.
ـ حلی، حسن، قواعد الاحکام، قم، انتشارات اسلامی، چ1، 1418ق.
ـ حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399ق.
ـ خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، دمشق، منشورات المستشاریة للجمهوریة الایرانیة، 1407ق.
ـ خوارزمی، موفق، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، قم، منشورات انوار المهدی، 1418ق.
ـ دار قطنی، علی، السنن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417ق.
ـ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه، زیر نظر محمد معین، بی تا.
ـ سمهودی، علی، وفاء الوفا باخبار دار المصطفی، بیروت، بی جا، 1393ق.
ـ شافعی، محمد، الأمّ، بیروت، دار الفکر، چ2، 1403ق.
ـ شوشتری، نور الله، احقاق الحق، تعلیق شهاب الدین مرعشی، قم، مکتبة المرعشی، بی تا.
ـ شوکانی، محمد، نیل الاوطار، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.
ـ شهیداول، محمد، الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، قم، نشراسلامی، جامعه مدرسین، چ1، 1412ق.
ـ شهید ثانی، علی، مسالک الافهام، قم، بصیرتی، بی تا.
ـ صعاری، محمد، جواهر الاخیار(در حاشیه بحر زخار) بیروت، موسسه الرسالة، بی تا.
ـ صنعانی، محمد، سبل السلام، بیروت، دار الفکر، 1411ق.
ـ طبرسی، فضل، مجمع البیان، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی تا.
ـ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضویة، بی تا.
ـ طوسی، حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1364ش.
ـ عسقلانی، احمد، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
ـ علی ناصف، منصور، التاج لجامع الاصول، مصر، المکتبة الاسلامیة، 1383ق.
ـ فراهیدی، احمد، کتاب العین، قم، دار الهجرة، چ1، 1405ق.
ـ فیومی، احمد، المصباح المنیر، قم، دار الهجرة، 1405ق.
ـ کتانی، عبد الحی، التراتیب الاداریة (نظام الحکومة النبویة) بیروت، دار احیاء التراث العربیة، بی تا.
ـ کلینی، محمد، الاصول من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ3، 1388ق.
ـ کلینی، محمد، الفروع من الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1362ش.
ـ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفا، 1403ق.
ـ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1367ش.
ـ محقق حلی، نجم الدین، شرایع الاسلام، نجف، مطبعة الاداب، چ1، 1415ق.
ـ مشکینی، علی، مصطلحات الفقه، قم، نشر الهادی، چ1، 1419ق.
ـ واقدی، محمد، المغازی، بی جا، نشر دانش اسلامی، 1405ق.
ـ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتب، 1403ق.
ـ یزدی، محمد کاظم، عروة الوثقی، قم، مکتبة الداوری، بی تا.