نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
چکیده
موضوعات
تاریخچه پوشش کعبه از روزگار جاهلیت تا عهد خلفا موضوعی است که مورد تحقیق مورّخان و محققان قرار گرفته و با مراجعه به منابع و مآخذ مربوط، به آسانی میتوان به اطلاعات پیرامون آن موضوع دست یافت، و ما در این مقال قصد تفصیل موضوع را نداریم و با مروری کوتاه و مختصر به آن مینگریم.
قلقشندی، صاحب «صبح الاعشی» به نقل از «اخبار مکّه» تألیف ازرقی نقل میکند که اسعد حمیری (تبّع) نخستین کسی بود که (در روزگار جاهلیّت) کعبه را جامه پوشانید.
جامه کعبه در روزگار جاهلیّت:
در روزگار جاهلیّت کعبه را با پارچههای رنگارنگ و گوناگون میپوشانیدند. در آن روزگار جامه کعبه به صورت گروهی و تعاونی و همکاری قبایل مختلف تهیّه میگردید. تا آنکه بازرگانی به نام ابوربیعه عبداللّهبن عمروبن مخزوم که با بازرگانی به یمن رفت و آمد داشت پیشنهاد کرد که یک سال او جامه کعبه را تهیّه کند و بپوشاند و یک سال همه قریش. و تا ابوربیعه زنده بود، این قرار هم به قوّت خویش باقی بود. مدتی نیز کعبه را با نطع (پوشش چرمینه) میپوشانیدند.
در روزگار صدر اسلام:
در روزگار پیامبر خدا- ص- کعبه را با پارچههای یمنی پوشانیدند، و خلفای راشدین نیز همین شیوه را پیروی کردند. رنگ پوشش در آن روزگار سفید و یا قرمز بود. چون نوبت به خلفای بنیعبّاس رسید، آنان رنگ سیاه را شعار رسمی خویش قرار دادند و جامه کعبه هم سیاه گشت.
هنگامی که ملوک مصر بر حجاز استیلا یافتند پوشانیدن جامه کعبه را در انحصار خویش در آوردند. این انحصار تا سده نهم هجری ادامه یافت.
رخدادی که در این مقاله به بررسی آن خواهیم پرداخت، در نیمه اوّل سده نهم هجری، در روزگار پادشاهان مملوک مصر- الملک الاشرف تا الملک الظاهر و فرمانروای خراسان یا به قول مورّخان عرب «ملک شرق» شاهرخ میرزا (د 850 ق) فرزند امیر تیمور گورکان اتّفاق افتاده است.
بلند پروازی همای همّت شاهرخ:
شاهرخ که پس از درگذشت امیر تیمور در 807 ق در خراسان بزرگ به سلطنت رسید، هرات را پایتخت خویش قرار داد. دوره او به راستی یکی از ادوار درخشان علم و هنر و آبادی این سرزمین است. شاهرخ از اوایل رسیدن به قدرت آرزوی پوشانیدن جامه کعبه را در سر میپرورانید، آرزویی که تا آن روزگاران تنها فرمانروایان عرب حق داشتند، داشته باشند، نه عجمیان.
شاهرخ میخواست با رسیدن به این آرزوی بزرگ هم یک افتخار معنوی و بینظیر را کسب کند و هم با سنّتشکنی و ابطال سلطه تبعیض گرایانه ممالیک مصر، مقام و افتخار عمده بینالمللی را به دست آورد. به قول عبدالرزاق سمرقندی، صاحب مطلع السعدین، «همیشه همای همّت بلند پرواز در هوای آن طیران مینمود که جامه برای بیتاللهالحرام، از روی نیاز ارسال نماید و این معنی بی اجازه سلطان مصر صورت نمیبست».
نخستین کوشش:
شاهرخ کوشش پیگیر خویش را از سال 833 ق آغاز کرد. مورّخان مصر مینگارند که در 24 محرّم 833 ق فرستاده شاهرخ ملک شرق (خراسان) به قاهره وارد شد. و نامه ملک شرق را به عنوان الملک الاشرف آورد. در این نامه 3 مطلب مهم ذکر شده بود:
کتابهای ابن حجر و مقریزی:
نخست از پادشاه مصر 2 عنوان کتاب خواسته شده بود:
1- شرح بخاری از شهاب الدین احمدبن حجر عسقلانی.
2- تاریخ السلوک لدول الملوک، از تقی الدین احمدبن علی مقریزی.
این مطلب توجه و اطلاع حلقههای علمی هرات را به اکتشافات جدید در جهان دانش آن روز میرساند.
مطلب دوّم: در نامه یادشده بود که شاهرخ میرزا نذر کرده است که برای کعبه جامهای تهیه کرده و بفرستد. و مطلب سوم: آنکه شاهرخ پیشنهاد کرده بود تا آب چشمه به شهر مکه جاری سازد.
گویا او میخواسته است از تجارب آبیاری به وسیله قنوات و کاریزها که در خراسان معمول بوده در آبیاری شهر مکّه استفاده به عمل آید.
ابن تغری بردی مؤلف «النجوم الزهراة» مینگارد که هیچیک از تقاضاهای ملک شرق مورد پذیرش پادشاه مصر قرار نگرفت، امّا ابنایاس مؤلف «بدایع الزهور» مینویسد که سلطان شرح بخاری و تاریخ مقریزی را برای شاهرخ فرستاد، امّا از پذیرفتن درخواست شاهرخ در ارسال جامه کعبه و جاری ساختن آب چشمه به مکّه خودداری کرد. ملک اشرف به شاهرخ نوشت که اوقافی برای پوشش کعبه هست، که نیازی به هیچ یک از شاهان در این مورد نیست، و در باب چشمه نوشت که در مکّه چاهها و چشمهها بسیار است و نیازی به ساختن چشمه جدید نیست (ظاهراً او در مورد قنات و کاریز معلوماتی نداشته و آن را هم مانند چاهها و چشمههای معمولی میپنداشته است).
ابن حجر هم مینویسد که 3 مجلّد «فتح الباری بشرح البخاری» را برای ملک شرق تهیّه کرده است.
خشم و تهدید:
خودداری حاکم مصر از موافقت با تقاضای شاهرخ وی را خشمگین ساخت و فرستاده دیگری به نام هاشم شریف به قاهره فرستاد، که حامل نامه تهدیدآمیزی به عنوان ملک مصر بود. هاشم شریف در 24 رمضان المبارک همان سال به قاهره رسید. نامه شاهرخ بسمله و مهر نداشت که بیانگر خشم فراوان ملک شرق (پادشاه خراسان) بود. در افتتاح نامه نوشته شده بود: «الم ترکیف فعل ربّک باصحاب الفیل ...». شاهرخ القاب معمول و رسمی حاکم مصر را در این نامه ننوشته و او را سخت مورد تهدید قرار داده بود. و به قول مقریزی تندرآسا و صاعقهوار خروشیده و درخشیده بود. در عین حال تحفهای هم به حاکم مصر فرستاده بود که مؤلف «بدایع الزهور» از آن به عنوان «هدیه فشرویه» یاد کرده است.
الملک الاشرف تسلیم نشد و نامه درشت شاهرخ را همچنان با کلمات درشت جواب گفت و به قول ابن ایاس: «من دقّ الباب سمع الجواب». نامههای عتاب آمیز شاهرخ مکرر گردید ولی بینتیجه ماند. ابن تغری بردی که به روشنی رنگ نژادپرستی از نوشتههای او نمایان است، در مورد لجاجتالملک الاشرف و رد تقاضای شاهرخ مینویسد که ثبات و ایستادگی اشرف در برابر خواستههای شاهرخ، پس از فتح قبرس، مهمترین اقدامی بود که وی در طول سالهای سلطنت خویش انجام داد.
او مینگارد که الملک الاشرف با در دست گرفتن انحصار امتیاز پوشانیدن جامه کعبه حرمت مصر و حرمت حکام مصر را تا قیامت حفظ کرد. امّا از مطالبی که در دیگر تواریخ مصر در این باب درج است برمیآید که نوشته ابن تغری بردی گزاف و چاپلوسی به حاکم مصر بوده؛ زیرا در نامه بعدی که شاهرخ به اشرف فرستاد از وصول هدایای او اطمینان داده شده است.
فرستاده جدید- داماد سید شریف گرگانی:
فرستاده دیگری که در 27 محرم 838 به قاهره رسید و با آوردن هدایا و نامه تقاضای شاهرخ را تجدید کرد، تاجالدین علیبن عبداللّه شریف نام داشت که به روایت ابن حجر که او را دیده است، داماد سید شریف گرگانی بود. در این نامه هم شاهرخ نوشته بود که نذر کرده است تا برای کعبه جامهای بفرستد تا آن را از داخل خانه کعبه بیاویزند. و خواسته بود که الملک الاشرف نمایندهای برای تحویل گرفتن جامه به هرات بفرستد.
الملکالاشرف قاضیان چهار مذهب را در مجلسی فراخواند و تقاضای ملک شرق را با آنان در میان نهاد و خواست تا در آن مورد فتوا بدهند. قاضیالقضات بدرالدین حنفی جواب داد که: این نذر منعقد نمیگردد.
ابن حجر قضات اربعه را به باد انتقاد گرفته و از جوابهای نامربوط آنان یاد میکند. او مینویسد که بعضی از قاضیان بدون آنکه از آنان پرسشی شده باشد خود هم سؤال و هم جواب را نوشته بودند. برخی نوشته بودند که «چون این عمل تعطیل وقف میکند، جایز نیست.» یکی نوشته بود که «چون با این عمل بر سلطان مصر تحکّم صورت میگیرد، جایز نیست.» امّا سلطان خود عذر آورد که مبادا با این کار راه پوشانیدن جامه کعبه برای شاهان دیگر باز گردد. ابن حجر مینویسد که من هم در واقع همان جواب سلطان را عذر آوردم که با موافقت به این عمل، رخنه و راهی برای دیگران باز خواهد شد.
شریف تاج الدین را هنگام بازگشت به خراسان، اقطوه موساوی مؤیّدی مهماندار همراهی میکرد که نامه جوابیه سلطان را به عنوان شاهرخ با خود داشت.
امتیاز منحصر به شاهان مصر است:
اشرف نوشته بود که جامه کعبه را پیوسته ملوک مصر تهیه میکنند و هزینه آن از محلّ اوقافی که برای همین کار موجود است فراهم میگردد. سلطان به شاهرخ مشورت داده بود که اگر میخواهد به نذر خویش وفاکند، جامه کعبه را که ساخته، بفروشد و بهای آن را به فقیران مکّه صدقه دهد که ثواب آن بیشتر است و سود آن به شمار بیشتری از مردمان خواهد رسید.
در 4 شوّال نامه تهدید آمیزی از شاهرخ به قاهره رسید که در آن از گرفتن حقّالورود از بازرگان در بندر انتقاد شده و مشعر بر حرکت شاهرخ میرزا به جانب قدس بود.
فرستاده سلطان مصر اقطوه- در 28 جمادی الثانی 839 به قاهره بازگشت و فردای آن روز شیخ صفا فرستاده شاهرخ به قاهره رسید که نامه دیگری از شاهرخ آورد.
رسول را کتک زدند و در آب سرد غوطه دادند:
الملک الاشرف شیخ صفا را در اصطبل سلطانی به حضور پذیرفت. شیخ با صدای بلند نامه شاهرخ را میخواند و ملک اشرف آن را میشنید. شاهرخ در این نامه سلطان را نایب خویش خوانده و دستور داده بود که خطبه و سکّه را به نام او کند. چون قرائت نامه به اینجا رسید، شیخ صفا خلعتی را که از خراسان آورده بود، نزدیک برد تا سلطان آن را بپوشد. با این خلعت تاجی هم برای اشرف فرستاده بودند.
الملک الاشرف شکیبایی از کف داد و دستور داد تا خلعت را دریدند و فرستاده نگونبخت را به سختی کتک زدند و با آنکه روزی سرد بود، شیخ صفای هروی بیچاره را در برکه اصطبل غوطه دادند، چنانکه به سرحد مرگ رسید و کس را جرأت شفاعت نبود. ابن تغری بردی مینگارد که هرگز تا آن روز سلطان را به آن اندازه خشمگین ندیده بوده است. پس سلطان شیخ صفا را به حضور فراخواند و پاسخهایی درشت به او سپرد تا به فرستنده خویش باز گوید. از جمله گفت که شاهرخ مرا به نیابت خویش در مصر میگمارد، ولی من او را به شحنگی کوچکترین روستای قلمرو خویش نخواهم پذیرفت. پس دستور داد که فرستاده شاهرخ و همراهان او را به راه دریا از مصر بیرون کردند. آنان به مکه رفتند و تا موسم حج صبر کردند و حج گزاردند و باز گشتند.
ابن تغری بردی زدن فرستاده شاهرخ و دریدن نامه او را ستوده و این کار را از خوبترین و بزرگترین کارهای الملک الاشرف در طول سلطنتش میشمارد. امّا اشرف پس از این واقعه بسیار نزیست و پس از مرگ او در 841 ق فرزندش الملک العزیز مدتی کوتاه سلطنت و خلع گردید و الملکالظاهر بر تخت پادشاهی مصر نشست.