درمیانشان، به اصل توحید و رسالت محمد- ص- و در واقع به قرآن ارجاع داده و التزام به آثار عقیده توحیدی و احترام به رسالت آخرین سفیر الهی را زمینه اتحاد و اتفاق دانسته است و به صراحت فرموده است که با گروه باغی و متجاوز پیکار و با او برخورد جدّی شود تا به پذیرش حق گردن نهد.
«وَ إِن طائفتان مِن المؤمنین اقتتلوا فَاصلحوا بینهما فَإن بَغَت احدیهما علی الأخری فقاتلوا التّی تبغی حتّی تفئَ إلی أمراللَّه ...».
«اگر دو گروه از مؤمنان و مسلمانان با هم به نبرد و ستیز برخاستند، پس میان ایشان، صلح و آشتی برقرار سازید و هرگاه یکی از آن دوگروه بر دیگری بغی و تجاوز کرد باآن گروه باغی و متجاوز پیکار کنید تا آنکه به فرمان الهی گردن نهد (و دست از تجاوز بکشد) و اگر برگشتند، میانشان بر اصل عدالت و قسط، صلح کنید و قسط و داد پیشهسازید که خداوند اهل عدل و قسط و دادگری را دوست میدارد.»
«یا ایهاالذین آمنوا اطعیواالله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم فان تنازعتم فی شئٍ فردّوه الی اللّه و الرّسول ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الأخر ذلک خیر و احسن تأویلًا».
«ای مردمان با ایمان: از خدا و رسول اطاعت کنید و از اولیالامر فرمان ببرید، هرگاه نزاع و کشمکشی میان شما درگرفت و در امری اختلاف پیدا کردید، آن را به خدا و رسول برگشت دهید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید،
ص: 250
این کار بهتر است و (نیکوترین) سرانجام را دارد.
در قرآن کریم، هم مضمون با آیههای یادشده آیههای فراوانی وجود دارد و همگی لزوم اطاعتِ خدا و رسول او و صاحبان فرمان را گوشزد میکند و نسبت به ادامه منازعه و نبرد و اختلافهای ویرانگر، هشدار میدهد و شاید آن، خود موضوعی مستقل باشد که باید طی مقاله مفصّلی دنبال شود و حق مطلب ادا گردد و ما فقط در زمینه اتحاد مسلمانان سخنی داشتیم وبس.
مسلّم آن است که مراد از اطاعت خدا و رسول و اولیالأمر، اطاعت و پیروی از فرمانهای خدا و رسول و اولیای معصوم است وقرآن کریم دربردارنده این فرمانها است، پس بهرحال قرآن، مرجع نهایی در زمینههای اختلاف و اتحاد- هردو- میباشد.
امّا این که تفاوتی میان کلام اللّه و سخن رسول الله نیست، داور خود قرآن است. باز مرجع علمی و فکری ما قرآن است:
«ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا».
(1) «آنچه حضرت رسول- ص- برای شما آورده، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، خودداری کنید.»
«من یطع الرسول فقد اطاع اللّه».
(2) «هرکس از حضرت رسول خدا اطاعت کند قطعاً از خداوند، اطاعت کرده است.»
و برهان این قضاوت آن است که پیامبران جز سخن خدا نگفتهاند و از خود پیرایهای بر دین نبستهاند:
«و لو تقوّل علینا بعض الأقاویل لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین» ..
(3) «و هرگاه او برخی سخنان به ما نسبت دهد با دست قدرت
1- حشر: 7.
2- نساء: 80.
3- الحاقة:/ 44- 47.
ص: 251
گرفته سپس شاهرگش را میزنیم و هیچیک از شما نمیتواند مانع باشد.»
و امّا این که قرآن حلّال مشکلات است و اگر تبعیّت هوی در میان نباشد در مرجعیت و مشکل گشایی قرآن، تردیدی نیست باز حکم خو قرآن است:
«و لقد یسّرنا القرآن للذّکر فهل من مدّکر».
(1) «هر آینه ما قرآن را برای تذکر و یادآوری، آسان و قابل فهم ساختهایم آیا متذکر و یادآورندهای وجود دارد؟»
علی- علیهالسلام- در نهجالبلاغه در این زمینه و مرجعیت قرآن، سخنی صریحتر دارد:
«و کتاب الله یجمع لنا ما شذّ عنا».
(2) «و کتاب خدا برای ما فراهم آورَد آنچه را که به ما نرسیده است.»
مرجعیّت قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه:
در مورد «حکمیت قرآن در مسائل خلافی»، در نهجالبلاغه سخنان شفابخشی آمده است و برخلاف آنچه برخی مدّعی شدهاند که نباید با قرآن احتجاج و استدلال کرد که آن «حمّال ذووجوه» است در برخی خطبهها و نامهها به صراحت تمام به حکمیّت قرآن و مرجعیّت آن در فصل خصومتهای کلامی، سیاسی و اجتماعی، اشارهها دارد و در این معنا علی- ع- هماهنگ با خود قرآن پیش رفته است.
علی- ع- در یک رهنمود کلی فرمود:
فالزموا السواد الأعظم فانّ یدالله مع الجماعة و ایاکم و الفرقة فان الشاذّ من الناس للشیطان کما انّ الشاذ من
1- قمر: 17.
2- نهج البلاغه، نامه 28.
ص: 252
الغنم للذئب. الامن دعا الی هذا الشعار فاقتلوه و لوکانت تحت عمامتی هذه و انّما حکّم الحکمان لیحییا ما احی القرآن و یمیتا ما امات القرآن و احیاؤُه الاجتماع علیه و امامتته الافتراق عنه».
(1) با توده مردم همراه باشید چون دست خدا همراه جماعت است و از تفرقه بپرهیزید که از جمع مسلمانان آنکه یک سو شود بهره شیطان است؛ چنانکه گوسفند از گله دورمانده، طعمه ونصیب گرگ است. آگاه باشید هر که مردم را به شعار تفرقه بخواند او را بکشید هر چند زیر عمامه من باشد همانا دو داور (ابوموسی و عمروعاص) گمارده شدند تا آنچه را قرآن زنده کرده، زنده گردانند و آنچه را مرده خوانده، بمیرانند. زنده داشتن قرآن، اجتماع بر رهنمودهای آنست و میراندنِ آن، جدا گردیدن و نپذیرفتن احکام قرآن است.»
و در کلامی دیگر در زمینه همین مسأله و مرجعیّت قرآن برای فصل خصومتهای مختلف، مطلبی ارزشمند فرمود و به نقش رهبری صالح که فقط در آن صورت، قرآن حاکم خواهد بود، اشاره کرد
«انّا لم نحکّم الرجال و انّما حکّمنا القرآن، و هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بین الدّفّتین لاینطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انّما ینطق عنه الرجال و لمّا دعانا القوم الی ان نحکّم بیننا القرآن لم نکن الفریق المتولّی عن کتاب الله سبحانَهُ و تعالی و قدقال الله سبحانه ...».
(2) «ما مردان را به حکومت نگماردیم بلکه قرآن را حَکَم و داور قرار دادیم و این قرآن، خطّی نبسته است که میان دو جلد هشته است، زبان ندارد تا به سخن آید ناچار آن را
1- رجوع کنید به نهجالبلاغه، نامه 77. علی- علیهالسلام- این نامه را به ابن عباس نوشته آنگاه که او را برای بحث و احتجاج با خوارج اعزام داشته است. متن نامه: «لاتخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمّال ذو وجوه تقول و یقولون و لکن حاججهم بالسنّة فانّهم لن یجدواعنها محیصاً. پس علی- علیهالسلام- این دستور را در مورد خاص و در خصوص خوارج، صادر فرموده و آن قابل تعمیم به همه موارد نیست و چنانکه در متن مقاله آمده چندین مورد علی- علیهالسلام- به آیات قرآنی استدلال و احتجاج فرموده است.
2- نهجالبلاغه، خ/ 127. به گفته سیدشریف رضی- ره- علی- علیهالسلام- این خطابه را بر خوارج القاء فرموده و همهاش در زمینه لزوم حفظ وحدت مسلمین وپرهیز از اختلاف و تفرقه است و ما از قسمت دیگر خطبه در بحث آفات وحدت، استفاده کردهایم.
ص: 253
ترجمانی باید و ترجمان آن مردمانند و چون این مردم ما را خواندند تا قرآن را میان خویش داور گردانیم ما گروهی نبودیم که از کتاب خدا روی برگردانیم همانا خدای سبحان فرمود: اگر در چیزی خصومت کردید آن را به خدا و رسول باز گردانید، پس بازگرداندن آن به خدا این است که کتاب او را به داوری بپذیریم و بازگرداندن به رسول این است که سنّت او را بگیریم. پس اگر از روی راستی به کتاب خدا داوری کنند ما از دیگر مردمان به آن سزاوارتریم و اگر به سنّت رسول- صلیالله علیه وآله- گردن نهند ما بدان شایستهتریم.»
در بیان و کلام شفابخش دیگر فرمود:
«ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن أخبرکم عنه ألا انّ فیه علم مایأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم مابینکُم».
(1) «آنک، آن نور هدایتگر قرآن است، از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید، امّا من شما را از آن خبر میدهم.
بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارها و اصلاح بینظمیها و آشفتگیها، درآن است.»
و در باره صاحب الزمان- علیهالسلام- که بر پایه توحید و اسلام راستین اوضاع مسلمانان جهان را سامان داده و امّت واحد محمدی- صلیاللّه علیه وآله- را شکل خواهد داد، فرمود:
«یعطف الهوی علیالهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی».
(2)
1- همان، خ/ 125.
2- همان، خ/ 158.
ص: 254
«او- سلام الله علیه- هوی و خواهش نفس را بر معیارهای هدایت عرضه میدارد، آنگاه که مردم معیار هدایت را هوای نفس خود دانند و رأی و نظر را بر قرآن معروض میدارد، هنگامی که مردم، قرآن را با رأی و نظر خود می سنجند و اگر موافق نبود به تأویل و توجیه میپردازند.»
سخنان علی- علیهالسلام- راجع به ویژگیها و آثار شفابخش آن در مورد بیان دردها و درمانها بسیار زیاد است و خود بحثی مستقل و گسترده میطلبد و ما فقط به قطرهای از دریا و به مشتی از خروار اشاره داشتیم.
کرامت انسان:
از نکات قابل توجّه در فرهنگ وحدت و برای ایجاد اتحاد و اتفاق، کرامت انسان و ارزشمند تلقّی شدن اوست.
بیشک، بین کرامت انسان و موضوع اتحاد و اتفاق. تلازم برقرار است آنجا که اتحاد باشد کرامت انسان محفوظ است و در صورت وجود ستیز و خلاف، خواه ناخواه حرمت انسان از میان رفته و کرامت او خدشهدار گردیده است.
اصل کرامت انسان و حرمت فرزندان آدم از اصول تعالیم قرآن است که فرمود:
«و لقد کرّمنا بنیآدم».
(1) «البتّه ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم.»
و علی علیهالسلام به مالک اشتر بعنوان زمامداری که با شؤون انسانها و سرنوشت آحاد مردم سروکار دارد نوشت:
«... ولاتکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانّهم
1- همان، خ/ 138.
ص: 255
صنفان اما اخٌ لَکَ فی الدین او نظیر لَکَ فی الخَلْق».
(1) «و مباش بر مردم همچون دَدِی خونریز و کفتاری خون آشام؛ چون رعیّت دو دستهاند: دستهای برادر دینی تو و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند.»
علی- علیهالسلام- در حفظ کرامت انسان و پاس داشتن حرمت فرزندان آدم که عمدتاً در صلح و آرامش تأمین میشود آنچنان مسئولانه و متعهدانه میاندیشد که حتی کوچکترین تعرض را حتی نسبت به غیر مسلمانان که در پناه و زیر سایه اسلام قرار دارند، روا نمیشمرد و از آن نوع حرمت شکنی و تعرض، افسوس میخورد.
«ولقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة و الاخری المعاهدة فینزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها ما تمتنع منه الّا بالإسترجاع و الإسترحام ...».
(2) «به من گزارش شده مردی از باغیان و مهاجمان به خانه زنی مسلمان و آنکه از غیرمسلمانان ولی در پناه اسلام است. وارد شده گردنبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای آنان به در میکرده است، در حالی که آن ستمدیدگان برابر آن اهل بغی وستم، جز زاری و رحمت خواستن سلاحی دیگر نداشتهاند پس غارتگران پشتوارهها از مال مسلمانان بسته نه کشتهای بر جای نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشتهاند.»
«فلو ان امرأً مسلماً مات من هذا أسفا ماکان به ملوماً بل کان به عندی جدیراً».
(3) «اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثهای بمیرد
1- الاسراء: 70.
2- نهج البلاغه، نامه 53.
3- همان، خ/ 27.
ص: 256
چه جای ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است.»
به نظر نگارنده، شرایع و قوانین بطور کلّی برای حفظ کرامت انسان است و حتی قوانین کیفری و احکام جزایی که احیاناً خشن به نظر میرسند و اومانیستهای تندرو و غرب زدگان بیگانه از خویشتن، آنها را نمیپسندند.
امّا در عمل، تندتر و خشنتر عمل میکنند، همگی به همین هدف منظور شدهاند.
قرآن کریم حیات اجتماعی و زندگی سلیم انسانی را در پرتو قصاص و قانون مجازات، میسّر میداند:
«و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الألباب لعلّکم تتّقون».
(1) «و برای شما در قصاص، حیات و زندگانی است ای خردمندان. شاید متقی و پارسا باشید.»
در بیان علی امیرالمؤمنین- علیهالسلام- قوانین دینی بطور هماهنگ و با یک مقصد تشریع شده است:
«الا و انّ الشرایع الدّین واحدة وسبله قاصدة ...».
(2) «بدانید که قوانین دین یکی است و راههای آن، هدفدار میباشد و هرکه بدانها ملتزم شود به منزل رسد و هر که بایستد، گمراه گردد و ندامت چیند.»
غیرت انسانی علی علیهالسلام در این مقوله فوق حدّ بیان امثال نگارنده است آن جا که فرمود:
«فو اللّه لولم یصیبوا من المسلمین الا رجلا و احداً معتمدین لقتله بلاجُرمٍ جَرَّهُ لَحَلّ لی قتل ذلک الجیش کلّه اذ حضروه و لم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان ولابید ...».
(3)
1- همان، خ/ 120.
2- البقره: 176.
3- نهج البلاغه، خ/ 172.
ص: 257
«به خدا اگر از مسلمانان جز یک تن را از روی عمد و قصد وبیآنکه او را جرمی باشد، نکشته بودند کشتن همه آن لشکر مرا روا بود چه حاضر بودند و انکار ننمودند و به زبان و دست به دفاع برنخاستند تا چه رسد به آنکه آنان از مسلمانان بهمان تعداد لشگریان که وارد شهر شدند، کشتند.»
با این وجود، علاقه امیرالمومنین براساس اندیشه اسلامی، آنچنان به صلح و سازگاری و ترک مخاصمه و ستیز، زیاد است که فرمود:
«فمن استطاع منکم أن یلقی اللّه تعالی و هو نقیّ الرّاحة من دماء المسلمین و اموالهم، سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل».
(1) «و هریک از شما تواند که خدا را دیدار کند در حالی که دست به خون و مال مسلمانان نیالوده و زبان به ریختن آبرویشان نگشوده است، چنین کند.»
عاملهای وحدت و آفتهای آن:
از بحثهای گذشته زمینه اتحاد و چگونگی وحدت براصل احترام انسان و حفظ کرامت او معلوم شد و آنک مختصری در باره برخی عاملهای وحدت و آفتهای آن، سخن میگوییم هرچند که بعضی از آن عناوین مانند دین و حکومت، بحثی مستقل و مستوفی، لازم دارد.
1- دین:
قبلًا آوردیم که خداشناسی و یکتاپرستی از آموزشهای پایهای و
1- همان، خ/ 176.
ص: 258
اوّلی دین است و تنظیم افکار و رفتار بر پایه توحید، از ابتداییترین احکام و وظایف شریعت اسلامی است:
«اوّل الدّین معرفته».
(1) «نخستین مسأله دینی، شناخت خداوند است.»
دین حق و فطری از عمدهترین عاملهای وحدت و از مهمترین اسباب اتّحاد انسانهاست:
«انّ اللّه اصطفی لکم الدین فلاتموتنَّ الّا و انتم مسلمون».
(2) «همانا خداوند دین اسلام رابرای شما برگزید. پس نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.»
«ومن احسن دیناً فمن اسلم و جهه للَّهو هو محسن و اتّبع ملّة ابراهیم حنیفاً ...».
(3) «دین چه کسی نیکوتر است از دین آنکه روی برای خدا تسلیم کرده و نیکوکار است و پیرو آیین حنیف ابراهیم- علیهالسلام- میباشد.»
علیبن ابیطالب- علیهالسلام- در اشاره به دین، به این معنا، خطاب به بعضی سست عنصران، متکاهل در جهاد و مبارزه فرمود:
«أما دین یجمعکم و لاحمیّة تحمثکم».
(4) «دینی کو؟ که فراهمتان دارد و غیرتی کو؟ که شما را به خشم آرد.»
دین حق و مبتنی بر تعقّل و اندیشه سالم، انسانها را گرد هم میآورد و بشر را وا میدارد که به نقاط مشترک بیاندیشند و تفاوتها رابطور معقول و منطقی تحمل کرده و گره برآمده از اختلافات را با تدبیر بگشایند.
و بعکس، دین باطل و نامعقول که ساخته و پرداخته اوهام بشر
1- همان، خ/ 1.
2- البقره: 132.
3- النساء: 125.
4- نهج البلاغه، خ/ 39.
ص: 259
است، خود منشأ اختلاف و آشفتگی میشود و انسانها را در برابر هم قرار داده و به جان یکدیگر میاندازد.
قرآن مجید، پیروی از هر دین را نمیستاید؛ بلکه تبعیّت از دین حق را مدّنظر قرار میدهد:
«قاتلوا الذین لایؤمنون باللّه و لابالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون».
(1) «با کسانی از اهل کتاب بستیزید که به خدا ایمان نمیآورند و روز آخرت را باور ندارند و پاس حرامهای خدا و رسول را نگاه نمیدارند و به دین حق متعهد نیستند تا مگر بدست خود و با خفّت و خواری گزیت و مالیات بپردازند.
علی- علیهالسلام- در کلامی ضمن ستایش اهل بیت و بیان خصایص و کمالات آنان فرمود:
«عَقَلوُا الدّینَ عقل وعایةٍ و رعایةٍ لاعقل سماع و روایة فان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل».
(2)«دین را با تعقّل توأم با دریافت و ملاحظه اندیشدند نه فقط با شنیدن و بدیگران گفتن که راویان دانش بسیارند، و پاسداران و نگاهبانان آن در شمار اندکند.»
پس دین، اگر براساس معقول و اندیشه مستقیم و فطرت سلیم بدور از هرگونه خرافه و کجاندیشی و منافیات فطرت تلقی شود، ضامن وحدت مردم خواهد بود و گرنه خود از عاملان عمده تفرقه و جدایی خواهد بود؛ چنانکه در بحث بعدی اشاره میشود.
آری، دین باطل، خرافی و ضدّ فطرت، آفت اتحاد و موجب پراکندگی صفوف و اختلاف جماعت است:
1- التوبه: 29.
2- نهج البلاغه، خ 239.
ص: 260
«انّ الذین فرّقوا دینهم و کانوا شیْعاًلستُ منهم فی شئی انّما امرهم الیالله ثُّم ینبّئهم بما کانوا یفعلون».
(1) «آنان که دینشان را پراکندند و گروه گروه گشتند تو از آنان نیستی (و از ایشان بیزاری) کار ایشان به خدا واگذار شده است، آنگاه از سوء نتایج اعمالشان بهایشان خبر خواهد داد.»
«من الذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعاً کل حزب بمالدیهم فرحون».
(2)«از آن کسانی که دینشان را پراکنده ساختند و فوج فوج شدند و هر حزبی به آنچه نزد وی است، شادمان میباشد.»
مفسّران در تفسیر و توضیح آیات مزبور، سخن فراوان گفتهاند ولی بهترین، سخن صاحب تفسیر المنار است که گفت: «مقصود، اهل کتابند که در دین خود، فرقه فرقه شدند و پراکنده گشتند. و مراد از برائت و بیزاری حضرت رسول از ایشان و عملکردشان هشداری است به مسلمین که همانند اهل کتاب دچار تفرقه نشوند و مثل آنان نباشند و همچون ایشان نکنند و اگر مانند آنان عمل کردند و مثل ایشان شدند، پیامبراکرم- صلیالله علیه وآله- از آنان، بطریق اولی، متنفّر و بیزار خواهد بود.»
(3) مرحوم شیخ محمد جواد مغنیّة در تفسیر آیه سیودوم سوره روم مینویسد: «شکّی نیست که این آیه اصل و پایه مهمّی را که اسلام از حیث عقیده وعمل بر آن استوار است، مطرح میسازد. این آیه دلالت واضح دارد بر این که دین از الف گرفته تا یایِ آن، هادی به رشد و حیات اصیل و پیشرفت در ابعاد زندگانی است، به شرط آن که اسلام براساس فطرت فهم شود- تا اینکه مینویسد- آیه مزبور مقیاسی را مشخّص میکند که مفهوم و مصداق دین با آن سنجیده میشود و درستی یک عقیده و عمل در مقایسه با
1- الانعام: 159.
2- الروم: 32.
3- رجوع کنید به: التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیّه، ج 3، ص 290، چاپ بیروت.
ص: 261
آن معلوم میگردد. دین مجموعه افکار، اخلاق و رفتارهایی است که با فطرت سلیم انسانها و مصالح کلّی آنان سازگار است و خداوند سبحان برای بندگان خویش حکم و دستوری مقرّر نکرده است که آن، به مصالح فردی و اجتماعی منافات و تضاد داشته باشد و این است ضابطه دین حق و درست.»
(1) سیدقطب نیز در تفسیر آیههای یادشده، راجع به دین و تشعّب درآن، مطالب حائز اهمیّت و در خور تأمّل، دارد از جمله مینویسد: «دین، شریعت و راه رسول اکرم- صلیالله علیه و آله- در مقایسه با سایر ملل و نحل موجود آن زمان و یا آنچه در آینده پدید میآید و از تخیّلات، اوهام و هوس ها و بافتههای برخی اهل اهواء، ناشی میشود. دو راهی متباین را ماند که هیچ ربطی به هم ندارند.
دین قیّم است که انسان ها را از هواها و هوسهای پراکنده و گونهگون باز میدارد. هوی و هوسی که ابداً بر حجّت و برهان مستند نیست و از اصول علمی مایه نمیگیرد؟ بلکه فقط نتیجه دنبال روی شهوات و تمایلات سرکش نفس است بدون کوچکترین معیار و ضابطه.
دین قیّم و ثابت و استوار، دینی است معقول و برپایه حجّت، برهان و دلیل منطقی ولی اکثر مردم نمیدانند و بدنبال هوی و هوس نفسانی خویشند و ناآگاهانه ره میسپارند و از جادّه مستقیم زندگی گمراه میشوند.»
(2) پس اختلاف در دین یکی از عاملهای قوی پیدایی اختلاف و تفرقه در جامعه بشری است که دشمنان انسانیت و شکارچیان ارزشها و از زندگیها، با گستردن دام اختلاف دینی ارزشهای مقدّس را پایمال و محیط های زندگی انسانی را به جنگلها و محل زندگی حیوانات وحشی و درنده بدل میکنند و شاید راز تأکید قرآن بر پرهیز از اینگونه اختلاف همین باشد.
1- همان، ج 6، ص 142.
2- نگاه کنید به: فی ظلال القرآن، سیدقطب. ج 3، ص 1239 و ج 5، ص 2767، چاپ دارالشروق، بیروت.
ص: 262
«شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما و صّینابه ابراهیم و موسی و عیسی أن اقیموا الدین و لاتتفَرَّقوافیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه، الله یجتبیالیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب».
(1) «خداوند برای شما تشریع کرد از دین آنچه را که به نوح توصیه کرد و آنچه را که بر تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم، موسی و عیسی سفارش نمودیم؛ که دین را بپا بدارید و آن را راست دارید و کج نکنید و در آن دچار تفرقه و اختلاف نشوید که بر مشرکان، دعوت توحیدی شما (که بشریت را متحد و یکپارچه میکند) دشوار و امر بزرگی است، خداوند هر که را بخواهد برای خویش برمیگزیند و هرکه را به سوی خدا انابه کند، هدایتش میکند.»
ذیل آیه مؤید آن است که مشرکان از انسانیت و ارزشهای والای بشری وحشت دارند و از حاکمیت آنها بیمناکند؛ زیرا مشرکان همچون گفتارها و ددان بدنبال جیفه و لاشهاند و در محیط سالم انسانی چنین چیزی یافت نشود و همین موجب هول و هراس آنان میگردد.
هم چنانکه اختلاف در دین آفت اتّحاد و سبب تفرقه و تشتّت است.
مخالفت با دین نیز که مفهومی جداگانه از مفهوم اختلاف در دین دارد، خود از آفات موثّر اتحاد و اتفاق به شمار میآید؛ زیرا همانگونه اگر در دین اختلاف باشد ارزشها تباه میشود، اگر اصل دین نیز که بر فطرت آدمی استوار است، مورد انکار و مخالفت باشد جامعه انسانی هویّت اصلی خود را گم خواهد کرد.
علی- علیهالسلام- در معرّفی اهل بیت و بیان خصلتهای والای آنان فرمود:
1- الشوری: 13.
ص: 263
«لایخالفون الحق و لایختلفون فیه و هم دعائم الاسلام».
(1) «آنان با حق مخالفت نمیکنند و در آن نیز اختلاف ندارند.
آنان استوانههای اسلامند.»
در بررسی آیات مربوط به دین، به نکته سوّمی هم برمیخوریم که از عاملهای تفرقه و اختلاف محسوب میشود و آن غلوّ و زیاده روی در دین است؛ زیرا دین اصیل و حق، دینی است معتدل.
«یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علیالله الّاالحق».
(2) «ای اهل کتاب (ای پیروان موسی و عیسی و دیگر پیامبران اولوالعزم) در دینتان غلّو نکنید و تند نروید و بر خدا نسبتی جز حق و راست مدهید و سخنی دیگر نگویید.»
البته، سخن در باره دین بطور کلّی و بحث از تأثیر اجتماعی و روانی آن اعم از مثبت و منفی و سازنده و مخرّب، فراوان است و این بیان فشرده در این مقال مختصر برای مثال است وگرنه بحثی مستوفی و بیانی مفصّل لازم است که به فرصت دیگر موکول میکنیم.
2- حکومت:
لزوم حکومت در جامعه پس از پذیرش اصل اجتماعی بودن انسان شاید نیازی به برهان نداشته باشد؛ زیرا در اجتماع، قانون مطرح است و قانون، مجری میخواهد و آن مجری و زمامدار و حاکمی، مورد احترام و تبعیّت است که خودش قانون را محترم میشمارد و قبل از انتظار از دیگران، خودش تخلّف نمیکند و به قانون عمل مینماید:
«انّما اْمرتم بالنهی بعد التناهی».
(3)
1- نهجالبلاغه، خ/ 239.
2- النساء: 171.
3- نهج البلاغه، خ/ 104.
ص: 264
«درست است که شما مأمور نهی از منکر و موظّف به جلوگیری از تخلفات هستید، امّا بعد از آنکه خودتان دست از ارتکاب منکر کشیده و به وظیفه عمل کرده باشید.»
حکومت نیز همانند دین، حق و باطل و درست و نادرست دارد و همان اندازه که حکومت حق مایه وحدت و عامل اتحاد و یکپارچگی است.
حکومت باطل وجور، مایه بدبختی و تفرقه و سبب از هم گسیختگی امور میشود.
حکومت ازنظر اسلام یک وسیله است و بدانوسیله، احکام دین و قوانین شرع با قاطعیت و بدون اشکال اعمال شود و جادّه مستقیم زندگی از خس و خار کفر و الحاد پاکسازی شود امّا در نظر طاغوتها، حکومت یک هدف است؛ زیرا همواره حکومت با سلطه و قدرت توأم میباشد و سلطهگران برای دستیابی به مطامع نامشروع و برای رسیدن به لذّات بیانتهای نفسانی لجام گسیخته میتازند و در مسیر خود، همه ارزشها را پایمال میکنند.
پس همانگونه که حکومت حق به مردم بها قایل است و کرامت انسانها را حفظ میکند و لذا در مسیر اتحاد و اتفاق گام برمیدارد و از کوچکترین تفرقه میپرهیزد. حکومت باطل انسان را بیبها میداند جز آنکه در خدمت اوست و اصل تفرقه بیانداز و حکومت کن، برنامه اصلی حکومت جور و ناحق است پس چنین حکومتی عامل اختلاف و پراکندگی جامعههای بشری است.
بحث از حکومت در ابعاد وسیع آن، اعم از مثبت و منفی و سازنده و مخرّب، فرصت و مجالی دیگر میخواهد
(1) و ما در این جا متناسب با وضع مقاله به کلیّاتی میپردازیم:
پیامبران بهنگام حضورشان رشتههای حکومت و زعامت و رهبری
1- نگاه کنید به مجلّه روز علم، شماره 38 به مقاله نگارنده بعنوان: شاخصهای رهبری صالح درنهجالبلاغه، که به پارهای از مطالب مربوط به حکومت حق و صالح، اشاره شده است.
ص: 265
جامعه را بدست داشتهاند و برای روزگار غیبتشان نیز خط و خطوط را ترسیم و برنامه را به کمک وحی، مشخص کردهاند. انبیاء همیشه در مقابل طاغوت ها قرار گرفته و ناگزیر به برخورد جدّی با آنان شدهاند. قرآن کریم، وحدت و اتحاد جامعه صالح بشری را فقط در حاکمیت رسولان حق تعالی و خط و برنامه آنها میداند و بس.
«فلا و ربّک لایؤمنون حتی یحکّموک فیما شجربینهم ثم لایجدوا حرجاً فیما قضیت و یسلّموا تسلیماً».
(1) «به خدا، ایمان به تو نمیآورند مگر آنکه در موارد اختلاف و مشاجره، تو را حَکَم، داور و حاکم خود گردانند سپس از قضاوت و حکم تو دلتنگ نشوند و کاملًا تسلیم باشند.»
بدون تردید، قضا و حکم رسولالله- صلیالله علیه و آله- به زمان حضورش منحصر نمیشود بلکه نظر و داوری او در کتاب و سنّت معلوم و مشخّص است. قرآن کریم لزوم تسلیم در برابر حکومت حق را لازم و اجتناب از مراجعه به محاکم طاغوت را وظیفه میداند.
«ألمتر الی الذین یزعمون انّهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قدامروا ان یکفروا به ویرید الشیطان ان یضلّهم ضلالًا بعیداً».
(2) «آیا نمیبینی آنان را که میپندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبلًا (بر ابنیای گذشته) وحی شده، ایمان دارند، میخواهند به طاغوت مراجعه کنند و زیربار حکومت و داوری او روند در حالی که دستور دارند که بدان کافر و منکر شوند و شیطان میخواهد آنان را به شدّت گمراه کند.»
بنابراین حکومت انبیاء بدان جهت که حافظ قانون و شریعتند و از
1- النساء: 65.
2- النساء: 60.
ص: 266
ظلم و تعدّی به حقوق انسانها ممانعت میکنند، وحدت آفرین و هماهنگ کنندهاند، لیکن حکومت طاغوت به علّت جور و ستم که به انسانها روا میدارد عامل تفرقه و جدایی است.
علی- علیهالسلام- در یکی از خطبههایش قانون شکنی و ظلم و ستم را منتهی به اختلاف و تشتت دانسته و آن را به صورت تاوان غیرقابل جبران معرفی کرده است و در واقع، جامعه شناسانه به مسألهای اجتماعی توّجه داده است.
«و امّا الظلم الذی لایترک فظلم العباد بعضهم بعضاً القصاص هناک شدید لیس هو جرحا بالمدی و لاضربا بالسیاط و لکنّه مایستصغر ذلک معه فایّاکم و التلّون فی دین الله فان جماعة فیما تکرهون من الحق خیر من فُرقة فیما تحبّون من الباطل و انّ الله لم یعط أحداً بفرقة خیراً ممّن مضی و لاممّن بقی».
(1) «و امّا آن ظلم و ستمی که واگذاشتنی نیست، ستم کردن بندگان است بر یکدیگر که قصاص در این مورد بسیار دشوار است و آن قصاص زخمی نبود از کاردی که به تن فروبرند و یا تازیانهای که بر بدن فرود آورند بلکه آن چیزی است که این نوع قصاص را در برابر آن بسیار خرد شمرند (یعنی: تاوان چنان ظلم وستم، تفرقه و اختلاف است) پس بپرهیزید از تلوّن در رنگارنگی و اختلاف در دین خدا که همراه جماعت بودن در حقّی که آن را خوش نمیانگارید بهتر است از پراکنده شدن به خاطر باطلی که آن را دوست میدارید و بدان دلبستهاید. و هرگز خداوند سبحان به کسی از گذشتگان و یا آیندگان که جدایی و
1- نهجالبلاغه، خ/ 176.
ص: 267
اختلاف گزینند، خیری نبخشیده است.»
به نظر ما، بیانی از این رساتر و کلامی از این شفابخشتر در زمینه دردهای اجتماعی و رنجهای حاصل از اختلاف و آشفتگی، نمیتوان پیداکرد و علی- علیهالسلام- آن انسان ملکوتی است که به این نکته توجه فرموده و گفته است: قانون شکنی و ظلم و ستم به حقوق انسانها با وصف اعمال ظاهری قصاصهای فقهی و حقوقی، تاوان اجتماعی دیگری دارد که جبران ناپذیر است و آن عبارت است از بدبینی، اختلاف، تفرقه و جدایی، مرحوم مغنیّة در شرح این خطبه مینویسد: مراد از جمله «و ایاکم و التلوّن فی دین اللّه». جدایی و اختلاف کلمه است؛ زیرا در صورت نزاع و ستیز نمیتوان بغض و کین را پنهان داشت و محبّت و دوستی اظهار کرد. و در توضیح جمله بعدی مینویسد: این فراز اشاره به چیزی است که امروزه آن را اتحاد ملّی یا قومی و یا جبهه ملّی مینامند و مراد طرّاحان این مسائل آن است که مردم اختلافات را کنار گذارند و با همکاری و تعاون و ایجاد صفوف واحد و فشرده، به هدفهای مشترک تحقّق بخشند و راه پیشرفت و موفقیت پیش گیرند؛ زیرا کلید نصرت و پیروزی بر دشمن خارجی همین است و اگر برخی از اختلافات درونی، مجوّز هم داشته باشد در شرایط برخورد با دشمن خارجی نباید آنها را مطرح ساخت. بلکه برای حفظ وطن که خانه همه است از آن اختلافات باید صرف نظر کرد.
(1) 3- اختلاف نظرهای اصولی:
اختلاف نظر در مسائل اصولی و اصرار طرفین درگیر برآنها و عدم تفاهم، از عاملهای اختلاف و تفرقه در جامعه است.
بهرحال هر اختلافی از یک نقطه آغاز میشود و به سبب مهار نشدن، دامنه پیدا میکند و به از هم پاشیدگی و تباهی میانجامد.
1- نگاه کنید به: فی ظلال نهجالبلاغه، محمد جواد مغنیّة، ج 2، ص 544.
ص: 268
قرآن مجید به مسلمانان هشدار داده که مثل امّتهای گذشته که بدون جهت معقول دچار اختلاف و تشتّت شدند، نباشند و جز بر پایه بیّنه و برهان با یکدیگر برخورد نکنند.
«ولا تکونوا کالذین تفرّقوا و اختلفوا من بعدما جائتهم البیّنات».
(1) «و از آنان مباشید که پس از آنکه نشانهای روشن و دلایل آشکار، برایشان آمد اختلاف کرده و پراکنده گشتند.»
قرآن کریم مخصوصاً اختلاف و تشتّت از روی عمد و علم و آگاهی را که ابداً توجیه منطقی ندارد مورد نکوهش قرار داده و ارباب ادیان قبل از اسلام را بدین جهت، به شدّت مورد انتقاد قرار داده است.
«و ما تفرّقوا الّا من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم».
(2) «آنان متفرق و پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه آگاهی پیدا کرده بودند، لیکن به سبب بغی و تجاوز دچار تفرقه شدند.»
رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- با قاطعیّت تمام، درستی و صحّت مرام و راه خود را اعلام فرموده وبهدنیا اخطارکردکههرکس جزاز راهاو رود دچار تفرقهشده و گم خواهد شد.
«و انّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لاتتّبعوا السبل فتفرّق بکم عن سبیله».
(3) «و این است راه من که مستقیم و راست است. آن را پیش گیرید و راههای دیگر را دنبال مکنید که شما را پراکنده کنند و از راه و مقصد اصلی باز دارند.»
علی امیرالمؤمنین- علیهالسلام- در مقام بیان پیدایی اختلافات و بوجود آمدن مسلکها و بالأخره صف بندیهای فراوان که عمدتاً نظامهای فاسد بشری چنین وضعی را پیش میآورند فرمود:
1- آل عمران: 105.
2- الشوری: 14.
3- الانعام: 153.
ص: 269
«ترد علی احدهم القضیّة فی حکم من الاحکام فیحکم فیها برأیه ثم ترد تلک القضیّة بعینها علی غیره فیحکُمُ فیها بخلاف قوله ثم یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذی استقضاهم فیصوّب آرائهم جمعیاً و إِلهُهُم واحد و نبیّهم واحد و کتابهم واحد ...».
(1) «دعوا و قضیّهای نزدیکی از ایشان برند و او رأی خود را در آن میگوید. سپس همان قضیه و دعوا بر دیگری عرضه کنند و او را برخلاف قاضی نخستین نظر میدهد آنگاه نزد امامی که آنان را پُست قضا نشانده گرد میآیند و او رأی همه را صواب و درست میشمارد حالی که خدای آنان یکی است، پیامبرشان یکی است و کتابشان هم یکی است.»
(این اختلاف برای چیست؟) خداگفته باهم خلاف کنند و آنان فرمان خدا را بردهاند؟! یا خدا آنان را از اختلاف نهی فرموده، نافرمانی او کردهاند؟ و یا آنچه خدا فرستاده دین ناقصی است که خدا در کامل ساختن آن از ایشان یاری خواستند؟ و یا آنان شریک اویند و حق دارند بگویند و خدا باید خشنود باشد؟ ویا دینی که خدا فرستاده دین کاملی است پیامبر در رساندن آن کوتاهی نموده است در حالی که خداوند فرمود:
«مافرّطنا فی الکتاب من شیٍ».
(2)«و در آن بیان همه چیز هست.»
این کلام که همگی برهان و استدلال منطقی و مبتنی بر حصر عقلی است آنچنان محکم است که هرگز خلل بدان راه ندارد. این کلام، بسیاری از اختلاف نظرها وتوجیهات خنک آنها را ناموّجه میسازد و مدلّل میکند که در آن موارد جز یکی نادرست است و یا احیاناً همهشان لیکن
1- نهجالبلاغه، خ/ 18.
2- الانعام: 38.
ص: 270
طاغوتها برای تثبیت موقعیت خود و حفظ قدرتهای پوشالی خویشتن و ثابت نگهداشتن وضع موجود، حق و باطل، درست و نادرست، همه را به یک چشم دیده و میخواهند همه را راضی نگاهدارند.
گذشت و بزرگواری:
آخرین نکته در فرهنگ وحدت یادآوری این نکته است که گذشت و بزرگواری و کوتاه آمدن و چشم پوشی از حق شخصی و ترک خصومت و لجاج، عامل مهمّی در زمینه حصول اتحاد و یا نگهداشتن آن، میتواند باشد؛ چنانکه بعکس، دامن زدن به اختلاف و اصرار بر اثبات گفته نظری خود از سوی فرد و یا جریانی میتواند جامعهای را برباد دهد و با گسترش دامنه اختلاف و تفرقه کاملًا از هم بپاشد.
امیر المؤمنین- علیهالسلام- در برخورد با معاویه در جریان صفیّن طی نامهای نوشت:
«و کان بدء امرنا انّا التقینا و القوم من اهل الشام و الظاهر ان ربّنا واحد و نبیّنا واحد و دعوتنا فیالاسلام واحدة و لانستزیدهم فیالایمان باللّه و التصدیق برسوله و لایستزیدوننا ...».
(1)«در نخستین برخورد ما با اهل شام چنین مینمود که پروردگار ما یکی است و پیامبر ما یکی است و دعوت ما به اسلام یکسان است. و در گراییدن به خدا و تصدیق پیامبر او فرقی با هم نداشته و ابداً بر یکدیگر فزونی نداریم جز اختلاف در خون عثمان که ما از آن برکنار بودیم. گفتیم بیایید با خاموش ساختن آتش پیکار و آرام کردن مردم، امروز چارهجویی کنیم تا کار محکم شود و نیروها گرد آید تا
1- نهج البلاغه، نامه 58.
ص: 271
بتوانیم حق را به جای آن برگردانیم.»
گفتند نه، چاره کار را جز با پیکار نکنیم و سر، باز زدند و جنگ درگرفت و پایدار شد و آتش آن برافروخت و شعله سرکشید. و چون نبرد و پیکار در ما و آنان دندان فرو برد و چنگال خود سخت بفشرد به دعوت ما گردن نهادند وبدانچه خوانده بودیمشان پاسخ دادند ما هم به آنچه خواندند پاسخ دادیم و آنچه خواستند زود پذیرفتیم تا آنکه حجّت برایشان آشکار گردید و رشته معذرتشان برید.
در مورد دیگر تا این که خلافت را حق صریح خود میداند امّا برای حفظ اتحاد و وحدت مسلمین و جلوگیری از هرگونه تفرقه میان ملّت اسلام، از آن صرف نظر کرد و فرمود:
«فلمّا مضی- علیهالسلام- تنازع المسلمون الامر من بعده فواللّه ماکان یُلقی فی رُوعی و لایَفْطُرُ ببالی انّ العرب تُزعِجُ هذاالامر من بعده- صلیالله علیه وآله وسلّم- عن اهل بیته ولا انّهم مُنَحُّوه عنّی من بعده فما راعنی الّا انثیال الناس علی فلان یبایعونه فامسکت یدی حتی رأیت راجعة الناس قدرجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد- صلیالله علیه و آله وسلّم- فخشیت ان لم انصرالاسلام و اهله أَن أَری فیه ثلماً او هدما تکون المصیبة به علیَّ اعظم من فوت ولایتکم ...».
(1) «... چون پیامبر صلیالله علیه و آله- به سوی خدا رفت مسلمانان پس از وی در امر خلافت و حکومت نزاع و اختلاف کردند به خدا، در دلم نمیگذشت و به خاطرم نمیرسید که عرب خلافت را پس از پیامبر- ص- از خاندان او برآورد یا مرا پس از وی از عهدهدارشدن باز دارد و
1- همان، نامه 62.
ص: 272
چیزی مرا نگران نکرد جز شتافتن مردم بر فلان که با وی بیعت کنند. من دست نگاه داشتم تا که دیدم گروهی در دین خود نماندند و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین و آیین محمد- ص- خواندند پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم رخنه و یا ویرانئی در آن ببینم که مصیبت آن بر من سختتر از محروم ماندن از خلافت و ولایت برشماست ...
و در بیان دیگر در همین راستا که پرده از روی رازی بزرگ برداشت فرمود:
«لم یکن بیعتکم ایّای فلتة و لیس امری و امرکم واحداً انی اریدکملِلَّه و انتم تریدوننی لأنفسکم».
(1) «بیعت شما با من بیاندیشه و تدبیر و بطور اتفاقی نبود و کار من و شما یکسان نیست من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خود (وبه قصد سودجویی مادی.)»
آیا علی- علیهالسلام- در این کلام به یکی از مهمترین مسائل اجتماعی نپرداخته و آیا پرده از یک رازی که جنبه روانشناسی اجتماعی دارد کنار نزده است. بیشک یکی از بزرگترین عوامل تفرقه و نفاق و از اساسیترین انگیزههای اختلاف و تشتّت، همین خودخواهیها و سودپرستیها و منیّتهاست که در عالم بشریت مصائب آفریده و علی- ع- در این سخن، دردمندانه آن را انشاء فرموده است.
1- همان، نامه 66.