سلمان‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

موضوعات


محل ولادت
نخستین کتابی که درباره زندگانی سلمان و پیشینه او در ایران آگاهی‌های گرانقدری در اختیار می‌نهد، سیره ابن اسحاق است. گرچه در برخی کتب مقدّم بر ابن اسحاق؛ مثل کتاب سلیم بن قیس هلالی مطالبی درباره سلمان آمده و یا در تفسیر مجاهد به سلمان اشاره شده است. امّا ابن اسحاق در ذکر داستان زندگی و گرایش سلمان به اسلام، درباره محل زندگی و شیوه زندگانی خانواده سلمان، نکاتی را مطرح می‌کند که همان نکات، پنجره ورود ما به شناخت سیر زندگی و تحول اندیشه سلمان است.
ابن اسحاق به نقل از عاصم بن عمر، به نقل از محمود بن لُبید، از قول عبدالله بن عباس روایت می‌کند که سلمان برای عبدالله بن عباس گفته است: «من مردی فارسی (ایرانی) از اهالی اصفهان، از قریه‌ای که نام آن جیّ بود می‌باشم. پدرم دهقان قریه بود.» (1) از آنجا که این نکته که «سلمان اهل کدام منطقه ایران بوده است»، در منابع بعدی مورد اختلاف و ابهام قرار گرفته، ضرورت دارد اهلیّت سلمان بررسی شود. قول ابن اسحاق مبنی بر این که سلمان اهل جَی اصفهان بوده، در منابع متعددی مطرح شده است. (2) تنوّع، تقدم و اهمیت منابعی که سلمان را اهل جی می‌دانند، بحدی است که نمی‌توان پذیرفت که سلمان به منطقه دیگری تعلق داشته است. بویژه نکته‌ای که یاقوت از قول 


1- ابن اسحاق، سیرةالنبی- ص- به تحقیق محمد محیی‌الدین عبدالحمید قاهره، مکتبة محمد علی صبیح، بی تا، ج 1، ص 139
2- ابن هشام، السیره، ج 1، ص 228؛ مافروخی، محاسن اصفهان، ص 23؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 7، ص 318؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج 4، ص 53؛ المقدسی، البداء و التاریخ، ج 5، ص 110؛ یاقوت، معجم‌البلدان، ج 2، ص 270یاقوت از هبةالله بن عبدالوارث شیرازی نقل می‌کند: هنگامی که اصفهان توسط مسلمانان فتح شده بود، سلمان به اصفهان می‌رود و در آنجا مسجدی می‌سازد. مسجد سلمان در جی تا روزگار یاقوت معروف بوده است.
ابن کثیر، السیرة النبویه، ج 1، ص 296 و 297؛ ابی نعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء، ج 1، ص 190؛ ابی نعیم اصفهانی، دلائل النبوه، ج 1، ص 258؛ النووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 226؛ کازرونی، نهایة المسؤول فی روایة الرسول، ج 1، ص 364؛ ابی الشیخ الانصاری، طبقات المحدّثین باصبهان، ج 1، ص 209؛ البستی، مشاهیر علماء الامصار، ص 44 و کتاب الثقات همو ج 1، ص 249

ص: 62
هبةالله بن عبدالوارث شیرازی نقل می‌کند که بلافاصله سلمان پس از فتح اصفهان توسط سپاه اسلام، به اصفهان می‌رود، مدتی در جی می‌ماند و در آنجا مسجدی می‌سازد که آن مسجد تا روزگار یاقوت برجای بوده است. این مطلب براساس قول ابی نعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصفهان نیز تأیید می‌شود. ابو اسحاق از قول ابوالحجّاج الازدی نقل می‌کند که او در اصفهان با سلمان ملاقات داشته است. (1) گروهی از منابع، که به لحاظ تاریخی و تقدم و اهمیت، نسبت به منابع گروه اول، در درجه دوّم اهمیت قرار می‌گیرند، علاوه بر این که سلمان را اهل جی می‌دانند، رامهرمز را نیز به عنوان محل تولّد و شهر سلمان ذکر کرده‌اند؛ مثل خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابن قتیبه در المعارف، ابن جوزی در صفة الصفوه، ابن اثیر در اسدالغابه، علاءالدین حضرمی در کنزالعمال، ابن حجر عسقلانی در الاصابه و ... (2)برخی منابع نیز او را فارسی رامهرمزی اصفهانی خوانده‌اند! (3) ابن بوران توانسته است با روایتی، این دوگانگی را حل کند؛ از سلمان نقل شده است که گفته است: در رامهرمز متولد شده و در آن شهر نشو و نما کرده است و پدرش از اهالی اصفهان بوده است. (4)گروه سوم منابع، بویژه منابع شیعی، سلمان را اهل شیراز می‌دانند. البته طبری و متن گردانیده تاریخ او، مشهور به تاریخ بلعمی نیز این قول را روایت کرده‌اند. (5) طبری و بلعمی شهر شاپور یا کور سابور عنوان کرده‌اند. در بحارالانوار و اکمال‌الدین، سلمان اهل شیراز قلمداد شده است. (6) محتمل است منابعی که گمان کرده‌اند سلمان اهل شیراز است باور داشته‌اند فارس و این که سلمان خود را از فارس می‌داند و به فارسی مشهور است، تناسب با منطقه فارس و شیراز داشته است. در حالی که فارس به مفهوم ایران امروز است. منطقه‌ای از جیحون تا فرات. چنانکه در زبانهای اروپایی امروز نیز Persian در زبان انگلیسی یا Perser در آلمانی و Persiqeue در فرانسه، به معنای کسی که اهل استان فارس نیست. قابل توجه است، طبری که سلمان را اهل شهر شاپور- در متن طبری کورسابور- می‌داند، حتماً به این نکته توجه داشته که روزگار ساسانیان، فارس یا پارس به پنج قسمت تقسیم شده بود؛ اردشیر خوره، شاپور خوره، ارجان، استخر و دارابگرد. (7) گمان داشته که سلمان اهل فارس به همان مفهوم دقیق استان فارس یا ایالت فارس بوده است. 


1- احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، لیدن، بریل، 1931 م. ج 1، ص 116 و 117 و معجم‌البلدان ج 2، ص 207
2- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 1
ابن قتیبه، المعارف، ص 270
ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 113
ابن حجر رامهرمز را بر اصفهان ترجیح می‌دهد، نوشته است: اصله من رام هرمز و قیل من اصفهان
ابن حجر عقلانی، فتح الباری، ج 7، ص 222
ابی عمرو خلیفة بن خیاط. الطبقات، ج 1، ص 16
ابن منجویه الاصبهانی، رجال صحیح مسلم، ج 1، ص 274
البسری، کتاب المعرفة و التاریخ، ج 2، ص 552
المزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 11، ص 245 تا 248
الذهبی، کتاب تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، ج 2، ص 168
3- الصفدی، الوافی بالوفیات، ج 15، ص 309
4- تاریخ ابن عساکر، تهذیب ابن بوران، ج 6، ص 191
تاریخنامه طبری، گردانیده منسوب به بلعمی به تصحیح محمد روشن، تهران، نشر نو، 1368 ش ج 1، ص 313
5- الطبری، التاریخ، ج 3، ص 171.
تاریخنامه طبری، گردانیده منسوب به بلعمی به تصحیح محمد روشن، تهران، نشر نو، 1368 خورشیدی ج 1، ص 313
6- بحارالانوار، ج 22، ص 355
شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمه، ص 162
7- The Encyc lopediaofislam, vol: IIP: 811 Leiden, Brill, 1983-

ص: 63

 

تاریخ ولادت سلمان‌

تعیین دقیق زمان ولادت سلمان کار دشواری است. لیکن می‌توان با بررسی سالهای زندگانی او و توجه به سال درگذشت سلمان، حدود سال ولادت او را معین کرد. از آنجا که برخی داستانهای شگفتِ افسانه‌آمیز درباره سلمان، در بحث طول عمر او مطرح می‌شود، ضرورت دارد که این مقدمه نیز پژوهش گردد و زندگانی سلمان از لحاظ طول عمر او، از پرده ابهام خارج شود.
الف: تقریباً اکثر منابع درجه اوّل باور دارند که سلمان در دوران خلافت عثمان در مدائن درگذشته، با توجه به این که عثمان در ذی الحجّه سال 35 هجری قمری فوت کرده است.(1) لزوماً درگذشت، سال پیش از این تاریخ بوده است، گرچه برخی مثل ابن قتیبه وفات سلمان را در اوّل یا اوایل خلافت عثمان می‌دانند. (2) نکته قابل توجهی که دلالت می‌کند سلمان در دوران خلافت عثمان و در اواخر دوران، درگذشته است، این است که به روایت ابن حجر عسقلانی و نیز المزّی، هنگام فوت سلمان، عبدالله بن مسعود در کنار بستر سلمان حضور داشته است. از آنجا که عبدالله بن مسعود خود در سال 34 ه. ق. درگذشته، بدیهی است که سال درگذشت سلمان نمی‌تواند پس از سال 34 ه. باشد. (3) در یک کلام سال درگذشت سلمان را می‌توان سال 33 ه. دانست که مورد پذیرش اکثریت منابع معتبر است. (4)
ب: طول عمر سلمان است که اگر بتوانیم رقم قابل قبولی برای طول عمر سلمان جستجو کنیم، می‌توان سال ولادت او را به تقریب دریافت.
اکثر منابع تاریخی و رجالی، از طول عمر سلمان سخن گفته‌اند. ابن قتیبه در المعارف گرچه برای سلمان و طول عمر او عدد معیّن را ذکر نکرده است اما به صراحت می‌گوید که سلمان عمری طولانی داشته است. (5) منابع دیگر معمولًا عدد 250 تا 350 سال را برای سلمان ذکر کرده‌اند.
به عنوان نمونه، خطیب بغدادی و ابن عساکر و ابن اثیر و المزّی و کازرونی و حافظ ابی نعیم اصفهانی، همگی نوشته‌اند که عمر سلمان را 350 سال گفته‌اند، لیکن رقمی که کسی در آن تردید نمی‌کند 250 سال است. (6) ابن اثیر نیز رقم 250 را حدّ اقلی که گفته شده می‌داند. (7) مقدسی در البداء و التاریخ می‌گوید: عده‌ای پنداشته‌اند که سلمان متجاوز از 4200 سال عمر 


1- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 331
2- ابن قتیبه، المعارف، ص 271
3- ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 113 و 114؛ المزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ص 255 و 256، المزّی نیز سال 33 ه. را ترجیح می‌دهد
4- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 10، ص 56؛ ابن جوزی، صفة الصفوة، ج 1، ص 555؛ ابی الشیخ الانصاری، طبقات المحدّثین باصبهان، ج 1، ص 230؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج 4، ص 27؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 16 و 17
5- ابن قتیبه، المعارف، ص 271
6- تاریخ بغداد، ج 1، ص 164 و تاریخ دمشق، ج 10، ص 56؛ اسدالغابه، ج 2، ص 332 و تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ص 254، 255؛ نهایة المسؤول فی روایة الرسول، ج 1، ص 372 و ذکر اخبار اصفهان، ج 1، ص 48
7- الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 287

ص: 64
کرده است. (1) ذهبی نیز در کتاب: «کتاب دول الاسلام» همین رقم را پذیرفته است.
می‌نویسد: گفته شده است که سلمان 200 سال عمر کرده است. برخی نیز گفته‌اند 230 سال و ... (2)
ذهبی در الکاشف در مورد ارقام مطرح شده درباره سالهای زندگی سلمان تردید کرده است. می‌گوید: به نظر من سلمان در دهه هشتاد عمر خود درگذشته است و نهایتاً به صد سالگی نرسیده است. (3)
ابن حجر عسقلانی نیز این تردید و تأمّل ذهبی را ذکر کرده و برای تردید دلائلی نیز بیان کرده است. ذهبی می‌گوید: «اقوال مختلف درباره عمر سلمان را ملاحظه کردم، دیدم تمامی دلالت دارند بر این که عمر سلمان فراتر از 250 سال است. اختلافی که وجود دارد در ارقامی است که عمر او را بیش از 250 سال بیان کرده‌اند. امّا به نظر می‌رسد که او در دهه هشتاد عمر خود، درگذشته است».
ابن حجر می‌گوید: این که سلمان پس از پیامبر- ص- در جنگهای مسلمانان با ایرانیان شرکت داشت و این که با زنی از قبیله کنده ازدواج کرد، نشان می‌دهد که سلمان در آن سالها توان و نشاط جنگ و زناشویی را داشته است. (4)
نکته دیگری که به تردید و تأمّل ابن حجر و ذهبی کمک می‌کند، نقش سلمان در جنگ خندق و شکستن حصار طائف است. مقریزی در امتاع الاسماع می‌نویسد: توانایی و مهارت سلمان در حفر خندق موجب شده بود که مسلمانان؛ هر دو گروه مهاجر و انصار، سلمان را منتسب به خود می‌دانستند. (5) در شکستن حصار طائف، سلمان به دست خود منجنیق تدارک وتعبیه می‌کند. مقریزی می‌نویسد: در جنگ خندق سلمان به قدر ده تن خندق را خفر می‌کرد. از این رو به او چشم زخم رسید. این موارد نشانه‌های خوبی هستند که سلمان نمی‌توانسته در جنگ خندق متجاوز از دویست یا سیصد و یا حتّی صد سال داشته باشد، امّا مطلبی که به عمر طولانی سلمان دامن زده است، این است که سلمان در دوران مهاجرت عظیم و شگفت خود، با برخی پیشوایان آیین مسیحیّت روبرو می‌شود که بعض آنان به عنوان وصی حضرت عیسی- ع- معرفی شده‌اند. چنانکه ابن جوزی در صفةالصفوه می‌گوید: سلمان از معمّرین بود و وصیّ عیسی بن مریم- ع- را درک کرده بود. (6) شیخ صدوق در اکمال الدین می‌گوید: سلمان وصی وصیّ حضرت عیسی- ع- بود. (7) ایشان برای این قول 


1- البداء و التاریخ، ج 5، ص 113
2- الذهبی، کتاب دول اسلام، ج 1، ص 36
3- الذهبی، الکاشف، ص 383
4- الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 113 و 114؛ تهذیب التهذیب، ج 4، ص 139
5- امتاع الاسماع، ص 221 و 417
6- صفةالصفوه، ج 1، ص 555
7- اکمال الدین و اتمام النعمه، ص 164

ص: 65
مشخص، هیچگونه سندی را ذکر نکرده‌اند. ابن اسحاق نیز در سیرةالنبی- ص- داستانی را از قول سلمان روایت کرده است که این داستان در منابع پس از ابن اسحاق نیز آمده و از آن داستان اینگونه تلقّی شده است که گویی سلمان در زمان عیسی بن مریم زندگی می‌کرده و او را درک کرده است.
سلمانی می‌گوید: وقتی در عموریّه بود، راهنمای او در عموریّه می‌گوید: در سرزمین شام، از میان دو بیشه در هر سال مردی بیرون می‌آید که از بیشه‌ای به بیشه دیگر می‌رود.
همه دردمندان و بیماران، خود را به او می‌رسانند. آن مرد برای آنان دعا می‌کند و آنان بهبود می‌یابند. راهنمای سلمان می‌گوید: برو از آن مرد درباره آیینی که جستجو می‌کنی پرسش کن.
سلمان می‌گوید به همان نقطه رفتم و آن مرد را دیدم و شبی از او پرسیدم از حقیقت دین حنیف ابراهیم آگاهم ساز. گفت: از چیزی پرسش می‌کنی که معمولًا مردم در این باره نمی‌پرسند. روزگاری که پیامبری به آن دین مبعوث شود. پیامبری که از اهل مکه است فرا رسیده، به نزد او برو تو را راهنمایی می‌کند. پیامبر- ص- به سلمان می‌گوید: سلمان! اگر راست گفته باشی، عیسی بن مریم را ملاقات کرده‌ای. (1)تردیدی نیست، این داستان تلقی صوری و سطحی و شتابزده‌اش این است که سلمان در زمان عیسی بن مریم زندگی می‌کرده و مثلًا عمری هفتصد ساله داشته‌است. (2)سه نکته مهمّ دیگر به ما کمک می‌کند تا سالهای زندگی سلمان را با روشنایی و دقّت بیشتری بررسی کنیم: نخست این که سلمان می‌گوید: پدرش دهقان جی بوده است و دوّم این‌که او در نوجوانی یا جوانی همراه گروهی راهب یا روحانی مسیحی، از خانه خود و از ایران می‌گریزد. این سه نکته یعنی: 1- دهقان بودن پدر سلمان 2- آشنایی با مسیحیان کوچنده 3- گریز از خانه در نوجوانی، سه نکته مهمی هستند که در گام نخست شبهه یا توّهم همزمان بودن سلمان و مسیح را برطرف می‌کند!

 

الف: دهقان جی‌

شناخت دهقانان و نقش آنان به عنوان یک طبقه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی در ایران دوره ساسانی بویژه در دوران انوشیروان به ما کمک می‌کند که دقیقاً بدانیم سلمان در کدام دوره و یا دهه‌ها زندگی می‌کرده است. 


1- سیرةالنبی، ج 1، ص 145 و 146؛ السیرة النبوی، ابن هشام، ج 1، ص 236؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی تهران، امیرکبیر، 1364 ج 1، ص 139 و 140
2- آقای احمد شاملو در کتاب کوچه، دچار چنین شتابزدگی شده‌اند. ایشان ضمن داوری نادرست درباره مهاجرت سلمان درباره طول عمر او نوشته‌اند: زندگی او را شاید عمداً به افسانه‌های بی سر و ته آمیخته‌اند و از آن جمله در باب طول عمر وی نوشته‌اند که روزگاری عیسی بن مریم را دریافته بود.
نگاه کنید به: احمد شاملو، کتاب کوچه تهران: مازیار، 1372 ج 7، ص 1146- 1145

ص: 66
تمامی منابع درجه اول، وقتی داستان زندگی سلمان را از قول او نقل کرده‌اند، تقریباً بدون استثنا آورده‌اند که سلمان از یک خانواده دهقان بوده است. (1) ابن عبدالبر در استیعاب نوشته است که سلمان گفت: من فرزند «اساوره» فارس هستم. (2) علاءالدین هندی در کنزالعمال همین تعبیر را مطرح کرده است. (3) مرحوم میرزای نوری در نفس الرحمان بدون این که سندی در مورد تعبیر خود ارائه دهند، نوشته‌اند: از سرگذشت سلمان یا از اطلاعات موجود دریافت می‌شود که سلمان فرزند یکی از پادشاهان- ملوک- بوده است. (4)محتمل است مراد ایشان از ملوک، همان حکّام محلی بوده است. مرحوم مجتبی مینوی در مقدمه‌ای که بر داستان رستم و سهراب نوشته‌اند. مقوله «دهقان» را بررسی کرده‌اند. البته برداشت و بررسی ایشان برغم این که نکات قابل توجه و مهمی دارد، خالی از اشتباه نیز نیست که بدان متذکّر می‌شوم:
نوشته‌اند: «در جامعه ایرانی، دهقانان طبقه‌ای از مردم ایران بوده‌اند، صاحب مقام اجتماعی خاصّ. طبقه نجبازادگان درجه دوّم که قوّت و قدرت ایشان باربسته به این بوده است که اداره محل خویش را ارثاً بعهده داشته باشند. از امور نظامی و لشکری دور بودند و تنها به دفاع از ولایتی که در آن سکنی داشتند، مکلّف بودند. و بدین سمت در حکم حلقه‌های لاینفکّ زنجیره دولت بودند. اگرچه در حوادث عظیم تاریخی کمتر ظاهر می‌شدند از آنجا که مبنا و اساس اداره و ترکیب دولت بودند، به اندازه بزرگان که اعیان و اشراف درجه اول مملکت باشند قدر و اعتبار داشتند.» (5) در کتاب مجمل التواریخ و القصص که در نیمه اول قرن ششم- یا در سال 520 ه.- تألیف شده است. در ذکر طبقات اجتماعی و اقتصادی عصر ساسانی به دهقانان اشاره شده است:
«جماعتی که ملازم [آتش] خانه‌ها بوده‌اند و خواننده کتابها، ایشان را هیربد خواندندی امّا جهان پهلوان بزرگتر مرتبتی بوده است از بعد شاه، و از فرود آن پهلوان و سپهبد، بر آن سان که اکنون امیر گویند و امیر سپاه سالار و مرزبان صاحب طرفان را خوانده‌اند و دهقان رئسیان و خداوند ضیاع و املاک را.» (6) نکته قابل توجه دیگر در مجمل‌التواریخ، اشاره به تبار دهقانی است که قباد دختر او را به زنی گرفت و آن دهقان، نژادش به آفریدون می‌رسید، (7)چنانکه اکثریت منابع 


1- دلائل النبوه، ج 1، ص 258
البستی، کتاب الثقات، ج 1، ص 249
ابن کثیر، السیرة النبویه، ج 1، ص 296 و 297
المقدسی، البداء و التاریخ، ج 5، ص 110
ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج 4، ص 53، و الطبقات الکبری، ج 7، ص 318
ابن هشام، سیرة النبی، ج 1، ص 228
ابن جوزی، صفة الصفوه، ج 1، ص 523
بحار الانوار، ج 22، ص 355
ذهبی، تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، ج 2، ص 158
شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمه، ص 162
2- استیعاب، ج 2، ص 634.
3- کنز العمّال، ج 13، ص 422
4- نفس الرحمان، ص 28
5- داستان رستم و سهراب، به تصحیح و توضیح، مجتبی مینوی. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369 ص ه- و
6- مجمل‌التواریخ و القصص، به تصحیح ملک‌الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، بی‌تا ص 420.
7- همان، ص 191.

ص: 67
نیز نژاد سلمان را به منوچهر رسانده‌اند.
تعبیری که سمعانی در ذیل دهقان دارد، شبیه تعبیر مجمل التواریخ است.
سمعانی نیز دهقان را به عنوان رئیس و بزرگ ده که صاحب ضیاع و عقار و باغ بوده است می‌داند. (1) ابن منظور دهقان را به مفهوم تاجر بکار برده است، (2) که نشانه دیگری است که دهقانان از لحاظ مالی گروه برخوردار و صاحب مکنتی بوده‌اند.
دهقانان تنها موقعیت مالی نداشتند. آنان در واقع نماینده اقتصادی دولت در منطقه خود بودند. به تعبیر کریستن سن: «دهقانان به منزله چرخهای ضروری دولت بوده‌اند ... از جهت این که بنیان استوار کشور و تار و پود دولت محسوب می‌شده‌اند. آنان را باید دارای اهمیت فوق‌العاده‌ای دانست. (3) ابونواس در شعری به دهقان اشاره می‌کند. شعر نیز تلمیحی به موقعیت ممتاز دهقانان دارد:
خطبنا من الدهقان بعض نباته فزوجّنا منهن فی خدرء الکبری (4)
در شرح این بیت، شارح دهقان را تاجر شراب معنی کرده است! نکته قابل توجه دیگر این است که در گروهی از روایات، تدهقن در برابر تذلّل و به مفهوم سرفرازی و یا بزرگ‌نمایی بکار رفته است. (5) بعد دیگر شخصیت و منش دهقانان همان نمایندگی آنان از طرف حکومت و ریاست آنان بر منطقه خود بوده است؛ چنانکه در فتوح‌البلدان و اخبار الطوال و تاریخ طبری و تاریخ بخارا مکرر به نام دهقانانی برمی‌خوریم که ریاست منطقه خود را برعهده داشته‌اند و به لحاظ تسلط بر امور مالی و مالیاتی، مسلمانان فاتح، همواره الزام داشته‌اند از آنان استفاده کنند. البته این نکته بسیار مهم است که دهقانان در فتح ایران توسط مسلمانان نقش اساسی و مؤثری داشته‌اند. از متن طبری چنین استنباط می‌شود که دهقانان نواحی بزرگ و مهم توسط پادشاه انتخاب و منصوب می‌شده‌اند.
گویی در فتح مناطق مختلف ایران؛ بویژه مناطقی بدون جنگ، تسلیم مسلمانان می‌شد. طرف گفتگوی مسلمانان دهقانان بوده‌اند؛ به عنوان مثال در ذکر واقعه جلولاء، طبری نوشته است: قعقاع بن عمرو در رأس دوازده هزار نفر از مسلمانان وقتی به بابل مهروذ (6) رسیدند، دهقان بابل با قعقاع بن عمرو مصالحه می‌کند که به قدر پوشش یک 


1- الانساب، ج 2، ص 516
2- لسان العرب، ج 4، ص 428
3- آرتور، کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی تهران، دنیای کتاب، 1370 ص 169
4- دیوان ابی نواس، به تحقیق الاستاذ علی فاعور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987 م. ص 29
5- بحارالانوار، ج 2، ص 108 و ج 72، ص 190 و ج 73، ص 233 و 252 و 289 و ج 75، ص 75
6- یاقوت حموی، مهروذ را در قلمرو بغداد در جهت شرق استان شادقباد می‌داند. نگاه کنید به: معجم‌البلدان، ج 5، ص 233 و 234

ص: 68
جریب زمین درهم بدهد و او و سپاهش از کشتن و جنگ با مردم دست بردارند. (1) البته بلاذری نوشته است دهقان مهروذ پیشنهاد کرد به ازای هر جریب زمین مقداری درهم بدهد. (2) بلاذری در ذیل نبرد جلولاء از برخی دهقانان نام می‌برد که اسلام را پذیرفتند. مثل:
جمیل بن بصبهری، دهقان فلاسیج و نهرین، بسطام بن نرسی دهقان بابل و خطرنیه و رفیل دهقان عال و فیروز دهقان نهرالملک و ... (3) نکته قابل ملاحظه واژه «مرزبان» است که به مفهوم دهقان در متون بکار برده شده است. این دو واژه ما را در شناخت واژه «اساوره» نیز که برخی از منابع سلمان را از اساوره فارس خوانده‌اند، یاری می‌کند. بلاذری، در مسافرت یا در واقع کوچ اجباری یزدگرد سوّم به کرمان از مرزبان کرمان سخن می‌گوید که یزدگرد را از قلمرو خود اخراج می‌کند. همین مضمون را طبری به دهقان کرمان نسبت می‌دهد. پیداست مرزبان و دهقان مترادف بکار رفته‌اند. (4) چنانکه ماهویه هم دهقان مرو خوانده شده و هم مرزبان مرو، از واژه مرزبان درمی‌یابیم که دهقانان به گونه‌ای مسؤولیت نظامی نیز داشته‌اند و در واقع مسؤول تدارک و فرماندهی سواره نظام در منطقه خود بوده‌اند. بی‌دلیل نیست که سلمان هم در غزوه خندق و هم در شکست طائف به عنوان یک صاحب‌نظر و فرمانده نظامی هم طرح حفر خندق را می‌ریزد و اجرا می‌کند و هم در شکست محاصره طائف، به دست خود منجنیق می‌سازد.
این نکته قابل توجه است که مارکوارت اساوره را همان واسپورگان، یا هفت خاندان معروف دوران ساسانی می‌داند و معتقد است اصفهان مقر اصلی اساوره بوده است. امّا در ادامه بحث، اساوره موردنظر او با دهقانان دقیقاً مفهوم مشابهی پیدا می‌کند، ماسینیون گمان می‌کند اساوره با دهقانان متفاوت بوده‌اند، «یزدگرد 300 نفر از اسپهان را که 70 تن آنان از معروف‌ترین مردان بودند به اصطخر و شوش نزد ابوموسی فرستاد. تا قرارداد تسلیم را امضا کنند و اسلام پذیرفته شود. این اساوره از نجبای عادی نبوده‌اند بلکه جزء واسپورگان محسوب می‌شدند. (5) تناسب مفهوم اساور، دهقانان و مرزبانان و شکل‌گیری این طبقه اجتماعی ممتاز، به نحو شاخص در دوران انوشیروان، این واقعیت را نشان می‌دهد یا حداقل نشانه خوبی است که تولد سلمان نمی‌تواند پیش از حکومت انوشیروان؛ یعنی قبل از سال 531 م.
باشد. از طرف دیگر چون پدر او به عنوان دهقان جی شناخته می‌شود و او نیز در نوجوانی یا 


1- تاریخ الطبری، ج 3، ص 134 در ذیل سال 16 ه. ق.، یاقوت فرمانده مسلمانان را هاشم بن عتبة بن ابی وقّاص ذکرکرده است. نگاه کنید به معجم‌البلدان ج 5، ص 233 و 234
2- بلاذری، فتوح‌البلدان، ترجمه دکتر محمد توکل تهران، نشر نقره، 1367، ص 378
3- همان، ص 379
4- همان، ص 443 و داستان رستم و سهراب، مقدمه مینوی، ص ز
5- یوزف مارکوارت، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه دکتر مریم میر احمدی، تهران: انتشارات اطلاعات، 1372 ص 68

ص: 69
جوانی مهاجرت کرده است، ولادت او حتماً در دهه‌های بعدی حکومت انوشیروان اتفاق افتاده است.

 

ب: آشنایی با مسیحیّت‌

در مورد آشنایی با سلمان دو نکته وجود دارد. هر دو نکته به ما کمک می‌کند زمان آشنایی با او را به تقریب دریابیم. بدیهی است که مقوله اصلی گرایش سلمان به مسیحیت و مهاجرت او را بعداً بررسی می‌نمایم. فعلًا نکته مورد نظر، شناسایی زمان ولادت سلمان است. مطابق روایت سیره ابن اسحاق، سلمان روزی برای سرکشی املاک پدر خود از خانه بیرون می‌رود، به عبادتگاه مسیحیان- کنیسه نصاری- نزدیک می‌شود. صدای آنان را می‌شنود که به نماز ایستاده بودند. شیفته نماز آنان می‌شود و می‌پندارد که نماز و دین آنان از دین او- آئین زردشت- بهتر است. وقتی این واقعه را برای پدرش می‌گوید، پدر سلمان او را در خانه زندانی می‌کند. (1) وجود کنیسه یا صومعه؛ یعنی عبادتگاه مسیحیان در جی اصفهان، رفت و آمد آزادانه سلمان به کنیسه و حتّی گفتگوی او به تعبیر کتاب: مجمع‌الزوائد و منبع‌الفوائد با اسقف کنیسه (2) و گرایش سلمان به مسیحیّت و گفتگوی او در این مورد با پدرش نشان می‌دهد که:
1- شرایطی وجود داشته که مسیحیان در جی کنیسه داشته‌اند و می‌توانسته‌اند بر سلمان اثر بگذارند.
2- پدر سلمان به عنوان مجازات به زندانی کردن سلمان بسنده می‌کند. این دو ویژگی را می‌توان به احتمال زیاد مربوط به دوران انوشیروان دانست. گرچه اشاره هیثمی به اسقف کلیسای منطقه، گرچه او نیز سلمان را اهل جی اصفهان می‌داند، اما این نکته قابل تأمّل است که موسی خورنی، رامهرمز را در حدود سالهای (577 تا 588 م.) اسقف‌نشین ذکر کرده است. (3) نکته قابل توجه دیگر، تساهل نسبت به مسیحیت و مسیحیان است. نولوکه در حاشیه ترجمه طبری، به افسانه‌ای اشاره می‌کند که به موجب آن خسرو انوشیروان پیش از مرگ خود به مسیحیّت گروید و غسل تعمید داد. (4) چنانکه نولوکه می‌گوید پذیرش آیین مسیحیت توسط خسرو انوشیروان به 


1- ابن اسحاق، سیرة النبی، ج 1، ص 139 و 140 و ابن هشام، ج 1، ص 229 و الطبقات الکبیر، ج 4، ص 53 و کتاب الثقات، ج 1، ص 249 و 250 و طبقات المحدثین باصبهان، ج 1، ص 210 تا 212 و اکمال‌الدین و اتمام النعمه، ص 160 این نکته قابل توجه است که اکمال الدین نوعی مکاشفه را در صومعه مسیحیان به سلمان نسبت می‌دهد. که سلمان در صومعه آوازی شنید که بر وحدانیت خداوند و پیامبری عیسی، و محمد- ص- گواهی می‌داد. این نکته نیز قابل توجه است که در اکمال‌الدین برخلاف تمامی منابع پیشین از لفظ صومعه استفاده شده است و نه کنیسه.
کنیسه به تعبیر قاموس به عنوان هم عبادتگاه یهود بکار می‌رفته و هم مسیحیان و هم کفّار. در واقع اسم عامی برای عبادتگاه غیرمسلمانان بوده است. نگاه کنید به القاموس المحیط، ج 2، ص 360، ابن منظور کنیسه را تعرب کُنِشت به معنای عبادتگاه یهودیان می‌داند که عبادتگاه مسیحیان نیز کنیسه خوانده می‌شده است. نگاه کنید به: لسان العرب، ج 12، ص 167؛ دلائل النبوه، ج 1، ص 258 و 259 حافظ ابی نعیم اصفهانی؛ البداء و التاریخ، ج 5، ص 110؛ صفة الصفوه، ج 1، ص 524 و 525؛ اسدالغابه، ج 2، ص 328 و 329؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج 1، ص 297 و 298؛ غایة المسئوول فی روایة الرسول، ج 1، ص 365.
نکته قابل توجه در این کتاب این است که از واژه کلیسا استفاده شده است: «سلمان گوید من به توجّه ملک پدر آمدم، به کلیسایی برگذشتم آواز نصاری شنیدم درآمدم تا چه می‌کنند؟»
واژه کلیسا از واژه یونانی ekklesia که در پهلوی killsylak آمده است. نگاه کنید به حاشیه برهان قاطع، ج 3 ص 1688
2- الهیثمی، مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 333
3- مارکوارت، ایرانشهر، ص 65
4- تئودور نولوکه، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمه عباس زریاب، تهران: انجمن آثار ملّی، ص 312

ص: 70
چند افسانه است امّا در هر صورت می‌توان به عنوان نشانه‌ای از تساهل دینی در آن یافت.
خوشبختانه متن نامه تنسر اطلاعات دقیق و مختصری را به ما می‌دهد. تنسر ضمن برشمردن مجازات گناهان، از جمله ارتداد، در زمان خسرو انوشیروان اشاره می‌کند که:
«من ترا بیان کنم که قلّت قتل و عقوبت در آن زمان، و کثرت در این زمان، از خیل رعیّت است، نه از پادشاه: بداند که عقوبات بر سه گناه است، یکی میان بنده و خدای عزّ اسمه، که از دین برگردد و بدعتی احداث کند در شریعت ... در این هر سه شهنشاه سنّتی پدید فرمود، به بسیار بهتر از آن پیشینگان، چه در روزگار پیشین هر که از دین برگشتی، حالًا و عاجلًا قتل و سیاست فرمودندی، شهنشاه فرمود که چنین کس را به حبس بازدارند، و علما مدّت یک سال به هر وقت او را خوانند و نصیحت کنند و ادلّه برو عرض دارند و شبهه را زایل گردانند اگر به توبه و انابت و استغفار بازآید، خلاصی دهند، و اگر اصرار و استکبار او را بر استدبار دارد بعد از آن قتل فرمایند». (1) کریستن سن می‌گوید: این قانون، درباره یهودیان و مسیحیان اجرا نمی‌شد.
البته کلام او این ایهام را دارد که یعنی اگر مسیحی یا یهودی از آیین خود برمی‌گشت، درباره او اجرا نمی‌شد یا معنای دیگری مراد او بوده است. (2) اجمالًا پیداست که در عصر انوشیروان زمینه و شرایطی فراهم شد که مسیحیان به راحتی زندگی می‌کردند و آیین خویش را نگاه می‌داشتند و کنیسه‌های خود را داشتند و نوجوان یا جوانی مثل سلمان نیز نگران جدی جان خود در دست شستن از آیین زردتشت نبوده است.

 

ج: جوانی یا نوجوانی سلمان‌

نکته سوّمی که به ما کمک می‌کند تاریخ تولد سلمان را به تقریب دریابیم این مطلب است که او در جوانی از خانه می‌گریزد. او اشاره می‌کند که پدرش از شدت علاقه، او را در خانه محبوس کرده بود، یا این که اجازه نمی‌داد او به تنهایی از خانه خارج شود. (3) با توجه به این که سلمان در سال 33 ه. ق. (653 م.) درگذشته است، می‌توان با توجه به نکات گفته شده، سال تولد سلمان را در دهه سوّم تا دهه هفتم قرن ششم تخمین بزنیم؛ یعنی سالهای مابین 520 تا 570 م. در این صورت حداکثر عمر سلمان 133 سال می‌شود و حداقل حدود 83 سال، توانایی و کارآیی او در جنگ خندق و شکست حصار طائف و 


1- نامه تنسر به کشنسب. به تصحیح مجتبی مینوی تهران: خوارزمی، 1354 ص 62
2- ایران در زمان ساسانیان، ص 50
3- نگاه کنید به منابع یادداشت 43

ص: 71
توانایی او در سالهای حکومت که از دستاورد کار خود- زنبیل‌بافی- زندگی می‌کرد موجب می‌شود، احتمال حداقل را که مورد قبول ذهبی در الکاشف است را بپذیریم که او نیز سلمان را حداکثر صد ساله می‌داند. ابن حجر نیز چنانکه اشاره شد چنین تردیدی داشته است.

 

نام سلمان‌

نام سلمان در مراحل گونه‌گون زندگی او، تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. بسیاری از منابع مطلقاً اشاره‌ای به نام سابق او ندارند. چنانکه ابن اسحاق در سیره خود، و نیز ابن هشام پس از او هیچگونه اشاره‌ای به سابقه نام سلمان ندارند. علاوه بر آنان، در منابع الطبقات الکبیر و الطبقات الکبری، و طبقات خلیفة بن خیاط و در المعارفِ ابن قتیبه، در مروج‌الذهب مسعودی، در تاریخ بغداد خطیب بغدادی، در استیعاب، در البداء و التاریخ، در صفة الصفوة در السیرة النبویه ابن کثیر اشاره به نام سابق سلمان نشده است.
در دائرةالمعارف شیعه، در مجموعه عظیم بحارالانوار، که بیش از هزار بار نام سلمان در روایات مختلف ذکر شده است، هیچگونه اشاره‌ای به نام سلمان نشده، تنها در جلد 22 این روایت نقل شده است که: پیامبر- ص- سلمان را در آغوش گرفت و او را سلمان نامید. (1) منابعی که در آنها نام نخست سلمان آمده است به قرار ذیل‌اند:
1- در تاریخ طبری، نام سلمان مابه بن بوذخشان بن ده دیده ذکر شده است، (2) این نکته قابل توجه است که در تاریخ بلعمی آمده است که: ونامش به عجم اندر فیروزان بود. (3)معلوم نیست چگونه در ترجمه نام، نام سلمان دگرگون شده است.
2- در اکمال‌الدین و اتمام النعمه، ابن بابویه از قول و مسؤولیت خود به عنوان نویسنده می‌گوید: «نام سلمان روزبه بن خشبوذان بوده است». (4)3- حافظ ابونعیم اصفهانی، در کتاب ذکر اخبار اصبهان می‌گوید:
نام سلمان ماهویه یامابه بن بدخشان بن آذر جشنس از فرزندان منوچهر و یا بهبود بن رُخشان گفته شده است. (5) قابل توجه است که حافظ ابونعیم در سایر کتب خود مثل حلیة الاولیاء و دلائل النبوه اشاره‌ای به نام سلمان نمی‌کند.
4- مافروخی در کتاب محاسن اصفهان نام سلمان را روزبه بن و هامان نقل 


1- بحارالانوار، ج 22، ص 359
برای بررسی مجموعه روایاتی که نام سلمان در آنها آمده است نگاه کنید به: المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، زیر نظر علی رضا برازش، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373 ج 14، ص 10288 تا 10295
2- تاریخ الطبری، ج 3، ص 171
3- تاریخنامه طبری و بلعمی، ج 1، ص 313
4- اکمال‌الدین و اتمام النعمه، ج 1، ص 165
5- ذکر اخبار اصفهان، ج 1، ص 48

ص: 72
کرده است. (1) 5- ابن اثیر، در اسدالغابه فی معرفة الصحابه، نام سلمان را در دوره قبل از اسلام: مابه بن بذوخشان بن مورسلان بن بهبوذان بن فیروز بن مهرک از فرزندان آب پادشاه می‌داند. (2) ابن اثیر در الکامل فی التاریخ اشاره‌ای به نام سلمان نکرده است.
6- ابن حجر عسقلانی در الاصابه فی تمییز الصحابه نام سلمان را: مابه بن بود یا بهبود نقل کرده است. (3) 7- حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده، نام سلمان را: مابه بن بوذخشان بن ادریس بن هورسلان از نسب منوچهر ملک می‌داند. (4) 8- حاج میرزا حسین نوری طبرسی در نفس الرحمان فی فضائل سلمان، علاوه بر نقل قول ابن بابویه در مورد نام سلمان، از سعید بن مسعود کازرونی در المنتقی نقل می‌کند که او نیز نام سلمان را ماهویه و یا مابه نقل می‌کند. (5) 9- لوئی ماسینیون در رساله سلمان پاک نام قدیم سلمان را مابه بن بودخشان یا روزبه ابن مرزبان نقل می‌کند. (6) 10- در دائرةالمعارف اسلامی چاپ لیدن نیز نام سلمان ماهبه یا مایه یا روزبه آمده است. (7) نکته قابل توجه تناسب دو نام ماهبه یا ماهویه با روزبه است. به تعبیر ماسینیون این نام به مفهوم، صبح یا روز بخیر یا ماه خوش! می‌باشد. 


1- مافروخی، کتاب محاسن اصفهان، ص 23
2- ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 328
3- ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1، ص 113
4- حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، تهران: امیرکبیر، 1362 ص 228 و 229
5- حاج میرزا حسین نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ص 27
6- 3. 1 p, Salmanpak, Louismassgnon
شخصیات قلقه فی الاسلام، ص 13
7- Encyc lopaediaof IsIam, Leiden, 1987, vol: 7. p: 116-