مفسّر بلندپایه قرآن، ابوذر زمان حضرت آیةاللَّه طالقانی به سال 1332 توفیق زیارت حرمین شریفین را مییابند و نتایج تأمّلها، تدبّرها و نگاههای هوشمندانه خود را به چگونگی سفر در مجموعهای زیبا با عنوان «به سوی خدا میرویم» تدوین و نشر میکنند.
در آغاز این مجموعه آیات مرتبط با حج را تفسیر گویا، و آموزندهای نگاشتهاند، که تفسیری است سودمند و کارآمد. «میقات» نشر دوباره این بخش را که اکنون مجموعه آن در اختیار نیست و سالها از نشر آن میگذرد شایسته دانست. لازم به گفتن است که بخش اول آن در شماره پیشین (12) آمد.
رضوان الهی را برای آن بزرگوار و توفیق بهرهوری از این مجموعه را برای خوانندگان آرزومندیم.
«و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل
ربنا تقبّل منّا انک انت السمیع العلیم،
ربنا و اجعلنا مسلمَیْن لک و من ذریتنا أمّة مسلمة لک
و ارنا مناسکنا و تُب علینا انک أنت التواب الرحیم،
ربّنا و ابعث فیهم رسولًا منهم یتلوا علیهم آیاتک،
و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم انک أنت العزیز الحکیم.» (1)
1- ابن طفیل از فلاسفه بزرگ اسلامی آندلس است که در فلسفه الهی و علوم طب و ریاضی معروف است و همعصرفیلسوف معروف ابن رشد است. هر دو در قرن ششم هجری بسر میبردند، دانشمندان با انصاف و محقق اروپا اینها را پایهگذار تمدن جدید جهان میشناسند و کتب و نظریاتشان در قرون اول نهضت در اروپا تدریس میشده و آن اندازه که فلاسفه اروپا آنها را میشناسند در میان مسلمانان شناخته نشدند. ابن طفیل در سال 581 ه.- 1186 م. وفات نمود. کتاب معروف و باقی او همین کتاب داستان حی بن یقظان است که به لغات مختلف ترجمه شده و بسیار مورد توجه بعضی از دانشمندان اروپا است. رسالهای هم به این نام شیخ بو علی سینا تألیف نموده و رساله دیگری هم به این نام از فلیسوف و عارف نامی شیخ شهابالدین سهروردی معروف به مقتول است. این سه رساله به تازگی با شرح و مقایسهای به قلم فاضل معروف معاصر احمد امین به مناسبت هزاره بو علی باهم در مصر طبع شده، ابن طفیل در این رساله به عنوان داستان تمام نظریات خود را درباره فلسفه طبیعی و فلکی و الهی و نفس بیان نموده.
ابن طفیل در این داستان چگونگی نشو و نما و افکار و زندگی طفلی را بیان نموده که در جزیرهای خرم دور از محیط آدمی بسر برده، نطفه این طفل یا به وسیله فعل و انفعال و تأثیر حرارت و نور و عناصر در محیط خط استوا تکوین یافته، یا مادرش در جزیره دیگر بسر میبرده و برادر آن زن پادشاه مغروری بوده که او را از ازدواج مانع میشده و او پنهان از برادر به یقظان شوهر کرد، چون طفل خود را بر زمین نهاد. او را در میان صندوقی پنهان کرده و در آب دریا افکند. صندوق در کنار این جزیره در میان شن قرار گرفت و ناله و فغان او آهویی را که بچههایش را سباع ربوده بود، بدو متوجه ساخت. او را از میان صندوق بیرون آورد و به شیر دادن و پذیرایی او دلگرم شد، کمکم مانند مادر چهار دست و پا میدوید و مثل او همهمه و صدا مینمود ولی تدریجاً متوجه شد که با مادر خود و دیگر حیوانات فرق دارد. حیوانات دارای اسلحه شاخ و دندان و چنگال میباشند و برای حفظ از سرما و گرما پشم و مو دارند و عورتشان را عضوی پوشانده، هر چه بخود مینگریست و انتظار میبرد که این اعضا برای او روییده شود نشد، به خاطرش رسید که از شاخ و پوست حیوانات و برگ و چوب درختان برای خود سلاح و لباس تهیه نماید.
پس از مدتی مرگ مادرش آهو رسیده، روی زمین افتاد. طفل هر چند با آهنگ مخصوص مادرش را خواند، جوابی نیافت. خیره خیره به اعضای او نگریست، همه را بجای خود دید، دانست که آنچه از او پذیرایی و مهربانی مینمود و او را میخواند در باطن است، یک یک اعضای درونی را تشریح نمود تا آن که قلب را یافت و دانست مرکز حیات آنجاست و قدرت از آنجا به دیگر اعضا میرسد. درون آن را خالی یافت، تشخیص داد آن که به او مهربان بود و نوازشش مینمود در آنجا بوده، آنگاه آتش را کشف نمود و آن را اشرف جسمها یافت و از آن برای غذا استفاده نمود، قلب حیوان دیگر را تشریح نمود و هوای گرم مانند آتش در آن یافت، دریافت که ساکن قلب مثل آن بوده یک یک اعضای بدن خود و اجسام جامد و نباتات و حیوانات را دقت نمود خاصیت هر چیز و امتیاز و اشتراک آنها را دریافت. علاوه بر جسمیت، چیزی را یافت که متصرف در جسم است و از آن تعبیر به «نفس» یا «روح» میشود.
چون در کوچک و بزرگ موجودات دقت نمود، همه را در حال تکوین و حدوث و تغییر و فنا یافت و همه را خاضع برای قوانین و نظمی نگریست، از این دقت و مطالعه، با فطرت زنده و عقل بیداری که داشت به همین جهت نامش حی بن یقظان بود دانست که عقل مدبّر و دست حکیمی در موجودات بکار است و همه به او محتاجند. هنگام غروب و طلوع آفتاب و ماه و ستارگان در وضع و نظم آنها فکر مینمود، هر چه بیشتر تأمل میکرد، وجود مبدأ و گرداننده آنها را ظاهرتر میدید. در هر موجودی که جمال و کمال و قدرت و حکمتی میدید، آن را از فیض و تجلی آن حکیم مختار مشاهده مینمود. پس از هر چه و هر چیز کاملتر و عالیتر است. او محض کمال و تمام و قدرت و علم است و همه چیز فانی و ذات او باقی است. پس از آن متوجه شد که آنچه به وسیله آن مبدأ کمال و هستی را درک نموده چیست؟ یک یک حواس ظاهر و باطن خود را بررسی نمود و مسلم شد که آنها محدودند و جز اجسام و محسوسات را نمیتوانند درک نمود و آنچه به آن حقیقت غیر جسمانی ثابت را درک نموده، باید آن خود غیر جسمانی و غیر محدود باشد و چون هر چیزی را به ادراک مخصوصی درک مینماید و ادراک مبدأ غیر متناهی به وسیله ادراک مخصوص جسمانی نیست. پس ذات خود را شناخت که همان است و مانند خداوند جسم و جسمانی نیست. پس دست فنا به آن راه ندارد و به وسیله تجربه در حواس، این حقیقت را کشف نمود که هر چه ادراک شده از جهت کمال و جمال برتر باشد، لذّت ادراک بیشتر و درد و الم محرومیت شدیدتر است، پس بالاترین لذات ادراک ذات و صفات حق است و سختترین رنجها محرومیت از این ادراک میباشد و آنچه او را از این ادراک و مشاهده باز میدارد، حوائج طبیعی؛ از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما و مانند اینهاست، هر چه او را از مشاهده حق بازمیداشت و از حال توجه کامل منصرف میکرد موجب ناراحتی و عذاب او میشد از این جهت خود را از دیگر جانوران ممتاز دید و شباهت خود را به اجسام نورانی آسمانی بیشتر تشخیص داد. چه، نگریست که موجودات آسمان و ستارگان پیوسته در حرکتند و با روش معین در سیرند، و از عمل و سیر خود غافل نیستند. پس مستغرق مشاهده حقّند.
چون خود را شبیهترین موجودات به مخلوقات آسمانی دید واجب دانست که هر چه بیشتر شباهت خود را به آنها کامل نماید، چنانکه به حسب سرّ ذات، شبیه است به واجبالوجود مطلق و باید از صفاتی که او از آن پاک است خود را پاک نماید و آنچه صفات کمال که او دارد، خود را به آن بیاراید، و اراده او را اجرا نماید و به حکم او تن دهد و یکسره تسلیم او شود. پس در خود شباهتی به حیوانات دید و شباهتی به موجودات علوی و شباهتی به واجبالوجود. از جهت شباهت به حیوانات، باید وضع وحد غذای خود را بقدر ضرورت معین نماید تا از کمالات خود باز نماند. از جهت شباهت به آسمانیها، باید مثل آنان غرق مشاهده حق باشد، و پاک و درخشان گردد و مثل آنان گرد خود یا چیزی بگردد و مانند آنان به مادون کمک نماید.
اما از جهت شباهت بذات مقدس باری ... تا آخر داستان.
1- چندی پیش جناب آقای دکتر شیخ، استاد دانشگاه در انجمن اسلامی دانشجویان تحت عنوان «نهضت علمی اسلام و انتشار آن در جهان» سخنرانی جامعی نمودند که در آن، سیر و تکامل علوم و فنون و پیشرفت آن و وضع جهان اسلام و اروپا را با مدارک و نام اشخاص شرح دادند، امید است مستقلًا چاب شود.