نام محمد شهرت داده بود وارد مکه شد.
زندگانی او از این قرار است که وی در سال 1805 در ایتالیا به سربازی فراخوانده شد، اما او از سربازی فرار نمود ولی دستگیر و مجدداً به سربازی عودت داده شد، در این هنگام او بهمراه تعدادی از سربازان به آلبانی گریخت و نزد یکی از پاشاهای ترک به خدمت پرداخت، و سپس مسلمان گردید و به استانبول عزیمت نمود، او پس از مدتی در سال 1809 به قاهره رفت و در گروهان پاسداران آلبانی به خدمت مشغول شد و پس از مدتی به عنوان سرجوخه در گارد ویژه خدیوی محمد علی پاشا به خدمت پرداخت و در این وظیفه بود که بهمراه ارتش خدیوی به سرکوبی شورش ممالیک در مصر علیا پرداخت، و پس از پیروزی در این حادثه گروهان او در مطریه اتراق نمود تا خود را برای حمله به وهابیان شورشی در عربستان آماده کند، حملهای که قرار بود به سرکردگی طوسون پاشا فرزند محمد علی پاشا انجام گیرد. از این رو پس از آمادگی لشکر، سربازان در سال 1811 م. با کشتی از دریا گذشته و خود را به بندر ینبع رسانید و پس از یک جنگ که جیوفانی (/ محمد) در آن نیز شرکت فعلی داشت، نیروهای دشمن شکست خورده و ارتش، شهر ینبع را به تصرف خود درآورد، لیکن در این هنگام فیناتی به مرض روماتیسم مبتلا گردید، از این رو به قاهره عودت داده شد، و او چند سال در آنجا مقیم بود تا این که اخبار پیروزیهای محمد علی پاشا بر علیه وهابیها به گوش او رسید و آنگاه وی به همراه نیروی آلبانیایی که برای کمک به ارتش مصر تشکیل شده بود در سال 1814 م. مجدداً عازم عربستان گردید. وی در این سفر در محاصره شهر قنفذه و فتح آن شرکت داشت لیکن در حملهای که وهابیان برای بازپسگیری شهر نمودند، او مجروح شد و با تمارض از سربازی گریخته و خود را به مکه رسانید و در آنجا اعمال حج را انجام داد و به تفصیل درباره آن، در سفرنامه خود سخن گفته است.
فرار موفقیتآمیزم از جنگ و سربازی مرا در وضعیت روحی بخصوصی قرار داد که سبب گردید مسائل عاطفی و روحی را درک کنم از این رو هنگامی که وارد شهر مکه شدم احساس ویژهای به من دست داد، این شهر با این که بزرگ نبود و از زیبایی بهرهای نداشت لیکن در آن چیزی بود که نفس و روح انسان را به تعجب و حیرت وامیداشت، بویژه در
ص: 139
هنگام ظهر که شهر در آرامش و سکون فرو میرفت و تنها صدای مؤذن بود که از بلندای گلدستهها مردم را به نماز دعوت میکرد.
مهمترین مکانی که توجه انسان را در مکه به خود جلب میکند همانا ساختمان مقدسی است که در میانه شهر قرار دارد، مکانی مسطح و وسیع که کف آن را سنگفرش نموده و دارای دربهای متعدد است و در اطراف این فضای باز، رواقهایی قرار دارد که سنگینی سقفهای آن را ستونهای متعدد سنگی به دوش میکشند. و در میان این فضای باز، ساختمانی قرار دارد که کعبه نامیده میشود. سطح دیواره خارجی این ساختمان را پوششی از مخمل گرانقیمت، که بر روی آن نوشتههای عربی با آب طلا است، پوشانیده است.
او درباره ازدحام جمعیت در مکه میگوید:
علاوه بر جمعیت فراوانی که در سالهای اخیر متناوباً وارد مکه شدهاند، امسال دو قافله بسیار بزرگ از حجاج؛ یکی از آفریقا و دیگری از آسیا وارد مکه شد و مجموع حجاج این دو قافله چهل هزار نفر بودند که از سیمای آنها میتوان شدت احترام و علاقه آنان را نسبت به مسجدالحرام مشاهده کرد.
بورتون جهانگرد، که سفرنامه فیناتی را چاب نموده، در پاورقی خود بر آن، میگوید:
علی بک معتقد است شمار حجاجِ سال 1807 م. در عرفات هشتاد هزار مرد و دو هزار زن و هزار کودک بوده است. و این در حالی است که جهانگرد دیگری به نام بورخارت حجاج را در سال 1814 م. هفتاد هزار نفر دانسته است، لیکن بورتون میگوید تعداد حجاج در سال 1853 م. که خود به حج رفته بود، از پنجاه هزار نفر تجاوز نمیکرده است.
فیناتی درباره مناسک حج میگوید:
هنگامی که حاجیان به عرفات میروند، ضروری است که گوسفندی را قربانی کنند، و در این کار همه حجاج اعم از ثروتمند و فقیر شریکند و گاهی نیز متمکنین، فقرا را کمک میکنند و با کشته شدن این تعداد از گوسفند، گوشت فراوانی فراهم میآید که فقرا از گوشه و کنار برای جمعآوری و تهیه سهم خود گرد میآیند. در پایان مراسم حج، هر یک از حجاج نام خود را نزد کاتب معینی مینوشته است، عادتی که بنا به نقل بورتون، امروزه بدان اهمیتی داده نمیشود، علاوه بر این پیشتر شریف مکه به افرادی که متمکن از پرداخت پول بودند
ص: 140
برگهای میداده است که در آن شهادت به ادای مناسک حج شده بوده است، این عادت نیز- به نقل بورتون- امروزه منسوخ شده است.
12- جان لویس بورخارت
بورخارت جهانگرد سویسی یکی از مشهورترین جهانگردان قرن نوزدهم شمرده میشود، وی سرزمین نوبه و اطراف آن، از کشورهای آفریقایی: مصر، سوریه، حجاز و سرزمینهای مجاور آن را سیاحت نمود و سفرنامه جالبی از این سفرهای خود به یادگار گذاشت، که یکی از سفرنامههای او بنام «سفرهای او به سرزمینهای جزیرةالعرب» است که در آن به توصیف مکه و مدینه و اطراف آنها پرداخته است. او در جلد اول سفرنامه خود به توصیف مشاهداتش از جده، طائف، مکه، و محلات مکه، بیت اللَّه الحرام، کعبه و دیگر مکانهای مقدس، مردمان مکه، حکومت مکه و آب و هوای مکه پرداخته. و در جلد دوم از مناسک حج، مدینه، مکانهای زیارتی در مدینه، حکومت مدینه، آب و هوای مدینه، شهر ینبع و سفر خود از ینبع به قاهره، سخن گفته است.
بورخارت میگوید: هنگام ورود به قاهره در دوران حکومت خدیوی محمد علی پاشا اسلام آورده و خود را شیخ ابراهیم نامیده است.
ویلیام اوسلی ناشر سفرنامه بورخارت در سال 1829 م. میگوید: آگاهی بورخارت از زبان عربی و عادات و رفتار مسلمان، این فرصت را به او داد که بتواند به عنوان یک مسلمان در حج شرکت کرده و در میان مسلمانان زندگی کند، بدون این که کسی کوچکترین شک و تردیدی در راستگویی او کند، و خود بورخارت به دیگران میگفت: او از ممالیکی است که از کشتار محمد علی پاشا در مصر نجات یافته است، از این رو از فرصت حمله خلافت عثمانی علیه وهابیان استفاده کرده و برای انجام مناسک حج به مکه آمده است. بورخارت در سال 1814 م. موفق به زیارت مکه شد و این در حالی بود که محمد علی پاشا در بهار سال 1813 م.
به حجاز وارد شد و مدتی را در طائف به سامان دادن ارتش خود پرداخت و عاقبت توانست وهابیان را در قلاع خود مورد حمله قرار دهد.
بورخارت در روز 18 تموز سال 1814 م. وارد جدّه شد و سپس برای دیدار با محمد علی
ص: 141
پاشا به طائف عزیمت نمود و از آنجا به قصد حج به مکه رفت. از نوشتههای او برمیآید که محمد علی پاشا نسبت به مسلمان بودن او تردید داشته ولی در عین حال بدو اجازه رفتن به مکه و انجام حج را داده است. او در سفرنامه خود، نخست به توصیف حج و کارهایی که حجگزار پیش از ورود به مکه باید انجام دهد، میپردازد. وی درباره لباس احرام مفصل سخن میگوید و داستان سفر هارون الرشید و همسرش زبیده به مکه و احرام پوشیدن آنان را نقل میکند، آنگاه به توصیف مسجدالحرام و طواف و سعی میان صفا و مروه و زیارت عمره میپردازد.
بورخارت میگوید: کعبه از دوران جاهلیت نزد اعراب مقدس بوده و مردمان در آن دوران نیز- بمانند الآن- گرد خانه طواف میکردهاند، لیکن با این تفاوت که در جاهلیت کعبه با 360 بت تزیین شده بود و اعراب برای ابراز دوری خود از گناهان و پلیدیها مجبور بودند لخت مادر زاد بر گرد این بتها طواف کنند.
وصف مکه در سفرنامه بورخارت:
مکه از زندگی مرفّهی برخوردار بود و وی هرگز راحتی را که در مکه احساس نمود، در دیگر سفرهای خود در شهرهای مشرق زمین یاد ندارد (و این نشان میدهد که مکه در آن دوران از رفاه و آسایش برخوردار بوده است) و وی هرگز خوشی و آسایش دوران اقامت خود در مکه را (با این که وی در آن دوران گرفتار ناخوشی بود) فراموش نخواهد کرد، گو این که ناخوشی به وی اجازه لذت بردن از تمام لذائذ مکه را نداد. او پس از شرح طولانی درباره جایگاه مکه نزد اعراب و نامهای گوناگون مکه که عبارتند از: امالقری، المشرفه، البلد الأمین، به توصیف شهر پرداخته و میگوید:
شهر فضای وسیعی را که طول آن برابر با 1500 قدم میباشد در برگرفته؛ یعنی از محله الشبیکه تا منتهی الیه مُعلّی. لیکن نام مکه بر مساحت وسیعتری؛ یعنی منطقه جرول (مدخل مکه از راه جدّه) تا معابده که در راه طائف قرار دارد را شامل میشود، و این منطقه مساحتی برابر با 3500 قدم را در برمیگیرد. اما کوههایی که در این دشت، اعراب بدان نام مکه یا بکه دادهاند، ارتفاعی برابر با 200 تا 500 قدم دارد و همگی خشک و خالی از
ص: 142
روییدنیهاست. شیب دشت مکه به آرامی به سوی جنوب است که در آن محله مسفله قرار دارد. از این رو بارانهایی که گاهی بر مکه میبارد، به سوی جنوب و محله مسفله سرازیر شده و در دشتی که «وادی الطرفین» نامیده میشود و بخش معظمی از شهر مکه در این دشت قرار دارد، فرو میرود.
بورخارت میگوید: شهر مکه را میتوان شهری زیبا بشمار آورد، زیرا خیابانهای آن وسیعتر و عریضتر از خیابانهای دیگر شهرهای مشرقزمین میباشد، و خانههای آن نیز با ارتفاع زیاد و با سنگ ساخته شده و پنجرههای آن به سوی خیابانها گشوده میشود، از این رو به شهر حالتی زنده و متحرک میدهد. مزیتی که خانههای مصر و سوریه فاقد آن بوده و غالباً پنجره به سوی خیابان ندارند. مکه همانند جده دارای تعدادی خانههای سه طبقه است، علاوه بر این، مکه محصور به هیچ دژ و حصاری نمیباشد بلکه کوههای اطراف شهر، دژهای طبیعی هستند که میتوانند در برابر دشمن، در صورتی که به روشهای اصولی از آن استفاده شود، مقاومت کنند. در گذشتههای دور، مکه را سه حصار حفظ میکرد؛ نخستین دژ در دشتی که در خیابان معلی بود قرار داشت و دومین دژ در محله الشبیکه ساخته شده بود و سومین حصار در دشتی قرار داشت که که کوچههای محله مسفله بدان ختم میگردید، تقریباً تمامی خانههای مکه- بجز خانههای اشراف و اعیان- برای سکونت حجاج و پذیرایی از آنها ساخته شده است.
سپس بورخارت به آب مکه اشاره میکند و میگوید: مکه شهر کم آبی است، و این تقریباً گرفتاری دائمی مکیان است؛ زیرا آب چاه زمزم گو این که میتواند احتیاجات مردم را برآورده کند، لیکن این چاه برغم شهرت و قداست آن از آب سنگینی برخوردار است که هضم غذا را دشوار میسازد، گذشته از آن که فقرا آزادانه قادر به استفاده همیشگی از آن نمیباشند.
و بهترین آبی که به مکه آورده میشود، از عرفات است که در فاصله 7 ساعتی شهر قرار دارد، لیکن حکومت مکه در رسیدگی به آن قنات که همه آن از سنگ ساخته شده است اهمال ورزیده و هم اکنون تقریباً 50 سال است که از آخرین لایروبی و ترمیم آن میگذرد. و همین آب را میتوان در دو جای مکه نیز بدست آورد لیکن همواره غلامان شریف مکه بر سر آنها ایستاده و از مردم مطالبه دستمزد میکنند.
ص: 143
کانال زبیده:
بورخارت درباره این آبراه میگوید: مورّخان عرب درباره این کانال بسیار سخن گفتهاند و خلاصه گفتار آنان این است که زبیده همسر هارونالرشید، خلیفه عباسی، دستور داد که آب را توسط آبراهی از چشمه «عین النعمان» که در کوهستان کرا قرار دارد، به سوی مکه روانه کنند، و سپس برای افزایش آب این کانال دستور داد آبهای چشمه عرف که در بالای کوهستان کرا واقع بود و دشت حنین را سیراب میکرد را نیز به آب «عین النعمان» اتصال دهند و در نهایت آبهای چهار چشمه دیگر به نامهای: البرود، الزعفران، میمون و عین مشاش را نیز به آن آبراه اولیه متصل نمود. لیکن این کانال بعدها مورد بیتوجهی قرار گرفته و بتدریج بسته شد، ولی بعدها در سال 643 ه. مجدداً به دستور سلطان محمد خدابنده ترمیم گردید، و سپس برای بار سوم توسط شریف مکه بنام حسن بن عجلان در سال 811 ه. مرمت گردید، و پس از او نیز سلطان مصر قایتبای اموال فراوانی را در سال 879 ه. صرف ترمیم و پاکسازی آن کرد وبعد از او نیز سلطان قانصوه غوری- آخرین پادشاه مصر از سلسله چرکها- در سال 916 ه. به اصلاح آن پرداخت. در سال 931 ه. نیز سلطان سلیمان قانونی تلاشی برای تجدید بنای این کانال نمود لیکن نتوانست با نقشه مناسبی این کار را انجام دهد، ولی عاقبت فرزندش سلطان سلیم دوم توانست با صرف مبالغ هنگفتی کانال جدیدی را حفر نماید، و این کانال همان است که بورخارت آن را دیده و توصیف آبش را نموده و میگوید آب فراوانی را به مکه میآورد. این کانال از میان صخرههایی که در پشت کوه عرفات قرار دارند، کنده شده و بدین وسیله در سال 979 ه. آب فراوانی را به مکه هدایت کرد. طول این کانال مسیری معادل 7 یا 8 ساعت راه است، ولی در عین حال بورخارت گدایان و مریضان و حاجیانی را در مکه مشاهده کرده که تقاضای شربتی آب داشتهاند و این بدان علت بوده است که بدستآوردن کوزهای از آب اینکانال در موسمحج، مستلزم پرداختمقداری پول بوده است.
کوی و محلات مکه
توصیف از محلات مکه یکی از زیباترین بخشهای سفرنامه بورخارت است. او توصیف دقیقی از وضعیت آنها را در اختیار ما قرار میدهد و میگوید: مسافری که از جده به
ص: 144
مکه میرسد در دروازه شهر دو برج بلند دژبانی خواهد دید که آنها را شریف غالب به منظور دفاع از مکه ساخته است، و پس از گذشتن از این دو، به فاصله کوتاهی با مأموران مالیات شریف روبرو میگردد که از کالاهای مسافران مالیات میگیرند، آنگاه وارد کوچه «حارةجرول» که سکونتگاه اعراب بدوی است و آنان وظیفه نقل و انتقال مسافرین میان جده و مکه را به عهده دارند میشود. پس از این، به کوچه «حارةالباب» خواهد رسید که عبارت است از خیابانی عریض که در دو سوی آن خانههای بزرگ و زیبا قرار دارد. این منطقه را «حارةالشبیکه» نیز گویند که شامل سمت راست آن خیابان است. بورخارت میگوید: این محله همان جایی است که یاران پیامبر- ص- در مبارزات خود با قریش تحت فشار و آزار قرار گرفتند. این محله یکی از بهترین و پاکیزهترین محلههای مکه است و دارای خانههایی است بسیار زیبا و تمیز و هوایی معتدل و بیشتر اهالی جده در این محله سکونت میگزینند، افزون بر این، خانه بزرگ شریف غالب در این محله قرار دارد و خانواده او در آن سکونت کردهاند. در دو سوی خیابان اصلی این محله، تعدادی قهوهخانه قرار دارد که همه روزه، شب هنگام چاپارهای الاغ سوار نامههای مردم را به سوی جده میبردند، و مأموران از هر نامهای مبلغی برابر با یک بارتین مالیات میگیرند.
در سمت غرب محلةالشبیکه، که تا دامنه کوه ادامه مییابد، گورستانی است که در آن چادرها و خانههای گلی اعراب بدوی برافراشته شده است، علاوه بر این، در آن خانههای حقیری است از آنِ زنان طبقات پست که به «خندریس» مشهور است و آن گونه که به نظر میآید، گورستان متروکه گردیده است. هنگامی که طول خیابان الشبیکه را به سوی شمال طی میکنیم، به یکی از سه حمام عالی مکه برخورد میکنیم، این حمام را محمدعلی پاشا وزیر سلطان سلیمان دوم در سال 980 ه. بنا کرده و یکی از زیباترین ساختمانهای مکه شمرده میشود. پس از این ساختمان چندین خیابان فرعی به سوی حرم منتهی میشود، و در این فاصله، محله «بابالعمره» قرار دارد که بسیاری از حجاج؛ بویژه ترکان و طواف دهندهها در آن سکونت دارند. بورخارت میگوید: بیشتر حاجیان ترجیح میدهند در این محله و در دیگر کوچههای نزدیک به مسجدالحرام سکونت گزینند تا بتوانند براحتی نمازهای خود را در مسجدالحرام بجای آورند. علاوه بر این، میگوید: از حجاج شنیده است که سکونت در
ص: 145
خانههای نزدیک مسجدالحرام آنان را از دیدن خوابهای آشفته بدور میکند، و او بسیاری را دیده است که در نیمه شب از رختخواب خود برخاسته و در حال دویدن به سوی مسجدالحرام روانند، اینان بلافاصله طواف گرد خانه کعبه را نموده و سپس حجرالاسود را میبوسند و نماز کوتاهی بجای آورده و کمی از آب زمزم هم مینوشند و آنگاه به رختخواب خود رفته و تا صبح در آرامش میخوابند.
و هرگاه شخصی محله الشبیکه را به سوی جنوب طی کند، و سپس کمی از مسیر مستقیم منحرف شود به بازاری برخواهد خورد که به «السوق الصغیر» معروف است و منتهی به دروازه مسجدالحرام میگردد که بنام «باب ابراهیم» مشهور است. بورخارت میگوید در این بازار دیده است که ملخ را به وزن میفروشند. منتهی الیه این بازار از طرف کوه، کوچه «حارةحجیله» میباشد که در خانههای نسبتاً خوب این کوچه غلامان و خادمان حرم زندگی میکنند، و این کوچه در پستی قرار دارد و پستترین کوچه مکه شمرده میشود، از این رو غالباً گرفتار سیلابهای باران میگردد. در مشرق و جنوب بازار «السوق الصغیر» کوچه «حارةالمسفله» قرار دارد که در خانههای آن بیشتر مردمان هند و فقیران زندگی میکنند، گو این که در این کوچه، خانههای نوسازی هم دیده میشود. و در بخشهای پست و خراب این کوچه گروهی از غلامان زندگی میکنند که زنان آنان به ساختن شرابی مست کننده از ذرت بنام «بوزه» میپردازند. بورخارت میگوید: او در این محله سکونت گزیده است. وی اشاره میکند که در بلندای کوهی که در سمت مغرب دشتی که در مقابل محله مسفله میباشد، ساختمانی کوچک قرار دارد که بر روی آن گنبدی قرار گرفته و به «مقام سیدنا عمر» مشهور گشته و به یادبود این خلیفه ساخته شده است، و هنگامی که وهابیان بر مکه مستولی شدند- و پیش از آن که محمد علی پاشا آنان را بیرون راند- این ساختمان و گنبد آن را منهدم نمودند.
همچنین در سمت راست پادگانی که در آن سربازان شریف مکه قرار دارند، محله «حارةاجیاد» قرار دارد که ساکنین آن، مردمان فقیر و گروهی از خدمتکاران حرم میباشند.
بورخارت میگوید: نام این کوچه برگرفته از نام جایی است که سواران تبع پادشاه یمن (که پیش از اسلام به مکه هجوم آورده بودند) در آنجا اردوگاه خود را برافراشته بودند، و از این رو
ص: 146
میگوید: احتمالًا این کوچه قدیمیترین محله مکه است.
او سپس به «حارةالصفا» که در نزدیکی خیابان صفا و مروه قرار دارد، اشاره میکند و میگوید: در این کوچه خانههای زیبایی است که معمولًا در موسم حج حاجیان ثروتمند در آن سکونت میگزینند. او در اشاره به صفا و مروه، آن را به بازار استانبول تشبیه میکند، آنهم بخاطر مغازههای زیادی که فروشندگان آن ترکان عثمانی و اروپایی بودهاند و این فروشندگان انواع لباسهای ترکی و شمشیرهای زیبا و ساعتهای انگلیسی اعلا و قرآنهایی نفیس را به خریداران عرضه میکردند، همچنین آشپزان و اغذیه فروشان ترک، انواع و اقسام اغذیه ترکی را میفروختند. اینان برخی خوردنیها و شرینیجات را قبل از ظهر، و کباب و دیگر اغذیه ساخته شده از گوشت بریان را برای بعد از ظهر و فرنی را نزدیک به غروب به مشتریان خود میدادند.
همچنین در آنجا تعداد زیادی قهوهخانه وجود دارد که از ساعت 3 بامداد تا یازده شب، در آن جمعیت موج میزند، بورخارت میگوید: آنچه که مایه تعجب است این است که چند مغازه به فروش مشروبات الکلی- البته آنهم فقط در شب- میپردازند! و یک نوع از این شراب از کشمش تخمیر نشده به عمل میآید که- برغم مخلوط نمودن مقدار زیادی آب با آن- اثر بسیار قوی دارد، و نوع دیگر آن بنام «بوزه» میباشد که مقداری ادویهجات در آن مخلوط شده است.
بورخارت میگوید: صفا و مروه (/ مَسعی) جایی است که عامه مردم در آن تردد میکنند؛ از این رو در آن عقوبتهای علنی نظیر اعدام تنفیذ میگردد و در مدتی که بورخارت در مکه بود شاهد گردن زدن یکی از مردم بوده است. این حکم پس از آن به اجرا درآمد که قاضی او را به جرم سرقت معادل 200 پوند انگلیسی از یک حاجی ترک محکوم نموده بود.
بورخارت میگوید: در منتهیالیه مروه خانهای وجود دارد که مسکن عباس عموی پیامبر- ص- بوده است، همچنین تعدادی مغازه وجود دارد که در آن آرایشگران به تراشیدن سر حجاج پس از انجام سعی میپردازند. و در این خیابان خرید و فروشهای روزانه فراوانی انجام میگیرد که مردم به خرید مایحتاج خود میپردازند. و در نزدیکی این خیابان برکه و سقاخانهای است که آن را سلطان سلیمان قانونی برای مشروب نمودن حجاج بنا نموده و آب آن را از قنات معروف مکه تأمین کرده است. در سمت مشرق منتهیالیه مروه «السویقه» قرار
ص: 147
دارد که به موازات مشرق حرم امتداد مییابد. السویقه عبارت است از بازارچه کوچکی که تمیز میباشد و غالباً ثروتمندان هندی مالالتجاره خود نظیر «موسلین» و «شال کشمیری» را در آن به خریداران عرضه میدارند و در این بازارچه بیش از 20 مغازه میباشد که در آنها انواع عطرها و روغنهای طبی و جز اینها به فروش میرسد. علاوه بر این، مغازههایی وجود دارد که به فروش تسبیح و گردنبند و زیورآلات و ظروف چینی مشغولند.
در نیمه بازارچه السویقه دکههای سنگی قرار دارد که بر روی آن فروشندگان برده، به فروش برده حبشی از دو جنس میپردازند و قیمت یک کنیز زیبای حبشی 110 تا 120 ریال است.
قسمت شرقی السویقه که از سمت راست تا پای کوه و از سمت شمال به حدود حرم شریف میرسد به «الشامیه» شهرت دارد، این بخش دارای خانههای زیبایی است که ثروتمندان و بازرگانان در آن سکونت میکنند و در مغازههای این بخش، تولیدات شهرهای شام و حلب که عبارت است از بافتههای حریری و جز اینها به فروش میرسد، علاوه بر این اجناس عثمانی نیز در آنها عرضه میگردد. در قسمت شمالی این بازارچه، کوچهای است که به «قراره» شهرت دارد در آن خانههای بسیار زیبایی ساخته شده و معمولًا ثروتمندترین ثروتمندان مکه در آنها سکونت دارند؛ نظیر تاجر گیلانی و تاجر السکات. در شرق قراره و از میان کوچهای که بنام رکوب مشهور است خیابانی بزرگ بنام «شارع المودعه» ادامه دارد که در واقع ادامه مسعی است و از نزدیکی صفا خیابان عریضی به سوی شرق و به موازات المودعه ادامه دارد که به «الکشاشیه» شهرت دارد و در این خیابان حاکم یا مدیر پلیس مکه که در رتبهای بعد از شریف مکه قرار دارد سکونت میکند، و در نزدیکی این خیابان «شِعب المولد» یا «صخرات المولد» قرار گرفته است.
بورخارت از خیابانها و کوچههای دیگری نظیر الغزی، و سوق الحدادین و المعلّی یاد میکند و میگوید: در قسمت شمالی المعلّی و در مکانی که این خیابان به بازار الحدادین مرتبط میشود، قهوهخانهای وجود دارد بنام «قهوةالحشاشین» که در آن مادهای تخدیر کننده و سکرآور که از حشیش و بنج بدست آمده و در تنباکو قرار داده میشود و سپس آن را میکشند، به فروش میرسد. بورخارت میگوید: شریف مکه مالیات بسیار سنگینی بر حشیش
ص: 148
قرار داده است تا مانع گسترش کشیدن آن شود.
بورخارت از دو کوچه به نامهای «الزقاق الصینی» و «زقاق الحجر» یاد میکند که میگوید: در این کوچه حضرت زهرا- سلام اللَّه علیها- و ابوبکر بدنیا آمدهاند، و علت این که نام این کوچه را «زقاق الحجر» (یا سنگ) گفتهاند بخاطر سنگی در آن بوده است که همواره به پیامبر- ص- در هنگام عبور و مراجعت از کعبه سلام میداده است. منتهیالیه شهر مکه از طرف المعلّی و محل اتصال آن به الغزی، دشتی شنی است که در آن برخی قهوهخانههای خلوت قرار دارد و در کناره این دشت شنی تعدادی برکه آب قرار دارد که قوافل حجاج از آب آن استفاده میکنند؛ یکی از این برکهها از آنِ قافله مصریها و دیگری از آنِ شامیها میباشد که در سال 821 ه. ساخته شده است و در نزدیکی این برکهها مسجدی میباشد بنام «جامع السلیمانیه» و مشهور در مکه این است که بر مسلمانانی که از قندهار و افغانستان و کشمیر و دیگر سرزمینهای مسلماننشین واقع در سند به مکه میآیند «سلیمانیه» میگویند. و در برابر سلیمانیه، در سمت شرقی کوه، کوی «شعب عامر» در همسایگی «الغزّی» و «شعب علی» قرار دارد. در این کوی دستفروشان دورهگرد از اعراب بدوی سقیف و قبائل قریش سکونت دارند.
علاوه بر اینها گروهی از خانوادههای شرفای تهیدست نیز زندگی میکنند. در این کوی برخی آسیابهای بزرگ که از آنِ حاکم ترکی است، قرار دارد. علاوه بر این، در اینجا پارچههای پنبهای و کتانی رنگآمیزی میشود.
در پایان خیابان المُعلّی و در فاصله نه چندان دور از کاخ شریف مکه که در شمال منطقه البرک میباشد، آرامگاه ابوطالب عموی پیامبر- ص- و پدر امام علی- ع- قرار دارد که وهابیان به تخریب ساختمان آن پرداخته و آن را به تلی از خاک تبدیل نمودهاند، و پس از تخریب ساختمان، محمد علی پاشا تجدید بنای آن را مناسب ندید. بورخارت میگوید:
مردمان مکه ابوطالب را تقدیس کرده و بدو احترام فوقالعاده و زایدالوصفی مینمایند و همواره از سوگند یاد کردن به دروغ به نام او پرهیز میکنند.
بورخارت در پایان سخنش درباره کویهای مکه به جمعیت مکه اشاره میکند. او نخست به سختیِ آمارگیری جمعیت در عموم کشورهای مشرق زمین اشاره کرده و آنگاه جمعیت مکه را در غیر موسم حج 25 تا 30 هزار نفر تخمین میزند، و به این تعداد 3 تا 4
ص: 149
هزار غلام حبشی و غیر حبشی نیز اضافه میکند. بورخارت میگوید: خانههای مکه قادرند سه برابر این جمعیت را در موسم حج در خود جای دهند. او میگوید سرشماریی که در دوران خلافت سلطان سلیم اول (923 ه.) انجام گرفت، نشان داد که شمارش مردان و زنان وکودکان 12 هزار نفر میباشد. و وی از مورّخی بنام قطب الدین روایت میکند که در گذشته، تعداد اهالی مکه بیش از این بوده است؛ زیرا هنگامی که در سال 314 ه. قرامطه به مکه هجوم آوردند بیش از 30 هزار نفر به دست آنان کشته شدند!