استفاده نمودند و عقیل بن ابیطالب یکی از این افراد است که آنچه در منابع تاریخی در گفتگوی وی با معاویه نقل شده، شاهد بر این مدعاست و اگر غیر از این بود مسلّماً نقل میگردید، همانگونه که درباره دیگران نقل گردیده است.
و باتوجه به شرایط آن روز و سختگیریهای درباریان معاویه، این یک حقیقتی است والا و قابل تحسین و شاهد دیگری است بر این که در ملاقات عقیل با معاویه کوچکترین تمایل نسبت به وی و یا پیوستن بدو و فاصله گرفتن از خط و مشی و اهداف امیر مؤمنان و جدا شدن از مقام ولایت در میان نبوده است.
علیرغم حساسیت عجیبی که نسبت به این ملاقات و ضبط و نقل گفتگوهای عقیل و معاویه و حذف و اضافههائی که در این مورد وجود داشته و بخشهای متعددی از این محاورات در منابع تاریخی هواداران حکومتها نقل گردیده است، در تمام این گفتگوها تا آنجا که به دست ما رسیده، آنچه از سوی عقیل مطرح شده دفاع از شخصیت امیر مؤمنان و بیان فضائل و توصیف زهد و تقوای امیرمؤمنان- ع- و تعریف و حمایت از یاران آن حضرت و نکوهش از معاویه بوده است و علیرغم خواست معاویه و سؤال پیچ نمودن وی که بلکه بتواند کلمهای در مدح خود و ذم و قدح امیرمؤمنان از زبان عقیل بشنود، حتی به یک مورد و به یک جملهای که در آن کوچکترین بیتوجهی به شخصیت امیر مؤمنان و تعریض بر عملکرد و انتقاد از روش آن حضرت و یا مُشعر بر تعریف و توصیف از معاویه باشد، دست نیافتیم، گرچه یک مطلب جعلی دست مایه مخالفان عقیل باشد که اگر در این جهت کوچکترین مطلبی وجود داشت، نه تنها به نقل آن مبادرت میورزیدند بلکه همین موضوع را بزرگ نمایی نموده، همانند اصل سفر عقیل به صورت بهترین وسیله تبلیغی بر ضد وی بکار میگرفتند.
آری عقیل در ملاقات با معاویه، گذشته از دفاع از شخصیت امیر مؤمنان و بیان شخصیت یاران آن حضرت، از بعضی فضائل امیرمؤمنان- ع- سخن گفته است که اگر او نمیگفت و از زبان او نقل نمیگردید، مانند خیلی از فضائل آن بزرگوار، کسی بر آن آگاهی نمییافت و بطور کلی به دست فراموشی سپرده میشد.
ص: 58
عقیل در شرایطی این فضائل را نقل نموده است که نه تنها نقل فضائل امیر مؤمنان در سراسر جهان اسلام ممنوع بود و نقل فضیلت او بزرگترین جرم محسوب میشد، بلکه به جای فضائل حدیثهای ساختگی در نکوهش آن بزرگوار رواج داشت و آن حضرت در خطبههای جمعه مورد لعن قرار میگرفت.
(1) عقیل در شرایطی و در مجلس و محفلی به نقل این فضائل لب گشوده و از مظلومیت امیر مؤمنان- ع- دفاع نموده است که خود آن حضرت چنین دفاع را، حتّی از سوی کسانی که بعنوان اعتراض او را ترک نموده و به معاویه پیوستهاند، ستوده و کشته شدن آنها را در این راه، شهادت در راه خدا معرفی کرده است.
(2)اینک چند نمونه از گفتگوهای عقیل و معاویه را، که درباره امیر مؤمنان بوده، میآوریم تا روشن شود آنچه عقیل درباره آن حضرت گفته است، دفاع و بیان فضیلت و تجلیل صریح از شخصیت آن بزرگوار و نکوهش از معاویة بن ابو سفیان بوده است:
1- ثقفی در الغارات نقل میکند:
پس از ورود عقیل به شام، معاویه یکصد هزار درهم پول در اختیار وی قرار داد و این جمله را هم گفت: «یا ابایزید انا خیرلک أم علی؟»؛ «عقیل! آیا من برای تو بهترم یا برادرت علی؟!»
عقیل در پاسخ وی گفت: «وجدتُ علیاً أنظر لنفسه منه لی و وجدتک أنظر لی منک لنفسک.»
«معاویه! علی را چنین یافتم که دقت و نظارتش برای نجات خویش بیش از این بود که مرا ملاحظه کند و تو را چنین یافتم که ملاحظهات نسبت به من بیش از نجات خویشتنت میباشد.»
(3) 2- و نیز بنا به نقل بلاذری، معاویه در مجلسی به عقیل گفت:
«یا أبا یزید أنا خیر لک من أخیک علی!»؛ «من برای تو از برادرت علی بهترم!» عقیل در پاسخ وی گفت:
«ان أخی آثر دینه علی دنیاه و أنت آثرت دنیاک علی دینک، فاخی خیر لنفسه منک علی نفسک و أنت خیر لی منه»
(4) «برادرم دینش را بر دنیا مقدم ساخت و تو دنیا را بر دینت، پس برادرم برای دین خود بهتر است از تو نسبت به دینت و لذا برای دنیای من تو بهتر از او هستی.»
1- شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44 تا 46 و سیری در صحیحین از نویسنده مقاله، ج 1، ص 44
2- آنگاه که امیر مؤمنان- ع- به نجاشی شاعر مخصوصش حدّ شرابخواری جاری نمود، اعضای فامیل او؛ از جمله طارق بنی نهدی به همراه نجاشی از کوفه فرار و به معاویه پیوستند. در یک جلسه، معاویه از امیر مؤمنان- ع- بدگویی کرد، طارق با این که از آن حضرت بریده بود ولی نتوانست تحمل کند و به مقام پاسخگویی برآمد. این جریان که در حضور امیر مؤمنان- ع- نقل شده حضرت فرمود: «لو قتل أخوبنی نهد یومئذ لقتل شهیداً». نک: الغارات ثقفی، ج 2، ص 545- 540
3- الغارات، ج 2، ص 551
4- اناب الأشراف، ج 2، ص 73
ص: 59
3- در مجلس دیگری معاویه چنین گفت:
«اگر عقیل نمیدانست که من برای او بهتر از برادرش هستم، هیچگاه در نزد ما توقف نمیکرد، عقیل در پاسخ وی گفت: «أخی خیرٌ لی فی دینی و أنت خیر لی فی دنیای و قد آثرت دنیای و اسئل اللَّه تعالی خاتمة الخیر.»
(1)؛ «برادرم از لحاظ دینی برایم بهتر بود و تو از لحاظ دنیا، و من اینک دنیا را در پیش گرفتهام و از خدا میخواهم عاقبت کارم را نیکو گرداند.»
4- روزی معاویه از عقیل پرسید:
«کیف ترکت علیاً و أصحابه؟»؛ «علی و یارانش را چگونه دیدی؟» عقیل گفت:
«کأنّهم أصحاب محمّد الّا أَنَّهم لم أر رسول اللَّه فیهم. و کأنّک و أصحابک أبوسفیان و أصحابه الّا انی لم أر أباسفیان فیکم»
(2)؛ «گویی آنان یاران و اصحاب پیامبرند، فقط رسول خدا را در میانشان ندیدم اما تو و یارانت را همانند ابوسفیان و یاران ابوسفیان دیدم، جز این که خودِ ابوسفیان را در میان شما ندیدم.»
5- فضیلتی که تنها از زبان عقیل میشنویم:
درباره اهتمام امیر مؤمنان به بیتالمال و این که همه افراد در بهرهبرداری از آن، حتی از نظر زمان نیز مساوی و برابرند و برای کسی حق تقدم نیست، مطلبی از عقیل نقل شده که او حادثه و فضیلتی را در مجلس معاویه مطرح نموده است و ظاهراً از هیچ کس نقل نشده و در هیچیک از منابع تاریخی و حدیثی نیامده است و اگر این فضیلت را از زبان عقیل نشنیده بودیم؛ مانند فضائل بسیار دیگر از امیر مؤمنان و سایر ائمه- علیهم السلام- به دست فراموشی سپرده میشد.
ابن ابی الحدید این حادثه جالب تاریخی را چنین آورده است:
معاویه روزی داستان آهن داغ شده را، که در میان او و امیر مؤمنان- ع- واقع شده، پرسید.
(3) عقیل گریه کرد و گفت:
«معاویه! برادرم علی در مورد بیتالمال داستانی جالبتر از این دارد، اول آن را بگویم سپس داستان آهن داغ شده را. آنگاه چنین گفت: برای حسین فرزند برادرم میهمانی وارد شد و او برای پذیرایی میهمان یک درهم قرض کرد و با آن نان تهیه نمود و چون برای خورشت چیزی نداشت از قنبر خادم علی- ع- خواست تا یکی از چند مشک عسلی را که از یمن آمده بود، باز کند و مقداری عسل برای پذیرایی میهمان در اختیار وی قرار دهد. پس از چند روز که چشم علی به مشک افتاد، فرمود: قنبر!
1- اسدالغابه، ج 3، ص 423 استیعاب مطبوع در حاشیه؛ اصابه، ج 3، ص 158
2- اسدالغابه، ج 3، ص 423
3- جریان آهن داغ شده در نهجالبلاغه، در ضمن خطبه 219 آمده است.
ص: 60
گویا این مشک باز شده است. قنبر جریان را برای حضرت عرض کرد و علی از این پیشامد خشمگین گردید و فرمود: حسین را حاضر کنید، آنگاه تازیانه را به سوی وی بلند کرد که صدای حسین بلند شد: «بحقّ عمّی جعفر!»؛ «پدرجان تو را به جان عمویم جعفر آرام باش!» هرگاه او را به حق جعفر قسم میدادند، ساکت میشد.
وقتی ناراحتیاش فرو نشست، فرمود: فرزندم! چرا قبل از تقسیم بیتالمال از عسل برداشتهای؟! عرض کرد: پدر! ما هم در آن سهمی داریم و به هنگام تقسیم محاسبه میکنیم. علی- ع- فرمود: «پدرت به قربانت، گرچه تو در آن حق داری، لیکن نباید پیش از سایر مسلمانان از حق خود استفاده کنی؛ «اما لو لا أنّی رأیت رسول اللَّه- ص- یقبِّل ثنیّتک لأوجعتک ضرباً»؛ «اگر خود شاهد نبودم که رسول خدا لب و دندانت را میبوسید، با تازیانه میآزردمت. عقیل میگوید: آنگاه علی یک درهم از لای پیراهنش درآورد و به قنبر داد و دستور داد که با آن بهترین عسل را تهیه کند، معاویه! بخدا سوگند من به دستهای علی تماشا میکردم که چگونه دهانه مشک را باز کرده و قنبر آن عسل را به مشک میریخت و خود علی دهانه مشک را محکم میبست و این در حالی بود که اشک از چشمان وی جاری بود و در حق حسین- ع- دعا میکرد. (واللَّه لکأنّی أنظر إلی یَدَی علی و هی عَلی فم الزق و قنبر یقلب العسل فیه، ثم شده و جعل یبکی و یقول اللّهم اغفر للحسین فانه لم یعلم)
(1) معاویه وقتی این جریان را از زبان عقیل شنید، گفت:
از کسی یاد کردی که فضیلتش قابل انکار نیست. خدا رحمت کند ابوالحسن را. او بر گذشتگان سبقت جست. و آیندگان را بر خاک عجز نشانید.» عقیل! اینک داستان حدیده محماة را بگو.
عقیل گفت: ماجرا از این قرار است که قحطی و تنگ دستی سختی بر من روی آورد و از علی- ع- استمداد نمودم، اما او اعتنایی نکرد. دست اطفالم را گرفتم در حالی که فقر و نداری از سر و صورت آنان ظاهر بود. نزد او رفتم و برای رفع فقر و گرسنگی یاری جستم. علی گفت: اول مغرب به نزد من آی. وقت موعود در حالی که یکی از فرزندانم دست مرا گرفته بود در نزد وی حاضر شدم. به فرزندم گفت: تا دور شود، آنگاه به من گفت: عقیل! بگیر، من هم، از آنجا که فقر و تنگدستی عذابم میداد، به خیال این که کیسه درهم و دیناری تحویلم میدهد با حرص و اشتیاق گرفتم. ناگاه دستم را به قطعه آهنی داغ گذاشتم. آنچنان داغ بود که گویی آتش از آن متصاعد است! آن را دور انداختم و مانند گاوی که در زیر کارد سلّاخ قرار گیرد، نعره
1- این جریان گویای مراعات احتیاط شدید و سخت گیری امیر مؤمنان- ع- در مقام امامت مسلمانان و حمایت آن حضرت از اموال عمومی، به عنوان «رهبر جامعه» است که کوچکترین اغماض را و لو در باره فرزندش روا نمیداند و اما در مورد حسین بن علی- ع- بعنوان فردی از افراد جامعه، با شرایط خاص و ضرورتِ موجود، استفاده نمودن از سهم اختصاصی خود، با نظارت خازن بیتالمال کار خلافی نبود؛ زیرا به فرض وقوع عمل خلاف، هیچ رادع و مانعی نمیتوانست امیر مؤمنان- ع- را از اجرای تعزیر جلوگیری کند.
ص: 61
کشیدم. علی گفت: «مادر به عزا! این نعره تو، از آهنی است که با آتش دنیا داغ شده است، فردا من و تو چگونه خواهیم بود اگر با زنجیرهای جهنّم ما را ببندند! و این آیه را خواند: «اذا لأغلال فی أعناقهم والسلاسل یسحبون»
(1) سپس فرمود: عقیل! تو در نزد من بیش از سهمی که خدا قرار داده، حقی نداری، مگر آنچه را که میبینی. اینک به خانهات باز گرد.»
معاویه با شنیدن این حادثه از سر اعجاب، این جمله را بر زبان میراند: «هیهات هیهات که مادرها از آوردن فرزندی مانند علی عقیمند. (عقمت النّساء أَنْ یَلِدْنَ مِثْلَهُ)
(2) 6- دفاع عقیل از یاران امیر مؤمنان- ع-
در این چند نمونه از گفتگوهای عقیل با معاویه، ملاحظه نمودید که او گاهی با یک جمله کوتاه و گاهی با بیان یک حادثه، توانسته است حق مطلب را درباره امیر مؤمنان- ع- بیان کند و برخلاف خواسته معاویه از روش آن حضرت با مدح و نیکی یاد کند و در عین حال از راه و روش معاویه انتقاد نماید.
گفتنی است، مراجعه به منابع، این حقیقت را ثابت میکند که دفاع عقیل منحصر به شخص امیر مؤمنان- ع- نبوده بلکه گاهی که بحث و گفتگو به اصحاب و یاران آن بزرگوار منتهی میشد، عقیل با صراحتِ کامل از آنها نیز دفاع مینمود و علی رغم کراهت معاویه از شنیدن فضائل و صفات نیک آنان، به ذکر آنها پرداخته است.
یکی از این موارد را مسعودی، طی گفتار مشروحی که بین عقیل و معاویه واقع شده، نقل نموده است و ما خلاصه آن را میآوریم:
وی مینویسد:
روزی عقیل وارد مجلس معاویه شد و معاویه از این که برادر علی بن ابیطالب به نزدش آمده، شادمان گردید و در ضمن اکرام و احترام از وی پرسید: عقیل! علی را چگونه دیدی؟
عقیل پاسخ داد: «عَلی ما یحبّ اللَّه و رسوله و ألقیتک علی ما یکره اللَّه و رسوله»؛ «او را آچنان دیدم که خدا ورسولش از وی راضی بود و تو را آنچنان دیدم که خدا و پیامبرش از تو ناراضی است»
معاویه: عقیل! اگر میهمان ما نبودی، پاسخ تو آنچنان بود که تورا میآزرد. سپس برای این که گفتار عقیل را قطع کند تا سخن تلخ دیگری از وی نشنود، مجلس را
1- غافر: 71
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 253
ص: 62
ترک نمود. روز بعد بار دیگر عقیل را احضار و همان پرسش قبل را تکرار کرد: «کیف ترکت علیاً أخاک؟» عقیل پاسخ داد: «ترکته خیراً لنفسه منک و أنت خیرٌ لی منه.»؛ «او را بگونهای دیدم که برای خودش بهتر بود و تو برای من بهتری»
معاویه: عقیل! پیری و گذشت زمان، تو را تغییر نداده و هنوز هم با وجود افرادی از بنیهاشم، به خود میبالی.
عقیل: «ولکن أنت یا معاویة اذا افتخرت بنوامیّة فیمن تفتخر؟»؛ «معاویه! اگر بنی امیه بخواهد با وجود افرادی از این قبیله افتخار کند، تو با کدام یک از سرشناسان آنها به خود افتخار میکنی»
معاویه: ای ابایزید، به خدایت سوگند، ساکت باش؛ زیرا من منظوری نداشتم اما میخواهم از وضع یاران علی که به آنها آگاهی کامل داری بپرسم، معاویه آنگاه از آل «صوحان» که چند برادر و در ارادت و صمیمیت نسبت به امیر مؤمنان شهرت داشتند، شروع کرد. عقیل از میان آنان اول درباره صعصعه سخن گفت: «عظیم الشأن، عضب اللسان، قائد فرسان، قاتل أقران، قلیل النظیر»؛ «او مردی است دارای مقامی بس بلند، در گفتار شیرین زبان، در جنگ فرماندهی شجاع، قاتل هماوران و بالأخره مردی است کم نظیر.»
آنگاه چنین گفت: و اما برادرانش زید و عبداللَّه به سیلی میمانند که صفوف دشمن در مقابلش تاب مقاومت ندارد و به کوه بلندی شبیهند که دیگران در سختیها به آنها پناه میبرند. مردانیهستند سراپااراده وتصمیم، بطوری که هیچ سستی بدان راه ندارد.
نامه تشکرآمیز صعصعة بن صوحان
مسعودی میگوید:
چون گفتگوی عقیل با معاویه و حمایت و دفاع او از فرزندان صوحان، به صعصعه رسید، طی نامهای از عقیل تشکّر و سپاسگزاری نمود. جملاتی از نامهاش را میآوریم:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، ذکراللَّه اکبر و به یستفتح المستفتحون و أنتم مفاتیح الدنیا و الآخرة، فقد بلغ مولاک کلامک عدواً له و عدو رسوله فحمدت اللَّه علی ذلک و سألته أن یفی بک الی الدرجة العلیا ...»
«... یاد خدا بزرگترین ذکرها است و هر امری باید با یاد و نام او شروع شود و شما خاندان، مفاتیح و کلیدهای خیر دنیا و آخرت هستید. این خادم و غلام تو گفتار تو را
ص: 63
که با دشمن خدا و دشمن رسولش انجام گرفته دریافت نمود، از خداوند مسألت دارم تو را بر این اظهار حقیقت از مقامی والا برخوردار سازد.»
(1) نتیجه:
نتیجهای که از این بخش از بحث میگیریم این است که طبق دلائل و شواهدی که ذکر کردیم، سفر عقیل به شام در حال حیات امیر مؤمنان- ع- صورت نگرفته بلکه این سفر در شرایط هدنه و آتش بس و در زمانی که به صورت ظاهر معاویه حاکم و فرمانروای مطلق کشور اسلامی بود، به وقوع پیوسته و طبعاً عناوینی مانند مفارقت وی از امیر مؤمنان و پیوستن او به معاویه یا جواب رد دادن امیر مؤمنان به خواسته او و فرارش به سوی معاویه بیاساس و ساختگی خواهد بود. گرچه چنین عناوین و انگیزهها در اثر تکرار و انتقال از یک کتاب به کتاب دیگر در خواننده موجب شک و تردید شود، بخصوص اگر این کتابها دارای اسم و رسمی باشند یا به وسیله پیروان اهل بیت تألیف و تصنیف گردند.
گذشته از این، آنچه در مورد این سفر و از ملاقات عقیل با معاویه نقل شده، بیان فضائل امیر مؤمنان و یاران آن حضرت و نکوهش از معاویه و یاران او بوده است و این واقعیت بیانگر یک هدفِ مقدس و انگیزه معنوی است جز آنچه مورّخان عنوان نموده و بر ضد عقیل کار بردهاند.
پینوشتها:
1- مشروح این بخش از گفتار عقیل و نامه صعصعه در مروجالذهب، ج 3، ص 45 آمده است.
ص: 65
حکم فتح راه حجاز
به انشای عطاملک جوینی در سال 667
به کوشش: رسول جعفریان
متن حاضر همانطور که در عنوان آمده به انشای علاءالدین عطاملک بن بهاءالدین محمد بن محمد جوینی نگاشته شده است. وی صاحب تاریخ جهانگشای و رئیس تمامی عراق عرب در زمان اباقا بن هولاگو بوده است. شرح حال وی را محمد قزوینی در مقدمه «تاریخ جهانگشای» به تفصیل آورده است. وی در دوره هولاگو حکومت بغداد را داشت.
زمانی که هولاگو در 19 ربیع الثانی سال 663 درگذشت و فرزند او اباقا بر سر کار آمد، سونجاق، یکی از امرای مغول، به حکومت عراق رسید و عطاملک به نیابت وی عراق را اداره میکرد. وی تا پایان سلطنت اباقا (سال 680) و یک سال در عهد احمد تکودار حکومت عراق را داشت و جمعا 24 سال بر این دیار حکومت کرد. زمانی که ارغون به بغداد درآمد، بنای بدرفتاری با عطاملک را گذاشته و وی اندکی بعد درگذشت.
تاریخ درگذشت عطاملک روز چهارم ذی حجه سال 681 بوده است. او در مغان درگذشت و پس از مرگش جسدش را به تبریز آوردند در مقبره چرنداب دفن کردند.
عطاملک نثری دلنشین و ادیبانه داشته و تاریخ جهانگشای گواه بر نثر عالی اوست. در
ص: 66
متن این اعلان به برادرش شمسالدین محمد جوینی هم اشارتی شده است. شمس الدین وزارت اباقا را داشت.
اعلان حاضر در سال 667 نوشته شده و هدف آن اعلان امنیت راه حج برای زائران خانه خداست. میدانیم که بغداد در سال 656 به دست مغولان گشوده شد. قاعدتاً به دلیل درگیری آنان با قدرتهای محلی و منازعهای که با قدرتهای موجود در سایر دیار داشتند، راه حج مسدود بوده است. محتمل آن است که مسدود بودن به دلیل عدم وجود امنیت در این مسیر بوده است. به هر روی اعلان حاضر مربوط به ده سال پس از فتح بغداد بوده و ضمن آن اعلام شده است که راه حج باز شده و برای کسی عذری برای نرفتن باقی نمانده است.
این حکم که به اصطلاح مغولان «یرلیغ» خوانده شده، در مجموعهای به شماره 2449 (و میکروفیلم ش 2389) در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است که با راهنمایی دوست دانشور جناب آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبائی به آن راه یافتم و ساعتی در خدمت دوست عزیز جناب آقای اشک شیرین آن را مقابله کردم. به هر روی این متن سندی است در ارتباط با حجگزاری ایرانیان و ساکنان عراق در سال 667.
متن را از لحاظ املایی تغییری ندادهام و دلیل این امر البته روشن و واضح است.
اینک متن یرلیغ:
جای دست نوشته
ص: 67
جای دست نوشته
من انشاء الصاحب علاءالدین رحمه الله
در فتح راه حجاز و سفر کعبه به حکم یرلیغ
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور
(1)»
بحکم آنک توفیق و سعادت مکنون و مدّخرست و بر مثال جنین در ضمیر روزگار مخزون و مضمر، نه هر دَوری وقت ظهور آنست و نه هر ذاتی را استعداد قبول حاصل و خوذ هر کاری را به زمانی مخصوص کردهاند «و الأمور مرهونة بأوقاتها» و آن کار را به ذاتی مفوّض
1- مائده: 16- 15
ص: 68
و معلّق «و کلّ مُیسَّر لِما خُلِق له» تا هنگام آن کار در نیایذ جدّ و جهد منجح نیست و کوشش و کشش نافع نه، و چون ذات بیهمال باذشاه زاده عالم، مالک رقاب امم، شاه شاهان عرب و عجم منشأ سعادات و منبع خیراتست، هر سعادت کی ایام در جیب غیب نهاذه بوذ و هر خیر کی زمان در حجاب کتمان آماذه کرده، اینک در عهد همایون و دور میمون اباقا از عدم بوجود آیذ و از قوت بفعل تا اعتزای آن بدولت از ماده او باشد و انتساب آن بروزگار خجسته او کشذ:
ور نیست باورت اینک بدار گوش
بعد از آنک امیذهای خلایق بریذه کَشته بوذ و از مدتهای مدید و سالهای بسیار باز طوایف اسلام از زیارت بیت اللهالحرام بازمانده و دل برداشته و رکن حج اسلام کی «ولِلّه عَلَی النّاس حِجُّ البیت من اسْتطاعَ الیهِ سَبیلا
(1)» و آن یک رکن است از ارکان خمسه کی خراب مانده است و اسلام بحقیقت بر مثال ذاتیست و ارکان خمسه را مثابت حواس خسمه کی ضعف یکی از آن ضعف ذاتست و در این وقت کی مواکب کتبیرای مدینة السلم بغداد را بِسمِّ مراکب متوج گردانیذ از جمله عنایتهای باذشاهانه و عواطف شاهنشاهانه که صادر شذ و بذان یرلیغ نفاذ یافت فتح راه مکه و اجازت طوایف اسلام بزیارت کعبه معظمه و تعیین لشکر برسم بدرقه و سبل و صدقه بود. اشاعت این خیر عام و افشای این حسنه بِانام بر حسب یرلیغ جهان پیمای و فرمان بندگشای و منشور غمزدای و مثال رهنمای بندگان دولت روزافزون عطاملک و محمد پسران محمد جوینی به آوازی بلند ندای «و أذِّن فی النّاسِ بِالحجِّ یَأتوکَ رجالًا و علی کلِّ ضامرٍ یأتین من کُلّ فَجٍّ عمیق لِیَشْهدوا منافِعَ لهم و یَذکُرُوا اسْم اللّه فی أیّامٍ معلومات
(2)» در میدمند و بر عقب این میگویند:
ایها العشاق باز آن دلستان آمد پدید جان بر افشانید کان آرام جان آمد پدید
وقتست کی اربا وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا که سالها است ناله شوق تقبیل عتبه کعبه چشم انتظار بر دریچه غیب نهاذهاند لبیک زنان احرام بندند و عاشقوار پای در راه نهند و روی بکار آرند و ماسوی الله را پشت پای زنند؛ «عسی ربّکم أن یکفّر عنکم سیِّئآتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الأنهار» و جمعی کی پنبه غفلت در گوش نهاذه بوذند به حجت آنک راه حجاز مسدودست و عذر دفع «من استطاع الیه سبیلا» موجود، یقین دانند کی آن عذر به فضل باری تعالی و یمن دولت قاهره زایل شد و آن بهانه کرانه گرفت، بعد از این چه گویند و به چه
1- آل عمران: 97
2- حج: 27
ص: 69
حجت تمسک جویند اگر هیچ گونه انوار ایمان و سعادات از صحیفه دلشان محو نگشته است و بزنگار غفلت مبدل نشده وقت فوت نکند و قدرت فرصت از دست نگذارند «و الفُرص تمر مرَّ السحاب» و کار امروز با فردا نیفکنند، فی الجمله چون فیض حق تعالی شامل شد و مرحمت و سیورغامیشی
(1) باذشاه حاصل آمذ این بشارت بخاص و عام و دور و نزدیک و ترک و تازیک رسانیذه شذ تا تمامت مؤمنان از مرد و زن، خاص و عام، شریف و وضیع، شیخ و رضیع به تضرع و ابتهال دست نیاز به حضرت ذوالجلال بردارند و دوام عمر و ثبات ملک این باذشاهزاذه جوانبخت سلیمانتخت خواهند و شکر این نعمت را ورد ورد زبان خود سازند ان شاءالله تعالی وحده کتب فی غرة رجب شهرالله الاصم رجب سنة سبع و ستین و ستمائهپینوشتها:
1- در زبان مغولی یعنی: نوازش و تلطف و خیرخواهی.