آنند. مضاض با دیدن این صحنه، قصیده بلندی سرود که قسمتی از آن چنین است:
«گویی میان حُجون تا صفا و در مکه هرگز کسی نزیسته است و در واسط به سوی جنوب تا «منحنی» از «ذو الاراکه» کسی نبوده است!
نه. چنین نیست. ما ساکنان آنجا بودیم، لیکن حوادث روزگار ما را از آنجا راند و خدایمان درجایی غریب مسکن دادکه گرگان زوزه میکشند و دشمن در کمین است.
آری. اگر اینک دنیا یکسره پشت به ما کرده و ما را باری گران پنداشته است، بداند که روزگاری ما متولیان خانه خدا بودیم و به گرد آن طواف میکردیم. ونیکی آشکاراست.»
مضاض اشعار دیگری دارد که نشانگر اشتیاق او به مکه است. خزاعه به مدت پانصد سال متولی کعبه بودند تا آن که دچار فساد شدند و قصی بن کلاب آنان را راند و قریش سرپرستی کعبه را به عهده گرفتند و آن را آباد کردند و هنگامی که گذاشتن بتها در خانه خدا و تغییر دیانت بجای مانده حضرت ابراهیم آغاز شد، خداوند متعال حضرت محمد- ص- را با دین حق برانگیخت و مکه را دگرگون کرد و با گرامی داشتن آن محل، آنجا را قبله جهانیان قرار داد.
قصیده مضاض متعلق به حدود 700 سال قبل از بعثت پیامبر است و از نظر استحکام و زیبایی در اوج کمال است و گویای آن است که شعر عربی، پیش از بعثت پرمایه بوده و عمر طولانی دارد. اما ادعای مستشرقان مبنی بر آن که شعر عربی با فاصله کمی پیش از بعثت آغاز شده است؛ یکی دیگر از گزافه گوییهای فراوان آنان است.
آنان در عمر هر شعر کهنسالی؛ مانند شعر مضاض، شک میکنند و اگر مبنا را بر شک و تردید بگذاریم، ناگزیر باید عمده میراث خود را دور بریزیم.
ص: 102
این استطرادی بود که به مناسبت قصیده مضاض بن عمر، بدان پرداختیم.
ابو طالب، عمومی پیامبر اکرم- ص- میگوید:
جزی اللَّه رهطاً بالحُجون تتابعوا علی ملأ یَهْدی الحزمّ و یرشد
قعوداً لدی خَطْم الحُجُون کَأَنَّهم مقاولة بل هم أعزّ وأمجد
«خداوند به آن گروه هدایت یافته و دور اندیش که پیاپی، به حجون میآیند. پاداش دهاد!
آنان که بر دماغه حجون چون پادشاهان حمیر نشستهاند؛ چه بسا از آنان گرامیتر و بزرگوارتر شد.»
کَثیر بن کَثیر سهمی میگوید:
کم بذاک الحُجُون من حیّ صدقٍ من کهولٍ أعفّةٍ و شباب
فارقوا و قد علمت یقیناً مالمن ذاق میتةً مِنْ إیّابٍ
(1)«چه بسیار جوانان و کامل مردان عفیف که در حجون بودند و درگذشتند!
ما به یقین میدانیم آن کسی که جام مرگ نوشید، دیگر باز نمیگردد.»
ابو ذؤیب هذلی میگوید:
أَلِکنی إلیها و خیر الرُّسُ - لِ أعلمهم بنواحی الْخَبَر
بآیةِ ما وقفت والرکا بِ بین الحجون و بین السرر
(2)«مرا به نزد آنان بفرست، بهترین پیک کسی است که از همه جنبههای قضیه با خبر باشد. با نشانهای آن هنگام که سواران میان حجون و «سرر» درنگ میکنند.»
نصیب میگوید:
لا أنساک ما أرسی ثبیر مکانَه ومادام جاراً للحُجُونِ المُحَصَّب
(3)«تا وقتی که کوه ثبیر بر جای خود استوار و محصب همسایه حجون است، فراموشت نمیکنم.»
اشعار فوق، سروده شاعرانی است که از حجون گذشتهاند. اما حجون کجاست؟ امروزه راه کوهستانی حجون معروف است و عامه مردم- همانطور که اشاره شد- آن را «حجول» تلفّظ میکنند. لیکن این کوهراه در زمان شاعران مذکور در فوق، حجون نامیده نمیشد. بلکه «کداء» نام داشت، که حسان بن ثابت خطاب به مشرکان قریش درباره آن میگوید:
عدمتم خَیْلنا إن لم تروها تثیر النقع موعدها کداء
«زهی خسران بر شما باد! اگر اسبهای ما را که در کداء آبها را میپراکندند، ندیده باشید.»
جغرافیدانان پیشین- احتمالًا به سبب دوری از مکه- در تعیین محدوده حجون تعمق نکردهاند و هر یک از آنان که حجون را دیده، چون زائری بیگانه آن را نگریسته است.
حال مشاهدات چنین کسی اگر راهنما و بلدی از همان محل با او نباشد چه ارزشی دارد؟
هنگامی که استاد رشدی ملحّس به تصحیح انتقادی کتاب اخبار مکه ارزقی همت کرد، پنداشت دو حجون وجود دارد؛ یکی جاهلی و دیگری متعلق به دوران اسلامی. لیکن این تصور نادرست است و ما نصوصی داریم- که نص ازرقی مهمترین آنهاست- دال بر آن که حجون نام کوهی است که از ریع الحجون امروزی، از مشرق به شمال کشیده شده و سمت شرقی آن کوه اذاخر است که به «ثنیة اذاخر» و به خُرمانیه (حائط خرمان) منتهی میشود و از همان «ثنیه» بود که پیامبر اکرم- ص- در روز فتح مکه وارد آن شهر شد.
بنابراین کوه حجون همان کوهی است که گورستان قدیمی اهالی مکه بر دامنه جنوب غربی آن واقع شده است و آرامگاه حضرت خدیجه نیز در آن قرار دارد.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 273
2- معجم ما استعجِم. الحُجون.
3- معجم ما استعجِم. الحُجون.
ص: 104
حِرا
یکی از معروفترین کوهها یا در حقیقت معروفترین کوه مکه است.
این کوه در شرق مکه به سوی شمال واقع شده است و غاری که پیامبر اکرم- ص- در آن به عبادت میپرداخت و نخستین بار در آن بر او وحی نازل شد و آیات الهی مبنی بر فرمان حق تعالی که: «اقرأ باسم ربّک الَّذی خلق، خلق الإنسان من علق، اقرأ و ربّک الأکرم، الَّذی عَلَّم بالقلم»
(1) به دو رید در این کوه قرار دارد.
نبوّتی که نورش بشریت را فرا گرفت و عدل و برکت آن همگان را در پوشاند و- جز شقاوت پیشگان- همه از آن بهرهمند شدند، از همین کوه آغاز شد.
این کوه، تاریخی طولانی دارد و از نظر لغوی و تاریخی، پیشینیان دربارهاش بسیار گفتهاند (بنگرید به معجم معالم الحجاز). بیشتر متأخران، از آن در اشعار خود یاد کردهاند تا آن که سمبل هدایت و الهام به شمار میرود. از جمله شاعران کهن که دربارهاش شعر گفتهاند، عوف بن احوص است که میگوید:
فإنّی والَّذی حجت قریش محارمه و ما جمعت حِراء
«سوگند به آن که قریش به زیارت حرم او پرداخت و سوگند به آنچه حِرا در خود جای داده است. من ...»
در کتاب معجم معالم الحجاز در این باب چنین نوشتهایم:
حرا، کوه سربرافراشته، نوک تیز و لغزندهای است در مقابل ثبیر الأثبره، از شمال. میان آن دو «وادی افاعیه» قرار دارد که از مکه آغاز میشود و به سوی شرق میرود و از «یمانیه» میگذرد.
غاری که پیامبر اکرم- ص- در آن به عبادت میپرداخت و نخستین آیات قرآن (آیات آغازین سوره علق) بر او نازل شد، در همین کوه است.
این کوه نخست «ثبیر اعرج» نامیده میشد و اینک «کوه نور» نامیده میشود. وادی جلیل از آن به سمت غرب آغاز میشود. امروزه ساختمانهای مکه تا دامنههای غربی آن رسیده است.
حرا 200 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در دامنه جنوبی آن آثار قنات «زعفران»- که
1- سوره علق، آیات 4- 1. امروزه این کوه به «جبل النّور» معروف است.
ص: 105
زبیده همسر هارون الرشید آن را ایجاد کرد و آب آن به مکه میرسید و بعدها قطع شد- دیده میشود.
یاقوت حموی در این باره مینویسد: «حِرا (با کسر حاء- تحفیف و مد همزه) کوهی است از کوههای مکه در سه میلی آن. برخی این واژه را مؤنث میدانند و آن را غیر منصرف به شمار آوردهاند؛ جریر در این مورد میگوید:
ألَسْنا أکرم الثقلین رحلًا
(1) وأعظمهم ببطن حِراءَ ناراً
«آیا ما برترین مردم در جهان نیستیم؟ و آیا آتش ما در حِرا فروزندهتر از هر آتشی نیست؟»
جریر در این بیت، «حرا» را جر نداده و با فتحه آورده است؛ زیرا از آن، شهری را که حرا در آن واقع شده، خواسته است.
برخی از واژه شناسان میگویند: مردم این واژه را به سه صورت تلفّظ میکنند: گروهی «حاء» را با فتحه تلفظ میکنند حال آن که با کسره درست است، گروهی الف آن را با قصر و کوتاه تلفظ میکنند حال آن که الف آن ممدوده است و گروهی آن را با اماله تلفّظ میکنند که غلط است؛ زیرا «راء» قبل از الف مفتوح و ممدود قرار گرفته و در مقام تلفظ مستعلی است و اماله آن صحیح نیست.
پیامبر اکرم- ص- قبل از آغاز وحی به حِرا میآمد و در غاری از آن کوه به عبادت میپرداخت تا آن که جبرئیل- علیهالسلام- بر او نازل شد.
عَرَّام بن اصبغ میگوید:
«از جمله کوههای مکه، ثبیر است که کوه بلندی است در مقابل حرا. حرا از ثبیر بلندتر است و بالای آن نوک تیز و لغزان است. منقول است که پیامبر اکرم- ص- همراه با برخی اصحاب خود، برقله آن صعود کردند. ناگاه کوه به حرکت در آمد. پیامبر خطاب به آن فرمود: «ای حِرا، آرام باش که بر تو جز پیامبر یا صدیق یا شهیدی نیست.»
بر این دو کوه- چون دیگر کوههای مکه- گیاهی نمیروید، جز اندکی «ضهیاء» در این کوهها آب نیز وجود ندارد. کوههای عرفات که در کنار آن واقع است و کوههای طائف که به آن متصل میباشد، آب فراوان دارد.
1- در معجمالبلدان به جای رَحْلًا، طرّاً آمده است.
ص: 106
بکری میگوید:
«حراء (با کسر حاء و مدّ الف بر وزن فعال) کوهی است در مکه.»
اصمعی گوید: برخی آن را مذکر و منصرف و برخی مؤنث و غیر منصرف میدانند.
عوف بن احوض آن را مؤنث دانسته، میگوید:
فإنّی والَّذی حجت قریش محارمه و ما جمعت حِراءُ
«سوگند به آن که قریش به زیارت حرم او میروند و سوگند به آنچه حرا در خود جای داده است، من ...»
فرّاء به این شعر جریر استناده کرده و میگوید:
ألَسْنا اکرم الثقلین رَحْلًا وأعظمهم ببطن حِراءَ ناراً
«آیا ما برترین مردم در جهان نیستیم؟ و آیا آتش ما در حِرا فروزندهتر از هر آتشی نیست؟»
ابن انباری درباره مجرور نشدن حرا میگوید: آن را نام اطراف کوه قرار دادهاند، گویی که نام شهری است.
ابو حاتم میگوید: «بودن حرا، از صورت دیگر آن معروفتر است.» و گفته پیشین را با اندکی تفاوت به عنوان شاهد مثال ذکر میکند.
رؤبه میگوید: برخی قسمتهای حرا منحنی است. اما اصمعی معتقد است که هیچ قسمتی از آن انحنا ندارد.
سخن عرّام که حرا از ثبیر بلندتر است، نادرست است و با مشاهده، این نکته روشن میشود. همچنین قله حرا اندکی انحنا دارد.
حَزْوَرَه
ازرقی
(1) میگوید: حزوره بازاری در مکه، بر درگاه خانه امّ هانی (دختر ابوطالب) کنار قسمت گندم فروشان بود که بعدها داخل در مسجدالحرام شد. حزوره در اصل منارهای بود به سوی حَثَمَه، حزاور، جباجب و اسواق.
برخی مکیان میگویند حزوره در محل آب انباری که به دستور خیزران در حیاط خانه ارقمایجاد شد، قرار داشت. برخی دیگر میگویند در محاذات «ردم» در وادی قرار داشت. لیکن
1- اخبار مکه، ج 6، ص 294
ص: 107
درستتر آن آن است که در کنار حناطین (گندم فروشان) بوده است. سفیان از ابن شهاب نقل میکند که گفت: پیامبر خدا- ص- در حالی که در حزوره بود فرمود: «به خدا سوگند که تو محبوبترین شهرها نزد خدا هستی و اگر نه آن بود که اهالی تو مرا بیرون راندند، از نزدت بیرون نمیرفتم.»
سفیان میگوید: داخل حزوره در مسجدالحرام شدم.
جرهمی در مورد حزوره میگوید:
بدأها قوم أشحّاء أشدَّةٌ علی ما بهم یشرونها بالحزاور
«قومی بخیل و سختگیر که در حزاور به خرید و فروش مشغول بودند، آن را آغاز کردند.»
ابوعبید بکری میگوید:
حزوره جایی است چسبیده به خانه خدا که عبدالرحمان بن عثمان بن عبیداللَّه- برادر زاده طلحة بن عبیداللَّه- که همراه ابن زبیر کشته شده بود، در آن مدفون است و هنگامی که مسجدالحرام را گسترش دادند، قبرش نیز داخل مسجد قرار گرفت.
زبیر بن ابوبکر نیز این مطلب را ذکر کرده است.
غنوی میگوید:
یوم ابن جُدعان بجنب الحزورة کأنَّه قیصر أو ذو الدسکرة
«آن روز ابن جدعان در کنار حزوره چون قیصری یا دارنده کاخی جلوه میکرد.»
زهری میگوید: ابو سلمة بن عبدالرحمان از عبداللَّه بن عدی بن حمراء زهری برایم نقل کرد که پیامبر خدا- ص- در حالی که در حزوره در بازار مکه بود، فرمود: «به خدا قسم تو بهترین سرزمین خدا و محبوبترین آنها نزد من هستی و اگر مرا از تو بیرون نمیکردند، از نزدت بیرون نمیرفتم.»
لذا میبینیم که شافعی به استناد گفته پیامبر اکرم- ص- میگوید: «مکه مطلقاً برترین شهرهاست.
بدین ترتیب روشن میشود که حزوره داخل رکن شمال غربی مسجدالحرام قبل از گسترش دوره عثمان است؛ یعنی اینک در طرف صحن چسبیده به آن رکن است.
ص: 108
خَطُم
خَطُم که امروزه عربها آن را خشم مینامند؛ به معنای راهی میان بر از کوه به زمین است. در مکه دو «خطم» وجود دارد؛ یکی خطم الحجون است و دیگری خطمی است که در شمال عرفه واقع شده است.
خطم الحجون در برگیرنده گورستان مکیان و در برابر اذاخر و در سمت راست ابطح است. حارث بن خالد در این باره میگوید:
أقوی من آل فطیمة الحزم فالعَیْرتان فأوحش الخَطُم
(1)«حزم، عیرتان و خطُم دشوار، از آل فطیمه نیرومندترند.»
«حی الجعفریه» در دامنه آن واقع شده است و از کنار گورستان قدیمی مکیان تا شعب اذاخر یمانی امتداد دارد.
دومین خطم، در شمال عرفه واقع شده است و مسیل عُرَنَه میان آن دو قرار دارد و قسمتی از آن به حدود حرم پیوسته است و از سوی شرق و شمال به کوههای «شُعُر» (جمع شعراء) و کوه طارقی متصل است و دشتهای «مغمس» از آن به سوی شرق و شمال شرقی امتداد یافته است.
ابوخراش هذلی به این خطم اشاره دارد آنجا که گفته است:
غداة دعا بنی جشع و ولیّ یؤم الخَطُمَ لایدعو مُجِیباً
(2)«فردای روزی که بنی جشع، فرا خواندند و متوجه خطم گشتند لیکن پاسخی نشنیدند.»
به نظرم بنی جشم درست است نه بنی جشع. بنی جشم قبیله معروفی بوده است.
خُمّ
خم، چاهی در مکه بود که گفته میشود به کلاب بن مرّه- پدر قصی- تعلّق داشت. همچنین گویند این چاه و چاه «رُمّ» را عبدالشمس بن عبد مناف حفر کرد و گفت:
حفرت خُمّاً و حفرت رُمّاً حتی تری المَجْدلنا قد تَمّا
(3)«چاههای خم و رم را کندم تا ببینید که مجد ما کامل شده است.»
1- معجم معالم الحجاز، الخطم.
2- معجمالبلدان، الخطم.
3- معجمالبلدان، الخمّ.
ص: 109
گفتهاند که خم چاهی است نزدیک «میثب» که مردم در دوران جاهلیت و اسلام برای تفریح بدانجا میرفتهاند.
(1) امروزه خم دو شاخه دارد و در حدود پنج کیلی مسجدالحرام واقع شده است. شاخهای خُم و دیگری خُمیم نامیده میشوند که از کوه سدیر سرچشمه میگیرند و پس از یکی شدن، سرچشمه «بطحاء قریش» را تشکیل میدهند که به عُرنَه میرود.در خم آب باران جمع میشود و مکیان پس از بارش باران، برای گردش به آنجا میروند. تا مدتی پیش، جایی که دو شاخه آب خم جمع میشوند، چاهی بود که احتمالًا همان بئر خُم منسوب به متقدمان قریش است. بر سر این چاه میتوان «میثب» را در مغرب خورشید دید.یکی از سالخوردگان ساکن آن ناحیه با تأکید به من گفت که این چاه و شاخهای که به آن میریزد، «خم» نام دارد و این عادت عرب است که چیزی را به نام مجاور آن بنامند لیکن من ترجیح میدهم که این را چاه قریش قدیم بدانم؛ زیرا همانند آن نامهای قدیمی خود را همچنان حفظ کردهاند.پینوشتها:
1- اخبار مکه، ص 214