کعبه در آیینه شعر

نوع مقاله : حج در آیینه ادب فارسی

نویسنده

موضوعات


منطقی رازی
اولین شاعر پارسی‌گویی که نام «کعبه» در اشعار وی آمده، «ابو محمد منصور علی منطقی رازی» شاعر بزرگ ذولسانین قرن چهارم هجری است. عوفی در «لباب الألباب» و نظامی عروضی در «چهار مقاله»، او را از شاعران مشهور آل بویه می‌دانند. او مدّاح صاحب بن عباد وزیر فخر الدوله دیلمی بوده و به تازی و پارسی شعر سروده است. وی ظاهراً در بین سالهای 367 تا 380؛ همان سالی که بدیع الزمان همدانی خدمت صاحب عباد رفت، فوت کرده است. منطقی از قدیمترین شاعران پارسی‌گوی عراق به حساب می‌آید و استادی و مهارت از فحوای اشعارش نمایان است.
از احوالش بیش از این نمی‌دانیم. هشتاد و چهار بیت شامل سه قصیده و شش قطعه و یازده بیت مفرد از وی باقی است.
همیشه خانه‌ام از نیکوان زیبا روی چو کعبه بود به هنگام کفر پر اصنام 

ص: 113
کعبه در آیینه تشبیه
به راستی نمی‌توان از میان دیوانهای شاعران پارسی‌گوی گذشته و معاصر، دیوانی را یافت که شاعرش بگونه‌ای از کعبه سخنی نگفته و مقصود و مطلوب خود را به کعبه تشبیه نکرده باشد. شاعران بدون استثنا هر مفهوم زیبا و هر واژه پاک و با قداست و هر خوب و خوبی را به کعبه همانند کرده‌اند.
آنجا که سخن از عشق و شور و سوز و گداز است.
آنجا که سخن از شوق و وصل و درد و نیاز است.
آنجا که سخن از بزرگی و شرف و حرمت و عزّت و عظمت است.
آنجا که سخن از جلال و جاه و مقام و ملک و دولت است.
آنجا که سخن از مطلوب و طلب و قبول و اقبال است.
آنجا که سخن از حاجت و رجا ومراد و آمال است.
آنجا که سخن از نجات و اخلاص و احسان و انصاف است.
آنجا که سخن از تجرید و رضا و فقر و اعتکاف است.
آنجا که سخن از جمال و کمال و سخا و وجود و مجد است.
آنجا که سخن از عروس و ماه و شمع و شاهد و شهد است.
شاعران همگی این واژگان و مفاهیم را، به کعبه تشبیه کرده‌اند.
طواف شاعران بینم به گرد قصر تو دایم همانا قصر تو کعبه است و گرد قصر تو بطحا (1)
فرخی سیستانی
کعبه است سرایش ز بزرگی ملکان را کلکش حجر الأسود و کف چشمه زمزم
(2) عنصری
چو کار کعبه ملک جهان بدان آمد قیامت آید چو ماه گم کند رفتار
(3) ابوحنیفه اسکافی
زهی به جاه تو مأمور کعبه دولت زهی به صدر تو منسوب قبله احسان
(4) مسعود سعد سلمان 


1- فرخی سیستانی، ص 2
2- عنصری، دیوان، ص 181
3- ابو حنیفه اسکافی، نیمه دوم قرن پنجم‌
4- مسعود سعد سلمان، دیوان، ص 379

ص: 114
عالمی در بادیه قهر تو سرگردان شدند تا که یابد بر در کعبه قبولت روز بار (1)
سنایی
شد گفته سنایی چون کعبه نزد خلق زین بیشتر فضول که یابد ز ابتدا (2)
سنایی
در کعبه انصاف تو محراب دگر شد نقش سم شبدیز تو بر ماده و نربر (3)
سنایی
از در کوفه وصالت تا در کعبه رجا نیست اندربادیه هجران به از خوفت خفیر (4)
سنایی
اسب در میدان وصلش تاختم کعبه وصلش ز هجران توختم (5)
سنایی
چون کعبه آمال پدید آمد از دور گفتند رسیدیم سر راه بر آن بود (6)
سنایی
عرش مقاما ز رکن کعبه جاهت دست وزارت در آن بلند مقام است (7)
سنایی
قبله عقل صنع بی خللش کعبه شوق ذات بی بدلش (8)
سنایی
خواهی که پی بری به سر کعبه نجات در خود مکن قیاس حق و پیش در میا
آهنگ عشق زن تو در این راه خوفناک احرام درد گیر تو در این کعبه رجا (9)
سید حسن غزنوی
کعبه است دل من که بدان کعبه نیاید بی دوستی آل نبی قافله حاج (10)
سوزنی
ای کعبه شرف که طواف زمانه را گرد در تو مکه و بطحا شود همی (11)
ادیب صابر
استطاعت برِ من نیست و گرنه نیمی ساعتی از در آن کعبه حاجت غایب (12)
ادیب صابر 


1- سنایی، دیوان، ص 22
2- همان، ص 50
3- همان، ص 252
4- همان، ص 282، خفیر- گهبان‌
5- همان، ص 359
6- همان، ص 869
7- همان، ص 1052
8- سنایی، حدیقة الحقیقه، ص 87
9- سید حسن غزنوی، ص 350
10- سوزنی، دیوان، ص 145
11- ادیب صابر، دیوان، ص 73
12- ادیب صابر، دیوان، ص 398

ص: 115
چو کعبه شرف یافت هری بر همه دنیا از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو (1)
عبدالواسع جبلی
بارگاهت کعبه، مردم حاج و درگاهت حرم مجلست فردوس و کوثر جام و ساقی حور باد (2)
انوری
تو کعبه جلالی و ارباب شرع را خوارزم و آب او عرفات است زمزم است (3)
رشیدالدین وطواط
ور نیست درت کعبه اقبال چرایند سوی درت انبای شرف راکع و ساجد؟ (4)
رشیدالدین وطواط
مکه او زینت زمین و زمان صدر او کعبه صغار و کبار (5)
رشیدالدین وطواط
جناب فرخ او زایران را شده چون خطه کعبه گرامی (6)
رشیدالدین وطواط
کعبه‌ای بود در سخا و کفش ناسخ صد هزار زمزم بود(7)
رشیدالدین وطواط
دست تو رسیده است سوی تربت احمد پای تو سپرده است ره کعبه اعظم (8)
قوامی رازی
ای کعبه دولت در تو قبله دین باد مانند جمت ملک جهان زیر نگین باد (9)
قوامی رازی
کعبه مکرمات رکن الدین آن جنابش ز رکن و کعبه فزون (10)
اثیر اخسیکتی
چه گفت، گفت چو رویت به کعبه کرم است نیاز عرض کن و حاجتی که هست بخواه (11)
ظهیر فارابی
چو مشتبه شود جهت کعبه نجات جز سمت درگهش نکند عقل اختیار (12)
ظهیر فارابی 


1- عبدالواسع جبلی، دیوان، ص 628.
2- انوری، دیوان، ص 102
3- رشید الدین وطواط، دیوان، ص 99
4- همان، ص 99
5- همان، ص 218
6- همان، ص 472
7- همان، ص 527
8- قوامی رازی دیوان، ص 170
9- همان، ص 170
10- اثیر اخسیکتی، دیوان، ص 270
11- ظهیر فارابی، دیوان، ص 64
12- همان، ص 14

ص: 116
وآن کعبه چون عروس که هر سال تازه روی بوده مشاطه‌ای بسزا پور آزرش (1)
خاقانی
کعبه دیرینه عروس است عجب نی که بر او زلف پیرانه و خال رخ برنا بینند (2)
خاقانی
ای بانوی شرق و کعبه جود من بلبل مدح خوان کعبه (3)
خاقانی
راهی است ورا به کعبه مجد بی زحمت ناقه و بیابان (4)
خاقانی
کعبه قطب است و بنی آدم بنات النعش وار گرد قطب آسیمه سر شیدا و حیران آمده
کعبه قطب است و گردون راست چون دستاس زال صورت دستاس را بر قطب دوران آمده
کعبه روغن خانه‌ای دان روز و شب گاو خراس گاو پیسه گرد ورغن خانه گردان آمده
کعبه شمع و روشنان پروانه و گیتی لگن برلگن پروانه را بین مست جولان آمده
کعبه گنج است و سیاهان عرب ماران گنج گرد گنج آنک صف ماران فراوان آمده
کعبه‌شان شهد و کان زر رسته است ای عجب خیل زنبورران و مارانش نگهبان آمده (5)
خاقانی
مانی به عروس حجله بسته در حجله چارسو نشسته
حوری به مثال عبقری پوش شاهی به مثل دواج بر دوش
هم معتکفی چو بختیاران هم موضع اعتکاف داران (6)
خاقانی 


1- خاقانی، دیوان، ص 219‌
2- همان، ص 98
3- همان، 404
4- همان
5- همان، ص 371
6- خاقانی، تحفة العراقین، ص 133

ص: 117
زمزم صف مدار دو چشم از برای چرخ چون در جوار کعبه دولت مجاوری (1)
شمس‌الدین طبسی
لبیک عشق زن تو در این راه خوفناک واحرام درد گیر در این کعبه رجا (2)
عطار نیشابوری
خلیل وار چنان بقعه‌ای بنا کردی که هست قبله اقبال و کعبه آمال (3)
نجیب‌الدین جربادقانی
نشان صورت تقدیر و معنی تعظیم بیان قبله اقال و کعبه آمال (4)
امامی هروی
چون سلیمان کرد آغاز بنا پاک چون کعبه همایون چون منا (5)
مولوی
گرد جو و گرد آب و بانگ آب همچو حاجی طائف کعبه صواب (6)
مولوی
اگر چه کعبه اقبال جان من باشد هزار کعبه جان را به گرد است طواف (7)
مولوی
حبیب کعبه جان است اگر نمی‌دانید به هر طرف که بگردید رو بگردانید (8)
مولوی
درون کعبه شب یک نماز صد باشد ز بهر خواب ندارد کسی چنین معبد (9)
مولوی
سعدی، ره کعبه رضا گیر ای مرد خدا، ره خدا گیر (10)
سعدی
ای قونیه، ای که پُر سپاهی در خطه روم تختگاهی
چون حضرت شاه ما گزیده است تو مکه و کعبه الهی (11)
سلطان ولد
ای قبله دل روی تو، محرابِ جان ابروی تو من آمدم در وی تو، آن کعبه اسرار کو (12)
علاءالدوله سمنانی 


1- شمس الدین طبسی، دیوان، ص 270
2- عطار نیشابوری، دیوان، ص 35
3- نجیب الدین جربادقانی، دیوان، ص 297
4- امامی هروی، دیوان، ص 252
5- مولوی، مثنوی، به شرح جعفری، ج 9، ص 555؛ نیکلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانی، ج 4، ص 228
6- مولوی، مثنوی، به شرح جعفری، ج 9، ص 555؛ نیکلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانی، ج 4، ص 228
7- مولوی، کلیات شمس، ص 532
8- همان، ص 374
9- همان، ص 383
10- سعدی‌
11- سلطان ولد، دیوان، 506
12- علاء الدوله سمنانی، دیوان، ص 218

ص: 118
یک چند اسیر نفس ابلیس سرشت بودم به کلیسیا و رفتم به کنشت
در کعبه اخلاص کنون معتکفم فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت (1)
حسن متکلم
طواف کعبه عشق از کسی درست آید که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل (2)
خواجوی کرمانی
ما صید حریم حرم کعبه قدسیم ما راهبر بادیه عالم جانیم (3)
خواجوی کرمانی
ای کعبه روی چو مهت قبله عالم خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم (4)
خواجوی کرمانی
مجلسش از ره تعظیم چو کعبه است و در او هر کجا فرض کنی منزل و نازل نبود
کعبه را خاصیتی هست که در حضرت او قدر مفضول کم از رتبت فاضل نبود (5)
ابن یمین
ای باد صبا صبحدم گذری کن ز راه لطف بر حضرتی چو کعبه اسلامیان عزیز (6)
ابن یمین
وداع کعبه جان چون توان کرد فراقش بر دل آسان چون توان کرد (7)
عبید زاکانی
کسی که کعبه جان دید بی گمان داند که سجده گاه جز آن آستان نتوان کرد (8)
عبید زاکانی
کسی وصال تو ای کعبه مراد نیافت که باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست (9)
عماد فقیه کرمانی
چون کعبه مقصود به جز راه درت نیست عشاق تو را بیهده آهنگ حجاز است (10)
ناصر بخاری
آشیان سدره یعنی باغ طاووسان قدس از کبوتر خانه‌های کعبه قدر شماست
مه مقام خاکبوس کعبه قدرت نیافت با وجود آن که در قطع منازل تن بکاست
تا رعروس روی پوش عنبرین خال حرم در حجاب این نه آبا ساکن امّ القراست 


1- حسن متکلم، قرن هشتم‌
2- خواجوی کرمانی، دیوان، ص 453
3- همان، 464
4- ابن یمین، دیوان، ص 162
5- ابن یمین، دیوان، ص 162
6- همان، ص 184
7- عبید زاکانی، دیوان، ص 83
8- عبید زاکانی، دیوان، ص 83
9- عماد فقیه کرمانی، دیوان، ص 30
10- ناصر بخاری، تاریخ ادبیات، ص 1003

ص: 119
نو عروس دولت جاوید را بادا حرم بارگان حضرتت کان کعبه عزّو علاست (1)
سلمان ساوجی
دلا ز خویش سفر کن که راه کعبه وصل به آرزوی تصور به سر نمی‌آید (2)
جنید شیرازی
تویی که از شرف و عزّت آستان درت شده قبله احرار چون حریم حرم (3)
عطار شیرازی
پیش ما کعبه به جز خاک سروی تو نیست قبله اهل نظر جز خم ابروی تو نیست (4)
ابن نصوح شیرازی
کسی به کعبه مقصود پی برد که چو من قفای قافله سالار انس و جان گیرد (5)
کاتبی
عمری است رو به کعبه فقر است و نیستی راهش نما، که گم شده در هستیِ خود است (6)
جامی
دارم به کعبه طلبت روی اهتمام هم عابرم به وادی و هم عاکف بلد (7)
جامی
ما قافله کعبه عشقیم که رفته است سر تا سر آفاق صدای جرس ما (8)
جامی
به راه کعبه وصلت دو چشمم یکی چون دجله و آن دیگر فرات است (9)
جامی
خوش آن ساعت که عشق خانه‌سوز وادی حیرت به عزم کعبه مقصود بندد محمل ما را (10)
بابافغانی
تا قدم در حرم کعبه تجرید زدیم سخن دوست شنیدیم ز هر دیواری (11)
خیالی بخارایی 


1- سلمان ساوجی، دیوان، ص 450
2- جنید شرازی، دیوان، ص 12
3- عطار شرازی، روح عطار
4- ابن نصوح شیرازی، قرن هشتم‌
5- کاتبی، دیوان، قرن نهم‌
6- جامی، دیوان، ص 16 و 24
7- جامی، دیوان، ص 16 و 24
8- جامی، دیوان، ص 173 و 117
9- همان‌
10- بابا فغانی، دیوان، ص 7
11- خیالی بخارایی، دیوا، ص 251

ص: 120
از آن به کعبه وصل تو ره ندارد جان که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست (1)
خیالی بخارایی
ای همه کس را به درت التجا کعبه ل را ز تو نور و صفا
ای کرمت واسطه بود ماخانه تو کعبه مقصود ما (2)
محیی لاری
کعبه در آینه کنایه و ترکیبات
بازتاب گسترده کعبه در قلمرو ضرب المثلها، کنایات و ترکیبات، بیانگر ارزشمندی کعبه و اهمیت آن در گستره زبان و ادبیات فارسی است که به گوشه‌ای از آن اشاره می‌شود:
کعبه رهرو (ترکیب اضافی) کنایه از آفتاب جهانگرد است.
کعبه جهان گرد (ترکیب اضافی) کنایه از آفتاب و خورشید است.
کعبه محرم نشان (ترکیب اضافی) کنایه از خورشید جهان‌گرد است.
کعبه جو (صفت فاعلی مرکب مرخم) جوینده کعبه، طالب کعبه، زائر کعبه.
مرد بود کعبه جو، طفل بود کعبه باز چون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب (3)
خاقانی
کعبه رو (صفت فاعلی مرکب مرخم) آنکه کعبه رود، آنکه قصد کعبه کند، زائر کعبه.
کعبه روی، عزم ره آغاز کرد قاعده کعبه روان ساز کرد
نظامی
نالان به سر کوی تو آییم که ذوقی است در قافله کعبه روان بانگ جرس را
کمال خجندی
کعبه ستایی: (حاصل مصدر مرکب) عمل کعبه ستای، کعبه پرستی، کعبه ستای (صفت فاعلی مرکب مرخم): ستاینده کعبه، آن که کعبه را ستاید، کعبه پرست.
گر محرم عیدند همه کعبه ستایان تو مَحرمِ مَیْ باش و مکن کعبه ستایی
خاقانی 


1- همان ص 68
2- محیی لاری، فتوح الحرمین، ص 16
3- خاقانی.

ص: 121
کعبه شناسی (حاصل مصدر مرکب): عمل کعبه شناس، معرفت به کعبه، کعبه شناس:
(صفت فاعلی مرکب مرخم) شناسنده کعبه، آن که کعبه شناسد.
خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که او در حرم خدا یگان کرده به جان مجاوری
خاقانی
کعبه نشین (صفت فاعلی مرکب مرخم) نشیننده کعبه، آن که در کعبه نشیند، مجاور کعبه.
هم خدمت این حلقه به گوشان ختن به از طاعت آن کعبه نشینان ریایی
خاقانی
کعبه وار: (قید یا صفت مرکب)؛ مانند کعبه، شبیه کعبه.
کعبه وارم مقتدای سبز پوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه دیبای من
خاقانی
کعبه ویران کن: (صفت فاعلی مرکب مرخم)؛ ویران کننده کعبه، آن که کعبه را ویران کند، خطایی ناسزا گونه کسی را که شقاوت او را بیان کردن خواهند.
زهی کعبه ویران کن دیر ساز تو ز اصحاب فیلی نه ز اصحاب غار
خاقانی
کعبه بان: (صفت مرکب)؛ حافظ کعبه.
بر در کعبه شاید ار شعرم خادم کعبه بآن درآویزد
خاقانی
کعبه پرست: (صفت فاعلی مرکب مرخم)؛ پرستنده کعبه، کعبه ستا، آنکه کعبه را پرستد.
به منی و عرفاتم ز خدا در خواهید که هم از کعبه پرستان خدایید همه
خاقانی
کعبه پرستی: (حاصل مصدر)؛ پرستش کعبه، کعبه ستایی، عمل کعبه پرست.
چون از نیازت بوی نه کعبه پرستی روی نه چون آیت اندر جوی نه پل کردن آسان آیدت
خاقانی 
ص: 122
مسلمانی اگر کعبه پرستی است پرستاران بت را طعنه از چیست
شیخ محمود شبستری
کعبه زردشت: (ترکیب اضافی)؛ نام یکی از آثار باستانی است واقع در نقش رستم نزیک تخت جمشید. (1) پی‌نوشتها: 


1- با استفاده از لغت نامه دهخدا ماده کعبه.