سنایی آنگاه که در سیاست مدن سخن میگوید خطاب به یکی از اخلاف سلطان محمود غزنوی اینگونه نصیحتش میکند و کعبه واقعی را دل میداند.
دل مؤمن چو کعبه دان به درست زمزم و رکن او مبارک و چست ...
سنایی انسان را به ترک تعلّقات مادّی و تجرید دعوت میکند و میگوید: تا وقتی با خود هستی و خود را در نظر داری، در کعبه نیستی که در خراباتی:
شاعر در حمد و ثنای پروردگار از جمله میگوید که خداوند انسان را به کعبه دل (جان و روح) دعوت کرده ولی انسانها بیشتر به جنبههای ظاهری آن؛ یعنی کعبه گِل توجّه دارند.
گفتیم سنایی توفیق زیارت کعبه را یافته است. این توفیق در سنین جوانی نصیب او شده است و قصیدهای با مطلع:
سروده و در آن اشتیاق شدید خود را به کعبه و حجّ بیتاللَّه نشان داده است. قصیده طولانی است و نقل تمام آن به درازا خواهد کشید. چند بیت آن را نقل میکنیم و علاقهمندان را به دیوان سنایی ارجاع میدهیم. در این قصیده شور و شوق سنایی و در عین حال مسیر حرکت و تحمّل مشقّات و مشکلات راه او را میتوان دید.
ص: 133
همرهان حج کرده بازآیند با طبل و علم ما به زیر خاک در، با خاک ره یکسان شویم
همرهان با سرخرویی چون به پیش ماه سیب ما به زیر خاک چون در پیش مَه کتّان شویم
دوستان گویند حج کردیم و میآییم باز ما به هر ساعت همی طعمهدگر کرمان شویم ..
گر نباشد حجّ و عمره، رمی و قربان گو مباش این شرف مارنه بس کز تیغ او قربان شویم
این سفر بستان عیّاران راه ایزد است ما ز روی استقامت سرو آن بستان شویم
حاجیان خاص مستان شراب دولتند ما به بوی جرعهای مولای این مستان شویم
نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقی کنیم تا سزاوار قبول حضرت قرآن شویم
بادیه بوته است ما چون زرّ مغشوشیم راست چون بپالودیم از او خالص چو زرّ کان شویم
بادیه میدان مردان است و ما نیز از نیاز خوی این مردان گِریم و گوی این میدان شویم
گرچه در ریگ روان عاجز شویم از بیدلی چون پدید آید جمال کعبه جانافشان شویم
یا به دست آریم سرّی یا برافشانیم سر یا به کام حاسدان گردیم یا سلطان شویم
یا پدید آییم در میدان مردان همچو کوه یا به زیر پشته ریگ اجل پنهان شویم
(1)از این قصیده سنایی استنباط میشود که سفر حج در عصر او دشواریها و سختیهای فراوانی داشته و احتمال عدم توفیق زیارت و به هلاکت افتادن میرفته است. و حتّی چه بسا افرادی به قصد حج عزیمت میکرده و راه دور و درازی را طی میکردهاند ولی توفیق نمییافته و مأیوسانه برمیگشتهاند. قصیده دیگری از شاعر، مبیّن این اتّفاقات است. سنایی در این قصیده ضمن مدح احمد عارف از این که با وجود حرکت و طیّ طریق موفّق به زیارت بیتاللَّه و ادای فریضه حج نشده، او را تسلّی میدهد و میگوید:
ای ز عشق دین سوی بیتالحرام آورده رای کرده در دل رنجهای تن گداز جانگزای
تن سپر کرده به پیش تیغهای جان سپر سر فدا کرده به نزد نیزههای سرگرای ...
از بدن یزدان پرستی وز روان یزدان طلب از خِرَد یزدان شناسی وز زبان یزدان ستای ...
چون به حج رفتی مخور غم گر نبودت حج از آنک کار رفتن از تو بود و کار توفیق از خدای
مصلحت آن بود کایزد کرد خرّم باش از آنک آن نداند رهرو از حکمت که داند رهنمای
سخت خامی باشد و تر دامنی در راه عشق گر مریدی با مراد خود شود زورآزمای
سوی خانه دوست ناید چون قوی باشد محب وز ستانه در نجنبد چون وَقح باشد گدای
احمد مرسل بیامد سال اوّل حج نیافت گر نیابد احمد عارف شگفتی کم نمای
1- دیوان سنایی، صص 419- 414
ص: 134
دل به بلخ و تن به کعبه راست ناید بهر آنک سخت بیرونق بود آنجا کلاه اینجا قبای
در غم حج بودن اکنون از ادای حج به است من بگفتم این سخن گو خواه شایی خواه مشای
از دل و جان رفت باید سوی خانه ایزدی چون به صورت رفت خواهی خواه به سرشو خواه به پای
نام و بانگ حاجیان از لاف بیمعنا بود ور نداری استوارم بنگر اندر طبل و نای
حج به فریاد و به رفتن نیست کاندر راه حج رفتن از اشتر همیبینیم و فریاد از درای
صد هزار آوازه یابی در هوای حجّ ولیک عالمالسرّ نیک داند های هوی از هایهای ...
جان فرستادی به حج، حج کرد و آمد نزد تو دل مجاور گشت آنجا گر نیاید گو میای
این شرف بس با شدت کاواز خیزد روز حشر کاحمد عارف به جان حج کرد و دیگر کس به پای
تا بگردد چرخ بر گیتی تو بر گیتی بگرد تا بپاید کعبه در عالم تو در عالم بپای
(1)سنایی در این قصیده حجّ واقعی را حجّ قلبی میداند و میگوید حج باید با جان و دل و روح باشد نه با پای و تن. او معتقد است که اگر کسی در واقع خداشناس باشد حتّی اگر به ظاهر به جوار کعبه نیاید، هیچ اشکالی ندارد.
شاعر گاهی به حوادث تاریخی کعبه توجّه کرده است و اشاراتی به آن مسائل دارد. با توجّه به این که در دوره جاهلیت عرب، بهترین اشعار و خطابههای هر قبیله را به دیوار کعبه میآویختند و به آن افتخار میکردند و به عنوان نمونهای روشن از آنها میتوان معلّقات سبع را نام برد. سنایی در تعریف از شعر خود گفته است:
چون ز قرآن گذشتی و اخبار نیست کس را بر این نمط گفتار ...
با روان خرد بیامیزش بر در کعبه دل آویزش
(2)همو در مثنوی طریقالتحقیق از ترک دنیا و متعلّقات آن سخن گفته و کعبه را کعبه دل دانسته است.
ای سنایی ز جسم و جان بگسل هر چه آن غیر اوست زان بگسل ...
چند گردی به گرد کعبه گِل؟ یک نفس کن طواف کعبه دل
(3)سنایی داستانهای جالب و شنیدنی را در ارتباط با سفر حج و کعبه سروده است، از جمله داستان برخورد حامد لفّاف با حاتم اصم را شرح داده و در خلال آن خیر و صلاح انسان را وقتی دانسته است که به سلامت و خوبی و خوشی از این جهان برود، از صراط عبور کند و به بهشت جاوید برسد.
1- همان، صص 611- 608
2- حدیقة، ص 715
3- مثنویهای حکیم سنایی- تصحیح سیّد محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم، انتشارات بابک سال 1360، ص 140
ص: 135
آن شنیدی که حامد لفّاف در حریم حرم چو کرد طواف ...
تا این که حاتم اصم به او میگوید:
یک زمان شرع را متابع شو پس مرفّه به دشت در، بغنو
(1)نام سنایی با عنوان حکیم همراه است و به عنوان حکیمی عارف نفس و عقل را شریف میداند و در ضمن میگوید حجّی که با شرف نفس ناطقه و عقل همراه باشد، ارزشمند است و الّا سعیی بیهوده است و زحمت بادیه به سیم خریدن. نفس انسانی و عقل موجب رسیدن انسان به خدا میشود.
پدر و مادر جهان لطیف نفس گویا شناس و عقل شریف ...
حقّ آن دو شریف را بگذار حقّ این هر دو هم فرو مگذار
زان که در راه کعبه از سر داد اشتر این داد اگرت زاد آن داد
(2)سنایی وقتی در نعت حضرت رسول- ص- سخن میگوید جود و بخشش و سعه صدر پیامبر را میستاید و میگوید:
او چو موسی، علی ورا هارون هر دو یک رنگ از درون و برون ...
از پی جود نز برای سجود صدر او آب کعبه برده ز جود
(3)در اخبار و روایات آمده است که وقتی پیامبر مکّه را فتح کرد، به داخل کعبه رفت و به شکستن بتها مشغول شد، به دست خود و علی- ع- تمام بتها را درهم شکست و کعبه را از لوث وجود بتها پاک کرد، سنایی به این جریان اشاره میکند و ضمن ترجیح پیامبر اسلام بر دیگر پیامبران الهی میگوید:
شرک پادار شد هلاکش کن کعبه بتخانه گشت پاکش کن
مر علی را تو این عمل فرمای تا نهد بر عزیز کتف تو پای
کعبه از بت به جمله پاک کند مشرکین را همه هلاک کند
(4)سنایی بن علی عشق میورزد او را مُحرِم کعبه جان و مَحرم اسرار نهان میداند قلم و نامه او را به زمزم و کعبه تشبیه کرده گفته است:
مُحرم او بود کعبه جان را مَحرم اوبوده سرّ یزدان را
زمزم لطف آب خامه اوست کعبه اهل فضل نامه اوست
(5)ارزش حجّ مقبول و واقعی، غیر قابل احصا است. سنایی میگوید نباید ارزش واقعی
1- حدیقةالحقیقه، صص 469- 468
2- همان، ص 306
3- همان، ص 198
4- همان، ص 213
5- همان، ص 251
ص: 136
حج را به خاطر بعضی چیزهای بیارزش از بین برد، با توجّه به آنچه در گذشته برای نابود کردن حشرههای موذی لباسها را در تنور پر آتش میتکاندند تا حشرات بسوزند، سنایی حج را به لباس تشبیه کرده و گفته است نباید به خاطر مسائل زاید و بیارزش آن را تباه کرد. او میگوید: حج بر پایه معتقدات قلبی استوار است نه فقط با زبان و بیان بعضی الفاظ. وی این تمثیل را برای شخصی میآورد که به خاطر عائله زیاد آنها را ترک میکند و به شهری دیگر میرود. پروردگار به او درسی میدهد و میگوید:
حج مپندار گفت لبّیکی جامه مفکن بر آتش از کیکی
(1)خداوند جسمیّت ندارد که نیاز به جا و مکان و خانه داشته باشد و این که کعبه را بیتاللَّه میگویند برای تعریف خانه است که از دیگر خانهها ممتاز باشد و گرنه خداوند به خانهای نیاز ندارد. سنایی خطاب به مردم، قشری که توجّه به صورت دارند و از معنویّت بیخبرند، گفته است:
ای که در بند صورت و نقشی بسته استوی علیالعرشی
رقم عرش بهر تشریف است نسبت کعبه بهر تعریف است
(2)از اخبار و روایات چنین مستفاد میگردد که اوّل نقطه زمین محلّ کعبه بوده است و بقیّه قسمتهای کره ارض از گسترش همان مکان پدیدار شده است.
و چون کعبه پیش از آفرینش زمین بر روی آب بوده بیت عتیق نامگذاری شده، سنایی با توجّه به همین باور است که در مدح پیامبر اکرم که فرمود: «کنتُ نبیّاً وآدم بین الماء والطّین»، خلقت او را پیش از دیگر انسانها میداند میگوید:
کعبه بادیه عدم او بود عالم علم را علم او بود
(3)سنایی به هیچ کس اجازه تحرّی با کعبه را نمیدهد و میگوید:
خرد اینجا تهی کند جعبه که تحرّی بد است با کعبه
پیش کعبه مگر که بوالهوسی بشنود علم سمت قبله بسی
هر که در کعبه با تحرّی مرد زیره تر به سوی کرمان برد
(4)بر کعبه حوادث فراوانی گذشته ولی هر روز بیش از پیش بر استحکام کعبه افزوده شده است. سنایی به بسیاری از آنها اشاره کرده و به صورت تلمیح به آن حوادث و داستانها پرداخته است؛ از جمله به جریان حمله ابرهه و به مناسبت از غرور کیکاووس نیز یاد کرده است:
1- همان، ص 465
2- همان، ص 66
3- همان، ص 216
4- همان، ص 136
ص: 137
یکی اعدات پیل آورد زی کعبه فراوان را یکی از کرکسان آورد بر گردونت پیمایی
***
در مکّه دین ابرهه نفس علم زد توطیر ابابیل ورا زخم حجر باش ...
گر خلق جهان ابرهه دین تو باشند تو بر فلک سیرت ایشان چو قمر باش
(1)با اشاره به فتح مکّه و درهم شکستن بتها توسّط پیامبر، در مدح ابویعقوب یوسف بن احمد الحدّادی گفته است:
بود بتخانه گروهی ساحت بیتالحرام بود بدعت جای قومی بقعه سالنکیان
این دو موضع چون زدیدار دو احمد نور یافت قبله سُنّت شد این و کعبه خدمت شد آن
(2)در هر حال کعبه در نظر سنایی از ارزش زیادی برخوردار است و او بهترینها را با کعبه سنجیده و کعبه را مقیاس ارزشهای والا قرار داده است. در مدح سلطان مسعود گفته است:
در او کعبه دگر شد و بس که تقرّب کند بدو هر کس
(3)دیدِ سنایی نسبت به حج و کعبه دید عرفانی است. او کعبه را همچون قطبی میداند که درون سینه عالم قرار گرفته و قلب را همچون کوه احد استوار و پابرجا و خاطرهانگیز میداند، آنجا که سرداران رشیدی همچون حمزه سیدالشهدا در آن و در راه اعتلای اسلام فدا شدهاند.
و بدین طریق میخواهد بگوید که در راه معبود ازلی و محبوب ابدی باید همه خواستها و آنچه سویاللَّه است را فدا کرد و نماز عشق خواند.
قبله جان ستانه صمد است احد سینه کعبه احد است
در احد، حمزهوار جان درباز تا بیابی مزه ز بانگ نماز
(4)سنایی پیامبر اسلام را میستاید و مکّه و مدینه و حرم و حری و همه و همه را در برابر او به تعظیم وامیدارد.
آن زمان آمدند بهر ثنات جمعه و بیض و قدر و عید و برات
وز مکان آمدند قدها خم مکّه و یثرب و حری و حرم
سنایی در تمام اشعار خود اعم از قصیده، غزل، مثنوی و ... به حج و کعبه و مسائل مربوط به آن توجّه خاص کرده است؛ از جمله در غزلی به مناسبت، بحث استطاعت را مدّ نظر میگیرد و میگوید: همانگونه که وقتی کسی استطاعت نداشته باشد به کعبه نمیرسد، نرسیدن عشّاق به وصال معشوق را هم به خاطر همان عدم استطاعت و افلاس میداند.
1- همان، ص 313
2- دیوان سنایی، ص 426
3- مثنویهای سنایی- کارنامه بلخ، ص 176
4- حدیقةالحقیقه، ص 138
ص: 138
چون کعبه آمال پدید آمد از دور گفتند رسیدیم سر راه بر آن بود
بر درگه تو خوار ز دیدار تو نومید بر خاک نشستند که افلاس بیان بود
(1)سنایی امام هشتم شیعیان حضرت امام رضا- ع- را مدح کرده و در تعریف از حرم مقدّس، آن را به کعبه و عرش تشبیه کرده و گفته است:
چون کعبه بر آدمی زهر جای چون عرش پر از فرشته هزمان
(2)وساوس شیطانی همیشه انسان را در معرض خطر قرار میدهد، انسان نباید لحظهای از این وسوسهها غافل باشد. سنایی پند میدهد و میگوید:
دل گرفت احرام در بیتالحرام آب و نان هم دل اندر محرم خلوت سرای شهریار ...
(3)گرچه اندر کعبهای بیدار باش و تیزروورچه در بتخانهای هشیار باش و پیفشار
حج سفری است که انسان مشتاقانه تمام سختیها و مشکلات آن را تحمّل میکند مگر آنان که در بند تجمّلاتند و راحت طلب.
همرهان با کوه کوهانان به حج رفتند و کرد رسته از میقات و حرم و جسته از سعی و جمار
تو هنوز ار راه رعنایی زبهر لاشهای گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار
(4)حج عملی است صد در صد درونی و قلبی و فقط و فقط برای خدا که: «وللَّه علی النّاس حِجّ البیت ...» سنایی میگوید بعضی به کعبه میآیند ولی فقط با جسم، روح آنها جای دیگر است و به چیزی دیگر مشغول و این چنین حجّی، زحمت بادیه خریدن به سیم است.
حسن در بصره پُر بینند لیکن در بصر افزون بدن در کعبه پر آیند لیکن در نظر نقصان
صهیب از روم میپوید به عشق مصطفایش ساق هشام از مکّه میجوید صلیب و آلت رهبان
دلا آن جا که انصاف است خود از روم دل خیزد تنا آن جا که اعلام است از کعبه بود خذلان
نه در کعبه مجاور بود چندین سالها بلعم؟! نه در کوی ضلالت بود چندین سالها عثمان
(5)سنایی میگوید کعبه جای مردان خدا است نه مردان ریا:
در کعبه مردان بودهاند، کز دل وفا افزودهاند در کوی صدق آسودهاند محرم تویی اندر حرم
(6)او اظهار تأسّف میکند از این که مردم خلوص نیّت ندارند و میگوید: حاجی واقعی بسیار کم است.
همه دزدان گنج و دین تواند این سلف خوارگان لحیه دراز
همه را رو به سوی کعبه ولیک دل سوی دلبران چین و طراز
(7)***
1- دیوان سنایی، ص 869
2- همان، ص 451
3- همان، ص 226
4- همان، ص 186
5- دیوان سنایی، ص 434- ص 433
6- دیوان سنایی، ص 391
7- دیوان سنایی، ص 300
ص: 139
به شرع اندرز بهر طوف کعبه ز چینی وز زنگی محرمی کو؟
به عالم در فراوان سنگ و چاه است ولی چون صخره و چون زمزمی کو؟
(1)سنایی در باب حج و کعبه بسیار سخن گفته به همین جهت است که شاعری به نام عارف زرگر در مدح سنایی گفته است، کعبه مقصدِ تو نیست، بلکه مقصد و مقصود تو خدای کعبه است.
تا حریم کعبه باشد قبله اهل سخن تا نعیم سدره باشد طعمه اهل بقا
سدره بادت دستگاه بخشش دارالبقا کعبه بادت پایگاه کوشش دارالفنا
کعبه و سدره مبادت مقصد همّت که نیست جز «ویبقی وَجْه ربّک» مر تو را کام و هوا
(2)13- عثمان مختاری متوفّای 549 شاعر قرن پنجم و ششم که متعلّق به دوره دوم غزنویان است، همانند دیگر معاصران خود، شاعری مدّاح بوده و با توجّه به شهرت و آوازه کعبه، عید قربان، صفا، مروه و ... در مدایح خود از آن کلمات سود جسته و هر یک را به مناسبت به پادشاهان امرای منظور نظر خویش نسبت داده است.
14- سید حسن غزنوی متوفّای 557 ملقّب به اشرف، به پاکی و عزّت نفس و علوّ همّت و تقوا و عفاف و زهد و دینداری شهرت دارد ولی در عین حال زمان شاعری او مصلحت ایجاب میکرده که در ظاهر مدّاح سلاطین و امرا باشد.
سیّد حدّاقل دو سفر حج داشته و به زیارت خانه خدا نائل شده است.
سیّد وقتی در سفر حجّ خود به زیارت روضه حضرت رسول توفیق یافته قصیدهای در چهل و پنج بیت سروده و در آن جمالالدین محمّد وزیر را، که مرقد پاک حضرت ختمی مرتبت را عمارت کرده، ستوده است.
(3) امیر فخرالدّین که از امرای نیکوکار روزگاران بوده و به حُجّاج خدمت میکرده و به نیازمندان بخشش فراوان داشته. شاعر از خیراندیشیها و خدمات او در راه مکّه ستایش بسیار کرده و اعمال خیر او را در حدّ اعجاز شمرده است. قصیدهای را که در این مورد سروده، میتوان به عنوان سفرنامه منظوم شمرد.
من به راه مکّه آن دیدم ز فخر روزگار کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار ...
این کرامت حق تعالی داند و خلقان که بود از حوالینا الهی لا علینا یادگار
(4)عید اضحی که یکی از آخرین مراسم حج است و قربانی در آن روز انجام میگیرد،
1- دیوان سنایی، ص 581
2- همان، ص 40
3- دیوان سید حسن غزنوی ملقّب به اشرف، تصحیح محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم 1362 انتشارات اساطیر، ص 7
4- همان، ص 90
ص: 140
یادآور از فرزندگذشتگی ابراهیم خلیل- ع- است و در واقع یکی از بزرگترین تراژدیهای تاریخ بشریّت. الهامبخش شعرا شده است و چون یکی از دو عید مهمّ جهان اسلام است مراسمی در تمام کشورهای اسلامی برپا میشده و میشود، شاعران نیز این فرصت را مغتنم شمرده به سرودن قصایدی به این مناسبت میپرداختهاند. سیّد حسن غزنوی نیز به همین مناسبت قصیدهای سروده و در آن سلطان سعید خوارزمشاه را ستوده است و به بیان استعاری، او را به حضرت سلیمان نبی مانند کرده است.
قصیده در بیست بیت به مطلع زیر سروده شده است:
اندرین عید مبارک پی فرخنده اثر بار داده است سلیمان نبی باز مگر
(1)شاعر آنگاه که توفیق یافته و تربت حضرت رسول- ص- را در آغوش گرفته، با شور و هیجان، ترجیعبندی در هفت بند و پنجاه و شش بیت سروده و گفته است:
یا رب این ماییم و این صدر رفیع مصطفی است یا رب این ماییم و این فرق عزیز مجتبی است ...
خوابگاه مصطفی و کعبهمان از پیش و پس بارگاه و منبر حنّانهمان از چپ و راست ...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین مصطفی ما جاءَ الّا رحمةً للعالمین
منّت ایزد را بدین گردون اعلا آمدیم منّت ایزد را بدین درگاه والا آمدیم ...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین مصطفی ما جاءَ الّا رحمةً للعالمین
15- رشید وطواط سعدالملک محمد بن عبدالجلیل عمری کاتب، متوفّای 573 از شعرا و دانشمندان معروف قرن ششم است او در مدرسه نظامیّه بلخ تحصیل کرده و به خدمت دربار خوارزمشاهیان رفته و عدّه زیادی از امرا و بزرگان را مدح کرده است.
رشید در مدایح خود ممدوحین خویش را ستوده و از کعبه و صفا و مروه و ... در ستایش آنان استفاده کرده است.
رشید وطواط که خود در علوم بلاغی کتاب حدائقالسّحر فی دقائقالشّعر را نوشته با به کار گرفتن صنعت اعنات قصیدهای در بیست و هفت بیت بدون حرف «الف» سروده و ضمن
1- همان، ص 93
ص: 141
مدح اتسز خوارزمشاه گفته است:
خدمتش عهده وضیع و شریف حضرتش کعبه صغیر و کبیر
(1)در ابیات فراوانی از اشعار رشید، کعبه بیش از همه مکانهای مقدّس مورد توجّه بوده است. (2) 16- اوحدالدّین محمّد بن محمّد انوری متوفّای 583 ملقّب به حجّةالحق که در یکی از قرای ابیورد متولّد شده، در زمینههای مختلف مانند ادبیّات، حکمت، فلسفه، ریاضی، نجوم و ...مهارت داشته است.انوری از شعرای معروف قرن ششم است که مدّتها در طوس به تحصیل پرداخته. او در اشعار خود به حجّ و کعبه و مکّه به دیده احترام فراوان مینگریسته است و در ضمن مدایح خود به آنها اشاره کرده و گاهی به حوادث تاریخی حجّ و مکّه و کعبه توجّه کرده و حتّی داستانهایی در ارتباط با حج سروده است.معمول بر این بوده و هست که در سوگندها به مقدّسترین چیزها و کسان سوگند یاد میکنند، انوری خطاب به سعدالدّین اسعد او را مدح میکند و میگوید:به صلات و زکات و حجّ و جهاد کاصل اسلام از این چهار درستحرمت کعبه و صفا و منا حق آن رکن کش لقب حجر است ... (3)آب زمزم با توجّه به سابقه تاریخی و آنچه درباره کیفیّت پیدایش آن گفته شده در نظر انوری بسیار عزیز و ارزشمند است که ضمن مدح صدر اجل خواجه مهذّبالدّین ابوالمحاسن نصر در ارزش آن گفته است:ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و کوثر کشدپی نوشتها:
1- دیوان رشید وطواط، تصحیح سعید نفیسی 1339، کتابخانه بارانی، تهران، ص 277
2- رک: همان صفحات: 102، 104، 148، 174، 201، 218، 232، 257، 262، 266، 280، 289، 342، 408، 446، 469، 568، 576، 593، 601 و ...
3- دیوان انوری، جلد اوّل قصاید، به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی چاپ چهارم 1372، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 65