شکل و نمای کعبه به گونهای است که تصوّر این که طواف، طوافِ قلب انسان حول عرش پروردگار است و او هماهنگ با ملائک طواف کننده است ممکن و آسان میشود. به خصوص در اعمال عمره ما که به هنگام خلوت انجام شد.
حاجی آنگاه که دور خانه طواف میکند، باید حضور قلبش را حفظ کند و متذکر این مطلب باشد که در حالِ طواف بر گِردِ عرشِ پروردگار است و قلبش پیرامون ذات مقدس الهی میچرخد. آنجا باید پیوسته سعی کنی یادت نرود که طوافِ تو گرداگرد صاحب خانه است نه خود خانه و اینجاست که میفهمی، برای درک معنویتها، ظواهر مادّی در روح تأثیر دارند و شرایط باید فراهم باشد، درکِ معنا هم بیشتر از هماهنگی ظاهر با باطن حاصل میشود و این خصلتی است در روح بشر؛ آری بعضی مناظر است که با محتوای روح انسان هماهنگ میشود و آن وقت است که روح را اوج میدهد. در ظاهرِ خانه خداهم همان چیز را دیدم. روپوش سیاه و زیبای خانه خدا عظمت و شکوهی به آن بخشیده و روح را به طرف معنویت سوق میدهد و این معنای جالبی است!
بگذریم، از وضعیت کعبه میگفتم که آن به شکل مکعبی است با ابعاد حدود 15 متر، اما کاملًا منظم نیست. ارتفاعش تا 16 متر میرسد. در شمال خانه خدا حجر اسماعیل است که دیواری هلالی شکل از رکن شمال شرقی تا شمال غربی که به رکن شامی یا عراقی معروف است کشیده شده و ارتفاعی حدود 5/ 1 متر دارد این دیوار با سنگ مرمر ساخته شده و هنگام طواف، حِجر داخل در مَطاف قرار میگیرد. حجر به معنای دامان است. قبر حضرت اسماعیل، هاجر و تعدادی از انبیا در داخل است و حجر یکی از مکانهایی است که در آن حاجتها روا و دعاها مستجاب است و از همین رو است که همیشه پر از جمعیت و ازدحام است.
در طرف حجر، بر سقف خانه ناودانی است طلایی و حدود نیم متر جلو آمده که اسمش را زیاد شنیدهای. رکن جنوب غربی خانه، معروف به رکن یمانی است شبیه حجرالاسود سنگی است که پیغمبر آن را هم استلام میکردند. و از این رو است که مردم آن را میبوسند و استلام میکنند. حجرالاسود که سنگی بهشتی است در رُکن جنوب شرقی کعبه نزدیک درِ خانه واقع است. دورش را با نقره
ص: 295
پوشاندهاند. این سنگ یک بار به دست حضرت ابراهیم و بار دوّم به دست رسول خدا- ص- و سوّمین مرتبه به وسیله امام سجاد- ع- در تجدید بنای کعبه نصب گردیده است. شلوغترین جای در مطاف، مُحاذات حجرالاسود است چرا که طواف باید از مقابل آن آغاز شود و به آن ختم گردد. و نیز به جهت ازدحامی است که برای استلام به وجود میآید. در خانه خدا چند جا است که دعا در آن مستجاب میشود:
یکی مستجار است که شکافت و فاطمه بنت اسد وارد کعبه گردید و علی- ع- از او متولد شد.
مکان دیگر که دعا در آن مستجاب میشود، «مُلْتَزَم» است و آن بین حجرالاسود و در کعبه است.
«حطیم» مکان سوّم است که از محلهای استجابت دعا است.
چاه زمزم در کنار خانه کعبه، جنوب مقام ابراهیم است و این همان آبی است که هنگام «سعی» هاجر برای یافتن آب، که از صفا به مروه و از مروه به صفا به دنبال آب میدوید، از زیر پای اسماعیل جوشید.
حاجیان آب زمزم را به عنوان تبرّک به سر و صورتشان میزنند و مقداری از آن را به قصد شفا میخورند.
مسجد الحرام از طبقه دوم منظرهای زیبا دارد. طواف کنندگان در اطراف کعبه پروانهوار میچرخند. ایام تشریق نزدیک است و جمعیت فوق العاده! این همه جمعیت برای چیست؟ آیا اینان گِرد خانه سنگی میچرخند؟! چه کسی این را میپذیرد؟ کدام بُتکدهای این همه جمعیت را به خود دیده است؟! مسأله بالاتر از آن است که تصوّر شود!
اعمال حج تمتّع
ساعتها و روزها به سرعت میگذشت و هر چه به ایام حج نزدیکتر میشدیم هیجانمان شدت مییافت که خدایا! میتوانیم حجّ خوبی بجا آوریم؟
خودت یاریمان کن.
روز هشتم ذیحجه که روز «ترْویه» نامیده میشود، بیشتر حاجیان احرام میبندند و از مکّه به طرف منا کوچ میکنند و شب نهم یعنی شب عرفه را در منا میگذرانند و روز عرفه به سوی عرفات حرکت میکنند. ایرانیها معمولًا مستقیم از مکه به عرفات میروند.
احرام حجّ تمتع باید در مکه باشد و مستحب است در کنار خانه خدا، داخل حجر اسماعیل و یا کنار مقام ابراهیم باشد. با چند
ص: 296
تن از خانمهای همسفر نیمه شبِ هشتم غسلِ احرام کرده، به طرف مسجدالحرام حرکت کردیم و آن شب را تا صبح به نماز و دعا گذراندیم و سپس احرام بستیم.
داخل حجر اسماعیل بودم، لباس احرام را از پیش پوشیده بودم و میخواستم نیّت کنم. لحظه آماده شدن و حرکت به میهمانی خدا است، پس باید لباسهای مناسب آن میهمانی را به تن کرد، آری باید جامههای سفید و بیپیرایه را پوشید و داخل در ضیافت خدا شد، ضیافتی که خودش دعوتمان کرده است.
وارد حجر میشوی، در گوشهای از آن دو رکعت نماز میگزاری. این نماز، نمازِ احرام است و اینجا محل برآورده شدن حاجت. و حال خوشی پیدا میکنی گریه امانت نمیدهد. خودت را بقدر ذرّه خاشاک میبینی. بار یک عمر عصیان بر دوشت سنگینی میکند. پشیمان و شرمندهای میخواهی به درگاهش توبه کنی. ناله میزنی و اشک میریزی تا نگاهت کند.
خدایا! مولا تویی و بنده عاجز و گریز پا من، اینک به آستانهات آمده، عذر میطلبم. حال رو به کعبه داری و دل شکستهات نزد او است. حج مقبول طلب میکنی و پیمان میبندی، باید لبیک بگویی ولی باز هم میترسی که قبولت نکرده باشد!
ساعت حدود 7 صبح است. مکه منظره جالبی پیدا کرده، زائران خانه دسته دسته با ماشینهای روباز به جانب منا در حرکتند.
عرفات
اسم این بیابان «عرفات» است؛ محل شناخت. اینجا باید معرفت یابیم و عرفان کسب کنیم. اینجا عرفات است، خودت را بشناس تا خدا را بشناسی و حج خود را از این وادی شروع کن. حجگزاری بدون معرفت هیچ است. عرفات محل مناجات و راز و نیازهای اولیای خدا است.
شنهای عرفات، اشک و آه بزرگانی را به یادگار دارد. اینجا زمینی است که هر عزیز و هر بزرگی، پیشانی ذلّت و بندگی بر آن گذاشته و ندای «العفو» سر داده است.
در اینجا هیچ چیز بین بنده و مولایش فاصله نیست. بنده دور از همه ظواهر فریبنده و سرگرم کننده دنیا است و از مال دنیا تنها یک دست لباس احرام، که همان کفن او است، به تن دارد و از اسم و رسم و منصب و مسند جدا شده، فقط خودش است و عملش، در پیشگاه مولایش!
صدای «لبیک اللّهم لبیک ...»
ص: 297
فضای شهر را پر کرده گویی که تمام شهر در حال کوچ کردن است! و عصر آن روز مقداری وسائل لازم و قرآن و کتاب دعا در کیف دستی گذاشته، همراه خود برداشتیم و سوار ماشین شدیم ...
صحرای عرفات در 24 کیلومتری شمال مکه است. وقوف در آن، از ظهر تا غروب آفتاب روز عرفه (نهم ذیحجه) واجب است امّا ما هشتم ذیحجّه راهی عرفات شدیم تا شب عرفه را که شب مناجات و راز و نیاز است در زمین عرفات باشیم. نمیدانم چگونه توصیف کنم آن صحنه سراسر معنویت را؟ تصوّر کن هنگام غروب آفتاب را لحظهای که آسمان به تدریج روبه سیاهی میرود و سرخی خورشید در افق گسترده است و دریایی از انسانهای سفید پوش ناله و ضجّه سردادهاند و با خدای خویش راز میگویند، چه حالی پیدا میکنی! تمام وجودت ذات احدیّت را تقدیس میکند و از عظمت خدا به شگفت میآیی؛ خدایا! این چه نیرو و جاذبهای است که این همه انسان را به این دیار کشانده است! سفید و سیاه، زشت و زیبا ثروتمند وفقیر، همه و همه یک شکل و یک دست احرام به تن دارند و زیر یک آسمان وسط یک بیابان خشک و لم یزرع فرود آمدهاند و همهشان یک چیز میگویند و یک چیز میخواهند؛ اینجاست که عینیّت توحید را میبینی.
بیابان عرفات خاطرهها دارد و عاشقهای بسیار دیده است. عرفات، حسین- ع- را دیده است که روز عرفه در دامنه جبل الرّحمه مینشیند و با محبوبش حرف میزند. دعای مفصل عرفه مناجات اوست با پروردگارش. امام حسین وقتی از مکه به طرف کربلا حرکت میکند و به استقبال شهادت میرود، از عرفات میگذرد.
اگر در عرفات گناهانت پاک نشود و ای به حالت!
طبق فرمایش حدیث: «عظیمترین مردم از حیث گناه، کسی است که از عرفات برگردد در حالی که گمانش این باشد که بخشیده نشده ومأیوس ازرحمت خدا باشد.»
مشعر
اذان مغرب و عشا را خواندهایم و باید به جانب مشعر حرکت کنیم و لحظه کوچ بزرگ است. مَشعَر یا مزدلفه وادی طویلی است بین سرزمین منا و بیابان عرفات. اینجا باید وقوف داشته باشیم و سنگ جمع کنیم برای رمی جمرات. برای این که بتوانیم شیطان را رمی کنیم. به فرموده امام سجاد- ع- «در مشعر باید
ص: 298
قلبت به خوف خدا مشعر شود» در اینجا باید سنگ جمع کنی و سنگها باید تقریباً به اندازه فندق و گرد و نیز بکر و دست نخورده باشند. این سنگها سلاحی است که باید با آنها شیطان را رمی کنی. پس یادت نرود که درون خودت را نیز بکاوی.
امام سجاد- ع- فرمود:
«هنگام جمع آوری سنگ باید نیّتت این باشد که هر گناه و نادانی را از خود دورسازی و هر علم و عملی را بر خود ثابت کنی.»
حدود 70 تا 100 سنگ جمع کردیم و شبانه به طرف منا حرکت کردیم. مردها باید شب را در مشعر بمانند اما زنها وقوف اضطراری میکنند و شبانه از مشعر بیرون میآیند و از خلوتی شب برای رمی جمره عقبه استفاده میکنند. از مشعر به طرف جمرات آمدیم و چه حالت شوق و شعفی به آدم دست میدهد! با این که ما همهمان خسته وخواب آلود بودیم سرحال شدیم و آمادگی پیدا کردیم برای رزم با دشمن، زدن هفت سنگ به دیوار یا ستونی به نام جمره، نشانه و علامت است. اینجا است که باید به خویشتن رجوع کنیم و شیطان درونمان را بشناسیم و وابستگیهایمان را که مانع راه خدا میشود، رمی کنیم و از خود برانیم.
منا
نیمه شب با بدنی خسته به خیمهها رسیدیم. فردا روز قربانی کردن است. چند نفر از مردها پذیرفتهاند که به نیابت از ما نیز قربانی کنند. بعد از ظهر به قربانگاه رفتهاند وهنوز بازنگشتهاند. فرمایش امامسجاد- ع- است که: به هنگام قربانی تصمیم بگیر که گلوی طمع را ببری.
به انتظار نشستهایم تا خبر قربانی کردن را بیاورند و بگویند که میتوانید تقصیر کنید. هر کس به چیزی مشغول است و من نیز در فکرم اسماعیلم چیست که باید قربانی شود؟ چه دارم که از جانم برایم عزیزتر است تا در راه خدا قربانیاش کنم مسأله قربانی اوج «توحید» ابراهیم و «تسلیم» اسماعیل است، و اینک تو باید توحیدت را همانند ابراهیم- ع- ثابت کنی و اخلاص و تسلیمت را همچون اسماعیل نشان دهی.
سرانجام بعد از ساعتی خبر آوردند که به نیت من ذبح انجام گرفته، حال میتوانم تقصیر کنم و از احرام خارج شوم حاجیان وقتی خبر ذبح را میشنیدند، حلق و تقصیر نموده، دیده بوسی میکردند. آری روز عید است و همه خوشحالند. شور و شعف خاصی در چهرهها به چشم میخورد.
ص: 299
دلها از شادی موج میزند. شاید نشان از آن دارد که خداوند اعمالمان را قبول کرده است.
شب آن روز که شب یازدهم ذیحجّه بود، قرار شد. برای انجام طواف و سعی به مکه رویم. آنان که مدینه اوّل هستند، چون بعد از دوازدهم دیگر فرصت زیادی ندارند و باید به ایران برگردند و از جهتی از سیزدهم ازدحام جمعیت به اوج میرسد و نمیشود اعمال را درست و راحت انجام داد، بیشتر شب یازدهم، بعد از نیمه شب به مکه میروند و فردایش تا قبل از غروب آفتاب دوباره برمیگردند و خودشان را به سرزمین منا میرسانند تا وقوف شب یازدهم و دوازدهم را درک کنند. ساعت حدود یک نیمه شب بود که به مکه آمدیم، مستقیم رفتیم حرم و اعمال را انجام دادیم؛ طواف حج تمتع و طواف نساء، به اضافه نمازهایش و سعی بین صفا و مروه که بین دو طواف باید انجام میشد. بعد از چند ساعت استراحت در هتل، عصر بار دیگر آماده حرکت به طرف منا شدیم. بعد از ساعتی راه پیمودن، سرزمین منا و بعد هم جمرات نمایان شد، حالا باید در سه نوبت؛ جمره اولی، وسطی و عقبی را میزدیم. جمعیت هم خیلی زیاد بود بهر حال با توکل به خدا جلو رفتیم و اولی و دومی را نسبتاً راحت زدیم اما به شیطان بزرگ که رسیدیم، وضعیت فرق میکرد آنجا مشکل تر بود چون این جمره را فقط از یک سو میشود زد. ازدحام بقدری بود که اگر داخل جمعیت میرفتی سالم بر نمیگشتی بهمین خاطر مردها فریاد میزدند. جلو نروید، آسیب میبینید، برگردید نایب بگیرید و ... اما راضی نمیشدیم. فکر میکردیم چه کنیم که یک نفر پیشنهاد داد بروید از بالا بزنید خوشحال شدیم و بعد از کلّی راه رفتن آنهم با پای بدون کفش- چون کفشم داخل جمعیت مانده بود- موفق شدیم از قسمت بالای جمره، این بخش از عبادات را نیز انجام دهیم.
این سه مکان، همان محلّی است که شیطان در مقابل ابراهیم- ع- ظاهر شد و سعی در وسوسه کردن او داشت و ابراهیم با پرتاب سنگ او را از خود راند و امروز حاجیان با تأسّی و اقتدا به آن حضرت به طرد شیطان میپردازند.
در هر حال، رمی جمرات روز یازدهم تمام شد روحانی بزرگوار از ما خواست که صبر کنیم و بعد از اذان مغرب، یعنی شب دوازدهم جمرات روز دوازدهم را هم بزنیم تا فردا به مشکل برنخوریم. لذا مجدّداً هر سه جمره را به ترتیب از اولی به
ص: 300
عقبی بههریک هفت سنگ زدیم و به خیمه باز گشتیم.
به جهت پیادهروی زیاد، از خستگی روی پا بند نبودیم، اما بسیار خوشحال بودیم که اعمالمان را انجام دادهایم صبح روز دوازدهم را هم تا ظهر میبایست در منا وقوف کنیم. لذا تا ظهر هم وقتمان را به خواندن دعای ندبه و دعاهای دیگری که مناسبت داشت گذراندیم.
این سرزمین منا محل رسیدن به امیدها و آرزوهاست. هر کس اینجا آرزویی دارد وخواستههایی طلب میکند باید هم جوابش را بگیرد و با دست پر برگردد، پس ای کریم از تو میخواهیم آنچه را که خیر و صلاح ما در آن است- چه آنها که میدانیم و چه آنها که نمیدانیم. و دفع آنچه را که شرّ و بد عاقبتی ما را سبب میشود- مقرّر بدار!
طواف وداع
از سویی لحظات طواف وداع فرامیرسد و از سوی دیگر مریضی مختصری که داشتم شدّت مییابد و از تب میسوزم، شاید رحمت است از جانب پروردگار، ناراحت نیستم، به هر نحو که بود.
برای وداع رفتم به حرم، انسان در این لحظه چه حالی پیدا میکند! هر چه میزان علاقه انسان به چیزی بیشتر باشد، فراغت و ترک آن سخت تر است. دلم از غصّه پر شده، به جهت کسالت و مریضی سخت، فقط توانستم به مسجدالحرام رفته بنشینم و با حسرت به کعبه نگاه کنم!
سرانجام غروب روز شنبه 17/ 6/ 63 13 ذیحجه به طرف جدّه حرکت کردیم و فردای آن به طرف تهران پرواز کردیم. و باز تویی و این دنیا، این گوی و این میدان، درگیری با شیطان بار دیگر آغاز میشود مراقب باش مبادا نورانیت حجّت را از دست بدهی، به یاد داشته باش که امام صادق- ع- فرمود:
«نور حج همواره برگزارنده حج در تابش است، تا زمانی که گناه نگرده باشد.»