زآنجا گذرت به زمزم افتد چشمت به سواد اعظم افتد ...
تحفةالعراقین خاقانی سفرنامه منظوم است که شاعر توانای شروان مشاهدت خود را در سفر حج، که با اجازه شروانشاه انجام داده، سروده است و اشاره کردیم که حدود سی صفحه کتاب و قریب چهار صد بیت در مورد تعریف و توصیف مکّه و کعبه و اماکن و متعلّقات آنها است. خاقانی از این که پوشش کعبه از بافتههای غیر مسلمانان است اظهار تأسف میکند و میگوید:
دارنده هاشمی شعاری پس جامه رومیان چه داری؟! ...
خاقانی از این کثیف منزل دارد به تو روی خیمه دل ...
در اهمّیت کعبه همین بس که شاعر او را موجب آرامش و قرار عالم و اساس هستی میشمرد و به اعتقاد دیرینهای که محّل کعبه را مادر کره زمین میدانند، نظر دارد و میگوید:
خاقانی در پایان تحفة العراقین سبب و نحوه سرودن این اشعار را بیان کرده و گفته است که:
دانی که بدان هدایت آباد توفیق مدیحم از چه افتاد ...
خاقانی علاوه بر تحفة العراقین در دیوان اشعارش نیز قصاید غرّایی در وصف و مدح کعبه و مکّه و مدینه و ... سروده که هر یک در جای خود قابل توجّه و بیانگر نکته خاصّی از دیدگاه خاقانی است. در مورد حج و متعلّقات آن و ارادت قلبی خاقانی و تأثیر عمیقی که این زیارتها بر او گذاشته است، از آنها کاملًا هویدا است.
ص: 146
نوشتند.
در این قصیده صدو نه بیتی با چهار بار تجدید مطلع در وصف کعبه و مکّه و دیگر متعلّقات آنها سخن گفته و به مناسک حج پرداخته است. خاقانی به شاعر صبح معروف است.
او قصیده را با این مطلع سروده است:
صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش ...
حاجیان در لباس سفید احرام قرار میگیرند و برای انجام اعمال به حرکت در میآیند.
خاقانی خورشید را به خاطر نورانیّت و سفیدیش به کسی که لباس احرام پوشیده تشبیه کرده، به او جان داده و به حرکت واداشته است:
مانا که محرم عرفات است آفتاب کاحرام را برهنه سرآید زخاورش
هر سال مُحرمانه رداگیرد آفتاب وز طیلسان مشتری آرند میزرش
با این باور که عیسی مسیح در آسمان چهارم است و خورشید نیز در آسمان چهارم، گفته است:
بل قرص آفتاب به صابون زند مسیح کاحرام را عذار سپیداست در خورش
بینی به موقف عرفات آمده مسیح از آفتاب جامه احرام در برش
پس گشته صد هزار زبان آفتاب وار تا نسخه مناسک حج گردد از برش
نشگفت اگر مسیح درآید زآسمان آرد طواف کعبه و گردد مجاورش
کامروز حلقه در کعبه است آسمان حلقه زنان خانه معمور چاکرش
بل حارسی است بام و در کعبه را مسیح زانست فوق طارم پیروزه منظرش
سپس به وصف منا و قربانگاه پرداخته و گفته است؛ هر انسانمؤمنی در منا نفس خود را در حقیقت قربان میکند:
خاک منا زگوهر ترموج زن چوآب از چشم هر که خاکی و آبی است گوهرش
آورده هر خلیل دلی نفس پاک را خون ریخته موافقت پور هاجرش
خاقانی آرایش کعبه را به حضرت ابراهیم- ع- نسبت داده است. از سخن او چنین برمیآید که پیشینه بنای کعبه را به پیش از ابراهیم میرساند.
وان کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه بسزا پور آذرش
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او سمعاً و طاعةً سجده کنان هفت کشورش
حجرالأسود پیشنه بهشتی دارد خاقانی در ارزش و قداست آن میگوید که نباید آن را تنها از دید یک قطعه سنگ سیاه نگریست:
سنگ سیه مخوان حجر کعبه را از آنک خوانند روشنان همه خورشید اسمرش
گویی برای بوس خلایق پدید شد بر دست راست بیضه مهر پیمبرش
خاقانی آن چنان شیفته و دلداده کعبه است که وقتی به کعبه میرسد میخواهد جان خود را نثار کعبه کند امّا افسوس میخورد که جان او قابل و لایق چنین پیش کشی نیست.
و پس از این به پند و اندرز گفتن پرداخته و وقتی انسان را در اوج احساسات قرار داده او را به ترک تعلّقات دنیاوی ترغیب کرده و سپس با آوردن بیت تخلّص، قصیده خود رابه مدح ممدوح خود ملک الوزاء جمال الدّین اصفهانی کشانده و او را به عنوان معمار کعبه ستوده است. «1» خاقانی مدّتی گرفتار زندان شد و سرانجام در زمان سلطنت اخستان بن منوچهر در سال 569 با وساطت عصمت الدّین دخت فریدون بار دیگر اجازه سفر حج گرفت.
او در مدح شفیع خود قصیدهای سروده و در ضمن گفته است که من در سرودن این قصیده طمعی مادّی ندارم و فقط میخواهم اجازه سفر حج مرا از شاه بگیری. قصیده در 75 بیت است به مطلع:
حضرت ستر معلّا دیدهام ذات سیمرغ آشکارا دیدهام «2»
خاقانی در همان حال که شیفته بیت اللَّه است با دید انتقادی به وضع اجتماعی و طرز برگزاری حجّ حجّاج نگریسته و در قصیدهای به مطلع:
هر صبح سر زگلشن سودا برآورم وز سوز آه بر فلک آوا برآورم ...
از ایّام شکایت کرده و حسب حال خود را بیان کرده و غصّه های خود را از آلودگان دهر بازگو کرده و از این که فریاد رسی نمانده در مقام مصلّی فریاد برآورده و گفته است:
تا کی به زعم کعبه نشینان عروس وار چون کعبه سر زشقّه دیبا برآورم
اولی تر آن که چون حجرالأسود از پلاس خود را لباس عنبر سارا برآورم
اعرابیم که بر پی احرامیان روم حج از پی ربودن کالا برآورم ...
دریای سینه موج زند زآب آتشین تاپیش کعبه لؤلوی لالا برآورم
برآستان کعبه مصفّا کنم ضمیر زو نعت مصطفی مزکّا برآورم
دیباچه سراچه کل خواجه رسل کز خدمتش مراد مهنّا برآورم ...
و سرانجام عقده دل را میگشاید که:
کی باشد آن زمان که رَسَم تا به حضرتش آواز «یا مغیث اغثنا» برآورم
زان غصّهها که دارم از آلودگان دهر غلغل درآن حظیره علیا برآورم
دارا و داور اوست جهان را من از جهان فریاد پیش داور دارا برآورم
(1)مسأله حجاب و انجام واجبات دینی از ازمنه قدیم مطرح و یک ارزش شمرده میشده لذا خاقانی درباره ممدوح خود گفته است:
چندان که مجاور حجابی درای صفت نهان کعبه ...
هر پنج نماز چون کنی روی سوی در کامران کعبه
بر فرق تو اختران رحمت بارندز آسمان کعبه ...
دولت شده در ضمان عمرت چون ملّت در ضمان کعبه
(2)شاعر طواف کعبه و مشاهده آن و بوسیدن حجرالأسود را مایه شرف و بزرگی دانسته است که مردم پس از مراجعت حاجی به دیدن او میروند و او را میبوسند و مدّتی به سخنان او گوش فرا میدهند و این دید و بازدیدها خود میتواند منشأ برکاتی باشد:
تو میهمان کعبه شده هفتهای و باز همشهریان کعبه تو را میهمان شده ...
تو هفت طوف کرده و مکّه عروس وار هر هفت کرده پیش تو و عشق دان شده
نظّاره در تو چشم ملایک که چشم تو دیده جمال کعبه و زمزم نشان شده
تو بوسه داده چهره سنگ سیاه را رضوان زخاک پای تو بوسه ستان شده ...
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه دیدار کعبه مرحم راحت رسان شده ...
یکی از فلسفههای حج رمز قربانی است که عبارت از کشتن نفس امّاره میباشد.
خاقانی ممدوح خود عصمت الدّین را در این قصیده به این توفیق رسانده و گفته است:
خون بهیمه ریخته هر میزبان به شرط تو خون نفس ریخته و میزبان شده ...
تو شب به روضه نبوی زنده داشته عین الّهت به لطف نظر پاسبان شده
(3)شاعر در قصیدهای به مطلع:
پیش که صبح بر درد شّقه چتر چنبری خیز مگر به برق میبرقع صبح بردری
به بهانه مدح جلال الدّین ابوالمظفّر شروانشاه، در رابطه با مراسم عید قربان، عرفات،
1- همان صص 410- 411
2- همان صص 412- 411
3- همان صص 417- 414
ص: 149
خاقانی در قصیدهای غرّاء که در بیش از صد بیت با سه بار تجدید مطلع در جوار کعبه معظّمه انشا کرده، به شرح منازل از بغداد تا مکّه و مسالک حج پرداخته، به طوری که اعتقاد قلبی او را نسبت به معنویّت حج میتوان از خلال ابیات دریافت:
شبروان در صبح صادق کعبه جان دیدهاند صبح را چون محرمان کعبه عریان دیدهاند
ازلباسنفس عریان مانده چون ایمان و صبح هم به صبحاز کعبهجانرویایمان دیدهاند ...
وادی فکرت بریده محرم عشق آمده موقف شوق ایستاده کعبه جان دیدهاند ...
خواندهانداز لوحدل شرحمناسک بهر آنک در دل از خطّ ید اللَّه صد دبستان دیدهاند ...
در طواف کعبه جان ساکنان عرش را چون حلیّ دلبران در رقص و افغان دیدهاند
این زائران وقتی به طواف میآیند همچون حضرت آدم- ع- که فرشتگان او را میبینند و میگویند ما دو هزار سال پیش از تو طواف کعبه کردهایم، عرشیان را در طواف میبینند که عاشقانه بر گرد خانه محبوب در حرکتند، آنان همچون ماهیهایی هستند که به آب رسیده باشند.
در حریم کعبه جان محرمان الیاس وار علم خضر و چشمه ماهیِّ بریان دیدهاند
در طریق کعبه جان ساکنان سدره را همچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیدهاند
در سلوک کعبه جان باز جانور گشتهاند ماهی خضراند گویی کآب حیوان دیدهاند
کعبه جان زان سوی نه شهر جوی و هفت ده کایندو جارانفسامیر و طبع دهقان دیدهاند
بر گذشته زین ده وزان شهر و در اقلیم دل کعبه جان را به شهر عشق بنیان دیدهاند
از این رو حجّ خاصان چنین است که:
خاصگان دانند راه کعبه جان کوفتن کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیدهاند
کعبه سنگین مثال کعبه جان کردهاند خاصگان این را طفیل دیدن آن دیدهاند
هر کبوتر کز حریم کعبه جان آمده زیر پّرش نامه توفیق پنهان دیدهاند
(1)خاقانی در قصیده دیگری که به منطق الطّیر خاقانی معروف است، در باب کعبه و طواف و اهمیّت آن سخن گفته است.
(2) در قصیده دیگری که تماماً در مورد کعبه است، نظر خود را درباره اهمیّت کعبه بیان کرده است. او کعبه را در آینه صبح دیده و گفته است در ورای خانه صاحب خانه را باید دید، آسمان را جامه و پوشش کعبه دیده و گفته است تمام حاجیان که لباس احرام میپوشند، در
1- دیوان خاقانی صص 101- 94
2- همان صص 43- 42
ص: 150
هنگام صبح کعبه را در لباسی سبز رنگ مشاهده میکنند. خاقانی ستارگان را برای تسبیح پروردگار از آسمان به زمین فرود میآورد؛ زیرا میبینند که آه زائران بر بالای آسمان کعبه گنبدی تشکیل داده و مانع دید ستارههای آسمانی شده و آنها را از فیض دیدار کعبه محروم کرده است. او کعبه را از ملک و عرش برتر میداند و آنها را نیز دوستدار و طرفدار کعبه میشمارد. خاقانی راه بادیه را پر خطر ولی کعبه را محّل امن و امان میبیند و آن دو را به ترتیب به شبهای غم و روز طرب و شادی، چاه و یوسف، شب تیره و روز روشن، داروی تلخ و خوشی عافیت، ظلمت و تاریکی لفظ و درخشش معنا، پل آتش و سفره بهشتی، شوره و چشمه آب روشن، غوره و می گوارا و ... تشبیه کرده و قدرت تخیّل خود را نموده است:
شبروان چون رخ صبح آینه سیما بینند کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند
گرچه زان آینه خاتون عرب را نگرند در پس آینه رومی زن رعنا بینند ...
صبح را در ردی ساده احرام کشند تا فلک را سلب کعبه مهیّا بینند
محرمان چون ردی صبح در آرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند
خود فلک شقّه دیبای تن کعبه شود هم زصبحش علم شقّه دیبا بینند ...
اختران از پی تسبیح همه زیر آیند کاتش دلها قبّه زده بالا بینند ...
بگذریم از فلک و دهر و در کعبه زنیم کاین دو راهم به در کعبه تولّا بینند
شوره بینند به ره پس به سرچشمه رسند غوره یابند به رز پس می حمرا بینند ...
و پس از بیان همه مشکلات که زائر بیت اللَّه به جان و دل میخرد، خاقانی معتقد است که همه این مشکلات در مقابل شکوه وعظمت کعبه سهل و ساده و خوش آیند است و قابل تحّمل.
(1) خاقانی در قصیده «کنز الرّکاز» به مدح کعبه معظّمه و نعت حضرت رسول- ص- پرداخته و مقصد را کعبه دانسته است. آنگاه یادی از قرّاء سبعه کردها، از صدای طبل حاجیان و توصیف خود طبل غافل نشده، فلک را به تعظیم و تکریم کعبه واداشته و سرانجام گفته است:
سفر کعبه نموداری است از سفر آخرت. در نظر او، حج معنویّتی دارد و صورت ظاهری که خواص به معنویّت حج توجّه دارند و عوام تنها به اعمال ظاهری. از این قصیده بر میآید که خاقانی پیش از آن یک بار دیگر که قصد زیارت داشته به موقع به حج نرسیده و از انجام آن باز مانده است:
1- همان صص 94- 91
ص: 151
مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند بختیان را زجرس صبحدم آوا شنوند
عارفان نظری را فدی اینجا خواهند هاتفان سحری راندی اینجا شنوند
خاکیان راز دل گرم رواز آتش شوق باد سرد از سر خوناب سویدا شنوند ...
خاک پر سبحه قرّا شود از اشک نیاز وز دل خاک همان ناله قّرا شنوند
خاگ اگر گردید و نالد چه عجب کاتش را بانگ گریه ز دل صخره صمّا شنوند ...
کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج شاید ارتهنیت از کوس مفاجا شنوند ...
خم کوس است که ماه نو ذیحجّه نمود گر زمه لحن خوش زهره زهرا شنوند
خود فلک خواهد تا چنبر این کوس شود تا صداش از جبل الرّحمه بطحا شنوند ...
از پی حرمت کعبه چه عجب گر پس از این بانگ دقّ الکوس از گنبد خضرا شنوند ...
عرشیان بانگ وللَّه علی النّاس زنند پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند
از سر پای درآیند سراپا به نیاز تا تعال از ملک العرش تعالی شنوند
روضه روضه همه ره باغ منّور بینند برکه برکه همه جو آب مصّفا شنوند ...
خاقانی در قصیده دیگری که به نام «تحفة الحرمین و تفاحة الثّقلین» نامگذاری شده، در پیش کعبه شروع به سرودن کرده و در مدینه به اتمام رسانده و در جوار مرقد مطّهر حضرت رسول انشاد کرده است و در آن از دست غوغای اهل مکّه نالیده و گفته است که من خود شاهد و ناظر بودم که کعبه را سنگ باران کردند.
صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده جان عالم دیده و در عالم جان آمده ...
شبروان چون کرم شب تابند صحرایی همه خفتگان چون کرم قز زنده به زندان آمده
کعبه برخوانی نشانده فاقه زدگان را به ناز کزنیاز آنجا سلیمان مور آن خوان آمده ...
خاقانی در ادامه همین قصیده و در مطلع دوم با کعبه وداع کرده وگفته است:
الوداع ای کعبه کاینک وقت هجران آمده دل تنوری گشته وزدو دیده طوفان آمده ...
الوداع ای کعبه کاینک کالبد با حال بَد رفته از پیش تو و جان وقت هجران آمده
الوداع ای کعبه کاینک درد هجران جان گز است شمّه خاک مدینه حرز و درمان آمده ...
مکّه میخواهی و کعبهها مدینه پیش تو است مکّه تمکین و در وی کعبه جان آمده
مصطفی کعبه است و مهر کتف او سنگ سیاه هر کس از بهر کف او زمزم افشان آمده
(1)توجّه خاقانی به کعبه در غزلیّات او نیز فراوان است، به طوری که در غزلی ضمن
1- همان صص 381- 377
ص: 152
شکایت از غزان و خرابیهایی که به بار آوردهاند گفته است:
دلهای ما قرار گه درد کردهاند دارالقرار بر دل ما سرد کردهاند ...
اصحاب فیل بین که به پیرامن حرم کردند ترکتاز و نه خُرد کردهاند
هان ای سپاه طیر ابابیل زینهار کاصحاب فیلهرچه توان کرد کردهاند
(1)در غزل دیگری که به تظاهر و متظاهران خُرده میگیرد و در ضمن اشاره به حوادث تاریخی که بر کعبه گذشته، میگوید:
تو را کعبه دل درون تار و مار برون دیر صورت کنی زرنگار
مبر قفل زرّین کعبه بدانک در دیر را حلقه آید به کار
زهی کعبه ویران کن و دیرساز تو زاصحاب فیلی نه زاصحاب غار
گر اینجا به سنگی نیابی فرود هم از تو به سنگی برآید دمار
گر اوّل به پیلی کنی قصد سنگ هم آخر به مرغی شوی سنگسار
(2)جوار کعبه و مسجد الحرام جای توبه وانابه است. عرفات محلّ دعا و نیایش و استغفار از گناهان است؛ بحث خود را در مورد شعر خاقانی با نقل این داستان که درباره توبه لوریی است به پایان میبریم:
لوری گفت مرا در عرفات که می و بنگ نگیرم پس از این ...
تو گوا باش که چون حج کردم می چون زنگ نگیرم پس از این ...
چنگ چون در رسن کعبه زدم گیسوی چنگ نگیرم پس از این
(3)«3»
خاقانی ضمن اشعار خود؛ اعم از قصیده، غزل، مثنوی و ... از بسیاری از مناسک و اعمال حج و اماکن متعلّق به آن سخن گفته است؛ مثل: احرامگاه، عرفات، جبلالرحمه، مزدلفه، مشعرالحرام، جمره، منا، مکّه، زمزم، ناودان زرّین، مروه، صفا، عمره، کعبه، مدینه، مرقد رسول اللَّه- ص-، بطحا، بوقبیس بیتاللَّه، حجرالأسود، بنای کعبه، طواف، لبّیک، مقام، موقف، میقات و ...
ارادت خاقانی به مکّه و کعبه و حج و اعمال و مناسک و ... بقدری زیاد است که در بسیاری از اشعارش اشاراتی به حج و اعمال آن شده است و گاهی در یک قصیده بیش از چهل بار واژه کعبه و مکّه راتکرار کرده، از جمله در قصیده «صبح خیزان» چهل و یک بار، در قصیده «نشان کعبه با ردیف کعبه» چهل و یکبار و ... در مجموع در قصایدی که در این تحقیق
1- همان ص 779
2- همان ص 787
3- همان ص 669
ص: 153
مورد دقّت قرار گرفته، بیش از 200 بار کلمه کعبه، بیش از 100 بار کلمه مکّه، بیش از پنجاه بار کلمه قربان و دیگر واژههای متعلّق به حج، به طور پراکنده فراوان آورده شده است.
19- ظهیر الدین طاهر بن محّمد فاریابی (متوفّای سال 598 ه. ق.) از جمله شاعران قصیده سرای معروف قرن ششم است. وی علاوه بر هنر شاعری، زبان عربی، حکمت، نجوم و ... را میدانسته است. شاعری مدّاح بوده و در مدح گاهی بسیار غلو میکرده، به طوری که: نُه کرسی فلک را زیر پای اندیشه میگذاشته تا اندیشه بتواند رکاب قزل ارسلان را ببوسد! در عین حال آرزوها و هدف او آن است که کبوتر حرم کعبه باشد و در پناه این خانه امن الهی قرار گیرد:
مرغ پیکم گم بود تا چند گیرم زان سراغ میروم در کعبه تا گردم کبوتر، خانه را
(1)ظهیر گویا عزم حج کرده، در غزلی به این تصمیم خود اشاره کرده و در ضمن بر اهل ریا و نفاق تاخته است:
از این مقام که آهنگ کوی او دارم نه ساز و برگ حجازم بود نه روی عراق
چنان به دیر رسم من زطعن اهل ریا چو طوف کعبه کنم از هجوم اهل نفاق
(2)فاریابی کعبه را جای حق پرستان میداند و میگوید اگر حق پرستان به مکّه و کعبه نروند، دیگران کعبه و قبله را نمی شناسند، که بروند یانروند. او میگوید:
در کعبه گر نیاید آن کسکه حق پرست است کیقبلهمیشناسد دیوانهایکه مست است
(3)و میگوید کعبه حقیقی کعبه دل است نه کعبه گِل و ما آستانه این کعبه دل هستیم هر چند عوام توجّهی به آن ندارند ولی زیارتگاه خواص همان دل است.
خاک ره عوام زیارتگه خواص دل کعبه حقیقت و ما آستانه ایم
(4)ظهیر در مدح قزل ارسلان قصاید غرّا و غلوّ آمیزی دارد؛ از جمله دربار او را به کعبه مانند کرده و خورشید و ماه و آسمان را به آستان بوسی او واداشته است.
سپهر و مهر چو حجّاج کعبه اسلام به عزم قبّه اسلام بستهاند احرام
یکی ستانه همی بوسدش به رسم حجر یکی به چهره همی مالدش به شرط مقام
زیک طرف گلوی گاو میبرد ناهید زیک جهت بره قربان همی کند بهرام
(5)همو در مدح اتابک اعظم ابوبکر بن محمّد گفته است، عقلا درگاه او را کعبه نجات شمرده و بی اختیار به سوی آن حرکت میکنند:
1- دیوان ظهیر فاریابی، به سعی و اهتمام هاشم رضی- انتشارات کاوه ص 182
2- همان ص 251
3- همان ص 195
4- همان ص 266
5- همان ص 75
ص: 154
چون مشتبه شود جهت کعبه نجات جز سمت در گهش نکند عقل اختیار
(1)با وجودی که ظهیر فاریابی به کعبه و مکّه علاقمند است و کعبه در نظر او از ارزش بسیار برخوردار است و در اشعار مدحیّه خود خوبیها و اوصاف و حالات پسندیده ممدوح را به کعبه و متعلّقات آن تشبیه میکند.
20- حکیم جمال الدّین ابو محمّد الیاس بن یوسف بن زکی بنی مؤیّد «نظامی گنجوی» (متوفّای سال 604 ه. ق.) از شاعران بزرگ داستانسرای قرن ششم است. نظامی دل را کعبه واقعی میداند و در مخزن الأسرار میگوید:
آنک اساس تو بر این گل نهاد کعبه جان در حرم دل نهاد
(2)و در مثنوی خسرو و شیرین گفته است:
مبین در دل که او سلطان جان است قدم در عشق نه کو جان جانست
هم از قبله سخن گوید هم از لات همش کعبه خزینه هم خرابات
(3)از شعر نظامی پیداست که بسیار مشتاق زیارت کعبه بوده ولی گویا توفیق زیارت نیافته است.
چندگوییکعبه راکاینک به خدمت میرسم چون نخوانندت هنوز از دور خدمت میرسان
(4)در خسرو و شیرین ضمن آمرزش خواستن گفته است:
به عزم خدمتت برداشتم پای گراز ره یاوه گشتم راه بنمای
نیت بر کعبه آورده است جانم اگر در بادیه میرم ندانم
(5)او حتّی در مدح طغرل و رفتن به نزد او و بازگشتنش این اشتیاق به زیارت کعبه را در اشعارش گنجانده که کاملًا محسوس است:
چنان رفتم که سوی کعبه حجّاج چنان باز آمدم کاحمد زمعراج
(6)نظامی که سراینده داستانهای عالی عاشقانه است، همیشه دم از عشق و مستی زده و گویی خود را لایق کعبه نمیدانسته:
مرا کعبه خرابات است و آنجا حریفم قاضی و ساقی امام است
(7)و به فتوای عشق عمل میکند که:
عشق فتوا میدهد کز کعبه در بتخانه شو یار دعوا میکند کز عاشقی دیوانه شو
(8)«8»
نظامی خدا را در همه جا میجوید. برای او کعبه و دیر فرقی نمیکند:
1- همان ص 14
2- مخزن الاسرار، تصحیح و ... دکتر بهروز ثروتیان، چاپ اوّل 1363، انتشارات توس ص 154
3- سبعه حکیم نظامی جلد دوم خسرو و شیرین وحید دستگردی، انتشارات علی اکبر علمی- چاپ دوم 1362 ص 34
4- دیوان نظامیاستاد سعید نفیسی چاپ ششم 1368 کتابفروشی فروغی، ص 246
5- خسرو شیرین ص 126
6- دیوان ص 163
7- همان ص 270
8- همان ص 324
ص: 155
دلبر ترسای من کعبه روحانی است کعبه و دیر از کجا؟ این چه مسلمانی است ...
گفتمش ای جان و دل، کعبه چرا دیر شد گفت نظامیخموشگنج به ویرانی است
(1)***دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود می زدم نعره و فریاد، کس از من نشنود ...سرکوشان عرفات است و سراشان کعبه دوستان همچو خلیلاند و رقیبان نمرود (2)***در کعبه و بتخانه تو را چند پرستم؟ چون میل به سجّاده و زنّار منت نیست (3)نظامی معتقد است خداوند از همه فارغ است و همه در کعبه و بتخانه او را میجویند از این رو میبینیم که نظامی وسیع المشرب است:ای در سر هر خاکی از باد تو سودایی در آتش هر چشمی از آب تو دریاییتو از همه کس فارغ واندر طلب وصلت در کعبه و بتخانه هر کس به تمّنایی (4)نظامی به اهمیّت وارزش زمزم واقف است و شعر خود و دیگران را به کوثر و زمزم ماننده کرده و گفته است:سخنم هر آن که جوید، نرود به نظم دیگر کهبهکوثرآب خوردهنکندحدیث زمزم (5)نظامی در قصاید مدحّیه خود نیز به مناسبت مدح از کعبه و مکّه و متعلّقات آن سود جسته و به مناسک و اعمال حج اشاره کرده است:سلطان کعبه را بر تخت هفت کشور دیبای سبز بر تن چتر سیاه بر سراو بر سریر شاهی چون خسروان مربّع پرگار حلقه او چون آسمان مدوّرترکی است تازی اندام وز بهر دل ستانی بر عارض سپیدش خال سیه زعنبر ...لبیکّ بر کشیده احرامیان راهش چون حربیان بهغوغا چونخاکیان بهمحشر ...تا در حریم کعبه یا ربّ کعبه گوید این شکرها که دارد از شاه عدل گستر ... (6)***
1- همان ص 272
2- همان ص 285
3- همان ص 273
4- همان ص 342
5- همان ص 238
6- خمسه نظامی ج 1 صص 208- 203