آن چه خانه زاد در خاک حجاز دید، این است که مردم عجم نمیدانم از چه بابت در انظار مردم آن جا مغضوب و حقیر و خفیفاند، بلکه از سگ پستتراند و با وجود آن که در این سنوات، به حسن کفایت حاجیمیرزا حسن خان کار پرداز مقیم جدّه، خیلی رفاهیّت دست داده باز خالی از خطر نبود، خاصه در مدینه طیبه که خون و مال عجم را حلال و مباح میدانند، و به هر قسم بتوانند در صدمه حجّاج کوتاهی نمیکنند حتّی سید حسن مطوّف، که از جانب جناب معین الملک، برای مطوّفی حجاج ایران مأمور است، کمال بد سلوکی را مینماید.
سالها است رسم چنین شده که هر نفر حاجی مبلغ دو ریال فرنگ که معادل دوازده هزار دینار باشد به او بدهند تا در میان مزوّرین
وخدّام حرم قسمت کند.
، برای وصول این تنخواه، در نیمه شبی بیخبر وارد اردوی حجّاج بیصاحب میشود و در وقتی که مردم در چادرهای خود خوابیدهاند، بعضی تنها و بعضی با عیال، بدون اذن شبیخون زده میریزند بر سر آنها، و با کمال خفّت آن وجه را وصول میکنند عجیب این است که اهل مدینه با این کمال بی ادبی و وحشیگری، مردم ایران را یک ذره، و قری نمینهند و در نوع انسان محسوب نمیدارند!
در مسجد حضرت پیغمبر- ص- جمعی از حجاج هندی [را] دیدم با عیان منزل نموده بودند. بسیار کثیف و مندرس بودند. همه روزه در آفتاب بر روی فرشهای پاکیزه نشسته، شپش میکشتند و میخوابیدند، و گستاخانه حرکت میکردند و کسی متعرّض آنها نمیشد.
و اهل ایران با آن که اغلب به لباسِ منقّح بودند، روزها را اختیار نداشتند که چندان در مسجد برای زیارت توقف کنند، و تنها جرأت نمیکردند به مسجد روند و شبها را بکلّی ممنوع بودند از دخول مسجد. با وجود آن که خیلی به احتیاط حرکت میکردند، روزی در کوچه مدینه دیدم دو نفر ایرانی قوی هیکل، به اتفاق از برابر دکّانی گذشتند، شاگرد دکان که طفلی بود فروجست و با هر دست یک نفر را
ص: 182
گرفت و کشانید به سمت دکان خود به قصد اذیت، و آن دو نفر با آنکه طفل را لقمهای میتوانستند نمود، جرأت اظهار حیات نکردند و مثل اسیر در چنگ آن طفل بودند، تا شخصی دیگر آنها را خلاصی داد!
بوّاب کریه المنظر
در قبرستان بقیع، بقعه ائمه طاهرین، بوّابی
(1) دارد کریه المنظر
(2)، چماق به دست، غضب آلود، هر نفر ایرانی که خواهد به قصد زیارت داخل شود با کمال تشدّد
(3) یک صاحبقران
(4) از او میگیرد و اگر بخواهد آن شخص روزی پنج مرتبه مثلًا وارد شود، باید پنج قران بدهد و همین که قلیلی آن جا ماند زیارت نخوانده، گوید بیرون شو.
شخصی خواست روزی بانی یک مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمه، بوّاب مانع شده، مبلغ دو روپیه که شش هزار دینار باشد داد تا اذن حاصل نمود.
و این همه ایرادات برای عجم است.
با اعراب احدی را کاری نیست.
و از امتیازات اعراب، که در تمام خاک عربستان دیدم، این است که، هرگاه منازعهای
(5) رخ دهد فیما بین یک نفر عرب و یک نفر عجم، آن عرب حق دارد که هر نوع فحش و تهمتی بر آن عجم نسبت دهد ولی عجم حق یک کلمه سؤال و جواب ندارد و الّا آن قدر اعراب بر سر او میریزند و میکوبندش که هلاک شود!
در خاک حجاز هر ملّت به لباس خود آزادنه راه میرود، الّا اهل ایران، که یا باید عرب شوند یا افندی
(6)، با وجود آن همین قدر که شناختند عجم است مورد تمسخر و استهزا است!
از کارهایی که حاجی میرزا حسن خان کارپرداز امسال در مکه نمود این بود که روزی یک نفر دهقان ایرانی، خواست به طواف بیت اللَّه مشرّف شود، گیوه خود را با شال دستمال بر پشت پیچید و داخل مسجد شد. یکی از خواجههای حرم ملتفت شده، در حین طواف چند چماق سخت بر کتف او بنواخت، احدی از بستگان کار پرداز خانه ایران، واقعه را از دور دیده، به کار پرداز اطلاع داد. مشار الیه در صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شریف و پاشای مکّه، آن خواجه را در همان محل که چماق زده بود به سیاست
(7) رسانیدند، ولی این ایرادات همان بر حجاج ایرانی است. اعراب مختلف، نعلین زیر بغل گذاشته، وارد مسجد میشوند و احدی متعرّض آنها نمیشود.
خلاصه این است که به سبب
1- دربان و نگهبان.
2- بد قیافه و زشت صورت
3- درشتی کردن و سخت گرفتن.
4- سکههایی که از زمان صفویه تا ناصر الدین شاه قاجار ضرب شده و در روی آنها کله صاحبقران نقش بوده است.
5- دعوا و درگیری.
6- صاحب، مالک، این کلمه در ترکی عثمانی به طریق احترام به جای کلمه آقا، به علما و نویسندگان و سایر اشخاصاطلاق شده است.
7- عقوبت و مجازات.
ص: 183
مجهولی، همه ساله جمعی مردم ایران در زحمت و مشقتاند.
بعد از خروج از مدینه طیبه، به سمت جبل حرکت نمودیم. از مدینه تا نجف اشرف هیچ آبادی در عرض راه نیست، جز «مستجده»، «جبل» و بعضی سیاه چادر مختصر که قلیلی از اعراب بدوی در آنها منزل میکنند.
مستجده: سه منزل قبل از جبل است، قریهای است معتبر و باغات زیاد دارد از نخل و مرکّبات. و جبل قصبچهای است از ایالت «نجد»، قریب دویست خانوار جمعیت دارد، مقرّ حکومت محمد امیر جبل است. به عرض شمالی 29 درجه و به طول غربی 6 درجه از طهران واقع است، در جلگه همواری که چول
(1) است و ریگزار، و ساکنانش همه اعراب بدوی میباشند.
و نجد واقع است فیما بین «لحسا» و «حجاز» و بیابانهای کویر، و قریب سیصد هزار نفر جمعیت آن جا است.
هوایش خیلی گرم است ولی سالم، آبش قلیل، ساکنانش اغلب بادیه نشین، ضیاع و عقارشان اسب است و اشتر و گوسفند و طایفه وهّابی عمده از این جا خروج نمودند.
بعد از طیّ راه جبل در 14 ربیع الاوّل، وارد نجف اشرف شدیم. قریب هشتاد روز این سفر طول کشید. در تمام این مدّت جمعی کثیر از حجاج عجم در بیابان کویر عربستان سرگردان و حیران، و همگی اسیران؛ اوّل: به دست عبدالرحمان امیر حاج که از جانب محمد، امیر جبل است.
دویّم: به دست حمله داران متقلّب، که مرتکب انواع قبایح میشوند، جز چند نفری مثل حاجی عبّاس قازی
(2) نجفی و حاجی اسماعیل اصفهانی. سیّم: به دست عُکّامها که مهار اشتر میکشند و مستغنی از تعریفاند. رسم محمد امیر جبل این است که همه ساله قبل از موسم حجاج، شخصی را مثل عبدالرحمان یا قنبر غلامش میفرستند به نجف اشرف، تا در پنجم ذیقعده حجاج را حرکت دهد، و در چهارم ذیحجه وارد مکه معظمه نماید. و نظر به آن که از میان عشایر مختلفه وحشیتر از خودشان، باید به سلامت عبور دهد و به همگی تعارفات بدهد، از هر نفر شتر سوار به عنوان اخوّة، مبلغ پانزده تومان تخمیناً میگیرد و اعراب را مطلقاً اخوّة نصف میگیرد و پیادگان حجاج، از قدیم معاف بودهاند. و مدینه طیّبه اگر چه در کنار راه است، وقت رفتن به آن جا نمیبرند، محض آن که ناچار از این راه مراجعت کنند. و در مراجعت به مدینه میبرد و از خاک نجد
1- بی آب و علف.
2- منسوب به قاز که نوع پولی بوده. مؤلف.
ص: 184
عبور میدهد و به نجف وارد میسازد. گاه در اربعین و اغلب تا اواخر صفر و از همان قرار باز اخوّة میگیرد. ولی بر سر این قراردادها نمیایستد.
همه ساله پیادگان بیچاره را دست درازی میکنند؛ از جمله در این سال، رسم عبدالرحمان بر این بود که در هر منزل جمعی از پیادگان را به دلالت و محصلی حاجی حمودی نجفی میطلبید و حکم میداد چند نفر از اعراب اشدّ کفراً و نفاقاً، با چماقهای قوی بر سر هر نفر میریختند و آن مظلوم را بیمحابا
(1) آنقدر میزدند که گاه میمرد! و آنچه ممکن بود از درهم و دینار وصول میکردند و حاجی جواد حمله دار، پسر حاجی عابد، تبعه دولت ایران در زیر چماق محمد این سال شهید شد.
پس در اواخر که به قدر 23 نفر پیاده باقی مانده بود، خانهزاد اطّلاع یاف، عبدالرّحمان را طلبید، تهدید زیاد نمود گفت:
که اگر اولیای دولت ابد مدّت ایران میدانستند که شماها با این سخت دلی و طمع، چه قسم سوء سلوک با حجاج عجم مینمایید، البته غدغن مینمودند که راه جبل به کلّی مسدود شود و وعید نمود که، اگر اجل مهلت داد، مراتب سوء سلوک شما را در تقویم چاپی مندرج خواهد نمود، و به عرض اولیای دولت خواهد رسانید.
خلاصه طاقه شالی به او دادم و بقیة السّیف
(2) را رهانیدم.
باز هر روز به بهانه و اسمی، عوارض از جانب عبدالرحمان و حمله داران، بر حجاج عجم طرح میکردند و حاجی حمودی به بدترین اقسام میگرفت و تا احتمال میدادند که در کیسه حجاج دیناری هست، در بیابان سرگردان و تشنه و گرسنه، ایشان را میگردانیدند. و این همه مصیبت، مخصوصاً در حین مراجعت است.
حاجی حمودی شخصی است از اهل نجف و برادری دارد جاسم نام، با بعضی بستگان دیگر همه ساله به اتفاق حجاج از نجف بیرون میرود، و شخصی است از اصل لامذهب، ولی با هر جماعت که همراه شد تابع مذهب اوست. در نجف شیعه است، و در خیلِ امیر جبل، سنّی متعصب است، در اردوی حجاج شریک دزد است و رفیق قافله و امین و طرف مشورت.
عبدالرحمان شخصی است بی انصاف و سخت دل و آن چه صدمات و واردات بر حجاج رخ دهد، به دلالت اوست.
و اگر اقلًا غدغن میشد که این مرد و اتباعش، حجاج را همراهی نکنند، فوزی عظیم بود.
1- بی باکانه و بر خلاف انصاف و عدل.
2- کسانی که از دم تیغ دشمن جان سالم بدر بردهاند.
ص: 185پس خانه زاد لازم شمرد، که عامّه ناس را آگاهی دهد که امروز طریق وصول به مکه معظمه و مراجعت منحصر به راه جبل نیست. الحمد للَّهچندین راه امن مفتوح است:اوّل: راه سلطانی شام که در وقت رفتن، به مدینه طیبه هم مشرف میشود.دوّم: راه اسلامبول، باید حجاج ایران از انزلی به سمت تفلیس روند و بعد از اسلامبول و از کنار مصر بگذرند و به جده وارد شوند.سیّم: راه بصره که خانهزاد پیمود.چهارم: راه بوشهر که پانزده روزه به جده میرساند و در مراجعت بعد از زیارت مدینه، باز از راه شام میتوان رفت، و یا از بندر ینبُع، اگر امن باشد، چون نزدیک مدینه است [میتوان] بر کشتی نشست و به هر جا خواهند رفت.و ینبُع بندری است از حجاز، نسبت آن به مدینه مثل جده است به مکّه، قصبچهای است محصور، و به فاصله 17 فرسنگ در جنوب غربی مدینه واقع است.کشتیهای زیاد تا کنار آن میآیند ولی امنیّت ندارد. مردمانشان وحوشاند، هرگاه ممکن میشد آن جا را معبر قرار دهند تفاوت کلی در مخارج و مدّت سفر، برای حجّاج منظور بود. کشتی در نیمه شوّال از بغداد حرکت میکرد، در بیستم ذیقعده حجاج به ینبع وارد میشدند و از مدینه ده روزه یا کمتر میرسیدند به مکه. بعد از فراغ از اعمال، در پانزدهم الی بیستم ذیحجه، از جده برکشتی مینشستند و به هر سمت میخواستند به بمبئی و مصر و اسلامبول و بوشهر یا بصره حرکت میکردند.اگر قصد عتبات عالیات بود ممکن میشد که در پانزدهم الی بیستم محرّم وارد بغداد شوند، پس تا ممکن شود حجاج، خود را به دست آن سه- چهار طایفه وحشی به اسیری ندهند و خود را مسلوب الاختیار نسازند و جان و مال را در معرض تلف نیاندازند و عاقبت به قحط و بیآبی گرفتار نشوند. کاش از جانب اولیای دولت ابد مدّت، این راه جبل چند سالی غدغن و مسدود میشد تا شاید نظامی میگرفت.