[سزای پرستش] نیست، فقط او به تنهایی سزای آن است که به او پناه جست، او را انباز و شریک و همتایی نیست، ملک و زمامداری همه امور و حمد و ستایش واقعی از آن او است، او است که حیات میبخشد و مرگ میآفریند، و همو بر هر چیزی توانا است.
[آنگاه مرحوم فیض کاشانی، آداب و ادعیه دیگری یک به یک بر شمرده و گزارش می کند و سپس می گوید]:
«سعی میان صفا و مروه را [پس از آداب و ادعیه یاد شده] آغاز می کند ... از صفا به مروه میرود و هفت بار [که مجموع رفت و باز گشت او از صفا به مروه را تشکیل میدهد] سعی خود را برگزار میسازد که وقوف او بر صفا چهار بار، و بر مروه نیز چهار بار میباشد؛ لکن سعی او میان صفا و مروه در مجموع رفت و باز گشت، در هفت بار صورت میپذیرد، و این هفت بار سعی از صفا آغاز میگردد و در مروه پایان میگیرد.
«اگر کسی هروله در سعی را- حتی در بخشی از مسیر مخصوص به خود- رعایت نکرده باشد چهره خویش را برنگرداند، بلکه به پشت عقبگرد کند تا به جایی برسد که در آنجا هروله نکرده بود، آنگاه هروله را از همانجا تا موضعی که به جااست به هروله بپردازد این کار را انجام دهد».
این آداب ظریف باید حاجی و حجاج و مسلمین را درسی باشد که در بحران تراکم جمعیت و شدائدی که از پی خود دارد کمترین ضعف و فتوری به خود راه ندهد؛ بلکه علیرغم گذر بر دشواریها باز هم بکوشد و استقامت و پایداری خود را تداوم بخشد، و در تمام صحنههای زندگانی با تمام وجود کوشا باشد که «وَأنْ لَیسَ لِلإنسانِ إلّاما سعی وأنَّ سعیُهُ سَوفَ یُری»:
(آنچه عاید انسان میگردد فقط محصول سعی و کوشش او است، و فرآوردههای کوشش او به زودی در روز قیامت برای او و دیگران مشهود خواهد بود).
باید حاجی میان این دو قله ترس و امید و دو گردنه خوف و رجاء، توازن و تعادل و استقامت خویش را نگاهبانی کند، و رکودی در او به یکسو پدید نیاید، و بر قله این خوف و رجاء بت هوس را از فراز دل خویش سرنگون سازد و بت ترس را از بلندای قلبش به زیر آورد، و در این رهگذر خدای را بیابد که نه درباره وجودش ترس همه جانبه را برای او پدید میآورد و نه امیدی بیمرز و کران، بلکه او را برآن میدارد که در نوسان میان دو سوی خوف و رجاء با کوششی آمیخته به شادابی و نگرانی
ص: 14
مطبوعی، مساعی خود را به کار گیرد.
صفا و مروه یاد گارهای تلخ و شیرینی در دل دارد.
مشرکین- قبل از اسلام- بر فراز صفا، بت «اساف» و بر قله مروه، بت «نائله» را نصب کرده بودند.
قرآن کریم در باره سعی صفا و مروه می فرماید:
«انّ الصّفا والمروة من شعائر اللَّه فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه ان یطوّف بهما، و من تطوّع خیراً فانّ اللَّه شاکر علیم»:
(1) صفا و مروه از شعائر الهی است؛ بنا بر این اگر توفیق حج بیتاللَّه یا عمره نصیب انسان گردد جرم و گناهی بر او نیست که به آندو طواف کند (یعنی میان صفا و مروه سعی کند). اگر کسی حج یا عمره یا هر کار نیکی را تطوّعاً و بدون الزام شرعی [پس از انجام مناسک حج و عمره واجب و اداء سایر تکالیف دیگر] انجام دهد، باید بداند که خداوند سپاسدار عمل او است و پاداشی برای وی در مد نظر است، خدای که به همه اعمال شما دانا و آگاه است.
هر چند از ظاهر آیه عدم و جوب سعی استنباط می شود (چرا که از ظاهر آن چنین استفاده میشود که سعی میان صفا و مروه بلا مانع است و هم این که ضرورتی ندارد!).
در مورد این آیه روایاتی از فریقین در کتب احادیث آمده که این توهم را بر طرف میسازد، از آن جمله:
- از امام صادق- علیه السلام- نقل کردهاند که فرمود: «مسلمین در آغاز بر این پندار بودهاند که سعی میان صفا و مروه، ساخته و پرداخته افکار جاهلی و از مناسکی است که اقوام جاهلی عرب آنرا مقرر کردهاند! خداوند متعال برای زدودن این تصور از اذهان مسلمین اعلام میدارد که هیچ مانعی برای اجراء این فریضه [که یاد گار حج ابراهیمی است] وجود ندارد؛ و سعی میان صفا و مروه از شعائر الهی است».
- و نیز گویند: چون بر روی کوه صفا، بتی به نام «اساف»، و بر روی کوه مروه، بتی به نام «نائله» نصب کرده بودند و قبل از اسلام، اقوام جاهلی هنگام سعی میان آندو، آنها را مسح میکردند و بر روی آنها دست میکشیدند، مسلمین به خاطر وجود این دو بت بر روی کوه صفا و مروه از سعی میان آندو احساس دشواری مینمودند. در پی چنین جریانی بود که آیه «انّ الصّفا والمروة ...» نازل شد.
در این جا خالی از وجه نیست که از
1- بقره: 158
ص: 15
کشفالاسرار، سخنی در تأیید روایت یاد شده بیاوریم که می گوید:
«و اصل قصه آن است که در زمان جاهلیت مردی و زنی در کعبه شدند به فاحشهای. و نام مرد «اساف بن یَعْلی»، و نام زن «نائله بنت الدیک». هر دو را مسخ کردند؛ پس عرب، ایشان را بیرون آوردند، و عبرت را یکی بر صفا نهادند، و دیگری را بر مروه تا خلق از اطراف میآمدند و ایشان را میدیدند، روزگار بر ایشان دراز شد، و پسینیان با ایشان أُلف گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد. شیطان به ایشان درآمد و گفت: پدران شما ایشان را میپرستیدند، و ایشان را بر پرستش آنان داشت روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت.
پس چون اللَّه (تعالی) رسول خود را به پیغام بنواخت و اسلام در میان خلق پیدا شد قومی از مسلمانان- که در جاهلیت دیده بودند که آن دو بت را میپرستیدند- تحرّج کردند از سعی کردن میان صفا و مروه.
ترسیدند که در چیزی افتند از آن که در جاهلیت در آن بودند. اللَّه (تعالی) این آیت فرستاد که سعی کنید، و آن حرج- که ایشان میدیدند- از ایشان بنهاد».
در همان کتاب آمده است: «قوله تعالی: «انّ الصّفا والمروة من شعائراللَّه ...» الآیة: صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت. و مروه اشارت است به «مروّت» [مروءت] عارفان در راه خدمت. میگوید: این صفوت و معرفت در نهاد بشریت و بجز ظلمت از نشانهای توانایی و دانایی و نیک خدایی اللَّه است، «والیه الإشارة بقوله (تعالی) یخرجهم من الظّلمات الی النّور». پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون برون آرد، عجب آن است که این درّ یتیم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگهدارد.
(1)وقوف در عرصاتِ «عرفات»:
پس از آن که حجاج روز هشتم ذیالحجه که به «یومالترویه» نامبردار است برای احرام حج تمتع آماده میگردند تا در جایگاههای مشخص مُحرم شوند- که البته بهتر است در خود مکه این احرام انجام گیرد و از آن بهتر این است در مقام ابراهیم یا حجرِاسماعیل و یا در مسجد الحرام این احرام صورت گیرد در حالی که به ندای الهی لبیک میگویند به صحرای عرفات روی آورند تا در آنجا وقوف و درنگ نمایند. و دست کم میباید از ظهر روز عرفه یعنی روز نهم ذیالحجه تا غروب آفتاب (مغرب)، این
1- نک: مجمع البیان، ج 1، ص 240؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کَثیرُ، ج 1، ص 199؛ تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، هامش دو الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 1، ص 70؛ مناهل العرفان، زرقانی، ج 1، ص 103
ص: 16
وقوف و درنگ ادامه یابد.
وقوفِ در عرفات از مهمترین مناسک حج به شمار است. در این نقطه، ازدحام و سر و صدا و زبانهای مختلف تجمع و پیروانِ مکاتبِ گوناگونِ آیین اسلام و فرقههای مختلف، انسان را به یاد عرصات قیامت و اجتماع امتها با انبیا و ائمه، و پیروی هر امتی از پیامبر خود، و چشم داشتِ آنها به شفاعت آنان، و تحیر و سرگردانی آنها آن هم در یک نقطه و یک سرزمین میاندازد که آیا مورد حمایت آنان قرار میگیرند و یا از آنها حمایت و مراقبتی به عمل نمیآید. آری این گردهمایی شگرف، خاطره عرصاتِ قیامت را- که نصوص دینی آنرا ترسیم میکند- در ذهن انسان با تابلویی زنده و گویا تجدید مینماید. میدانیم صحرای عرفات به درازای دوازده کیلومتر در پهنای شش کیلومتر و نیم و با فاصله بیست و یک یا بیست و پنج کیلومتر از مکه- بر سر راه طائف- قرار دارد.
به راستی این وقوف و درنگ آنهم در چنین بیابان- از نیمروز تا شامگاه- به چه منظوری تشریع شده است؟ البته نمیتوان مزایای چنین درنگ و وقوف را- که پویایی و تحرک سازندهای را به ارمغان میآورد- به این سادگی برشمرد. در بیابانی که فاقد وسائل کافی برای آرامش و آسایش است باید همه حجاج از ملیتهای مختلف و طبقات متفاوت، مدتی را ناگزیر در آن درنگ کنند، و همگان در یک سطح از نظر ظاهر و باطن، حوائج خویش را به پیشگاه حضرت باری تعالی عرضه دارند. آیا وقوفی بدینسان نمیتواند عالیترین نمونه همبستگی و تجمع و به ویژه مساوات و برابری را به ما ارائه کند. آیا این سنت سترگ، برجستهترین و گویاترین نمونه و شعار مبارزه با اختلاف طبقاتی نیست.
- گذشتههای بسیار دور، از رهگذر چنین وقوفی، در قلوب حاجیان اشعهای را به هم میرساند، اشعهای امید بخش که به آنان نوید میدهد سرانجام به منظور و هدفِ نهایی خود در زندگانیِ مادی و معنوی نائل خواهند آمد، زیرا روزگاری پیامبر گرامی اسلام- صلی اللَّه علیه وآله- مردم را به معرفت حق و حقوق متقابلِ آنان و وظائف الهی و انسانی آنها فراخواند، و از همین پایگاه بود که آن حضرت پس از بازگشت از حج در غدیر خم رسالت و مسؤولیتِ الهی و انسانیِ خود را به کمال، نزدیک احساس میفرمود؛ و نویدِ کمالِ دین از عرفات آغاز شد و در غدیر خم
ص: 17
جلوهگر گردید؛ و سرانجام این وقوف به نزول آیه «اکمال» در غدیرِ خم انجامید، و در بیابانی سوزان و توانگیر یعنی منطقه غدیر خم، سروش الهی قلب آن حضرت را سرشار از رضا و خوشنودی میساخت از این که خلافت و امامت و رهبری کسی را پس از خود به مردم خاطر نشان گردید که باید او را به حکم آیه مباهله شخص پیامبر اکرم- صلی اللَّه علیه وآله وسلم- و خود او و ادامه دهنده وجود آن حضرت بر شمرده عرفات، فرجامش معرفت مقام ارجمند امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- بود که در غدیر خم صریحاً به مردم اعلام شد که: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»
(1): هم اکنون دین و آیین شما را با اعلام خلافت و امامت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام-، به کمال خود نائل ساختم، و نعمتم را بر شما بی کم و کاست ارزانی داشتم، و اسلام را- به عنوان دین و آیین و رهنمود دهنده راه و رسم صحیح زندگانی- برای شما پسند نموده، و با شناساندن کسی که راهم را ادامه میدهد، راضی و دلخوش، قریباً شما را ترک می گویم.
- وقوف در عرفات را نباید رکودی در ادامه مراسم حج پنداشت؛ این وقوف گویا بدین منظور که مبدأ دو وقوف دیگر است لازم به نظر میرسد تا حاجیان درخود بیندیشند، بیندیشند و فکر خود را در اوضاع گذشته خویش به کار اندازند، گذشتهای که سرشار از تجارب و نتایج و بازدهیهای مرغوب و یا نامرغوب بوده، پیشینه احوال خود را از نظر بگذرانند، و محصول مساعی و تحرکهای پیشین خود را از نظر بازدهی ارزیابی کنند که به چه ارمغانی برای انسانیت آنان بارور گردید؛ آیا در مبادله کالای عمر خویش، متاعی را برای کمال خویش دریافت کردند که در این مبادله و سوداگرای زیان دیدند و یا نفعی عاید خود ساختند؟ و از این رهگذر بتوانند آیندهای بهتر را برای زندگانی خود برنامه ریزی کنند، و شناختی بهینهتر از گذشته در باره خویشتن به هم رسانند، در همین پایگاه همواره به یاد خدا باشند تا خدا در آینده آنها را از یاد نبرد. اگر در گذشته چون به یاد خدا نبودهاند و مآلًا خویشتن را به دست فراموشی سپردند هم اکنون به مدد یاد کردن خدا خویشتن را باز شناسند. بنابراین چنین وقوفی سرشار از پویایی در تفکر و اندیشه است که اگر درست انجام گیرد به تحرکی بس شگرف در زندگانی بارور میگردد که به خود سازی و بازسازی بناء شخصیت انسانی او
1- مائده: 3
ص: 18
میانجامد؛ و تحرکی کارساز را در آینده برای حاجی میآفریند، و نقشه پردازی شیطان را- که در گذشته فرصت عمر او را در کوششهای ویرانگر سوق میداد آنرا- با تفکر و درنگهای اندیشمندانه خویش از این پس خنثی میسازد. بنا بر این چنین وقوفی را باید تحرکی در خور و جنبش و تلاشی در معماری و مهندسی و نقشه کشی برای بازسازی و یا تأسیس بناء شخصیت تلقی کرد تا سامانی دگر در وجود او پدید آمده و آتیه عمرخود را در مسیری راهبری کند که از والایی مقام و منزلتش در پیشگاه خدا و مردم سر برآورد.
از طریق چنین وقوفی است که انسانها میتوانند گامهای بلند و سریع در سوی خدا بردارند، خدای مهربان را شناسایی کنند، و در باره دوستان و دشمنان خود معرفتی به هم رسانند.
راغب اصفهانی و دیگران میگویند:
عرفات نام جایگاه و منطقهای است؛ و از آنرو «عرفات» نامیده شد چون میان آدم و حواء در این منطقه- پس از هبوط آدم بر «سرندیب» و فرود حواء در «جده» و به دور افتادن آنها از یکدیگر، و دگر گونه شدن چهره آنها- شناختی حاصل شد. و دور افتادگان از یکدیگر در اینجا همدگر را شناختند، دور افتادگانی که در صدد یافتن یکدیگر راه دور و درازی درمینوردید، و در جستجوی همدگر رنجها بر خود هموار ساختند تا آن که بر پهنه عرفات به هم رسیدند و به شناخت یکدیگر توفیق یافتند.
اگر چنان توجیهی در نامگذاری «عرفات» مقرون به صحت باشد این سرزمین و وقوف در آن سمبل و رمز و نشانهای است که مسلمانان به دور افتاده از یکدیگر میتوانند در این کانون تجمع، به تعارف و شناخت یکدیگر توفیق یابند، و با تعارف، به تألف و انس و همبستگی با یکدیگر نائل آیند، نه تنها آدم و حواء در این منطقه در شناخت یکدیگر به هدف خود رسیدند و نیاهای نخستین انسانها همدیگر را در آنجا باز یافتند، نژاد و نسل آنها باید با وقوف در این منطقه به معرفت حال یکدیگر دست یابند، و تشتت و بیگانگی و پراکندگی خود را- با توجه به این که از سرزمینهای به دور از یکدیگر بدینجا میآیند- با آمدن و وقوف در این جایگاه در اختیار همبستگی و پیوستگی و خویشاوندی دینی و انسانی بسپرند، و غربت خود را از این رهگذر به قربت و قرابت باز آورند.
دوست و دشمن را نیز با درنگهای آمیخته به تفکر شناسایی کنند، هیچ کسی
ص: 19
انسان را بیش از خدا دوست نمیدارد و هیچ دوستی بهتر از خدا در عالم وجود ندارد.
بنابراین باید در این جایگاه رهیده از انگیزههای دنیوی که جایگاهی در خور تفکر و تدبر است- برای برآورده شدن نیاز خویش از پی غیر خدا بپوید؛ بلکه خدای مهربان را جستجوگر باشد. امام زینالعابدین در عرفات مردی تهیدست را میدید که درخواست خود را با مردم در میان میگذارد؛ به او فرمود وای بر تو! در چنین روز غیر خدا سراغ میگیری، در چنین روزی این امید وجود دارد انسانهایی که هنوز چشم به دنیا نگشودهاند و هنوز به دنیا نیامده اند از لطف و مرحمت الهی برخوردار باشند.
(1) غروب روز عرفه رسول گرامی اسلام- صلی اللَّه علیه و آله وسلم- به بلال حبشی فرمود: مردم را آرام کن تا سخنی را با آنها در میان گذارم. پس از سکوت و آرامش مردم، فرمود:
«خداوند متعال» بر شما منت نهاده و نعمت بزرگی را در چنین روز به شما ارزانی داشته است، درستکاران و نیکان شما را از آمرزش خود بهرهمند ساخته، و در باره کسانی که گرفتار نادرستی در عمل هستند و به بدی و گناه دچار آمدند درست کاران و نیکان را شفیع و واسطه قرار داده و به آنها این مقام را عطاء فرموده که از خداوند متعال بخشودگی و آمرزش آنان را درخواست نمایند. پس برآیید و سرازیر گردید که همه شما درنگ مداران عرفات، مشمول آمرزش او هستید».
(2) باید خدای مهربانی را در سرزمین عرفات به جستجو گرفت که نیکان را از آمرزش خود سرشار میسازد و شر و بدی بدان را نادیده گرفته و از کردار و گفتار ناخوش آیند و زشت درمیگذرد. اگر چنین عرفات و شناختی درخور به هم رسانیم در عرفات از غیر خدا مدد نمیجوییم؛ چرا که سرزمین شناخت است، و شناخت را باید زمینه محبت و یا احیاناً نفرت و دشمنی دانست:
در همین سرزمین بود که حضرت ابراهیم خلیل و دوست همیشه جاوید در ذکر خدا شیطان و وسوسههای او را به خوبی بازیافت، و با معارف و آگاهیهایی که درباره ترفندهای شیطان کسب کرده بود، در منا با سنگ، او را نشان میرفت و او را بدینسان از پیرامون خویش طرد میکرد تا مبادا مانعی در ایفا وظیفه الهی او پدید آورد.
به راستی صحرای عرفات، سرزمین عرفان و معرفت است:
آدم و حواء همدیگر را در این نقطه
1- بحارالأنوار، ج 19، ص 299
2- الکافی اصول، ج 4، ص 168
ص: 20
شناختند و گم گشته خودرا در آنجا یافتند.
حضرت آدم در همین جا گناه و ترک اولای خود را شناخت، و بدان زبان به اعتراف گشود.
و بدینسان گویند حضرت ابراهیم مناسک خود را- پس از اعتراف به گناه در این جایگاه- برگزار کرد.
یا آن که در این مکان جبرائیل، مناسک حج را به ابراهیم شناساند.
مردم نیز با تجمعی در لحظات معین همدیگر را میتوانند در آنجا شناسایی کنند.
ابراهیم- علیه السلام- شیطان و وساوس او را در همین جا شناسایی کرد.
خدای مهربان را باید در این پایگاه سراغ گرفت و او را در چنین جایگاهی پدیدار یافت.
چنانکه در دعاء عرفه امام حسین- علیه السلام-، اشارتی گویا به همین حقیقت است. حضرت ابی عبداللَّه الحسین- علیه السلام- که از مدینه به سوی نقطهای ناشناخته آواره گشته بود، همراه با یاران وفادار و فداکارش در این پایگاه مقدس، درنگی بس شگرف داشته؛ و از آنجا سرانجام، راه عرفات، به کربلا منتهی گشت، و واقعه ای از پس این درنگ در کربلا روی داد که به قرآن و اسلام جان تازهای بخشید. حضرت سیدالشهداء- علیه السلام- با دعائی که در میان جمع خاندان و یارانش در عرفات زمزمه میکردند چهره عرصه وجود و هستی را ترسیم میفرمودند، و سیمای جان و جهان و گردونها و گرداننده آنها را چنان زیبا و دلانگیز و راه گشا را به تصویر کشیدند که بایسته است همه واقفان سرزمین عرفات چنان دعائی را از جان و دل بر زبان آورده، و عظمت و قدرت حضرت باری (تعالی) را با جمال و جلال و شکوه و همه اوصافش بازیابند تا شوق دیدار حق در آنان پدید آید؛ و با توجه به مضامین این دعاء است که خدای متعال را با معاینه دل از رهگذر این دعاء میتوان به خوبی رؤیت کرد، آنهم در بیابان عرفات، در فضائی باز و رهیده از هرگونه عوامل سرگرم کننده دنیوی که در چنین جو و محیطی آفریدگار جهان هستی را به وسیله خود او میتوان شناخت. در بخشی از دعاء عرفه حضرت سیدالشهداء- علیه السلام- با بیانی بسیار جالب و دل انگیز «برهان صدیقین» را به طرزی بسیار گویا و رسا به ما ارائه میفرماید.
نگارنده سالها پیش به مناسبت سالگرد شهادت شاهدی از شهود حق یعنی
ص: 21
مرحوم آیةاللَّه شهید بهشتی- رضوان اللَّه تعالی علیه- مقالتی نگاشتم که بندهایی کوتاه از دعاء عرفه- با شرح مرحوم سید خلف حویزی- را در این مقاله مورد استناد و اقتباس قرار دادم؛ اما چون این مقاله نسبتاً مفصل و گسترده است و در یادنامه مرحوم شهید مظلوم آیةاللَّه بهشتی- طاب ثراه- به طبع رسیده، و اکثر شیفتگان این شهید مظلوم را به یادنامه مذکور دسترسی نیست، خلاصه بخشی کوتاه از این مقاله را- که با دعاء عرفه پیوند دارد- در اینجا میآورم:
در بخشی از دعاء شریف عرفه آمده است:
«إلهی تردّدی فیالآثار یوجب بعد المزار، فأجمعنی علیک بخدمة توصلنی إلیک. کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقرٌ إلیکَ. أیکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک. متی غیبت حتّی تحتاج إلی دلیل یدل علیک. و متی بعدت حتّی تکون الآثار هی الّتی توصل إلیک عمیت عین لا تراک علیها رقیبا، و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً».
در توضیح این بخش از دعا آن حضرت میتوان چنین، قلم را بر صحیفه رقم زد که به خداوند متعال عرض میکند:
بارخدایا! اگر توجه خود را در بررسی آثار قدرت و دست آوردهای صنع تو معطوف سازم؛ و یک به یک، آنها را تحت مطالعه و مداقّه قرار دهم تا ترا شناسایی کنم همین امر موجب میشود که راه برای وصول به تو و دیدار تو دور و دراز گردد.
[سید الشهدا- علیه السلام- عرض میکند: خدایا! ای محبوب و مطلوب من! اگر خویشتن را برای شناخت تو در آثار و دست آوردهای متکثر و آیات متنوع تو سرگرم سازم، و در لابلای شاخههای به هرسو کشیده آثار صنع تو به این سو و آن سو کشانده شوم موجب میگردد از مؤثر، یعنی تویی که اینهمه آثار را پدید آوردهای به گونهای ناخوش آیند، دور و بیگانه گردم؛ و این کار چنان است که واقعیت شهود را رها سازم و برای جستجو و یافتن آن به سراغ نشان واثرش به تکاپو برآیم، و یا چنان است که از یقین روی گردانم و به دنبال خبر و گزارش از یقین، تلاش خود را به کار گیرم؛ و در نتیجه در پایگاهی از خیال محض به سر برم که به هیچوجه مرا به دلیلی قاطع رهنمون نیست، و در میان فضائی از گمانها و احتمالات سرگردان شده که راه را فراسوی من در رسیدن به محبوبم
ص: 22
مسدود سازد؛ زیرا وقتی دست آوردهای جالب و شگفت انگیز آفریدگار در دسترس احساس و تفکر کسی قرار گیرد سزا نیست نردبان احساس و اندیشه را هدف قرار دهد، و برآن، بالا و پایین رود تا فقط در باره نظم و ترتیب و کیفیت ترکیب این آفریدهها نیروی تفکر خود را محدود کرده و اندیشه خود را در ماهیت آنها راکد و ایستا سازد؛ بلکه باید بپوید، و از این نردبان فکر و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازنده آنرا شناسایی کند، و دل به محبت کسی ببندد که آنها را آفریده و لباس زیبای هستی را بر اندامشان پوشانده است؛ و به گونهای این حقیقت را دریابد که چهره حق را با گستره فراگیرش در تمام آفاق- علیرغم کثرات و اختلاف صور و نگارههای آثارش کشف و شهود نماید]
حضرت سیدالشهداء- علیه السلام- آنگاه عرض میکند: فأجمعنی علیک بخدمة توصلی إلیک: «مرا در حضور خویش به خدمتی فرمان ده که راه وصول به ترا بر من هموار سازد».
سپس عرض میکند: «کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقر إلیک»: چگونه میتوان به چیزی، یعنی به آثاری- که در وجود خود به تو نیازمند است- بر وجود تو استدلال کرد؟ وجود تو خود دلیل بر هستی تو است: «یا من دلّ علی ذاته بذاته»: آفتاب آمد دلیل آفتاب».
از این سخن به این نتیجه میرسیم که وجود حضرت باری (تعالی) پدیدارترین وجود در عالم هستی است؛ چرا که آن حضرت به خدا عرض میکند: «أیکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک»: «آیا غیر تو (یعنی آثارت) دارای آنچنان ظهوری است که در تو چنان ظهوری نباشد تا بخواهد ظهور ترا وانمود سازد؟».
[هرچند میباید از قانون استدلال به آثار، درگشودن راه به سوی مؤثر بهره جست؛ امّا اگر صرفا خود را به این نحو استدلال محدود سازیم، راهی بسیط و سطحی و ساده و فاقد عمق را در پیش گرفتیم، و مآلا از برهان صدیقین بهرهای عاید ما نخواهد شد، بهرهای که ژرف بنیان را از آن نصیبی هست] لذا سیدالشهداء- که جان عالم را به رؤیت و شهود کشیده- به خدا عرض میکند: «متی غبت حتّی تحتاج إلی دلیل یدلّ علیک»: «کی و در چه زمانی تو پنهان بودی تا به دلیلی نیاز پیدا کنی که ما را بر تو رهنمون گردد؟» [هدف حضرت سیدالشهداء- علیه السلام- در این سخن
ص: 23
آن است که ظهور وجود حق به گونهای است که به هیچگونه دلیلی- که اورا اثبات کند- نیازی ندارد؛ زیرا دلیل عبارت از ترتیب مقدمات معلومه و عناصر شناخته شده ذهنی برای رسیدن و بازیافتن مجهول تصوری و یا تصدیقی است؛ و نتیجه آن معلوم شدن یک امر نا شناخته و مجهول میباشد. اما اگر چیزی که از لحاظ کمال ظهور و آشکار بودن در منتهای درجه باشد- که هیچ چیزی پدیدارتر و روشن تر از آن قابل تصور نباشد- و حتی روشن تر از این قضیه باشد که فیالمثل بگوییم:
«آسمان بالای سرما، و زمین زیر پای ما است» قطعاً در چنین جایگاهی در اثبات سخن خود به دلیلی نیاز نداریم، و استدلالی ما هذیانی بیش نخواهد بود.
علی هذا برای وصول به معرفت حق- که هیچ چیزی آشکارتر و روشن از آن نیست- نیازی نداریم که از رهگذر استدلال به آثار وی او را شناسایی کنیم.
آری اگر انسان به مرحلهای از عرفان نائل گردد، و چشم بصیرت او در سوی واحد «دیّان» نشان رود، در چنین پایگاهی متکلفات دلیل و برهان دچار سقوط گشته، و ارزش و اعتبار خود را از دست مینهد؛ به ویژه اگر دیدگان بصیرتش با چنین گوهرهای درخشانی از این دست سخن که ازکان و معدن عصمت و طهارت- معدنی که سرشار از حکمت و نصل الخطاب است- روشن گردد. لذا حضرت سیدالشهدا- علیه السلام- همانگونه که خداوند متعال فرموده است: «ونحن أقرب إلیه من حبل الورید» به خدا عرض میکند:
«تو کی و در چه برههای از زمان از ما دور بودی که آثار ترا- مانند نابینایی- عصای خود قرار داده تا به مدد عصاکشی آثار صنع تو به تو دست یابیم «ومتی بعدت حتّی تکون الآثار هی الّتی توصل إلیک». بنا براین سزا است که حضرت سیدالشهداء عرض کند: «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا»: (آن دیدگانی که ترا مراقب خود نمیبیند کور باد)؛ «وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّک نصیبا»: (خسران و زیان معامله و سوداگری، بندهای را است که تو از حب خویش نصیبی برای او مقرر نفرمودی)، آری این دل است که بینایی را از دست مینهد، هرچند که چشم سر انسان به سان چهارپایان و دامها از کار نیفتاده است:
«ولهم أعین لا یبصرون بها أولئک کالأنعام»؛ اینان را دیدگانی است که با رؤیت و دیدن، در درون و جانشان بسان «شرّالدوابّ» انعکاس و انعطافی در رؤیت
ص: 24
حق پدید نمیآید: «إنّ شرّ الدّوابّ الصّمّ البُکم الّذین لا یعقلون»: دیدگان آنها کور نیست؛ بلکه کور دلانی بیش نیستند؛ زیرا:
«فانّها لا تعمی الأبصار ولکن تعمی القلوب الّتی فیالصّدور». آیا انسانی که حق را علی رغم این که هیچ چیز از آن آشکارتر نیست شهود نمیکند احیاناً از دامها فروتر و گمراه تر نیست؟ و این دلها است بر اثر ترکتازی در هوس نمیتواند انجام وظیفه کند، و از کار میافتد؛ و انسان که با خدا در عالم «ذرّ» بیعت و صفقتی، و معامله و مبادلهای را منعقد ساخته باید در مقام وفاداری و محبت و اداء وظیفه، پایمردی کند؛ ولی آن که از محبت خدا محروم است باید اورا در زمره کسانی برشمرد که در تجارت و بیعت و دادو ستد خویش از سرمایه وجودش دچار ورشکستگی و زیانی غیر قابل جبران است.
اینبود گزارش بسیار کوتاهی از بندی از دعاء عرفه که بایسته است حاجیان در عرفات سراسر آنرا زمزمه کنند تا ظهور حق را مزمزه نمایند، و کام جانشان شیرین گردد.
در پایان این بخش به جا است حدیثی را یاد کنیم که کمال دین نویدش، در غدیر خم چهره نمود؛ چرا که رسول خدا- صلی اللَّه علیه وآله وسلم- در روز عرفه- در حالیکه بر «ناقه قصواء» سوار بود خطابهای ایراد فرمود که جابر بن عبداللَّه انصاری میگوید شنیدم میفرمود:
«یا ایّها النّاس إنّی قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا: کتاب اللَّه وعترتی:
أهل بیتی»:
(1) ای مردم! تحقیقا من میان شما [میراثی] به جای نهادم؛ مادام که خود را بدان پای و ملتزم میسازید هرگز به گمراهی دچار نیایید [این میراث عبارت از دو امر گرانبها است، و آندو عبارت اند از] کتاباللَّه و عترت من که همان اهل بیت من هستند.
پی نوشتها:
1- سنن ترمذی، ج 5، ص 621، ح 3782