دلیل بر عدم وابستگی انسان مُحرِم است؛ به عبارت دیگر، معنویت حج در هنگام احرام، حاجی را متصف به صفات الهی میکند؛ یعنی تشرّف به محضر حضرت ربوبی، مربوب (بنده) را به صفت ربّ متصف میکند که یکی از صفات حضرت پروردگار غنی بودن است؛ «عَبْدی اطِعْنی حَتّی اجْعَلَکَ مِثْلی»؛ «بنده من، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود بگردانم».
بندگی حاجی، او را به مقام استغفار خوانده و از توجه به ماسوی اللَّه غنی ساخته است.
نکته بسیار لطیف دیگر عرفا در خصوص احرام، این است که: ما به جای اینکه بگوییم حاجی بعضی از اشیا را به خود حرام میکند، بهتر است بگوییم: حاجی خود را به بعضی از اشیاء حرام میکند تا آن اشیاء به حاجی نرسند.
چون حاجی برای خداست و همه اشیا برای حاجی است و این مضمون روایتی است که خدا به بندهاش میفرماید:
«یابْنَ آدَم، خَلَقْتُ الأَشْیاءَ مِنْ اجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ مِنْ اجْلی».
ص: 16
البته مضمون این روایت و مطالب عرفا از آیات قرآن کریم اخذ شده است که میفرماید:
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأرْضِ.
(1) «و هرآنچه در آسمانها و زمین است را به تسخیر شما درآورد».
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرْضِ جَمیعاً.
(2) «او همان خدایی است که هرچه در زمین است را برای شما آفرید».
وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الانْسَ الّا لِیَعْبُدُون.
(3) «و جن و انس را جز برای عبادت خویش نیافریدم».
این آیات شریفه میفرماید همه چیز را برای شما و شما را جهت پرستش خودم آفریدم.
البته بعضیها «لیعبدون» را به «لیعرفون» معنا کرده و گفتهاند منظور از خلقت، معرفت بوده است و حدیث قدسی معروف را نیز شاهد صدق گفتار خویش قرار دادهاند که میفرماید:
«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ و خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اعْرَفَ».
«من گنج نهانی بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، بدین جهت مخلوقات را آفریدم تا که شناخته شوم.»
کنت کنزاً گفت مخفیا شنو گوهر خود گم مکن اظهار شو
بهر اطهار است این خلق جهان تا نماند گنج حکمتها نهان
(4)بنابراین مُحرِم شدن و حرام کردن بعضی از چیزها به خود یا خود را به بعضی از آنها، بیانگر عظمت و عزت انسان مُحرِم است.
(5) کعبه و معرفت نفس
یکی از اسرار عرفانی سفر به سوی خانه خدا، خودشناسیِ حاصل از این سفر است. با اینکه خداوند بر همه هستی احاطه قیّومیّه دارد و به قول قرآن کریم هر طرف که رو کنی با خدا روبرو خواهی بود؛ (فَأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه).
(6)بس که از هر طرفی راه به تو بسیار است به تو بر گردد اگر راهروی برگردد
1- جاثیه: 13.
2- بقره: 29.
3- الذاریات: 56.
4- دفتر چهارم، ابیات، 3029 و 3028.
5- لما أمر الله تعالی الانسان أن یدخل فی الاحرام فیصیر حرما بعد ما کان حلالا و صفه بصفة العزة أن یصل الیه من الأشیاء التی کانت یصل الیه قبل أن یتصف بهذه المنعة اذا الأشیاء تطلب الإنسان: لأنها خلقت من أجله فهی تطلبه بالتسخیر الذی خلقها الله علیه ... فهذه عزة اضافیة لأنه حجر ثم أباح فجعل الحق. بخلقه عزة و تحجیرا فی عبادات. من صوم و حج و صلاةأن یصل الیه بعض ما خلق من أجله فاعتزو إمتنع عن بعض الاشیاء و لم یمتنع ان یناله بعضها ... فما حرمت علیه الانسان الاشیاء علی الحقیقة و انما هو الحرام علی الاشیاء لانه ما خلق الا لربه و الاشیاء خلقت له فهی تطلبه کما انه یطلب ربه. فقد بینت لک مرتبتک ... فأبان سبحان لک عن مرتبتک لتعرف موطن ذلتک عن موطن عزتک و أنت ما اعتززت و لا صرت حراما علی الاشیاء منک بل هو جعلک حراما علی الأشیاء أن ینالک فامرک أن تحرم فدخلت فی الأحرام فصرحت حراما. فتوحات، باب 72، فصل 169 تا 171 ..
6- بقره: 115.
ص: 17
ولی باتوجه به حسگرایی شدید اکثرِ انسانها، خداوند آنها را به سوی مثل و مانندِ خودشان که همان بیتاللَّه الحرام باشد دعوت میکند. مثلیّت خانه خدا با آدمی چند جهت است: الف: از جهت خِلقت، که هر دو مخلوق خدا هستند. ب: از جهت جسمانیت و قابل حسّ و مشاهده بودن.
بنابراین وقتی انسان به سوی خانه خدا میرود، در واقع به سوی خودش میرود؛ زیرا از همان خانه یکی در وجود خود آدمی است. خانه بیرونی آیینه خانه درونی (دل) و خانه درونی آیینه خانه بیرون (کعبه) میشود و در هنگام وصال مسالک مییابد که آنچه به دنبالش بوده در خودش هست. در این زمان است که به خودش واقف گشته و خودش را میشناسد وقتی خود را شناخت خدای خود را نیز میشناسد که: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».
خانه خدا دلیل معرفت انسان میشود. معرفت به خود و خدا. همچنین باعث میشود که آدمی بفهمد قویترین دلیل و نزدیکترین راه به خدا، خودش بوده است.
محیالدین عربی در کتاب فتوحات، فصلی به همین عنوان باز کرده و به بیان مطلب فوقالذکر پرداخته است.
(1) شاید قصه سفر سی مرغ به سوی سیمرغ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در منطقالطیر همین باشد که وقتی مرغها به میعادگاه و کعبه مقصود رسیدند سیمرغ را به شکل 30 مرغی که به مقصود رسیده بودند دیدند.
آفتاب قربت از پیشان بتافت جمله را از پرتو آن جان بتافت
هم زعکس روی سی مرغ جهان چهره سیمرغ دیدند آن زمان
چون نگه کردند این سیمرغ زود بیشک این سیمرغ آن سیمرغ بود
در تحیّر جمله سرگردان شدند می ندانستند این یا آن شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ تمام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه بود این سیمرغ در آن جایگاه
ور به سوی خویش کردندی نظر بود این سیمرغ ایشان آن دگر
ور نظر در هر دو کردندی به هم هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم
بود این یک آن و آن یک بود این در همه عالم کسی نشنود این
1- الدلالة علی البیت دلالة علی نفسک. ثم انه دلک علی «البیت» الذی هو مثلک و من جنسک اعنی انّه مخلوق. فدلالته لک علی «البیت» دلالته علی نفسک؛ فی قوله: من عرف نفسه فقد عرف ربّه فاذا قصدت البیت انما قصدت نفسک فاذا وصلت الی نفسک عرفت من أنت؟ و اذا عرفت من أنت، عرفت ربک .... فانه هناک یحصل لک العلم الصحیح فانّ الدلیل قد یکون خلاف المدلول و قد یکون عین المدلول. فلا شیء اولّ علی الشیء من نفسه ... فالإنسان أقرب دلیل علیه ربه من کونه مخلوقاً علی صورته و لهذا ناداک من قریب لقرب المناسبة فقال: انی قریب اجیب دعوة الداعی اذا دعانی. باب 72، فصل 252.
ص: 18
آن همه غرق تحیّر ماندند بیتفکر در تفکر ماندند
چون ندانستند هیچ از هیچ حال بیزبان کردند از آن حضرت سؤال
کشف این سرّ قوی درخواستند حلّ مایی و تویی درخواستند
بیزبان آمد از آن حضرت جواب کآینه است آن حضرت چون آفتاب
هرکه آید خویشتن بیند درو جان و تن هم جان و تن بیند درو
(1)کعبه نور، کعبه حجاب
با توجه به اینکه گفته شد کعبه دلیل و راهگشای انسان و نور راه اوست تا بتواند خود و خدایش را بهتر بشناسد، سالک الی اللَّه در عین حال باید بداند که کعبه وسیله تقرّب به خداست و نباید ظواهر و زیباییهای کعبه و اطراف آن، وی را از توجه به صاحب خانه بازدارد؛ از اینرو وقتی آیینه بودن خانه خدا برای حاجی و سالک الیاللَّه روشن شد، باید متوجه صاحب خانه شود و تجلّیات او را در خانه خویش ملاحظه کند و این سیر و سلوک خود را با سیر و سلوک صاحب مکتب؛ یعنی حضرت خاتمالأنبیا- علیه و علی آله افضل صلوات المصلّین- مقایسه کند که در معراج، آیات زیادی؛ اعم از ارضی و سمائی به وی نشان داده شد ولی آن حضرت در مقابل هیچیک از آنها حیران نگشت و از همه گذشت تا اینکه:
«ثُمَّ دَنی فَتَدلّی فَکان قابَ قَوْسَیْنِ أوْ أدْنی»
(2) «سپس نزدیک و نزدیکتر شد، پس این نزدیکی به اندازه دو کمان یا کمتر از آن رسید».
کسانیکه مقصود از حج را فقط رسیدن به خانه خدا میدانند، وقتی به خانه میرسند در آنجا بازمیمانند و کعبه نهایت سفر آنها محسوب میشود، ولی عرفا کعبه را اولین منزلگه سلوک خود قرار داده و با استفاده از برکات کعبه و انوار آن، سیر ارضی خود را به سیر سماوی تبدیل میکنند.
آنانکه مبهوت زرق و برق ظواهر کعبه و موج جمعیت میشوند، از فیوضات باطنی آن محروم شده و خانه خدا آنها را از نظر به صاحبخانه بازمیدارد و به عبارت دیگر، خانه خدا حجاب صاحبخانه میشود.
1- منطقالطیر، تصحیح دکتر مشکور، ص 275
2- النجم: 9
ص: 19
حاجی به هنگام طواف به دور خانه، و تکرار «لَبَّیْکَ الّلهُمَّ لَبَّیْک ...» باید گوشش را تیز کند و صدای پروردگارش را یا بشنود و یا درک کند؛ زیرا او نیز در جواب یاربهای بندگان خویش لبیک میگوید. حاجی باید صدایش را بلند کند و چشم و گوشش را تیز. چون خانه خدا از ندای حاجی لذّت میبرد،
(1) حاجی نیز میتواند از جوابی که میشنود یا از صحنههایی که میبیند لذت ببرد.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
(2)گذشته از این خداوند سبحان خود فرموده است:
«ادْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ»
(3) «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را».
اجابت الهی دو صورت دارد: یا ملموس و ظاهری است و یا غیرملموس و باطنی. در صورت ظاهری، انسان یا جواب صدایش را میشنود و یا اجابت شدن خواستهاش را میبیند اما این مسأله فرع بر اجابت باطنی است؛ زیرا آدمی تا مقبول درگاه الهی واقع نشده باشد حال دعا و زاری پیدا نمیکند. بنابراین خود دعا کردن دلیل پذیرفته شدن دعا قبل از شروع به دعا است.
ای دعا ناکرده از تو مستجاب داده دل را هر دمی صد فتح باب
ما عدم بودیم تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما میشنود
مولوی در این خصوص حکایتی دارد که مضمونش کاملًا مطابق آیات قرآنی و روایات حضرات معصومین است.
آن یکی اللَّه میگفتی شبی تا که شیرین گردد از ذکرش لبی
گفت شیطانش خموش ای سختروی چند گویی آخر ای بسیارگوی
این همه اللَّه گفتی از عتو خود یکی اللَّه را لبیک کو؟
او شکسته دل شد و بنهاد سر دید در خواب او خضر را در حضر
گفت هین از ذکر چون واماندهای چون پشیمانی از آن کش خواندهای؟
1- فالإجابة للَّهِ بالتلبیة لدعائه و رفع الصوت به من أجل البیت لبعده «عن المدعو فانّه دعاه من البیت» لأنّه دعاه لیراه فیه لتجلیه کمااسری بعبده لیلًا ... لیریه من آیاته التی هی دلائل علیه و قد یکون ظهور الشیء للطالب دلیلًا علی نفسه، فیکون من آیاته ان یتجلی له فیراه فیکون له دلیلًا علی نفسه فوجب رفع الصوت بالتلبیه لاجل ماللبیت من الحظ فی هذا الدعا فانّه المقصود فی اللفظ فهو البیت الحجاب علی الوجه المقصود. فتوحات، باب 72، فصل 255.
2- مولوی
3- غافر: 60
ص: 20
گفت لبیکم نمیآید جواب زان همی ترسم که باشم ردّ باب
گفت خضرش که خدا این گفت به من که برو با او بگو ای ممتحن
نی که آن اللَّه تو لبیک ماست آن نیاز و سوز دردت پیک ماست
نی تورا در کار من آوردهام نه که من مشغول ذکرت کردهام
حیلهها و چارهجوییهای تو جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا ربّ تو لبیکهاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست زانکه یا رب گفتنش دستور نیست
تحریم صید:
یکی از محرمات بر انسان مُحرِم، صید کردن است. حاجی تا وقتی محرم است نباید حیوانی را صید کند یا به قتل برساند. این مطلب در قرآن کریم چنین بیان شده است:
یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لِیَبْلُوَنَّکُم اللَّه بِشَیءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلک فَلَهُ عَذابٌ الیمٌ.
(1) «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، خدا شما را چیزی از صید امتحان میکند؛ صیدی که دستان یا تیرهای شما بدان میرسد تا اینکه معلوم شود چه کسی از خدا و از قیامت میترسد. پس هرکس بعد از این تعدّی کرده و امر الهی را زیر پا نهد برایش عذابی دردناک خواهد بود».
یا ایُّهَا الّذینَ امَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أنْتُمْ حُرُمٌ و من ....
(2) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، تا زمانی که در احرام هستید به صید و کشتن حیوانات مبادرت نکنید ...»
احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الّذی الیْهِ تُحشَرُونَ.
(3) «صید و خوردن از حیوانات حلالگوشت دریایی در حال احرام، برای شما حلال شده ولی صید حیوانات برّی حرام است. و تقوای الهی را پیشه کنید خدایی که به سوی آن محشور خواهید شد».
1- مائده: 94
2- مائده: 95
3- مائده: 96
ص: 21
آنچه در مضمون آیات شریفه است ظاهراً یک حکم فقهی ساده است که طبق آن صید حیوانات برّی حرام گشته و صید حیونات بحری در دوران احرام حلال گردیده است. لیکن در عرفان برای آن باطن و سرّی بیان شده؛ حکمتی برای تحریم صید برّی و حکمتی برای حلّیت صید بحری.
حکمت تحریم صید این است که حاجی در این ایام خود صید حضرت حق است. آنکه خود در دام دیگری است نمیتواند دیگری را به دام بیاندازد. همانگونه که انسان برای صید کردن حیوانات برای آنها دام مینهد خدا نیز حُبّ الهی را دام حاجیان مؤمن قرار داده و آنها را صید کرده است.
محیالدین عربی میگوید: همانگونه که صیاد برای جلب صید صدایی همانند صدای خودشان درمیآورد تا صید به دام نزدیک شود، حضرت حق نیز مؤمنان را به صدای خودشان ندا زده و آنها را به سوی خود جلب میکند.
مولوی همین مطلب را چنین بیان میکند:
بانگ میآمد که ای طالب بیا جود محتاج گدایان چون گدا
جود میجوید گدایان و ضعاف همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی خوبان زآینه زیبا شود روی احسان از گدا پیدا شود
پس ازین فرمود حق در وَالضُّحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا
چون گدا آیینه جودست هان دَم بود بر روی آیینه زیان
آن یکی جودش گدا آرد پدید و آن دگر بخشد گدایان را مزید
پس گدایان آینه جود حقاند و آن که با حقند جود مطلقاند
(1)مولوی میگوید جود و احسان الهی دام نیازمندان، بلکه علت نیاز است. ولی محیالدین عربی میگوید: آنانکه احسان الهی دامشان است گروهی دیگرند اما خاصّان الهی نباید بنده احسان باشند و خداوند از آن جهت که غیور است خوش ندارد که اینان از خدا غافل شده و به احسان او مشغول باشند و از آنجا که صید حیوانات برّی خود نوعی احسان است، لذا برای حاجیان در حال احرام حرام شده است.
1- مثنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر اول، ص 169.
ص: 22
حکمت حلّیت حیوانات بحری
حکمتی که برای حلّیت صید بحری بیان شده، این است که صید دریایی، صید آبی است و آب مایه حیات میباشد که هرچیز زندهای از آن آفریده شده است همانگونه که قرآن کریم نیز میفرماید:
«وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ».
(1) «و هر چیز زندهای را از آب آفریدیم».
و چون مقصود از عبادت و غیر عبادت زندگی دلهاست، پس بین آب که مایه حیات است و عبادت که مایه حیات دلهاست، مناسبت بوده و هر دو خواسته الهی را بهجا میآورند، از اینرو صید دریایی حلال شده است.
(2) و امّا علّت اینکه فقط صید دریایی حلال است نه صید آبی این است که حکم الهی وسعت دارد و دریا نیز وسعت دارد، از اینجهت مناسبت بین دریا و حکم الهی هست نه غیر دریا.
دوام تلبیه و وسعت آن
تلبیه همان لبیک گفتن است و آن یکی از شعائر حج و حاجیان است. حاجی با تکرار «لَبَّیک اللّهُمَّ لَبَّیک ...» ندای پروردگارش را که او را به زیارت خانه خود خوانده است پاسخ مثبت میدهد.
حضرت امام خمینی رحمه الله دراینباره میفرماید:
«از آنجاکه در این مناسک عجیب، از اول احرام و تلبیه تا آخر مناسک، اشاراتی عرفانی و روحانی است که تفصیل آنها در این مقال میسر نیست، اکتفا به بعض اشارات تلبیهها میکنم:
لبیکهای مکرر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت اللَّه تعالی به اسم جامع، جواب دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار میکند و دنباله آن، سلب شریک به معنای مطلق آن مینماید، که اهل اللَّه میدانند، نه شریک در الوهیت فقط. گرچه سلب شریک در
1- انبیا: 30
2- فتوحات، باب 72 فصل 178 و 180.
ص: 23
آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم در نظر اهل معرفت است. و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است مثل: «... الحَمْدُ لَکَ وَ النِّعمة لَکَ ...» و حمد را اختصاص میدهد به ذات مقدس، همچنین نعمت و او نفی شریک میکند و این نزد اهل معرفت غایت توحید است».
(1) حضرت امام رحمه الله در اینجا به وسعت معانی جمله تلبیه اشاره میکند. اصل این جمله عبارت است از: «لَبَّیک اللّهمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْک لا شَریکَ لَکَ لَبّیْکَ، انَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
این جمله شریف، مملو از اسرار عرفانی و اجتماعی و اخلاق و سیاسی است. از نظر عرفانی انسان سالک چون ندای پروردگارش را میشنود به او جواب داده و لبیک میگوید. و از آنجایی که همه چیز را در پرتو وجود حضرت واجبالوجود میبیند همه تعیّنها را عاریتی و تعلّقی دانسته و تنها وجود حضرت حق را وجود محض و مستقل مییابد در این صورت هیچ قدرتی و حکومتی و هیچ موجودی برای او ارزش و استقلالی نداشته و همه را معدوم میبیند.
و از طرفی هر عظمت و زیبایی و نعمتهای موجود در عالم از دیدگاه حاجی سالک [یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد].
بنابراین چون هر نعمتی مال اوست پس هر حمدی هم باید برای او باشد. و چون مالک هرچیز جز خدای واحد نیست پس کسی حق ندارد ادعای مالکیت مطلق چیزی را بکند اولًا. و حق ندارد در ملک خدایی به عصیان و سرکشی بپردازد ثانیاً.
آری آنکه به ندای خدای احد و واحد پاسخ مثبت داده و با او پیمان بندگی میبندد، از هر بندی خود را رها میسازد و دیگر به هیچ ندایی لبیک نمیگوید.
هر که پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاکتر پاکتر چالاکتر بیباکتر
عقل در پیچاک اسباب و علل عشق چوگانباز میدان عمل
عشق را آرام جان حرّیت است ناقهاش را ساربان حرّیت است
آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی زبستان رسول
1- حج در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله، ص 9 و 10، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله.
ص: 24
اللَّه اللَّه، بای بسماللَّه پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر
سرخرو عشق غیور از خون او سرخی این مصرع از مضمون او
بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود
تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس
ما سوی اللَّه را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست
(1)همچنین حضرت امام رحمه الله در اینخصوص میفرماید:
«در فریضه حج که لبیک به حق است و هجرت به سوی حقتعالی، به برکت ابراهیم و محمد است، مقام «نه» بر همه بتها و طاغوتهاست و شیطانها و شیطان زادههاست. و کدام بت از شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و شوروی ملحد متجاوز بزرگتر و کدام طاغوت و طاغوتچه از طاغوتهای زمان ما بالاترند؟».
(2) «در لبّیکَ لبّیک، «نه» بر همه بتها گویید و فریاد «لا» بر همه طاغوتها و طاغوتچهها کشید».
(3) تمام این مطالب بیانگر اسرار گوناگون و ذو ابعاد بودن حج است، لیکن علاوه بر این، سرّ دیگری نیز هست و آن اینکه از نظر عرفان انسان عارف نهتنها در ایام حج بلکه در تمام عمر با تمام وجود لبیکگوی حضرت حق است. زیرا هر انسانی در تمام لحظات عمرش در دنیا و آخرت با اوامر الهی روبرو است و هر دَم که امر خدا را اجرا کرد و از نهی او دوری جست، با این عملش ندای خدایش را لبیک گفته است. تمام آیات قرآن شریف انسانها را صدا زده و بهسوی خود میخوانند. هر انسانی هر لحظه به هر یک از این آیات عمل کند، آن لحظه لبیک گفته و اگر عمل نکند به آن امر الهی لبیک نگفته است.
(4) با توجه به اینکه انسان عارف، تمام عمرش در انجام اوامر الهی و ترک نواهی اوست پس هر لحظه به لبیکگویی خدا مشغول است چه به «زبان قال» و چه به «زبان حال.»
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند که همی دوزند و گاهی میدرند
1- کلیات اشعار اقبال لاهوری، تصحیح احمد سروش، ص 75
2- همان مدرک، ص 69 و 17
3- همان مدرک، ص 69 و 17
4- و اما العارفون فانّهم لا یقطعون «التلبیه» لا فی الدنیا و لا فی الاخرة. فانهم لا یزالون یسمعون دعاء الحق فی قلوبهم مع انفاسهم. فهم ینتقلون من حال الی حال بحسب ما یدعوهم الیه الحق و هکذا المؤمنون الصادقون هم فی الدنیا دعاهم الشرع الیه فی جمیع افعالهم و اجابتهُمُ هی العاصمة لهم من وقوعهم فی محظور. فهم ینتقلون ایضاً من حال الی حال لدعاء ربّهم ایاهم فهو سبحانه داع ابداً و العارف غیر محجوب السمع فهو مجیب ابداً. فتوحات، باب 72، فصل 278.
ص: 25
قوم دیگر میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همیبینند خاص کفرشان آید طلب کردن خلاص
هرچه آید پیش ایشان خوش بود آب حیوان گردد ار آتش بود
زهر در حلقومشان شکر بود سنگ اندر راهشان گوهر بود
جملگی یکسان بودشان نیک و بد از چه باشد این ز حُسن ظن خود
کفر باشد نزدشان کردن دعا کای اله از ما بگردان این قضا
(1)حجرالأسود
یکی از اعمال حُجاج به هنگام طواف، استلام (تماس) و تقبیل (بوسیدن) حجرالأسود است. در هر طوافی حاجی سعی میکند که خود را به حجرالأسود برساند و اگر به جهت ازدحام جمعیت نتواند به آن برسد به هنگام عبور از موازات آن به سویش نگاه کرده، اشارهای میکند، که این عمل به جای استلام و تقبیل محسوب میگردد.
از نظر عرفان حجرالأسود دست خدا در کعبه است و هنگامیکه حاجی خانه خدا را طواف میکند در هر گردشی با رساندن خود به حجرالأسود و بوسیدن آن، با خدا بیعت میکند.
(2) حضرت امام خمینی رحمه الله میفرماید:
«و در لمس «حجرالأسود» بیعت با خدا بندید، که با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشید و به اطاعت و بندگی آنان، هرکه باشد و هرجا باشد- سرننهید و خوف و زبونی را از دل بزدایید که دشمنان خدا و در رأس آنان شیطان بزرگ زبونند».
(3) کسی که در خانه خدا حضور دارد، هر بار که به دور خانه او میگردد، یکبار حجرالأسود را لمس میکند که به منزله دست خدا میباشد در واقع دستش را در دست خدا نهاده و با او بیعت بسته است. در این صورت باید توجه کند که او در محضر چه عظمتی و دستش را در دستان که نهاده است. باید ادب خاص این جایگاه را، که عرفا از آن به «ادب مع اللَّه» تعبیر
1- مثنوی، دفتر سوم، ص 167 تصحیح رمضانی.
2- الحجرالأسود یمین اللَّه فی الأرض لنبایعه فی کلّ شوط مبایعة رضوان و بشری بقبول لِما کان منافی کل شوط ... فاذا انتهینا الی الیمین الذی هو «الحجر» استشعرنا من اللَّه سبحانه بالقبول. فبایعناه و قبّلناه بمینه المضافة الیه قُبله قبول فرح استبشار. هکذا فی کلّ شوط فان کثر الازدحام علیه اشرنا الیه اعلاماً بانا نرید تقبیله. فتوحات، باب 72، فصل 295 و 296.
3- حج در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله ص 17
ص: 26
میکنند، حفظ کند.
آنکه دستش به دست خدا رسیده و پایش در حرم امن الهی قدم زده و چشمش به خانه او افتاده و گوشش ندای حق را شنیده است، دیگر به خود اجازه نمیدهد که از آنها در راه غیر رضای خدا استفاده کند.
حضرت امام خمینی رحمه الله در جای دیگر می فرماید:
«توجه داشته باشید که سفرتان سفر به سوی خدای تبارک و تعالی است. باید همانطوری که مسافرین الیاللَّه؛ مثل انبیاء علیهم السلام و بزرگان از دین ما مسافرتشان الیاللَّه در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمیکردند از آن چیزی که برنامه وصول الیاللَّه بوده است.
شما هم الآن «وفود» الیاللَّه دارید. شما در میقات که میروید لبیک به خدا میگویید؛ یعنی تو دعوت کردی و ما اجابت. مبادا عملی انجام بدهید که خدای تبارک و تعالی بفرماید که خیر، شما را قبول ندارم».
(1) پینوشتها:
1- همان، ص 11