تُشْرِک بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائفِینَ وَ الْقَائمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُود
«یادآور هنگامی را که ما ابراهیم را در جای بیت الحرام تمکین دادیم تا با من هیچ شریک نگیرد و دستور دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و قائمان و رکوع و سجود کنندگان پاک دارد.»
از کیفیت حج قبل از اسلام و تغییراتی که طی مدت تشریع حج از جانب ابراهیم تا زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ داده، اطلاعی دقیق و به تفصیل در دست نیست ولی به اجمال میدانیم که احترام به خانه کعبه و عمل حج در موسم خاصی و زیارت و طواف کعبه در تمام دوره سال، قبل از اسلام نیز رایج بوده است. خداوند میفرماید:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْیَ وَالْقَلائِدَ
«خداوند کعبه را بیتالحرام قرار داد، برای بپا داشتن ایمان مردم و حفظ مصالح خلق و ماه حرام را برای آسایش از جنگ، و نیز قربانی را با علامت یا بدون علامت، برای مردم برقرار داشت.»
عمل حج در ماه ذیحجه انجام میشده، لیکن طواف خانه، اختصاص به وقت معین نداشته است. در اسلام نیز وقت حج طبق کتاب و سنت به همان زمانِ مقررِ در سابق، باقی ماند و عمره در تمام سال، مشروع و مستحب گردید.
حج، چنانکه در قرآن است، در ماههای خاصی معین شده الْحَجُّ اشْهُرٌ مَعْلُوماتٍ ... و در سنت مقرر شده که احرام به قصد عمره حج (عمره تمتّع) را میتوان حتی از ماه شوال انجام داد ولی اعمال مخصوص حج از نهم ذیحجه آغاز میشود.
چگونگی حج و پارهای از تغییراتی که در اسلام صورت گرفت، ضمن بازگویی اعمال عمره و حج اسلامی معلوم میگردد.
در اسلام حج به سه نوع تقسیم شده است و حاجی به قول مذاهب اربعه اهل سنت، در انتخاب هر نوع آن مخیّر است
ولی به عقیده شیعه (امامیه) اهل مکه میبایست حج «قِران» یا «افراد» بجا آورند و اهل آفاق و ساکنان غیر حرم فقط یک نوع حج که «حج تمتع» است انجام میدهند.
در حج تمتع، حاجی پس از انجام عمل عمره «مُحِلّ» میشود و در فاصلهای که تا احرام مجدّد برای حج وجود دارد از چیزهایی که بر محرم حرام است متمتع
ص: 74
میگردد، ولی در دو قسم دیگرِ حج که قِران و افراد است، از آغاز احرام، از میقات تا پایان عمل حج موظف است از محرمات احرام پرهیز نماید.
در دو قسم دیگرِ حج (افراد و قران) اعمال حج پیش از عمره به جا آورده میشود
(1) و پس از انجام تمامی مناسک حج لازم است حاجی عمره مفردهای به جا آورد. حج قران و افراد مانند یکدیگر است و فقط در قران لازم است قربانی را از هنگام احرام همراه بیاورند.
(2)اما مناسک عمره این گونه است که معتمِر یا حاجی، که قصد عمره تمتع دارد، نخست از محلهای خاصی که بر سر راههای مکه قرار دارد محرم میشود
(3) و پس از ورود به مکه، هفت بار دور خانه کعبه طواف میکند و سپس دو رکعت نماز طواف بجا میآورد و آنگاه فاصله بین دو کوه مجاور مسجدالحرام؛ صفا و مروه را هفت مرتبه میپیماید که این عمل را «سعی» نامند
(4) و در پایان سعی با کوتاه کردن مقداری از موی سر یا صورت و یا گرفتن ناخن از احرام خارج میشود.
اعمال مخصوص حج (به طور اجمال و بر طبق مذهب امامیه) بدین گونه است:
کسی که حج قِران یا افراد بجا میآورد:
1- از میقات محرم میشود و کسی که عمره تمتع را بجا آورده و قصد دارد مناسک حج را انجام دهد، از مکه احرام میپوشد و این عمل معمولًا در هشتم ذیحجه انجام میشود.
2- آنگاه به عرفات میرود؛ چنانکه از زوال روز نهم در عرفات که بیابانی در 24 کیلومتری مکه است وقوف میکند.
3- پس از غروب آفتاب به مزدلفه یا مشعر که در 12 کیلومتری مکه و بر سر راه مکه به عرفات است مراجعت مینماید (این عمل را افاضه عرفات نامند
(5)) و از طلوع فجر تا سرزدن خورشید در آنجا وقوف میکند و آنگاه به منا که در 6 کیلومتری مسجدالحرام و سر راه عرفات است میآید (این عمل را افاضه از مشعر نامند).
4- در منا، جمره عقبه را که یکی از سه جمرهای است و به فواصلی از یکدیگر در منا قرار گرفته، با هفت ریگ «رَمْی» میکند.
5- آنگاه قربانی میکند.
6- و در آخر سر میتراشد و با این کار از احرام خارج میشود.
7- سپس به مکه مراجعت کرده و هفت بار طواف حج بجا میآورد.
1- گر چه شافعیها و مالکیها و حنبلیها در حج قران یک طواف و سعی برای عمره و حج را کافیمیدانند، ولی حنفیها طوافی برای حج و طواف دیگری را برای عمره لازم میدانند.
2- بنا به مذهب اهل سنت، در حج قران، نیت حج و عمره را باید با هم انجام داد. در کافی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که: «لایَکُونُ الْقارِنُ الّا بِسِیاقِ الْهَدْی».
3- یعنی لباس احرام میپوشد و از محرمات احرام اجتناب میکند. قسمتی از محرمات مزبور در قرآنآمده: «فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلارَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِی الْحَجِّ بقره: 197» و «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَانْتُمْ حُرُم مائده: 95».
بخش مهمی از محرمات احرام در سنت آمده که در تعداد آنها بین مذاهب اختلاف است؛ امامیه آنها را چهارده چیز میدانند مختصر نافع از محقق.
4- گر چه سعی نوعی راه پیمودن است که با سرعت و تکان دادن شانه همراه است و «هَرْوَلَه» نیز نامیدهمیشود.
5- در قرآن میفرماید: «ثُمَّ افیضُوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ» بقره: 199.
ص: 75
8- و دو رکعت نماز طواف میگزارد.
9- و سعی بین صفا و مروه میکند.
10- و پس از انجام این عمل، به منا باز میگردد.
11- و شب یازدهم و دوازدهم را در آنجا بیتوته میکند.
12- و روز یازدهم و دوازدهم هر سه جمره را رمی میکند.
13- و بعد از ظهر همان روز یا روز بعد (که بودن آن روز اختیاری است) به مکه باز میگردد و با این عمل (طبق مذاهب اهل سنت) حجش تمام میشود لیکن به عقیده امامیه میبایست:
14- طواف دیگری بگزارد.
15- و نماز طواف بجا آورد (بدون سعی صفا و مروه) و با این عمل (که طواف نساء نامیده میشود) تمام محرمات احرام (و از جمله استمتاعات جنسی) بر وی حلال و ضمناً حجش تمام میشود.
تفاوتهای بین حج جاهلیت و حج اسلام
1- چنانکه میبینیم، اولین عمل عمره یا حج، احرام از میقات است که در جاهلیت میقاتی مقرر نبوده است.
در کتاب شریف کافی روایات متعددی است که مواقیت معین را رسول خدا صلی الله علیه و آله تعیین و احرام از آنجا را واجب کرد.
(1) 2- بیشتر محرمات احرام توسط پیغمبر تشریع شده است. آری لباس احرام که در اسلام ضمن دو جامه ندوخته (برای مردها)
(2) تعیین شده است در جاهلیت به شرحی که خواهیم گفت فقط هنگام طواف، آنهم نه بگونه اسلامی بلکه با لباس خاصی که از ناحیه اهل مکه تأمین میشده، صورت میپذیرفته است. «آلوسی» احرام را از عادات عرب میشمارد:
«انَّهُمْ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَیَعْتَمِرُونَ وَیُحْرِمُونَ وَیَمْسَحُونَ الْحَجَرَ وَیَسْعَوْنَ بَیْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ وکانوا یُلبونَ وَکانُوا یَقِفُونَ الْمَواقِفَ کُلَّها وَکانُوا یَهْدُونَ الْهَدْیَ وَیَرْمُونَ الْجِمار»
(3).
3- وقوف به عرفات و افاضه به مشعر الحرام مخصوص غیر اهل حرم بوده است و قریش و طوائف مجاور حرم یا وابسته به قریش از این کار معاف بودهاند ولی در اسلام طبق دستور قرآن، افاضه از عرفات الزامی است: ثُمَّ افیضُوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النَّاسُ.
4- در جاهلیت میبایست حاجیان از غذای اهل حرم استفاده کنند و غذای
1- عَنِ الْحَلَبِی قالَ: قالَ ابُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام مِنْ مَواقیتِ خَمْسَةَ وَقَّتَها رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله لایَنْبَغِی لِحاجٍّ وَلالِمُعْتَمَرٍ انْیُحْرِمَ قَبْلَها ... وَلَایَنْبَغی لِاحَدٍ انْ یَرْغُبَ عَنْ مَواقیتِ رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله کافی، باب مواقیت الاحرام.
2- عَنْ بَعْضِهِمْ علیهم السلام قال: أحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فی ثَوْبَیْ کَرَسَفٍ کافی، باب مایَلْبِسُ المُحْرِمُ من الثّیاب.
3- بلوغ الارَب فی معرفة احوال العرب.
ص: 76
«حِلّ» روا نبوده است ولی در اسلام این ممنوعیت برداشته شده: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الّتی اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ
(1)5- به هنگام جاهلیت استراحت زیر چادرهای غیر چرمی روا نبوده است، ولی این عمل در اسلام بلامانع است.
6- کشک ساختن و استفاده از تفت دادنی (سرخ کردنی) با روغن جایز نبوده است.
7- در صفا و مروه دو بت تعبیه شده بود که مردم دور آنها طواف میکردند و آنها را مسح مینمودند و معمولًا در آنجا به ذبح قربانی میپرداختند.
8- اصولًا قسمتی از مناسک اسلامی، نسبت به تمام حاجیان اجرا نمیشده است و به خصوص قریش برای خود امتیازاتی قائل بودند و خود را از بعضی مناسک معاف میدانستند؛ امتیازات مزبور به عنوان «حُمْس» در تاریخ ثبت شده است.
حُمْس
اصل این ماده به معنای شدت و تصلّب است. در تاج العروس آمده:
«اصل ماده حمس به معنای شدت در امری است، چون تشدد در دین و حمس لقب قریش و کسانی بوده است که از قریش متولد شده باشند یا از کنانه و جدیله باشند (که در حرم ساکن بودهاند) ... و کسانی که در جاهلیت پیرو آنها بودهاند.»
(2) سپس میافزاید: «حمس» برای قریش، کنانه، جدیله و پیروان آنها در جاهلیت لقب شده بود. در نامگذاری آنان به حمس این وجهها را آوردهاند:
1- از آن جهت که ایشان در دین و شجاعت متصلّب بوده و شدت به خرج میدادند.
2- به واسطه التجای آنان به حمساء؛ زیرا کعبه را از آن رو که با سنگهای سفید مایل به سیاه بنا شده بود «حمساء» میگفتند.
3- از آن رو که قریش در حرم شریف نزول کرده بودند (چرا که در آن روزگار حرم و یا کعبه را حمساء میگفتند).
4- از این جهت که قریش در ایام منا، که محرم بودند از در خانه وارد نمیشدند، بلکه از دیوار به خانه فرود میآمدند و در این ایام از غذاهای سرخکردنی با روغن یا کشک استفاده نمیکردند.
آنگاه به نقل از «ابوالهِیْثَم» اضافه میکند که حمس ساکنان حرم بودند که در
1- اعراف: 32
2- «حَمَسَ الرَّجُلُ؛ صَلُبَ فِی الدِّینِ وَتَشَدَّدَ. وَمِنْهُ سُمِیَّ الْوَرعُ احْمَسَ لِغِلائِهِ فِی دینِهِ وَتَشَدُّدِهِ عَلی نَفْسِهِ کَالْمُتَحَمِّسِ وَهُمْ حُمْسٌ بِضَمٍّ فَسُکُونٍ وَهُوَ ای الْحُمْسِ لَقَبُ قُرَیْشٍ وَمَنْ وُلِدَتْ قُرَیْشٌ وَکِنانَةٌ وَجَدیلَةُ قَیْسٍ ... وَمَنْ تابَعَهُمْ فی الْجاهِلِیَّة».
ص: 77
موسم حج به عرفات نمیرفتند و فقط در مزدلفه (مشعر) وقوف میکردند و میگفتند:
«ما اهلُ اللَّه هستیم و نباید از خانه خارج شویم».
سپس گروههایی که اهل حرم نبودند ولی در اینگونه اعمال به قریش ملحق شده بودند و از آن جمله «بنی عامِر» را نام میبرد؛ زیرا بنیعامر مادرشان «مجد» دختر «تَیْم بن مُرَّه» از قریش بوده است.
«خُزاعه» نیز جزو حمس بودند؛ زیرا پیشتر در حرم سکنی داشتند و بعدها از آنجا به یمن مهاجرت کرده بودند.
(1) در «تاریخ اسلام» دکتر فیاض (ص 61 و 62 چاپ سوم) آمده: در عصر عبدالمطلب طایفه قریش، در نتیجه بازرگانی، متموّل شده و در مکه نفوذ کامل پیدا کرده بودند و حادثه اصحاب فیل نیز بر حشمتشان افزوده بود.
آنان میگفتند که ما اولاد ابراهیم و اهل حرم و حرمت و والیان خانه و ساکن مکه هستیم، هیچ یک از عرب حق و منزلت ما را ندارد. در مراسم حج امتیازاتی برای خود و منسوبان خود نسبت به دیگر حاجیها قائل شده بودند. استفاده کنندگان از این امتیازات را حمس مینامیدند. از جمله این امتیازات یکی تَرک وقوف و افاضه عرفات بود که میگفتند ما اهل حرم نباید غیر حرم را محترم بداریم. دیگر این که اهل حمس در حال احرام اجازه کشک ساختن و غذا با روغن پختن را ندارند.
همچنین در چادر پشمی نباید داخل شوند و سایبان جز از چرم نداشته باشند.
قانون کرده بودند که هیچ حاجی حق خوردن غذایی که از خارج حرم آمده باشد ندارد و هر حاجی اولین طواف خود را باید در جامهای انجام دهد که از حمس گرفته باشد و اگر چنین جامهای پیدا نکند باید لخت و عور طواف کند! برای آنها فقط یک پیراهن مجاز بود
(2) و اگر احیاناً کسی مایل بود در لباس خود طواف کند، باید پس از فراغ از طواف آن جامه را به دور اندازد و عرب آن را «لقی» مینامید.
یاقوت حِمَوی در «معجم البُلدان» مینویسد که اهل حمس، بز یا ماده گاو نگه نمیداشتند و کرک نمیرشتند و به خانه یا چادری که از مو یا گِل ساخته شده بود داخل نمیشدند و فقط در خیمههای چرمیِ سرخ سکونت میگزیدند.
(3) استاد رشید جمیلی مینویسد
(4): در جاهلیت، عرب به سه گروه تقسیم میشدند:
1- «حلّه» و آنان طواف کعبه را در
1- تاج العروس، ج 4، ص 132 چاپ افست از طبع قاهره.
2- محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه، ج 1، ص 80
3- «لایَأقطُونَ وَلایَرْتَبِطُونَ عَنْزاً وَلابَقَرَةً وَلایَغْزِلُونَ صُوفاً وَلاوَبْراً وَلایَدْخُلُونَ بَیْتاً مِنَ الشَّعَرِ وَالْمُدْرِ وَانَّما یَکْتنُون بِالْقِبابِ الْحُمْر.»
4- تاریخ العرب، ص 231. نیز «العرب قبل الاسلام» دکتر جواد علی، ج 5، ص 229
ص: 78
حال عریان انجام میدادند.
2- گروهی دیگر با لباس شخصی طواف میکردند که آنان را حمس مینامیدند.
3- طایفهای که به «طَلْس» معروف بودند. اینان در مراسم طواف بین رسوم حله و حمس جمع میکردند؛ به این معنا که احرام را چون حله بجا میآوردند ولی عریان به دور خانه نمیگشتند و نیز از حمس لباس به عاریه نمیگرفتند و از در خانهها داخل میشدند و بدعت زنده به گور کردن دختران را نیز انجام نمیدادند و در وقوف عرفات چون حلّه شرکت میکردند و خلاصه مانند حله حج میگزاردند.
یاقوت در معجمالبلدان (درباره دیگر عادات قریش) مینویسد: قریش از هر قبیلهای که مایل بودند دختر خواستگاری میکردند ولی اگر قبیله دیگری میخواست از آنان دختر بگیرد با وی شرط میکردند که باید چون حمس عمل کند و عقیده داشتند که برای آنان بواسطه شرفشان روا نیست به کسی که در رسوم آنان همانند نباشد دختر دهند.
(1) قرآن کریم به عادات آنان نسبت به عدم افاضه از عرفات در این آیه اشاره میکند: ثُمَّ افِیضُوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّه انَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم و در رابطه با عریان طواف کردن حله میفرماید: یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد
(2)اکنون که سخن از امتیازات قریش و رسوم آنان در مورد حج به میان آمد، مناسب است درباره یکی دیگر از رسوم جاهلیت که در اسلام نسخ گردید نیز به اجمال سخن بگوییم و آن موضوع «نَسیء»؛ یعنی تأخیر اوقات حج است:
نسیء
اساس گاه شماری عرب، بر حسب سیر منازل، قمر در آسمان بوده است که از رؤیت هلال تا هلالِ ماه دیگر را «شهر» میگفتند و دوازده مال قمری یک سال را تشکیل میداد. آغاز سال را، چنانکه در اسلام نیز مرسوم است، محرم و آخرین ماه را ذیحجه میگرفتند و برای هر یک از ماهها نام مخصوص بوده است: محرم، صفر و ... از این دوازده ماه، چهار ماه حرام بوده؛ سه ماه پیوسته (ذیقعده، ذیحجه، محرم) و یک ماه مجزا (رجب). چون هر ماه 29 روز و چند ساعت است قهراً یکسال قمری از یکسال شمسی حدود ده یا یازده روز کمتر است که تقریباً هر سه سال یک
1- معجم البلدان، ماده حمس.
2- اعراف: 31
ص: 79
ماه بین گاهشماری شمسی و قمری تفاوت پیدا میشود.
حرام قرار دادن این ماهها نیز به این انگیزه بوده که طوائف مختلف بتوانند با اطمینان و آرامشِ خاطر به سفر زیارتی- تجارتی حج بروند؛ زیرا موسم حج، فصل مبادلات تجاری و بازرگانی اعراب و نیز کنگرههای ادبی بوده است.
(1) از آنجا که از دیر زمان در ماه ذیحجه حج میگزاردند و این ماه در گاه شماری قمری از فصلی به فصل دیگر تغییر مییافت و این تغییر برای زائران کعبه خسارت به دنبال داشت، این فکر به وجود آمد که با نوعی عمل کبیسه، این نقصان را جبران کنند. از این رو مقرر داشتند که هر سه سال یکبار ماه صفر را (به جای ماه محرم) آغاز سال نو قرار دهند که در نتیجه، موسم حج در همه سال، به وقت معینی میافتاد و این عمل را «نَسیء» مینامیدند.
در مفردات راغب آمده: نسیء، که عرب انجام میداد. از ماده «نسأ» به معنای «تأخیر وقت» آمده و آن عبارت بود از تأخیر بعضی ماههای حرام به ماه دیگر.
بنا به محاسبه ابوریحان بیرونی، عرب حجاز ومکه، از دویست سال پیش از هجرت، در تقویمشان این کار را اعمال میکردهاند.
(2) و چون این کار احتیاج به محاسبه و آگاهیهای نجومی داشت، تولیت این کار را به عهده مردی از قبیله کِنانه گذاشتند که در عصر خود از دانش ریاضی و نجومی آگاهی و مهارت داشت و او را «نسأه» یا «قلمس» نامیدند و ظاهراً این منصب در بنی حارِث بن کِنانه مدتها باقی بود.
(3) استاد نبئی مینویسد
(4): دو سالِ اعراب، روی هم بیست و پنج ماه میشد و همواره هر دو سال کار قلمس تعیین و اعلام ماه اول سال بود تا این که یک دوره بیست و چهار ساله تمام میشد و بعد از یکدوره کامل و سیر ماه، حجّ اعراب در ماههای دیگرِ سال به ذیحجه حقیقی بر میگشت و به قول ابومعشر بلخی، عرب در هر بیست و چهار سال قمری، نُه ماه قمری کبیسه میگرفتند.
«محاضرات تاریخ الأمم الإسلامیه»
(5) از کتاب «نتایج الافهام فی تقویم العرب قبل الاسلام» نقل میکند که نسیء، تأخیر محرّم به صفر همان سال تا سال آتیه بوده است، نه در هر سه سال یکسال کبیسه نمودن، که ابومعشر بلخی هِیَوی گفته و ابوریحان بیرونی و مسعودی از وی پیروی نمودهاند.
1- یعقوبی در جلد اول تاریخ خود از 20 سوق بازار نام میبرد. قلقشندی از اسواق عرب و موسم هر یک سخن گفته رجوع کنید به نهایةالارب قلقشندی، ص 435، چاپ بغداد و اضافه میکند که در ماههای حرام تا موسم حج در عکاظ جمع میشدند.
در مراصدالاطلاع مینویسد: عکاظ مهمترین اسواق عرب بوده است که عرب هنگام حج از ماه شوّال در آنجا اقامت نموده و سپس به «مجنه» منتقل میشدند و در آنجا بیست روز از ذیقعده را اقامت میکردند و آنگاه به «ذی المجاز» کوچ کرده و تا ایام حج در آنجا میگذرانیدند.
- عکاظ نخلستانی بوده که تا طائف یک روز و تا مکه سه روز راه بوده است.
- ذوالمجاز پشت عرفات واقع شده بود مراصد و به قولی در یک فرسخی آنجا بوده بلوغ الارب، ج 1، ص 266.
- مجنه در مرّالظَّهْران بوده که با مکه یک مرحله برید فاصله داشته است.
در بلوغ الارب مینویسد: دیگر از اسواق عرب «حَضْرَمُوْت» بوده که در نیمه ذیقعده بر قرار میشده است. نیز سوق «صحار» که از دهم رجب تا پنج روز دائر بوده است. همچنین سوق «حَجْر» که در عاشورا تا آخر محرم برگزار میشده است.
وی پس از ذکر مجنه و ذی المجاز و عکاظ مینویسد: عرب در این اسواق از نیمه ذیقعده تا آخر آن ماه حضور داشته و پس از رؤیت هلال ذیحجه به ذوالمجاز که نزدیک عکاظ بود میرفتند و تا روز تَروِیَه در آنجا توقف داشتند.
این اسواق بعد از اسلام نیز برگزار میشد تا این که برای اولین بار سوق عکاظ بواسطه غارت خوارج حَرُورِیَّه در سال 129 هجری تعطیل شد و آخرین بازاری که تعطیل گردید سوق «حساثه» بود که در سال 197 برای همیشه تعطیل گردید.
2- آثار الباقیه، به تصحیح زاخائو، ص 12 به نقل آقای نبئی در مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 53
3- التنبیه و الاشراف مسعودی به نقل استاد نبئی در قاموس اللّغه مینویسد: «القلمس ... السَّیِّدُ الْعَظیمُ وَالرَّجُلُ الدّاهِیَةُ ... وَرَجُلٌ کِنانِیٌ مِنْ نَسْأة الشُّهُورِ کانَ یَقِفُ عِنْدَ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ وَیَقُولُ اللَّهُمِّ انّی ناسِئُ الشُّهُورَ وَواضِعُها وَلااعابُ وَلااجابُ، اللَّهُمَ انّی قَدْاحْلَلَتُ احَدَ الصَّفَرَیْنِ و حَرَّمْتُ صَفَرَ الْمُؤخَّر ...».
4- مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 53، نقل از ماهنامه سید جلال تهرانی سال 1313
5- تالیف استاد خضری بک، ج 1، ص 84
ص: 80
ولی استاد رشیدالجمیلی این نظریه را مردود دانسته و گفته است که گروهی از محققان معتقدند که نسیء همان اضافه کردن یکماه در سه سال قمری است که به منظور تطابق سال شمسی و قمری انجام میشده است.
(1) به هر حال سرانجام عمل «نسیء» به دستور قرآن در اسلام ممنوع گردید:
انَّما النَّسیءُ زِیادَةُ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونِهُ عاماً وَیُحَرِّمونَهُ عاماً لِیُوا طِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّم اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ ...
(2)و در آیه قبل از این آمده است:
انَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنی عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالارْضَ مِنْها ارْبَعَةٌ حُرُمُ ...
(3)گفتهاند این آیه زمانی نازل شد که ذیحجه در وقت واقعی خود قرار یافته بود و از آن زمان، موسمِ حج در اوقات و فصول سال دوران یافت و در این نیز حکمتی است که برای بیان آن مجالی وسیعتر میطلبد.
شمار حج و عمرههای پیغمبر صلی الله علیه و آله
باتفاق فریقین، پیامبر بعد از هجرت، جز یک حج (حجة الوداع) بجا نیاورد و اما در دورانی که در مکه اقامت داشت، چه پیش از بعثت و چه بعد از آن (و قبل از هجرت) اختلاف است.
در سال وجوب و تشریعِ حج اختلاف است. جمعی بر آنند که حج در سال ششمِ اقامتِ آن حضرت در مدینه تشریع گردید.
(4) مجلسی از گازرونی نقل کرده که در سال پنجم فریضه حج نزول یافت و پیغمبر آن را به تأخیر انداخت. در سال هفتم به قصد قضای عمره از مدینه خارج گردید و حج نکرد. در سال هشتم مکه را فتح کرد و در سال نهم حاجیان را به امارت ابوبکر به مکه فرستاد و در سال دهم خودش به مکه مشرف شد و حج گزارد.
(5) محقق حلّی در «معتبر»، ضمن نقل مذاهب اهل سنت نسبت به سعه و ضیق فریضه حج میفرماید: حج در سال ششم از هجرت نزول یافت و پیغمبر تا سال دهم به تأخیر انداخت.
ارباب سیره نیز زمان صدور حکم را سال ششم دانستهاند و گفتهاند آیه:
وَاتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّه در آن سال نزول یافته است، لیکن گروهی این عقیده را درست ندانسته و گفتهاند حکم حج در سال نهم تشریع شده؛ چه، فتح مکه در
1- رشید الجمیلی، تاریخ العرب. ص 230
2- توبه: 37
3- توبه: 36
4- محاضرات تاریخ الامم الاسلامی.
5- شهابی، ادوار فقه، ج 1، ص 246
ص: 81
سال هشتم بوده است و اگر حکم حج پیش از آن صادر گشته بود، باید در سال هشتم اعمال حج انجام مییافت در صورتی که از سال نهم آغاز گردید و در آن سال پیغمبر کسانی را که میخواست به حج روند، با یکی از اصحاب گسیل میداشت. لیکن آنچه قطعی و مسلّم به نظر میرسد این است که پیغمبر چون در سال ششم نتوانست به مکه وارد شود، به موجب پیمان صلح با مشرکان، از نزدیک مکه به مدینه بازگشت و در سال هفتم به استناد پیمان مزبور در ماه ذیقعده به مکه مشرف شد و عمره قضا بجا آورد.
(1) به نظر میرسد که مفاد ظاهر پارهای از روایات معتبر در کتب حدیث فریقین آنست که سال وجوب حج همان سال دهم هجرت بوده است. در کافی آمده:
عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام
«انَّ النَّبِیَّ أَقامَ بِالْمَدِینَةِ عَشَرَ سِنِینَ لَمْیَحُجَّ فَلَمَّا نُزِلَتْ هذِهِ الْآیَة (یَعنِی قَوْلُهُ تَعالَی
وَاذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجّ
(2)) امَرَ رَسُولُ اللَّهِ مُنادِیَهُ انْ یُؤَذِّنَ فِی النَّاسِ بِالْحَجّ ...»
این مطلب با آنچه در کتب سیره است منافات ندارد، بدین بیان که اصل تشریع حج در اسلام، در سال ششم هجرت، با نزول آیه وَاتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّه تثبیت شده است، لیکن وجوب آن به آیه شریفه وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلا
(3)تحقق یافته است و میدانیم که بین اصل تشریع و رجحان عمل با وجوب آن در زمان دیگر منافاتی نیست.
به هر حال مورد اتفاق مورخان است که آن حضرت در سال دهم هجرت حج گزارد و پس از چند ماه از مراجعت از این سفر بدرود زندگانی گفت. خود به جمعی که با وی بودند فرمود: «لَعَلِّی لا أَلْقاکُمْ بَعْدَ عامِی هذَا»؛ «ممکن است بعد از این سال، دیگر شما را نبینم» و از این رو این حج را «حجة الوداع» نامیدند.
بنابراین، سفرهای زیارتی آن حضرت به مکه- چنانکه بدان خواهیم پرداخت- عنوان «عمره» داشته و پیش از این سال بوده است.
عمرههای پیامبر صلی الله علیه و آله
1- عمره حدیبیّه؛ که رسولاللَّه در ذیقعده سال ششم به اتفاق 1400 نفر از مدینه به قصد عمره بیرون رفت ولی با ممانعت قریش روبرو گردید و پس از مذاکرات فیمابین، قرار بر آن شد که در این سال فسخ عزیمت کند ولی در سال آینده
1- استاد شهابی، ادوار فقه.
2- سوره حج، آیه 27. و نیز آیات 27 تا 31 سوره حج، که حاکی از دستور حج به ابراهیم است و سیاق آیاترجحان عملی را میرساند.
3- آل عمران: 97
ص: 82
عمره بجا آورد.
(1) 2- عمرةالقضاء؛ که طبق معاهده پیامبر با قریش، به عنوان قضای عمره نافرجام حدیبیه، در ذیقعده سال هفتم، انجام گردید و در طواف و سعی با سرعت در راهپیمایی و گامهای کوبنده، قدرت مسلمانان را به رخ مشرکان قریش کشید.
(2) 3- طواف فتح مکه؛ که در سال هشتم پس از تصمیم رسول خدا به فتح مکه (که پیرو نقض عهد قریش صورت گرفت) با ده هزار نفر در رمضان راهی مکه شد و پس از تسلیم مکه طواف خانه کرد و طواف را سواره انجام داد و این روز مصادف با جمعه ده روز به پایان ماه رمضان صورت گرفت، لیکن ظاهراً در فتح مکه، پیغمبر از اعمال عمره فقط طواف بجا آورد و در کتب سیره و تواریخ سخنی از احرام آن حضرت و اصحابش یا از سعی بین صفا و مروه نیست. در این سفر پیغمبر خانه کعبه را از بتها پاکسازی نمود و از این پس مکه به عنوان یکی از مراکز تحت قدرت مسلمانان در آمد.
4- عمره غزوه حنین؛ که پس از فتح مکه و جنگ با هوازن و شکست آنان و تقسیم غنائم جنگی بین مسلمانان، شب هنگام از «جِعرانه
(3)» به مکه رفت و عمره بجا آورد.
(4) این عمره مصادف با ذیقعده سال هشتم بوده است.
5- عمره حجةالوداع؛ که ضمن حج آن حضرت در سال دهم، در ماه ذیحجه انجام شد.
انس بن مالک نقل میکند: پیغمبر چهار عمره گزارد که همهاش در ذیقعده بود، جز عمره حجةالوداع؛ نخست عمره حدیبیه، دوم عمرة القضا، سوم عمره جِعرانه
(5). در کافی نیز همین مضمون آمده است.
(6) چنانکه میبینیم نامی از عمره فتح مکه برده نشده است و همانطور که گفتیم آن، تنها طواف زیارت بوده است.
حجهای پیامبر پیش از هجرت
از مطالب گذشته روشن شد که پیامبر صلی الله علیه و آله در طول مدّت اقامتش در مدینه، جز یکبار به حج نرفت ولی سه بار عمره بجا آورد و در این مطلب، بین سیرهنویسان و تاریخنگاران با اصحاب حدیث اتفاق نظر وجود دارد؛ چنانکه در کتب حدیثِ فریقین نیز یکسان نقل شده است. اما نسبت به حج پیغمبر پیش از هجرت، در بخشی از کتب سیره و تواریخ اشاره نشده و نیز نامی از حج پیغمبر پیش از بعثت و بعد از آن در دوران اقامت در مکه به میان نیامده است،
1- سیره ابن هشام، تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، مروج الذهب مسعودی و غیره
2- و به مسلمانان فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً اراهُمُ الْیَوْمَ مِنْ نَفْسِهِ قُوَّة».
3- به کسر جیم و عین مشدّد یا به سکون عین بدون تشدید، نام منزلی است بین طائف و مکه مراصدالاطلاع.
4- التاج، ج 2، ص 147، دکتر فیاض، تاریخ اسلام، صحیح بخاری و غیره.
اجمال داستان: پس از فتح مکه طوائف هوازن به قصد جنگ با مسلمین در محل اوطاس جمع شدند. پیغمبر با لشکری به تعداد دوازده هزار نفر که دو هزار از آنها از مکیهای نومسلمان بودند، در شوال سال هشتم از مکه بیرون آمد و در وادی حنین با لشکر هوازن روبرو شد. کفار با کرّوفرّی شکست خوردند و غنائم بسیاری نصیب مسلمانان شد. پیغمبر غنائم را در جِعرانه گذاشت و به قصد فتح طائف که با هوازن همدست بودند بدانجا لشکر کشید ولی به واسطه استحکامات شهر موفق به فتح نشدند. در مراجعت به جِعرانه پس از تقسیم غنائم، خود به مکه رفت و عمره گزارد. در التاج آمده: «فَاصْبَحَ بِالْجِعْرانَةِ کَبائِتِ بِها»
5- التاج، نقل از بخاری و مسلم، ج 2، ص 147
6- فروع کافی، ج 4، ص 252، چاپ حروفی تهران.
ص: 83
گر چه در سیره حلبی سخنی به اختصار آمده است و اما در کتب حدیث اهل سنت مطلب به اجمال ذکر شده است.
در صحیح بخاری آمده است:
«حَجَّ النَّبِیُّ قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَبَعْدَها وَلَمْ یُعْرَفْ عَدَدُها وَلَمْ یَحُجَّ بَعْدَ الْهِجْرَةِ الَّا حَجَّةَ الْوَداع.»
در کتابهای حدیثی امامیه به نقل از اهل بیت رسالت حجهایی پیش از بعثت و بعد از آن به پیامبر صلی الله علیه و آله در دوران اقامتش در مکه نسبت داده شده است که در ثبوت و تحقّق آن اشکالی به نظر نمیرسد؛ زیرا صرفنظر از جنبه امامت و عصمت ائمه (که شیعه بدان باور است)، از این نظر که ناقلان این سخن از اهل بیت رسالتاند و «اهْلُ الْبَیْتِ ادْری بِما فیه» و نیز از این جهت که صدق حدیث آنان قولی است که جملگی بر آنند، هرگونه خدشهای را برطرف میکند.
قضا را حدیثی در صحیح مسلم آمده که آن نیز دلالت دارد که پیامبر در جاهلیت حج بجا آورده است.
مسلم از جبیر بن مطعم نقل میکند که شترم را گم کرده بودم. ایام حج بود، به عرفات رفتم. پیغمبر را در آنجا دیدم که با مردی در وقوف به عرفه شرکت کرده بود. با خود گفتم وی از حمس است چرا در عرفات آمده؟
(1) نودی لوذی در شرح مسلم مینویسد:
قاضی عیاض فرموده که این مطلب مربوط به حج پیغمبر قبل از هجرت است؛ زیرا جبیر در این وقت هنوز مسلمان نشده بود و در یوم الفتح اسلام آورد، لذا از وقوف پیغمبر به عرفات (که معمولًاقریش از آن اعراض داشتند) تعجب میکند.
و نیز در کافی «باب حج النبی» ضمن حدیث 1، 2، 3، 11 و 12 که همه از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، برای پیغمبر حجهای متعددی ذکر نموده است و اینک متن آنها:
1- عَنْ جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: «لَمْ یَحُجَّ النَّبِیُّ بَعْدَ قُدُومِهِ الْمَدِینَةَ الَّا حَجَّةً واحِدَةً وَقَدْ حَجَّ بِمَکَّةَ مَعَ قَوْمِهِ حَجّات»
2- عَنْ ابی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قالَ: «حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَشَرا حَجّاتٍ مُسْتَسِرّاً ...»
3- عَنْ ابی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قالَ: «حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ عِشرینَ حَجَّةً.»
11- عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ قالَ: «قُلْتُ لِابِی عَبْدِاللَّهِ احَجَّ رَسُولُ اللَّهِ غَیْرَ حَجَّةَ الْوِداع؟ قالَ نَعَمْ عِشْرِینَحَجَّة.»
12- عَنْ ابِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قالَ: «حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِشرِینِ حَجَّةً مُسْتَسِرّاً ...»
1- صحیح مسلم، چاپ سنگی، لاهور، ج 1، ص 421
ص: 84
ولی در بحارالانوار از جابر بن عبداللَّه نقل شده است که گفته است: «انَّهُ صلی الله علیه و آله حَجَّ ثَلاثَ حِجَجٍ، حَجَّتَیْنِ قَبْلَ الْهِجْرَةِ وَحَجَّةَ الْوَداع.»
چنانکه میبینیم در این روایات حجهایی به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده که قبل از هجرت به جا آورده است و در این مطلب که عرب در ذیحجه مناسک را بجا میآوردند و نیز پیغمبر قبل از بعثت در انجام سنّتهای حسنه از پیشگامان بوده، جای شک نیست.
در تعداد حجهای رسول خدا اختلاف است. روایات گذشته هر یک تعدادی را بیان میداشت. در حدیث بحار دو حج، در حدیث دوم کافی ده حج و در حدیث سوم و یازدهم و دوازدهم کافی بیست حج به آن حضرت نسبت داده شده است. در توجیه این روایات باید گفت: آنچه از جابر نقل شده (که پیغمبر دو حج پیش از هجرت بجا آورده است) اخبار از اطلاع شخصی اوست و ممکن است از از حجهای دیگر پیغمبر اطلاع نداشته و به اصطلاح «اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند.»
(1) و اما مضمون احادیث وارده از حضرت صادق علیه السلام را نیز ممکن است چنین توجیه کنیم که: مراد از ده حج، تعداد حجهایی باشد که پس از بعثت بجا آورده و مراد از بیست حج (که در سه حدیث دیگر ذکر شده) مجموع حجهای پیش از بعثت و بعد از بعثت باشد.
از چگونگی حج آن حضرت قبل از هجرت، در روایات ذکری به میان نیامده و تنها تصریح شده که «مستسراً» یا «مستتراً» و پنهانی انجام میشده است.
با توجه به این که مناسک حج را، اهل مکه و دیگران نیز انجام میدادهاند، سبب استتار حج آن حضرت شاید بدین جهت بوده که پیغمبر همانند دیگر مردم «حله» وقوف به عرفات را بجای آورده است و میدانیم که قریش این عمل را برای حمس روا نمیدانستند و ما روایت صحیح مسلم را که اشاره بدین جهت داشت پیشتر آوردیم.
در پاورقی کافی در وجه اختفای حجّ آن حضرت از مرحوم فیض نقل شده که چون قریش به واسطه نسیء، ماههای حج را به تأخیر میانداختند و پیغمبر میخواست در زمان واقعی حج مناسک را بجا آورد، ناچار مخفیانه به انجام اعمال حج مبادرت میکرد.
اشکال این توجیه آن است که انجام حج زمانی که حضرت ابراهیم مقرر فرموده بود، با توجه به کبیسهکردن و اعمال نسیء
1- بعضی از علما حدیث جابر را بر حجهایی که مصادف با وقت واقعی حج بوده است حمل نمودهاند، نهآنهایی که بواسطه عمل کبیسه و انجام نسیء در غیر موسم قرار میگرفته است.
ص: 85
در سالهای دراز، محتاج به محاسبه دقیق هِیَوی داشته است که در موضوع نسیء آن را یادآور شدیم و گفتیم که این کار به وسیله کسی که در امر محاسبه و هیئت آگاهی و مهارت داشته، انجام میشده است و میدانیم که پیامبر پیش از بعثت به این کار آشنایی نداشته است. لذا مفسّران گفتهاند که نزول آیه انَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْر مصادف با زمانی بوده که ایام حج- چون دوران حضرت ابراهیم- به وقت اصلی بازگشته بود و دیگر احتیاج به محاسبات نجومی برای دست یافتن به زمان اصلی نبوده است.
باری، نخستین حجّ علنی (که عمل پیغمبر در آن بازگو و نقل شده است) همان حجةالوداع است که در سال دهم هجرت، چند ماه پیش از رحلت آن حضرت انجام شد، بنابراین آخرین حج پیغمبر نیز همین حج است.
حجةالوداع
مهمترین و مفصلترین گزارشی که از آخرین سفر حج رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما رسیده، روایت جابر بن عبداللَّه انصاری، صحابی معروف پیامبر است که توسط امام صادق علیه السلام حضرت جعفر بن محمد بن علی ابن حسین بن علی علیهم السلام به ما رسیده و در کتب شیعه و سنی، با اندک اختلاف نقل شده است، منتهی در منابع حدیثی امامیه بدون ذکر جابر و توسیط وی نقل شده است. البته در روایات دیگری نیز از طرق اهل سنت و شیعه، گزارش سفر پیغمبر در حجةالوداع آمده است که به این تفصیل و جامعیت نیست. مجموع این روایات موجب شده است که در کتب حدیث فریقین، بابی بنام «حجّ النبی صلی الله علیه و آله» یا «باب صفة حجّة النبی» عنوان شود.
صاحبان صحاح ستّ روایت جابر را به نقل از حضرت صادق علیه السلام آوردهاند. و در سنن دارُمی و مستخرج صحیح مسلم از ابونُعَیْم و مُنْتَقی ابن ابیالجارود نیز نقل شده است و اختصار آن را نسائی و ترمذی در سنن خود آوردهاند.
(1) محدث شهیر اهل سنت در عصر ما؛ یعنی «محمد ناصرالدین البانی» کتابی بنام «حجةالنبی صلی الله علیه و آله» در استخراج حدیث جابر تألیف نموده است.
چنانکه علامه ابن حَزْم ظاهری اندلسی کتابی بنام «حجةالوداع» مرقوم داشته که در آن، نخست گزارشی از حج پیغمبر، با همه خصوصیاتی که در روایات اهل سنت دیده، آورده است و سپس منابع هر یک از خصوصیات را که راوی خاصی ناقل آن بوده
1- حجةالنبی، علامه ناصرالدین البانی، ص 41
ص: 86
است از کتب حدیث تخریج فرموده و به اصطلاح گزارش جامع و مستندی از حج پیغمبر که در روایات آمده، به دست داده و به حق در این باب کار تتبع را محققانه انجام داده است.
(1) با اینهمه، از خصوصیاتی که در روایات امامیه هست، اطلاع نداشته است؛ (وَهذا مِنْ فَضْلِ رَبِّنا).
باری روایت مفصل حج پیغمبر را، کلینی در کافی و شیخ طوسی در تهذیب از حضرت صادق علیه السلام نقل نمودهاند. میدانیم که پارهای از احادیث ائمه هدی، که حاکی از قول و فعل رسول خدا است، توسط خاندان عصمت یا بعضی صحابه به ناقل پیوسته است ولی به واسطه اعتقاد شیعه به عصمتِ ائمه و نیز به این مناسبت که نوعاً احادیث وارده از ائمه در مقام پاسخ به پرسشهای پیروان مکتب تشیع است، نیازی به نقل واسطهها و به اصطلاح سلسله سند تا راوی اصلی (صحابی) نبوده است، منتهی ائمه تصریح نمودهاند که احادیث ما احادیث جدّمان رسولاللَّه صلی الله علیه و آله است.
پس احادیثی که بدون سند از ائمه تا به رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شود، نزد برادران اهل سنت در حکم مرسلاتی است که به اتفاق محققان از فریقین- اگر ناقل و مرسل حدیث مورد اعتماد و وثوق باشد- حجّت است و امامان شیعه، حتی از نظر رجالیهای اهل سنت و نقادان حدیث، در مرتبه بالایی از وثاقتاند. با این حال، چون حدیث مورد استشهاد ما (حدیث حجالنبی) از حضرت صادق علیه السلام است و بیشتر احادیث مجامع روایی شیعه نیز از آن جناب و پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیهما السلام است، ما پارهای از اقوال ائمه جرح و تعدیل و رجالیون مهم اهل سنت را درباره آن دو بزرگوار نقل میکنیم تا خدشهای از نظر ارسال حدیث، طبق نقل شیعه حتی برای برادران اهل سنت، باقی نماند.
خوشبختانه چنانکه بطور فشرده اشاره کردیم، حدیث مزبور با اندک اختلافی در صحاح اهل سنت نیز آمده است و بنابراین نقل آن به عنوان «شاهد»
(2) با غمض عین از ارسال یا اسناد، مورد استناد است.
مقام صادقَیْن نزد اهل سنت
یافِعی در مرآت الجنان مینویسد:
«وَفی سَنَةِ 114 تَوَفَّی ابُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ زَیْنِ العابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ ابِیطالِبٍ احَدُ الائِمَّةِ اْلاءِثْنی عَشَرَ فی اعْتِقادِ الامامِیَّةِ وَ هُوَ وَالِدُ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ
1- این کتاب توسط دکتر ممدوح حقی در بیروت به چاپ رسیده است. وی درباره کتاب مینویسد: «عَظیمُالْقِیمَةِ الْعِلْمِیَّةِ رَفیعُ الثَّمَنِ الْغَنِی ...» نقل از ص 13، مقدمه.
2- «وَانْ وُجِدَ مَتْنٌ یُرْوی مِنْ حَدِیثِ صَحابِیٍ اخَر یُشْبِهُهُ فِی اللَّفْظِ وَالْمَعْنی اوْ فِی الْمَعْنی فَقَط فَهُوَ الشَّاهِد» شرح نخبة الفکر و میدانیم که در حدیث شاهد، دقّتی را که در غیر شاهد از لحاظ سند مراعات میکنند لازم نیست.
ص: 87
لُقِبَ بِالْباقِرِ لِانَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ ایْ شَقَّهُ وَتَوَسَّعَ فِیهِ ... وقالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عَطاء مارَأیْتُ الْعُلَماءَ عِندَ احَدٍ اصْغَرَ عِلْماً مِنْهُمْ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیّ ...»
همین مطالب را ابن عماد حنبلی در شَذَرات الذهب (ج 1، ص 149، چاپ بیروت) نقل میکند.
ابن حجر در تهذیب التهذیب
(1) مینویسد:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الحُسَیْن ... ابُو جَعْفَرٍ الْباقِر، امُّهُ بِنْتَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ ابِیطالِبٍ رَوی عَنْ ابِیهِ وَجَدَّیْهِ الحَسَنِ وَالْحُسَیْن ... قالَ ابْنُ سَعْدٍ: کانَ ثِقَةٌ کَثیرُ الْحَدِیث. وَقالَ الْعِجْلیُّ: مَدَنِیُّ تابِعیٌّ ثِقَه. و قالَ ابْنُ البرقی: کانَ فَقیهاً فاضِلًا. ذَکَرَهُ النِّسائِیُّ فِی فُقَهاءِ اهْلِ الْمَدینَةِ مِنَ التَّابِعین.»
در تقریب التهذیب آمده:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن ... ابُو جَعْفَرِ الباقر، ثَقَةٌ فاضِل.»
(2)در طبقات ابن سعد از ابونعیم فضل ابن اکین راجع به حضرتش نقل میکند:
«وَکانَ ثِقةٌ کَثِیرُ الْعِلْمِ وَالْحَدیث.»
(3)اما نسبت به حضرت صادق علیه السلام:
ذهبی در میزان الاعتدال مینویسد:
«جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الحُسَیْن الْهاشِمِیِّ ابُو عَبْدِاللَّهِ احَدُ الائِمَّةِ الاعْلامِ، بِرٌ، صَادِقٌ، کَبِیرُ الشَّأنِ، لَمْ یَحْتَجَّ بِهِ الْبُخارِیُّ. وَقَالَ ابْنُ مُعِینٍ هُوَ ثِقَةٌ وَقالَ ابُو حاتِمٍ: ثِقَةٌ لایُسْأَلُ عَنْ مِثْلِه.»
(4)در تقریب التهذیب (ج 2، ص 132) آمده:
«ابُوعَبْدِاللَّهِ الْمَعْرُوفِ بِالصَّادِقِ، صَدُوقٌ، فَقِیهٌ، امام.»
در تهذیب التهذیب آمده:
(5)«قالَ اسحَقُ بْنُ راهِویْه: قُلْتُ لِلشَّافِعِیِّ کَیْفَ جَعفَرُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْدَکَ؟ فَقَالَ ثِقَه. وَقالَ الدَّوْرِیُّ عَنْ یَحْیَی بْنِ مُعینٍ: ثِقَةٌ مَأْمُون. وقالَ ابْنُ ابی خُثَیْمَة وَغَیْرُهُ عَنْهُ: ثِقَه. وَقالَ ابْنُ ابِی حاتِمِ عَنْ ابِیهِ: ثقَةٌ لایُسْألُ عَنْ مِثْلِه. وَقالَ ابْنُ عَدِیّ: وَلِجَعْفَرٍ احادیثٌ ونُسَخٌ وَهُوَ مِنْ ثِقاتِ النَّاسِ کَما قالَ یَحْیَی بْنِ مُعین. وَقالَ عَمْرُونُ بْنُ ابِی الْمِقْدامِ: کُنْتُ اذا نَظَرتُ الی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلِمْتُ انَّهُ مِنْ سُلالَةِ النَّبِیّینَ وَذَکَرَهُ ابْنُ حبانِ فِی الثَّقاتِ وَقالَ: کانَ مِن ساداتِ اهْلِ الْبَیْتِ فِقْهاً وَعِلْماً وَفَضْلًا ... وَقالَ
1- تهذیب التهذیب، ج 9، ص 352، طبع حیدرآباد.
2- تقریب، ج 2، ص 192، چاپ تحقیقی استاد عبدالوهاب عبداللطیف.
3- طبقات، ج 5، ص 238، افست چاپ بریل لیدن، به تصحیح سخو.
4- میزان الاعتدال، چاپ تحقیقی علی محمد البجاوی، ج 1، 414
5- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103 تا 105
ص: 88
السّاجِیُّ: کانَ صَدوقاً مَأمُوناً اذا حَدَّثَ عَنْهُ الثِّقاتُ فَحَدِیثُهُ مُسْتَقیم. وَقالَ النِّسائیُّ فِی الْجَرْحِ وَالتَّعْدِیل: ثِقَة. وَقالَ مالِکٌ: اخْتَلَفْتُ الَیْهِ زَماناً، فَما کُنْتُ اراهُ الّا عَلَی ثَلاث خِصالٍ: امَّا مُصَلٌّ وَامَّا صائِمٌ وَامَّا یَقْرَءُ الْقُرآنَ وَما رَأَیْتُهُ یُحَدِّثُ الَّا عَلی طَهارَة.»
عدم نقل بخاری از امام صادق علیه السلام
در اینجا بیان نکتهای لازم به نظر میرسد و آن عدم نقل بخاری در صحیح خود از امام صادق علیه السلام است. ذهبی در میزان الاعتدال مینویسد: «جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ... احَدُ الاعْلامِ، بِرٌ، صادِقٌ، کَبیرُالشَّأنِ، لَمْ یَحْتَجَّ بِهِ الْبُخاری.»
نووی در شرح باب حجة النبی از صحیح مسلم آورده:
«فَیهِ حَدیثُ جابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَهُوَ حَدیثٌ عَظْیمٌ مُشْتَمِلٌ عَلَی جُمَلٍ مِنَ الْفَوائِدِ وَنَفائسٍ مِنْ مُهِمّاتِ الْقَواعِدِ وَهُوَ مِنْ افْرادٍ مُسْلِمِ وَلَمْ یَرَوْهُ الْبُخارِیُّ فِی صَحِیحِهِ وَرَواهُ ابُو داوُودِ کَرَوایَةِ مُسلِم ...»
شاید عدم نقل بخاری از آن حضرت، بدین جهت باشد که بیشتر احادیث امام صادق علیه السلام- چنانکه گفتیم- بدون ذکر واسطه و سلسله سند تا به رسول خدا یا صحابه است. امّا اولًا تمام احادیث آن جناب بدون نقل واسطه نیست چنانکه همین حدیث حجةالنبی در صحیح و ابوداوود با ذکر سلسله سند نقل شده است و ثانیاً پاسخ این اشکال از ناحیه خود آن حضرت داده شده است:
ابن حجر در تهذیب التهذیب از ابن ابی مریم نقل میکند که به ابیبکر بن ابی عیاش گفتند چه چیزی سبب شده است که از جعفر بن محمد سماع حدیث نمیکنی؟
پاسخ داد: ما از وی درباره احادیثی که نقل میکند پرسیدیم آیا شما خود این احادیث را شنیدهای؟ گفت خیر، ولی احادیث مزبور را ما از پدرانمان روایت کردهایم.
بنابراین نیاوردن واسطهها و ارسال حدیث (که آن هم بیشتر به واسطه مقتضای مقام؛ یعنی پاسخ به پرسشهای شیعیان بوده) با توجه به وثاقت ناقل و تصریح به ذکر اجمالی راویان واسطه (سلسله سند) که پدران آن جناب باشند
(1) ، خدشهای در صحت و حجیت حدیث نمیرساند؛ زیرا بیشتر علمای فریقین، مرسلات عدول را حجت دانستهاند
(2) و حتی نقل شده که امام مالک و امام
1- یعنی حضرت باقر از زینالعابدین علی بن الحسین، از امام حسین، از علی بن ابیطالب؛ همان سلسلهایکه حقاً شایسته عنوان «سلسلة الذهب» است.
2- رجوع کنید به رساله «الحدیث المرسل» از استاد کوثری.
ص: 89
ابوحنیفه به مطلق مرسلات عمل کردهاند.
استاد ابوزهره در این زمینه مینویسد:
مالک و ابوحنیفه و ابراهیم نخعی و حمّاد بن ابیسلیمان و غیر آنان، از بزرگان فقها، مرسل را حجت میدانستند، بدین دلیل که راوی اگر به سلسله سند و وسائط فیمابین، اعتماد و وثوق نداشته باشد، نباید بطور مرسل نقل حدیث کند. ولی شافعی مرسل را با دو شرط قبول داشت:
1- مرسل از تابعین مورد وثوق باشد،
2- مضمون حدیث، مؤیَّد به روایت مسند یا مرسل دیگری گردد و یا موافق با قول یا فعل یکی از صحابه باشد.
اما امام احمد بن حنبل گر چه مرسل را ضعیف میشمارد ولی روایات مرسله را بر قیاس مقدم میدارد.
(1) و اما مرسل نزد شیعه:
صاحب معالم میفرماید: قول راجح نزد شیعه آن است که مرسلات ثقات یا مرسلات کسانی که جز از ثقات نقل حدیث نمیکنند پذیرفته است.
«کَشی» جماعتی از اصحاب ائمه را نام میبرد که مرسلات آنان به واسطه وثاقتشان به اجماع امامیه پذیرفته است.
(2) بنابراین میبینیم اگر عذر بخاری در عدم نقل از امام صادق علیه السلام ارسال حدیث آن جناب باشد (که در حدیث حجةالنبی نیست) مرسلات ثقات نزد ائمه و محققان فریقین پذیرفته است. متأسفانه بخاری احادیث مسند آن حضرت تا به پیغمبر (که در کتب فریقین زیاد است) را نیز در صحیح خود نیاورده است.
استاد ابوزهره در این زمینه مینویسد:
گفتهاند که بخاری احادیث منسوب به حضرت صادق علیه السلام را قبول نداشته، به نظر ما این قبول نداشتن نمیتواند از این جهت باشد که بخاری کسی را که مسلمانان صادق مینامند صادق نداند، با این که وی از طبقه تابعین، که پایینتر از رتبه امام هستند حدیث نقل کرده است، بلکه از آن جهت است که سند روایات منسوب به آن حضرت را مشکوک میدانسته؛ یعنی نسبت به راویان حدیث وی شک داشته است.
بنابراین بخاری شخص آن جناب را صادق میدانسته امّا آنان را که از آن امام حدیث نقل کردهاند رد مینموده است.
جای تعجب است که همین استاد ابوزهره در جای دیگر مینویسد
(3):
حضرتش با حفظ جنبه فقهی، مردی دانشمند در احادیث رسول اکرم بود، به طوری که محدثان از علمای اهل سنت، روایات وی را تلقّی به قبول
1- الامام الصادق، استاد محمّد ابوزهره، چاپ دارالفکر العربی.
2- رجوع کنید به رجال کشی، و نیز به علمالحدیث، تألیف نگارنده، ص 161، طبع دوم دانشگاه مشهد.
3- الامام الصادق، ص 155
ص: 90
میکردند- روایاتی را که با سلسله سند به وی منتقل میگردید، چنانکه محدثان و فقهای معاصرش از او روایت کردهاند که از آن جملهاند: سفیان بن عُتَیْبه و سفیان نَوَوِی و مالک و ابوحنیفه و یحیی بن سعید انصاری و جمع بسیار دیگر.
احتمال دیگری که برای عدول بخاری از نقل احادیث جعفر بن محمد وجود دارد آن است که آن حضرت امام شیعیان زمان خود؛ یعنی پیشوای مذهبی، غیر از مذاهب اهل سنت بوده مذهبی که بخاری به آن اعتقاد داشته است، ولی میدانیم که مدار صحّت حدیث، وثاقت ناقلان آن است نه اعتقاد آنان، و باید گفت که بخاری خود از جمعی از خوارج نقل حدیث کرده، با آن که عقیده آنان از نظر بخاری و جمهور اهل سنت و شیعه پذیرفته نیست.
حدیث حج النبی صلی الله علیه و آله
پیشتر گفتیم که حدیث مفصل حجّالنبی صلی الله علیه و آله را از شیعه، کلینی در کافی
(1) و شیخ طوسی در تهذیب به اسناد از حضرت صادق، آوردهاند. و از اهل سنت نیز جمع بسیاری از آن جمله مسلم در صحیح خود
(2) و ابوداوود در سنن خویش
(3) به اسناد از حضرت صادق و او از حضرت باقر علیهما السلام و آن جناب از جابر نقل کردهاند. در جوامع حدیثی متأخر، فیض کاشانی در وافی به نقل از کافی و تهذیب، این حدیث را آورده است، و شیخ منصور علی ناصف در «التاج» آن را از مسلم و ابو داوود نقل میکند.
در التاج، ذیل عنوان «حدیثِ حجةالوداع» مینویسد: این حدیثی است جلیل القدر و عظیم الفضل و تمامی افعالی را که پیغمبر در حجةالوداع انجام داده و شامل ارکان و واجبات و مستحبات است، جز اندکی، در بر دارد و این نخستین حدیث طویلی است که در کتاب التاج آمده ... و جابر (راوی اصلی حدیث) کسی است که مهار شتر رسول خدا را در این سفر به دست داشته است و از این رو داناترین مردمان به چگونگی حجةالوداع است.
نووی درباره این حدیث مینویسد:
این حدیث بزرگ و عظیم است و مشتمل است بر جملهای از فوائد و نفائس مهمات قواعد. سپس از قاضی عیاض نقل میکند که دانشمندان درباره این حدیث و مطالب فقهی آن بسیار سخن گفتهاند.
(4) علّامه ناصرالدین البانی درباره جابر، راوی این حدیث مینویسد
(5):
1- جلد اول، ص 233، چاپ سنگی. ج 4، ص 245، چاپ حروفی.
2- ج 1، ص 414، چاپ فدیل به شرح نووی، لاهور.
3- سنن ابوداوود، ج 1، ص 439، طبع قاهره، مصطفی الحلبی.
4- شرح نووی، ذیل صحیح مسلم، چاپ لاهور، ج 1، ص 414
5- حجة النبی، چاپ سوم، صفحه 41
ص: 91
وی بهترین صحابی رسول اکرم در سیاقت نقل حدیث حجةالوداع است؛ زیرا جابر از هنگام خروج پیامبر از مدینه تا آخر اعمال حج را بیان کرده است لذا میتوان گفت که وی اضبط از دیگران است. سپس از قول حافظ ابن کثیر نقل میکند که روایت جابر به تنهایی منسک مستقلی است.
در بخش دوّم به شرح و ترجمه این حدیث شریف درباره حج رسول خدا خواهیم پرداخت، با این ویژگیها و خصوصیات که:
1- ابتدا راویان این حدیث را که در کتب حدیث شیعه (کافی و تهذیب) آمده
(1)، از دیدگاه علم رجال و جرح و تعدیل مورد بررسی و نقادی قرار میدهیم.
2- ترجمه حدیث را طبق نقل کافی و تهذیب میآوریم (چرا که در این نقل فوایدی است که در نقل مسلم و ابوداوود نیست).
3- توضیحات لازم را به مقتضای مقام ذکر میکنیم.
4- مواردی را که در نقل مسلم و ابوداوود نیست و به عکس خصوصیاتی را که در نقل آن دو هست و در نقل کافی نیست بازگو میکنیم.
5- در پایان متن روایت را از کافی و تهذیب و نیز متن حدیث جابر را از التاج برای مزید فایدت میآوریم تا ارباب تحقیق را مقایسه آن دو، سهل باشد و از فواید مندرجه هر دو نقل، بهرهور گردند.
پینوشتها:
1- و اما نسبت به روایت حدیث در صحیح مسلم و سنن ابوداوود باید گفت که نیازی به جرح و تعدیلراویان سلسله سند نیست، از آن جهت که اهل سنت بر صحت پنج صحیح از صحاح ششگانه که از آن جمله است صحیح مسلم و سنن ابوداوود، اتفاق دارند.