ص: 129
انکار کردیم.»
(1) پیامبر در محلّه بنی عَمْرو بن عَوْف در قُبا فرود آمدند و این مطابق با روز دوشنبه، برابر با ماه ربیع الأوّل بود.
چون آن حضرت وارد مدینه شدند، مردم مدینه از خانه بیرون آمدند و در کوچهها و راهها ریختند و بر بالایِ بامها برآمدند. بچهها و خدمتگزاران در حالی که از خانه بیرون آمده بودند، فریاد میزدند:
«محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند، اللَّه اکبر، محمّد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند.»
انَس بن مالک، استقبال انصار از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را این گونه وصف میکند:
«کنیزکانی از بنو نجّار در حالی که دف میزدند، این گونه میسرودند:
نَحْنُ جَوادٍ مِنْ بَنی النَجّارِ یا حَبَّذا مَحَمَّدٌ مِنْ جارِ
(2)«ما کنیزکان بنو نجاریم، چه خوش همسایهای است محمّد صلی الله علیه و آله!»
حَبَشیان مدینه به میمنت ورود پیامبر صلی الله علیه و آله بهبازینیزه پرداختند و زنان مدینه بربالایِپشتبامها، این سرود را میخواندند:
طَلَعَ البَدْرُ عَلَیْنا مِنْ ثَنیّاتِ الوَداع
وَجَب الشُّکْرُ عَلَیْنا ما دعا للَّهِ داع
أیُّها المبعوثُ فینا جِئتَ بالأَمْرِ المُطاع
(3)«ماه از گذرگاههایِ گردنه وداع بر ماپدیدار شد.»
«تا آنگاه که خوانندگان خدا را بخوانند، شکر خدایِ بزرگ بر ما واجب است».
«ای برانگیخته خداوند در میان ما، فرمانت مطاع است».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حدود ده شب در میان بنو عمرو بن عوف اقامت گزیدند و مسجدی که از روز آغازین بر بنیاد تقوا بود، پایه ریزی کردند و در آن نماز گزاردند. پس از آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر مرکبِ خویش سوار شدند و با مردم به حرکت درآمدند. هر کس از همراهان از سر رقابت میکوشید تا زمامِ شتر آن بزرگوار را به دست گیرد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود:
«دَعُوها فَإنّها مأمورةٌ»
؛ «شتر را رها کنید که مأمور است».
شتر رفت تا در مکان مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مدینه زانو زد. در این زمان آنجا کسانی از مسلمانان نماز میخواندند.
این محل در آن دوران، محل خشک کردنِ خرمایِ سُهَیل و سَهْل دو پسر بچه یتیم بود که در قیمومت و کفالت سَعْدبن
1- احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 221؛ ترمذی در سنن الشّمائل حدیث شماره 374 و ابن ماجه در سنن، حدیث شماره 1631
2- حاکم در مستدرک.
3- ابوسعد در «شرف المصطفی»؛ ابن حجر در فتح الباری، ج 7، ص 362 و سمهودی در وفاء الوفا، ج 1، ص 262
ص: 130
زُرارَه به سر میبردند پس از زانو زدن شتر فرمودند:
«هذا إنشاء اللَّه المنزل»
«اینجا اگر خدا بخواهد تنزل خواهد شد».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن گاه آن دو یتیم را فرا خواندند و درباره خرید زمینشان با آنها گفت و گو کردند، حضرت بر آن بودند تا آن محل را از آن دو خریداری نمایند و در آن مسجد بنا کنند، ولی آن دو پسر از فروختن آن زمین خود داری کردند و گفتند: «ای پیامبر خدا، آن را نمیفروشیم بلکه به شما میبخشیم».
پیامبر صلی الله علیه و آله دلسوز و مهربان بودند، از این که آن زمین را این گونه بپذیرند، ابا فرموده، اصرار بر خرید آن کردند. تا آن را خریدند دستور دادند در آنجا مسجدی بنا شود.
انَس بن مالک در این باره گفته است:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند و در بلندیهای مدینه در محلّهای به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمدند. مدتِ اقامتِ آن حضرت در این محله دو هفته بود.
پس از آن، به سوی بنو نجّار فرستاد و آنها در حالی که شمشیر حمایل کرده بودند، خدمت رسیدند.
انَس گوید: گویی که من اکنون به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مینگرم که بر مرکبش سوار بودند و ابوبکر بر ردف ایشان قرار داشتند.
بنو نجّار بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند تا آن که حضرت بر در خانه ابوایوب انصاری رحلِ اقامت افکند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چون وقت نماز میشد، نمازهایِ خود را در خفتنگاه گوسفندان به جای میآوردند.
حضرت دستور بنایِ مسجد دادند و برای این کار به سوی بنو نجّار فرستادند و به آنها فرمودند:
«یابنی النجّار ثامنونی بحائطکم هذا»
«ای فرزندان نجّار درباره قیمت زمینتان با من سخن بگویید.»
آنها گفتند: «ما بهایِ آن را جز از خدایِ عزّوجلّ نخواهیم».
انَس گفته است: در این زمین چیزهایی که میگویم قرار داشت، گورهایِ مشرکان، ناهمواریها و درختان خرما.
پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد گورهای مشرکان را نبش کردند و ناهمواریها را هموار ساختند و نخلستانها را تخریب و نخلها را بریدند.
قبله مسجد را از نخل ساختند و دیوارها را از سنگ برآوردند. مسلمانان در حالی که سنگ حمل میکردند، رجز
ص: 131
میخواندند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در میانِ آنها بود و این شعر بر لبانِ مبارکشان مترنّم بود.
أللّهم لاخیرَ إلّا خیرُ الآخرة فانصر الأنصارِ و المهاجِرَه
(1)«خدایا! هیچ خیری جز خیر آخرت نیست. خدایا! انصار ومهاجران را یاریکن.»
اصحاب رسولخدا صلی الله علیه و آله دراجرای امرآن حضرت صلی الله علیه و آله بر یکدیگر پیشی میگرفتند.
آنان بر آن بودند تا مسجدی نیکو بسازند و دیوارها و بنیاد آن را استوار گردانند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از دست بردن به چنین کاری فرمودند: برای من عریش (بنای مُسقّف) چون بنایِ مسقّف موسی علیه السلام از شاخهها و ساقههایِ نخل بنا کنید و سرپناهی چون سرپناهِ وی بنیان نهید؛ زیرا کار ساختن، به شتاب بیشتر از این، نیاز دارد.
به حضرت عرض شد: سرپناه موسی علیه السلام چگونه بود؟
فرمودند: «به گونهای بود که چون در زیر آن به پا میخاست سرش به سقف میخورد حضرت وقت بیش از حد درباره بنا صرف کردن را مناسب ندانستند و تزیین آن را نیز تجویز نفرمودند؛ زیرا نمیخواستند که نیروی اصحاب در کارهای غیر سودمند و کم اثر صرف شود.
اصحاب گرامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آستین جدیّت بالا زدند و مجدّانه برای بنایِ این مسجد بزرگ کوشیدند؛ مسجدی که مشعل خیر و هدایت شود و تا روز رستاخیز بر بشریت نور افشانی کند و چراغ تمدن و بیداری را روشن گرداند و انسانیّت را بار دیگر از خواب گران بیدار گرداند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب، خشتهایِ بنا را برای مسجد با دامن حمل میکردند و با این کار زمینهساز ایجاد رغبت و همکاری در اصحاب میشدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این کار درس عملی و تعاون و مساوات به اصحاب میدادند و این برترین توجیه و بهترین تربیتِ حقیقی بود؛ زیرا تربیت صحیح آن است که از راه عمل- نه حرف- تأثیر بگذارد. از قدیم گفتهاند:
«هر کس با سخن مردم را پند دهد تیرهایش به خطا میرود و هر کس با کارش مردم را پند دهد، تیرش به هدف میخورد.»
آن حضرت در حالی که همپای مردم در ساختن این مسجد شرکت میفرمودند این شعر را بر لبان مبارک زمزمه میکردند.
هذا الحِمالُ لاحمال خیبر هذا أَبرُّ رَبَّنا و أَطْهَرْ
«این بارها بار خرمایِ خیبر نیست ولی
1- صحیح مسلم، حدیث 524 و سنن ابوداود حدیث 453.
ص: 132
در آخرت از بارهایِ خرمایِ خیبر نیکوتر و پاکیزهتر است.»
و یا میفرمودند:
أللهمَ إِنَّ الأجَر أَجرُ الآخِرَة فارحم الأنصارَ و المُهاجرة
«خداوندگارا! پاداش، همان پاداش آخرت است. خدایا! بر انصار و مهاجران ببخش!»
طبیعی است که انشا و شعر در حین عمل باعثِ انگیزش همّت و افزایش نشاط و سرگرم شدن و در نتیجه فراموش کردن سختی کار و مدت عمل میشود.
اصحاب چون دیدند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه در عمل فرو رفته و شعر میخواند حریصانه به کار پرداخته و از توان خود بهره جستند و تلاش و رقابتشان افزون شد.
یکی از گویندگان گفت:
لئن قَعَدنا و النَبیُّ یَعْمَلُ ذاکَ إذاً لَلْعَمَلُ المُضُلَّلُ
«اگر ما بنشینیم و پیامبر خدا کار کند. این کار، کاری از سرِ گمراهی است».
علی علیه السلام فرزند ابوطالب در حالی که با شادمانی و سرور مشغول کار بنایِ مسجد بودند، این گونه ارشاد میفرمودند:
لا یَسْتَوی مَنْ یَعمرُالمساجدا یدأبُ فیها فائماً و قاعدا
و مَنْ یُری عن الغُبارِ حائدا
«آن کس که در بنایِ مسجد مُجدّانه میکوشد و برخاسته و نشسته، در کار آن تلاش میکند، با آن کس که خود را از غبار کنار میکشاند، یکسان نیست!»
در حین کار، شخصی از یمامه به نام «طلق بن علی» از بنو حَنیفه وارد شد، او هنگامی که دید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسجد بنا مینهند و مسلمانان با او مشغولاند، چون در ساختنِ گِل خُبره بود، دست به کار شد. او خود گفته است: چون چنین دیدم، بیل را برداشتم و گل را به هم مخلوط کردم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که به من مینگریست، میفرمود:
«إِنَّ هذا الحَنَفیّ لَصاحبُ طینٍ»؛
«این مرد حنفی گِل ساز خوبی است!»
پبامبر خدا صلی الله علیه و آله از آن مرد به خاطر مهارتش در ساختنِ گِل و آمدنش در وقت مناسب، خوشحال شد و به اصحاب فرمود:
«قَرِّبوا الیَمامیَّ من الطّینِ، فإنَّه أَحْسَنُکُم له مَسْکاً و أشَدُّکُم مَنْکِباً».
«کار گل را به این مرد یمامی بسپارید، اواز همهشما درساختنگِلماهرتر و شانهاش از همه شما در حمل آن توانمندتر است».
ص: 133
سرانجام این کار با کوشش و همّت به پایان آمد، کاری که از حیث بنا ساده و از حیث معنی و محتوا پرسود بود.
مساحت مسجد نبوی هفتاد ذراع در شصت ذراع بود. ستونهای مسجد را از چوب ساخته و در وسط آن مساحتی برای مسجد در نظر گرفته بودند.
چون بنای مسجد شریف نبوی پایان یافت، پیامبر دو حجره برای سوده دختر زمعه و عایشه، دو همسر خود؛ که در این وقت در حباله نکاح آن حضرت بودند، ساخت.
سوده دختر زمعه قرشی اول زنی بود که حضرت بعد از وفات حضرت خدیجه با وی ازدواج کرد و مدت سه سال با او به سر آورد، پس از آن با عایشه ازدواج کرد.
(1) و اقدی از برادر زاده زُهْری و او از پدرش نقل کرده است که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در رمضان سال دهم از بعثت با سوده ازدواج کرد و با او به مدینه هجرت کردند. این زن در شوال سال 54 هجری در مدینه درگذشت.
(2) ازدواج حضرت با عایشه در مکّه حدود چهارده ماه پیش از هجرت بود.
(3) عایشه با والدینش هجرت کرد و پیامبر گرامیخدا صلی الله علیه و آله در شوال سال دوم هجری هنگام مراجعت از غزوه بدر با او ازدواج کرد و او در این حال نُه سال داشت.
پیامبر صلی الله علیه و آله دو خانه بر اساس بنایِ مسجد و با خشت و چوب خرما، برای این دو ساختند. و با پارچهای مویین دری بر آنها آویختند.
خانهعایشه تک دری از چوب عرعر یا چوب ساج داشت. پس از مدتی این خانه دارای دو در شد و مردم هنگامی که برای سلام گفتن بر پیامبر وارد میشدند، دسته دسته از دری وارد میشدند و از در دیگر بیرون میرفتند.
(4) بیت در عُرف آن زمان به اتاق- در کاربرد امروز ما- اطلاق میشد و باید دانست که خانه رسول خدا مرکّب از اتاقهایِ نسبتاً وسیعی بود، آن گونه که اشاره کردیم.
اما فرش خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چیز شگفتی بود و از آرایش و زیور دنیایی به کلّی عاری بود. و با فرش ملوک و سلاطین سازگاری نداشت ... جنس آن از پوست و پوشال درخت خرما بود که حضرت بر آن میخوابید.
بر حسب نقل عایشه، فرش خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به هنگام خواب راحت نبود.
احمد بن حنبل در مسند، از عایشه نقل
1- ذَهَبی، سِیَرِ اعلام النُّبَلاء، ج 2، ص 265
2- ابن سعد، الطّبقات الکبری، ج 8، ص 53 و سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 167
3- سیر اعلام النّبلاء، ج 2، ص 135
4- وفاء الوفاء، ج 2، ص 542
ص: 134
کرده است که گفت: «من بر فرش خانه بین پیامبر و قبله قرار داشتم، گاهی که برای حاجتی مجبور به خروج بودم و آن حضرت در حال نماز بودند، از پایین پایِ تخت، از بیم آنکه چهرهام بر آن حضرت نیفتد، حرکت میکردم.
بستر پیامبر از بافتنی زبر، با تار و پودهای درشت و خشن تهیه شده بود. از جندب بن سلیمان نقل است که نخل کوچکی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اصابت کرد و انگشت آن حضرت خونآلود شد. حضرت فرمود:
ماهی إلّا إصبعٌ دَمِیَتْ و فی سبیل اللَّه ما لَقیتْ
«این جز انگشتی نیست که در راه خدا خون آلود شده است».
پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به خانه بردند و بر بالای بستری از تار و پود زبر قرار دادند و در زیر سر آن بزرگوار بالشی از پوست، که از پوشال خرما پر شده بود، نهادند. عمر چون بر پیامبر وارد شد و اثر فرش را بر پهلوی حضرت دید، گریست. پیامبر پرسید: سبب گریهات چیست؟ گفت: ای فرستاده خدا، شنیدهام کسری و قیصر بر روی تخت طلا مینشینند و دیبا و ابریشم میپوشند؟
حضرت فرمود: آیا خشنود نیستید از اینکه آنها را دنیا باشد و شما را آخرت؟!
گفتهاند: در خانه حضرت پوستهای پربادی بود، عمر گفت: اگر میخواهی اینها را هم جمع میکنیم.
(1) حضرت فرمود: نه، این متاع خانواده است. در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله تخته پوست هم بود.
مُغیرة بن شُعبه گفته است:
رسول خدا صلی الله علیه و آله تخته پوستی داشت.
پیامبر صلی الله علیه و آله دوست میداشت که پوستی دباغی شده داشته باشد و بر آن نماز بخواند.
عایشه گوید: از جمله فرشهایِ خانه، حصیری بود که در روز میگستراندیم و شب آن را به خود اختصاص میدادیم.
(2) از وسایل خانه، پرده کوچکی بوده که عایشه در خانه قرار داده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد آن را بردارند، زیرا که تصاویری بر آن وجود داشت.
احمد بن حنبل از قول عایشه آورده است: پوششی (پردهای) داشتیم که تصویر پرندهای بر آن بود و هر کس از در وارد میشد، آن را از روبهرو میدید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عایشه! این پرده را تغییر ده؛ زیرا هر گاه وارد خانه میشوم و آن را میبینم، به یاد دنیا میافتم. همچنین عایشه نقل میکند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله قطیفهای از حریر داشت که آن را
1- ابن سعد، «الطّبقات الکبری»، ج 1، ص 466
2- ابن سعد، «الطبقات الکبری»، ج 1، ص 467 و نجاری، ج 2، ص 214
ص: 135
میپوشیدیم.
پیامبر دوست نداشت در خانهاش تصویر باشد؛ زیرا این کار باعث منع ورود فرشتگان به منزل میشد. از این رو هر گاه گونهای از آنها را میدید دستور میداد محو و زایلش کنند و اجازه نمیداد که در خانهاش لباسی باشد که در آن تصویری صلیب گونه است. بلکه امر به زائل کردن آن میفرمودند.
(1) و نیز از عایشه نقل است که:
پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد و من خود را با لحافی که اشکال و تصاویری داشت پوشانده بودم، حضرت اشکال را زدود و آنگاه فرمود: «روز رستاخیز عذاب کسانی از همه سختتر است که خلق خدا را به تصویر میکشند».
(2) از جمله فرشهای خانه پیامبر صلی الله علیه و آله فرش (تشک) پشمین بود که حضرت بر آن میخوابیدند. عایشه درباره آن گفته است:
خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله از تشکی چرمین بود که در درونش پوشال نخل داشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله متکّایی داشت که عایشه درباره آن نیز سخنی دارد و میگوید:
متکای پیامبر صلی الله علیه و آله که بر آن میخوابیدند از چرم و درون آن پر از پوشال خرما بود.
(3) فرش خانه پیامبر صلی الله علیه و آله زیاد نبود. آن حضرت میفرمود: «باید بستری برای مرد، بستری برای زن و بستری برای مهمان باشد و چهارمی برای شیطان است».
(4) پشت حجره عایشه محلی بود که آن را محل قضایِ حاجت قرار داده بودند.
عایشه گوید: به پیامبر عرض کردم، داخل آبریزگاه شما میشویم و چیزی نمیبینیم.
حضرت فرمود: «آنچه از انبیا خارج شود، زمین آن را میبلعد، از اینرو است که اثری از آن دیده نمیشود.»
(5) در دوران گذشته، آبریزگاهها در خانه بنا نمیشد. زنان پیامبر شبانگاهان برای قضایِ حاجت به مناصع میرفتند. و آن محل، زمینِ وسیعی بود که در ناحیه بقیع قرار داشت.
(6) بعد از حادثه افک، آبریزگاهها را در منزل ساختند و آن در سال پنجم هجری بود. محل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در داخل حجرهها بود؛ زیرا مکان خاصی برای استحمام آن حضرت اختصاص نیافته بود.
میمونه همسر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله چگونگی غسل کردن آن حضرت را چنین بیان میکند: برای پیامبر پرده کشیدم تا غسل جنابت کند. آن حضرت ابتدا با شست و شوی دستانش آغاز کرد، آنگاه آب را با دست راستش به چپ ریخت و سپس
1- احمد بن حنبل، مسند، ج 6، ص 52 و ابوداود، سنن ح 1451
2- احمد بن حنبل، مسند ج 6، ص 86
3- ابوداود، سنن، ح 4146
4- ابوداود، ح 4142
5- سمهودی، وفاء الوفا، ج 2، ص 466
6- بخاری، صحیح، ج 1، ص 248
ص: 136
عورت و آنچه بدان اصابت کرده بود را شست و بعد با دستان خویش بر دیوار یا زمین زد. سپس مثل وضو ساختن برایِ نماز، وضو ساخت، بدون اینکه پاهایش را بشوید. و در آخر آب بر پاهای خود ریخت و آنها را به هم نزدیک کرد و شست و شو داد.
(1) پیامبر صلی الله علیه و آله با هر زنی که ازدواج میکرد، برای او خانهای میساخت و او را در آن ساکن میکرد. تا زمانی که تعداد این حجرهها به نُه باب رسید. این حجرهها بین حجره عایشه به طرف سمت چپ ساخته شده بود و درهایشان همه به مسجد باز میشد. عُمران بن ابی انَس در توصیف حجرههای شریف چنین آورده است:
(2) چهار تا از این خانهها با خشت و بعضی از شاخه نخل بود. پنج حجره از آنها از شاخه نخل بود که با گل اندود شده بود. بر در این خانهها درهایی از پردههایِ مویی آویخته بودند. این پردهها را اندازه گرفتم که سه ذرع در سه ذرع بود.
وسایل منزل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نهایت سادگی بود. ظرفِ (دیگ) بزرگی داشتند که در آن مردم را غذا میخوراندند.
عبداللَّه بن بُسْر این ظرف را این گونه توصیف میکند: پیامبر ظرف بزرگی داشتند که به آن «غَرّاء» میگفتند و چهار نفر آن را حمل میکرد.
چون چاشت میشد و سجده چاشت میگذاردند، این ظرف را میآوردند و در آن ترید میکردند و به دور آن جمع میشدند. و هر گاه تعداد افراد زیاد میشد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از سر سفره بپا میخاست.
یکی از بادیه نشینان پرسید: این جلسه طعام چیست؟ حضرت فرمود:
«خداوند بندهای بخشنده قرارم داد و ستمکار کین توزم نیافرید».
آنگاه فرمود: «از اطراف آن بخورید و برجستگی داخل آن را رها کنید که خداوند بر برکتش خواهد افزود».
(3)بر در خانه پیامبر دربانی نبود که مردم را از ورود به آن باز دارد. هر کس در هر زمان میخواست وارد خانه پیامبر شود، حضرتش را مییافت.
انَس گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر پیرزنی گذشت که در مصیبت فرزندش میگریست، خطاب به او فرمود: «از خدا بترس و شکیبایی کن».
آن زن گفت: تو بر مصیبت من دل نمیسوزانی! به وی گفتند: این پیامبر بود.
آن زن به سوی پیامبر آمد و بر در خانهاش دربانی نیافت و به پیامبر عرض کرد: ای
1- عبدالرزّاق، المصنّف، ج 1، ص 261
2- ابن سعد، الطّبقات الکبری، ج 1، ص 500 و تاریخ مدینه ابن نجّار، ص 358
3- ابوداود، ح 3773
ص: 137
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تو را نشناختم.
حضرت فرمود: «صبر، در مصیبتِ نخستین است».
(1) روایت دیگری در توصیف حُجرههای خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده که بخاری آن را از طریق داود بن قیس در کتاب الأدب المفرد آورده است.
داود بن قیس گوید: حُجرههایی از شاخههایِ خرما، که از بیرون به پوششِ مویین آمیخته شده بود، دیدم. فکر میکنم عرض حجره از درِ آن تا درِ خانه، شش یا هفت ذرع بود. بیتِ درون ده ذرع بود و تصور میکنم که ستونهای آن به هشت یا هفت عدد میرسید.
(2) حسن بَصْری که در دامن ام سَلَمه همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تربیت شده، در توصیف خانههایِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده است:
من هنگامی که جوانی نورس بودم و داخل حجرههایِ پیامبر صلی الله علیه و آله میشدم، سقف حجرهها را میتوانستم با دستم لمس کنم.
حجرههای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از چوب عرعر پوشیده شده بود.
(3) اما در این حُجرهها، آنهارا که حلقه نداشتند، با انگشت میزدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خارج از حجرهها تنوری داشتند که از آن، برای پختن نان و جز آن استفاده میکردند. این تنور مخصوص به پیامبر نبود، بلکه شریکی هم داشتند. در این باره یکی از زنان صحابی، دختر حارث بن نعمان، که پدرش از اهل بدر و احد بود، چنین میگوید: «حرف قاف» را جز از لبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیاموختهام، هر روز جمعه خطبه میخواند. تنور ما و تنور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکی بود.
(4) نوشتهاند: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله غزوه دومة الجندل را انجام دادند، امّ سَلَمه خانهاش را با خشت تعمیر کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چون از سفر برگشت به خشتها نگاه کرد و در حالی که اولین کس از زنانش هم وارد شد از او پرسید: این بنا چیست؟ ام سَلَمه در پاسخ گفت: میخواستم با این کار مانع چشمهایِ بینندگان به درون خانه شوم.
حضرت فرمود: «ای ام سلمه، از بدترین چیزی که مال مسلمان در آن صرف میشود، ساختمان است».
(5)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از گرایش به زیورِ دنیا روی گردان بودند. آن بزرگوار از ورود به خانه دخترش حضرت فاطمه علیها السلام که از دوست داشتنیترین کسان نزد او بود، به سبب زینتی که یک بار بر در خانه به کار برده بود، امتناع فرمودند.
1- ابوداود، ح 3124
2- سیوطی، الدرالمنثور، ج 7، ص 554
3- ابی سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 501، وفاء الوفای سمهودی، ج 2، ص 463
4- ابوداود، سنن، ح 1100
5- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 499 و وفاء الوفا، ج 2، ص 461
ص: 138
ابوداود از سفینه ابوعبدالرّحمن نقل کرده که شخصی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را با هدیه طعامی مهمان کرد.
حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: کاش پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت میکردیم تا از این غذا با ما بخورند. پس حضرت را دعوت کردند و چون هنگام ورود دست به چهار چوب در نهادند، پردهای پشمین و رنگین را مشاهده فرمودند که در محلی از خانه نصب شده بود. حضرت صلی الله علیه و آله برگشتند.
حضرت فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود:
به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله بروید و ببینید سبب مراجعت ایشان چه بوده است؟ علی علیه السلام فرمود: بر اثر پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کردم، عرض کردم ای پیامبر خدا، چه کاری باعث برگشت شما شد؟ حضرت فرمود: «نه مرا و نه هیچ پیامبری را سزد که وارد خانه آرایش شده شود!»
(1) از عبداللَّه بن عمر نقل شده است:
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیدار فاطمه علیها السلام آمد و پردهای بر درخانهاش یافت، روی برگردانید.
در حالی که نوشتهاند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کمتر دیده شده که مدینه وارد شود و به فاطمه علیها السلام سر نزند.
علی علیه السلام به خانه آمد، فاطمه را اندوهگین یافت. فرمود: چه پیش آمده است؟ فاطمه علیها السلام فرمود: پیامبر پیش من آمدند ولی به خانه وارد نشدند. علی علیه السلام نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای فرستاده خدا، فاطمه از اینکه بر او وارد شده و به خانه نیامدهای، سخت اندوهگین شده است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مرا با دنیا چه کار؟ مرا با پرده الوان چه کار؟».
علی علیه السلام پیش فاطمه علیها السلام رفت و او را از گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه کرد. فاطمه فرمود:
به پیامبر خدا عرضه کن در این باره مرا چه امر میکنند؟
پیامبر فرمود: «به فاطمه بگو آن را برای فلان قبیله بفرستد».
در این باره باز از ثوبان مولایِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چون سفر میکردند آخرین کس از خانوادهاش را که دیدار میکردند، حضرت فاطمه بود و چون از سفر برمیگشتند اولین کس از خانوادهاش را که دیدار میکردند باز فاطمه علیها السلام بود.
پیامبر از غزوهای برمیگشت، فاطمه علیها السلام پردهای بر در آویزان کرده و دو دستبند نقرهای به دستان حسن و حسین علیهما السلام کرده بود. حضرت بر در خانه فاطمه آمد ولی داخل نشد. فاطمه علیها السلام پنداشت آنچه باعث وارد نشدن
1- ابوداود، ح 4149
ص: 139
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خانه ایشان شده، همینها بوده است. پرده را برداشتند و دستبندها را از دستان فرزندان گشودند. آن دو گریان پیش پیامبر رفتند.
پبامبر خدا صلی الله علیه و آله دستبندها را از آن دو گرفتند و فرمودند: «ای ثوبان اینها را برای فلان قبیله (خانواده) ببر. اینها اهل بیت مناند، من دوست ندارم از طیّباتشان در همین دنیا بهره ببرند. ای ثوبان برای فاطمه علیها السلام گردن بندی از چوب و دو دستبند از عاج خریداری کن.
(1) عطاء خراسانی گفته است: حُجرههای زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم، از پوشال خرما بود و بر درشان پارچهای مویین آویزان بود.
بعداً من خود شاهد بودم دستور ولید بن عبدالملک را مبنی بر ویران کردن حجرهها که خوانده میشد. روزی غمناکتر از این روز ندیدم.
عطاء همچنین گوید: از سعید بن مُسیّب شنیدم که میگفت: سوگند به خدا دوست داشتم آنها خانهها را به حال خود رها میکردند تا نسل جدید مدینه و کسان دیگری که از مکانهای دیگر میآمدند، میدیدند که چگونه فرستاده خدا در طول زندگیاش به این وضعیّت اکتفا کرد! این کار باعث میشد تا مردم از افزون خواهی و فخر فروشی باز داشته شوند.
(2) عمران بن ابی انَس به هنگام شنیدن کلام عطاء گفته است: در مسجد بودم و تنی چند از اصحاب پبامبر خدا صلی الله علیه و آله مثل، ابوسَلَمة ابن عبدالرّحمن، ابوامامة بن سَهْل، خارجة ابن زید را دیدم که از شدّت این مصیبت آن اندازه گریستند که ریششان از اثر اشک خیس شد.
در این موقع ابوامامه گفت: ای کاش بناها به حال خود رها میشد تا مردم بنا را میدیدند و در مییافتند که خداوند چگونه برای پیامبرش- که کلیدهایِ خزانههایِ دنیا در دستش بود- به چنین بنایی رضایت دادند!
*** منابع فصل اوّل:
- مُسْنَد احمدبن حنبل، ج 3، ص 240 و 221 وج 6، 52 وج 6، ص 86 وج 3، ص 328
- سُنَن دارمی، ج 1، ص 41
- سنن ترمذی، الشمائل، ح 374
- سنن ابن ماجه، ح 1631
- مستدرک حاکم
- شرف المصطفی، ابوسعد
- فتح الباری ابن حجر، ج 7، ص 362
- وفاء الوفا سمهودی، ج 1، ص 262 و
1- ابوداود، ح 4213
2- سمهودی، وفاء الوفا، ج 2، ص 461
ص: 140
ج 2، ص 542 و 466 و 463 و 461 و 461
- صحیح مسلم، ح 524 و 1478
- سنن ابوداود، حدیثهای شماره 453، 4151، 4146، 4142، 3773، 3124، 1100، 3753، 4149، 4213
- سِیَرُ أعلام النُّبَلاء، ذَهَبی، ج 2، ص 265، 167، 135
- الطّبقات الکبری، ابن سعد، ج 8، ص 53 و ج 1، ص 467 و ج 1، ص 500 و 501 و 499
- صحیح البخاری، ج 2، ص 214 و ج 1، ص 248
- المصنّف، عبدالرزاق، ج 1، ص 261
- تاریخ المدینه، ابن النجّار، ص 358
- الدر المنثور فی الّتفسیر بالمأثور، ج 7، ص 554
- الدّلائل، بیهقی ج 5، ص 488
- مجمع الزّوائد، هیثمی، ج 8، ص 272
فصل دوم
محل جغرافیایی حُجْرهها
پیشتر گفتیم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وقتی بنایِ مسجد شریف را به پایان آورد، دو حُجره برای دو تن از همسرانشان سوده و عایشه ساخت. این دو خانه از همان مواد بنایِ مسجد از خشت و پوشال نخل بنا نهاده شده بود. درباره جهت وقوع مکان حُجرهها ابن نجّار در تاریخش
(1) آورده است:
سیره نویسان نوشتهاند: پیامبر صلی الله علیه و آله حجرهها را بین قبله و شرق، به سمت باب شامی بنا نهادند، نه در جهتِ غرب.
این حجرهها از مسجد بیرون بود و جز از طرف مغرب، به صورت دایره مانندی مسجد را در میان گرفته بود. درِ همه این حجرهها به مسجد باز بود.
نیز همین مورّخ گفته است: چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با دیگر همسران ازدواج کردند، برای هر یک از آنها حجرهای ساختند. این حجرهها نُه عدد بود. محل بنایِ این حجرهها از خانه عایشه تا دری که بعد از باب النبی میآمد، قرار داشت.
سَمْهودی
(2) گفته است: «مراد ابن نجّار از بابی که بعد از باب النبیّ صلی الله علیه و آله میآمد، بابی است در جهت مقابل از طرف مغرب که اکنون به باب الرّحمه معروف است.
سمهودی میافزاید:
1- تاریخ المدینه، ابن النجّار، ص 358
2- وفاء الوفاء، ج 2، ص 459
ص: 141
«آنچه باعث شد تا این رأی را اظهار کنیم، نظر ابوسعد در «شرف المصطفی» است که به سند خود از محمّد بن عمر روایت کرده، میگوید:
از مالک بن ابی الرّجال پرسیدم:
خانههایِ همسران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کجا واقع شده بود؟ وی از طریق پدرش و پدرش از طریق مادرش بیان داشت که همه این خانهها در سمتِ چپ واقع شده بود، به طوری که اگر پشت سر امام در مقابل منبر به نماز میایستادی، همه این خانهها در سمت چپ تو واقع میشد. این محدوده خانهها بود.
چون زینب در گذشت، پیامبر صلی الله علیه و آله امّ سَلَمه را داخل خانه ایشان کردند».
منظور از «زینب» در اینجا زینب دختر خُزَیمه هلالی است که از امّ المؤمنینهاست وی به سبب کارهایِ خیرش لقب «امّ المساکین» داشت.
این ام المؤمنین، پیش از ازدواج با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همسر عبداللَّه بن جَحْش بود که در غزوه احُد به شهادت رسید. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله او را به همسری خود در آوردند.
وی دو ماه در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بود و درگذشت. پس از وی پیامبر در سال چهارم هجری با امّ سَلَمه ازدواج کرد و او را در خانه زینب جا داد. در ماه ربیع الأوّل
(1)همین سال پیامبر غزوه دَومة الجَنْدل را انجام داد و در مدت این غزوه، سِباع بن عَرْفَطَه غَفاری را به نیابت، در مدینه گماشت. چون از این غزوه باز گشت، مشاهده کرد که امسَلَمه حجرهاش را با خشت بنا نهاده است. خطاب به وی فرمود: این بنا چیست؟
ام سَلَمه گفت: میخواستم با این کار مانع از دید مردم شوم.
حجرهها جز از طرف غرب، مسجد را در میان میگرفتند و درهای این حُجرهها همگی به مسجد باز میشد.
اگر کسی دست خود را از داخل حجرهها بیرون میکرد، دستش داخل مسجد میشد. مؤید این سخن مطلبی است که بخاری از عایشه نقل کرده است.
وی میگوید:
من چون در عادت به سر میبردم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از داخل مسجد سرشان را به من نزدیک میکردند و من مویشان را مرتّب میکردم. پیامبر در این حال در مسجد معتکف بودند.
(2) ابن حَجَر عَسْقَلانی آورده است که:
حُجره عایشه به مسجد چسبیده بود.
(3) همچنین بخاری از عایشه نقل میکند: گرچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که در
1- الّروض الأنف، سُهَیلی، ج 3، ص 258
2- فتح الباری، ج 4، ص 272
3- همان، ج 4، ص 273
ص: 142
مسجد بود، سرش را برای مرتب کردن داخل خانه میکرد، ولی در زمانی که معتکف بود، جز برای حاجتی به خانه نمیآمد.
اتّصال در حجره عایشه با مسجد نبوی شریف از طریق آنچه که احمد بن حنبل در مسند
(1) آورده، توضیح داده شده است بدین صورت که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ایّامی که در مسجد معتکف بودند، پیش میآمدند و بر باب حجره من تکیه میزدند.
من سرشان را میشستم. در این حال من در حجرهام بودم و پیامبر هم در داخل مسجد بودند. ...
نوشتهاند که در خانه عایشه پنجرهای بود و او از آن به مسجد مینگریست. همین سان، خانهام سَلَمه مقابل مسجد بود.
زینب دختر امّ سلمه از مادرش نقل کرده است که: بسترش در جوار دیوار مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده است.
(2) حجرهها به هم متّصل بودند. بین خانه حَفْصه و عایشه راهی بود و آن دو از طریق این راه در حالی که در خانه نشسته بودند، با هم صحبت میکردند.
(3) خانه حضرت فاطمه علیها السلام در پیچ گذرگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار داشت. بین خانه عایشه و حضرت فاطمه علیها السلام دریچهای بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگاه قصد بیرون آمدن از منزل عایشه را داشتند، از دریچه حال حضرت فاطمه علیها السلام را جویا میشدند. حضرت فاطمه علیها السلام از پیامبر تقاضا کرد که این دریچه را مسدود نمایند و آن حضرت دستور به مسدود کردن آن فرمودند.
(4) «سیر تحولِ حُجْرههای شریف بعد از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله»
در کتاب وفاء الوفا آمده است که:
«بعد از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همه را اندوه فرا گرفت. مردم به موضع قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میآمدند و از خاک مقدس قبر برمیداشتند.
عایشه اولین کسی بود که دیواری بر اطراف قبر بنا کرد و چون در دیوار روزنی بود، مردم از همان شکاف باز خاک برمیداشتند.
پس از مدتی آن روزن را هم بستند».
(5) پس از آن ابوبکر را در پهلوی پیامبر خدا دفن کردند و لحدش را به لحد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چسباندند.
ابوبکر را بر همان تختی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به هنگام فوت حمل کردند، نهادند و عمر بر او نماز خواند.
1- همان، ج 1، ص 401
2- ابوداود، مسند، ح 543
3- سمهودی، وفاء الوفا، ج 2، ص 543
4- همان، ج 4، ص 466
5- وفاء الوفا، ج 2، ص 244
ص: 143
عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن و پسرش داخل قبر او شدند.
(1)عمر به هنگام مرگ، فرزندش عبداللَّه را پیش عایشه فرستاد که از او اجازه بگیرد تا در جوار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شود. عایشه به عبداللَّه گفت: میخواستم آن را برای خودم محفوظ دارم ولی امروز تو را بر خود ترجیح میدهم و ایثار میکنم.
عبداللَّه برگشت و خبر موافقت عایشه را اعلام کرد. بدین سان عمر را هم در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپردند.
عایشه گفته است: پس از دفن عمر، بین قبور و خودم دیواری برآوردم.
(2) از این تاریخ بعضی از حجرهها فروخته شد.
سوده خانهاش را به عایشه داد و آن را طیّ وصیتی در حق او کرد.
وارثان صفیّه، خانه او را به صدو هشتاد هزار درهم به معاویه فروختند.
معاویه منزل عایشه را نیز به یکصد و هشتاد هزار درهم خرید.
در حجرهای که قبر پیامبر خدا، ابوبکر و عمر قرار داشت، جای قبر دیگری نیز بود و میشد کسی دیگر را هم در آن دفن کرد.
زمانی که عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه بود، دیوار قبور فرو ریخت و عمر دستور داد آن را بسازند.
(3) ولید بن عبدالملک، حجرهها را خرید و به عمر دستور داد تا آنها را خراب کند و مسجد را توسعه دهد. عالمان و مردم مدینه از این امر ناراحت شدند و از آن اظهار ناخشنودی کردند.
عمربن عبدالعزیز، دیواری از سقف تا کفِ مسجد برای قبر پیامبر برآورد.
به این طریق حجره در وسط آن دیوار واقع شد.
در سال 232 هجری در زمان متوکل عبّاسی اسحاق بن سَلَمه که مأمور بنای مکه و مدینه بود، مأمور شد که اطراف حجره را با سنگ مرمر تزیین کند.
این اثر تا سال 548 هجری، زمان خلافت مقتفی عباسی، باقی بود. جمال الدین وزیر زنگیان، بنا را تجدید کرد و در اطراف حجره پنجرههایی تا سقف از چوب صندل و آبنوس تعبیه کرد.
(4) در رمضان سال 654 هجری آتش سوزیی در مسجد نبوی رخ داد که باعث فرو ریختن سقف حجره قبر شریف شد.
مستعصم عباسی، گروهی از معماران را برای تعمیر فرستاد. این گروه، از باب احتیاط، به آنچه از سقف بر روی حجره فرو ریخته بود، دست نزدند. سقف حجره شریف را ساختند و دیوارهای قبلی را
1- تاریخ المدینه، ابن النجار، ص 389
2- وفاء الوفا، ج 3، ص 844
3- صحیح البخاری، ج 3، ص 255
4- تاریخ ابن النجّار، ص 393
ص: 144
برآوردند. و دیوار شرقی را نیز تا باب جبریل برآوردند در سال 667 هجری ملک ظاهر بیبرس از ممالیک، مقصورهای بر گرد حجره شریف بین ستونها و دیوار حجرهها و خانه حضرت فاطمه علیها السلام بنا کرد.
وی برای این بنا سه باب منظور کرد و بر اطراف حجرهها پلّکانی برای صعود به پشت بام احداث نمود. پس از آن در سال 629 هجری درِ چهارمی بر آن افزوده شد.
در سال 678 هجری، در عهد ملک منصور قَلاوون صالحی از پادشاهان ممالیک گُنبدی بر بالای سقف حجره شریف برآوردند. این گُنبد از پایین مربع شکل بود و از بالا هشت رکن داشت.
این قُبه، در ایام ملک ناصر حسن بن محمد بن قلاوون تعمیر شد و در عصر ملک اشرف شعبان در سال 765 هجری ترمیم و محکم گردید.
در سال 694 هجری، عادل زینالدین کتبغا پلکان حجره را توسعه داد و به سقف مسجد رسانید.
در سال 760 هجری در عصر سلطان صالح اسماعیل بن ملک ناصر محمد بن قلاوون، قریهای از بیت المال مسلمین در مصر خریداری شد و وی آن را برای امور پوشش کعبه و حجره مقدس و منبر نبوی صلی الله علیه و آله وقف کرد.
پوشش حجره در این زمان از ابریشم سیاه مخلوط به حریر سفید بافته میشد و بر گِردش رشتههای نقره مذهب بود که به صورت مطرّز میبافتند.
در سال 853 هجری در دولت ظاهر چقمق، داخل مقصوره شریف را از مرمر رنگی فرش کردند.
در سال 878 هجری، سلطان اشرف برای بنای عمارت، مقصوره اطراف، حجره را خراب کرد. به هنگام ویرانی، آثار حریق قبلی هم نمایان شد. مضجع شریف را از آن آثار پاک کردند وبنای حجره را برآوردند.
در سال 886 هجری آتش سوزی دیگری در مسجد نبوی رخ داد. آتش در سقف محاذی حجره شریف درگرفت و فلز (مس) گنبد بالای سقف ذوب شد و چوبهای آن آتش گرفت. مقصوره اطراف حجره شریف هم سوخت ولی حجره شریف سالم ماند.
پس از این حریق، به تجدید بنای مقصوره پرداختند و گنبدی بزرگ محاذی حجره و اطراف آن بر بالایِ آن ساختند و اطرافش را با ستونهایی که از زمین مسجد برآمده بود، بالا آوردند.
در این تجدید بنا به جای گنبد کبود
ص: 145
قبل از آتش سوزی، گنبدی از آجر ساختند.
سپس برایِ استواریِ کار، ستونهایی در سه ضلع حجره بنا کردند تا گنبد را استوار نگه دارد. حجره و اطراف آن را از مرمر تزیین نمودند و پنجرههایی از مس بر گرد آن تعبیه کردند.
در سال 1233 هجری در زمان سلطان محمود بن عبدالحمید عثمانی، بار دیگر گنبد شریف تجدید بنا شد؛ زیرا شکافهایی در بالای آن پدید آمده بود.
گنبد را از بالا خراب کردند و از نو بنا نهادند.
گنبد فعلی همان است که در عصر عثمانی ساخته شده است.
در سال 1253 در زمان سلطان عبدالحمید عثمانی رنگ گنبد را سبز کردند و از این زمان گنبد مضجع شریف به نام «القُبَّةُ الخَضْراء» (گنبد سبز) معروف شد.
در داخل حجره شریف قصیده شیخ عبداللَّه بن علوی حدّاد حَضْرَمی (متوفای 1132 هجری) با مطلع زیر نقش بسته است:
سَلَکنا الفیافی و القِفَارَ عَلی النُّجب تَجدُّ بنا الأشواق لاحادی الرَکْبِ
این قصیده، شانزده بیت دارد.
در دوران ملک عبدالعزیز بن آل سعود، بعض ترمیمات و تعمیرات، در ستونهای داخل حجره صورت پذیرفت.
حجرهها اکنون با دیوارهایی فلزی به رنگ سبز که بر بالای آن آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ نوشته شده، از مسجد مشخص شده است و سه قوس (طاق نما) که اوّلی موازی قبر پیامبرخدا صلی الله علیه و آله، دومی قبر ابوبکر و سوّمی قبر عمر قرار گرفته، در آن تعبیه شده است.
ستونهایِ روضه نبوی با مرمر منقّشِ زیبا برآورده و بر رویِ ستونی که در طرف راست سلام کننده بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار میگیرد، این شعر نقش بسته است:
یا خَیرَ مَنْ دُفِنَتْ بِالقاعِ أعظمُه فطابَ من طیبهنَّ القاعُ و الأَکَمُ
بر روی ستون سمت چپ نیز این شعر را نوشتهاند:
نفسی الفداءُ لقبرٍ أنْتَ ساکِنُهُ فِیهِ العِفافُ وَ فیهِ الجُودُ وَ الکَرَمُ