احکام و فرمانهای حج در زمان ایلخانان‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


با گذشت چندین سال از سقوط بغداد که در سال 656 رخ داد، هنوز مسأله کاروان حج، تأمین امنیت آن و فرستادن محمل عراقی لاینحل مانده بود. مغولان که در آن زمان بر آیین بودایی و شَمَنی بودند، کمترین انگیزه‌ای برای دنبال کردن این مسأله و حل آن نداشتند؛ به عکس، درباره ارغون‌خان نقل شده که زمانی با اغوای یهودیان بر آن شده بود تا کعبه را از میان بردارد. از سوی دیگر، ممالیک مصر نیز جای خالی بغداد عصر عباسی را در حرمین پر کرده و در رقابت با زیدیان یمن، برای تسلط بر حرمین سخت فعال شدند.
در این سوی، مردم مسلمان عراقِ عرب و عجم، در انتظار باز شدن راه حج و حمایت دولت بودند. بدون حمایت دولت، چه کسی می‌توانست با دو اهرمِ زر و زور، قبایل میان راه را آرام کند و اجازه سفر به کاروان عراق را بدهد؟ طبعاً رفتن به این سفر ناممکن بود. دستگاه مغول، به دلیل آن که به اسلام اعتقادی نداشت، حساسیتی هم نسبت به این مسأله نشان نمی‌داد.
در مقابل، تشکیلات اداری و وزارتی مغول‌که در اختیار مسلمانان به‌ویژه ایرانیان بود، مصمم بود تا این مشکل را حل کند.
چهره مهم ایرانی این دوران، عطاملک جوینی، (1) حاکم‌عراق بود که پس از درگذشت هولاکو در سال 664، کوشید تا از جانشین وی اباقاخان، فرمانی در این‌باره بگیرد.


1- وی صاحب «تاریخ جهانگشای» و رئیس تمامی عراق عرب در زمان اباقا بن هولاگو بوده است. شرح‌احوال وی را محمد قزوینی در مقدمه تاریخ جهانگشای به تفصیل آورده است. وی در دوره هولاگو حکومت بغداد را داشت. زمانی که هولاگو در 19 ربیع الثانی سال 663 درگذشت و فرزند او اباقا بر سر کار آمد، سونجاق، یکی از امرای مغول، به حکومت عراق رسید و عطاملک به نیابت وی عراق را اداره می‌کرد. وی تا پایان سلطنت اباقا سال 680 و یک سال در عهد احمد تکودار حکومت عراق را داشت و جمعا 24 سال بر این دیار حکومت کرد. زمانی که ارغون به بغداد درآمد بنای بدرفتاری با عطاملک را گذاشت و وی اندکی بعد درگذشت.
تاریخ درگذشتِ عطاملک، روز چهارم ذی حجه سال 681 بوده است. محل درگذشتِ وی مغان بوده و پس از مرگ جسدش را به تبریز آوردند و در مقبره چرنداب دفن کردند.
عطاملک نثری دلنشین و ادیبانه داشته و «تاریخ جهانگشای» گواه بر نثر عالیِ اوست.

ص: 45
زمانی که اباقاخان در سال 667 هجری به بغداد آمد، عطاملک که حکومت عراق را در اختیار داشت، استقبال شایسته و باشکوهی از خان به عمل آورد. پس از آن بود که وی را قانع کرد تا فرمانی در این باره صادر کند. متن این فرمان را در ادامه خواهیم آورد. این نخستین قدم در باز شدن راه حج بود.
در این دوره، زائران عراقی و ایرانی به حج می‌رفتند، اما چندان روشن نیست که حمایت دولت از اینها، به چه صورت بوده است. باید توجه داشت که ایلخانان مغول، تا پیش از غازان‌خان، مسلمان نبودند و به همین دلیل، اهمیتی نیز به امر حج گزاری مسلمانان نمی‌دادند.
به نظر می‌رسد از زمان غازان خان، که مسلمان شده، بحث حج جدی‌تر شده است. اما در این دوره نیز خبری از این که مداخله مستقیمی در امر حج از سوی دستگاه اداری مغول صورت گرفته باشد، نیافتیم.
بیشتر اخباری که در اختیار داریم، مربوط به زمان «سلطان محمد خدابنده» (سلطنت از 704 تا 716) است. تدین وی، او را بر آن می‌داشت تا بیش از گذشته به مسأله حج و برطرف کردن مشکلات حجاج اقدام کند.
از سوی دیگر، اختلاف اشراف حسنی مکه بر سر تسلط بر این شهر و نیز استفاده آنان از رقابت میان ممالیک و مغولان برای گرفتن کمک بیشتر یا حمایت از یکی از اشراف در برابر دیگری، پای ایلخانان را به مسأله حج و توجه به مکه بیشتر باز کرد.
اختلاف میان اشراف حسنی در مکه، به گونه‌ای بود که یک گروه طرفدار تسلط مصر و گروه دیگر طرفدار تسلط ایلخانان و احیانا شاهان زیدی یمن بودند. در این اختلاف و در پی درگیری، فرد شکست خورده به دربار محبوب خویش می‌گریخت تا با گرفتن کمک مالی و نظامی، بار دیگر بر شهر مکه مسلط شود و به نام سلطان مورد نظر، خطبه بخواند.
طبیعی بود که نفوذ و تسلط ممالیک بر مکه، به دلایل مختلف بیش از ایلخانان بود. در عین حال، به دلیل آن که حاکمان مکه و مدینه از سادات بودند و برخی از آنان آشکارا بر مذهب تشیع- اعم از زیدی و امامی- از تسلط ممالیک ناخشنود بودند و به دنبال راه گریزی از پذیرش سلطه آنان می‌گشتند. طبعا یکی از راه‌های گریز آنها، روی آوردن به زیدیان یمن بود که البته در برابر نیروی نظامی ممالیک قدرت
ص: 46
چندانی نداشتند. (1) یکی از جریان‌های مهمی که این زمان در مکه وجود داشت، نزاع فرزندان شریف مکه ابونُمَیّ محمد بن حسن بن علی بن قتاده (م 701) در موضوع امارت این شهر بود. ابونمی، یکی از اشراف و سادات حسنی بود که از حوالی سال 669 تا سال 701 بر مکه حکومت کرد. (2) وی صاحب فرزندان متعددی بود که آنان نیز سالها امارت مکه را داشتند، جز آن که میانشان اختلافات شدیدی وجود داشت.
چهار نفر آنان که درگیر این مسأله بودند، عبارت بودند از ابوالغیث، رُمَیْثه و حُمَیْضه و عُطَیْفه. رمیثه و حمیضه، تا مدّتها به طور مشترک بر مکه حکومت می‌کردند. ابوالغیث بر ضد حمیضه شورید امّا کشته شد و جنگ بعدی میان رمیثه و حمیضه بود. حُمَیضه که سالها امارت مکه را داشت، در سال 720 کشته شد و پس از آن رُمَیثه امارت مستقل یافت.
از این حوادث، آنچه که به بحث ما ارتباط دارد، پیوند ابوالغیث با ممالیک مصر است که او را با سپاهی به فتح مکه فرستادند. وی توفیقی به دست نیاورد و به دست برادرش حمیضه کشته شد. پس از آن سپاه جدیدی به حمایت از رُمَیْثه برادر دیگرش اعزام شد که این بار حمیضه به عراق گریخت و به سلطان محمد خدابنده پناهنده شد.
به نوشته برخی از منابع سنی، وی در آنجا سپاهی فراهم آورد و شماری از روافض- شیعیان- نیز به وی کمک کردند؛ از جمله مردمانی از خراسان؛ وی می‌خواست با سپاه مذکور به مکه بیاید که با درگذشت خدابنده در سال 716 این لشکرکشی متوقف شد. (3) در این باره، چندین گزارش مختلف و متفاوت در دست است که ابن‌فهد با استفاده از منابع مختلف فراهم آورده است.
به گزارش ابن عنبه، حمیضه فردی شجاع و در عین حال سنگدل بود که برادرش ابوالغیث را برای به دست آوردن حکومت کشت؛ پس از آن به عراق گریخت در حالی که پیش از آن، برادرش عضدالدین آنجا بود. وی می‌افزاید: او نزد اولجایتو رفت و وی به او اکرام فراوانی کرد. حمیضه از سلطان خدابنده خواست تا سپاهی برای تصرف مکه به او بدهد و او تعهد می‌کند که مصر و شام را برای او تصرف کند! سلطان پس از آن که امتحان مختصری از مقاومت وی کرد، سپاهی به فرماندهی امیر طالب دلقندی حسینی، همراهِ او فرستاد. زمانی که


1- یکی از عوامل بسط و نفوذ تشیع در مکه، یمنی‌های زیدی مذهب بودند که این زمان امام جماعت خود را داشتند. زمانی که در سال 725 سپاه ممالیک وارد مکه شد، امام زیدیان از شهر مکه خارج شد و پس از موسم حج به مکه بازگشت. ابن فهد پس از نقل این خبر می‌نویسد: امام زیدیه مردی از سادات بود که میان رکن یمانی و اسود اقامه جماعت می‌کرد و در نماز صبح خود در قنوت چنین می‌خواند:
«اللّهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمّدٍ وَعَلی آلِ‌مُحَمّد المصطفین الأطهار المنتخبین الأخیار الذین أذهب اللَّه عَنهُم الرّجس و طهّرهم تَطهیراً». پس از آن، نام امام زیدیان یمن را نیز می‌برد و برای او دعا می‌کرد. نک: اتحاف الوری، ج 3، ص 180؛ العقد الثمین، ج 6، صص 99- 98. زمانی نیز که رمیثه حاکم مکه در سال 726 به قاهره رفت، سلطان از وی خواست تا امام زیدیه را از شهر بیرون کند و او چنین کرد. اتحاف الوری، ج 3، ص 184
2- در باره او بنگرید به: تاریخ امراء مکه، عبدالغنی عارف دمشق، دارالبشائر، 1413، صص 523 و 533
3- العقد الثمین، ج 4، ص 239؛ غایة المرام بأخبار سلطنة البلد الحرام،

ص: 47
این سپاه نزدیک قطیف رسید، خبر درگذشت سلطان خدابنده به آنان رسید.
رشیدالدین فضل اللَّه نیز که میانه‌ای با امیر طالب نداشت، سپاه وی را بر ضد او تحریک کرد و امیر طالب با حمیضه و شمار اندکی سپاه ماندند. در این وقت، سلطان محمد بن قلاوون اعراب را بر ضد این سپاه تحریک کرد که حمیضه با مقاومت بی‌نظیر خود، بیشتر اموالی را که از وی غارت شده بود، مجددا تصرف کرد. از امیر طالب نقل شده است که: آنچه من از حملات علی بن ابی‌طالب علیه السلام شنیده بودم، در رفتار جنگی حمیضه به چشم دیدم. پس از آن، حمیضه و سپاه به نجد رفتند و به غارت قافله‌های شام و مصر پرداختند. در این وقت سلطان مصر از وی دلجویی کرد، اما در باطن، کسانی را برای کشتن وی فرستاده بود که در فرصت مناسب او را کشتند. (1) گزارش دیگری حکایت از آن دارد که حمیضه با سپاهی که فراهم کرده بود، به همراه دو نفر از امرای مغول با نام دلقندی- یا دارقندی- و ملکشاه، به رغم آن که در راه توسط اعراب بوادی غارت شدند، به سوی مکه آمدند و اجازه ورود به شهر را خواستند. رمیثه در این باره، نامه‌ای به دربار ممالیک نوشت و به حمیضه نیز گفت که تنها با اجازه سلطان مملوک می‌تواند وارد شود. از دربار ممالیک به وی گفته شد که می‌تواند به قصد عذرخواهی به مصر برود، اما حق ورود به مکه را ندارد. (2) روایت دیگر که اندکی تندتر و ضدشیعی‌تر است، حکایت از آن دارد که هدف خدابنده از اعزام این سپاه، انتقال جنازه شیخین از کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله به نقطه دیگر بوده است. اما امیر محمد بن عیسی، یک سپاه چهارهزار نفری فراهم آورد و آنها را غارت کرد اموال فراوانشان را به چنگ آورد. در این خبر آمده است: ابزار و وسائلی که آنها برای نبش قبور شیخین به همراهشان آورده بودند نیز تصاحب گردید. (3) روشن است که این خبر ساختگی است و هدف آن وارد کردن اختلافات مذهبی در درگیری‌های سیاسی و تحریک سنّیان بر ضد شیعیان بوده است. در واقع، ممالیک چنین شایع می‌کردند که سپاه مغول مدافع تشیع است و برای تحریک سنیان بر ضد حمیضه، چنین شایعه‌ای را پراکنده بودند.
شگفت آن که اندکی بعد، در سال 718، حمیضه موفق به تصرف مکه و اخراج برادرش رمیثه می‌شود. وی همان سال،


1- غایة المرام، ج 2، صص 78- 76 به نقل از عمدة الطالب.
2- غایة المرام، ج 2، ص 62
3- غایة المرام، ج 2، ص 63؛ اتحاف الوری، محمد بن محمد بن فهد تحقیق فیهم محمد شلتوت، مکه، جامعة ام القری، 1404، ج 3، ص 155

ص: 48
خطبه خواندن به نام سلاطین مملوک را رها کرد و به نام سلطان ابوسعید فرزند خدابنده، خطبه خواند. (1) با رسیدن این خبر به قاهره، از سوی ممالیک سپاهی به سوی مکه اعزام گردید. این سپاه نیز کاری از پیش نبرد تا آن که در سال 720 حمیضه به دست یکی از امرای مملوکی، که به او پیوسته بود، کشته شد. (2) پس از حمیضه، مدتی برادرش عطیفه و سپس رمیثه تا سال 737 قدرت را در مکه در اختیار داشتند.
گزارش قاضی نوراللَّه شوشتری از ماجرای حمیضه چنین است که: ابوعراده فرزند ابونمی از کسانی بود که برادرانش او را به سلطان مصر تحویل دادند. وی «از آن‌جا فرار کرد و پیش سلطان محمد اولجایتو آمده، مدد گرفت». وی برآن بود که با این نیرو به مکه برود؛ اما در بصره خبر مرگ سلطان را شنید. پس از آن خود به سرحد حجاز رفت و «همواره بر آن دیار تاخت می‌کرد تا آن که قصد ملک ناصر، پادشاه مصر کرده، کشته شد». (3) اما گزارش ابوالقاسم قاشانی، مؤلف «تاریخ اولجایتو» که این زمان خود در سلطانیه بوده، از این ماجرا در ذیل حوادث سال 716 چنین [آورده] است:
و به همین تاریخ و شهور این سال، حمیضا پسر رییس مکه، برادر خود را که مربوث و مربای سلطان ناصر مصر بود، بکشت و به دیار عجم به خدمت محمد اولجایتو مبادرت نمود و به اجلاس خود به جای برادر از حضرت همایون مدد و مساعدت طلبید. سلطان از خواص و مقربان خود حاجی دلقندی را با یک هزار سوار جان سپار به استمداد و استنجاد او نامزد کرد به دفع دیگران، تا او را در مکه بر تخت مملکت قرار و آرام دهند. و بصره به او داد تا مال بصره بستاند و به سبیل راه حج کند و چهارپایان بسیار به وجه سبیل راه کند. و او با مالی فراوان و شتران بسیار از بصره کوچ کرد. امیری هزاره که بر آن سر حد مقیم بود و جمعی اعراب بادیه به اغوای- اغرای- جمعی قصد او کردند و قریب صد تومان مال از او بربودند و به معبر پیش ناصر بردند و او به رسم عرب تحت الحنک بسته با حمیضا و نوکران که اسبان نیکو داشتند برون رفتند و حاجی حمیضا را بر تخت مکه آرام دادند. (4) در فاصله دو سالی که حمیضه به نام سلطان ابوسعید خطبه می‌خواند، کاروان حجّ ایرانی، با هدایای فراوان به مکه می‌آمدند. علی شاه، وزیر سلطان ابوسعید، دو حلقه طلا که وزن هر کدام هزار مثقال


1- نک: غایة المرام، ج 2، ص 84؛ تاریخ امراء مکه، ص 542؛ تاریخ مکه، احمد السباعی، مکه، 1994، 266
2- غایة المرام، ج 2، ص 64- 67؛ العقد الثمین، ج 4، ص 242
3- مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه، 1376 ق. ج 2، ص 293
4- تاریخ اولجایتو، ابوالقاسم قاشانی، تصحیح مهین همبلی، تهران، 1348، ص 200

ص: 49
طلا بود به مکه فرستاد که به کعبه آویزان شود. گفته‌اند این نذری بود که علی شاه برای به دست آوردن موفقیت بر خواجه رشیدالدین فضل اللَّه (مقتول به سال 718) کرده بوده است. (1) به گزارش ابن فهد، در سال 720 نیز از سوی ایلخان مغول سلطان ابوسعید، عنایت و توجّه کاملی به مسأله حجاج عراقی- عراق عجم و عرب- شد.
کمک‌های مالی سلطان ابوسعید، به تخمین ذهبی، دویست و پنجاه هزار دینار طلای مصری بوده است. بر اساس همین گزارش، در آمدن محمل عراقی، نوعی توافق با سلطان مملوکی مصر نیز شده بود، به طوری که از سوی سلطان، خلعت‌های فراوانی به امرای مغول داده شد. در مکه هم، در خطبه، پس از نام سلطان مملوکی، از ابوسعید هم نام برده شد.(2) به گزارش مورخان، در سال 726 امیرچوپان از امرای با نفوذ دولت مغول، نماینده‌ای با نام بازان به مکه فرستاد که چشمه عرفه را آباد کند؛ آن هم در زمانی که زائران از بی‌آبی به شدت در رنج بودند و آب به قیمت گرانی فروخته می‌شد. بازان پنجاه هزار دینار از امیرچوپان گرفت و پس از موسم حج، با استفاده از کارگران فراوان، که حتی زنان نیز در میان آنان بودند، به آوردن آب از بیرون مکه تا صفا و مروه اقدام کرد.
بعد نیز به قاهره رفت و با سلطان مملوکی دیدار کرد؛ گرچه وی از اقدام او، به دلیل این که اجازه نگرفته، چندان خشنود نبود، اما با توجه به سودمندی این اقدام، نتوانست سخنی بگوید. (3) سال بعد امیرچوپان درگذشت و تابوت وی را حجاج عراقی به مکه آورده، طواف دادند و سپس آن را به مدینه بردند و در بقیع دفن کردند. (4) خبر دیگری حکایت از آن دارد که در سال 730، سلطان مملوکیِ مصر به شریف مکه دستور داده بود تا امیر کاروان عراق را که نامش محمد الحجیج بوده، از بین ببرد.
از قضا پس از مراسم حج که شریف مکه در پی انجام این مأموریت آشوبی ساختگی در مسجد الحرام ایجاد می‌کند، یکی از امرای مملوکی در درگیری کشته شده و امیر کاروان عراق جان سالم از صحنه بدر می‌برد. (5) در آخرین سال زندگی سلطان ابوسعید؛ یعنی سال 736، به دلیل آشفتگی اوضاع در ایران، کاروان ایرانی و عراقی زائران، به مکه اعزام نشد. آشفتگی یاد شده ادامه یافت و حج‌گزاری محمل عراقی برای چند سال تعطیل شد. (6) جدای از این مسائل، رفت و شد


1- اتحاف الوری، ج 3، ص 161
2- اتحاف الوری، ج 3، ص 171
3- اتحاف الوری، ج 3، صص 181 و 182
4- همان، ص 185
5- اتحاف الوری، ج 3، ص 189
6- همان، ص 205

ص: 50
اشراف حسنیِ مکه نزد ایلخانان مغول، می‌توانست برای گرفتن کمک‌های مالی باشد. به گزارش قاضی نوراللَّه، عبداللَّه فرزند ابوالغیث محمد، که پدرش حاکم مکه بود، نزد سلطان غازان خان آمد و سلطان رقبات زیادی در حله به وی واگذار کرد. (1) با همه دشواری‌هایی که در روابط میان ممالیک و ایلخانان بود و نیز مشکل حملات اعراب در میانه راه، کاروان حجاج ایرانی به حج اعزام می‌شدند. به طور معمول، برای حجاج سرپرستی تعیین می‌شد و به علاوه، شماری نظامی برای حفاظت از آنان در برابر اعراب بوادی از حجاج مراقبت می‌کردند.
برای اعزام این افراد، فرامینی صادر می‌شد که یک نمونه از نخستین فرامین را که به یقین اولین فرمان در بازگشایی راه حج پس از تسلط مغولان بر بغداد بوده، در اختیار داریم.
افزون بر آن، نمونه‌هایی انشایی از این قبیل فرامین که مورد استفاده دبیران و کاتبان قرار می‌گرفته، برجای مانده است.
برخی از این نمونه‌ها که درست مربوط به اوایل قرن هفتم هجری است، در کتاب ارجمند «دستور الکاتب فی تعیین المراتب» آمده که عینا نقل می‌کنیم.
به‌طور معمول چند نکته در این فرمانها آمده است. ابتدا اشاره‌ای کلی به این که حج یک فریضه واجب در دین اسلام است. دوم اشاره به خطری که در راه قافله‌ها را تهدید می‌کرده و سوم این که بر پادشاه است تا با فرستادن نیرو و تماس با رؤسای قبایل، این خطر را از میان ببرد. همچنین در این فرامین، از تعیین امیرالحاج که از طرف ایلخان معین می‌شده، سخن گفته شده است. بحث از تأمین هزینه فرستادن محمل عراقی و نیز پول‌هایی که باید میان رؤسای قبایل تقسیم شود و نیز لزوم حمایت نظامی از امیرالحاج، از مسائل دیگری است که در این فرامین آمده است.
فرمان عطاملک جوینی
فرمانی که در ادامه خواهد آمد و پیش از این به اجمال، زمینه تاریخی آن را گفتیم، به انشای علاءالدین عطاملک بن بهاءالدین محمد بن محمد جوینی نوشته شده و خوشبختانه سواد آن برجای مانده است.
این حکم که به اصطلاح مغولان «یرلیغ» خوانده شده، در مجموعه‌ای به شماره 2449 (میکروفیلم ش 2389) در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است که با راهنمایی دوست دانشور جناب


1- مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه ج 2، ص 293

ص: 51
آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی به آن راه یافتم. پس از آن دریافتم که خانم بیانی نیز از منبعی دیگر به این حکم دسترسی یافته و بخشهای مهم آن را به چاپ رسانده‌اند. (1)به هر روی این متن سندی است در ارتباط با حج‌گزاری ایرانیان و ساکنان عراق در سال 667.
من انشاء الصاحب علاءالدین رحمه اللَّه، در فتح راه حجاز و سفر کعبه بحکم یرلیغ
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قَدْ جَاءَکُمْ مِنْ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ* یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنْ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ. (2)
به حکم آنک توفیق و سعادت مکنون و مدّخرست و بر مثال چنین در ضمیر روزگار مخزون و مضمر، نه هر دَوری وقت ظهور آن است و نه هر ذاتی را استعداد قبول حاصل، و خوذ هر کاری را به زمانی مخصوص کرده‌اند «والأمُورُ مَرْهُونة بأوْقاتِها» وآن کار رابه ذاتی مفوّض ومعلّق «وکلٌّ مُیسَّر لِما خُلِق لَه» تاهنگام آن کار در نیاید جدّ و جهد منجح نیست و کوشش و کشش نافع نه، و چون ذات بی‌همال بادشاه، عالمِ مالکِ رقابِ امم، شاه شاهانِ عرب و عجم، منشأ سعادات و منبع خیرات است، هر سعادت کی ایام در جیب غیب نهاذه بوذ و هر خیر کی زمان در حجاب کتمان آماذه کرده، اینک در عهد همایون و دور میمون «اباقا» از عدم به وجود آید و از قوّت بفعل تا اعتزای آن به دولت از ماده او باشد وانتساب آن بروزگار خجسته او کشذ:
ور نیست باورت اینک بدار گوش
بعد از آنک امیذهای خلایق بریده کَشته بوذ و از مدتهای مدید و سالهای بسیار باز طوایف اسلام از زیارت بیت اللَّه الحرام بازمانده و دل برداشته و رکن حج اسلام کی وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا (3)
و آن یک رکن است از ارکان خمسه کی خراب مانده است و اسلام به حقیقت بر مثال ذاتی است و ارکان خمسه را مثابت حواس خسمه کی ضعف یکی از آن ضعف ذاتست و در این وقت کی مواکب گیتی‌آرای مدینة السلام بغداد را بِسمِّ مراکب متوج گردانیذ از جمله عنایتهای باذشاهانه و عواطف شاهنشاهانه که صادر شذ و بذان یرلیغ نفاذ یافت فتح راه مکه و اجازت طوایف اسلام


1- دین و دولت در ایران عهد مغول، ج 2، ص 399
2- مائده: 15، 16
3- آل عمران: 97

ص: 52
به زیارت کعبه معظمه و تعیین لشکر به رسم بدرقه و سبل و صدقه بود. اشاعت این خیر عام و افشای این حسنه به انام بر حسب یرلیغ جهان پیمای و فرمان بندگشای و منشور غم‌زدای و مثال رهنمای بندگان دولت روز افزون «عطاملک» و «محمد» پسران «محمد جوینی» به آوازی بلند ندای وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ* لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ (1)
در می‌دمند و بر عقب این می‌گویند:
ایها العُشّاق باز آن دلستان آمد پدید جان برافشانید کان آرام جان آمد پدید
وقت است کی ارباب وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا که سالهای تا در شوق تقبیل عتبه کعبه چشم انتظار بر دریچه غیب نهاده‌اند، لبیک زنان احرام بندند و عاشق‌وار پای در راه نهند و روی بکار آرند و ماسوی اللَّه را پشت پای زنند عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ (2)
و جمعی کی پنبه غفلت در گوش نهاده بودند به حجت آنک راه حجاز مسدودست و عذر دفع مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ... موجود، یقین دانند کی آن عذر به فضل باری تعالی و یمن دولت قاهره زایل شد و آن بهانه کرانه گرفت، بعد از این چه گویند و به چه حجت تمسک جویند اگر هیچ گونه انوار ایمان و سعادات از صحیفه دلشان محو نگشته است و به زنگار غفلت مبدل نشده وقت فوت نکند و قدرت فرصت از دست نگذارند، «والفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» وکار امروز را با فردا نیفکنند، فی‌الجمله چون فیض حق تعالی شامل شد و مرحمت و سیورغامیشی (3) باذشاه حاصل آمذ، این بشارت به خاص و عام و دور و نزدیک و ترک و تازیک رسانیذه شذ تا تمامت مؤمنان از مرد و زن، خاص و عام، شریف و وضیع، شیخ و رضیع به تضرع و ابتهال دست نیاز به حضرت ذوالجلال بردارند و دوام عمر و ثبات ملک این بادشاه‌زاده جوان‌بختِ سلیمان‌تخت خواهند و شکر این نعمت را ورد ورد زبان خود سازند ان‌شاءاللَّه تعالی وحده.
«کتب فی‌غرة رجب شهراللّه الأصم رجب سنة سبع و ستین و ستمائة».
این خدمت برادران جوینی بود که سعدی، شاعر نامی ایران را بر سر ذوق آورد و از این که اسلام توسط ایشان رواج یافته، به ستایش آنها پرداخت:


1- حج: 27
2- تحریم: 7
3- در زبان مغولی: نوازش و تلطف و خیرخواهی است.

ص: 53
جهان دانش و ابر سخا و کان کرم سپهر حشمت و دریای فضل و کوه وقار
خدایگان صدور زمانه شمس الدین عماد قبه اسلام و قبله زوار
اما متون انشایی که محمد بن هندوشاه نخجوانی در کتاب دستور الکاتب فی تعیین المراتب برای ما نگاه داشته، چندین فرمان با ارزش است که متن آنها را نقل می‌کنیم:
در فتح راه حج و فرستادن محمل
دو صورت مکتوب و جواب
صورت اول مکتوب
نوع اول
بر رأی صواب فرمای و فکر مشگل‌گشای معروض می‌گردد که مهمتر شغلی که پادشاهان دین‌دار و سلاطین شریعت شعار، متصدی آن گردند، تمشیت امور شرع و اسلام و اقامت فرایض و احکام است. چه، به نصّ «الدین و الملک توأمان»، مبانیِ مملکت بی‌تمهیدِ قواعدِ دین و ملت استحکام نیابد و مهمات سلطنت بی‌سلوک شارع شریعت انتظام نپذیرد. و یکی از معظمات مصالح دین و کلیات اوامر سیّد المرسلین- صلوات اللَّه و سلامه علیه- اقامت «فریضه حج» است.
چه، در وقتی که جبرئیل علیه السلام به حضور صحابه- رضوان‌اللَّه علیهم اجمعین- از او پرسید که:
«ما الإسلام؟ قال: الإسلام انْ تشهَدَ أنْ لااله الااللّه وأنّ مُحَمّداً رسول اللَّه و تُقیمَ الصّلوة و تُؤْتی الزّکاة و تصوم رمضان و تحجَّ البیْتَ انِ اسْتَطَعْتَ الَیْهِ سبیلًا».
پس به حکم این حدیث، فرایض اسلام را عنوان کارنامه داستانها دانستن و فهرست روزانه دولت‌ها گردانیدن از وصایای دین و قضایای خِرَد باشد و پوشیده نماند که سالهاست تا راه حج به واسطه تعرّض اعرابِ طریق که بر خلاف طریق، قُطّاع علی التحقیق‌اند، بر متوجّهان قبله اقبال و کعبه فضل و افضال و مناخ رکب جمال و جلال حضرت ذی‌الجلال مشوّش و صفای مشارب آن مکدّر و منغص می‌باشد و اکثر طالبان بیت‌الحرام و زائران رکن و مقام، بدین واسطه از مطالب و مقاصد خود ممنوع و محرومند و فریضه حج که یکی از ارکان خمسه اسلام است، فوت شده و تدارک آن حال وظیفه تقلُّد ولاتِ امر و حماتِ بیضه دین و مُلْکَست.
ص: 54
چه، هر آینه از حضرت ربُّ العالمین- جلّت کبریاؤه- در محل آن خطاب خواهند. و چون ممالک شریفه آن حضرت مجاور حرمین شریفین و اعراب بوادی و حواضر است، این مکاتبه اصدار افتاد، به امید آنکِ حکم مطاع و فرمان واجب الاتباع به امرای بوادی عرب نفاذ یابد و به مواعد خوب مستظهر گردند تا در منع و دفع اعراب طریق سعیی که مثمر و منجح باشد به جای آرند، وبعد الیوم تردد «وَفْد عراقی» و توجه «قافله شرقی» به حرمین شریفین- زیدا شرفاً و جلالا- بر ایسر وجوه دست دهد و مثوبات آن حضرت شریفه سلطانی را ابدالابدین ذخیره ماند. با وجود اهتمام آن حضرت به تمشیت مصالح ملک و ملت به مزید تأکید افتقار نمی‌افتد جهان به کام باد.
نوع دوم
بر رأی عالم آرای پوشیده نماند که اجلِّ اعمال که قیام بدان در حضرت ربّ العالمین مقبول و اجْملِ مساعی که در جناب جلال احدیّت مستحسن و مشکور افتد، تقویت اوامر دین و تمشیت شعار شریعت سیدالمرسلین است- صلی‌اللَّه علیه [و آله] وسلم- چه، روزِ بازارِ دین به ترویج آن رواج گیرد و کارخانه مملکت به تعظیم آن استعلا پذیرد. و چون یکی از ارکان دین بر موجب نصّ: ... وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا فریضه حج است، بر سلاطین اسلام و ملوک ایام در فتح آن راه کوشیدن و طالبان بیت اللَّه را از تعرض اعرابِ طریق صیانت واجب دانستن و به مقاصد دینی و مطالب یقینی رسانیدن، از اهمّ مهمات و اوْجَبِ مفترضات است.
بنابر این مقدمه، این مکاتبه به حضرت شریفه ارسال رفت تا چون محمل شریف از این مملکت به حدود آن ممالک که مجاور اماکن اعراب است، رسد، جمعی را که نوّاب نامدار صلاح و صواب دانند، به بدرقه محمل شریف روانه گردانند و امثله شریفه به امرای اعراب بَوادی نافذ گردد تا اعراب طریق را از مزاحمت «وَفْد عراقی» و «قافله شرقی» زجر و منع کنند و توجّه ورود وفود- فی امان اللَّه و حفظه و حراسته- به حرمین شریفین- زیدا شرفاً و جلالًا- بر اسهل وجوه دست دهد و مثوبات آن به روزگار شریفه ابدا واصل گردد و امداد شکر و افراد دعای حجّاج بیت‌اللَّه به حضرت ربّ العالمین- جلّ جلاله- از مساعدت آن حضرت متواصل گردد. ان شاء اللَّه تعالی جهان به کام باد!
ص: 55
نوع سوم
بر صوایب آراء و ثواقب افکار حضرت شهریاری- ادام اللَّه دولته دوام الزمان و صرف عن فنائها طوارق الحدثان- معروض و معلوم گردانیده می‌آید که حکمت ربانی- جلّ ذکره و عمّ شکره- در تفویض امور سلطنت و مملکت به پادشاهان اسلام، آن است که مطامح انظار و مشارح افکار ایشان انتظام مصالح جهانیان به تخصیص اهل اسلام و ایمان باشد و همچنانکِ در تربیت معاش ایشان سعی نمایند، از تدبیر معاد ایشان نیز غافل نباشند تا حدیث «السُّلْطان ظلُّ اللّه فی أرضه» بر ایشان صادق آید «و الظلُّ یتبع صاحبه».
و چون یکی از فرایض دین به موجب نصّ کلام رب العالمین وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ* لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ و فرموده نص حدیث سید المرسلین- صلی اللَّه علیه [وآله] و سلم- فریضه حج است و مجموع مسلمانان به شرط استطاعت، به دلیل آیت: ... وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا بدان مأمورند؛ و شک نیست کی یکی از اسباب استطاعتْ امن طریق است از قُطّاع و سُرّاق و حرامیان؛ و معلوم است که اکثر اوقات، اعراب طریق آن راه مبارک را مشوّش می‌دارند و وفداللَّه محروم و ممنوع می‌گردند و فرستادن محمل شریف نیز در توقف می‌افتد، واجب آمد این معنی به مسامع شریفه، ملئت جوراً، رسانیدن تا مرحمتِ جِبِلّی حضرت شاهنشاهی که مستفاد از محض تدین و تشرّع است، امثله شریفه به امَرای بوادی انفاذ فرماید تا اعراب طریق را از تعرّض حجاج مانع و زاجر گردند و وفد مبارک که ملازمان محمل شریفند، به فراغت خاطر به تردد و توجّه به حرمین شریفین اشتغال نمایند و مثوبات آن هر آینه روزگار همایون را ابدالدهر مدخَّر گردد. ان شاء اللَّه العزیز امور دین و دولت بر وفق رأیِ اعلی ساخته باد!
صورت دوم جواب
نوع اول
بعد از وقوف بر مواقع اقلام شریفه و مقاطر ارقام منیفه، اشارتی که از عالی حضرت شهریاری- لازال من العلاء به مزید- در باب امن راه حج که یکی از فرایض دین اسلام است صادر شده و مجموع مسلمانان را مطاوعت آن واجب، به سمع ارادت و اعتقاد اصغاکرده آمد و آن را از
ص: 56
اعظم غنایم و ایمن مفاخر که حضرت رب العالمین جلّ جلاله در حق بندگان ارزانی دارد دانسته شد و از آنجا بر کمال تدین و وفور شرع و تصوّن حضرت شریفه استدلال رفت و در روز احکام به امرای اعراب بوادی نافذ و صادر شد که قبایلی را که بر راه حجاز می‌باشند و متعرض قفول و زوار می‌گردند از تعرض وفد عراقی و قفل شرقی و ملازمان محمل شریف منع و زجر واجب دانند و بعد الیوم در صیانت راه حرمین شریفین- زیدا شرفاً و جلالا- اجتهادی که در دین و دنیا مربّح و منجح و در ملک و ملت مثمر و منتج باشد، به جای آرند تا طوایف اهل اسلام به فراغت خاطر متوجه بیت الحرام و زیارت رکن و مقام توانند شد و حضرتین شریفتین را از اوفر اجور و اجزل مثوبات مکتنز و مدخر گردد.
ان شاء اللَّه تعالی دولت مخلّد باد!
نوع دوم
بعد از اطلاع بر مطاوی خطاب شریف و فحاوی کتاب منیف، اعلام می‌رود که اشارتی که در باب فریضه حج، که یکی از ارکان دین اسلام است و جمیع مسلمانان به اقامت آن مأمورند، فرموده و به نصوص کلام قدیم و قرآن حکیم- شرّفها اللَّه تعالی وعظمها- مؤکّد و مستحکم گردانیده، به وقوف پیوست و کمال دین‌داری و وفور خدای‌ترسی و شمول رعیت‌پروری حضرت شریفه که از سایر ملوک اقطار وسلاطین امصار بدین صفات ممتاز است، معلوم شد و همگی همّت بر ایمنی راه حج و دفع قطاع و سراق مصروف و موقوف گشت و مکتوبات به امرای بوادی و حواضر اصدار افتاد تا اعراب طریق را به تعریک و توبیخ و تشدید و تعنیف مخصوص گردانیده، از تعرض وفد عراقی و قفل شرقی که ملازمان محمل شریفند منع کلی واجب دانند تا بعد الیوم زوّار بیت اللَّه و وفود حرمین شریفین- زیدا شرفاً و جلالًا- بی‌تصورِ خوفی و توقعِ رُعبی متوجه قبله اسلام و کعبه خواص و عوام انام گردند و جهتین را اجر جزیل ذخیره ماند، ان شاء اللَّه تعالی یعلم اللَّه که مخلص معتقد در این اشارت که از آن حضرت صادر شده، ممنون منن جسیمه گشت و لایزال چنین خدمات و مهمات را مترقّب است. دولت مستدام باد!
نوع سوم
بر شرایف آرا و کرایم افکار حضرت عالی سلطانی- دامت سلطنته- منهی گردانیده می‌آید کی اشارتی کی در باب
ص: 57
فرستادن محمل شریف و توجه وفد عراقی و قفل شرقی به جانب حرمین شریفین- زیدا شرفاً و جلالًا- فرموده و از تعرض اعراب طریق شکایتی نموده، در روز یکی را از مقربان به امرای بوادی اصدار افتاد وتأکیدی که آثار آن عما قریب به وضوح خواهد انجامید، در باب منع اعراب طریق و قطاع و سرّاق کرده شده و از امرای بوادی مکتوب موچلکا (1) گرفته آمد تا اگر بعد الیوم اعراب طریق متعرض ملازمان محمل شریف و وفود و زوّار گردند و خسارتی اندازند، امرا عوض از خاصه خود جواب گویند. امید است کی فیما بعد وفود، شاکر و ذاکر خیر باشند. ان شاء اللَّه تعالی جهان به کام باد! (2) در تفویض امارت محمل شریف و وفد حجاج
اقامتِ فریضه حجّ، که یکی از ارکان خمسه دین اسلام است، بر موجب نص وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ* لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ بر تمامتِ مسلمانان واجب است و اگر بر موجب نص ... وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا بعضی را از اهل اسلام استطاعت حج به واسطه ضیق مجال یا ناایمنی راه از تعرّض قُطاع و سُرّاق و حرامیان که آنجا بسیار اتفاق می‌افتد، نباشد، بر ذمّت پادشاهان دین‌دار و سلاطین شریعت شعار امن [این] راه، تا موجب حرمان مسلمانان از چنان مقصدی شریف معهدی منیف نشود و سبب توجّه طالبان و معتقدان گردد، فریضه و متحتم است. واگر اهمال نمایند، هر آینه در حضرت ربُّ العالمین بدان تقصیر مؤاخَذ و مخاطَب گردند و نعوذُ باللّه من ذلک.
بنابر این مقدمه، واجب شد، شخصی را از امرای دین‌دار و امنای پرهیزکار که به شجاعت و جلادت و شهامت و صرامت مخصوص و موصوف باشد، به امارت قافله حج و نیابت محمل شریف تعیین فرمودن و لشکری مرتّبِ مستعد بدو سپردن تا در خدمت و ملازمت محمل شریف متوجه شده و «وفد عراقی و قافله شرقی» را قاید ومقدّم بوده به دفعِ قُطّاع طریق و سُرّاق و حرامیان مشغول گردد و قافله و سابله را به سلامت بگذراند.
و چون زین‌الحاج و الحرمین «پهلوان سراج الدین» از مشاهیر شجاعان روزگار و معارف دلیران روزگار است و به کرّات به سفر مبارک حرمین شریفین- زیدا شرفاً


1- در حاشیه، با خط مغایر افزوده: موچلکاو آن حجت است بر شرط مثوبه؛ گویند که فلان جا چنین قدرمال هست، اگر نباشد سر من شرط باشد و به این شرط حجت دهند.
2- دستور الکاتب، محمد بن هندوشاه نخجوانی، تصحیح عبدالکریم علی اوغلی علی زاده، مسکو، 1964 م ج 1، صص 374- 384

ص: 58
و جلالًا- مشرّف و مکرّم شده و بدان سعادت استسعاد یافته و به احوال مراحل و منازل و اعراب عشایر و قبایل که در آن راه ساکن‌اند، عارف و خبیر گشته و مکامِنِ دزدان و حرامیان و مهاربِ قطّاع و سرّاق معلوم کرده، راه امارت قوافل حجاج و نیابت محمل شریف بدو تفویض رفت و پانصد مرد لشکری تمام سلاح به او سپرده شد تا بر وجهی که از شمول شجاعت و جلادت و کمال مردانگی و وفور فرزانگی او معهود است، محمل و قوافل را از بغداد به حرمین شریفین رساند و به سلامت باز آرد و دفع حرامیان واجب داند.
بدان سبب این حکم نفاذ یافت تا از این تاریخ باز امرا و حکام و متصرّفان بغداد و حِلّه و کوفه و اعمال فراتی و سایر بلاد عراق عرب، پهلوان سراج الدین را «امیر قافله حجاز» دانسته، جانب او را موقَّر و مکرَّم و مرحَّب و معظَّم دارند و دیگری را با او مجال مشارکت تصور نکنند و وجهی که به موجب حکم یرلیغ بالتون تمغا جهت مواجب او و لشکریان حوالت رفته و وجوهی نیز که جهت ترتیب محمل شریف در مؤامره ثبت افتاده و علی حَدّه حکم در آن باب نفاذ یافته و نسخه دفتر از دیوان بدو داده‌اند، در روز بر مواضع مرجوالحصول تخصیص کرده، نوعی سازند که در مدت پانزده روز بدو واصل گردد تا در وجهِ ترتیبِ محملِ شریف و مصالحِ خود و لشکریان صرف نموده علی خیرة اللَّه تعالی، در صحبت محمل و قافله توجه نماید.
امرای بوادی عرب و اعراب طریق و رؤسا و وجوه قبایل بطنین و آل‌اجود و بنی لام و بنی خالد و غیرهم، در هر موضع که پهلوان سراج الدین را جهت دفع حرامیان و مفسدان به مدد و لشکر احتیاج افتد و ایشان را اعلام کند، شب و روز ناگفته بر نشینند و به مدد و مساعدت مشغول گردند.
پهلوان سراج‌الدین نیز چنان سازد که وجوهی که جهت امرای حرمین شریفین و مجاوران آنجا و اعراب طریق در نسخه مهمات محمل شریف مثبت است، به تمام و کمال واصل گردد و امداد شکر ایشان و حجاج و قوافل متواصل شود تا به محمدت پیوندد. ان شاء اللَّه تعالی! (1)***
فرمان دیگری هم از جهانشاه یکی از سلاطین «قراقویونلو» برجای مانده که آن نیز در ادامه فرامین قبلی، قابل توجه است. (2) این متن بر اساس آنچه در پایان متن عربی آن آمده، در ذی حجه سال 870


1- دستور الکاتب، ج 2، صص 213- 216
2- متن ذیل ابتدا عربی و بعد فارسی آن آمده که در بسیاری از موارد، عبارات ناصحیح است و روشن نیست‌که مربوط به اصل کتاب بوده یا ...؛ به هرحال، از عربی صرف نظر شد و متن فارسی به همان صورت که در مأخذ آمده، ارائه شده است.

ص: 59
نوشته شده است:
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ (1) بالجنة
یا محمد یا علی
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحِیم
قال اللَّه تبارک و تعالی: وَ أَتِمُّوا اْلحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّه؛ و قال ایضاً عزّ من قائل:
... وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا؛ من الداعی الی اللَّه ابوالمظفر جهانشاه.
حمد بی‌قیاس حکیمی را که عَلَم به وساطت این دولت بر افراخت و شکر و سپاس کریمی را که ارسال قوافل حجاج به لطف عمیم بندگان صادق را میسر ساخت و درود و تهنیت نامعدود بر پایگاه مدینة العلم و دین که تا قدم در عرصه عرفان ننهاد، هیچ عارف، پروردگار عالم را نشناخت.
محمد، علیه الصلوة و السلام، آن مدنی بُرْقع یکی نقاب بدر رفیع احمد عالی خطاب، و بر آل و اصحاب و عترت او که بی سعی ایشان ساحت اسلام از خاشاک ضلال نپرداخت.
بعد از سعی کردن در وظایف حمد و ثنا و احرام بستن، صلوة و دعا، اشراف سادات واکابر ائمه و قضات و علما و مشایخ و موالی و اصول و اعیان و اهالی و اصحاب رأی و تدبیر، ارباب عزّ و توقیر، طالبان زیارت بیت اللَّه الحرام، عاشقان وصال کعبه و مقام، مجاوران حرم کعبه، متوطّنان سواد بکّه، احیاء عرب و احشام از اهل بوادی و خیام [ان] الّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا، واستووا علی المنهج القویم و اقاموا؛ بدانند که مقصود اصلی و مهم کلی از فتح عراق و عرب و دفع مواد فتنه و شَغَب، این بود که مدتی مدید طریق حجاز بر اهل شوق و نیاز مسدود گشته و تطاول ظَلَمه و اشرار از حد گذشته بود، و در این چند گاه ضروریات امور از فتح این راه مانع شده، به حکم آن وقت سیف قاطع و التوفیق نجم ساطع. چون از صدق نیست تصمیم عزیمت شد از حضرت اللَّه ندای فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی‌اللَّه به گوش جان رسید. بعد از توجه بدان دیار به توفیق کردگار فتح آن حصار با استوار و قلع آن طایفه بدکردار میسر گشت، «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحُزْن».
در این وقت مقرب الخاقانیه، انیس المجلس السلطانیه، نظام الدین، عبدالحق که به سابقه خدمت از اقران ممتاز و به نیکو بندگی و جان سپاری سرافراز است و مدتی است که ترک ملاهی و اعراض از مناهی


1- صفّ: 13

ص: 60
کرده، التفات خاطر فیاض در شأن او درجه اعلی و مرتبه قصوی گرفته، او را میر محمل قافله حجاج و قاید و دلیل و امیر حاج گردانیده شد. باید از سنه و سنین ماضیه از مال و متوجهات حلّه و توابع، یراق محمل کرده جماعتی که شوق زیارت بیت‌اللَّه داشته و سر و جان را در راه حق گذاشته، ایشان را بر کرده از اسهل طُرُق به احسن وجوه به مقصد رساند و آن سعادت عظمی را شرف روزگار خود داند و وظیفه سعی جمیل مبذول دارد و از حضرت عزّت- عزّ شأنه و جلّ برهانه- اجر جزیل را مأمور دارد. سبیل اهل قافله و حجاج آنکه مشارالیه را منصوب و گماشته ما دانند و راه و رسم او را بر سنن معهوده و عادت محموده که در زمان سابق بوده، مرعی دارند.
طریق اکابر و عظمای اعراب آن که در همه ابواب امداد به جای آورده، مقرریات خود را گرفته، قافله را همراهی کرده، به سلامت بگذرانند.
حرر محرر حسب تحریر الاصل
در آخر به مواد سیاه در گوشه پروانچه اشرف اعلی ثبت شده: «بنده درگاه قاسم پروانچی»
در پایان فرمانی که نادر میرزا دیده، کاتب یا شخص دیگری نکته‌ای نوشته که عینا درج می‌شود:
من چون بدین جای رسیدم، در این دو منشور نکته [ای] یافتم و بدین جای رقم زدم. اگر دانشمندان پسندند روان مرا شادمانی رسد، و گرنه، بی‌دانشیِ خود نیک دانم. آن چنان باشد [که] چون به طغرای منشور نگری «یا محمد» و «یاعلی» نبشته.
همه سلاطین قراقویونلو از اهل سنت و جماعت و در حفظ این دین شدیداً [مُصِرّ] بودند. چه بود که جهانشاه بدین جا نام آن سه خلیفه به جای مانده؟
دیگر بدان جای که درود بر رسول و آل فرستاده، لفظ علی ترک کرده؛ که این استعمال را علمای سنت واجب شمرند و ایچ ترک روا ندانند. چنانم به خاطر رسید که این منشور به شرفای مکه عمرها اللَّه کرده.
آن اشراف سادات حسنی و زیدی ندهند تا امروز. تواند بود که این منشور چنین کرده که آن جا نیز به موقع اجرای نهند. اگر این باشد، سخت نیک کرده است. دیگر خدای داند.(1)***
در پایان این بحث، اشاره به این نکته مفید است که نمونه‌های عربی این قبیل


1- تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز نادر میرزا، تصحیح مجد طباطبائی، تبریز، 1373، صص 114- 117

ص: 61
فرامین یا نامه‌های مربوط به حج را قلقشندی نیز آورده است؛ از جمله آنها، نامه‌ای است که در تهنیت بازگشت حاج از سفر حج به او نوشته می‌شود. وی چهار نمونه از این دست را که سخت ادیبانه و متناسب با موضوع مربوطه است، ارائه کرده است. (1) نمونه دیگر، نامه‌هایی است که خلفا و سلاطین، پس از بازگشت از سفر حج، به عمال خویش می‌نگاشتند.
قلقشندی می‌نویسد: از آنجا که سفر، خطر خیز است، خلفا پس از بازگشت، طی نامه‌هایی خبر سلامتی خویش را به عمال خویش می‌دادند. رسم چنان بود که در این نامه به حج و این که از بهترین عبادات است اشارت رفته و نوشته می‌شد که خداوند نعمت انجام این عبادت و نیز زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نصیب خلیفه کرده است. وی دو نمونه مفصل از این دست نامه‌ها را آورده است. (2) پی‌نوشتها:


1- صبح الاعشی فی صناعة الانشاء احمد بن علی القلقشندی «م 821»، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407، ج 9، صص 32- 34
2- صبح الاعشی، ج 8، صص 338- 342، نیز بنگرید: همان، ج 14، ص 395