را به محل چاه کوبید و بهدنبال آن آب زمزم بیرون زد.
ابنعباس از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است که مادر اسماعیل اطراف آن آب را با خاک بهصورت حوضچهای درآورد تا آب تمام نشود و مشک را آورد و پر از آب کرد و نوشید و به کودک نوشانید و بر بدن او پاشید».
مورخ معروف فاکهی نیز از سعید بن جبیر، از ابن عباس در ادامه حدیث پیشین، از رسول خدا صلی الله علیه و آله اضافه نموده است که آن فرشته به هاجر گفت:
«بر ساکنان این وادی، از تشنگی بیمناک نباش، چه این چشمهای است که میهمانان خدا از آن خواهند نوشید.»
داستان این هجرت تاریخساز، افزون بر منابع متعدد اسلامی، در کتب پیشین نیز آمده است.
بنابه نقل علامه مجلسی رحمه الله، مرحوم سید ابن طاووس از علمای بزرگ امامیه در کتاب «سعدالسعود» خود داستان هجرت خاندان ابراهیم (هاجر و اسماعیل) را از ترجمه تورات، سفر نهم و دهم نقل کرده که البته در محتوا با منابع اسلامی تفاوتهایی دارد.
و نیز «مطهر بن طاهر مقدسی» از علمای عامه نیز در کتاب «البدأ و التاریخ» خلاصه داستان را از تورات آورده است.
چنانکه در روایات پیشین ملاحظه کردیم هاجر و اسماعیل برای همیشه در حرم امن خدا و جوار بیت عتیق و چشمه زمزم منزل گرفتند و قبیله جُرهُم به آنها پیوستند و هاجر و اسماعیل از تنهایی رهایی یافتند و هسته اولیه جامعه مکه بدینگونه تشکیل شد. اسماعیل گوسفندداری میکرد و تیراندازی را در میان قبیله جُرهُم آموخت. او به زبان عربی، که زبان جرهمیان بود، سخن میگفت. جرهم تعدادی گوسفند برای او آوردند و این سرمایه اولیه وی شد.
مورخان گویند: پس از آنکه هاجر و کودکش در جوار کعبه و زمزم اسکان داده شدند، ابراهیم با علاقه شدیدی که نسبت به آنها داشت و بهخصوص تنها فرزندش اسماعیل، همهروزه به دیدار آنها میآمد و به قولی هر هفته یکبار و بنا به قول دیگر هرماه یکبار. و پیمودن مسافت شام تا مکه بهوسیله براق بود که خداوند در اختیار
ص: 137
ابراهیم مینهاد.
(1) خانه و آرامگاه هاجر و اسماعیل
پس از چندی و پیش از آنکه اسماعیل ازدواج کند، هاجر آن بانوی صالح و صابر وفات یافت. اسماعیل مادر گرامیاش را در خانه خود،
(2) در محلی در جوار کعبه که بعداً به «حجر اسماعیل» نامور شد، به خاک سپرد.
در روایتی از قول امام صادق علیه السلام آمده است:
«انَّ اسماعیل دفن امَّه فی الحِجْر وَ جَعَلَهُ علیا و جعل علیها حائطاً لئلّا یوطأ قبرها».
(3)«اسماعیل مادرش را در حِجْر به خاک سپرد و روی قبر مادرش را بالا آورد و در اطراف آن دیواری بنا کرد تا قبرش پایمال نشود.»
ازرقی نیز در اخبار مکه از ابن جریح نقل کرده: پیش از آنکه ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را سرپا کنند، هاجر درگذشت و در حجر بهخاک سپرده شد؛ (فماتت امّ اسماعیل قبل أن یرفعه ابراهیم و اسماعیل و دفنت فی موضع الحِجْر).
(4) واز اینجا استفاده میشود که راه رفتن روی قبور که در فقه ما کراهت دارد، آن روز نیز ناپسند بوده که این نشانه احترام به صاحب قبر است و شاید با همین فلسفه و حکمتهای دیگری است که هم اکنون طواف نیز باید از پشت دیوار حجر اسماعیل باشد و از داخل آن صحیح نیست.
به علاوه همانگونه که از روایات دیگر استفاده میشود قبر جناب اسماعیل علیه السلام وگروهی از پیامبران دیگر در حجر اسماعیل است.
مفضّل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«الحجر بَیت اسماعیل وفیه قبر هاجر وقبر اسماعیل علیه السلام»
(5)«حجر خانه اسماعیل است و در آنجا قبر هاجر و قبر اسماعیل علیه السلام قرار دارد.»
معاویة بن عمّار نیز میگوید از امام صادق پرسیدم: آیا حجر جزو خانه کعبه است یا بخشی از کعبه در آن قرار دارد؟
فرمود: نه، حتّی به قدر یک سر ناخن، ولی اسماعیل مادرش را در آن دفن کرد و برای اینکه پایمال نشود آن را با حصاری از سنگکاری محصور نمود و در آنجا قبور پیامبران است؛
(... ولکنّ اسماعیل دفن أمّه فیه فکرِهَ أن توطأ فحجّر علیه
1- نک: یحیی حمزه کوشک، «زمزم طعام طعم و شفاء سقم»، ص 15
2- کافی، ج 4، ص 210- عَنالصادق علیهم السلام: «الحجر بیت اسماعیل و فیه قبر هاجر و قبر اسماعیل».
3- بحارالانوار، ج 12، ص 104، از کافی و عللالشرایع.
4- اخبار مکه، ج 2، ص 56
5- بحار، ج 12، ص 117؛ فروع کافی، ج 4، ص 210، و نیز فاکهی، ج 2، ص 124 از قبر اسماعیل در حجر نام برده و از قبر شعیب در مسجد الحرام یاد کرده است.
ص: 138
حجراً وفیه قبور الأنبیاء).
(1)و نیز در روایت دیگر از اما صادق علیه السلام آمده است که: «در حجر دختران اسماعیل مدفونند.»
(2) بدین ترتیب خداوند بانیان کعبه و ساکنان نخستین دیار مکّه و یادگاران زمزم و صفا و مروه را در حرم امن و دامن مهر خویش و همسایگی خانه خود منزل داد و طواف را از پشت حصار حجر؛ یعنی خانه و کاشانه و مأمن آنان مقرّر داشت تا برای همیشه حریم «جار اللَّه» این پاسداران اوّلیه بیت و حرم در پناه کعبه و بیت اللَّه محفوظ بمانند؛ زیرا حفظ قبور و آثار صالحان و اولیا و انبیا به معنای حفظ فرهنگ و آیین آنهاست و احترام به مسکن و مدفن ایشان، احترام به مکتبشان است و الگوهای فضیلت و تقوا نباید از میان بروند.
چه، آرامگاهشان نمادی است از بقای فکر و ایده و آرمان آنها که در اینجا همان کلمه طیّبه توحید و اخلاص و ایثار و فداکاری برای خدا و رضا و تسلیم در برابر تقدیر اوست که چشمه آب حیات به معنای واقعی همین است و بس؛ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ.
نگاهی به سرگذشت اسماعیل علیه السلام
بنا به گفته مورّخان، تولّد اسماعیل در سال 1910 قبل از میلاد مسیح و 2572 سال قبل از میلاد خجسته حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بوده است.
(3) اسماعیل شیر خواره بود و به قول بعضی دو ساله بود که همراه مادرش هاجر به جوار کعبه آمد
(4) و در آنجا نشو و نما یافت تا اینکه در خدمت پدرش ابراهیم خانه کعبه را بنا کردند و پس از مرگ مادرش بازنی به نام «زعله» یا «عماده» ازدواج کرد و پس از مدّتی او را طلاق داد و از او فرزندی نداشت. آنگاه «سیده» دختر «حارث بن مضاض» را به زنی گرفت که از او فرزندانی پیدا کرد و ثمره این ازدواج دوازده پسر بود.
اسماعیل تصدّی امر حرم را به عهده داشت و خداوند او را به پیامبری برگزید و برای هدایت «عمالقه» و «جرهم» و قبایل یمن مأمور ساخت تا آنان را از پرستش بتها بر حذر دارد که گروهی ایمان آوردند و بیشتر آنها کفر ورزیدند.
(5) جناب اسماعیل علیه السلام به قولی در سنّ یکصد و سی و هفت سالگی و به سخن دیگر یکصد و بیست سالگی بدرود حیات گفت و در حجر اسماعیل مدفون گردید.
(6) مسعودی در اخبار الزمان مینویسد:
«اسماعیل دوازده پسر داشت و صد و سی و هفت ساله بود که چشم از جهان بست و
1- کافی، ج 4، ص 210
2- همان، ص 119 و نیز فاکهی، اخبار مکّه، ج 2، ص 123 و ازرقی، ج 2، ص 69
3- مطهّر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء والتاریخ، ج 3، ص 61
4- زمزم، ص 15
5- مسعودی، اخبار الزمان، ص 103، عمالقه قومی بودند از فرزندان عملیق بن لاورز بن ارم بن سام ابن نوح که در آن نواحی به سر میبردند.
6- نک: بحار الانوار، ج 12، ص 112 و 113. ناگفته نماند که راویان و محدّثان شیعه 120 سالگی را ترجیح دادهاند.
ص: 139
تدبیر امر کعبه را به پسرش عدنان وصیّت کرد و عدنان به تولیت کعبه و تدبیر امور آن پرداخت. «واوصی الی ابنه عدنان بأمر البیت، فدبّر أمر البیت».
(1)بنیانگذاران امّالقری
هاجر و اسماعیل، این مادر و فرزند، که در سایه قیمومیّت شیخ الانبیاء، حضرت خلیلاللَّه علیه السلام پذیرای آن آزمایش تاریخی شدند و اجرا کننده آن طرح الهی در تأسیس أمّالقرای توحید و بنای کعبه معظّمه و دعوت حج بودند در کنار خانه کعبه معتکف شدند و مأوی گزیدند تا شاهد حضور میلیونها انسان موحّد در مطاف عاشقان کوی حق باشند و زائران بیت عتیق همه جا از طواف و کعبه و حجر اسماعیل و زمزم و صفا و مروه تا عرفات و منا، به ویژه قربانگاه اسماعیل از آنها یاد کنند و خاطره پر رمز و راز آنها را زنده نگهدارند. و شگفت داستانی است حج که سراسر آن ترسیم ایمان و صبر و جهاد و یادواره، فداکاری خاندان ابراهیم است؛ خاندانی که آمدند در سرزمین مکّه بمانند تا خیمه توحید را سرپا کنند و زمینه ظهور حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله را فراهم آورند و خاتم الانبیاء نیز که آیینش بر ملّت حنیف ابراهیم بنیان شده
(2) و صورت تکامل یافته آن میباشد در احیای همان خطوطِ ترسیم شده، به وسیله ابراهیم خلیل علیه السلام حج را روح و شکوهی دیگر بخشید و به دور از آلودگیهای شرک جاهلی، قوانین و فقه حج را تعلیم داد، چنانکه حضرتش در حجّةالوداع، آداب و سنن این فریضه الهی را در عمل به مردم آموختند و از همین جا میتوان به راز زمزم پیبرد که در ژرفای این چاه شگفت انگیز، چشمه سار دیگری روییده که زلال خوشگوارش جانها را طراوت و حیات بخشد و این چشمهسار، کوثری است که هرگز نخشکد و تا قیامت همپای زمزم جاودانه بماند و قلوب انسانها را از ثمرات معنوی سیراب کند.
اشاره رمزگونه به وارثان اسماعیل
نویسنده کتاب «تاریخ عمارة مسجد الحرام» سخنی را از «سهیلی» آورده که خالی از لطف و زیبایی نیست و آن جمله این است:
«قال السهیلی: کانت زمزم سقیا اسماعیل ابن ابراهیم فجرّهاله روح القدس بعقبه وفی ذلک اشارة الی أنّها لعقب اسماعیل ووارثه وهو محمّد صلی الله علیه و آله وأمّته»
(3)
1- اخبار الزمان، ص 104
2- دیناً قیّما ملّةَ ابراهیم حنیفاً ...
3- تاریخ عمارة مسجد الحرام، ص 171
ص: 140
«سهیلی گوید: زمزم آب نوشیدنی بود که روح القدس جبرائیل، با پاشنه پای خود برای اسماعیل فرزند ابراهیم جاری ساخت و واژه «بعقبه» میتواند اشاره به این نکته باشد که زمزم برای اعقاب اسماعیل است که عبارتند از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و امّت او.»
چنانکه خواهیم دید، بیشتر روایات فریقین، اینگونه بیان میکند که جبرئیل به صورت انسانی در آمد و با پاشنه پای خود زمین را شکافت و آب زمزم جوشید و برخی روایات از شیعه و سنّی، از پاشنه پای اسماعیل سخن میگوید
(1) و در هر حال برداشت سهیلی و اشاره رمزگونهای که بدان پرداخته، در هر دو صورت میتواند صدق کند و خدا داناتر است.
ثمرات القلوب
در دعای حضرت خلیل الرحمان است که چون هاجر و اسماعیل علیه السلام را در آن وادی غربت و خشگ و سوزان نهاد و برگشت، با خدای خود گفت:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ ... وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ ...؛
(2)«بارخدایا! آنان را از میوهها روزی ده ...»
«عوالی» از امام صادق علیه السلام آورده است که فرمود: «هو ثمرات القلوب» آنچه ابراهیم برای آن دعا کرد، در حقیقت ثمره و میوه قلبها بود.
(3) و نیز در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام ششم علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«یعنی من ثمرات القلوب، أی حبّبهم الی النّاس لیأتوا إلیهم ویعودوا».
(4)«از میوه دلها، بدین معنا است که محبّت آنها را در دل مردم قرار ده تا با آنان رفت و آمد داشته باشند.»
افزون بر اینها، در بخشی از آیه پیشگفته نیز آمده است:
... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ ...
«دلهایی را از مردم به سوی آنها متمایل گردان و از ثمرات روزی ده.»
از مجموع آنچه در این آیه و روایات آمده است، میتوان دریافت که خواسته اولیه حضرت ابراهیم توجّه دلها و محبّت قلبها نسبت به خاندان و دودمان خود بود که این محبّت از ثمرات ظاهریه- که منافاتی با آن تفسیر هم ندارد- برتر و بالاتر است.
نکته بسیار زیبای سخن امام
1- تحقیق بیشتر آن خواهد آمد.
2- ابراهیم: 37
3- به نقل تفسیر صافی، ذیل آیه شریفه.
4- به نقل تفسیر صافی، ذیل آیه شریفه.
ص: 141
صادق علیه السلام این است که محبّت و عشق را ثمره قلوب بر شمرده. چه، دل به عنوان کانون احساس و چشمهسار محبّت است.
مگر نه این است که حقیقت دین نیز به محبّت تفسیر شده و امام صادق علیه السلام میفرماید:
«هل الدین الا الحبّ والبغض»
؛ «آیا دین چیزی جز حبّ و بغض است؟»، محبّت به آنچه پاکی و حقیقت و در جهت خداوند است و بغض و تنفّر از آنچه در جهت رذیلت و نا پاکی و باطل با همه چهرههای آن میباشد. این محبّت است که مرزهای زمانی و مکانی را در مینوردد و فاصلهها را از میان برمیدارد و دیوارهایی را که نور عالمتاب جهان هستی را تکه تکه کرده و میان دلها جدایی افکنده فرو میریزد و چون دیوار از میان آنها برگیری همه یکی میشوند و جلوهای از آن احد سرمدی و همه تجلّی نور واحد میگردند و آن همه تبعیضها و فاصلهها، دیوارهایی است که انسانها با انگیزههای نفسانی ساخته و پرداخته و خشونت و عداوت را باعث شدهاند. و اینک جرعه نوشان زمزم و سالکان کوی عشق که همه در فضای حج بیرنگ و بدون نام و نشان برگرد کعبه توحید گرد میآیند از یکسو گرایش قلبی خویش را با خاندان ابراهیم و وارثان او و ختم رسولان و اهلبیت مطهّر او پیوند میزنند و از زمزم وِلا جام محبّت مینوشند و از بتهای صامت و متحرک و شرک خفی و جلی رخ برمیتابند و برائت میجویند و از سوی دگر با همسفران کوی یار و تلبیهگویان دعوت دوست همدم و همراه میشوند و قلوب خود را به یکدیگر پیوند میزنند و همه یک ندا میشوند و لبیک گویان بانگ توحید میسرایند و به مظاهر شرک و مشرکان «لا» میگویند و اگر حج با چنین ثمره و میوه قلبی همراه نباشد قالبی میشود بیروح و شجرهای بیثمر و در چنین حالتی نوشیدن زمزم نیز نقش حیاتی ندارد. بنابراین دلها را با زمزم محبّت باید بارور ساخت و با زمزمه عشق و ایثار رونق بخشید تا دوستی و محبّت برویانند و این همان حج ابراهیمی است که برای آن در نیایش خود دعا کرده و به سوی آن دعوت نموده است.
باری زمزم نماد جوشش فیض ازلی است در کویر انقطاع و حبّ خدا که در آبشخور آن نهال دلهای عاشقان و مؤمنان به ثمر مینشیند؛ همانگونه که برای هاجر ثمر آفرید، آنگاه که آخرین جرعه آبی که همراه داشت تمام شد و شیر در سینهاش خشکید و کودک شیر خوارش از تشنگی به
ص: 142
خود میپیچید و میگریست و آن مادر در جستجوی آب آسیمهسر به اینسو و آنسو میدوید و آبی نمییافت و جرقه عشق حق از کانون قلبش همچنان سرمیکشید و در این حال بود که برق زمزم درخشید و دِل پر التهابش را آرامش داد؛ آرامشی که هنوز در فضای کعبه و حجر اسماعیل به مشام جان میرسد. آری اینگونه باید حجگزار به طواف آید؛ دیده را زمزم کند و دل را مقام خلیل سازد.
طواف کعبه عشق از کسی درست آید که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل
چگونگی جوشش زمزم
چنانچه پیشتر گفتیم، تواتر روایات و تواریخ بر آن است که جوشش زمزم هنگامی آغاز شد که هاجر و اسماعیل غریب و تشنهکام در آن وادی سوزان در انتظار امداد غیبی بودند که ناگاه با یک اتّفاق خارق عادت و به شیوهای اعجاز گونه، برق زمزم درخشیدن گرفت و سرزمین مکّه با فوران آن رو به آبادانی رفت. امّا اینکه پیدایش زمزم با چه شیوه و چه عاملی رخ داد، این مطلب مورد اختلاف است. برخی آن را به شهپر جبرئیل یا پاشنه پای او یا سرانگشت او نسبت دادهاند که به صورت انسانی در آمد و چنین مأموریتی را انجام داد و آب زمزم را جاری ساخت.
برخی دیگر آن را با اثر پای اسماعیل به عنوان یک کرامت و اعجاز مرتبط دانسته و گفتهاند: این هنگامی بود که کودک از تشنگی و بیقراری پاشنه پاهایش را بر زمین میسایید که ناگاه آب از زمین جوشید.
روایات فریقین نیز در این باب مختلف است؛ چنانکه مورّخان نیز در این خصوص به گونههای متفاوت سخن گفتهاند. گروه سوّمی از مورّخان نیز به شیوه احتیاطآمیز از جوشش آب و پیدایش زمزم به اراده خداوند سخن گفتهاند و متعرض چگونگی آن نشدهاند.
مسعودی در کتاب اخبار الزمان این رویه و شیوه را پیموده و مینویسد:
«وامّا اسماعیل فقطعن الحرم ونبع له زمزم بأمر اللَّه تعالی ..».
(1)روایات و دیدگاهها
روایات و اقوال مورّخان در مرحله نخست دو دسته است:
1- آن دسته که جوشش زمزم را به جبرئیل نسبت دادهاند.
2- دستهای که آن را به اسماعیل
1- اخبار الزمان، ص 103
ص: 143
منتسب دانستهاند.
در جزئیات هر یک از این دو دسته نیز اختلاف نظر وجود دارد:
مطهّر بن طاهر مقدسی
(1) در چگونگی جوشش زمز با اشاره به اختلاف نظرها در این خصوص مینویسد:
«همینکه هاجربه سویاسماعیل شتافت، او را دید که با دست خود با آب بازی میکند در حالی که آب از زیر گونه او جوشیدهاست و برخی گفتهاند آب از زیر پاشنه پای او جوشیده است و برخی برآنند که جبرئیل آمده و با پای خود زمین را شکافتهکه بر اثر آن آب فوران زده است.»
همین مطلب را با اندک اختلاف «یاقوت» در «معجم البلدان»
(2) ذکر کرده است. نامبردگان احتمال دیگری را نیز نقل کردهاند و آن اینکه این چاه را اسماعیل با وسایلی مانند کلنگ حفر نمود و خرق عادتی در اینجا نبوده است که این قول ضعیفی است و سند روایی ندارد و یا اینکه پس از جوشیدن زمزم اسماعیل آن را به صورت چاه در آورده است که پیش از این توضیح آن گذشت.
و امّا روایات:
بیشتر روایات از نقش جبرئیل در جوشش زمزم سخن گفته و برخی روایات اثر پای اسماعیل را مؤثر میدانند.
پیش از آنکه به تحلیل این روایات و ترجیح نظریات بپردازیم، شایسته است نگاهی به عمده روایات باب بیافکنیم.
و آنگاه ببینیم آیا تضادّی در این میان وجود دارد یا نه و قول برتر کدام است و طریق جمع میان اقوال چیست؟
الف: روایات منقول از اهلبیت علیهم السلام
1- در یکی از روایات که از هجرت خاندان ابراهیم تا جوشیدن زمزم و برخی وقایع بعد از آن را به تفصیل مطرح کرده و بیشتر محدّثان و مفسران به مناسبت آیات مربوط، آن را آوردهاند، چنین آمده است:
«... نظرت الی اسماعیل وقد ظهر الماء من تحت رجْلیه ...»
(3)«هاجر اسماعیل را نگریست، در حالی که آب از زیر پاهایش نمودار بود.»
سند این مفسران و راویان، روایتی است که علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. این روایت از جریان آب در زیر پاهای اسماعیل سخن گفته امّا صراحت ندارد که عامل جوشش آب چه بوده؟ جبرئیل یا اثر پای اسماعیل؟
1- کتاب البدأ و التاریخ، ج 3، ص 60
2- معجم البلدان، مادّه «زمزم».
3- مجمع البیان، ج 1، ص 28، تفسیر برهان، ج 1، ص 330، بحار الانوار، ج 12، ص 98
ص: 144
2- روایتی است که در بحار الانوار و کافی از قول امام صادق علیه السلام نقل شده.
«ثمّ اقبلت راجعة الی ابنها فاذا عقبه یفحص فی ماء فجمعته فساخ ولو ترکتهلساح»
(1)«هاجر به سوی فرزندش برگشت و ناگاه دید که پاشنه پای کودک در آب است. او اطراف آب را مسدود کرد و آب بند آمد و اگر آن را رها میساخت همچنان جریان مییافت.»
این روایت نیز مانند روایت قبلی تصریح یا اشارهای ندارد که عامل جوشش آب چه بوده است و فقط از قرار داشتن پای اسماعیل در آب سخن میگوید.
3- روایت دیگر، حدیثی است که بحار از محاسن به اسناد خود از ابن ابیعمیر و او از معاویه بن عمار، از امام صادق علیه السلام نقل کرده و در بخشی از آن روایت آمده است:
«هاجر با دیده گریان به صفا رفت و بانگ برآورد: «آیا در این وادی انیسی هست؟» جوابی نشنید. به مروه آمد و همان سخن را تکرار کرد پاسخی نشنید و تا هفت مرتبه این رفت و آمد ادامه یافت. در شوط هفتم جبرئیل فرود آمد و به او گفت: ای زن! تو کیستی؟ پاسخ داد: «من هاجر مادر فرزند ابراهیم هستم. جبرئیل گفت: شما را به کی سپرد؟ پاسخ داد: من به ابراهیم همین گفتم و او جواب داد به خداوند بزرگ.
جبرئیل گفت آنکه شما را بدو سپرده، کفایت است. اینک برگرد نزد فرزندت. هاجر به سوی بیت آمد در حالی که زمزم جوشیده بودو آب مشاهده میشد و جریان داشت، اطراف آن را با خاک بست و اگر رها میساخت جاری بود؛ (قال ابوعبداللَّه علیه السلام، لو ترکته لکان سیحا».
(2)چنانکه ملاحظه میکنیم در این روایات تصریح نشده که عامل جوشش آب چه بوده است.
4- برخی از روایات بر خلاف موارد قبلی، به اثر پای اسماعیل اشاره دارد؛ مانند روایت علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از معاویة ابن عمار، از امام صادق علیه السلام که ضمن تشریح واقعه میفرماید:
«ففحص الصبی برجله فنُبعت زمزم ورجعت من المروة وقد نبع الماء»
(3)«کودک پای خود را (بر زمین) سایید پس زمزم جوشید و هاجر از مروه برگشت در حالی که آب جوشیده بود.»
نکته قابل ذکر اینکه اسناد طبقه اوّل و دوّم روایت (4 و 5) یکی است؛ هر دو از ابن ابیعمیر، از معاویة بن عمّار، از
1- بحار الانوار، ج 12، ص 114، وفروع کافی، ج 4، ص 201
2- بحار الانوار، ج 12، ص 116
3- فروع کافی، ج 4، ص 202؛ علل الشرایع، ص 432؛ بحار الانوار، ج 12، ص 116
ص: 145
امامصادق علیه السلام و چنین به نظر میرسد که محاسن نیز روایت را از علل نقل کرده باشد. با این تفاوت که دو تن از راویان آن، در محاسن حذف شده و پارهای اختلافات نیز در محتوای روایت دیده میشود؛ از جمله همان مطلب مورد بحث چنانکه ملاحظه کردیم، حال دلیل اختلاف چیست؟
معلوم نیست.
5- در برخی روایات دیگر به صراحت از دخالت داشتن جبرئیل در جوشش آب زمزم سخن به میان آمده است؛ مانند روایتی که بحار از قصص الانبیاء از صدوق، از علی علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«.. چون هاجر و اسماعیل را عطش شدیدی عارض شد، جبرئیل فرود آمد و به هاجر گفت: شما را به چه کسی واگذار کرده است؟ پاسخ داد: ما را به خدا سپرد.
گفت: همانا به کسی سپرده که شما را کفایت است.»
آنگاه جبرئیل دست خود را در زمزم نهاد و آن را شکافت که ناگهان آب جوشیدن گرفت و هاجر مشکی برداشت که از آن برگیرد ...»؛ (ووضع جبرئیل یده فی زمزم ثمّ طواها فإذا الماء قد نبع ...).
(1)6- چنانکه در گذشته دیدیم، در روایات اهل بیت همانند دیگر روایات، از زمزم به نام «رکضة جبرئیل»
(2) یاد شده است اثر ضربت پای جبرئیل که این خود گواه و نشانهای است از نقش جبرئیل در پیدایش زمزم و عنوان «رکضة جبرئیل و وطأة جبرئیل» و «هزمه جبرئیل» به تواتر معنوی در روایات فریقین دیده میشود. که از یک نوع وحدت نظر در تأثیر جبرئیل بر پیدایش زمزم حکایت دارد.
ب: روایات عامّه در این خصوص
و امّا روایات عامّه، هر چند به گونههای مختلف در این باره سخن میگوید: امّا بیشتر این روایات تصریح دارد که پیدایش زمزم به تصرف جبرئیل و اثر پا یا انگشت و یا بال وی بوده است چنانکه برخی دیگر از اثر پای اسماعیل سخن گفته است.
عمده این روایات مستند به روایتی است که سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند. پارهای از این روایات عبارتند از:
1- روایت بخاری:
* در صحیح بخاری از سعید بن جبیر از ابن عباس تفصیل واقعه را آورده و از جمله میگوید:
1- بحار الانوار، ج 12، ص 111
2- وسائل الشیعه، ج 9، ص 516
ص: 146
«... فاذا هی بصوت فقال: اغث ان کان عندک خیر، فإذا جبرئیل قال: فقال بعقبه هکذا و غمز عقبه علی الارض، قال: فانبثق الماء ...»
(1)«ناگاه هاجر صدایی شنید و گفت: اگر میتوانی کمکی بکنی به فریاد من برس، ناگاه جبرئیل آمد و پاشنه پای خود بر زمین کشید، که در پی آن آب فوران زد.»
و در روایت دیگر: «اوْقال بجناحه»
(2)؛ «یا با بال خود زد و آب جوشیدن گرفت.»
2- روایت ابن کثیر
ابن کثیر نیز در تاریخ خود همین روایت را از سعید بن جبیر و او از ابن عباس نقل کرده، البته با اندک اختلاف؛ از جمله اینکه گوید:
«فإذا هی بالملک عند موضع زمزم فبحث بعقبه أو قال بجناحه حتّی ظهر الماء».
(3)«ناگاه فرشتهای را نزد زمزم دید که پاشنه پا بر زمین سایید، یا بال خود بر زمین کشید که به دنبال آن آب جوشید.»
3- روایت ازرقی
همین روایت را ازرقی از سعید، او هم از ابن عباس، با اندک اختلاف نقل کرده و در خصوص جوشیدن آب زمزم اینگونه مینگارد:
«فخرج لها جبرئیل علیه السلام فاتّبعته حتّی ضرب برجله مکان البئر فظهر ماءً فوق الأرض حین فحص جبرئیل ...»
(4)«جبرئیل نزد هاجر حاضر شد و هاجر به دنبال او روان گردید تا آنجا که پای در محل چاه بر زمین زد که دنبال آن در سطح زمین، همانجا که جبرئیل پا نهاده بود، آب نمودار شد.»
چنانکه میبینیم سند و مدلول این دسته روایات تقریباً یکی است.
4- روایت فاکهی
یکی دیگر از تاریخ نگاران مکّه فاکهی است که ضمن نقل روایاتِ بابِ زمزم، روایت دیگری را از سعید بن مسیب نقل میکند که در ضمن آن آمده است:
«فأنزل اللَّه تبارک وتعالی علی أمّ اسماعیل ملکاً منَ السماء فأمرها فصرخت به فاستجاب لها فطار الملک وضرب بجناحه مکان زمزم وقال اشربا فکان سیما ...»
(5)«خدای متعال بر مادر اسماعیل فرشتهای
1- صحیح بخاری، ج 4، ص 116
2- همان، ص 114
3- البدایه والنهایه، ج 1، ص 155
4- اخبار مکّه، ج 2، ص 41
5- اخبار مکّه، ج 2، ص 5
ص: 147
از آسمان فرو فرستاد و هاجر از او یاری طلبید و خواستهاش به اجابت رسید، پس فرشته پر گشود و با شهپر خود بر محل زمزم ضربتی زد و گفت: بنوشید و آنگاه آب جاری شد.»
فاکهی از طریق و سند دیگر، همین روایت را به سعید بن جبیر و از وی به ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مستند ساخته و در آن افزوده است که: «آن فرشته به هاجر گفت: بر ساکنین این وادی از تشنگی هراسی نداشته باش؛ زیرا این چشمهای است که میهمانان خدا از آن خواهند نوشید.»
(1) همچنین فاکهی چند روایت دیگر نیز آورده که به ضربت شهپرِ جبرئیل در جوشش زمزم اشاره دارد:
از جمله: به اسناد خود از حارثه بن مضر از علی بن ابیطالب علیه السلام روایت نسبتاً مفصلی در این واقعه نقل کرده که از اثر انگشت جبرئیل بر زمین و بیرون شدن آب زمزم سخن میگوید؛ بخشی از عبارت این است:
«ثمّ خطّ باصبعه فی الارض ثمّ طولها فإذا الماء ینبع وهی زمزم ...»
«آنگاه که جبرئیل به صورت مردی ظاهر شد .. و با انگشت خود در زمین خطی کشید و آن را امتداد داد، ناگهان آب فوران زد و این همان زمزم است ...»
سپس جبرئیل به هاجر گفت: بچهات را صدا بزن. او را به زبان عبری صدا زد، اسماعیل دوان دوان آمد و چیزی نمانده بود که از تشنگی بمیرد، هاجر تکّه نان خشگی را که داشت آب زد و جبرئیل به او گفت: این آب گوارا است و بالا رفت. آنگاه که ابراهیم آمد از آنان پرسید، پس از من چه کسی نزد شما آمد؟ هاجر پاسخ داد: مردی نیکوکار از مردم، و جریان را شرح داد. ابراهیم گفت:
همانا این شخص جبرئیل علیه السلام بوده است.
(2) 6- گفتار یاقوت حموی
یاقوت حموی در معجم، ذیل واژه «زمزم» شرحی دارد؛ از جمله درباره جوشیدن آب زمزم، به وجه دیگری اشاره کرده و آن جوشیدن آب از زیر گونه اسماعیل در زمین بوده است.
او مینویسد: «ثمّ سمعت اصوات السباع فخشیت علی ولدها فاسرعت تشتدّ نحو اسماعیل فوجدته یفحص الماء من عین قدانفجرت من تحت خدّه قیل: بل من تحت عقبه ...»
(3)هاجر در میان صفا و مروه بود که زوزه درندگان را
1- همان، ص 6
2- اخبار مکّه، ج 2، ص 8- 7
3- معجم البلدان، واژه «زمزم».
ص: 148
شنید. از بیم جانِ فرزندش، سرآسیمه دوید که اسماعیل را دید با آبی که از زیر گونهاش جوشیده بازی میکند و برخی گویند این آب از زیر پای اسماعیل جوشید.
7- گفتار مقدسی
مطهّر بن طاهر مقدسی نیز در چگونگی جوشش آب زمزم به اقوال مذکور اشاره دارد؛ از جمله مینویسد:
«قالوا وفحص اسماعیل برِجْلِهِ الارض فنبع الماء من تحت عقبه وقیل بل أتاه جبرئیل فرکضه رکضة فار منه الماء ...»
(1)«گویند اسماعیل با پای خود بر زمین سایید که بر اثر آن آب از زیر پاشنه پای او آب جوشیدن گرفت. و نیز گویند: این از ضربت جبرئیل بود که بر زمین کشید و آب فوران کرد.»
تحلیل نهایی بحث:
این بود گزیدهای از آنچه درباره زمزم و عامل جوشش آن در کلام مفسّران و مورّخان و منابع روایی و تاریخی آمده است. در تحلیل نهایی باید به چند نکته توجّه داشت:
الف: حوادثی از این قبیل؛ از جمله خوارق عادات است که در سرگذشت پیامبران و اولیای خدا بسیار رخ میدهد و چیزی دور از دانش و خرد نیست و تجاربی است که به تواتر در سیره صالحان و برگزیدگان خدا اتّفاق افتاده است. بسیاری از این موارد را قرآن کریم آورده است؛ از قبیل:
توفان نوح، ناقه صالح، اژدها شدن عصای موسی، تولّد عیسی بدون پدر و نبوّت او و سخن گفتنش در گهواره و شفا دادن کوران و بینا شدن دیدگان یعقوب با پیراهن یوسف، و فرزنددار شدن ساره همسر ابراهیم (در سن نود سالگی) و نظایر اینها نیز از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم بسیار و به تواتر نقل شده است و منابع روایی و تاریخی بر این حقیقت گواهی میدهد. بنابر این اگر از زمین خشک و سوزان، چشمه آبی بجوشد بیآنکه وسائل و عوامل عادی در آن دخالت داشته باشد، امری بعید و دور از عقل نیست. چه، هرگاه خدا اراده چیزی کند بیچون و چرا تحقّق خواهد یافت؛ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
(2)و در این امر علل و اسباب را نیز خود فراهم میآورد. گاه اسباب و علل عادی است و گاه غیر عادی.
به طور خلاصه، خداوند اراده کرده است که چشمه زمزم پدید آید و چنین
1- البداء والتاریخ، ج 3، ص 60
2- یس: 82
ص: 149
شده است.
ب: اختلاف روایات در چگونگی جوشش زمزم است؛ چنانکه ملاحظه کردیم، عمده روایات- عامّه وخاصّه- در این باره، آن را به اشاره دست غیبی و ظهور جبرئیل در صورت انسان و اقدام به پدید آوردن آب از زمین به امر پروردگار مستند میکند.
برخی روایات نیز از اثر پای اسماعیل در این پدیده سخن میگوید که در روایات فریقین به هر دو اشاره شده است.
ج: همچنین گروهی از روایات نیز جوشیدن آب را بدون بیان علّت وعامل آن مطرح ساخته است. و همه اینها میتواند درجای خود صحیح باشد و تضادّ و تزاحمی میان روایات نیست؛ همانگونه که هیچکدام منافی عقل و عادت در سیره برگزیدگان خدا نیست.
توضیح آنکه: اگر روایات دخالت جبرئیل را در نظر بگیریم و اینکه او با پاشنه پا و یا با انگشت دست و یا شهپرش زمین را شکافته که بر اثر آن آب زمزم جوشیده است در این صورت از تجسّم جبرئیل به صورت انسان سخن گفته شده که نمونه آن را در آمدن جبرئیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و مجسّم شدن او در چهره یکی از یاران آن حضرت مکرّر خواندهایم و تاریخ و سیره و حدیث گواهی میدهد؛ زیرا فرشتگان میتوانند به هر شکل و شمایل که بخواهند در آیند و در اخبار زمزم است که جبرئیل به صورت انسانی ظاهر شد و صدایی چون صدای انسان داد و هاجر را با سخن خود امیدوار ساخت و با انگیختن آب زمزم سنگ بنای جامعه مکّه را نهاد و آنچه به عنوان پاشنه پا بر زمین زدن یا با انگشت خط کشیدن آن در این روایات آمده، در قالب مطلب فوق چیزی خلاف عقل و علم نیست؛ زیرا به همان دلیل که فرشته میتواند به صورت انسان ظاهر شود کار انسانی نیز میتواند انجام دهد.
و اگر روایات دیگری را که میگوید اسماعیل پاشنه پای خود را بر زمین کشیده و آب جوشیده، منظور داریم آن نیز، همچون فرض پیشین خلاف عقل وتجارب زندگی برگزیدگان خدا نیست. البته این امر به دو صورت در روایات آمده است:
1- هاجر آمد و دید پاهای اسماعیل در آب است؛ با در نظر داشتن روایات گذشته در دخالت جبرئیل در این امر چنین استفاده میشود که جبرئیل به امر خدا چشمه را جوشانیده و این درست در همان نقطهای بوده که اسماعیل بر زمین قرار
ص: 150
داشته است.
2- پاهای اسماعیل بر زمین کشیده شده و بر اثر آن آب از زمین پدید آمده است؛ این نیز با اخبار گذشته منافاتی ندارد که اسماعیل پاشنه پا بر زمین ساییده باشد و جبرئیل از همان نقطه آب را خارج ساخته باشد، که در این صورت میتوان از تصرف جبرئیل در این امر با وساطت پاهای اسماعیل سخن گفت. و این طریق جمع شاید نیکوترین وجهی باشد که میتوان در این باره بیان داشت.
همچنیناگر تنها از تأثیر پاهای کودک در این امر سخن گفته شود، همانگونه که گفتیم: آن نیز منافی با عقل و تجربه زندگی پیامبران خدا نیست؛ زیرا امور خارق عادت به هر شکل و در هر وضعیّتی، به اذن خداوند قابل تحقّق است؛ خداوندی که عیسی را بدون پدر از مریم پدید میآورد و در گهواره سخن بر زبانش مینهد که بگوید:
انِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِی اْلکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً
در ماجرای اسماعیل نیز که پیامبر آینده امّت ابراهیم و نیای خاتم المرسلین صلی الله علیه و آله است، با تأثیر پاهای او پدیده زمزم را به نمایش میگذارد و این امر با ساییدن پای او بر زمین اتفاق میافتد. اگر در این کار مشکلی باشد در هر امر خارق عادتی میتوان آن مشکل را مطرح کرد! امّا آنجا که اراده ایزدی تعلّق گیرد، همه چیز ممکن میشود.
با این همه، بیشتر روایات، صراحت ندارد که ساییدن پای اسماعیل بر زمین، عامل جاری شدن زمزم بوده و بیشتر سخن از نقش جبرئیل میگوید و یا عامل جوشش آب به صراحت بیان نشده است و در هر حال اصل جریان قابل تردید نیست.
پینوشتها: