پشت هر درخت و قطعه سنگی مخفی میشدم تا بلکه در تیر رس من قرار گیرد؛ «... اسْتَتِرُ مِنْهُ بِشَجَرة اوْ بِحَجر لِیْدنُو مِنّی ...».
در این هنگام حمزه در میدان ظاهر گردید که با هر کس رو به رو میشد یا او را فراری میداد و یا با ضربتی از کار میانداخت. حمزه در میدان با دو علامت شناخته میشد؛ یکی آن که با دو دست و با دو شمشیر میجنگید و دیگر این که پَرِ شتر مرغی به کلاه خود نصب میکرد.
وحشی میگوید: در این میان «سباع بن عبدالعزی» از سران سپاه شرک به مصاف حمزه درآمد و حمزه فریاد میزد:
«هَلمَّ الیَّ یا ابنَ مُقَطّقَهِ البُظور»، «ای پسر زن پست، به سوی من آی»، آنگاه به وی حمله نمود. در این درگیری و جنگ و گریز بود که به کمینگاه من نزدیک شد، او که مانند شیر ژیان به کسی مجال تحرک نمیداد، در موقعیت مناسبی در مقابل من قرار گرفت و من به «حربه» ام تکان سختی وارد کردم و به سوی حمزه انداختم حربه به زیر شکم
حمزه اصابت کرد و از پشتش سر درآورد! او هم به من هجوم آورد ولی توانش را از دست داده بود و در چند قدمی من بر زمین افتاد. و این در وضعیتی بود که در اثر درگیری شدید، هیچ یک از مسلمانان متوجه جریان نبودند و لذا من در گوشهای صبر کردم و مطمئن شدم که حمزه دیگر زنده نیست. به سویش برگشتم و حربه را برگرفتم و مژده قتل او را که هدفی جز آن نداشتم، بر لشکریان رسانیدم.
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که حربه وحشی به زیر گلوی حمزه اصابت کرد و چون بر زمین افتاد، دشمن از هر طرف بدو حمله آورد و با ضربههای متعدد و کاری و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند. در اینجا بود که وحشی سینه آن حضرت را شکافت و کبدش را برای گرفتن جایزه نزد هند برد، هند کبد را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولی کبد در دهانش مانند قطعه استخوانی شد و آن را بیرون انداخت.
پس از شهادت حضرت حمزه تا دفن آن حضرت، چند حادثه نسبت به پیکر پاکش رخ داد که به نقل آنها میپردازیم:
ص: 40
1- هند و پیکر حمزه علیه السلام
اولین حادثه پس از شهادت حضرت حمزه، مثله شدن پیکر آن حضرت به وسیله هند بود.
طبری در این باره میگوید: پس از شهادت حمزة بن عبدالمطّلب و خاموش شدن شعله جنگ، هند همراه دیگر زنان قریش، به سوی میدان جنگ هجوم بردند و به مُثله کردن اعضای یاران پیامبر پرداختند؛ یکی از آنها هند بود که خود را به پیکر حمزه رسانید و آن را قطعه قطعه کرد. و گوش و بینی و سایر اعضایش را برید و از آنها برای خود خلخال و گردن بند ساخت و زیور آلات خود را به وحشی بخشید و هم او سینه حمزه را شکافت و کبدش را درآورد و خواست آن را ببلعد که نتوانست
(1).
در تفسیر قمی آمده است: «فَجائَتْ الَیهِ هِند فَقَطَعَتْ مَذاکِیره! وَ قَطَعَتْ اذُنَیه وَ قَطَعَت یَدیه وَ رِجْلَیه»
(2)؛ «هند آنگاه که در کنار پیکر حمزه قرار گرفت، تمام اعضای او! و دست و پایش را قطع کرد.»
طبری مینویسد: هند پس از انجام این جنایت بر بالای سنگ بزرگی رفت و آنان را مورد خطاب قرار داد و اشعار معروف خود را با صدای بلند خواند.
اشعار هند، که بیشتر مورّخان آن را نقل کردهاند چنین است:
نَحنُ جَزیناکُم بِیَوم بَدرٍ وَالحَربُ بَعدَ الحَرب ذات سعْرٍ
ما کان عَن عُتْبَةَ لی مِن صَبرٍ وَلا اخی وَ عَمِّهِ وَبَکْری
شَفَیتُ نَفْسی وَقَضَیتُ نَذْری شَفیت وَحشی غَلیل صَدری
فَشُکر وَحشیّ عَلَیَّ عُمری حتّی تَرم اعْظمی فی قبری
(3)«این کشتار، پاداش ما بود بر شما از جنگ بدر؛ زیرا جنگ پس از جنگ است که ارزش دارد.» «در مصیبت عتبه و برادرم و عمویم و بکر صبرم به آخر رسیده بود.»
«واینک شفا یافتم و نذرم را ادا کردم؛ وحشی! تو بودی که بر عهد خود با من وفا کردی و غم را از سینهام زدودی.»
«بر من است که تا زندهام شکرگزار او باشم بلکه تا پوسیدن استخوان هایم در درون قبرم سپاسگزارش گردم.»
ابن اسحاق میگوید: از جمله اشعاری که هند پس از مثله کردن پیکر حمزه میخواند، این بود:
1- طبری، ج 2، ص 385؛ کامل، ج 2، ص 111؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 36
2- تفسیر قمی، ج 1، ص 17
3- الروض الأُنُف، ج 3، ص 169؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 37
ص: 41
شَفَیتُ مِنْ حَمْزَةَ نَفسی بأُحُد حَتّی بَصَرتُ بَطْنَهُ عَنْ الکَبِد
اذْهَبَ عَنّی ذاکَ ماکنتُ اجِدُ مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِید الْمُعْتَمد
«من از کینهای که از حمزه در دل داشتم، در احد تشفی یافتم، آنگاه که شکم او را تا کبد شکافتم.»
«این عمل ناراحتی مرا از میان برد که مدام به صورت اندوه شدید بر من فرود میآمد.»
(1).
2- ابوسفیان و پیکر حمزه علیه السلام
ابن اسحاق مینویسد: پس از مثله شدن حمزه «حُلَیس بن زبان»، از سران سپاه شرک، که دید که ابوسفیان با نوک نیزه به گونه آن حضرت فشار میدهد و میگوید: «ذق یا عقق
(2)»؛ «بچش ای کسی که بر بتهای عماق شدی!» حُلیس گفت: عجب کار شرم آوری! کسی که خود را رییس قومش میداند، با پسر عمویش که تکه گوشتی بیش نیست، با چه خشونت و تحقیر برخورد میکند!
ابوسفیان گفت: «وَیحَک اکتمها عَنّی فَانَّها کانَتْ زلّةً»؛ «لغزشی بود روی داد، فاش نکن!»
(3) 3- رسول خدا و پیکر حمزه
بنا به نقل بعضی از مورّخان، رسول خدا صلی الله علیه و آله با این که مجروح بود و حالی به شدت آزرده داشت، در جستجوی پیکر حضرت حمزه برآمد.
ابن اسحاق میگوید: «وَخَرَجَ رَسولُ اللَّه فیما بَلَغَنی یَلْتَمِسُ حمزة بن عبدالمطّلب فَوَجَدَهُ ببطن الوادی قَدْ یقرّ بطنه»
(4).
در تفسیر قمی آمده است: پس از فروکش کردن شعله جنگ، رسول خدا به یارانش فرمود: آیا در میان شما کسی هست که از عمویم حمزه خبری بیاورد؟! «حدث بن امیه» عرض کرد: من محلی را که او افتاده است میشناسم و خود را به کنار پیکر حمزه علیه السلام رسانید اما چون او را با وضع فجیع و دلخراش دید، نتوانست خبر را به رسول خدا برساند و چون دیر کرد پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «یا عَلِی اطْلُب عَمّک»؛ «ای علی، به سراغ عمویت برو» آن حضرت نیز چون وضع حمزه علیه السلام را مشاهده کرد، به خود اجازه نداد که رسول خدا را آگاه سازد و لذا خود پیامبر با چند تن از صحابه حرکت کرد و چون پیکر پاره پاره و مثله شده عمویش را دید گریه کرد و فرمود:
1- الروض الانف، ج 3، ص 107
2- عقق اضم اول و فتح ثانی از عماق گرفته شده و صیغه مبالغه است مانند فسق.
3- سیره ابن هشام، ج 3، ص 37؛ الروض الأُنُف، ج 3، ص 170
4- البدایة، ج 3، ص 39؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 388
ص: 42
«لَنْ أصابَ بِمِثْلِکَ أبداً»؛ «برای من مصیبتی بالاتر از مصیبت تو نیست.»
و نیز فرمود: «وَ اللَّه ما وَقفتُ مَوقِفاً أغیَظ عَلَیَّ مِن هذا الْمَکان»؛
(1)«به خدا سوگند تا کنون چنین مصیبت سختی بر من روی نداده بود.»
در آن حال بود که فرمود: هم اینک جبرئیل نازل شد و این مژده را به من داد:
«انَّ حَمزة مَکْتُوب فی السَّماوات السَّبْع حَمْزَةَ بْن عَبْدالمُطَّلب اسَد اللَّه وَ اسَدُ رَسُولِه»؛
(2)«در آسمانهای هفتگانه نوشته شده است که حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا است.»
و در روایت دیگر از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل شده است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله جسد عمویش را دید گریه کرد و چون دید او را مثله کردهاند، «شَهِق»، با صدای بلند گریست.
(3) باز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله چون بدن مثله شده حمزه علیه السلام را دید، فرمود: «رَحِمَکَ اللَّه یا عَمّ فَقَد کُنتَ وَصُولًا لِلرَّحِم فَعُولًا بِالْخَیْرات»؛
(4)«ای عموی من، خدای رحمت کند که در زندگیت نسبت به ارحام خود ایفای وظیفه کردی و آنچه نیکی بود انجام دادی.»
ظاهراً منظور آن حضرت از این جمله، این است که تو در زندگی و تا آخرین نفس وظیفه خود را نسبت به رحم، که منهستم انجام دادی؛ «وَصُولًا لِلرَّحِم» و آنچه خیر و نیکی و فداکاری برای حفظ اسلام در مقابل کفر و الحاد بود از خود نشان دادی؛ «فَعُولًا بِالْخَیرات».
آنگاه عبای خویش را به روی پیکر حمزه انداخت و چون عبا کوتاه بود و تمام پیکر را پوشش نمیداد، روی پاهای او را با علفهای بیابان پوشانید.
دو مطلب قابل بحث:
در منابع حدیثی و تاریخی از رسول خدا صلی الله علیه و آله به هنگام مشاهده پیکر عمویش حضرت حمزه، دو مطلب نقل شده است که هر دو جای بحث و بررسی و در نهایت جای شک و تردید است.
مطلب اول این که: چون آن حضرت پیکر عمویش را با آن وضع فجیع و دلخراش دید عرض کرد: «الّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَ الَیکَ الْمُشْتَکی وَ أَنْتَ الْمُسْتَعان عَلی ما أَری». سپس فرمود: «لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ و لأمثلنّ»؛ «اگر بر قریش دست یابم از آنان مثلهها خواهم کرد!»
در بعضی نقلها آمده است: «لَئِنْ
1- تفسیر قمی، ج 1، ص 123؛ کامل بن اثیر، ج 2، ص 112؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 331
2- تاریخ ابن ابی کثیر، ج 4، ص 40
3- اسد الغابه، ج 2، ص 54
4- همان.
ص: 43
ظَفَرتُ بِقُرَیش لأمثلنّ مِنْهُم بِسَبْعِین رَجُلًا»
(1)؛ «اگر به قریش پیروز شوم، هفتصد نفر از آنان را مثله خواهم کرد.»
اینجا بود که این آیه شریف نازل گردید: وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ؛
(2)«اگر مجازات کردید. به همان اندازه که بر شما ضربه وارد شده است مجازات کنید و اگر صبر کنید بهتر است برای صبر کنندگان.»
بخش دوم این نقل «لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ ...» و نزول آیه وَإِنْ عَاقَبْتُمْ ... از جهاتی مورد سؤال است؛ زیرا اولًا: گفتار آن بزرگوار، با عمل آن حضرت منافات دارد، بدین جهت که در همان حال که پیامبر در کنار پیکر عمویش قرار گرفته بود و میفرمود «لئن ظفرت ...» تعداد بیست و هشت نفر از اجساد مشرکین را میدید که به روی خاک افتادهاند و اگر بنا بود از قریش کسی را مثله کند، دستور میداد همان اجساد را مثله میکردند.
و
ثانیاً: نزول آیه شریفه در جنگ احد و درباره شخص رسول خدا از نظر محققان پذیرفته نیست؛ مثلًا مرحوم قمی از قدمای مفسران میگوید: این آیه شریفه وَإِنْ عَاقَبْتُمْ ...، از آیات سوره نحل است و این سوره مکّی است و اگر آیه به جنگ احد و به موضوع مثله مربوط میشد علی القاعده باید در سوره آل عمران که بیشتر آیات مربوط به جنگ احد در این سوره آمده است، قرار میگرفت؛ «فَهذِهِ الآیة فی سُورة النّحْل وَ کانَ یَجِبُ أنْ یَکُونَ فِی هذِهِ السّورَة».
(3)علّامه طباطبایی از آیه شریفه یک مفهوم عام استفاده کرده و مخاطبان را همه مسلمانان دانسته است. این مفسّر بزرگ آیه را به طور اجمال چنین معنی میکند و میگوید: سیاق آیه شریفه، نشانگر آن است که مخاطب آن، همه مسلمانان است و مفهوم آیه این است که شما مسلمانان اگر در مقابل ایذاء و اذیت مشرکین خواستید مجازاتشان کنید، چون ایذاء آنها نسبت به شما، در جهت ایمان شما و در جهت مخالفت شما با خدایان آنها بود، پس مجازات شما هم باید در همین جهت و فقط بر اساس شرک و الحاد آنها باشد.
و عمل شما خالص برای خدا انجام گیرد. و هیچ شائبه دیگری بر آن راه نیابد.
(4) بطوریکه ملاحظه میکنید از نظر مرحوم علامه، آیه شریفه دارای جنبه عمومی است و به موضوع مثله ارتباطی
1- تاریخ الخمیس، ج 1، ص 441؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 40
2- نحل: 126
3- تفسیر قمی، ج 1، ص 123
4- المیزان، ج 12، ص 402
ص: 44
ندارد و اگر مربوط به مثله هم باشد، باز هم جنبه عمومی دارد و مخاطب آن، همه مسلمانان حاضر در جنگ است نه شخص رسول خدا. و بعضی شواهد تاریخی هم آن را تأیید میکند؛ از جمله در سیره حلبیه آمده است که «ابوقتاده» یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله با مشاهده مثله شدن حضرت حمزه تصمیم گرفت اجساد مشرکان را مثله نماید و رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصاً از این عمل نهی کرد.
(1) و در بعضی منابع آمده است که وقتی اصحاب رسول خدا حزن شدید آن حضرت را نسبت به عمویش مشاهده کردند، گفتند: «به خدا سوگند اگر روزی بر قریش پیروز شویم از آنان چنان مثله خواهیم کرد که در تاریخ عرب سابقه نداشته باشد؛ «لَئِنْ اظْفَرَنا اللَّهُ بِهِم یَوماً مِنَ الدّهر نمثّلنّ بهم مُثلة لم یُمثّلها أحد مِنَالعرب»
(2)و این نقل نیز مؤید عمومی بودن آیه شریفه است که آیه در واقع پاسخی است بر این نوع افکار قومی و تعصب قبیلهای.
مطلب دوم اینست که: نقل میکند رسول خدا صلی الله علیه و آله با مشاهده بدن مثله شده عمویش فرمود:
«لَولا انْ تَحْزَنَ صَفیّة وَ یَکُون سُنَّة مِن بَعدیلَتَرَکْتُهُ حَتّی یَکون فی بطون السباع و حواصل الطیر» و به نقل دیگر:
«لَتَرَکْتُهُ حَتّی یُحشَر مِن بطون الطیر و السباع».
(3) «اگر نبود حزن و اندوه صفیه و اگر نبود این که در میان مسلمانان سنت عملی باشد، پیکر حمزه را دفن نمیکردم تا در شکم وحوش و طیور قرار گیرد یا از شکم وحوش و طیور محشور شود.»
و این گفتار رسول خدا نیز جای تردید است و صحّت آن مورد بحث قرار گرفته؛ زیرا:
اولًا: گذاشتن پیکر شهیدی در روی خاکهای گرم و در مقابل آفتاب سوزان و قرار دادن آن در معرض هجوم طیور و درندگان، با تدبیر و حکمت رسول خدا سازگار نیست؛ زیرا این عمل نه تنها انتقام گرفتن از دشمن و ادای حق آن شهید بزرگوار نیست بلکه با توجه به این که طبق دستور اسلام و سنت رسول خدا، تجلیل و تکریم میت هر مسلمان و پیکر هر شهید در دفن او است، این عمل نسبت به حمزه علیه السلام نوعی وهن و تحقیر هم تلقی میگردد.
وثانیاً: اخلاق کریمه رسول خدا در
1- شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 17
2- الاکتفا، به نقل از تاریخ الخمیس، ج 1، ص 441؛ نهی ابی داود، ج 2، ص 174؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 389
3- اسد الغابه، ج 2، ص 53؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 174
ص: 45
جنگ بدر، اجازه نداد اجساد مشرکین در بیابان رها شود و لذا دستور داد همه آنها را در چاه بریزند و مستور نمایند، پس چگونه متصوّر است که شهید بزرگواری مانند حمزه سید الشهدا در مقابل وحوش و روی خاکهای سوزان بیابان احد بماند؟!
4- صفیه و پیکر حضرت حمزه علیه السلام
ابن اسحاق مینویسد: خواهرش صفیه خود را به احد رسانید تا پیکر برادرش را ببیند، چون خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، به زبیر دستور داد که «أَلْقِها فأرجعها، لا تَری ما بِأَخیها»؛ «برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با این وضع نبیند.» زبیر به استقبال مادرش شتافت و گفت مادر! رسول خدا دستور میدهد که بر گردی، صفیه گفت: چرا برگردم؟ من شنیدهام که برادرم را مثله کردهاند و میخواهم با پیکر مثله شدهاش دیدار کنم ولی بدان تحمل همه این مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در این راه پیش آید راضیام و از خدا پاداش و صبر میخواهم.
زبیر چون گفتار صفیه را به رسول خدا عرض کرد، حضرت فرمود:
«خَلِّ سَبیلَها»؛ «پس او را آزاد بگذار!» چون چشم صفیه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد، گفت: انّا للَّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُون آنگاه درباره او دعا و استغفار کرد.
(1) ابن ابی الحدید از واقدی نقل میکند که چون صفیه به احد آمد، انصار مانع شدند که نزد رسول خدا بیاید ولی آن حضرت فرمود «دَعُوها»؛ «مانعش نشوید.» آنگاه در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشست و شروع به گریه کرد. او که گریه میکرد، رسول خدا هم میگریست و چون صدایش به گریه بلند میشد رسول خدا بلند میگریست؛ «فجعلتها اذا بکیت یبکی رسول اللَّه و اذا نشجت ینشج رسول اللَّه» فاطمه زهرا علیها السلام در کنار آنان بود و گریه میکرد و رسول خدا هم به هرماه او گریه میکرد. آنگاه فرمود:
گریه میکرد. آنگاه فرمود: «لَنْ اصاب بمثل حمزة أبداً»، سپس خطاب به صفیه و فاطمه زهرا علیها السلام فرمود: بشارت میدهم بر شما که جبرئیل، نازل گردید و به من خبر داد:
«إِنَّ حمزة مکتوبٌ فی أَهْلِ السّماواتِ السَّبْع حَمزة بْن عبدالمطلّب اسَدُاللَّه وَ اسَدُ رَسُولِهِ»
(2)
1- الروض الأُنُف، ج 3، ص 172؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 41؛ اسد الغابه، ج 7، ص 172؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 112.
2- شرح ابن ابی الحدید، 15، ص 17.
ص: 46
5- گریه شدید رسول خدا به هنگام نماز بر عمویش حمزه
در ذخائر العقبی آمده است که پیامبر خدا چون در کنار پیکر حمزه برای اقامه نماز ایستاد، با صدای بلند گریست، سپس آه عمیقی کشید و خطاب به پیکر او گفت:
«یا حَمزَة، یا عَمّ رسولاللَّه و اسَدُاللَّه وَ اسَدُ رسوله، یا حَمزَة، یا فاعلَ الْخَیْرات، یا حَمْزَة یا کاشِفَ الکُرُبات، یا حَمْزَةَ یا ذابَّ عن وجه رَسُول اللَّه».
باز هم گریه طولانی کرد، آنگاه به نماز پرداخت.
(1) 6- هفتاد نماز بر پیکر حمزه علیه السلام
بیشتر مورّخان و محدّثان، از عبداللَّه بن عباس نقل کردهاند بر خلاف همه شهیدان، که رسول خدا بر آنان، مانند همه مسلمانان دیگر، یک نماز میخواند، بر پیکر عمویش حمزه هفتاد نماز یا هفتاد و دو نماز گزارد. بدین ترتیب که: ابتدا پیکر عمویش را با یک قطعه لباس سفید پوشاند، سپس با هفت تکبیر بر وی نماز خواند. پس از آن هر یک از شهدا را آوردند که بر وی نماز بخواند، در کنار پیکر حمزه قرار داد و به هر دو نماز خواند و سرانجام بر پیکر عمویش هفتاد و دو نماز گزارد.
(2) 7- دفن حضرت حمزه با کفن.
آنچه مسلّم است، این است که: بر پیکر شهدا که در جبهه و میدان جنگ به شهادت میرسند، نه غسل میکنند و نه کفن، بلکه با همان پیکر و لباس خون آلود به خاک میسپارند. عمل رسول خدا درباره شهدای احد هم، چنین بوده است.
در منابع حدیثی، از جمله در سنن ابی داود آمده است که در جنگ احد رسولخدا دستور سلاح را از پیکر شهدا برگیرند و با لباس خونآلودشان دفن کنند.
(3) کلینی رحمه الله از امام صادق علیه السلام نقل میکند: «چون مشرکان لباس از تن حمزه برگرفته بودند و پیکرش برهنه بود، رسول خدا دستور داد بر عمویش کفن بپوشانند و لذا او را در میان نمدی قرار دادند و دفن کردند رحمه الله «إِنَّ رَسول اللَّه صلی الله علیه و آله صَلّی عَلی حَمزة و کَفَّنَهُ لِأَنَّهُ کانَ جُرِّد»
(4)دفن حضرت حمزه
به هنگام دفن شهدا، پیکر چند تن از آنان برای دفن شدن به مدینه منتقل گردید، چون این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله
1- ذخائر العُقبی، ص 181
2- سیره ابن هشام، ج 3، ص 30؛ الروض الأُنُف، ج 3، ص 17؛ سنن أبی داود، ج 2، ص 174
3- سنن ابی داود، ج 3، ص 274
4- فروع کافی، ج 1، ص 58
ص: 47
رسید، از این عمل منع کرد و فرمود:
«ادفنُوهُم حَیثُ صُرِعُوا»؛ «در همانجا که به شهادت رسیدهاند، دفن کنید.» و چون دستور پیامبر به مدینه رسید و جنازه «شماس مخزومی) هنوز دفن نشده بود، او را به احُد برگرداندند و در همانجا به خاک سپردند.
(1) رسول خدا در بالای سر هر یک از شهدا قرار میگرفت، جملهای در مقام ارجمند شهادت و رتبه و درجه شهدا در قیامت بیان میکرد؛ از جمله این که میفرمود:
«أَنَا شَهیدٌ عَلی هؤُلاء أَنَّهُ ما مِن جَریحٍ یُجْرَحُ فیاللَّه إِلّا وَ اللَّهُ یَبعَثُهُ یَومَ القِیامَة و جُرحه یَدمی اللَّونُ لَونُ دَمٍ وَ الرِّیحُ ریحُ مِسکٍ».
آنگاه میفرمود:
«انْظُرُوا أَکثر هؤُلاء جمعاً لِلقرآن فَاجْعَلُوه أَمام اصحابه فی الْقَبر».
(2)«من شهادت میدهم که کسی در راه خدا مجروح نمیشود مگر اینکه خداوند در روز قیامت او را در حالی محشور میکند که از جراحت او خون جاری است، رنگ آن رنگ خون و بویش بوی مشک است».
سپس فرمود: هر یک از این شهدا بیشتر قرآن بلد است، در داخل قبر، پیش روی همقبرش قرار دهید.
حمزه به تنهایی در یک قبر
در منابع حدیثی آمده است: در جنگ احُد انصار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا رسول اللَّه، بدنها خسته و مجروح و قبر کندن بر تک تک شهدا طاقت فرسا است، فرمود:
«إِحفِرُوا وَ أَوسِعُوا وَ اجْعَلُوا الَّرجُلَین فی القَبْرِ الواحد».
«قبر را وسیعتر حفر کنید و هر دو نفر را در یک قبر به خاک بسپارید.»
پرسیدند: «أَیُّهُم یُقَدَّم»؛ «کدام را در سمت قبله قرار دهیم؟» فرمود: «اکْثَرُهُم قرآناً»؛ «آنکه بیشتر قرآن بلد است». و بدین گونه، دو نفر و گاهی سه نفر در یک قبر دفن میشدند.
(3) از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد خارجة بن زید با سعد بن ربیع و نعمان ابن مالک با عبده در یک قبر دفن شدند و همچنین عمرو بن جموح و عبداللَّه بن عمرو بن حرام کهبا همدوست صمیمی بودند، در یک قبر دفن گردیدند.
(4) ولی
1- سیره ابن هشام، ج 3، ص 42 سنن ابی داود، ج 2، ص 180
2- فروع کافی، ج 1، ص 58
3- سنن ابی داوود ج 2، ص 174؛ ابن کثیر ج 4، ص 42؛ ابن اثیر ج 2، ص 113
4- طبقات واقدی ج 2، ص 31
ص: 48
حمزه به تنهایی و مستقلًا در یک قبر دفن گردید و در دفن او چند نفر شرکت نمودند؛ از جمله امیر مؤمنان علیه السلام و ابوبکر و عمر و زبیر داخل قبر شدند و این در حالی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله با حالت تأثر در کنار قبر نشسته بود و بر خاکسپاری او نظارت میفرمود
(1) تشکیل مجلس عزا
رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه صحابه، پس از دفن شهدا، با استقبال زنان بیوه و کودکان یتیم وارد مدینه گردید. در صفحات گذشته به بعضی از جریانات که به هنگام مراجعت آنان واقع شده است اشاره کردیم ولی شاید جالبترین این حوادث و حساسترین این صحنهها که در مدینه به وقوع پیوست تشکیل مجلس عزا برای حمزه سید الشهدا باشد.
ابن هشام از ابن اسحاق چنین نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله از کنار خانههای قبیله «بنی عبدا الأشهل» و بنی ظفر عبور میکرد، صدای بانوان این دو قبیله را که بر شهدای خود میگریستند شنید به آن حضرت رقّت دست داد و گریست و اشکش جاری گردید و فرمود: «لکِنْ حَمْزَةَ لا بَواکِیَ لَهُ»؛ «ولی حمزه گریه کنندهای ندارد» چون این سخن پیامبر را به سعدبن معاذ و اسَید بن حُضَیر نقل کردند، به بانوان این دو قبیله دستور دادند لباس عزا به تن کنید و در کنار بیت رسول خدا بر عموی آن بزرگوار گریه و عزاداری کنید؛ «امَرا نسائَهُم ان یَتَحزَّمن ثُمّ یذهبنّ فیبکینّ عَلی عَمّ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله».
(2)ابن اسحاق اضافه می کند که چون صدای گریه این بانوان از کنار مسجد «و مجلس عزا» به گوش رسول خدا رسید، از منزل خود حرکت کرد و به میان آنها رفت و چنین فرمود: خدا بر شما رحمت کند که با وجود خویش مرا یاری و مواسات نمودید به خانههای خود برگردید و «ارجعنَ یَرْحَمَکنَّ اللَّه فَقد آسیتنّ بأنفسکنّ»
واقدیمتوفای 207 پساز نقل همان مطالب میگوید: بر اساس همان مراسم رسم زنان مدینه، تا امروز چنین است که اگر یکی از عزایزانشان از دنیا برود اول بر حمزه گریه و عزاداری میکند سپس بر عزیز از دست رفته خود «فَهُنَّ الَی الْیَوم اذا مات الْمَیّت مِن الأنصار بَدَأ النّساء فَبَکَینَ عَلی حَمزة ثُمَّ بَکَینَ عَلی مَیِّتِهِنَّ»
(3)
1- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 113
2- سیره ابن هشام ج 3، صص 42- 43؛ ابن کثیر، ج 4، ص 47؛ تاریخ الخمیس ج 1، ص 444؛ طبری ج 3، ص 392
3- طبقات واقدی ج 2، ص 31
ص: 49
رسول خدا چرا اندوهگین بود؟!
از آنچه ملاحظه کردید، معلوم شد که رسول خدا در شهادت عمویش به شدت متأثر و اندوهگین بود و لذا چون پیکر او را دید با صدای بلند گریست و فرمود: «لَنْ اصاب بِمِثلک أَبَداً» و به همراه عمهاش صفیه و دخترش فاطمه نیز گریست. دوست داشت بانوان هم بر وی گریه کنند و از گریه کنندگان تقدیر و آنها را دعا نمود و به هنگام اقامه نماز بر پیکر او، گریه ممتد و زمزمه و در دل داشت.
پر واضح است که این حزن و اندوه شدید رسول خدا، نبود مگر به جهت فداکاری و ثبات قدم حمزه و این گریه نبود مگر به جهت تلاش و جانفشانی عموی رسول خدا در اعلالی کلمه حق، همانگونه که فرمود: «کُنْتَ فَعُولًا بِالْخَیرات».
در واقع اندوه رسول خدا اندوه بر مصیبتی بود که از فقدان یک مجاهد مخلص و مدافع شجاع بر اسلام وارد شده بود؛ زیرا رسول خدا نه در اثر عواطف شخصی و به انگیزه علاقه قومی بر کسی محزون میگرید و نه کسی را با این انگیزهها به گریه تشویق مینمود بلکه علاقه و دوستی او برای خدا و دوری و انزجارش هم برای خدا بود.
آری، معیار اندوه رسول خدا بر حمزه، بر ارتباط حمزه با خدا بر میگردد و حزن پیامبر بر وی به مقیاس خسارت فقدان او نسبت به اسلام بود و گرنه همانگونه که حمزه عموی پیامبر است، ابولهب نیز عموی پیامبر بود ولی هیچ عداوت و دشمنی مانند عداوت و دشمنی ابولهب نسبت به رسول خدا و هیچ ایذاء و اذیّتی مانند اذیت او نسبت به آن حضرت نبود و به همین نسبت انزجار رسول خدا از وی و در مقابل این دوری و انزجار متقابل عنایت و علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله را میبینیم نسبت به سلمان، که میفرمود: نگویید سلمان فارسی، بگویید سلمان محمدی تا آنجا که درباره او فرمود: «سَلْمانُ مِنّا اهْل الْبَیت».
شاعر میگوید:
کانت مودّة سلمان لهم رحماً ولم یکن بین نوح و ابنه رحم
(1)همان گونه که عملکرد هند و
1- «محبت و دوستی سلمان موجب قرابت او با اهل بیت گردید ولی در میان نوح و فرزندش قرابتی نبود.»
ص: 50
ابوسفیان با پیکر آن شهید عزیز و اهانت ابوسفیان بر قبر شریفش در دوران خلافت عثمان و تصمیم معاویه بر محو اثر قبر او پس از گذشت بیش از چهل سال از جنگ احد
(1) همه اینها دلیل محکم بر نقش مؤثر آن بزرگوار در اعلای کلمه حق و در هم کوبیدن شرک و الحاد بود.
پینوشتها:
1- در بخشهای آینده این دو موضوع را ملاحظه خواهید فرمود.
ص: 52
یادآوری:
در شماره پیشین، در مقاله «حضرت حمزه علیه السلام در جنگ احُد» راجع به طول و عرض کوه احد مطلبی نقل شده بود که مورد نقد برخی از خوانندگان محترم قرار گرفت، بدینوسیله ضمن تشکر از این عزیزان، اندازه صحیح و درست آن که در کتاب «دراسات فی خدمة المدینة النبویّة- (1) احد» آمده به شرح ذیل اصلاح میگردد:
«... طول سلسله جبال احد هشت کیلومتر و عرض آن در سمت شرق دو کیلومتر و در سمت غرب بیش از سه کیلومتر است.»
فصلنامه «میقات حج»