نژادی است. قرآن مجید و سنت رسول گرامی و عمل مسلمین در صدر اسلام، بر این مانع پیروز شد و وحی الهی جامعه بشری را با این خطاب مخاطب ساخت:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله کردیم تا یکدیگر را بشناسید، در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست، بیتردید خداوند دانا و آگاه است.»
ولی در قرن 19 برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و تقسیم کشور بزرگ اسلامی به کشورهای کوچک، مسأله قومیت بار دیگر بر سر زبانها افتاد و عوامل اجانب، به قومیت اصالت بخشیدند و به تحقیر دیگر نژادها پرداختند. در کشورهای عربی اندیشه «پان عربیسم» و در کشور عثمانی و ترکیه فعلی «پان ترکیسم» و در ایران «پان ایرانیسم» را زنده کردند و هر قومی، قوم دیگر را تحقیر کرد و خود را محور فضیلت و برتری دانست و هنوز هم این نعره جاهلی در بیشتر کشورهای اسلامی جنبه محوری دارد در حالی که اسلام با آن مبارزه کرده است.
گفتنی است مسأله نژاد و احترام به خاک و زبان، میتواند دو معنای مختلف داشته باشد؛ یکی بسیار مستحسن و دیگری کاملًا زشت و منفور.
انسان از این نظر که در سرزمینی دیده به جهان گشوده و از مواهب آنجا بهره گرفته، به آن منطقه مهر بورزد و در عمران و آبادی آن بکوشد و ... چنین گرایشی به نژاد و یا آب و خاک و یا زبان، بسیار مستحسن است؛ زیرا حقی را که آب و خاک و مردم منطقه به گردن او دارند ادا کرده است.
ولی اگر انسان به خاطر وابستگی به قومی و یا زبانی و خاکی خود محور گردد و در صدد تقویت قومی و تضعیف دیگران برآید و ... چنین قوم گرایی، همان ناسیونالیسم مبغوض و شوم است که اسلام آن را محکوم کرده است و برتری را در تقوا و ایثار دانسته است و به وابستگیهایی مانند زبان و خون، ارزشی قائل نشده و فخر فروشی از این طریق را انگیزه جاهلی معرفی کرده است.
ص: 190
3- ناآگاهی از عقاید همدیگر
یکی از موانع تقریب، ناآگاهی فرق اسلامی از عقاید همدیگر است؛ ناآگاهی که همراه با یک رشته تهمتها و نارواییها است، مسلماً چنین ناآگاهی مایه خصومت و دوئیت خواهد بود.
اکنون در اینجا نمونههایی را یادآور میشویم تا پایه تأثیر این جهل بر تفرقه و دو دستگی روشن شود:
* در سال 1336 به زیارت خانه خدا مشرف شده بودم و در بازار مکه وارد مغازهای شدم تا چیزی به عنوان سوغات تهیه کنم، اتفاقاً صاحب آن نیز از قبل با من آشنا بود. او در صدد بود از عقاید من آگاه شود، از این رو پرسید: شما شیعیان بعد از نماز با حرکت دادن دستهای خود، چه میگویید؟
گفتم: میگوییم: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، اللَّه اکبر.
او با شگفتی گفت: من شنیدهام که شما سه بار میگویید: خان الأمین!
جایی که پایه اطلاع یک تاجر مکی، که هر سال با هزاران شیعی سر و کار دارد، این باشد، باید دید پایه اطلاعات دور افتادگان از این مکتب چگونه است؟!
باید دانست که جمله «خان الأمین» شعار یهودیان است که میگویند جبرئیل امین خیانت کرد و نبوّت را که از آن آل اسحاق بود به آل اسماعیل تفویض کرد و از این جهت جبرئیل را دشمن میشمارند و شعار خان الأمین سر میدهند.
متأسفانه این شعار ناروا که ساخته اندیشه ناپاک یهود است، به شیعه نسبت داده میشود.
(1)* باز در همان سال یکی از مدرسان حرم شریف که به منزل او وارده شده بودم، به دیدنم آمد و پس از مذاکراتی پرسید:
«هَلْ لِلشیعَة تَأْلیف؟»؛ «آیا شیعه کتابی دارد؟»
گفتم: یالَلأسف، شخصی در امّ القرای اسلام به سر میبرد ولی تا این حد از فرهنگ شیعه ناآگاه است. در حالی که روزگاری مکه و مدینه مرکز شیعه بود
(2) و سالیان درازی حاکمان مکه را شرفا تشکیل میدادهاند که بر مذهب شیعه زیدی و یا امامی بودند، ولی تبلیغات سوء آن چنان اثر نهاده که مدرس حرم از اصالت شیعه تا این حد ناآگاه است که
1- تفسیر رازی، ج 1، تفسیر آیه قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ بقره: 97
2- ابن حجر در مقدمه کتاب «الصواعق المحرقه» علل نگارش کتاب خود را چنین مینویسد: «ثمّسئلت قدیماً فی اقراءه فی رمضان سنة 950 ه. بالمسجد الحرام لکثرة الشیعة و الرافضة و نحوهما بمکة المشرفة أشرف بلاد الإسلام.» صواعق المحرقه، ج 3.
ص: 191
حتی نام کتب شیعه را نشنیده است! مقداری با او سخن گفتم و چند کتابی که در اختیارم بود تقدیمش کردم.
تقیه سلاح انسان ضعیف است
یکی از آثار سوء ناآگاهی از عقاید شیعه، این است که تقیه را به معنای نفاق میگیرند و خیال میکنند که شیعه همه جا با گروه اهل سنت از در تقیه وارد میشود و واقعیات را کتمان کرده، تظاهر به وفاق میکند.
در حالی که تقیه سلاح انسان ضعیفی است که در کشوری زندگی میکند و در آنجا آزادیها مصادره شده و کسی که بر خلاف نظر حاکم سخن بگوید، قلع و قمع میشود در اینجا فرد ضعیف چارهای جز کتمان عقیده ندارد. ولی این، به این معنا نیست که شیعه پیوسته بر اصل تقیه تکیه کرده و کتابهای خود را بر این اساس مینویسد یا پیوسته بر این اساس سخن میگوید.
و به دیگر سخن: تقیه مربوط به انسان خاص و در جریان خاصی است، آنجا که فرد ضعیف ناچار میشود عقیده خود را کتمان کند و بر طبق خواسته حاکم عمل نماید ولی تا کنون دیده و شنیده نشده است که یک دانشمند شعیی کتابی را بر وفق تقیه بنویسد.
اخیراً کتابی به نام «العقیدة الإسلامیه» در 150 اصل، از این جانب منتشر شده که در آن، به مجموع عقاید شیعه امامیه پرداخته و از اصیلترین کتابهای شیعی، همراه با آیات قرآنی و احادیث نبوی بهره گرفته است. و هر فردی اگر بخواهد از عقاید شیعه آگاه شود، میتواند به این کتاب مراجعه کند و خوشبختانه این کتاب به زبانهای مختلف نیز ترجمه شده است.
تقیه اصلِ قرآنیِ خدشه ناپذیر است که وحی الهی آن را بر افراد ناتوان و گرفتار در چنگال ظالمان تجویز کرده است. مفسّران میگویند: وقتی قریش، عمار و پدر او یاسر و مادر وی سمیه را دستگیر کردند و از آنان خواستند که بر آیین اسلام کفر ورزند، یاسر و سمیه از اظهار خودداری کردند و در نتیجه کشته شدند ولی عمار با آنان موافقت کرد و آزاد شد و گریه کنان به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، پیامبر اشک از چشمان او پاک کرد و فرمود: «إن عادُوالَکَ فَعُد لَهُمْ بما قلت»؛ «اگر بار دیگر گرفتار شدی، باز خواسته آنان را عملی کن.»
(1)
1- طبرسی، مجمعالبیان، ج 3، ص 388؛ کشاف، ج 2، ص 430؛ قرطبی، الجامع أحکام القرآن، ج 4، ص 57
ص: 192
تقیه یک اصل عقلایی است و اساس آن را تقدیم اهم بر مهم تشکیل میدهد و مؤمن آل فرعون، با این که عقیده محکمی داشت، ولی آن را مکتوم و پنهان میساخت تا از این طریق بتواند جان و عرض خود را از تعریض فراعنه حفظ کند و به موسی و بنی اسرائیل خدمت نماید. چنان که وحی الهی درباره او میفرماید:
وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّی اللَّهُ ...
(1)«آیا مردی را میکشید به خاطر این که میگوید پروردگارم خداست؟»
ممکن است گفته شود: این دو آیه و همچنین آیه لَایَتَّخِذْ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنْ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً
(2)مربوط به تقیه از کافر است، نه تقیه از مسلمان. ولی پاسخ آن وحدت ملاک است، هرگاه حاکم اسلامی بسان حاکم کافر آزادیهای مشروع را مصادره کند و نفسها را در سینه خفه سازد، مسلمانان چارهای جز تقیه و مماشات ندارند و این حقیقتی است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت بر آن تصریح کردهاند. عبارت امام شافعی، که رازی آن را نقل کرده، چنین است:
او در تفسیر آیه إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً میگوید:
«ظاهِرُ الآیة عَلی انَّ التَّقیَّةَ انَّما تَحلّ مَعَ الکُفّار الْغالِبِین إلّا انَّ مَذهَبَ الشّافعی- رضیاللَّه عنه- هُو انَّ الحالَةَ بَینَ المُسْلِمِین إِذا شاکَلت الحالَة بَین المُسلمین وَ الْکافِرِین، حَلَّت التَّقیَّة محاماة عَنِ النّفس»
(3)«ظاهر آیه این است که تقیه در مقابل کافر غالب مشروع است، ولی امام شافعی میگوید: اگر شرایط حاکم بر مسلمانان بسان شرایط مسلمانان با کافران باشد، تقیه برای حفظ نفس جایز است.»
بدا چیست
بدا، یکی از معارف قرآن است و آیاتی درباره آن فرود آمده و احادیثی به تشریح آن پرداخته، همچنین دانشمندان اسلامی بر صحت آن اتفاق نظر دارند و به دیگر سخن:
1- غافر: 28
2- آل عمران: 28
3- رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 13، در تفسیر آیه یاد شده در متن.
ص: 193
محتوای بدا چیزی نیست که مسلمانان آگاه از قرآن و سنت پیامبر بتواند آن را انکار کند، فقط از لفظ آن وحشت دارند، در حالی که در معارف و عقاید، مضمون و محتوا مطرح است نه لفظ و تعبیر.
حقیقت بدا، جز این نیست که انسان با اعمال نیک و بدِ خود، سرنوشت خود را دگرگون سازد، همچنانکه قوم یونس به وسیله توبه و انابه سرنوشت بد خود را، که نزول عذاب الهی بود، دگرگون ساختند و عذاب را از خود دفع کردند؛ چنان که قرآن کریم میفرماید:
فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ
(1)«چرا هیچ یک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند که مفید به حالشان باشد مگر قوم یونس، آنگاه که ایمان آوردند عذاب رسوا کننده را از زندگی آنان برطرف کردیم و تا مدّت معینی آنها را بهرهمند ساختیم.»
مضمون آیه، همان محتوای «بدا» است؛ یعنی چیزی که همه مسلمانان در آن اتفاق دارند و میگویند فرد و جامعه میتوانند با اعمال پاک و نیک و یا آلوده و زشت خود، سرنوشت موجود و حاکم بر خود را دگرگون سازند.
پاسخ یک سؤال
گاهی میپرسند: محتوای «بدا» مورد پذیرش همگان است و آیات قرآنی بر صحت آن گواهی میدهند، چه آیهای صریحتر از این که میگوید:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
(2)«هرگاه مردم شهرها ایمان آورده، تقوا پیشه میکردند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برای ایشان میگشودم، ولی تکذیب کردند پس به کیفر دستاوردشان گرفتیم.»
1- یونس: 98
2- اعراف: 96
ص: 194
ولی سؤال این است که: چرا از این اصل به جمله «بد اللَّه فی قَومِ یُونِس» تعبیر میشود؛ چون مفاد ظاهری آن این است که برای خدا مخفی بود سپس چیز جدیدی آشکار گشت و اراده قطعی بر این تعلّق گرفته بود که آنان را کیفر دهد، سپس تبدل رأی به او دست داد.
پاسخ آن روشن است و آن این که به کار بردن این لفظ درباره خدا، از باب «مجاز» است نه حقیقت، همچنان که به کار بردن لفظ «مکر» و «استهزاء» در مورد خدا از باب مجاز است؛ چنان که میفرماید:
أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ
(1)«آیا از مکر و حیله خدا مطمئن گشتهاند، از مکر خدا جز قوم زیانکار کسی مطمئن نمیباشد.»
و علت به کار بردن این جمله که: «با مقام ربوبی سازگار نیست» این است که یک چنین جریانی از نظر بشرهای عادی نوعی «بدا» است؛ یعنی ظهور پس از خفا است، گویا بشر از دیدگاه خود سخن میگوید:
اتفاقاً در حدیث پیامبر، خود این جمله وارد شده است.
بخاری نقل میکند: «ثَلاثَة مِنْ بَنی إسْرائیل: أَبْرص وَاقْرَع وَأعمی بَدا للَّهأنْ یَبْتَلیهم فَبَعَث ملکاً ...»
(2)برای آگاهی بیشتر از احادیث مربوط به بدا، مراجعه شود به کتاب «الدّرُّ الْمَنْثور» سیوطی
(3).
آقای شیخ عبدالعزیز که مفتی اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان در خبرگان نخست بود و در کمسیون مربوط به احوال شخصیه همکاری داشتیم، روزی مسأله بدا را مطرح کرد، به او گفتم بدا به معنای امکان تغییر سرنوشت با اعمال صالح و طالح است. او گفت: کتابی از قدمای شیعه معرفی کن که این اصل را به این نحو تفسیر کرده باشد، کتاب «أوائل المقالات» شیخ مفید را در اختیارش نهادم. او پس از چند روز، کتاب را باز گرداند و گفت: اگر معنای «بدا» همین باشد که مؤلف این کتاب میگوید، همه مسلمانان به آن معتقدند.
1- اعراف: 99
2- صحیح بخاری، ص 4، ص 172، باب حدیث الأبرص و الأعمی و الأعرج.
3- الدر المنثور، ج 4، ص 660 تفسیر آیه یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ رعد: 39
ص: 195
این حادثه حاکی از آن است که جهل و ناآگاهی از عقاید و مشترکات شیعه، یکی از موانع تقریب است و با نشر کتابهای اصیل شیعه میتوان بسیاری از بدبینیها را زدود.
یکی از گامهای بلندی که برای «تقریب» برداشتهایم، نگارش کتابی است به نام «طبقات الفقها» در 16 جلد، که 10 جلد آن منتشر شده و 6 جلد دیگر آن در دست تألیف و انتشار است. دو جلد اول آن مقدمه است که در نخستین جلد آن، مصادر فقه در نزد شیعه و سنی آمده و در جلد دوم آن ادوار فقه آن دو مطرح شده است ولی در تمام موارد از میراث فقهی همگان تجلیل شده، هر چند در مواردی به احقاق حق پرداختهایم.
در پایان باید به برادران اهل سنت بگویم که: «ما یَجْمَعُنا، أَکْثر مِمّا یُفَرِّقُنا»؛ «مشترکات ما فزونتر از متمیزات ما است.»
انّا لتجمعنا العقیدة امة وَیَضُمُّنا دین الهُدی أتباعاً
ویؤلّف الإسلام بین قلوبنا مهما ذهبنا فی الهوی أشیاعاً