پاداشی متناسب با تلاش مردم در آن مقرر کرد.
- واجب کردن پارهای از اعمال و مناسک حج، برای خارج کردنِ کبر و غرور از دل انسان هاست که در زندگی بدان مبتلا میشوند و مبدأ بسیاری از گناهان است.
بدیهی است که زمینه مبارزه با خودخواهی و حبّ نفس با طواف کردن، هروله نمودن در بیابان های خشک و بیآب و علف و در کنار اقشار دیگر جامعه و بدون کمترین امتیازی بیشتر فراهم است.
- هدف خداوند از تشریع این فریضه آن است که بندگان او از این فرصت برای تهذیب نفس و تزکیه روحی خود بهره جسته، مشمول رحمت و غفران الهی شوند.
از بیانات حضرت که نمایی از حکمت و فلسفه حج را تصویر کرده، بر میآید که آمیختن حج به تشریفات و زرق و برق مادیات و آن را از حالت ساده و بیآلایش و توأم با سختی ها خارج نمودن، با فلسفه حج ناسازگار است و این سفر معنوی را در حد یک سفر زیارتی و سیاحتی تنزل میدهد. اگر بنابراین بود که حج در شرایطی آسان و منطقهای خوش آب و هوا و با فراهم بودن همه امکانات رفاهی انجام گیرد، چه ضرورتی داشت که خداوند سبحان خانهاش را در این سرزمین خشک قرار دهد و مردم را به زیارت آن فرا خواند؟
نکتهای که در مطلع بیانات امام جلب توجه میکند و توضیحی کوتاه نیاز دارد، آن است که امام خانه کعبه را بنا شده از سنگ های بینفع و ضرر میشمارد و طبعاً خانه نیز بینفع و ضرر تصور میشود و اعمال و مناسک حج مانند طواف بر گرد آن و آداب مربوط به آن مانند لمس و بوسیدن خانه و حجرالأسود لغو و بیفایده تلقّی میشود. در حالی که در روایتی دیگر امام علی علیه السلام به خلیفه دوم که هنگام امارتش بر حجرالأسود عبور کرد و آن را بوسید و گفت: «تو را میبوسم، در حالی که میدانم سنگی هستی که نفع و ضرری نداری، ولی چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو بسیار ارج مینهاد و اگر ندیده بودم که رسول خدا تو را میبوسد، من تو را نمیبوسیدم»، اعتراض کرد و فرمود:
ص: 17
وقتی خلیفه علت آن را از امام پرسید، حضرت با استناد به آیه مبارکه:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ
(1)پاسخ داد که خداوند از بنیآدم پیمان گرفت که آنها بنده خدایند و خدا ربّ و پروردگار ایشان، آنان نیز شهادت دادند. در آن روز این سنگ دو چشم و دو لب و زبان داشت و خداوند به او فرمود: در قیامت دهانت را بگشا و کسی را که به وفاداری با تو پای بند بود، گواهی ده.
خلیفه از توضیحات حضرت قانع شد و گفت: من در میان امتی که اباالحسن در آن نباشد، نمیتوانم زندگی کنم.
(2) در توضیح و رفع تعارضی که ظاهراً میان این دو بیان وجود دارد، میتوان گفت:
اولًا: آن سخن نسبت به بیفایده و بیضرر بودن سنگ ها، مربوط به سنگ هایی است که خانه کعبه با آن بنا شده و آن سنگ ها قبل از اینکه به صورت خانه کعبه درآید، نفع و ضرری برای انسان ندارد، ولی بسا که پس از آن با تشریع اعمال و مناسک حج منافع فراوانی داشته باشد. ولی بیان اخیر درباره حجرالأسود است که رسول خدا دربارهاش فرمود: «الْحَجَرُ الأَسْوَدُ یَمِینُاللَّهِ فِی الأَرْضِ یُصافِحُ بِها خَلْقَه»
(3)حجرالأسود دست راست (دست رحمت) خدا در زمین است تا بندگان خدا با او مصافحه کنند.
شیخ صدوق «یمیناللَّه» را «راه خدا» تفسیر کرده؛ راهی که مؤمنان از آن به سوی بهشت میروند.
ثانیاً: از بیان اول حضرت استفاده میشود که خداوند سنگ هایی را که نفع و ضرری ندارد و چشم بینا و گوش شنوایی ندارد، «بیتالحرام» خود قرار داد؛ خانهای که برای منافع مردم برپا گشته، معلوم میشود که همان سنگ های ساده بینفع و ضرر، به جعل و اراده و مشیّت الهی منشأ خیرات و برکات و احیاناً موجب ضرر و زیان آدمیان میشود. همه چیز به اراده و مشیت الهی بستگی دارد. همان سنگ های معمولی و جمادات بیروح وقتی به خانه کعبه تبدیل میشود، آثار و برکاتی غیرقابل توصیف پیدا میکند.
ثالثاً: حجرالأسود طبق روایات از سنگ های بهشتی است و هیچ بُعدی ندارد که در عالم معنا و باطن، موجود
1- اعراف: 172
2- بحرانی، تفسیر برهان، ج 2، ص 48
3- شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 424
ص: 18
زندهای باشد و به صورت موجودی بینا و شنوا تجسم یابد. چنانکه درباره اعمال نیک و بد انسان و حتی نیات نیک و بد او روایت شده که، در عالم برزخ و قیامت به صورت موجوداتی زنده ظاهر میشوند.
حجرالأسود تجسم دنیایی و ملکیاش چنین است و بسا که تجسم مثالی و ملکوتیاش موجودی زنده و بینا و شنوا باشد. تنها به نقل یک روایت در این زمینه بسنده میکنیم.
ابوبصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل میکند که حضرت فرمود:
«بنده مؤمن وقتی از دنیا رفت، شش صورت با او در درون قبر مأنوس است که در میان آنها یکی زیباتر، نورانیتر، خوشبوتر و تمیزتر از همه است. یکی از آنها در سمت راست، دیگر سمت چپ، سومی پشت سر، چهارمی در مقابل، دیگری نزد پاها و آنکه از همه زیباتر است بالای سر بنده مؤمن قرار میگیرند و هر کدام در همان جهتی که قرار دارند، او را از آسیب ها حفظ میکنند. آنکه از همه زیباتر است میگوید: خداوند به شما پاداش خیر دهد، شما کیستید؟ آنکه در سمت راست بنده مؤمن قرار گرفته، میگوید: من نمازم. دیگری که در سمت چپ قرار دارد میگوید: من زکاتم. آنکه در مقابلش قرار دارد میگوید: من روزهام. آنکه پشت سرش قرار دارد میگوید: من حجّم و آنکه پیش پای اوست میگوید: من رفتار نیک او با برادران دینیاش هستم.
سپس همگی از او که زیباتر، خوشبوتر و درخشندهتر از همه بود، میپرسند:
پس تو کیستی؟ میگوید: من ولایت خاندان محمّدم.»
(1) 2- حج، نشانه عظمت پروردگار
امام علی علیه السلام در یکی از سخنرانی های خود، یکی از حکمتهای تشریع حج را نشان دادن عظمت الهی و تواضع بندگان در پیشگاه خداوند و اذعان و اعتراف به عزّت و بزرگی او میشمارد.
«جَعَلَهُ (حَجّ بَیتِهِ الْحَرام) سُبْحانَهُ عَلامَة تَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَاذْعانِهِم لِعِزَّتِهِ»
(2)به خصوص که بسیاری از مردم از حِکَم و اسرار حج آگاه نیستند، اما به خاطر امر پروردگار اعمال و مناسک حج را انجام میدهند و این خود نشانهای از عظمت الهی و اوج تسلیم بندگان در برابر خواست و اراده اوست.
(3) اصولًا تشریع حج را تمرین بندگی خدا دانستهاند؛ زیرا بسیاری از اسرار حج بر انسان ها نامعلوم
1- برقی، المحاسن، ص 288، ح 432
2- نهج البلاغه، خطبه 1
3- ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 233
ص: 19
است. اگر بندهای حکمت دستورات الهی را بداند، آنگاه به آن دستور گردن نهد، معلوم نیست چه مقدار خلوص در این اطاعت باشد، کمال اخلاص وقتی است که انسان حکمت امر و نهی خدا را نداند و در عین حال بدون کمترین چون و چرایی اطاعت کند و حج تجلّیگاه اخلاص آدمیان در حدّ اعلی است.
چنانکه ابراهیم خلیل علیه السلام دستورات الهی را بدون کمترین تردید و سؤال و اعتراضی انجام میداد. بردن یک کودک شیرخوار به همراه مادر و رها کردنشان در سرزمین خشک و بیآب و علف حجاز، ذبح فرزند در پیشگاه با عظمت الهی، به مجرد اطلاع از این تکلیف، در حالی که چنین تکالیفی با منطق عادی بشری قابل هضم نیست، نشانه اوج بندگی او و فرزندش اسماعیل است.
قرآن ماجرای تسلیم این پدر و پسر را زیبا ترسیم میکند و میفرماید:
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ* وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ.
(1)«چون هر دو تسلیم (امر حق) شدند و او را برای کشتن به رو افکند و در آن حال ندا دادیم که ای ابراهیم، تو مأموریتت را انجام دادی که ما نیکوکاران را چنین پاداش نیکویی میدهیم. این همان امتحان آشکار است.»
مفسّران از لحن آیه شریفه که میفرماید: «تو رؤیایت را تحقق بخشیدی و به وظیفهات عمل کردی» استفاده کردهاند که خداوند از این دستور هدفی جز آزمودن ابراهیم نداشت. هدف بریده شدن سر اسماعیل نبود؛ به طوری که وقتی خلوص ابراهیم معلوم گشت، خداوند از دستور خود صرف نظر کند و به ابراهیم بگوید: بس است و بیش از این ادامه نده. بلکه از ابتدا، هدف آزمایش ابراهیم بود
(2) و البته ابراهیم از این امر اطلاعی نداشت و اتفاقاً کمال اخلاص او در بیاطلاعی او از حقیقت امر الهی و حکمت این دستور فهمیده میشود.
به هر تقدیر، یکی از اسرار حج آن است که بندگان خدا با آنکه از حکمت های واقعی اعمال و مناسک حج بیاطلاعند، در عین حال پیشانی بندگی بر زمین میسایند و عظمت خدا و تواضع و بندگی خود را به نمایش میگذارند.
1- صافات: 105- 103
2- نک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 153
ص: 20
3- حج، پرچم اسلام
تعبیر جالب دیگری که از امام علی علیه السلام نقل شده، آن است که حج پرچم اسلام است که به امر پروردگار به اهتزاز درآمده؛ «جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَتَعالی لِلإِسْلامِ عَلَماً»
(1)معنای این سخن آن است که تا وقتی حج به عنوان پرچم در اهتزاز باشد، اسلام نیز زنده و پابرجاست؛ زیرا نشانه حیات هر لشکری به این است که پرچمش همچنان در اهتزاز باشد. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:
«لایَزالُ الدِّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَة»
(2)کعبه که محور فریضه حج است، تا هر وقت قبلهگاه مسلمانان باشد و بر محور خانه خدا، که مرکز توحید و یکتاپرستی است، بچرخند، اسلام زنده و پابرجاست. با توجه به چنین جایگاهی برای حج است که از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: «حجِّ خانه پروردگارتان را ترک نکنید که هلاک میشوید»
(3) و باز هم به همین جهت است که حاکم اسلامی وظیفه دارد مردم را به انجام فریضه حج تشویق کند و در صورت لزوم، هزینه حجّ عدهای را تأمین نماید و یا برای جلوگیری از ترک آن، مردم را به انجام این فریضه وادار کند؛ زیرا در صورت ترک فریضه حج، پرچم اسلام فرو افتاده که جز به معنای شکست اسلام و هلاکت مردم نیست. حیات واقعی انسان به دین و ایمان اوست، در صورت شکست دین خدا و از دست رفتن ایمان و اعتقاد مردم، انسان ها موجودات مردهای خواهند بود که در عالم ماده و طبیعت مدفون شدهاند.
4- حج، معامله با خدا
امام علی علیه السلام در فراز دیگری از سخنان خود سرزمین وحی و حج را «متجر عبادت خدا» میخواند که انسان با حضور خود در این سرزمین، با خدا وارد معامله شده است؛ معاملهای پر سود و منفعت. امام حج را توفیقی از جانب پروردگار معرفی میکند که نصیب بعضی از بندگانش میشود؛ زیرا حُجّاج در موقف پیامبران وقوف میکنند و همچون فرشتگان که در عرش الهی طواف میکنند، به طواف خانه خدا میپردازند.
توفیق از جانب خداست؛ زیرا خداوند گروهی از بندگان را بر میگزیند که گوش به فرمان او بوده و دعوتش را لبیک
1- نهج البلاغه، خطبه 1
2- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 243، ح 2307
3- شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 8، ص 15
ص: 21
میگویند و سخنانش را تصدیق میکنند «وَاخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سَمّاعاً اجابُوا الَیهِ دَعْوَتَهُ وَصَدَّقُوا کَلِمَتَه». با حضور در میدان تجارت بندگی خدا، سود فراوانی میبرند و برای حضور در وعدهگاه آمرزش الهی از یکدیگر سبقت میجویند؛ «یُحْرِزُونَ الأرْباحَ فِی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَیَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوعِد مَغْفِرَتِه»
(1)از این رو، از کسانیکه این میدان پرسود و منفعت با خدا را به «تجارتی دنیوی» تبدیل میکنند، اظهار شگفتی میکرد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل مینمود که حضرتش فرمود: گروهی بعد از شما خواهند آمد که از طرف مردگان و زندگان حج بجا میآورند و بیش از اجرت و حق خود درخواست و دریافت میکنند و میخورند؛ «قَوْمٌ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِکُمْ یَحُجُّونَ عَنِ الأَمْواتِ وَالأَحْیاءِ فَیَسْتَفْضِلُونَ الْفَضْلَة فَیَأْکُلُونَها» (2)این سخن نبوی که امام علی علیه السلام آن را نقل کرده، هشداری جدّی به کسانی است که فریضه حج را از دریچه منافع دنیوی مشاهده میکنند و سفر حج برایشان سفری تجاری گشته و از فلسفه این فریضه بزرگ الهی بکلّی غافلند و اجر و عظمت معنوی و اخروی آن را با مادّیت مبادله میکنند.از جمله عواملی که آدمی را به چنین غفلتی دچار میکند، تکرار زیاد سفر حج است؛ به طوری که این سفر برای انسان عادی شده و به صورت شغل درآید. در این که ساماندهی امور حج نیاز به افرادی دارد که این وظیفه را عهدهدار شوند و به عنوان تکلیف شرعی بدان اقدام نمایند، بحثی نیست، تنها سخن در این است که این امر زائر بیتاللَّه الحرام را از فریضه بزرگ حج غافل نسازد و «میدان بندگی خدا» به «بازار تجارت» تنزّل پیدا نکند.پینوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 1
2- نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 66