مقدمه
محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی (224- 28 شوال 310) محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ برجسته سُنّی مذهب قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، شخصیت و عالمی شناخته شده است که در باره او تحقیقات و مطالعات فراوانی صورت گرفته و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. (1) در مقایسه او و نوشتههایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن میشناسیم، بدون تردید میتوان برتری وی را در بیشتر زمینههای علمی؛ مانند فقه، (2) حدیث، تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکّر سنی، به لحاظ کثرت تألیفاتخوب و ماندنی، تنها میتوان او را در ردیف برخی از بزرگترین مؤلفان سنّی مانند خطیب بغدادی، ابن جوزی، شمس الدین ذهبی و ابن حَجَر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشتههای او، به ویژه دو کتاب «تاریخ» و «تفسیر» اش بر آثاری که پس از او نگارش یافته، برای شناخت برجستگی وی کافی است.
ما درباره باورهای مذهبی او در جای دیگری به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبی ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبری در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد، شرح دادهایم. (3) بدون مطالعه آن مطالب، دستکم
1- نک: تاریخ الاسلام ذهبی، ص 320- 310- 286- 279 در پاورقی آنجا دهها منبع برای شرح حال ویآمده است. نیز در لسان المیزان، ج 5، ص 757، ش 7190 به همین ترتیب مآخذ شرح حال وی از مصادر مختلف فراهم آمده است. سیوطی در رسالهای که با عنوان «التنبیه بمن یبعثهاللَّه علی رأس کلّ مائة» نگاشته، طبری را از کسانی دانسته که شایسته است فرد برگزیده در آستانه سال 300 هجری باشد. نک: خلاصة عبقات الأنوار، ج 6، ص 94 قم، 1404 به نقل از رساله یاد شده.
2- طبرانی م 360 محدث بزرگ و صاحب سه معجم صغیر، اوسط و کبیر، وقتی از طبری نقل میکند، او را با «الطبری الفقیه» نام میبرد. نک: المعجم الکبیر، ج 9، ص 292
3- مقاله «اهل حدیث» و «کتاب صریح السنه طبری» در «مقالات تاریخی»، دفتر دوم. و نیز مقاله «نقشاحمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت» در «مقالات تاریخی» دفتر ششم.
1- ابن قتیبه با اشاره به برخورد واکنشی اهل حدیث در برابر رافضه که مقام علی علیه السلام را بیش از حد بالامیبرند، به کوتاهی آنها در نقل احادیث فضائل امام اشاره کرده مینویسد: آنان او را از ائمة الهدی خارج کرده، از جمله ائمه فتن میدانند و عنوان خلافت را برای او ثابت نمیکنند به بهانه آن که مردم بر او اجتماع نکردند، اما در عوض یزید بن معاویه را خلیفه میدانند، چون مردم بر او اجماع کردهاند. پس از آن مینویسد:
«و تحامی کثیر من المحدثین أن یحدثوا بفضائله- کرّماللَّه وجهه- أو یظهروا ما یجب له، و کل تلک الأحادیث لها مخارج صحاح. و جعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیّا شاقّا لعصا المسلمین، حلال الدم، لقول النبی صلّیاللَّه علیه و سلم: «من خرج علی امّتی و هم جمیع، فاقتلوه کائنا من کان». و سوّوا بینه فی الفضل و بین اهل الشوری لأن عمر لو تبیّن له فضله لقدّمه علیهم و لمیجعل الامر شوری بینهم. و أهملوا من ذکره او روی حدیثا من فضائله حتی تحامی کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها و عنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص و معاویة کأنهم لایریدونهما بذلک وإنّما یریدونه. فإن قال قائل: «أخو رسولاللَّه صلّیاللَّه علیه و سلم علیّ وأبوسبطیه الحسن و الحسین و أصحاب الکساء علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین» تمعرت الوجوه و تنکّرت العیون و طرّت حسائک الصدور. وإن ذکر ذاکر قول النبی صلّیاللَّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و «أنت منّیبمنزلة هارون من موسی»، و أشباه هذا، التمسوا لتلک الأحادیث المخارج لینقصوه و یبخسو حقه بُغْضاً منهم للرّافضة و الزاماً لعلیّ علیه السلام بسببهم ما لایلزمه و هذا هو الجهل بعینه. و السلامة لک أن لاتهلک بمحبّته و لاتهلک ببغضته و أن «لا تتحمّل» ضغنا علیه بجنایة غیره، فإن فعلت فأنت جاهل مفرط فی بغضه وإن تعرف له مکانة من رسولاللَّه صلّیاللَّه علیه و سلم بالتربیة و الإخوة و الصهر و الصبر فی مجاهدة أعدائه و بذل مهجته فی الحروب بین یدیه مع مکانه فی العلم و الدین و البأس و الفضل من غیر أن تتجاوز به الموضع الذی وضعه به خیار السلف لما تسمعه من کثیر فضائله فهم کانوا أعلم به و بغیره و لأنّ ما أجمعوا علیه هو العیان الذی لاشکّ فیه، و الأحادیث المنقولة قد یدخلها تحریف و شوب و لو کان إکرامک لرسولاللَّه صلّیاللَّه علیه و سلم هو الذی دعاک إلی محبة من نازع علیا و حاربه و لعنه إذ صحب رسولاللَّه صلّیاللَّه علیه و سلم و خدمه و کنت قد سلکت فی ذلک سبیل المستسلم لأنت بذلک فی علیّ علیه السلام أولی لسابقته و فضله و خاصته و قرابته و الدناوة التی جعلهااللَّه بینه و بین رسولاللَّه صلّیاللَّه علیه و سلم عند المباهلة، حین قال تعالی «قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُم» فدعا حسنا و حسینا «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُم» فدعا فاطمة علیها السلام «وَأنْفُسَنا و أَنْفُسَکُم» فدعا علیا علیه السلام. و من أراداللَّه تبصیره بصّره و من أراد به غیرذلک حیّره». الاختلاف فی اللفظ، صص 41- 43 بیروت، دارالکتب العلمیه.
2- تحقیق احمد المحمودی، قم، مؤسسة الثقافة الاسلامیة لکوشانپور، 1415 به مقدمه مصحح.
3- تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثه، قم، 1413
4- البدایة و النهایه، ج 11- 12 و ص 167، ذیل حوادث سال 310؛ ذریعه، ج 16، ص 35؛ شرح الاخبار، ج 1، صص 131- 132 پاورقی. کلبرگ با اشاره به حدس آقابزرگ در این که مقصود از کتاب مناقب اهل البیت که ابن طاوس آن را به طبری مورخ نسبت داده، کتابی از طبری شیعی است، مینویسد: ظاهرا هیچ منبعی حدس آقابزرگ را تأیید نمیکند. کتابخانه ابن طاوس، ص 398، ش 356
1- معالم العلما ص 106، ش 715؛ و عمدة عیون صحاح الأخبار، ابن بطریق، ص 157
2- رجال النجاشی، ص 322، ش 879.
3- اقبال الاعمال، ج 2، ص 30 قم 1415.
4- الطرائف، ص 142
5- کتابخانه ابن طاوس، ص 288
6- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، نک: کتابخانه ابن طاوس، ص 286
7- کتابخانه ابن طاوس، ص 286، ش 171؛ ص 398، ش 356
1- شگفت آن که فؤاد سزگین تاریخ التراث العربی، مجلد الأول، ج 1، التدوین التاریخی، ص 168 بههیچ روی متوجه منقولات این کتاب طبری نشده و از آن در فهرست کتابهای طبری یاد نکرده است. وی تنها در پاورقی همان صفحه، به نقل از بروکلمان و با اشاره به سخن نجاشی، از رساله الرد علی الحرقوصیه یاد نموده، بدون آن که به باقی ماندههای این اثر مهم در کتابهای بعدی اشاره کند.
1- الغدیر فی التراث الاسلامی، صص 37- 35؛ اهل البیت فی المکتبة العربیه، صص 664- 661
2- رجال النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری، قم ص 322، ش 879
3- کذا. و فی مورد آخر: کتاب خبر غدیر خم و شرح امره، تصنیفه. فهرسة کتب الشیعة و اصولها، تحقیق السید عبدالعزیز الطباطبائی، قم، 1420، ص 424، ش 655
4- عمدة عیون صحاح الاخبار، ص 157 قم، 1412.
5- معالم العلماء، ص 106، ش 715.
1- المنقذ من الضلال، ج 1، ص 334 قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1414.
2- بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، مؤسسة آل البیت، قم، 1411، صص 299- 300
3- الیقین، ص 215
4- اقبال الاعمال، ج 2، ص 30 قم 1415.
5- همان، ج 2، ص 248
6- الطرائف، ص 142 و نک: ص 154 قم، 1400
7- تذکرة الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه ج 2، ص 713
8- طرق حدیث من کنت ...، ص 62، ش 61
1- البدایة و النهایه، ج 11 و 12، ص 167، ذیل حوادث سال 310
2- تهذیب الکمال، ج 20، ص 484
3- در فتح الباری ج 7، ص 61 بدون اشاره به کتاب طبری مینویسد: «و أوعب من جمع مناقبه [یعنیعلیّاً] من الأحادیث الجیاد النسائی فی کتاب الخصائص؛ و اما حدیث من کنت مولاه فَعَلیّ مولاه، فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیرالطرق جدّاً، و قد استودعها ابن عقدة فی کتاب مفرد؛ و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان.
4- تهذیب التهذیب، ج 7، ص 297 بیروت، دارالفکر. نسخهای از کتاب ابن عقده تحت عنوان «جمع طرق حدیث الغدیر» در اختیار ابن حجر بوده است. نک: مقالات تاریخی، دفتر ششم، مقاله منابع تاریخی ابن حجر در الاصابه، ص 363
5- شرح الاخبار، ج 1، صص 132- 130
1- معجم الأدباء، ج 18، ص 80
2- معجم الأدباء، ج 18، ص 84 و 85
3- تاریخ الاسلام ذهبی، صص 320- 310 وص 281
4- سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 132
5- تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 713
6- تاریخ الاسلام ذهبی، 320- 310، ص 283
1- تاریخ دمشق، ج 52، ص 198
2- الذخیره، ص 442 تصحیح سید احمد حسینی اشکوری.. به رغم آن که در هر دو نسخه کتاب، قیدشده که مقصود ابوبکر فرزند ابن ابیداود سجستانی صاحب سنن است، مصحح تصور کرده که آن خطاست و نام خود سجستانی را در متن آورده است!
3- الشافی فی الامامة، ج 2، ص 264 تصحیح سیدعبدالزهراء الخطیب، تهران، مؤسسة الصادق علیه السلام.
4- تقریب المعارف، تحقیق فارس حسون، قم، 1417، صص 207 و 208
1- طرق حدیث من کنت ...، ص 62: و أظنه بمثل جمع هذا الکتاب نسب الی التشیّع.
2- البدایة و النهایه، ج 7، ص 390 داراحیاءالتراث العربی، 1413
3- تاریخ بغداد، ج 2، ص 164؛ تاریخ دمشق، ج 52، ص 196؛ الانساب، ج 4، ص 46؛ معجم الادباء، ج 18، ص 43؛ تاریخ الاسلام ذهبی، صص 320- 310 و 282
4- قال: کانت الحنابلة تَمْنَع و لاتَتْرُک احدًا یَسْمَع علیه. معجم الأدباء، ج 18، ص 43
5- از جمله آنها، انکار حدیث الجلوس علی العرش بود که میگفت محال است و این شعر را میخواند:
سبحان من لیس له انیس و لا له فی عرشه جلیس
یاقوت معجم الادباء، ج 18، ص 58؛ و الوافی بالوفیات، ج 2، ص 287 در ادامه این نقل مینویسد: فلما سمع ذلک الحنابلة منه و أصحاب الحدیث، وثبوا و رموه بمحابرهم و قیل کانت الوفا، فقام ابوجعفر بنفسه و دخل داره، فرموا داره بالحجارة حتی صار علی بابه کالتّلِّ العظیم، و رکب نازوک صاحب الشُّرطة فی عشرات الوف من الجند یمنع عنه العامّة. و وقف علی بابه یوما الی اللیل و أمر برفع الحجارة عنه. و کان قد کتب علی بابه
سبحان من لیس له انیس و لا له فی عرشه جلیس
فأمر نازوک بمحو ذلک. و کتب مکانه بعض اصحاب الحدیث ...
به دنبال این اعتراضات بود که طبری تسلیم شد و متنی مطابق میل حنابله نوشت. این متن همان «صریح السنه» است که ما در مقالات تاریخی دفتر دوم، گزارش آن را آوردهایم.
به جز آنچه گذشت، ابن جوزی به اختلاف نظرهای دیگری میان طبری و ابوبکر بن ابیداود در زمینه مسائل اعتقادی کرده و از تلاش ابن ابیداود در کشاندن مسأله به حکومت و پاسخ طبری سخن گفته است. نک: المنتظم، ج 13، ص 217
دلیل دیگر مخالفت حنابله با طبری، بیاعتنایی طبری به فقه احمد بن حنبل است. ابن الوردی مینویسد: و صنف کتابا فیه اختلاف الفقهاء و لم یذکر فیه احمد بن حنبل، فقیل له فی ذلک، فقال: انما کان احمد بن حنبل محدثا. فاشتد ذلک علی الحنابلة و کانوا لایحصون کثرةً ببغداد، و رموه بالرفض تعصبا و تشنیعا علیه. تاریخ ابن الوردی، ج 1، ص 356 نجف، مطبعة الحیدریه، 1389 ق. المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 71 قاهره، مکتبة المتنبی.
6- تجارب الأمم، ج 5، ص 142 تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1377
1- معجم الادباء، ج 18، ص 40 دارالفکر.
2- المنتظم، ج 13، ص 217
3- همانجا.
4- الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 74 ذیل حوادث سنه 310 بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
5- همانجا.
6- البدایة و النهایه، ج 11 و 12، ص 167 بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1413.
7- البته میان طبری و علی بن داود ظاهری اختلاف نظرهایی بود که منجر به نگارش اثری از محمد بنعلی بن داود ظاهری بر ضدّ طبری شد؛ اما این جریان، ربطی به مناقشه مورد بحث در باره غدیر ندارد. نک: معجم الادباء، ج 18، صص 79 و 80
1- تاریخ الاسلام ذهبی، صص 320- 310 و 516
2- همان، ص 517
3- الفهرست، ص 288 تصحیح تجدد.
4- تاریخ الاسلام ذهبی، 320- 310 و 518
5- میزان الاعتدال، ج 3، ص 499
6- همان.
7- لسان المیزان، ج 5، ص 758 بیروت، تحقیق محمد عبدالرحمن مرعشلی
8- بارها نوشتهایم که اتهام به تشیع با اتهام به رفض متفاوت است. در این باره به بحثهای مقدماتی کتاب تاریخ تشیع در ایران، جلد نخست، مراجعه فرمایید.
1- در باره سال تولد وی بنگرید به مقدمه دیوان أبیبکر الخوارزمی، دکتر حامد صدقی، ص 107
2- نامه او به شیعیان نیشابور در رسائل الخوارزمی، چاپ بیروت، ص 16. استاد صدقی تمامی عباراتیکه در نوشتههای او بوی تشیع میدهد، در مقدمه دیوان ابیبکر الخوارزمی تهران، میراث مکتوب، 1376 صص 117- 115 آورده است.
3- الانساب ج 2، ص 408
4- وفیات الاعیان ج 4، صص 192، 400
5- سیر اعلام النبلاء ج 16، ص 526
6- الوافی بالوفیات، ج 2، ص 284
7- شذرات الذهب ج 3، ص 105
8- مرآة الزمان ج 2، ص 416
9- تاریخ نیشابور، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1375، ص 185. در آنجا این عبارتآمده است: محمد بن العباس، ابن أخت محمد بن جریر، ابوبکر الادیب الخوارزمی، ص 185، ش 2445
10- تاریخ بیهقی، ص 16
1- همان، ص 16
2- معجم البلدان، ج 1، ص 77
3- مقامع الفضل، ج 1، صص 464 و 465 قم، تحقیق و نشر مؤسسة العلامة الوحید البهبهانی، 1421.
4- ج 7، ص 293 و 294
5- ج 9، صص 377 و 378
6- مجالس المؤمنین، ج 1، ص 98
7- و به همین دلیل است که مرحوم محدث ارموی در تعلیقات نقض ج 2، ص 658 او را خواهرزادهطبری مورخ میداند؛ درست همان طور که استاد حامد صدقی نیز این نسبت را مطابق با آنچه در بیشتر مصادر تاریخی آمده، میداند: نک: مقدمه دیوان أبیبکر الخوارزمی، ص 111
8- مقدمه دیوان ابیبکر الخوارزمی، ص 112 و 113
9- البته به جز ابیاتی که خواهد آمد.
1- معجم البلدان، ج 1، ص 77؛ قاضی نوراللَّه نیز شعر بالا را در مجالس المؤمنین 1/ 98 آورده است.
2- نقض، ص 218
3- تاریخ بیهقی، ص 108. با آن که سه منبع کهن این اشعار را آوردهاند، ابن ابیالحدید شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 36 سخن دیگری گفته است. وی با اشاره به کتاب «المسترشد» از محمد بن جریر طبری، مینویسد: او محمد بن جریر صاحب تاریخ نیست بلکه از رجال شیعه است و تصور من بر آن است که مادرش از بنوجریر از شهر آمل طبرستان است و: «بنوجریر الآملیون شیعة مستهترون بالتشیع، فنسب الی أخواله. خاندان جریر از آملیها، در تشیع اصرار دارند و او- یعنی محمد بن جریر شیعی- به داییهای خود منسوب شده است. سپس مینویسد: شعری از او بر این مطلب دلالت دارد و آنگاه همین دو بیت شعر را میآورد با اندکی تغییر:
بآمل مولدی و بنوجریر فأخوالی و یحکی المرء خاله
فمن یک رافضیا عن أبیه فإنی رافضی عن کلاله
روشن نیست که چگونه از نظر ابن ابیالحدید محمد بن جریر رافضی که خودش از خاندان ابن جریر است، تشیعش را به داییهای خود- که باز آنها را بنوجریر دانسته، منتسب میکند؟
4- ص 487 و 488 پس از این متن آن را خواهیم آورد.
1- الیقین، ص 488
2- شرح الاخبار، ج 1، ص 116
3- همان، ص 117
4- شرح الاخبار، صص 130 و 131
1- شرح الاخبار، ج 1، ص 128
2- شرح الاخبار، ج 1، ص 132
1- شرح الاخبار، ص 135. مقصود همین سخن است که امام علی علیه السلام در هنگام حجة الوداع در یمن بوده است.
2- همان، ج 1، ص 136، 137
3- همان، ص 137
4- همان، ص 138
5- همان، ج 1، ص 149
6- شرح الاخبار، ص 164
7- الاستیعاب، ج 3، صص 1090، 1118، 1126
1- المناقب، ج 4، ص 25
2- المناقب، ج 3، ص 48
3- همان، ج 3، ص 67
4- المناقب، ج 3، ص 70؛ ج 4، ص 73
5- همان، ج 3، ص 129
6- همان، ج 2، ص 282
7- متشابه القرآن، قم، انتشارات بیدار، 1410 ج 2، ص 41
1- الیقین، ص 477
2- الطرف، میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، ص 186
3- کلبرگ کتابخانه ابن طاوس، ص 398، ش 356 نوشته است: که مقصود بر حسب نام روات است. اما روشن نیست در الیقین ص 477 که حدیثی از سلمان نقل شده، چگونه میتواند از باب الهاء گرفته شده باشد. همین مسأله در مورد نقل کتاب طرف نیز وجود دارد.
4- در جای دیگری هم الیقین باختصاص مولانا علی أمیرالمؤمنین، تصحیح الانصاری، قم، دارالکتاب، 1413، ص 487 نقلهای دیگری در ستایش طبری از سوی علمای اهل سنت آورده است.
5- الیقین، صص 215 و 216
1- طرق حدیث من کنت مولاه ...، ص 29
2- همان، ص 41
3- همان، ص 62
4- همان، ص 91
5- البدایه و النهایه، ج 5، صص 233- 227 بیروت داراحیاء التراث العربی، 1412
6- همان، ج 7، صص 387- 383
1- همان، ج 5، ص 227
2- الصراط المستقیم، ج 1، ص 9
3- همان، ج 1، ص 153
4- الغدیر، ج 1، ص 214؛ نک: الصراط المستقیم، ج 1، ص 301
5- الصراط، ج 3، ص 79، 81 و 162
6- همان، ج 1، ص 4، ج 3، ص 255
7- همان، ج 1، ص 246. در جلد 1، ص 261 نام وی را در ردیف نویسندگان شیعه مانند ابن بطریق وابن بابویه آورده که احتمال آن که مقصودش طبری شیعه باشد را تقویت میکند.
8- الصراط، ج 1، ص 233: و أسند ابن جریر الطبری فی کتاب المناقب الی النّبی ...
9- بیروت، مؤسسة الرساله، 1409
1- درباره کتاب الولایه نک: الغدیر، ج 1، ص 152
2- الغدیر فی التراث الاسلامی، بیروت، دارالمؤرخ العربی، 1414، صص 37- 35؛ اهل البیت فی المکتبة العربیه، قم، مؤسسة آل البیت، 1417 صص 664- 661، ش 852