تعجب آور نیست اگر شاهد باشیم که منابع غیر شیعی، ریشه نخاوله را از منظری متفاوت با نگاه شیعه، بحث کردهاند. اگر چه نویسندگان سنی نیز ریشه آنان را به قرن اول تاریخ اسلام دنبال میکنند، اما اجداد نخاوله را از همان ابتدا مطرود نشان میدهند؛ آن هم به عنوان حرامزادههایی که پس از تصرف مدینه توسط امویها در سال 683 م. متولد شدند!
به طور دقیق نمیتوان گفت که این روایت در باره ریشه نخاوله از چه زمانی در صفحات تاریخ ظاهر شده است.
که در ژانویه سال 1815 از مدینه دیدن کرده است، به طور مشخص این داستان ویااشارههایی به آنرا از منابع اطلاعاتی سنی در آنجا شنیده است. وی در کتاب Travels in Arabia مینویسد:
گفته میشود که نخاوله فرزندان طرفداران یزیدبن معاویه هستند! این گفته دارای نوعی تفسیر و تعبیر غلط است. چنانکه ریچارد بورتون نیز که در سال 1852 از مدینه دیدن کرده، در این دام افتاده است.
او خاطرنشان میکند که نخاوله، طبق گفته برخی، فرزندان انصار هستند، در حالی که برخی دیگر، ریشه آنها را از یزید فرزند معاویه میدانند؛ عقیده گروه دوّم نمیتواند درست باشد؛ زیرا چنانکه گفته شد، خلیفه یاد شده دشمنِ خونی خاندان علی]« [است و علی بیش از حد از سوی نخاوله از احترام برخوردار است.
در پایان Nallino گفته بورتون را نقل کرده و بر اساس آن، وجود هر نوع رابطهای میان نخاوله و یزید- دومین خلیفه اموی- را به عنوان مطلبی بیاساس رد میکند.
گمان بسیار میرود داستانی که بورکهارت شنیده- و قسمتی از آن را هم اشتباه دریافته- صرفاً یک افسانه باشد. اما حتی اگر اینگونه باشد، دانستن ریشه این خبر ساختگی و دروغین جالب است.
دست کم یافتن سرنخی در ارتباط با زمینه این خبر چندان دشوار نمیباشد؛ آنچه که منابع خبری (سنی) بورکهارت به طور مشخص، در هنگام صحبت درباره ریشه ادعا شده برای نخاوله در ذهن داشتهاند، در حقیقت حادثهای است که به نوعی به یزید بن معاویه مربوط میشود:
محتوای آنچه که ما میتوانیم آن را به عنوان نسخه خبر سنیان مدینه- و به احتمال مبتنی بر منابع قرون میانی- در باره
ص: 231
ریشه نخاوله بنامیم، میتواند در کتابیکه در باره خاندانهای مدینه در قرن هیجدهم میلادی توسط عبدالرحمان انصاری، یک شخصیت محلی که در سال 1783 یا همان حدود درگذشته، یافت شود.
(1) وی تحت عنوان «بیت النخلی» مینویسد:
بیت النخلی؛ که عوام آن را «النخولی» مینامند، (مردمانش) امروزه به کشت نخل مشهور هستند. اینان طوایف و مردمان فراوانی هستند و همه شیعیان بد (شیعة شنیعه) وچیزی از مذهب خود ظاهر نمیسازند. بیشتر آنان افراد جاهلی هستند که چیزی از مذهب رافضه
(2) نمیدانند؛ کسانی که پدرانشان را بر راهی یافته و از آنان پیروی میکنند و بدون شک همراه آنان به جهنم میروند!
(3) نشانههای رفض و بغض آنان فراوان است؛ یکی شهرت است. دیگر آن است که فرزندان خود را داخل حجره نمیکنند و جنازههای خود را (قبل از دفن) به داخل حرم نمیآورند.
(4) همه اینها به خاطر وجود قبر شیخین در آنجاست. همچنین مردگان خود رادر کنار قبور سنیان دفن نمیکنند، بر جنازه سنیان حاضرنمیشوند، آن را غسل نمیدهند و سنیان هم بر جنائز آنان حضور نمییابند.
(5) نخاوله هیچ یک از فرزندان خود را ابوبکر، عمر، عایشه و حفصه نمینامند و نه دختر از سنیان میگیرند، نه به آنان دختر میدهند. بسیاری از این مطالب، در باره طایفه بنوحسین که در مدینه منوره و نجد مشهورند، صدق میکند. همچنان که میان آنان کمال دوستی و محبت برقرار است و ازجمله رفت وآمد و درآمیختن آنان با یکدیگر که با سنیان چنین نیستند.
از نشانههای دیگرِ رفض آنان، عدم حضور در نماز تراویح
(6) رمضان و چیزهای دیگر است که یاد از آنها، بحث را طولانی میکند. برخی از عربهایی که در اطراف مدینه زندگی میکنند، مانند بنو علی و بنی سفر و نحاسین و اهل برکه نیز (در رفتارشان) مشابه اینان هستند.
(7) شغل نخاولههای یاد شده، کشت نخیل است که تنها به صورت نیکو از آنان ساخته است و جز به دست آنان سامان نمییابد. بیشتر آنها ترکیبی از گروههای- اجناس- متفاوت هستند و قدمتی در مدینه دارند؛ اما من بر ریشه آنان دست نیافتم. چنین شهرت یافته و گوشها را پر کرده است که آنان از فرزندان زنانی هستند که در واقعه حرّه
1- زرکلی، اعلام، ج 3، ص 311؛ کحاله، معجم المؤلفین، ج 5، ص 146؛ حمدان، المدینه، صص 119- 116؛ التونجی، تراجم، ص 54؛ در باره کتاب تحفة المحبین نک: به مقدمه محمدالعروسی المطوی درهمان کتاب.
2- در باره رفض نک: EI, vol. 8, 683- 98
3- اشاره به آیه 23، سوره زخرف و آیه 19 سوره فصلت. و نک: توضیح قلقشندی در باره این آیه: صبحالأعشی، ج 12، ص 243
4- برای این مراسم سنیان مدینه بنگرید: بتنونی، رحلة، ص 260؛ ابن سلام، المدینه، ص 84، 221؛ بلیهیشی، المدینه، ص 333
5- بنگرید به تحفة المحبین، ص 445
6- بتنونی، همان، ص 261
7- در باره دو مورد نخست که از طایفه مسروح از بنی حرب هستند، بنگرید: بلادی، معجم قبائل، ص 488؛ بلادی، نسب، ص 31، 55؛ و نیز: vol. 2, 062 Die Beduinen, Oppenheim: به بورکهارت و بورتون اشاره کرده است نیز: کحاله: معجم قبائل، ج 1، ص 260. در باره نقش بنو علی در قرن نوزدهم و بیستم بنگرید به صص پیشین. از متن اصلی 283، 287، 312- 314 نحاسین یا مسگرها به احتمال یکی شاخههای مطرود در میان قبایل است که Henninger در باره آنها شرحی داده است. بنگرید: Pariastamme, esp. 772- 08 و ادبیاتی که در آنجا شرح آن آمده است. اهل البِرْکه یا بَرَکه باید اشاره به محلی باشد. بنگرید: بلادی، معجم معالم، ج 1، ص 210؛ نیز بنگرید: همان، ج 10، فهرست، ص 128. براساس گفته بلیهیشی، امروزه، شاخهای از بنوحسین بِرْکه نامیده میشود. المدینه، ص 311 نیز بنگرید: همان ص 286
ص: 232
در ایام ننگ آلود یزید- قبّحه اللَّه- در وقتی که مدینه برای نهب و قتل و غارت بر سربازان شام حلال کردند، به دنیا آمدند. گفته میشود که مُدُن
(1) نیز از آنهاست (وقیل انَّ الْمُدُنَ منهم ایضاً).
همچنین گفته شده است که اصل برخی از نخاوله از بردگان، برخی از هندیان، برخی از یمن و برخی از مغرب، مصر و حجاز و جز آنها هستند. شنیدم که خطیب خیرالدین الیاس مدنی
(2) کتابی در باره ریشه و شاخهها و اصول و فروع آنان نوشته که من به آن دست نیافتم.
(3) افزون بر بیتالنخلی، عبدالرحمان انصاری دو قبیله دیگر را نام برده و میگوید که شباهت به نخاوله دارند:
1- بیت الکابوس 2- بیت المدینی.
انصاری، درباره کابوس میگوید: در زمان او بسیاری از مردم مدینه بر این باور بودند که آنها از نخاوله نشأت گرفتهاند که به نظر وی این مطلب درست نیست. بلکه از مصر هستند، لیکن به اشتباه به عنوان نخاوله شناخته میشوند «زیرا آنان بسیار شبیه به هم هستند و در حصارهای خود (احوشه جمع حشّ به معنای باغچه یا مزرعه) با یکدیگر زندگی میکنند.»
(4) وی درباره بیت المدینی، مطالب زیر را آورده مینویسد:
«بیت المدینی، منسوب به مدینه هستند و مردمِ امروز مدینه آنها را بناتالمدن مینامند و در باره اصل و نسب آنان اختلاف است. قصابان از آنها هستند.
آنان در نسب و مذهب، شباهت به نخاوله دارند و در اطراف مدینه در احوشه زندگی کرده و با سنیان کیدها و دسیسههای بیشماری دارند.»
(5) پیکره اصلی این گزارش در آثار ترکی عثمانی قرن نوزدهم نیز یافت میشود. ایوب صبری که چند سال به عنوان مقام عالی رتبه در مدینه خدمت کرده
(6) در کتاب «مرآت الحرمین» (که به سال 1888 و 1889 در استانبول چاپ شده است) مانند انصاری، نخاوله را به اولاد الحرة؛ یعنی کودکانی که بعد از فتح مدینه به دنبال نبرد حرّه (در سال 63 هجری قمری/ 683 میلادی) متولد شدند، مینامد. وی مینویسد:
«نخاوله طایفهای هستندکه نزد ساکنان سنیِ این دو شهر مقدس (یعنی مکه و مدینه) به شدت منفور میباشند. روشن است که سربازانِ ملعونِ یزیدِ ملعون که با انگیزه شیطانی فتح و اشغال مدینه اعزام شده بودند، پس از غارت
1- در این باره نک: پاورقی ص 160
2- در باره این شخص که به سال 1715 درگذشته، نک: زرکلی، اعلام، ج 2، ص 327؛ التونجی، تراجم، ص 30
3- تحفة المحبین، ص 479
4- تحفة المحبّین، ص 411
5- تحفة المحبین، ص 445
6- 273./ Die Geschi chtsschrei ber, Babinher:
ص: 233
اموال مردم آن شهر منوّر و پایمال کردن شرف احترام زنان این شهر، به سوریه بازگشتند.
زنانی که بوسیله سربازان سوری در این حادثه شرم آور مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و آبستن شده بودند، از دیگران جدا شدند. فرزندان غیر شرعی آنان (ولد الزنا!) از زنان جدا شدند و قرار شد تا در باغ های اطراف مدینه مشغول کار شوند. قبیله نخاوله از این فرزندان و نوههای آن حرامزادهها سرچشمه میگیرد که برای باغداری (در باغهای نخل) در آن زمان انتخاب شده و به همین خاطر نخاوله نامیده شدند. از آن به بعد، مردم مدینه نه با دختران اینان ازدواج میکنند و نه دختر به آنان میدهند و از داشتن هرگونه روابط اجتماعی با آنان خودداری میورزند. طبق معمول، اینان رافضی هستند و تقریباً ناممکن است که از میان آنان مردی یا زنی یافت شود که نامش ابوبکر، عمر، عایشه یا حفصه باشد.
افراد طایفه نخاوله با زائرانی که به مذهب تشیع معتقدند، رابطه برقرار میکنند و دخترانشان را با عقد متعه برای مدتی به آنان میدهند.
امروزه هیچ کسی از خانواده اولیه نخاوله- که در حال حاضر بنی مدون نامیده میشوند- باقی نمانده است؛ یعنی از نسل بچههایی که از آن زنان متولد شدند. با این همه، تعداد آنها تقریباً به طور قابل توجهی افزایش یافته است؛ زیرا آنان با شیعیان که به زیارت مدینه میآیند ارتباط برقرار کرده، متعه رد و بدل میکنند. شمار نخاوله که باقی مانده و در باغات و خانههایی که از آنها به حوض تعبیر میکنند، برجای ماندهاند، از دوازده هزار نفر تجاوز نمیکند.
قابل توجه آنکه روافضیکه به زیارت مدینه میآیند، در منازل نخاوله وارد میشوند. فرزندان نخاوله نیز در محلاتی که حوش النخاوله نامیده میشود و در باغات خارج از مدینه است، اقامت دارند.»
(1) بدین ترتیب معلوم میشود آنچه را که Burckhardt در باره ارتباط نخاوله با یزید بیان کرده، همه را نادرست فهمیده است. بررسیهای بیشتر برای رسیدن به واقع در باره جنگ حرّه و و مباح شمردن مدینه برای سربازان شام، خارج از تحقیق حاضر است.
(2) تنها یک جنبه از این بحث، میان مورّخان ممکن است جالب باشد. آن هم
1- مرآت، ج 3، صص 277- 275 نک: مقاله Al- Harra در El, vol. 3, 622. مترجم: متنی که توسط دو مترجم از مرآت به عربی درآمده، مختصر شده چیزی است که در اینجا نقل شده است. نک: ایوب صبری پاشا، مرآة جزیرةالعرب، ترجمه احمد فؤاد متولّی و الصفصافی احمد المرسی، قاهره، دارالآفاق العربیه، 1999
2- در باره برخورد نامشروع سپاهیان شام با زنان مدینه برای نمونه نک: جاحظ، ثلاث رسائل، ص 70؛ الیعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 298؛ یاقوت، معجم البلدان، ج 3، ص 262؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق، صص 222؛ الأمین، دائرة المعارف، ج 1، ص 19
ص: 234
گرایش تاریخی جدید سنی- عربی است که بهطور منظم تلاش میکند تا برای امویان اعاده حیثیت کرده و تصویر تاریخی بهتری از آنان ارائه دهد. در نگرشبهطورتلمیحی، تمامی گزارشهای مربوط به جنایات سربازان اموی در مدینه به عنوان مشتی دروغ، مورد انکار و تکذیب قرار گرفته است. به دلایل متعدد این نگرش تاریخی جدید سنی- عربی، در عربستان سعودی نفوذ قابل ملاحظهای دارد؛ بنابراین شگفت آور نیست که مورّخان سعودی ضمن تعدادی کتاب و مقاله کوشیدهاند تا تمامی اخبار موجود در منابع اولیه را در باره اعمال خلافت عفت امویان پس از واقعه حرّه به عنوان داستانهای ساختگی معرفی کنند.
(1) با در نظر گرفتن نخاوله امروزی، در نخستین نگاه، به نظر میرسد که این گرایش در نگرش تاریخی، استدلالی را بر ضدّ داستان قدیمی و تحقیرکننده [سنیان] درباره ریشه نخاوله به عنوان اولاد واقعه حرّه فراهم میکند. از طرف دیگر، این مکتب تاریخی، خود نوعی دیدگاه ضد شیعی تندی را پیشنهاد میکند. در جمع، این بدان معنی است که دیدگاه کلی نویسندگان سنی نسبت به هیچ جامعه شیعه در گذشته و حال، دیدگاه مثبتی نیست. تا آنجا که به شیعیان مربوط میشود، آنان هر نوع نگرشی را برای تطهیر چهره امویان مورد انکار قرار میدهند.
(2) کوشش آنان برای انکار ارتباط میان نخاوله و اولاد حرّه، چه بسا نیاز به نقطه شروع دیگری داشته باشد.
به علاوه، باید توجه داشت که هر نوع مخالفت از سوی مورّخان جدید، بر ضدّ مطالبی که در تاریخ در باره چهره منفی امویان آمده است، لزوما به معنای تغییر دیدگاه متداول و رایج تاریخی در میان سنیان و از جمله مطالبی که در باره ارتباط نخاوله با اولاد حرّه میگویند، نیست. برای مثال میتوان به یک تاریخ که در همین دوره اخیر توسط عبدالسلام هاشم الحافظ، نویسنده سنی مدنی در باره شهرش مدینه نوشته شده، توجه کرد.
(3) مانند همین پاسخ را یک سنی، در پاسخ پرسشی که نویسنده این سطور در باره ریشه نخاوله از او کرد، مطرح ساخت.
روشناست داستان های کم و بیش مغرضانهای که در باره شیعیان مدینه در منابع قدیمیتر سنی دیده میشود، بار دیگر در قرن نوزدهم و بیستم (با تفصیل و توضیح بیشتری) ارائه میشود.
1- نک: العرینان، اباحة المدینه، صص 80- 90؛ العقیلی، یزید، صص 69- 67؛ الوکیل، المدینه، ج 1، صص 244- 239؛ برای محتوای فکری آن نک: Arabische Nation, 19 ff
2- همان، ص 113
3- المدینه، ص 124
ص: 235
بیگمان خطاست اگر تصوّر کنیم، نویسندگان سنّی تحصیل کرده جدید، در باره اطلاعات شفاهی و مکتوبی- که آنان قادر به جمع آوری آن بودهاند- برخوردی نقادانهتر و دقیقتر در مقایسه با نویسندگان قدیمی دارند.
دو نویسنده مصری؛ «محمد بای صادق» و «ابراهیم رفعت پاشا» میتوانند دو نمونه مناسب برای این مورد باشند.
مطالبی که رفعت پاشا در باره نخاوله آورده (و پس از این خواهد آمد) مبتنی بر مطالبیاست که محمد بای صادق در «کوکب الحاج» که در سال 1303/ 86- 1885 در بولاق چاپ شده، آورده است. بای صادق نیز مانند رفعت پاشا، در مصر و پاریس تحصیل کرده و به عنوان یک افسر ارشد در سال 1880 وظیفه امین صرّهای محمل مصری را عهدهدار بوده است.
(1) ابراهیم رفعت پاشا عین مطالب صادق را در این باره که نخاوله فرزندان ایرانیان
(2) بوده و به رسم متعه اعتقاد دارند نقل کرده؛ اما پاراگراف ذیل را حذف کرده است:
«آنان قبل از آنکه مردگان خویش را غسل دهند بر دهان و صورت آنان میزنند تا در برابر سؤال نکیر و منکر، نام شیخین را نبرند. این مطلبی است که من از سید حسین در مکه شنیدم. این طایفه (نیز) به عنوان اسماعیلیه شناخته میشوند.»
(3) صادق در ادامه مقایسهای میان نخاوله و قرامطه کرده و اظهار کرده است که عقاید و اعمال آنان بدعتآمیز است.
تمامی پاراگرافِ مربوط به نخاوله، نشانگر تعصب و پیشداوری مؤلف و عدم تمایل او برای جمع آوری اطلاعات جدی درباره این جامعه میباشد.
به بیان دقیقتر، وی برای پذیرفتن و باور کردن داستانهای افتراآمیزی که از منابع خبری محلی؛ مانند سید حسین در مکه شنیده است، آمادگی بیش از حد نشان میدهد! با توجه به این حقیقت که صادق، فردی روشنفکر به شمار میآید، این برخورد وی بسیار تعجببرانگیز است. وی به طور اتفاقی، نخستین عکسها را از مدینه و مکه گرفت و به چاپ رساند و بعد از آن یک عضو جامعه جغرافیایی سلطنتی خدیویه شد.
(4) در چنین وضعیتی، این نکته قابل ملاحظه است که یک نویسنده، مورخ و روزنامهنگار سنّیِ حجازیِ جدید، با نام احمد السباعی (1905- 4- 1983)
(5)
1- مجاهد، الاعلام، ج 2، ص 48
2- مترجم: چنین است در اصل. طبق قاعده باید فرزندان اولاد حره باشد.
3- صادق، کوکب، ص 53
4- 8, 23. Saudi Arabia Facey: نیز نک:، Saudi Arabia. Cauhht in Time London 1997Badr El- Hage: این کتاب وقتی به دست من رسید که کارهای پایانی این تحقیق را انجام میدادم. متن عربی آن «صور من الماضی» لندن، 1989 در اختیارمن نبود.
5- در باره وی نک: ابن سلام، موسوعة الادباء، ج 1، صص 32- 30
ص: 236
به طور شدید بر ضدّ افتراهای رایج در کشورش، بهطور کلّی بر ضد شعیان و به خصوص نخاوله اعتراض کرده است.
در کتاب «تاریخ مکه» اش، (پس از شرحی در باره واقعه حره) داستانهای تحقیرآمیز راجع به ریشه نخاوله را به شکل زیر مورد بحث قرار میدهد:
به همین مناسبت، انسان منصف متأسف میشود، وقتی که میبیند برخی از مورّخان نوشتهاند که شیعیان مدینه امروز، کسانی که نخاوله نامیده میشوند، از فرزندان ماجرای اباحه هستند؛ چیزی که در آن رایحه تعصب دیده میشود. نسل واقعه حرّه چه ارتباطی با تشیع دارد؟ اگر مردم مدینه آنچنان که برخی از روایات میگویند، فرزندان خود را از این اباحه، به گوشهای از مدینه انداختند؛ چرا ذرّیه اینان، از این عنوان خجل نشده و در بلاد متفرق نگشتند؟ این مسأله نزدیکتر به عقل است تا آن که اینان در گوشهای از مدینه بمانند و به زندگی ادامه دهند.
واقعیت آن است که برخی از مورخان، عقل خود را در برابر روایات قفل میکنند و برخی دیگر تعصبات مذهبی خود را حاکم کرده، بیش از آن که به ثبت حقیقت و تاریخ اهمیت دهند، در پی هواهای خود هستند.
مع الأسف، برخی از عوام مدینه، تا به امروز، تحت تأثیر این روایات بیهوده قرار داشته به برادران نخاولهای خود این گونه مینگرند و سنی نبودن آنان نیز، این باور عامیانه را در نفوس عوام تقویت میکند. واقعیت آن است که نخاوله جزئی از مذهب تشیع در عالم اسلامی هستند و مذهب تشیع در بلاد عربی غریب نیست. تاریخ در تمامی ادوار خود در میان تودههای مردم از عامی و شریف، این گرایش مذهبی را میشناسد. مردم نیز یاد گرفتهاند تا نخاوله را طرد کنند؛ چرا که عثمانیها به دلایل سیاسی با تشیع مبارزه میکردند. هیچ مشکلی میان نخاوله و دیگران وجود ندارد، جز آن که مسلمانان به آنان توجه کنند و در قانع کردن آنان بکوشند تا آنان را به دیگر صفوفبرادران مسلمانشان پیوند دهند و بر سر کلمه واحده با یکدیگر متّحد باشند تا در روزگاری که ما به وحدت نیاز داریم، این تفرقه از میان برود.»
(1) مصحح چاپ چهارم کتاب سباعی؛ عاتق بن غیث بلادی
(2) در باره متن بالا توضیح جالبی در پاورقی آورده است: نام رسمی آنان در دوایر دولتی، «نخلیون»
1- تاریخ مکه، صص 94 و 95
2- در باره عاتق بن غیث نک: ابن سلام، موسوعة الادباء، ج 1، ص 89
فصلنامه «میقات حج» سال اول، ش 3 مصاحبه مفصلی با عاتق بن غیث بلادی در باره احوال و آثارش انجام داده است، «مترجم».
ص: 237
است. من بحث مفصلی در باره آنان در «معجم قبائل الحجاز» نوشته و عقیده خودم را در باره مسائلی که مؤلف این کتاب- یعنی تاریخ مکه- مطرح کرده نوشتهام، اما به من اجازه نشر آن داده نشد.
(1) بلادی در یکی دیگر از آثارش، با بیمیلی تمام، داستانی را که هنوز در میان سنیان مدینه محبوب و مشهور است، نقل میکند؛ و آن اینکه عبدالملک (حکومت 685- 705) یک باغ نخل را به اولاد حرّه اختصاص داد. از آنجایی که این افراد نمیتوانستند به قبیله خاصی انتساب یابند، به همین جهت به نخلی معروف شدند. وقتی اینان رشد کردند، پیرو تشیع شدند؛ زیرا خود را قربانی اعمالی میدانستند که سنیان مرتکب آن شده بودند.
(2) به نظر میرسد، همه نویسندگان سنی که از نخاوله یاد میکنند، لزوماً داستان اولاد حره بودن اینان را نشنیده یا آن را نپذیرفتهاند. به همین جهت در آثار برخی از نویسندگانیکه از بیرون مدینه آمدهاند و در باره جمعیت مدینه مطالبی نوشتهاند، مسائل دیگری را در باره ریشه نخاوله مطرح میکنند؛ از جمله یک افسر مصری و امیرالحاج سابق؛ یعنی ابراهیم رفعت (م 1935)
(3) نخاوله را «ذرّیة الأعجام» میداند؛ فرزندان غیر عرب خارجی (یا ایرانی).
(4) اگر این حدس درست باشد که مقصود ابراهیم رفعت از اعجام، ایرانیها هستند، این میتواند به راحتی نشان دهد که مقصود آن است که نخاوله مانند اکثریت ایرانیها، بر مذهب تشیعاند. تا آنجا که بنده میدانم، نویسندگان شیعی به طورکلی و نویسندگان ایرانی به خصوص، هرگز احتمال یک ریشه ایرانی برای نخاوله را ذکر نمیکنند.
جلال آلاحمد
(5)، نویسنده ایرانی که بعد از انجام فریضه حج در سال 1964، برای زیارت به مدینه رفته، مینویسد: همه نخاوله که وی در آنجا دیده است، رنگ پوستشان تیره بوده، مگر یک نفر که اندکی فارسی صحبت میکرده است.
(6) این ممکن است که طی قرن ها، شماری از شیعیان از ایران، هند ویا دیگر کشورهای شرقی، که در مدینه زندگی میکردند، با نخاوله درآمیخته باشند و حتی در میان آنان ازدواج کرده باشند؛ اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نخاوله یا حتی بخش عمده آنان از ریشه ایرانی،
1- همان، ص 95 پاورقی 1؛ و نیز مقدمه سباعی، ص 14
2- معجم معالمالحجاز، ج 6، ص 186
3- در باره این شخص نک: 51- 91 Von Kairo, Stratkotter:
4- مرآة الحرمین، ج 1، ص 440
5- دائرةالمعارف ایرانیکا، ج 1، ص 745- 747
6- خسی در میقات، صص 39، 64، 66
ص: 238
هندی یا از تبار دیگر شرقیان باشند.
مشاهدات آل احمد دایر بر اینکه: بیشتر نخاولهایها، که او در مدینه ملاقات کرد سیاه پوست بودند، میتواند دلیل محکمی بر این باور باشد که آنها (دست کم تا اندازهای) فرزندان آفریقاییهای سیاهپوست هستند (نه لزوماً بردگان) باشند. با توجه به اظهارات بعضی از نویسندگان در این مورد،
(1) باید به خاطر داشته باشیم که طی قرن ها، یک هجوم دائمی و پایدار از سیاهان آفریقایی- زن و مرد- به شهرها و روستاهای عربستان وجود داشته است. یکی از چندین دلیل این مهاجرت، نیازی بود که در قرون نخست اسلامی برای جایگزین کردن کارگران بومی کشاورزی که به قصد فتوحات و سکونت در مناطق تازه فتح شده در عصر خلفای نخست، آبادیهای عربستان را ترک کرده بودند، وجود داشت.
Doughty
Charles
در کتاب Deserta Arabia in Travels که حاصل مشاهدات وی در فاصله سال های 1876 تا 1878 است، چنین مینویسد:
«انبوهی از سیاهان در عربستان وجود دارند. آنها خدمتکاران وفاداری در آبادیها و در قبایل بدوی، مردمان آزاد و اخلاف آنان هستند. بعضی از روستاهای کاملًا سیاه پوست در عربستان وجود دارد، مثل خیبر و الحائط.»
(2) وی در باره خیبر مینویسد:
«آن روستا، در قیافه یک روستای آفریقایی در حجاز به نظر میآید.»
(3) بدین ترتیب، پوست نسبتاً سیاه رنگ نخاوله حقیقی؛ یعنی زارعان، کارگران کشاورزی، باغبانان، چوپانان و کارگران شغل های مختلف، که درباغ های نخل نزدیک مدینه زندگی میکنند، چیز عجیبی به نظر نمیرسد. این محتمل به نظر میرسد که برخی از نخاوله خودشان بر این باورند که نوادگان بلال، از اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اولین مؤذن او هستند. طبق نقل های تاریخی، بلال مردی سیاه پوست بود که در بردگی در مکه متولد شده و همراه با حضرت محمد صلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت کرد.
(4) از سوی دیگر، سنیان مدینه که تحت تأثیر گزارشهای قدیمی در باره واقعه حرّه قرار دارند، ممکن است پوست سیاه نخاولهرا نیزبه «اباحةالمدینه» منسوب کنند؛ برخی از منابع گفتهاند که شماری از
1- برای نمونه نک: الانصاری، تحفة المحبین، ص 480؛ حسن، الشیعة، ج 1، ص 66
2- Travels, vol. 2, 656
3- همان، ص 94
4- آل احمد، خسی در میقات، ص 64 در Crowd, 44 نیامده نیز نک: EI, vol. 1, 121
ص: 239
سربازان شام به زنان مدینه تجاوز کردهاند.
(1) ممکن است تحقیقات بیشتر نشان بدهد که نخاوله از نوعی نژاد ترکیبی هستند، به این صورت که برخی از آنان عرب، عدهای آفریقایی، و تا حدود کمتری، ایرانی یا هندی و یا ناشی از دیگر عوامل و فاکتورهای بومی باشند.
این احتمال وجود دارد که دست کم، بخش بسیار کوچکی از این جامعه، از مردمانی باشند که به عنوان زائر از بیرون مدینه وارد این شهر شده و به دلایلی در آنجا ماندگار شده باشند. عدهای دیگر که از آنان به عنوان «مجاورن» یاد شده، به احتمال، بعدها به آنان پیوستهاند.
همان طور که در گزارش پیش گفته انصاری گذشت، این فرض در باره اختلاط نژادی سنیان مدینه نیز از قرن هجدهم و حتی پیش از آن شایع بوده است. تردیدی وجود ندارد که هسته اصلی این جامعه، آنگونه که امروز در مدینه زندگی میکنند، ریشه عمیقی در حجاز داشته و طبعاً عرب هستند.
طبق گفته حمزة الحسن، شماری از اعضای طوایف دیگر، در جستجوی حامی، در حدود دو قرن پیش، به آنان پیوستند؛ کسانی مانند العصاری از طایفه عنزه که به آنان «بنیاعصر» گفته میشود.
(2) دست کم تا این اواخر، تقریباً همه نخاوله، در تمامی آنچه که همسایگان آنان، آنها را به عنوان مشاغل بیاهمیت و پست تلقی میکردند، مشارکت داشتند.
در گذشته، این فرض را در مورد آنان مطرح کرده بود که گویی کولی هستند.
محمد بیرام، سیاح تونسی
(3) که در سال 1880 در مدینه بوده، این مطالب را در باره آنان نوشته است:
این قوم نشأت گرفته از مردمانی هستند که در همه بخشهای جهان پراکنده شدهاند. هر جا که باشند، به طور عادی به خود متکی بوده و مستقل زندگی میکنند و با دیگران در نمیآمیزند مگر به خاطر خرید و فروش. آنان در هر منطقهای نام مخصوص دارند که مردمان آن ناحیه به آنان نسبت میدهند. آنان در بلاد ترک «شنکانه» و در تونس «جمازیه»
(4)نامیده میشوند. آنان همهجا کارهای پست، مانند تعمیر ظروف مسی و سم اسبها را انجام میدهند. در مدینه نیز این قوم، همین ویژگی را دارند.
1- برای نمونه نک: جاحظ، ثلاث رسائل، ص 70؛ عیاشی، المدینة، ص 344
2- الشیعه، ج 1، ص 65
3- پیش از این وی را معرفی کردیم.
4- توضیح آن در پاورقیهای بعد خواهد آمد. جماز هم به نظر میرسد که از کلمه ترکی عثمانی جامبازیا جانباز به معنای بندباز، طناب باز یا نیرنگ باز گرفته شده است. نک: مقاله Djanbaz در El, vol. 5, 91
ص: 240
روشناست کهشمارزیادی از اسامی کولیها برای اقلیتهای مختلف در سراسر جهان بهکار میرود. در خاور میانه و شمال آفریقا نامهایی مانند شینگانه، لولی، غُرْبتی، نَوْوَر، قاجار و غیره
(1) برای گروههای مختلفی از یکجانشینان یا کوچ نشینان به کار میرود. ریشه بومی آنان شناخته شده نیست و به یکی از نژادها منسوب نیستند، بلکه دست کم در برخی از چیزها مشترکند؛ و آن اینکه آنان به طور معمول در پی مشاغلی میروند که کم و بیش، نزد بیشتر مردم، مشاغل پست و مشمئز کننده شناخته میشود.
بحث در باره دشواریهای ناشی از خطاهایاسمیوغیره درباره این گروههای منفصل و مستقل از دامنه این تحقیق بیرون است. تنها اشاره به این نکته میکنیم که در ارتباط با اعراب جزیرة العرب تعدادی نوشته و تحقیق مفید در باره طبقات پایین جامعه مانند «ضعفا»، «اخدام» و غیره در یمن و نقاط دیگر وجود دارد.
(2) در تحقیقات بعدی، باید تمامی دادههای مربوط، در باره شهریها و روستاییهای نخاوله، مقایسه شود. در آن صورت، ممکن است به این نتیجه برسیم که نخاوله، تقریباً به گونه مطلوبی، در قالب عمومی این قبیل گروههای منفصل جای میگیرد، اما با توجه به جهتگیریهای مذهبی خاص آنان و نیز روابطشان با قبایل حجاز و همینطور اشراف مدینه، در جمع، یک طبقه جداگانه و مستقلی را از آنان به دست میدهد.
بر اساس گفته محمد شوقی مکی که وضعیت موجود در دهه 1970 و اوایل 1980 را وصف میکند، حالت جدایی گرایانه (کم و بیش خود خواسته) نخاوله (که از جمله شامل ازدواجهای درون گروهی آنان میشود) هنوز ادامه دارد.
وی مینویسد:
«این حالت ایزوله، به این مسأله کمک کرده است که آنان به خاطر وضعیت صورت و رنگ پوست، آن هم وقتی که در کنار دیگر ساکنان مدینه قرار میگیرند، به راحتی از طوایف دیگر شناخته شوند. نسل فعلی آنان شروع به ازدواج از بیرون مدینه کردهاند؛ اما نه از افراد غیر هممذهب خود.»
(3) با توجه به آنچه گذشت، ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا در این زمان، میان نخاوله و اشراف (یا شیعیانی که در تقیه زندگی میکنند) ازدواجهایی صورت میگیرد یا نه؟ بر اساس اطلاعات
1- نک: به مدخلهای «Cngane»، «Luli» «Nuri» در
EI ,vol .2 ,04 .,vol .5 ,618 -91 .,vol .8 ,831 .
2- Pariastamme; Henninger:/ Paria- Gruppen;, 25- 601; Dostal: Sudarabien Grohmann: Being worthy, Bruck: جاهای مختلف آن با یک کتابشناسی خوب.
3- سکان، ص 128
ص: 241
شفاهیکه درسال 1996 به دست آوردم، چنین پیوندهایی اگر هم وجود داشته باشد، بسیار نادر است. اشراف ترجیح میدهند که فرزندانشان با خانوادههای سنی متعلّق به طبقات میانی یا بالاتر حجازی وصلت کنند.
مالکیت و زراعت زمین ها
به نظر میرسد که- دست کم تا این اواخر- بسیاری از نخاوله، کشاورزان اجارهکار یا کارگران زمین بودند. طبق گفته سیّد محسنامین
(1) تقریباً شماری از باغ های نخل در زمان ملاقات وی در مالکیت آغاوات یا خدّام حرم بوده است؛ یعنی خواجههایی که در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله انجام وظیفه میکردند.
(2) نویسندگان دیگر، اشراف حسنی و حسینی و همچنین سنیان مدنی سرشناس را به عنوان صاحبان باغ های نخل معرفی میکنند.
(3) به علاوه، بسیاری از این املاک، در مالکیت رهبران قبیلهای بود؛ به گفته Higarth طایفه بنوعمر از طوایف قبیله حرب مالک بسیاری از باغهای اطراف مدینه بودند؛ در حال 9 یکه بنوعلی- که Higarth آنان را یک گروه طغیانگر شیعه نامیده- از طایفه عوف (از قبیله حرب) در زمینهایاطراف قبا، در دشتهای عوالی کشاورزی میکردند.
(4)وی میافزاید که قبیله حرب تقریباً تمامی مناطق نزدیک به مدینه را در اختیار داشتند. به نوشته وی طایفه بنو علی بیش از دیگران در داخل و نزدیک شهر بودند؛ جایی که منبع دائمی مشکلات و دردسر ساز برای ترکها و منشأ بینظمی میان شهروندان شناخته میشد.
(5) این یک واقعیت آشکار است که قبایل بدوی و یا خانوادههای رهبران قبیلهای، به داشتن مالکیت آبادیها در عربستان سعودی، عادت داشتند.
(6) این مناطق به وسیله کشاورزان اجیر و خدمتکاران آنان کشت میشد. اگر ادعای Higarth در این که قبیله حرب، مالک بیشتر باغات خرمای اطراف مدینه بوده است، دست باشد، ما از این حقیقت میتوانیم این نکته را دریابیم که روابط حرب با نخاوله مدینه، عوالی و دیگر روستاهای این منطقه، آنچنان که سید محسن امین نیز گزارش کرده،
(7) تا حدی بر پایه منافع اقتصادی استوار بوده است.
با این همه، به نظر میرسد که گفتههای Higarth نیاز به مقداری جرح و تعدیل دارد. طبق گفته بورکهارت، بعضی از باغ ها و زمینهای کاملًا نزدیک
1- رحلات، ص 48؛ نک: ابن موسی، وصف، ص 26
2- در باره اساس و سیر تحول در باره جامعه خواجههای مدینه نک: Eunuchs, Marmon: مواردمختلف، Das Farraschen- Amt; Caskel: و برای اطلاعات بیشتر: ابن موسی، همان، ص 71؛ ابن سلام، المدینة، صص 35- 32 و 236- 233
3- ابن موسی، همان، ص 18؛ بسیاری از مردم مدینه، دست کم برای چند ماه از سال، باغی را اجاره میکردند. نک: 992 Zur Kultur, Avul Fadl:
4- حجاز، ص 39
5- همان، ص 28
6- 234- 43 Steuern, esp. Pfullmann:
7- گزارش وی پیش از این گذشت.
ص: 242
(چسبیده) به مدینه، در حقیقت جزو داراییهای بزرگان مدینه بوده و یا مدت زمان زیادی بود که وقف شده بود تا به وسیله متولیان شهری، مانند افراد برجستهای چونان علما و خدّام حرم اداره گردد. این وضعیت ممکن است تا حدودی در فاصله میان سال 1815- سال بازدید بورکهارت- و زمانی که Higarth این گزارش را نوشته است، تغییر کرده باشد؛ ولی بسیار محتمل است که توصیف سیاح سوئیسی؛ یعنی بورکهارت تا یک قرن بعد نیز معتبر بوده باشد. متن مربوط در آثار بورکهارت به صورت زیر است:
بسیاری از باغ ها و کشتزارها به مردم شهر تعلق دارد و اعرابی که در آنها زراعت میکنند (که نواخله نامیده میشوند) بیشتر (و فقط) کشاورز هستند. مالکیت باغ ها به یکی از صورت های ملک یا وقف است؛ اولی هنگامی که به شخص خاصی تعلق داشته باشد؛ دومی هنگامی که به یک مسجد و مدرسهها یا مؤسسات مذهبی تعلق داشته باشند که از سوی آنها، با اجارههای بسیار طولانی، به وسیله خود مردم مدینه کشت میشوند، و آنان برای مدتهای کوتاهتری آنها را به کشاورزان میدهند.»
(1) توصیف بورکهارت تا حد زیادی برای زمینهای کشاورزی در بیرون مدینه درست و به میزان کمتری برای عوالی؛ یعنی مناطق جنوبیتر که همان قلمرو حرب باشد، صادق است.
به هر روی، در منابع متعدد، حتی باغ ها و خانههای این منطقه، به عنوان داراییهای مدنیها ذکر شده است. در این موارد میتوانیم فرض کنیم که دست کم برخی از این افراد، کسانی از شرفای مدینه بودند که به عنوان شیعیانِ در تقیه، روابط خاصی با رؤسای قبایل حرب به طور کلی و با شیعیان بنو علی به خصوص داشتند.
از سوی دیگر، آنان قادر به استفاده کامل از همه داراییهایی خود نبودند.
علیبن موسی، از شخصی با نام شاهینبن محسن حسینی شدقمی به عنوان مالک اصلی یک چاه و باغ در حوالی سال 1885 یاد کرده است. همچنین یک زائر ایرانی در همین زمان، در باره یک باغ نخل دلپذیر در نزدیکی مسجد فضیخ سخن میگوید که در مالکیت یکی از شرفای شیعه از سادات حسنی بوده است.
(2) با این حال، بخش اعظم زمینهای کشاورزی این ناحیه، تحت سلطه مستقیم یا غیر مستقیم حرب قرار داشته است.
1- Travels, vol. 2, 702
2- ابن موسی، وصف، ص 25؛ فراهانی، سفرنامه، ص 236؛ ترجمه انگلیسی Pilgrimage, 972 A Shiite
ص: 243
مشاغل دیگر
آنچه را که پیش از این، از محمد بیرام در باره ارتباط میان نخاوله و کولیها نقل کردیم، از نظر اجتماعی نکته جالب توجهی است.
(1) او به روشنی مشاغل نخاوله را که آن ها را حقیر میشمرد، بیان نمیکند؛ امامنابع دیگر، به ویژه بورکهارت از برخی مشاغل دیگر، به جز کشاورزی و باغداری و گلهداری یاد میکنند:
زنان زارعان و باغبانان و ساکنان مناطق حومه، در خانههای مردم شهر به عنوان خدمتکار کار میکنند و کار عمده آنان آسیا کردن غلات در آسیای دستی است.
(2) گرچه بورکهارت تصریح به شیعه بودن این افراد ندارد، اما میتوان مطمئن بود که دست کم در زمان بازدید او (سال 1815) بسیاری از خدمتکاران زن که در خانوادههای ثروتمند مشغول به کار بودند، در حقیقت به خانوادههای نخاوله، که هر روز و یا به طور پراکنده به مناطق شهری میآمدند، تعلق داشتند.
Eldon Ruter
که در اواسط دهه 1920 ازمدینه دیدن کرده است مینویسد:
«تعدادی از نخاوله عادت داشتند که روزانه به یک منطقه باز، نزدیک یکی از درهای حرم، باب السلام بیایند و در آنجا سبزیجات بفروشند.»
(3) در اینجا باید افزود که درآمد نخاوله تنها از راه زراعت و فروش (مستقیم یا غیر مستقیم) خرما و سبزیجات به دست نمیآمد؛ بلکه یک منبع درآمد مهم دیگر، ساختن اشیایی از تنه درختان، شاخهها و برگهای درخت خرما بود؛ چیزهایی مانند صندلی، صندلی دستهدار، نیمکت، تختخواب، میز، سبد، بادبزن، جارو، حصیر، پردههای دیواری، و حتی نوع خاصیازسرپوشکهدر مراسم حج استفاده میشد. تولید بسیاری از این لوازم، تقریباً به طور انحصاری در دست زنان بود.
(4) شغل های دیگری را که نخاوله دنبال می کردند و یا امروز دنبال میکنند، قصابی، خدمتکاری منزل و رفتگری میباشد. همچنین، و به احتمال، آنان هر از چند گاهی برای تمیز کردن چاههای فاضلاب مدینه استخدام میشوند.
(5) بسیاری از مردان آنان، در ایام حج، تحت عنوان مزوّرون یا ادلّه، به راهنمایی حجاج میپردازند. همچنین به برخی از آنان پولی پرداخت میشود تا حج را به نیابت کسانی که نتوانستهاند حج را به جای آورند، انجام دهند. بر اساس گفته جلال آل احمد، این رسم تا میانه دهه
1- به مطالب قبلی بنگرید.
2- Travels, vol. 2, 562
3- 255 The Holy Cities,
4- 103- 30. Zur Kultur, Abul Fadl:
5- به مطالب انصاری که پیش از این نقل شده، مراجعه کنید. نیز نک: vol. 2, 932 Travels, Burckhart:؛ آل احمد، خسی در میقات، ص 66؛ EI, vol. 5, 7001 Al- Madina, Windr:
ص: 244
1960 هنوز متداول بوده است.
(1) تا به امروز، سیستمی که شرح آن رفت، منبع درآمد کم و بیش مهمی را برای نخاوله فراهم میکرده است. شاید این سنیان حسود (Envious) مدینه بودند که نخستین بار مطرح کردند که نخاوله، نه تنها خانههای خود را، بلکه آنچه را در داخل خانه دارند؛ یعنی زنان و دخترانشان را نیز در اختیار همکیشان خود قرار میدهند. در این خصوص، تقریباً تمامی نویسندگانسنیاز عقد متعه یاد کردهاند.
(2) نویسندگان شیعه، ضمن مطالبی که در باره نخاوله نوشتهاند، هرگز به این مطلب اشاره نکردهاند. اما- حتی در این اواخر- مواردی ازانعقادعقد متعه بین زنان نخاوله وزائران شیعه در مدینه وجود داشته است.
با وجود انتقادهایی که برخی از متفکران جدید نسبت به عقد متعه مطرح کردهاند، عقد یاد شده از سوی تمامی فقهای شیعه دوازده امامی معتبر و صحیح تلقی میشود. در سالهای اخیر، برخی از نویسندگان مذهبی، از متعه به عنوان وسیلهای برای حل مشکلات اجتماعی یاد کردهاند.
(3) بنابر این، حتی اگر ازدواج موقت میان زائران شیعه و زنان نخاوله صورت گرفته باشد، خطایی رخ نداده است؛ مشروط بر آن که احکام فقهی موجود در فقه دوازده امامی رعایت شده باشد؛ بهویژه این مسأله که زنان شوهردار حق بستن عقد متعه با دیگری را ندارند.
البته این ناممکن است که بتوانیم در باره رعایت شدن یا نشدن این قوانین، مطلبی بگوییم. منابع سنی اظهار میدارند که فحشای زنان متأهل و مجرد نخاوله، امری کم و بیش عادی بوده (و شاید هنوز هم باشد). این طعنه و کنایه، بدون تردید بیپایه و اساس است. از آنجاکه قبایل کولی در عربسان وجود دارند که- دست کم تا این اواخر- زنانشان به فحشا شهرت داشتند،
(4) سنیان مدینه و همچنین زائران سنی همگی تمایل داشتند تا چنین باوری را در باره نخاوله هم مطرح کنند.
پینوشتها:
1- خسی در میقات، ص 39 ترجمه انگلیسی آن، ص 27
2- نک: برخی از پاروقیهای پیشین ش 298، 305. برای اطلاعات بیشتر، بنگرید به: The Tutter: holy Cities, 255
3- نک: مقاله Mut'a در, 71- 5, 83- 24; EI, vol. 7, 757; Ehe Ende:
4- " Sexual Hospitality" Dostal: 147 ' The Ma'n" Gypsies" Serjeant: همچنین بنگرید به Henninger در ,index pp .884 )s .v ."Gastpro stitution "( 494 )"Prostitution "Arabica Varia